tag:blogger.com,1999:blog-35102642024-03-13T07:37:58.316-07:00هـميشـکولايت فقيه حکومت دزدان است، دزدان اسلامی آزمندترين دزدان جهانی هستند، آنها جنگ افزار را هم برای جهاد و برای دستدرازی به دارايی ديگران می خواهند.
سود ِ انگلستان با سود ِ هر کشوری، در فروش نفت، پيوند دارد.Unknownnoreply@blogger.comBlogger524125tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-64883958924066507352014-04-17T06:35:00.002-07:002014-04-17T06:39:10.355-07:00نادانی در اُمت مسلمان بی کرانه است<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
نادانی در اُمت مسلمان بی کرانه است</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-Y39X0DL9mq8/U0_YgyS0sFI/AAAAAAAAE0s/G2Om5sv-JPo/s1600/%25+-+a+-+10.30.1390.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-Y39X0DL9mq8/U0_YgyS0sFI/AAAAAAAAE0s/G2Om5sv-JPo/s320/%25+-+a+-+10.30.1390.jpg"/></a></div>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><b>آنچه ايرانيان را از جويندگی و پژوهندگی دور داشته است زهر تلخ ِ دانش ستيزی در اسلام است. زيرا پی بردن به هر روزنهای از دانايی و دانش، فرومايگی و نادانی را در اسلام آشگار میسازد. از اين روی، در شريعت ِ اسلام، انگيزهی جويندگی و شناخت در انسان، به ويژه در انديشمندان ِ مسلمان، سرکوب میشود.</b></center>
<br><br>
اين که اسلام از احکام پسماندهی چادرنشينان ِ حجاز ساختار يافته بر بيشترين آدمهایِ نامسلمان پوشيده نمانده است. ولی باور کردن ِ اين که، از اُمت مسلمان، از مسلمانان با ايمان، هيچگاه انديشمندی راستکار و آزاده برنخاسته است، برای بيشترين مردمان دشوار است.
<br><br>
نمونه: مسلمانان به عبدالله بودن ِ خود ايمان دارند. در ايمان ِ آنها سخن از جويندگی و شناخت نيست. اندک شماری، که به پسماندگیی عقيدهی خود پی میبرند، آنها از اين پسماندگی بيزاری و دوری نمیجويند وآنکه تنها از روشن شدن ِ پسماندگی و زشتیهای اسلام، برای همگان، نگران میشوند.
از اين روی اين کسان تنها در انديشهی بزک کردن ِ اسلام هستند و هرگز در انديشهی رهايی از بندهای بردگی، که به" لا اله الا الله" بستگی دارند، نيستند.
مسلمانانی که به زشتیهای شريعت اسلام پی بردند، بدون ِ کم و کاست، بر آن بودند که با دروغ، نيرنگ و دستبرد به گنجينههای فرهنگی زشتیها و پليدیهای اسلام را زيبا و پاک نشان بدهند. به زبانی ساده از اُمت ِ کورانديش ِ مسلمان تنها چند شماری دروغوند، شياد و مردمفريب، به نام ِ مولا، شيخ، مرشد، سيد، امام، قطب، يا "چه چيزکی" با پسوند ِ عليشا، پيدايش يافتند نه انديشمندانی راستکار و نه دانشمندانی پژوهنده.
روشن است که دانشمندان و انديشمندان ِ ايران، بسان ِ فردوسی، رازی، بيرونی، پورسينا، خيام، حافظ و.و. بیگمان با نخستين پنداری، که در ايمان آنان شکاف وارد کرده است، خرد ِ خود را از بندهای ايمان گسسته و به انجمن ِ پژوهندگان و انديشمندان درآمدهاند، اين خردمندان به نامهای کافر، مُرتد، مُلحد و زنديک سرافراز شدهاند.
<br><br>
<center><b>اين که اسلام از راه جهاد، کشتار و دزدی، گسترش يافته است دستکم برای آزايخواهان پنهان نمانده است. ولی اين که مسلمانان از جهاد، کشتار و دزدی، ننگ ندارند بر کمتر کسانی نمايان شده است.
</center></b><br><br>
نمونه: تُرک تباران که، با ابزار ِ خشم در سايهی ترس، انبوهی از جهادگردان را در سپاهی خونآشام آراسته بودند، پس از کشتار ِ مردمان و ويران ساختن ِ شهرهای آسيای کوچک به کونستانتين پوليس (قسطنطنيه يا استانبول) وارد آمدند.
با اين که در درازای اين سرزمين سدها کليسا و دير را ويران ساخته بودند، در ويران کردن ِ کليسای بزرگ ِ اياسوفيه نانوان ماندند. از اين روی در بيچارگی آن کليسا را دزدانه به مسجد برگرداندند. با اين که ساختنامه، نگارهها و نام و نشان ِ اندازمندان سازندهی اين ساختمان، در سرگذشت اروپا يادداشت شده است، مسلمانان اين کليسای دزديده شده را، به نام هنر بنايی در اسلام نشان میدهند.
شگفتی در اين است که هيچگاه، هيچ مسلمانی از شنيدن ِ سرگذشت ِ اين دزدی نه تنها شرمنده نمیشود وآنکه اين شيوهی دزدی را کرداری پسنديده و سودبخش میشمارد.
ساخت نامهی اين کليسا در کتابهای گوناگون يادداشت شده است. از شوربختی نام و نشان هزاران بنای باشکوه و کاخهای شاهانه، که در سراسر سرزمينهای ايران به ويرانه درآمدهاند، از يادها زدوده شدهاند و کسی شمار ِ آنها را هم نمیداند.
دردآورتر از اين، اسلامزدگیی روشنفکران و از خودبيگانگیی ايرانيان است که نه تنها از زشتی و ستمورزیهای خشمآوران ِ جهادگر آزرده نيستند وآنکه از دانستن و آشگار شدن ِ سرگذشت ِ ويرانگر ِ اسلام هم گريزان هستند.
<br><br>
بر خردمند پوشيده نيست که جهادگران در اين 1400 سال تا آن جا که توانايی داشتهاند نشانههای دانش وِ هنر ِ هنرمندان ايران را ويران يا نابود کردهاند. خشمآوران نتوانستهاند سنگ نوشتهها يا سنگ نگارهايی را، که بر فراز کوههای بلند بودهاند، از بيخ و بُن ويران کنند. ولی هم اکنون در نابود کردن ِ اين نشانهها هم در کارند.
ايران ستيزی و دشمنی با زيبايی و هنرمندیی ايرانيان در سرشت هر مسلمان ِ با ايمانی است. از شوربختی، ايران ستيزی، بخشی از ايدئولوژیهای روشنفکرانه است که هنوز هم آنها به حکم خمينی که گفت: "اينا آثار ِ تمدن ِ بايد از بين برهَ جای آنها بايد آثار ِ اسلامی باشه"، از نابود کردن ِ آثار تمدن دست برنداشتهاند. ولی اسلام که چيزی به جز ويرانگری در درون نداشته است که اين نابخردان بتوانند آن را جايگزين، اين تمدن ِ ويران شده، کنند.
نمونهی ايران ستيزی و ازخود بيگانگیی ايرانيان به همراه ِ اسلامزدگیی روشنفکران اين است که اين نامردمان ِ فرومايه و پليد، در يزد جايی را زندان ِ اسکندر، ناميدهاند و آن را، به جای نمادهای باستانی، به گردشگران ِ بيگانه و ايرانيان خرد گم کرده نشان میدهند.
<br><br>
تا کنون از هيچ کسی نشنيدهام و در جايی نخواندهام که به اين دروغوندی و ايران ستيزی اشاره بشود. اين کورانديشان ِ تماشاگر از خود نمیپرسند: چگونه از اين همه کاخهای شاهان ِ اشکانی و ساسانی، از اين همه آتشکدهها و جشن سرایهای همگانی، از اين همه بزمگاههای باشکوه هيچ نشانی نمانده است که شايستهی بازديد باشد، تنها زندان اسکندر برجای مانده است؟
در هيچ کجا يادداشت نشده که اسکندر بجای همه چيز زندانی، آن هم در يزد، ساخته است. تنها حافظ،، که دلش از يزد گرفته بوده، میخواسته هرچه زودتر به شيراز برگرده، او يزد را با زندان ِ سکندر همسان دانسته و گفته است:
<br><br>
دلم از وحشت ِ زندان ِ سکندر بگرفت
<br>
رخت بر بندم و تا ملک ِ سليمان بروم
<br>
زيرا يزد ميخانه نداشته است (ويران شود آن شهر که ميخانه ندارد).
<br><br>
در شگفتم، آخوندهای پليد، که از دزدی و ايران ستيز سرشته شدهاند، هنوز شيراز را ملک سليمان نخواندهاند.
بی گمان همهی واليان اسلام، روشنفکران ِ اسلامزده، پيشتازان و انديشمندان ِ مسلمان، همه بدون ِ کم و کاست دانسته دروغوند و شايد ندانسته برده منش و دزد هستند. اين دزدان ِ هنر و ويرانگران ِ فرهنگ ِ ايران از هيچ گونه ستم و زشتکاری رويگردان نيستند.
نمونهای از دزدیی روشنفکران ِ بی ريشه، که خود را جهان وطنی خواندهاند، اين است: که شماری از آنها، با بی شرمی آهنگی را، که باِ سرود ِ "ای ايران ای مرز پُر گهر" پيوند دارد، دزديده و درون مايهی آن را به کينهی ايران ستيزی "جهان وطنی" ساخته و به نام سرود ِ تازهی ای ايران پخش کردهاند.
شگفتی در اين جاست که بيشتر ِ ميهن دوستان هم به زشتکاری و فرهنگ ستيزی، که در اين دزدی نهفته شده است، پی نبرده و با پخش کردن ِ آن، دزدان ِ آواره را، ياری کردهاند.
<br><br>
اين که، به کوشش خودفروختگان ِ روشنفکر، بيشتر ِ جوانان ِ ايران، با فرهنگ ايران بيگانه ماندهاند نشانی از اسلامزدگیی آزايخواهان است و اين که برخی به انگيزههای ايران ستيز آلوده شدهاند اندوهناک است.
ولی اين که ورزشکارانی، به نام ِ ايرانی، بيرقی را، که ننگ ِ ايرانيان بر آن نگاشته شده است، بر افراشته و تازی وار به دور ِ ميدانی میدوند و نابخردانی ايرانی برای آنها دستآفشانی میکنند نشانی از ويروس اسلام است.
<br><br>
شيرهی سخن از اين اشارهها اين است که اسلام سلولهای مغز ايرانيان را به زهر ِ نادانی آلوده ساخته است. از اين روی، تا اين زهر از هستیی ايرانيان زدوده نشود، ايرانيان برده منش و کورانديش خواهند ماند. زيرا در اين 1400 سال که فرومايگان ِ ايران ستيز و دانش ستيز بر ايرانيان حکم راندهاند کمتر دلاوری برای آزادیی ايران و رهايی فرهنگ ايران از زهر ِ خردسوز اسلام سر برافراشته يا دستکم انديشهای در اين سوی بر زبان رانده است.
