Friday, March 01, 2013

مردم سالاری نه مردم رانی است

مـردو آنـاهيــد




بيشترين شمار از مردمان از عقيده‌هايی خردسوز پيروی می‌کنند. هر چند که ايمان مردم به عقيده‌ای سخت‌تر باشد، حکمرانی بر آنان از راه ِ آن عقيده آسان تر است. پيروان هم کسانی را بر می‌گزينند که پشتيبان ِ عقيده‌ی آنها باشند. از اين روی انبوه ِ پيروان، برای رای گيری، شماری نيستند که در خور شمردن باشند، آنها همگی به يک ريسمان (عقيده) بند شده‌اند.

سامانی مردمی است که نيازهای بيشترين شمار از مردم را برآورده کند؛ که در راه ِ آموزش و شناسايی‌ی فرهنگ ِ همان مردمان باشد؛ که به عقيده يا ايدئولوژی‌ی ويژه‌ای بند نباشد؛ که در راه پيشرفت و روند ِ کشورآرايی با هر سرکرده‌ای پايدار بماند؛ که کارگزاران، در آن سامان، ميهن پرور باشند و کارکرد ِ آنان به روشنی مرزبندی شده باشد. يعنی سامان ِ مردمی در آرايش و پيوند ِ سازمانهايی است، همسو و همساز با خواسته‌های بيشترين شمار از مردم، که کارکرد ِ هر يک از کارکنان در هر سازمانی به روشنی نگاشته شده است. مردمسالاری سامانی است که راستی و درستی‌ی سازمان‌های کشور را، در آزاد بودن و خشنود بودن ِ مردمان، بسنجند. در سامان ِ مردمی هر شهروندی می‌تواند، با اندک ويژگی، در شمار ِ کارکنان، کاردانان، کارگزاران و سرکردگان ِ سازمان‌های کشوری درآيد. مردمسالاری در يک کشور به داددبيره يا دادنامه‌ای بستگی دارد که برای کشورآرايی و مردمسالاری سامان يافته است. برای اين که سامان يک کشور مردمی بشود بايد ساماندهندگان ِ دادنامه انديشمندانی باشند که بتوانند در فرهنگی، که از بينش ِ خردمندان ِ آن مردم برآمده است، بينديشند. اين دبيران برآمده از آن مردمند نه اين که آنها برگزيده‌ی مردمند. زيرا کمترين شمار از شهروندان می‌توانند ويژگی‌های سامان دهندگی را دارا باشند. از اين روی در سامان مردمی، ساماندهندگان برگزيدنی نيستند. ويژگی‌های آنها در دانش، در توانايی، در بينايی، در دورانديشی، در خردمندی و در ژرفنگری‌ی آنها پديدار می‌شوند. اين ويژگی‌ها در نگرش ِ کوتاه و ديدگاه ِ تنگی که انبوه مردمان دارند ديده نمی‌شوند که ارزيابی بشوند.

مردمسالاری هنگامی است که فرمانروايان، مردم را سالار بدانند، نه خود را سالار بر مردم بپندارند.
داد پروردن و داد خواستن، در هر فرمانروايی، به ميزان ِ آگاهی و به ژرفای نگرش مردمان پيوند دارند.

ستمنامه‌ای(قانون اساسی) که تنها خوشمزه، از روی خوشباوری، همساز با عقيده‌ی مردم، در دفتری نگاشته‌اند و حکمرانان را بيشترين شمار از پيروان ِ همان عقيده بر گزيده‌اند، جولانگاهی است برای دروغوندان، دينمداران، مزدوران، انسان ستيزان و شارلاتانهای سياست پيشه، نه زمينه‌ی است برای کشورآرايی.
حکومتی که، با شمار ِ برگزيدگانی از انبوه ِ پيروان، زورمند شده است، نسبت به پسماندگی‌ی عقيده‌ی برگزيدگان، حاکميتی است ستمکار، برده منش، خودفروخته، انسان ستيز و دروغوند. زيرا بيشترين شمار از هر مردمی کسانی هستند که کمترين دانش، کمترين آگاهی، کوتاهترين نگرش و تنگ ترين ديدگاه را دارند. از اين روی دروغوندان هميشه از نيروی انبوه ِ مردمان برای سرکوب ِ سامان ِ مردمی بهره مند می‌شوند.