درست است کسانی بسان ِ ابومسلم خراسانی، برای پيشگيری از ستمکاران ِ بنی اميه، در راه ِ پشتيبانیی جهادگران ِ بنی عباس جانفشانی کردند يا فرهيختگانی با دستبرد به گنجينههای دانش و ادب ايرانيان به حکومت ِ بنی عباس و خليفههای ايران ستيز کشورداری آموختند و زبان ِ ناتوان ِ عربی را با دزديدن و برگرداندن ِ واژگان پارسی توانا ساختند، ولی همهی آنها، در لجنزار ِ ايران ستيزان، ميهن سوز بودند و آرمان ِ هيچ يک از آنان ميهن پروری و بازپس گرفتن ِ ايران و بازسازیی فرهنگ ِ ايران نبوده است.
نمیتوان ناديده گرفت که انديشمندانی چون فردوسی، خيام و حافظ، بسيار خردمندانه، به پسماندگیی شريعت ِ اسلام و نابخردیی واليان اسلام اشاره کردهاند و نيز روشن است که چنين ايرانيانی، در کشتارگاه ِ خلافت، کمتر توان ِ پيکار با جلادان عدل ِ الهی داشتهاند. ولی از شوربختی بايد پذيرفت که انديشهی ميهن پروری در هيچ زمانی، از سوی مردمان ايران، که در بندهای ايمان گرفتار بودند، پشتيبانی نشده است.
<br><br>
در سراسر اين سرگذشت، بسيار دلاورانی، برای برانداختن ِ ستمکاران ِ جهادگر برخاستهاند ولی کمتر برای پس گرفتن ِ کشور ايران از چنگال ِ بيگانگان پيکار کردهاند. زيرا اين دلآروان جنگآورانی خودخواه بودهاند. هيچ يک از گروههايی که با خلافت ِ جهادگران در ايران به پيکار پرداختهاند انگيزهای بر پندار ِ ايران پروری و دادگستری نداشته که بتوانند سازمانی مردمی سامان بدهند.
آن چه که اروپايیها را از زنجيرهای پسماندگی رهايی بخشيده است پيدايش دانشمندانی بوده که بندهای احکام ِ بردگی را در مسيحيت پاره کرده و راه ِ جويندگی و دانشپژوهی را برون از مرزهای کليسا نشان دادهاند. افزون بر اين، انديشمندانی در پيرامون ِ پسماندگیها و ويژگیهای پيوند و سازمانهای مردمی پژوهش کرده و پندارهای خردمندانهی خود را برای آماده ساختن ِ مردمان، در راه ِ در هم شکستن ِ حکومتهای دينی و ايجاد ِ فرمانروايیهای مردمی، آزموده و با همياریی روشنفکران به کار بردهاند.
پيدايش دانشمندانی مانند نيونُن، اديسون، پاستور و پاسکال يا انديشمندانی بسان هگل، فرُيند، کانت و نيچه زيربنای دگرگونی و پيشرفت را در اروپا پی ريزی کرده و به روشنفکران و آزاديخواهان نشان دادهاند.
<br><br>
روشن است، که در ايران هم دانشمندانی زاده شدهاند، که نگرش ِ بيشتر ِ آنها از مرزهای تنگ ِ اسلام فراتر نرفته است. افزون بر اين يا آنها در منشی اسلامزده گرفتار ماندهاند يا اينکه جان خود را در راه ِ دگرانديشی باختهاند.
برای نمونه: پاستور، دانشمند ِ اروپايی، در راه ِ جويندگی، برای پيشگيری از گنديدن ِ خوردنیها، ميکروب را شناسايی میکند. از کاربردِ دانش ِِاو نه تنها انسان به ريشهی بيماریها و مداوای آنها پی میبرد وآنکه پنجرهای روشن به زيستگاه ِ جانوران ِ ريز گشوده میشود.
نمونهی دانشمندان ِ ايرانی را میتوان در کمياگری ديد که آنها، در درازای سدها سال، برای برگرفتن ِ زر از مس در جستجوی نيرويی خدايی بودهاند. اين خرد گم کردگان با کاربرد دروغهای اهريمنی نه تنها بينش ِ ميليونها انسان را به زهر ِ نادانی آلوده ساخته وآنکه نگرش ِ جويندگان را هم، از ديدن و شناختن ِ راستی و درستی، به سوی کژی بر برگرداندهاند.
<br><br>
نمونهای ديگر: در دورانی که انديشمندان ِ اروپا هستهی جوشان و دگرگون کنندهی سروری بر مردمان را بررسی و پژوهش میکردند و در راه ِ يافتن ِ پنداری بودند که بتوانند مردمان را برای پيکار با ستمکاری و بیدادگری سازمان و پيوند بدهند، انديشمندان اسلامزده و اسلامگريز ايرانی در کار ِ دستبرد به گوهر ِفرهنگ ايران بودند تا، با چسباندن ِ آن ارزشها به اسلام، بتوانند از زشتیها و پسماندگیهای احکام شريعت بکاهند. آنها ارزشهای فرهنگ ايران را به پليدیهای اسلامی آلوده کردند و نتوانستند اندکی از زشتیهای اسلام بکاهند
بيشتر ِ کوشش اين خودپرستان ِ انديشمند در راه ِ نزديک شدن بهِ معشوقی پنداری و ناشناختهای دروغ بوده که در پايان ِ هفت وادی با الله همانی میيافته است.
شگفتی در اين است که اين کاشفان ِ کرامات، بيش از 800 سال است، در جست و جوی بُتی، صنمی، الهی، معشوقی هستند که تا کنون هستی و سرشت او بر هيچ خردمندی روشن نشده است. دنباله روهایِ اين عارفان، 800 سال است، که همان سخنانی را بازگو میکنند که گمشدگان ِ پسمانده در کوچه و پس کوچههای هفت وادی به هم بافته و سرودهاند.
بسياری از شعربافان ِ سخن هم، در اين زمان، که هرگز لب به جامی نزدند، آن چنان از شراب ِ عشق و بادهی مستی لاف میزنند که پنداری آنها در باده خانهی جهان شناور هستند.
<br><br>
انديشمندان ايران، دستکم در 800 سال گذشته، تنها در پيرامون دروغوندی، خودستايی و مردمفريبی انديشيدهاند و تنها در همين زمينه هم بيش از انديشمندان ِ اروپا پيروزمند بودهاند. زيرا مردم اسلامزدهی ايران، که در خودفريبی همتا ندارند، میتوانستند پسماندگی و نابخردیی خود را در زير دامن ِ همين عارفان پنهان کنند.
در همين زمان هم که، در ژرفای پسماندگی، يک ابله به نام ِ فقيه بر آنها حکم میراند، گورپرستی و برده منشی را فراموش نکرده و به جای هر گونه پيکار به ستايش ِ گور ِ مولویها میپردازند تا ننگ ِ اسلامزدگی را در دستار ِ وارستگی پنهان کنند.
همين مولوی، علی را "همای رحمت" مینامد زيرا علی، با نيرنگ و دروغ، پهلوانی را از اسب به زير انداخته و سپس سر او را بريده است. علی "همای رحمت" است زيرا پيوسته از ذولفقارش خون میچکيده. اين خوابفروشان با وردهای گوهرنما و جادوی نادان پروری نگرش ِ جويندگان را هم از ديدن ِ راستی به سوی عشق به خودفريبی برگرداندهاند. عارفان با توجيه ِ پسماندگیها و انسان ستيزیهای شريعت اسلام چهرهی زشت و ترسناک ِ الله را، که مالک ِ جهنم است، زيبا و دلفريب نگاشتهاند.
اگر اندرزها و پيامهای فرهنگی را، از ديگر سخنان ِ عارفانی بسان مولوی و عطار، جدا کنيم چيزی به جز بيهودگی و تاريک انديشی در شعرهای خوش آهنگ ِ آنها يافت نمیشود. بیگمان آن غزل حافظ که میگويد:
<br><br>
سالها دل طلب ِ جام ِ جم از ما میکرد
<br>
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا میکرد
<br><br>
گرانمايه تر از همهی لالايیهای عارفان ايرانی است که ستمکاران فرومايه با آنها اسلام را بزک میکنند و به خوشباوران ِ اسلامزده میفروشند يا برخی از مردم ايران برای گريز از پسماندگیهای اسلام با صنم پرستیی عارفانه، خودفريبی میکنند.
درست است که مردمان ايران در دوران ِ ساسانيان مانند ديگر جهانيان در سامان مردمسالاری زيست نداشتهاند. ولی پديدههای بر جای مانده نشانگر آن هستند که بيشتر ِ فرمانروايان ِ ايران، پيش از یورش ِ جهادگران خردستيز، خواهان ِ جويندگی و پژوهندگی، در راه ِ شناخت ِ ناشناختهها و از يابندگان ِ دانش و دانايی بودهاند.
<br><br>
<center><b>
آنچه ايرانيان را از جويندگی و پژوهندگی دور داشته است زهر تلخ ِ دانش ستيزی در اسلام است. زيرا پی بردن به هر روزنهای از دانايی و دانش فرومايگی و نادانی را در اسلام آشگار میسازد. از اين روی، در شريعت ِ اسلام، انگيزهی جويندگی و شناخت در انسان، به ويژه در انديشمندان ِ مسلمان، سرکوب میشود.</b></center>
<br><br>
زيرا انديشمندی، که به اندک ناسازگاری در پيرامون ِ درونمايهی اسلام با بينش ِ خردمندانه برخورد کند، بی گمان ديوارهای تاريک ِ ايمانش به اسلام فرو میريزند و اندک اندک پهنهی بی کران ِ انديشه برويش گسترش میيابد. از اين روی در سرزمينهايی، که جهادگران برای اسلام دزديدهاند، هيچ گونه زمينهای برای روييدن ِ انديشههای خردمندان بر جای نمانده است.
هر گاه ناگهانی آذرخشی از خرد ِ انديشمندی مسلمان بجهد يا آن شراره در تاريکخانهی عقيدهاش به هرزگی میگرايد يا او ورای ايمانش به بينايی میرسد و جان خود را به همراه ِ آزاد انديشی میبازد.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br>
آوريل ۲۰۱۴
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br>
<br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-81714992035043054552014-02-14T07:44:00.003-08:002014-02-15T05:22:01.040-08:00خرد را به دزدان سپردند و دزد آمدند<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
خرد را به دزدان سپردند و دزد آمدند</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-nUqa9-3qYJ4/Uv45nVCZqYI/AAAAAAAAEzM/HDdPfkj4UvY/s1600/%25++-+a+-++Britislam.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-nUqa9-3qYJ4/Uv45nVCZqYI/AAAAAAAAEzM/HDdPfkj4UvY/s300/%25++-+a+-++Britislam.jpg"/></a></div>
<center><b>سازمان دادن ِ مفتی خانهی الازهر و سازمان ِ اخوان المسلمين در مصر و شاخهی آن، فداييان اسلام، در ايران و همچنين بنيان گذاردن سازمان ِ شيعه پروری در نجف و در قم، از نمونههايی هستند که در روند ِ دزدی، دزد پروری و در برنامههای گيتی ربايیی انگل ليسها بارور شدهاند.
<br><br>
* * * * *
</center></b>
<br>
به هر سازمان يا به هر انجمنی که بنگريم، میبينيم: در سامان آن سازمان يا آن انجمن پديدهی دزدی به سخن نکوهش شده است. مردمان هم از ترس يا از شرم خواهان هستند که با دزدان ِ بيچاره و ناچار سخت و سنگين برخورد بشود.
با وجودی که اسلام بر پايهی جهاد، يعنی آدمکشی و دزدی، گسترش يافته و ايمان ِ همهی مسلمانان ِ جهان بر پايهی جهاد استوار شده است، ولی جهادگران، که آدمکشان و دزدان ِ مسلمان هستند، دست يا دست و پای هم کيشانی را میبرند که به دارايی دزديده شدهی آنها دست درازی کنند.
<br><br>
جهادگران، بر اين کژپنداری و کژکرداری، دارايیی دزديده شدهی خود را غنيمت مینامند تا مسلمانان ِ ديگر به آن دست درازی نکنند. در نگرش ِ بيشترين شمار از مردم، دزد آن کسی است که چيزی را پنهانی از ديگری بربايد.
از آنجا که همهی دارامندان نمیتوانند دارايیی خود را از چشم و از دسترس ِ ديگران دور بدارند، اين است که در سراسر ِ جهان دزدی را کرداری زشت مینامند و اندک شماری هم از دزدی پرهيز میکنند.
در درازای زمان زورمندانیِ آزمند و ستمکار دزدیهای بزرگ و آشگار را با واژگانی تاريک نامگزاری کردهاند. آنها با خشونت ِ بسيار به دارايی و هستیی ديگر کسان دستبرد زدهاند و خود را با پديدههای دزدی شده سرفراز ساختهاند.
اين دزدان قهرمانان ِ تاريخ ناميده شدهاند و بازماندگان ِ آنها سدها شايد هم هزاران سال نه تنها بر پدران ِ دزد ِ خود باليده وآنکه، با نامی ديگر، پديدهی دزدی را ستودهاند.
از اين روی هم اکنون دزدان ِ نامدار، دزدان ِ جهانی،<b> گيتی ربايان و دزدياران</b> بر جهان فرمانروايی میکنند و جهانيان هم ارزشهای دزديده شدهی آنها را میستايند و بر آنها رشک میبرند. کمتر سرزمينی در جهان يافت میشود که در چنگال ِ دزدان و <b>دزد زادگان</b> گرفتار نباشد. کمتر مردمی در جهان وجود دارد که از دزدیهای پيشنيان خود شرمسار شده باشد.
سرزمينهای دزديده شده يک راست، در سازمانهای جهانی، يا از راه يک همه پرسی، به دزدياران و گماشتگان ِ گيتی ربايان واگذار میشوند.
سازمانهای جهانی، از سوی گيتی ربايان، برای دستدرازی به هستیی جهانيان سامان گرفتهاند. اين سازمانها، که تنها از نادانی و بیچارگیی جهانيان هستی يافتهاند، ويژگیهايی را به کژی و واژگون، برای نادان پروردن و بیچاره ساختن ِ مردمان، برای جهانيان پيش نويس میکنند.
سازمانهای جهانی، که جبرييلهايی برای جهانداران هستند، سرزمينهای دزديده شده را کشور و دزدياران ِ پرورده شده را مردم و شيوهی فرمانبری از جهانداران را دموکراسی مینامند. اين سازمانها برده بودن و برده ساختن را حقوق بشر و خروش و شورش ِ فريبخوردگان را انقلاب میخوانند.
<br><br>
از آن روی، که مردمان ِ با ايمان بيمار هستند و توان ِ انديشيدن ندارند، دينمداران به جای آنها و برای جهانداران میانديشند. آنها مردمان را در راهی میرانند که از بازار ِ گيتی ربايان میگذرد.
به زبان آدم: هر مردمی در هر کجای گيتی زمانی پروانهی هستی و زندگانی دريافت میکند که سروریی گماشتگان ِ گيتی ربايان را بپذيرد و سر بر آستان ِ جهانخواران بسايد. مردمان بايد به کردار رايانهای برنامه ريزی شده، خودکار و کورانديش باشند. آنها هم نيروی توليد و هم تشنگان ِ خريد هر کالايی میشوند که جهانداران به بازار بياورند.
آدمها تنها با گواهی از سازمانهای جهانی مردم شناخته میشوند. همچنين سرزمينی را میتوان کشور ناميد که، از اين سازمانها، پروانه داشته باشد.
<br><br>
به زبانی ساده: آدمهايی مردم و سرزمينی کشور میشوند، که دزدان ِ جهانی، سوداگران ِ دارايی و هستی آنها بشوند.
شايد سزاوار نيست که بدين تندی و راستی در پيرامون ِ کردار و رفتار ِ جهانداران سخن بگويم. زيرا بيشترين شمار از مردمان، در همياری با گيتی ربايان، خود را خوشبخت و سرفراز میپندارند و برای به دست آوردن ِ ابزارهای کاربر و سرگرم کننده به هر رنج و به هر خواری تن در میدهند. آنها از پديدههايی که برای کژآموزی در دست میگيرند به شگفت میآيند.
<br><br>
با همهی بينوايی من آگاهانه بر آن هستم که ديدگاه و انديشهام را بازگو کنم نه اين که آن را به کسی بخورانم يا آن را به بازار بگذارم. زيرا در هر زمانی و در هر جايی يک کس وجود داشته که دگرسو با ديدگاه ِ همگان مینگريسته است. ولی اين نشان آن نيست که آن کس بهتر و درست تر از ديگران هستی را میديده است.
برای نمونه: اگر انبوهی از مردم يک پارچه به زهر افيونی مانند ترياک دچار شده باشند و ترياک را داروی آرامش و شادمانیی خود بپندارند، آن کس که به زيانهای داروی شادی بخش ِ آنها اشاره کند، او را کژبين، خودخواه، بی شرم و نادان خواهند خواند.
<br><br>
برگرديم به رشتهی سخن:
هر چند که سرگذشت کشورهای اروپا تنها از روند و به شيوههای دزدی رنگ گرفته است. هر چند که فرمانروايان اروپا، در سراسر تاريخ، دزدانی بودهاند که به نمايندگیی پاپ با شمشير و خون، برای سروریی کليسای روم، کشور گشايی، به راستی سرزمين دزدی، کردهاند و به نام پاپ دارايیی مردمان را به گنجخانهی کليسا ريختهاند.
ولی من، که به سرزمين و فرهنگ ايران مهر میورزم، تنها به دزدانی اشاره میکنم که کشور ايران را دزدانه تاراج کرده و ايرانيان و خرد ِ آنها را به گروگان گرفتهاند.
<br><br>
درست است که در هر زمانی کسانی از آزمندی يا از تنگی و تنبلی به دارايی ديگران دست درازی میکردند، با اين وجود سرزمين و فرهنگ مردمان را نمیدزديدند. بدانگونه که زرتشت به ستمکاری و خشونت ِ ديو باوران، ديويسنا، اشاره میکند. زيرا ديوباوران با دانش ِ کشاورزی و سامان شهرنشينی بيگانه بودند. از اين روی آنها به فراوردههای روستاها، به خرمن ِ کشاورزان و به دارايی شهرنشينان دستدرازی میکردند.
يا اين که اسکندر، پس از يورش بهِ ميهن ِ ما، ايرانيانی را به فرمانروايی میگمارد که به يونانيان باج و خراج بپردازند. ولی سرزمين ايران را، برای گسترش دادن ِ يونان، دگرگون نمیسازد. نمونهای ديگر اردشير بابکان است که او ناجوانمردانه دودمان ِ اردوان يا اشکانيان را نابود میکند تا به پادشاهی دست يابد.
اردشير بابکان پادشاهی بر ايران را از پادشاه ِ ايران برای فرمانروايی کردن میدزدد نه برای ويران ساختن. زيرا او خود را به نيکوکاری به مردم مینماياند تا مردم او را به پادشاهی بپذيرند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://3.bp.blogspot.com/-4AoMAjHorAA/Uv9omXjE06I/AAAAAAAAEzc/cKyBda1NfN4/s1600/behead_those_who_mock_profit.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-4AoMAjHorAA/Uv9omXjE06I/AAAAAAAAEzc/cKyBda1NfN4/s320/behead_those_who_mock_profit.jpg"/></a></div>
<center><b>دزديدن ِ سرزمينها، در جهان، با اسلام گسترش يافته است. جهاد در اسلام ننگينترين ستمی است که تا کنون بر جهانيان وارد آمده است. در هر کجا که جهاد پياده شده نه تنها بی شمار مردمی کشتار و سرزمين ِ آنها، به سود ِ اسلام، دزديده شده است وآنکه خرد ِ بازماندگان سوخته و آنها برای هميشه به بردگانی نابخرد دگرگون گشتهاند.
</center></b><br>
بيداد ِ جهادگری تنها از عربستان بر مردمان فرود نيامده است وآنکه خانمان و هستیی بسياری، از سوی ترکان ِ غزنوی به ويژه با شمشير ِ جهادگران سلجوقی، به آتش کشيده شده است. سلجوقيان هم مانند عربها، در زير ِ بيرق اسلام و با حکم جهاد به کشتار ِ مردمان و دزديدن ِ سرزمين آنها پرداختهاند.
از مرزهای چين تا هستهی اروپا، در سراسر آسيای کوچک، ترکيهی امروز، نشانههای خونين ِ دزدان جهادگر پديدار هستند. آسيای کوچک نشانهی بزرگ و آشگاری از دزدان سلجوقی و سرکردگان عثمانی است که از سوی دژخانهها جهانی، يعنی سازمانهای گيتی ربايان، ترکيه خوانده شده است.
<br><br>
غزنويان، سلجوقيان، صفويان، قاچاريان همهی آنها نو مسلمانانی بودهاند از قبيلههای تُرک که، با جنگ ابزار ِ جهاد، ايرانيان مسلمان را برای کشتار ايرانيان سرکش و گستاخ به کار گرفتهاند. اين دزدان، سرزمينهای پيوسته و پارههای ايران را، برای پايدار ساختن ِ اسلام دزديده و خارستان ِ اسلام را با خون ِ مردم ِ ايران آبياری کردهاند.