مردمی که به عقيده‌ای بند باشند آنها گوسفندوار چوبدارانی را به امر خليفه برای راندن ِ ارابه‌ی حکومت، که خودشان آن را می‌کشند، انتخاب می‌کنند. ولايت ِ فقيه بر سه پايه استوار شده است: گستردن ِ ترس، افشاندن ِ دروغ و نابخردی‌ی پيشترين شمار از مردم.
مردمی که برده وار در نادانی پرورده بشوند آنها به امر ِ شريعت رانده می‌شوند تا بار ِ سنگين ِ خلافت را بکشند. رای پيروان، در حکومت اسلامی، شمارش بردگانی است که آنها در تاريکخانه‌ی اسلام برای خودستيزی، خردستيزی و گورپرستی پروده شده‌اند.

چنين گفته‌اند: انسان ميزانی است که با آن می‌توان خواست، نياز و آز را، برای همزيستی، سنجيد. اين سخن می‌تواند تنها در ويژگی‌هايی سخت، در هر هنگامی تنگ و در مردمی آزادانديش درست باشد. ولی آن کس، که به عقيده‌ای، به ايدئولوژيی يا در نادانی بند باشد، او ديگر اندازه‌ی سنجش نيست. زيرا پيرو، که در بندهايی گرفتار است، خودش نمی‌تواند آزادانه در پيرامون ِ خواست، نياز يا آز انديشه يا بر کژی يا نيکويی در کرداری داوری کند. بيشترين شمار از مردمان، که نيروی جنبنده‌ی هر سامانی در جهان هستند، تنها از نگرشی کوتاه برخوردارند. از اين روی کردار و عقيده‌ی بيشترين شمار از مردم ميزانی است کژ که نمی‌توان راستی و درستی را با آن سنجيد. با کوتاهنگری نمی‌توان به ژرفای دشواری‌ها و نيازهای شهروندان پرداخت. زيرا پيروان هزاره‌هاست که در بندهای ايمان و عقيده‌ی خود گرفتارند و از اين گرفتاری رنج می‌برند و ستم می‌کشند. ولی آنها نتوانسته‌اند به کژی‌ها و به زشتی‌های ايمان ِ خودشان پی ببرند.

برای نمونه: انبوهی از مردمان ِ هندوستان هندو هستند. يعنی سدها ميليون کس، در عقيده‌ی هندويی، به هم بسته شده‌اند. شايد آنها در پندار نيرويی هستند که می‌توانستند دستکم در همبستگی جهان را به زيبايی بيآرايند. ولی سدها ميليون هندو، در درازای سدها سال، به کردار نتوانسته‌اند اندکی روشن‌تر به آفرينش هستی بنگرند. افزون بر اين، ديدگاه ِ آنها در گذار زمان تاريک‌تر، تنگ‌تر و زشت‌تر شده است. آنها از کودکی به زهر ِ عقيده‌ای بيمار شده و در پسماندگی به ستم پذيری خو گرفته‌اند. دموکراسی، سکولاريته و آزادی در هندوستان تنها در نادان پروردن و ستم پذير ساختن ِ مردمان است. کردار و رفتار ِ انبوه هندوها، در گذار ِ هزاره‌ها، سنجه و نمونه‌ای برای ارزشمندی و ارجمند بودن ِ انسان نيست. اين مردمان توانايی خود را با درد کشيدن و رنج بردن می‌سنجند. سرافرازيی آنها به اندازه‌ی درد و رنجی است که می‌‌توانند بر خود هموار کنند. به زبانی ساده: پيروان ِ دينی در هندوستان ستم پذيرند نه ستم ستيز. اين چنين مردمی خواه ناخواه در بيداد می‌زيند و بيدادگران، بدون آن که از خروش ِ ستمديدگان بيم داشته باشند، بر آنان ستم می‌رانند. انتخابات در هندوستان تنها پوششی است فريبنده که بيدادگری را، در سامانی جهان پسند، جلوه گر می‌سازد.