صفويان از همهی آنها پستتر و فرهنگ ستيز تر بودهاتد. آنها نه تنها سدها هزار ايرانی را کشتار کرده وآنکه عربهای ايران ستيز را، برای شيعه پروری، از عراق وارد کرده و بر ايرانيان حاکم ساختهاند. اين ايران دزدان، در بهای ساختن ِ چهل ستون و عالی قاپو، پايگاههايی را، در خليج فارس، برای دريادزدی به پرتغالیها واگذار کردهاند.
هرگز مغولها به پستی و فرومايگیی حکمرانان ِ ترک تبار، به اين ژرفی و پايداری، بر ايران و ايرانی ستم نراندهاند.
پس از پرتغالیها انگل ليسها دزدانه بر خليج فارس دست اندازی کرده و تا به امروز ايرانيان تنها به تماشای دزدیهای انگل ليسها و دزدياران ِ آنها پرداختهاند. پارهای، که به نام کشور ايران برجای مانده است، سرزمينی است که آن را رضا شاه از دزدان و دزدياران پس گرفته و در سالهای فرمانروايی، برای پاسداری از اين کشور، پيوسته با گيتی ربايان و مزدوران ِ نابخرد آنها پيکار کرده است.
شگفتی در اين است که رضا شاه با يک مشت از ميهن بريده، در راه ميهن پروری، بدين سان پيروزمند بوده است. از خودبيگانگی و فرومايگی در اين جاست: روشنفکرانی که در زير ستم ِ ولايت فقيه، ننگين ترين حکومت ِ جهان، از نابخردی پوزه به خاک میمالند، آنها سر بر آستان ِ انگل ليسها میسايند و رضا شاه را نفرين میکنند.
<br><br>
نمیتوان به درستی گفت که انگلليسها برای اسلام سرزمين میدزدند تا شريعتمداران جهادگرانی بيشتر بپرورانند يا پيشوايان ِ مسلمانان، برای انگليس، جهادگر پرورش میدهند تا انگلليسها بيشتر سرزمين بدزدند؟
زيرا انگليس برای اين که سرزمينهايی را بدزدد نخست پيشوايی را خلق میکند، تا او جهادگران را به خشمآوری برانگيزد، سپس ديدبانی بر درآمدهای مردم را به شريعتمداران میسپارد و دزدياران را به حکومت میگمارد.
<br><br>
نشانههای از خودباختگی و خردسوختگیی مردمان در سرزمينهای "مستعمرهی انگل ليسها " گواه بر اين پندار هستند. به روشنی ديده میشود که سرزمينهای خاورميانه و شمال آفريکا، که همگی مانند مصر غنيمت جهادگری بودهاند، به کمک ِ شريعتمداران، برای دستدرازی، به مستعمرهی انگستان درآمدهاند و شاخههای ناهنجار ِ دين اسلام در اين ديارها به خواست و به شيوهی انگليسی هنجار يافتهاند.
<br><br>
<center><b>سازمان دادن ِ مفتی خانهی الازهر و سازمان ِ اخوان المسلمين در مصر و شاخهی آن، فداييان اسلام، در ايران و همچنين بنيان گذاردن سازمان ِ شيعه پروری در نجف و در قم، از نمونههايی هستند که در روند ِ دزدی، دزد پروری و در برنامههای گيتی ربايیی انگل ليسها بارور شدهاند.
</center></b><br>
همانگونه که اشاره شد کمتر سخن از دزدی و دزدان ِ جهانی است وآنکه بيشتر سخن از دزدی و دزدياران در ميهن ِ خودمان ايران است. از اين روی نيازی نيست که به چگونگیی سرزمينهای دزديده شدهی آسيايی، آفريکايی و آمريکايی اشاره بشود. زيرا اين دزدیها کم و بيش بی شرمانه در پيش چشمان ِ همگان به انجام رسيدهاند و دزدان ِ درازدست، که امروز سروران جهان شدهاند، به گيتی ربايیهای خود میبالند و با اندوختههای دزديده شدهی خود بر مردمان ِ دزد زده فرمانروايی میکنند.
انگلستان از زمان ِ صفويه، با برنامههای ايران دزدی، پرتغالیها را از خليج فارس بيرون راند، که بتواند در خليج فارس لنگر بيندازد. او در هيچ زمانی نيازی به مستعمره کردن ايران نداشته است. زيرا ايران در دست دزدان ِ انيرانی بوده، که به جز بهره کشی از سرزمين و از ايرانيان، پيوندی با سرزمين نداشتهاند.
دزدان ِ همسرشت و هم آرمان که هميار ِ يکديگر بشوند از گنچهای دزديده شده بهتر بهره برداری میکنند. زيرا يک کدام از آنها، که خشمآور است، کالا را میدزدد و ديگری، که سوداگر است، بازار ِ کالا را میسازد.
به هر روی پس از شکست ِ حکومت عثمانی، در جنگهای صليبی و در نخستين جنگ ِ جهانی، انگلستان، در سرزمينهای خاور ميانه، يکه تاز شده است. او آمريکا و شوروی (روسيه) را هم با انگيزههای سوسياليستی و سرمايداری به يکديگر سرگرم ساخته است.
<br><br>
انگلستان تا رسيدن رضا شاه در روند ِ نابسامان ِ ايران، سرور، سرپرست و ديدبان ِ حکومت قاجار بود. رضا شاه گام به گام پارههای ايران را از دست دزدان و دزدياران، آن چنان پيروزمندانه، بيرون کشيد که کشتیهای انگليس در خليج فارس به جولان درآمدند.
سرانجام انگلستان و شوروی با انگيزهی سرزمين دزدی به ايران يورش آوردند، به کمک دزدياران، رضا شاه را، از پادسرای خودش، دور ساختند و دوباره بر ايران ديده بانی يافتند. اين که اين گيتی ربايان، ناجوانمردانه و به ستم، ايران را گرفتند از چشمان ِ جهانيان پنهان نماند. از اين روی ايران دزدان ناچار شدند، به همراه ِ پر و بال و ميدان دادن به ايران ستيزان، فرزند ِ رضا شاه را به پادشاهی بپذيرند.
بايد با شرمندگی بگويم : در اين ستمی، که بر ايرانيان گذشت، ميليونها ايرانی از گرسنگی مردند و ايران، که تازه راه ِ فرهنگ خود را بازيافته بود، به ويرانگی و بیچارگی فرو نشست.
افزون بر اين که، در اين بيداد، بی شمار از ايرانيان جان باختهاند، سرزمين ِ آنها پاره پاره شده و پستترين ايران ستيزان را هم بر آنان حاکم شدهاند. شرمندگی در اين است که روشنفکران ِ ايران نه تنها اين رنج و ننگ را تا کنون پوشاندهاند وآنکه نابخردانه در پناه ِ <b>هستی دزدان ِ خردسوز</b>، يعنی شريعتمداران، راه ِ کشور دزدی را برای گيتی ربايان هموار کردهاند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-S2SNizou1Ao/Uv9p0SL6IWI/AAAAAAAAEzo/zgJTV1ugD4w/s1600/-++++++++A.IRAN+ID.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="3" src="http://4.bp.blogspot.com/-S2SNizou1Ao/Uv9p0SL6IWI/AAAAAAAAEzo/zgJTV1ugD4w/s200/-++++++++A.IRAN+ID.jpg"/></a></div>
<center><b>شگفتی نيست اگر پس از رضا شاه دزديارانی، که از کارهای کشوری برکنار شده بودند، دوباره بال و پر گرفته و به اسلامفروشی و مزدوری پرداختند تا سرانجام کشور ايران را به جهادگران ِ ايران ستيز واگذار کردند.
</center></b><br>
بدان گونه که اشاره شد انگل ليسها از دوران حکومت ِ صفويه تا به امروز هيچگاه از خليج فارس بيرون نرفتهاند و ايرانيان هم، در اين دوران، هيچگاه به راستی در انديشهی پس گرفتن و فرمانروايی بر سرزمينهای کنارههای خليج فارس نبودهاند.
از اين روی انگل ليسهای درنده خوی، که هميشه از بوی نفت سرمست هستند، اندک اندک قبيلههای بيابانگرد را در هر گوشهای، در کنارههای خليج فارس گرد آورده، از آنها شيخ و امير و سلطان ساختهاند. سپس اين سرزمينها را، که از دير باز پارههای پيکر ِ ايران زمين بودهاند، در سازمانهای جهانی به نام شيخ الارض، امارات و سلطانات به گماشتگان ِ پابرهنه و برده منش بخشيدهاند.
درست است که پروده شدگان ِ انگل ليس در کنارههای خليج فارس حاکم شدهاند ولی 51 درسد ِ نفت، از هر سرزمين ِ دزديده شده، به گنجخانهی انگليس واريز میشود. عربها هم در بهای 49 درسد نفت، که بازهم سوداگران انگليسی پروانهی خريد ِ آنها را دارند، زنگوله و زنجير ِ زرين و کنيزکان نازک پيکر از اروپا وارد میکنند.
روشن است که اين عربها ديگر در شن زارها به دنبال ِ شکار سوسمار نمیروند. زيرا نفت آشامان، از استراليا، سوسمارهای بزرگ تر، پوست کنده، برای آنها میفرستند.
<br><br>
<center><b>شوربختی در اين جاست که برخی ايرانيان، که از نادانی به خواری و ننگ تن در میدهند، دزدياران ِ سرزمينهای خودشان را میستايند و اميران ِ بُرج السارقين را شاه و شاهزاده میخوانند.
</center></b><br>
<br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br>
فوريه ۲۰۱۴
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-60297843382285333532014-01-08T07:39:00.001-08:002014-01-08T10:21:36.256-08:00جانوران آزاد نيازی به منشور حقوق جانور ندارند<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
جانوران آزاد نيازی به منشور حقوق جانور ندارند</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد
</div></font><br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://3.bp.blogspot.com/-BDKjvGGA-90/Us1qAH5uyXI/AAAAAAAAExY/sD5KnB9MMJA/s1600/-+A+-+1+-Slave+Maker.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-BDKjvGGA-90/Us1qAH5uyXI/AAAAAAAAExY/sD5KnB9MMJA/s300/-+A+-+1+-Slave+Maker.jpg"/></a></div>
<b><center> در دينهای ابراهيمی، انسان مخلوق ِ خالقی قهار است. اين مخلوق ِ "باخرد" عقيده دارد که انسان بنده و نادان زاييده شده است و بدون اوامر خالق به گمراهی کشيده میشود. مخلوق هيچ حقی بر خالق ِ خود ندارد. مسلمانان همه عَبدِ الله هستند و خود را با عبدالله نامگزاری میکنند.
<br><br>
*****</b></center>
<br>
گاهی بازيگرانی شوخکار در تماشاخانه رفتاری را بازی میکنند، که مانندی از رفتار ِ خود ِ ما است، و ما بيشتر از ديگران بر آن بازی میخنديم، شايد ما میخواهيم ديگران ندانند که آن بازی آيينهای از رفتار ماست. بدتر از اين هنگامی است که ما به اندک کاستی در رفتارِ ديگران خُرده میگيريم؛ ولی کاستیها يا ناهنجاریهای درشت را در رفتار و کردار خود نمیبينيم.
برای نشان دادن اين پوزخندهای شوم به چند بند از منشور ِ جهانیی حقوق جانور، که با منشور جهانی حقوق بشر همسان است، اشاره میکنم. اين منشور برآيند ِ سدها سال رنج و کوشش بزرگترين خرپروران ِ حقشناس است. آنها اين سبزنامه را برای پايان بخشيدن به دوران ِ سرگردانیی جانوران ِ نااهل (آزاد) و پشتيبانی از حقوق ِ جانوران ِ اهلی (رام شده) آفريدهاند.
اين منشور از سوی همهی چارپايان توانمند، چارپايان پشم آور و گوشت-پيکر، از سوی همهی مرغان جشن آرا و ماهيان ِ درياهای بیکران ستايش و پذيرفته شده است. فرازنامهی اين منشور، حقوقی را، به جانوران میبخشد که آنها بتوانند ويژگیهای برخاسته از سرشت و يا دريافته از آموزش را در راه ِ پيشرفت و به سود ِ جهانيان به ارزندگی به کار ببندند.
<br><br>
اکنون تنها به چند بند از منشورِ حقوق چارپايان اشاره میکنم:
جانوران ِ توانمند همه بی دست زاييده میشوند، همه در پهنهی دشتها از چهار پا و از دو چشم و دو گوش برخوردارند. همهی چارپايانِ توانمند به نيروی دوندگی و کَشندگی ورزنده هستند و بايد با بُردباری و به آرامی با يکديگر همگام باشند.
اين جانوران با هر نژاد، رنگ، موی پوست، سُم و دندان، گوشت و شير، شاخ و پنجهای که دارند، در سامان ِ جانوری دارای حقوقی برابر هستند و همهی آنها حق دارند، به زورمندی، ارجمند شمرده بشوند.
همهی چارپايان حق دارند که از کارآموزی در رشتههايی، که همساز با خريت ِ جانور باشد، برخوردار بشوند. اين جانوران چه اسب، چه استر، چه گاو و چه شتر، همه حق دارند که به خريت ِ جانور ايمان بياورند و عاقلانه، به اندازهی برابر، افسارِ خريت را به گردن نهند.
<br><br>
همهی چارپايان حق دارند که نيروی خود را با زنجيرهای گران يا بندهای سترگ به چرخهای کارگر پيوند دهند. همهی چارپايان حق دارند، با شيوههای پزشکی، بدون ِ جفت گيری آبستن بشوند. آنها حق دارند که از آموزش و کار ِ رايگان برخوردار باشند. همهی چارپايان حق دارند، در پناه ِ خريت ِ جانوری، مانند ِ خر بلند آواز باشند.
چارپايان ِ توانمند، با هر خوی و سرشتی که زاده شدهاند ، حق ِ زورآوریی رايگان در کارهای گران دارند و پس از فرسودگی حق دارند که خود را رايگان از<b> بُرج الحمار به جنت الجماع</b> به زير اندازند. چارپايان حق دارند که همه با يک چوب رانده بشوند. (چوب ِ شبانی از سوی اَلخرورُالعُظما سَيدالانعام برگزيده میشود)
همه چارپايان ِ پشم آور و گوشت-پيکر سودآور زاييده شدهاند و حق دارند که در دشتهای سر سبز بچرند و هر اندازه که بخواهند بر پشم و گوشت خود بيافزايند.
<br><br>
پشم آوران حق دارند که پشم خود را در تابستان بريزند و در زمستان برويانند. همهی اين جانوران حق دارند که در هر کجا و در هر زمان به هر اندازه که خود میدانند، با زبان ِ مادری، بَع بَع يا مانند بُز پهههر پهههر کنند، آنها حق دارند از هر بُز يا گوسفند يا از هر گاو و از هر خری، که ولايت ِ خروری دارد، پيروی کنند.
چارپايان ِ پشم آور و گوشتزا از هر نژاد، رنگ، نوا، چربی و پشم با هم برابر هستند و حق دارند که، در جاويد سرايی يکسان (کُشتارگاهی يکسان) سر بسپارند. اين جانوران همه گوسپند شمرده میشوند و نبايد با نام-های نژادپرستانهای، مانند بُز، ميش، بُزغاله و بره، بر آنها ستم وارد آيد.
<br>
<b> سر سپردن حق ِ مسلم گوسپنداناست.</b>
<br><br>
جانوران چه رام شده و چه آزاد ( به زبانی چه اهلی و چه نا اهل) حق ِ داشتن ِ افسار، گردن بند، پوزه بند و بندهای ديگر دارند و نيز حق دارند، جدا از سرشت-شان، هر انگيزه و خويی را بپذيرند. اين حق در برگيرنده فراگرفتن، به کار بردن و رد کردن ِ انگيزههای بارکشی، جنگآوری، جانفشانی و درندگی هم میباشد. همچنين آزاد هستند که انگيزههای دريافتی را به تنهايی (خرس وار) يا گروهی (کفتار وار) در نخجيرگاه، در کشتزار، در کوهستان، در دشتستان به کار ببرند.
<br><br>
بايد اشاره کنم گرچه اين منشور بر پايهی خريت جانوری نوشته شده است ولی، به گفتهی سوسک ِ نوبل نشان و کبرا پونز گزند، با منشور حقوق بشر هيچ گونه ناسازگاری ندارد. زيرا درونمايهی آن از منشور جهانی حقوق بشر برداشت شده است.
از آنجا که برخی از آدمهای خُردجيب از هر شاخی، که در جيبشان بگذارند، خشنود میشوند و خود را بزرگ میپندارند. اين است که آنها، از بندهای سُست و بیمايهی منشور جهانی حقوق بشر، بر خود میبالند و در پيوند با اين منشور، در برده منشی و با کوتاهنگری، خود را آزاد و خردمند میشمارند و بار ِ سنگين ِ بردگی را میپذيرند.
بی گمان بيشترين کسان، به ويژه آنانکه سزای آخوندها را به امام زمان واگذار کردهاند، آنها همسان بودن ِ منشور حقوق جانور را با منشور حقوق بشر باور نمیکنند. پس ناچارم که اندکی به برخی از بندهای شيرين ِ منشور جهانی حقوق بشر اشاره کنم.
ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-yZu5z-l06zU/Us1sPL8fPZI/AAAAAAAAExk/VpfUHh-oKkE/s1600/-+++++Paul+Kuczynski_Polish.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-yZu5z-l06zU/Us1sPL8fPZI/AAAAAAAAExk/VpfUHh-oKkE/s300/-+++++Paul+Kuczynski_Polish.jpg"/></a></div>
<center><b> « همهی آدمها آزاد و به ارجمندی با حقوق یکسان زاییده شدهاند. همه به خرد و وجدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند.»
</b></center><br>
اين ماده بهترين و زيباترين بندی از اين منشور است که به جز شيرهای تلخ، در درون ِ پوستهای شيرين، ندارد. اين حقوقدانان، پس از چند هزارسال پيروی از دينهای برده ساز و دستکم پس از 200 سال بهره کشی از آدمهای دزديده شده، در آمريکا، دريافتند که بشر آزاد زاييده شده است. مگر گوسپند و گاو و خر با افسار زاييده میشوند؟
<br><br>
آنها با اين همه چشم و گوش هنوز نديده يا نشنيدهاند، که در دينهای ابراهيمی، انسان مخلوق ِ خالقی قهار است. اين مخلوق ِ "باخرد" عقيده دارد که انسان بنده و نادان زاييده شده است و بدون اوامر خالق به گمراهی کشيده میشود. مخلوق هيچ حقی بر خالق ِ خود ندارد. مسلمانان همه عَبدِ الله هستند و خود را با عبدالله نامگزاری میکنند.
<br><br>
منشور بنويسها نمیدانند که بيش از دو ميليارد بودايی باور دارند که آنها پست و ناچيز، برای رنج بردن زاييده شدهاند و تنها با گدايی و خواری میتوانند، در ناچيزی و پوچی، به ارجمندی برسند.
افزون بر اين که لُردزادهها، آقا زادهها، شاهزادهها، اربابزادهها و نيز فرزندان بالا نشينها هم از حقوقی برابر برخوردار نيستند، آزمندان جهاندار برده داران ِ عرب را بر گورهای نفتی و خاکهای زرين حاکم ساختهاند. نفت آشامان، سران ِ عرب را به دارامندی، به برده سازی و به برده داری میستايند تا بيشتر و آسانتر بتوانند از حاکميت ِ توانگران بر ناتوانان سود ببرند.
<br><br>
درست است که، به سخن، هر آمريکايی میتواند به سرکردگی برسد. ولی آن کس به اين جايگاه گمارده میشود که جهانداران او را، با دهها ميليارد دولار چرب کنند که در ناآگاهبود ِ مردم فرو برود. مردمی، که به رسانههای زورمندان بند هستند، نه آزادی دارند و نه آگاهی.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-g19xteWUsP8/Us2WmQ3rI5I/AAAAAAAAEyc/qn64Zk-Wo_w/s1600/-+++++++++++++++++++1+-+Animal.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-g19xteWUsP8/Us2WmQ3rI5I/AAAAAAAAEyc/qn64Zk-Wo_w/s400/-+++++++++++++++++++1+-+Animal.jpg"/></a></div>
<b><center>مگر گوسپندان میدانند که آنها برای گوشت و پشم پرورده میشوند؟</b></center>
<br>
از نابخردی است که بيشترين شمار از مردمان از دروغوندانی خردستيز پيروی میکنند. هر کودکی که اندکی از خردش به زهر شريعتهای گوناگون آلوده نشده باشد هرگز ياوه گويیهای زهرفروشان ِ روحانی را نمیپذيرد. ولی میبينيم که دانشخواندههايی گوسپندوار به دور سنگ سياهی میچرخند، يا کفتاروار مردمان را میکُشند و خانههای آنها را ويران میکنند.
<br><br><b>
افزون بر اين میبينيم: بردگانی پست، در سرزمين داريوش، هزارسال پس از مرگ ِ آدمکُشی عرب، خوکوار خودزنی میکنند و در لجن میلوند.<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://3.bp.blogspot.com/-s3FQ4lR0SlI/Us2BuQhzR0I/AAAAAAAAEyA/MtK-CEcVces/s1600/%25++-+a+-+5Dec.2011-Khoramabad-Lorestan-7.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-s3FQ4lR0SlI/Us2BuQhzR0I/AAAAAAAAEyA/MtK-CEcVces/s220/%25++-+a+-+5Dec.2011-Khoramabad-Lorestan-7.jpg"/></a></div> با اين وجود کورانديشانی وجود دارند که، از نابخردی، اين بند از منشور حقوق بشر را باور میکنند که بشر آزاد است و به خرد آراسته شده است.!!!