در مردمسالاری، می‌توان داد را در شادمان ساختن و بيداد را در آزرده شدن ِ مردمان سنجيد نه با فروزهای فريبنده‌‌ای که در منشور حقوق بشر، برای اروپايی‌ها، نوشته‌اند. در هر کجا يا در هر حکومتی، که جان ِ آدمها آزرده بشوند، نشان از دلسختی‌ی مردمانی است که از بيدادگری رویگردان نيستند. آزردن ِ جانها بيدادگری است، چه مردمان را در بيهوشی بيآزارند، چه آنها را در هوشياری. زشت‌ترين بيداد سوختن ِ خرد ِ کودکان است. کسانی که از کودکی برای رنج بردن پرورده می‌شوند، آنها از خود نمادی ندارند که نماينده‌ای داشته باشند، آنها خودشان نماد ِ عقيده‌ای هستند که به آن بند شده‌‌اند. زيرا آزادی‌ی آنها تنها در برده بودن ، در برده پروردن، در انتخاب ِ ستمهای بردگی است. چنين مردمانی خود را محکوم می‌پندارند، آنها در جايگاه ِ حاکميت هم خود را محکوم به اطاعت از اوامر عقيده‌ای می‌دانند که بر خرد آنها حاکم است. هر حکومتی، که بر پيروان ِ دينی استوار باشد، مردم رانی است. روشنفکرانی که سامان ِ هندوستان را مردمی می‌پندارند آنها با ويژگی‌های آزادگی و جان آزاری بيگانه‌اند.

نمونه‌ای ديگر: بيش از هزار سال است که انبوهی از مسلمانان ِ جهان در مکه بدور سنگ سياهی می‌چرخند و در جايگاهی به شيطانی، که در عقيده‌ی آنها خلق شده‌ است، سنگ پرتاب می‌کنند. اگر خرد ِ اين انبوه به اندازه‌ی خرد ِ يک کودک 6 ساله کارآيی داشت، آنها تا کنون به بيهودگی‌ی اين کار پی برده بودند. نگرش و بينش اين پيروان، که برخی از آنها هم دانشخوانده هستند، تا آن اندازه کوتاه و تاريک است که هيچ دانشی نتواسته است پليدی را از بينش ِ آنها پاک کند. بيشترين شمار از اين مردمان، که خرد آنها کوتاهتر از خرد ِ يک کودک است، چگونه می‌توانند بر راستی و درستی‌ی پديده‌ای يا کرداری داوری کنند. کسانی که آشگارا کژپندار، کژرفتار و کژکردار هستند، چگونه می‌توانند راستی را از کژی و زيبايی را از زشتی بازشناسند.

درست است: بيشترين شمار از مردمی که آزاد باشند و آزادانه به پديده‌های هستی برخورد کنند، شايد بتوانند، در همپرسی با خردمندان، به سود و زيان ِ خودشان پی ببرند. در چنين هنگامی آنها می‌توانند شيوه‌ها‌ی سودبخشی را برای کشورداری برگزينند. ميليونها کس، که در نادانی برای بردگی و ستم پذيری پروده شده‌اند، نيروبخش بيدادگرانی هستند که آنها را برای بهره کشی پرورده‌اند. هزاران، ميليونها شايد هم ميلياردها انسان، که به زهر عقيده‌ای بيمار شده‌اند، کمترين ِ آنها می‌توانند، در ورای عقيده‌ی خودشان، انديشه‌ای را بررسی کنند.

شيره‌ی سخن در اين جستار اين است که انبوه مردمان زمانی توانمند می‌شوند که در سازمان‌هايی سامان داده بشوند. از برآيند ِ نيروی اين سازمان‌ها می‌توان، در سوی سازندگی يا ويرانی، بهره برداری کرد. نگرش ِ بيشترين شمار از مردمان کوتاه است، نگرش ِ همه‌ی آنها، با يکديگر هم، تنها در پهنه‌ای تنگ دور می‌زند. اين است که ديدگاه ِ انبوهی از اين مردمان، در آميختگی هم، از آن پهنه‌ی تنگ فراتر نمی‌رود. برای اين که سخن روشن بشود به مانندی اشاره می‌کنم.