<br>
.آيا تاکنون کسی، جانوری را به اين نادانی ديده است؟</b>
<br><br>
آيا زورمندان ِ جهاندار با اين همه جنگ ابزارهای که میفروشند و به زور برای مردمانی از خودبيگانه کشور و هويتی دروغين يا جايگاهی ننگين میسازند به وجدان آراسته هستند؟ آيا جهانداران برای آرامش وجدان زخم ديدهی خود برای مردمانی ربيع العرب برپا میکنند تا گماشتگانی جهادگر به حکومت برسند.
<br><br>
آيا از داشتن ِ وجدانی پاک است که جهانداران پسمانده ترين زنان ِ اسلامزده را به نشان ِ نوبل مفتخر میسازند؟
<br>
آيا يک "بن لادن"، را با هياهو کُشتن و از هزاران کودک، "بنلادن"، ساختن کرداری است که از وجدان بشر برخاسته است؟
<br><br>
از ويژگیهای آدميان چيزی برجای نمانده است که آن به زهر دروغ و انسان ستيزی آلوده نشده باشد. از شوربختی خرد و وجدان از ويژگیهايی هستند که در تاريکخانهی شرّ يت (يا خريتهای ديگر) سوخته يا به گروگان گرفته شدهاند. اين است که خوشباوران ِ خوابزده از زهر ِ شيرينی که از منشور حقوق بشر مینوشند و از پاداشهای واژگونی که در يافت میکنند خشنود و سرفراز میشوند.
<br><br>
تا کنون در هيچ کشوری هيچ يک از بندهای اين منشور به راستی و درستی پياده نشده است. منشور جهانی حقوق بشر از سوی کشورهای اسلامی رد شده است. زيرا؛<b> مفتیها عقيده دارند که مخلوق در برابر خالق تنها وظيفه دارد و بردگان ِ الله به جز بردگی هيچ حقی ندارند.</b>
افزون براين در اين منشور که، از زشتی و انسان ستيزیی دينهای برده ساز و خردسوز، هيچ گونه سخنی رانده نشده است،<b> در بند ِ 18 از اين منشور حق ِ خردسوزی و برده سازی و برده منشی به بشر داده شده است.</b>
<br><br>
با اين وجود، که <b>اين منشور تنها يک خيک ِ باد است، سودش ناچيز و زيانش جهانسوز است.</b> زيرا مسلمانان، که درونمايهی منشور را نپذيرفتهاند، بر اجرای بخشی از مادهی 18ی اين منشور پافشاری دارند. زيرا، در کشورهايی که مسلمانان هنوز پُرشمار نيستند، میتوانند از تکيه بر اين حقوق، احکام جهاد، امر به معروف، نهی از منکر را پياده کنند.
از سويی مسلمانان خواستار آن هستند که بر پايهی مادهی 18 از حقوق بشر از احکام بردگی، که1400 سال کهنه هستند، پيروی کنند و آيينهای سربريدن، تازيانه زدن، سنگسار کردن را دستکم برای مسلمانان به کار ببندند.
اين است که منشور حقوق بشر، در بند ِ 18، دگرسو با بند ِ يک، بشر را نيازمند به چوبداران ِ خرپرور دانسته است. از اين روی به او حق ِ بندگی و حق ِپيروی کردن از اوامر پيشوايان ِ خردسوز داده است. در اين ماده حق برده شدن، حق ندانستن، حق کورانديش بودن، حق انسان ستيزی و کينه ورزی، که بُنمايهی هر عقيدهای هستند، به بشر داده شدهاند.
اين است که مسلمانان برای گرفتن و داشتن اين پسماندگیها میخروشند و به همراه ِ خردستيزان در اجرای احکام شريعت اسلام پافشاری دارند. آنها تا کنون بسياری از اين حقوق را با پولهای نفت آورده از آزمندان جهاندار خريدهاند.
<br><br>
شگفتی در اين است که سرداران ِ آمريکا اين منشور را گواهی نکردهاند. با اين وجود آنها، حُسينک وار، درونمايهی بند ِ 18 را برای مسلمانان، که به کشورهای پيشرفته واريز شدهاند، درخواست میکنند. از اين که به راستی، بخشی از بند ِ 18 هم با اسلام سازگار نيست، وجدان آزمندان ِ خردستيز نمیرنجد.
در بند ِ 18 آمده: پيروان حق دارند از مذهبی بيرون و به مذهب ِ ديگری وارد شوند. يعنی برده بودن که حق بشر است، بشر حق دارد، از يک برده دار بگريزد و به برده دار ِ ديگری پناه ببرد. دگرسو با اين حق: در اسلام سزای مرتد، سزای هر مسلمانی که اندکی به پسماندگیهای اسلام پی ببرد، مرگ است.
<br><br>
مادهی ۱۸ از منشور جهانی حقوق بشر( برگردان فارسی از زبان آلمانی):
<br>
« هر کس حق داشتن آزادی در انديشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگيرندهی آزادی در پذیرفتن هر مذهب یا بينش دیگری هم می باشد، همچنين آزاد است که، مذهب يا بينش خود را، به تنهايی يا همراه با ديگران، همگانی يا تنهایی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئينهای مذهبی بنماياند».
<br><br>
در اين بند تا آن اندازه ستم پذيری، ستم-ورزی و ناسازگاری وجود دارد که درونمايهی منشور سُست و بی مايه شده است. اگر واژگان دوپهلو و آرايشی را از اين بند ِ منشور بيرون بريزيم به سادگی روشن میشود که منشور نويسان حق نادان بودن به انسان دادهاند. انسان حق دارد که به دروغها يا به پندارهای پسماندگان ِ چند هزار سال پيش ايمان بياورد.
پس کسانی حق دارند، پندارهای پوسيدهای را، به نام آزادی در داشتن ِ عقيده و مذهب، به مردم فرو و به ويژه کودکان را به برده منشی بپرورانند. هيچ مذهبی نمیتواند، بدون خشم و گسترش ِ ترس، نگرش ِ مردمی را به سوی پستی، زشتی و تبهکاری برگرداند. هيچ مذهبی وجود ندارد که از بروز و پرواز انديشههای آزاد پيشگيری نکند. پيروان ِ هر مذهب در کورانديشی و برای بردگی پرورده میشوند. آنها تنها از روزنهی تنگ ِ آن مذهب به هستی مینگرند.
<br><br>
پس مادهی 18 از منشور ِ حقوق بشر به مردمان حق میدهد که چشم، گوش و هوش خود را در مرزهای يک عقيده، هر اندازه هم که تنگ و تاريک باشد، مرزبندی کنند و هيچ کس نبايد به زهر ِ پسماندگی و گمراهیی اين بيماران اشاره کند.
اين منشور که در آغاز از خرد و وجدان سخن رانده است آن چنان مردمان را نادان میپندارد که به آنها حق میدهد به دلخواه خودشان افسار خردسوختهای ابله را به گردن بنهند و وجدان خود را به او بسپارند. درست است که دينمداران، چندهزارسال است، از کوتاه خردیی پُرشمارها به کژی بهره برداری کرده و آنها را به زهره عقيدهای بيمار ساختهاند. ولی تا پيش از اين منشور، هيچ سازمانی به آدمها، بدين روشنی، پروانهی خر بودن نداده است.
اينک سازمان جهانی حقوق بشر، که بشر را پيشاپيش گوسپند پنداشته، به بشر پروانه داده است که او بتواند با چوب ِ شبانی ابله رانده بشود. دينمداران حق دارند به زور و با ايجاد ترس بر هوش و خرد ِ مردمان حکم برانند.
<br><br>
به هر روی از نگاشتن اين منشور راهی به سوی آزادگی و حقوقی برای آدمها هموار نشده است ولی زهری زبانسوز از منشور حقوق بشر در جام ِ آزادگان ريخته شده است.
در مادهی 18، حق داشتن و بازگو کردن ِ عقيده و پندارهای پوسيده به زهر فروشان داده شده است. با دادن ِ اين حقوق به پسماندگان، حق برخورد به زهر ِ پسماندگی از آزادانديشان گرفته شده است.
<br><br>
<b><center>جهادگران و کينه ورزان ِ مسلمان آن چنان ترسی را در جهان گستردهاند که کمتر رسانهای زهرهی آن را دارد که از بيماریی اسلامزدگی يا از فرومايگیی اسلامفروشان سخن بگويد.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://3.bp.blogspot.com/-LKDfVTe5BxI/Us2R8VHM0UI/AAAAAAAAEyQ/WcZhXZt0C8M/s1600/-+++++++++++++++++++1+-+ARAB.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-LKDfVTe5BxI/Us2R8VHM0UI/AAAAAAAAEyQ/WcZhXZt0C8M/s220/-+++++++++++++++++++1+-+ARAB.jpg" /></a></div> جهادگران ِاسلام، با بمب گذاری، سايهی ترس را در همه جا گستردهاند. از سويی ديگر نفت فروشان و حکومتهای نفت آشام، به کمک خودفروختگانی اسلامزده و انسان ستيز، بازاری را برای فروش ِاسلام و ويروسهای خرد سوز باز کردهاند.
</b></center><br>
حُسينک اوباما با هياهوی بسيار يک "بن لادن"، و شماری جهادگر را میکُشد، در همين زمان و در همان سرزمين، با پشتيبانی همان حُسينک هزاران "بنلادن"، میپرورانند. شمار ِاين پرورده شدگان ِ جهادگر که روزانه، از پاکستان، افغانستان، عربستان، عراق، اندونزی، مالزی، سنگاپور، سومالی، مصر، تونس، یمن و ديگر کشورهای جهادپرور، به نام پناهنده به اروپا واريز میشوند، يا از سوی جهادگرانی، که در اروپا میزيند، زاييده میشوند، افزون بر شماری است که بر نامسلمانان ِاروپا افزوده میشود.
افزون بر اين همه تخمهای خشم-زا، که بر پايهی حقوق ِبشر کاشته شدهاند، بشرستيزان و آزادی ستيزان هم حق اسلام گستری و حق اسلام آموزی و حق اسلامفروشی دريافت کردهاند. از سويی ديگر خُرده گيری بر زشتیهای شريعت ِ عرب-پرستان و نشان دادن ِزهرِ ِمردم آزاری را دشمنی با حقوق بشر و نژادپرستی دانستهاند.
<br><br>
<b><center>ننگينترين ستمی که، اين قانونگزاران، بر جهانيان وارد آوردهاند اين است که، خرد و وجدان را از سرشت ِ آدم جدا ساخنه و آن را به نام حقوق بشر به پستترين انسان ستيزان، يعنی به متوليان مذهبی و به دينفروشان، بخشيدهاند. در اين ستمکاری ويژگیهای سرشت انسان به زهر نادانی و برده منشی آلوده گشته و مردمانی سرفراز و خردمند به فرومايگانی کورانديش و خردسوخته دگرگون شدهاند.
</b></center>
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
<br>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
ژانويه ۲۰۱۴
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-29522734494770516852013-11-10T13:48:00.003-08:002013-11-19T08:01:56.537-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
آرمان جهانداران دگرسو با آزادگی است</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-azjrsEFdLHE/Un__Az9sUCI/AAAAAAAAEwg/lSJ7WxthUDw/s1600/-++++1A-modern+-+slavery.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-azjrsEFdLHE/Un__Az9sUCI/AAAAAAAAEwg/lSJ7WxthUDw/s400/-++++1A-modern+-+slavery.jpg"/></a></div>
<center><b><br>
تفاوت ِ بردگان ِ پيشين با بردگانِ بی اربابِ امروز در اين است که بردگانِ پيشين گهگاهی در آرزوی رهايی از بندِ اربابان بودهاند، بردگانِ امروز، پيوسته در جستجوی اربابی تازه هستند تا در بندگیی او بيشتر جان فشانی کنند که بتوانند بيشتر از بازارهای اَربابان بخرند.
<br><br>
*****
</center></b><br><br>
بينش يا جهان بينی از انديشهی خردمندان و هنرِ ابزارسازی از آرمان ِ جهانداران سرچشمه میگيرند. بينش و دانشِ ابزارسازی دو پديدهی گوناگون هستند که میتوانند در گرهگاهی با يکديگر برخورد داشته باشند ولی جدا از يکديگر پيشرفت میکنند. زيرا جهان بينی تنها در پندارِ انديشمندان و ابزار در دست ِ همگان دگرگون میشود.
<br><br>
به زبانی روشن: دانش از آزمون ِ پندارهای آزموده شده بر میآيد و بينش در پيوند با برآمدههای دانش گسترش میيابد. آنگاه، که بينش ِ آزادگی از دانش ِ سازندگی جدا گردد، آزادگی به خشکيدن و سازندگی به شکوفايی میگرايد.
بينشی، که از انديشهی خردمندان تراوش بکند، فرهنگ ِ مردمان را ساختار میشود. چنين بينشی میتواند زمينه يا برانگيزندهی پژوهندگان و يابندگان ِ دانش باشد. در انجمن ِ راستکاران و خودانديشان فرهنگ نيروی پيشرونده و باردار کنندهی خرد ِ زاينده است.
<br><br>
فرهنگ برآيند ِ پندارهای گوناگون در گذرگاه ِ هستی، برای گستردن ِ ديدگاه ِ همگان است. دگرسو با فرهنگ، پرورش و آموزشهای نوين هستند که برای تنگ کردن و يکسو ساختن ِ ديدگاه ِ همگان، در راه ِ آرمان ِ جهانداران، برنامه ريزی شدهاند.
از شوربختی هزارههاست که فرهنگ ِ مردمان به زهر ِ عقيدههای گوناگون آلوده شده و از رويش و گسترش بازمانده است. عقيدههای مذهبی، که زاييدهی پندار ِ آزمندان و مردم ستيزان هستند، جايگزين فرهنگ مردمان شدهاند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-RDf65s7sghE/UoAAAY1GtEI/AAAAAAAAEwo/OBslstCMJeg/s1600/-+++++++1A+-+SlavesSoudan.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-RDf65s7sghE/UoAAAY1GtEI/AAAAAAAAEwo/OBslstCMJeg/s400/-+++++++1A+-+SlavesSoudan.png"/></a></div>
<br>
<center><b>عقيدهها، گمانهای دروغوندانی هستند که، با ايجاد ِ ترس، در بينش مردمان فرو رفته و راه نگرش آنها را بستهاند.
عقيده بازدارندهی پيشرفت و سوزندهی خرد ِ همگان است. آن کس که در تاريکخانهی ايمان گرفتار است، او نه میتواند به راستی ببيند و نه میتواند به راستی بينديشد و نه میتواند به کژپنداری يا به بندهای بردگیی خود پی ببرد.</b></center>
<br><br>
جهانداران با زور ِ رسانههای گستردهای، که به زير ِ فرمان دارند، عقيدههای بيهوده را، در هستیی مردمان میکارند، به بهانهی پشتيبانی از حقوق ِ بشر، آبياری و از بروز ِ هر گونه راستی و آگاهی در ديدگاه ِ همگان پيشگری میکنند.
آنچه که در زير ِ پوشش ِ دانش و بينايی در شبکهی اينترنت گسترده شده است، بيشتر دانستنیها و دانشی هستند که برای زيستن در سامان ِ جهانداران کاربُرد و خريدار دارند. هنر ِ ابزارسازی هم نه از انديشه وآنکه بازدهی آزمونهایِ اندک شمار کسانی است که آنها پرورده شدهی آرمان ِ جهاندارانند.
ابزارهای توانا، برآيند ِ سامان ِ جهانداری هستند، نه برآمده از انديشهی خردمندان.
اين زورمندان، برای جهانداری، نياز به سرکوب کردن ِ خرد ِ جويندگان دارند. از اين روی آنها درونمايهی ارزشهای فرهنگی را هم به زهر ِ دروغ آلوده و واژگون شده به جويندگان ِ راستی نشان میدهند.
<br><br>
برای نمونه: در پيوند با پديدهی "حقوق ِ بشر،" که آن را با درونمايهی دروغ به مردمان خورانيدهاند، راه ِ دينفروشان و دينمداران را هموار ساختهاند تا آنها بتوانند از آدمهای آزاد، از آيندگان که هنوز زاييده نشدهاند، بردگانی خردسوخته يا گوسپندانی تيزدندان، مانند جهادگران، بسازند.
<br><br>
دينمداران در هر کجای جهان آزاد هستند که آدميزاده را از کودکی در نادانی بپرورانند. برده پروردن و پيروی کردن از احکام ِ برده داری، آزادیهای واژگونی هستند که، از منشور ِ جهانی حقوق بشر، در پندار ِ آدمهای نينديش فرو رفتهاند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://3.bp.blogspot.com/-JVbNhFS_qxM/UoABOtNepyI/AAAAAAAAEw0/kdOq5XOQKjk/s1600/-+++Af-2012.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-JVbNhFS_qxM/UoABOtNepyI/AAAAAAAAEw0/kdOq5XOQKjk/s400/-+++Af-2012.jpg"/></a></div>
<br><br>
<center><b>
به زبان زنجيربافان ِ جهانی: هر کس آزاد است که خرد، وجدان و آزادیی خود را به نابخردان، به انسان ستيزان و به برده سازان بسپارد. هر زنی آزاد است که پستی، خواری و ستمکاری را بر خود بپذيرد. افزون بر اين هر نوجوان بانويی آزاد است که از 12 سالگی گرمی و زيبايیهای پيکر ِ خود را به آبريزگاهی گرمابخش، برایِ مردان ِ مسلمان، دگرگون سازد.
<br><br></center></b>
در حقوق بشر يا پندارهای واژگون: برداشتن ِ ننگ ِ حجاب و آشگار ساختن ِ زيبايی و شکوه ِ زنانگی، از انديشههايی هستند، که با حقوق ِ بشر ناسازگارند. بشر حق دارد که از ويژگیهای سرشت ِ خودش شرمسار باشد ولی حق ندارد که زيبايیهای پيکر ِ خود را به شادمانی نشان بدهد.
بشر تا آنجا آزادی دارد که ويژگیهای بشربودن را در خود بکُشد و گاوسان ارابهی بشرسواران را به هر سويی، که تازيانهی جهانداران بچرخد، بکشد.
<br><br>
برای نشان دادن ِ بادهی زهرآگينی، که در جامهای خوشنوش، به کامِ انبوهِ مردمان ريخته میشود، به کوتاهی اشاره شد. هر کس که از اندک خردی برخوردار باشد میتواند دريابد که؛<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-j1CM2ptGQjA/UoACky_6xoI/AAAAAAAAExI/MYvv9oFacqw/s1600/-++++1+A-modern-slavery.gif" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="3" src="http://1.bp.blogspot.com/-j1CM2ptGQjA/UoACky_6xoI/AAAAAAAAExI/MYvv9oFacqw/s220/-++++1+A-modern-slavery.gif"/></a></div> <b>«آزادیی آدمها، در منشور ِ حقوق بشر، به آزادی ستيزان سپرده شده است!؟».</b> بافتن و پذيرفتن ِ بندهای بردگی تنها حقوقی است از اين منشور که جهانيان از آن برخوردار شدهاند. (بند 18 از منشور جهانی حقوق بشر)
<br><br>
بيشتر ِ جانوران، بسان ِ خرگوش، آهو، شير، گرگ و .. از سرشت خود آزاد زاييده شدهاند. آنها آزادانه سود و زيان ِ خودشان را شناسايی میکنند. انسان امروز به کردار پستتر، نادانتر و ستم پذيرتر از جانوران آزاد میزيد. الاهان به خواست ِ دروغوندان و آزمندان ِ جهان، برای آدميان، کژی و راستی، خوبی و بدی، زشتی و زيبايی را پيشنويس میکنند.
افزون بر اين در شريعت ِ اسلام، بندهای سنگينی برای زيستن، پوشيدن، جفت گزيدن، خوردن و نوشيدن هم برای مسلمانان بافته شده است.
<br><br>
به هر روی سخن در اين جستار بيشتر در پيرامون ِ ديدگاه و پندارهای واژگون شدهی بيشترين شمار از مردمان است.
آنچه که در جهان ِ امروز پيشرفت کرده است دانش و هنری است که در راه ِ سازندگی و بهبود ِ ابزارهای کارساز و توانا به کار میروند. تندتر از اين پيشرفت، گسترش ِ نيازهای جهانيان، به کاربرد ِ اين ابزارهای ساخته شده هستند. ابزارهای تازه نه تنها سنگينی و سختیی کارها را برای انسان سبک و آسان کردهاند وآنکه رايانههای پيشانديش، رنج ِ انديشيدن و سنجيدن را، از توانايیی آدمها گرفتهاند.
<br><br>
درست است که بينش يا جهان بينیی فرهنگی هم در جهان به ويژه در اروپا پيشرفت داشته است. از برآيند ِ اين نوانديشی است که فرمانروايی در کشورهای پيشرفته از فرمان ِ پيشوايان ِ مسيحی بيرون رفته و دستکم روند ِ کشورداری از مرزبندیهای کليسا گذشته است. با اين وجود جهانداران پيشرفت ِ هر بينش ِ فرهنگی را هم به سود ِ خود دگرگون ساخته و در نگرش ِ مردمان واژگون نگاشتهاند.
<br><br>
در اين جا نياز است که اندکی بی پرده به ژرفای سامان ِ مردمداری، در جهان ِ امروز، اشاره کنم. مردمان امروز، در سامان ِ اَربابان ِ برده پرور، زيست دارند. زمين و هرچه در اوست، افزون بر جانداران، بخشندگان ِ جان هم ، از آن ِ اربابان هستند. فرزندان اَربابان پيش از زادن دارامند و از آغاز ِ زندگی با انجمن ِ جهانداران در پيوند و هم آرمان میباشند. مردمان يا همگان بردگانی هستند بی ارباب که پيشاپيش برای توليد، برای بازار و برای پيشبردِ برنامههای اربابان زاييده میشوند و میزيند.