تک تک کارگران ِ يک کارخانه‌ی خودروسازی از آموزشی اندک برخوردارند. اندازمندان (مهندس‌ها) و اندرزمندان(رايزانان) هر يک تنها در بخش کوچکی از دانش ِ سازندگی استاد هستند. اگر همه‌ی اين کارگران و اندازمندان و ديگر استادان، سازمان نيافته، در کارخانه‌ای گرد ِ هم آيند، آنها نمی‌توانند خودرويی را توليد کنند. شايد هر يک از آنها اندکی به بخشی از ويژگی‌های خودرو آشنا باشد. ولی همه‌ی آنها در ويژگی‌های ساماندهی‌ی يک کارخانه آموزه، انگيزه و آزمونی ندارند. افزون بر اين آرمان هيچکدام از آنها سامان دادن ِ کارخانه نيست. خواسته‌ی هر يک از آنها فروختن ِ توانايی خودش به يک سامان ِ سازندگی است. اندرزمندان برای ساختن ِ انبوهی از يک کالا، کارکنان و ابزاراهای ساخت را بدانگونه سازمان می‌دهند که کارکنان به کمترين دانش و آگاهی نياز داشته باشند. در يک کارخانه می‌توان، در هنگام ِ نياز، هر کدام از کارکنان را با کسی ديگر جايگزين کرد. زيرا هر کدام از کارکنان با اندک آموزشی برای انجام ِ دستوری در اين سازمان گماشته می‌شوند.

در نمونه‌ی اشاره شده، هر کس با اندکی انديشه و ژرفنگری می‌پذيرد که من کارکنان را به نادانی و ناتوانی سرزنش نکرده‌ام وآنکه نشان داده‌ام که فرآورده‌های انبوه تنها در سامانی، سازمان يافته، همآهنگ و همساز با کالای توليدی پيدايش می‌يابند. ويژگی‌ها و ميزان ِ کالاهای توليدی تنها به روند ِ سازمان و توانمندی‌ی ابزارها بستگی دارند نه به بينش و انديشه‌ی کارکنان. بهره‌ای که می‌توانيم از اين بررسی بگيريم اين است که ما نسنجيده گفتارها و پيشداوری‌هايی را می‌پذيريم بدون آنکه راستی و درستی را در آنها بجوييم.

در سامان جهان امروز، بارها گفته‌اند و ما شنيده‌ايم که بيشترين شمار از مردمان هميشه بهترين را بر می‌گزينند. ولی هيچگاه نگفته‌اند که اين بينش بر پايه‌ی کدام ويژگی‌ها و کدام آزمون‌ها ساختار يافته است. نمونه‌ها و مانندهايی که در آموزشگاه‌ها به دانشجويان نشان می‌هند با اين پندار سازگاری ندارند.

برای نمونه: استادی از دانشجويان می‌خواهد که هر کدام پنداری را، برای پاک کردن ِ شيشه‌های پنجره، پيشنهاد کنند. روشن است که برآيند ِ بيشترين شمار از پيشنهادها می‌تواند آسان‌ترين روش يا ساده ترين ابزار برای پاک کردن شيشه باشد. از کوتاهنگری است که برخی برآيند ِ شماری از انديشه‌‌ها را با شماری از کسان را، که آنها به عقيده‌ای هم بند هستند، برابر ارزيابی می‌کنند. هميشه دو ديدگاه ِ آزاد گسترده تر از يکی از دو است. ولی نگرش ِ يک ميليارد مسلمان از تنگه‌ی "لا اله َ الا الله" فراتر نمی‌رود.
در پيوند با اين نمونه شايد بتوان چنين گمان برد يا برداشت کرد که ديدگاه ِ شماری از اندرزمندان در همپرسی، در برخورد با انديشه‌های گوناگون، گسترده‌تر خواهد شد. از اين روی آنها می‌توانند داناتر و بيناتر، ژرفتر، درست تر و بهتر پديده‌ای را بررسی کنند. ولی هر عقيده‌ای خرد و انديشه‌ی همه‌ی پيروانش را، در هر شماری که باشند، در يک تنگه‌ی تاريک مرزبندی می‌کند. پهنه‌ی اين تنگه به ديدگاه ِ واليان آن عقيده بستگی دارد نه به شمار ِ پيروان. هيچگاه پيروان، در هر شماری که باشند، نمی‌توانند مرزهای عقيده‌ای را گسترش دهند. زيرا عقيده بر انديشه‌ی پيروان حاکم است نه پيروان بر عقيده‌ای که به آنها حکم می‌کنـــد .

آيا پيشترين شمار از هر مردمی خردمندترين آنها هستند؟ آيا انبوهی از مردمان، به راستی می‌توانند، با يکديگر همپرسی کنند که بتوانند بهترين را برگزينند؟ آيا کسانی مانند، فورد، کارتر، ريگان ،جُرج بوش(پدر)، کلينتون، جُرج بوش(پسر) يا حسين اوباما براستی بهترين آدمهای آمريکا بوده‌اند؟ که بيشترين شمار از مردمان آنها را به سرکردگی بر گزيده‌اند. (برخی از آنها راهم دوبار) آيا سدها ميليون مسلمان، يا چندين ميليارد بودايی و هندو، يا چند ميليارد پيروان دين‌های ديگر که به سخنانی نابخردانه ايمان آورده‌اند نشان آن نيست که خرد همه‌ی آنها، در انبوه هم، از خرد ِ يک کودک آزاده کوتاه تر است؟ اين برداشت، که بيشترين شمار از مردم بهترين‌ها را بر خواهند گزيد، گمانی است نادرست، شربتی است فريبنده که برآيند ِ تلخ آن را می‌توان در هر کجا و در هر زمانی ديد. بايد بپذيريم که از ميلياردها چراغ ِ خاموش روشنی پديدار نمی‌شــود. اين که بيشترين شمار از مردمان به پندارهايی پوچ ايمان آورده‌اند، نشان ِ دين خويی يا نشان ِ نيروی عقيده نيست وآنکه نشان آن است که پيشترين شمار از مردمان کوتاهنگر و کوتاه خرد هستند. از اين روی دينمداران يا شارلاتاهای ديگر می‌توانند به آسانی آنها را، با سخنانی ساده که در خور نگرش ِ کوتاه و خرد ِ اندک انبوه ِ مردمان باشند، آنها را به بند بکشند و از نيروی آنها بهره برداری کنند.

خرد چشمه‌ای ست جوشان که انديشه از ژرفای آن تراوش می‌کند. روشن است که در پيوستن ِ انديشه‌های آزاد جرگه‌ی دانايی زاينده و روينده می‌شود. ولی از پيوستن ِ پيروان ِ يک عقيده توفان ِ خشم، برای سرکوب ِ انديشه‌ها، زورمند می‌شود. ديدگاه کسانی که به زهر عقيده يا ايدئولوژی آلوده شده است، تنگ و تاريک است و روشنی به درون آنها نمی‌تابد. مردمان تا زمانی که از ايمان خود نگسسته‌‌اند تنها پندارهايی را می‌پذيرند که نمايندگان دينی برای آنها بافته‌اند. هميشه در هر کجای جهان بيشترين شمار از مردم از کمترين آگاهی و از اندک دانايی برخوردارند. آنها نمی‌توانند گفتار يا پندار ِ دروغوندان را به چالش بکشند. زيرا آنها بينشی ورای گفتار ِ شارلاتانها ندارند.

بيشترين شمار از مردمان از عقيده‌هايی خردسوز پيروی می‌کنند. هر چند که ايمان مردم به عقيده‌ای سخت‌تر باشد، حکمرانی بر آنان از راه ِ آن عقيده آسان تر است. پيروان هم کسانی را بر می‌گزينند که پشتيبان ِ عقيده‌ی آنها باشند. از اين روی انبوه ِ پيروان، برای رای گيری، شماری نيستند که در خور شمردن باشند، آنها همگی به يک ريسمان (عقيده) بند شده‌اند.

مـردو آنـاهيــد

مارس ۲۰۱۳

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,