<br><br>
بيشترين مردمان، يا همگان، در پرورشگاه يا در بيمارستانهای اربانان زاييده میشوند، در آموزشگاههای اربابان میآموزند، در سازمانهای اربابان کار میکنند، از بانکهای اربابان مزد میگيرند و از بازارهای اربابان خريد میکنند. اربابان راه ِ پيشرفت، شيوههای زيستن، ارزشهای مردمی و درونمايهی هر پديدهای را برای بردگان مینگارند. کمتر کسانی در سراسر ِ جهان وجود دارند که در چرخهی اربابان گرفتار نباشند.
<br><br>
جانوران ِ آزاد و آزاد مردمی که دوردست از اين چرخه زيست دارند تماشاخانهی گردشگرانی هستند که آنها در اين ديدار سر ريز ِ جيب خود را به بانکهای اربابان برمیگردانند. مردمانی، که هزاران سال به آزادگی در جنگلهای دوردست زيست داشتهاند، امروزه گرسنگانی هستند که چشم به دست ِ اربابان جهانی دوختهاند تا برای آنها خوراک و تخم ِ نيازمندی به همراه ِ رشتههای بردگی بياورند.
زيرا در گذشته خوراک ِ مردم ِ جنگل از جنگل، که به آنها جان بخشيده است، برداشت میشده، ولی امروز جنگل و جنگل نشينان بخشی از سرمايهی دارامندان ِ جهانی شده است. نان و آب ِ آدمها در دست ِ اربابان ِ جهان هستند. کسی که برای اربابی کار نکند او در کرهی زمين جايی برای زيستن ندارد.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/--jZwLwT0hE0/UoAB7KXVg7I/AAAAAAAAEw8/vW-FG5gMI30/s1600/-++++1A-modern-slavery.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/--jZwLwT0hE0/UoAB7KXVg7I/AAAAAAAAEw8/vW-FG5gMI30/s400/-++++1A-modern-slavery.jpg"/></a></div>
<br><br>
<center><b>
تفاوت ِ بردگان ِ پيشين با بردگان ِ بی ارباب ِ امروز در اين است که بردگان ِ پيشين گهگاهی در آرزوی رهايی از بند ِ اربابان بودهاند، بردگان ِ امروز، پيوسته در جستجوی اربابی تازه هستند تا در بندگیی او بيشتر جان فشانی کنند که بتوانند بيشتر از بازارهای اَربابان بخرند.
</center></b><br><br>
بررسی و پژوهش در سامان ِ مردمان ِ امروز، نياز به کاوش و کوشش ِ بسيار دارد، نه تنها در اين اندک نمیگنجد وآنکه کمتر کسانی خواهان ِ شناختن ِ ريزههای اين سامان هستند. زيرا زمان تندتر از آن میگذرد که من بنويسم و کسانی بخوانند و بتوانند در اين پيرامون بينديشند.
از اين روی تنها به يک پسماندگی اشاره میکنم که به کوشش ِ جهانداران در پشت ِ کاربردِ ابزارهای پيشرفته پنهان مانده است. سخن از بينش، يا بهتر بگويم از عقيدهی، بيشترين مردمان جهان است که دستکم 2000 سال پس مانده و کمترين پيشرفت را داشته است. جهانداران بر اين کوشنده هستند، اين ننگ را با پيشرفت شيوهی ِ جهانداری، که برای ساختن و کاربرد ِ ابزارهای توانا به کار میرود، بپوشانند.
<br><br>
سخن از اين است که بيشترين مردمان جهان، شايد شش ميليارد، با اين ابزارهای توانا در برخورد هستند. زندگانیی جهانيان با کاربردِ ابزارهای شگفت انگيز آميخته شده است و برخی هم در آرزو و برخی ديگر در تلاش ِ بدست آوردنِ اين ابزارهای جادويی هستند.
سازندگان ِ اين ابزارها، که با زورمندان ِ جهان همانی دارند، با شناخت و توانايی، در هرکجای زمين، مردمان را به کاربردِ اين ابزارها نيازمند ساخته و پيوسته نيازمندتر میکنند.
<br><br>
همگان برای زيستن نياز به خوراک و پوشاک، در پیآيندِ آن نياز به پول، برای پول نياز به کار و در پيوند با کار نياز به آموزش دارند و در اين راه ناچار به آموختن و پذيرفتنِ فرمانهای سامانِ مردمداری، يا حقوقِ مردم آزاری، در جهان امروز هستند.
به زبانی ساده؛ جهانداران با ايجادِ نياز در جهانيان از همگان بردگانی بدون ارباب ساخته که تنها برای آرمانهای اربابان میزيند، يعنی برای آنها میانديشند، میآموزند، میسازند، گسترش میدهند، میخرند و هم خرند.
از اين روی اربابان ِ جهان میکوشند که جهانيان را به دروغ بفريبند و نگرش آنها را از ديدن ِ راستی برگردانند.
آنها پيشرفت و کاربردِ ابزارهای توانا را به جای پيشرفت ِ بينش و دانش ِ مردمان به نمايش میگذارند و پسماندگی و انسان ستيزی، که در عقيدهی کاربندان ِ اين ابزارها نهفته هستند، واژگون نشان میدهند.
<br><br>
به راستی که "انگل ليسِ" نفت آشام، بر سرزمينهای نفتخيز چنگ انداخته، برای شتربانانِ بيابنگرد کشور ساخته است. اين چادرنشينان، با بخشی از پول نفت، که "انگل ليس"ها به آنها میبخشد، ابزارهای پيشرفته و توانايی، که بردگان کافر ساختهاند، میخرند و کاربُردِ آنها را هم میآموزند.
ابزارها و ساختماهای بلند نشانههایِ، پيشرفت ِ دانش ِ کافرها، آميخته با سوداگریهای نفتی هستتند. کاربردِ رايانههای توانا يا پيوندهای شبکهی اينترنت نشان روشن انديشی با بيداریی خفتگان هزارساله نيست. زيرا ديدگاهِ اين مردمان، که آنها بر فرآوردهای کافرها میبالند، هنوز در ژرفای پستی و پليدی تاريک مانده است.
<br><br>
انسان ستيزی، پستی و پليدی در ديدگاهِ اين مسلمانان به کردار آشگار هستند. اين مردمان هنوز به همراهِ آيات جانستانی، که از هر سوی ميدان پخش میشوند، با شمشير گردن ِ کسانی را میزنند که فراتر از مرزهای خردسوزِ اسلام نگريسته باشند.
جانستانی در ولايت فقيه، به اندازهی سُستیی ايمان ِ شيعيان، پيشرفته تر از شمشيرِ عربها است. آخوندهای ولايت، دگرانديشان را به دارابزارهای بلند (جرثقيل) میآويزند تا اُمت ِ تبهکار و خردسوخته بتواند جانکندن انسانِ را از راهِ دور تماشا کنند.
رسانههای آزمندانِ جهان زشتیها و پسماندگیهايی، که از مُرداب ِ شريعت اسلام میرويند، پنهان میکنند و کاربردِ ابزارهای توانا را به نام پيشرفت ِ کشورهای مسلمان به نمايش میگذارند. برای نمونه: ديده میشود که رسانهها، با زيرکی، زورآزمايیی ورزشکاران ِ مسلمان را، نشان همساز بودنِ اسلام با سرگرمیهای مردم پسند نشان میدهند. ولی آدمکشیهای جهادگران را به نامِ القاعده، که مانند ِ امام زمان ناپديد است، بند میکنند.
<br><br>
از اين راه، آدمهايی، به خواست واليانِ اسلام، در جلوی ديدگاهِ همگان، کشتار میشوند و کمتر کسی زشتیی آدمکشی را در شريعت اسلام باز میيابد. رسانههای جهانی مسلمانان را با چهرهی کوشنده و پژوهنده نشان میدهند و پيوندِ آدمکشانِ جهادگر را با شريعتِ اسلام پنهان میدارند.
نمونهای ديگر، که آن را در بيشتر رسانهها، با آب و تاب، درخشان کردهاند، پيشگيری از رانندگیی زنان در عربستان است. در اين لرزش بيشترين مردان و زنان ِ حقوق ِ بشری، که آنها با ويژگیهای حقوق و با ويژگیهای بشر بيگانه هستند، از درخواست ِ زنان ِ تازه به دوران رسيدهی عربستان پشتيبانی کردهاند.
<br><br>
اين حقوق نشناسان، که کشتار دگرانديشان و برده سازی را بخشی از حقوقِ دينمداران میدانند، برای زنان درخواستِ آزادی و آزادگی نکردهاند، نخواستهاند که زنان، در عربستان، زيرانداز ِ مردان نباشند، نخواستهاند که زنان بخشی از دارايی مردان شمرده نشوند، آنها نگفتهاند که مردان هم در عربستان حقِ بشر بودن ندارند، آنها نديدهاند که کشتنِ زنان به دست سرورانشان بخشی از حقوق اسلامی است، اين کوتاهنگران تنها خواهان آن شدهاند، که زنان ِ پوشيده در کفنهای سياه، پروانهی رانندگی داشته باشند.
زيرا کارخانههای سازنده، گرانترين خودروها را برای شيخها، شيخکها و شيخزادههای نفتفروش میسازند. پس خاتونکهای پشت ِ پرده، که پروانهی اسب سواری و دوچرخه سوار ندارند، دستکم بايد بتوانند در خودروهای سيه شيشه برانند که نگاه ِ هيچ نرنده يا پرندهای هم بر آنها نگذرد. روشن است که سازندگان پيشاپيش، خودروهای زنانه را، آماده کردهاند.
<br><br>
شيرهی سخن اين است که؛ بينشِ و نگرشِ انسان در پيرامونِ آفرينشِ هستی، دگرسو با پيشرفتِ هنرِ ابزارسازی، پس رفت کرده است. بست و بندِ اين پسماندگی، عقيدههای مذهبی به ويژه حاکميت ِ شريعتمداران و فرومايگان بر خرد و وجدانِ آدمها است.
اين پسرفت نشان میدهد که ابزارِ کار و شيوهی توليد با بينشِ کاربندانِ آنها به درستی پيوندی ندارد. کارل مارکس به نادرستی از اين پيوند سخن رانده است و مارکسيستها هم هنوز از کورانديشی بر اين پيوند پافشاری دارند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
نوامبر ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-42033718416255827892013-10-11T13:43:00.000-07:002013-10-11T13:54:42.925-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
نيکويی به کردار، نه با سخن، آفريده میشود</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-bTfaxluYGsQ/Ulhh-ke8TqI/AAAAAAAAEvM/M00gQIVjHiQ/s1600/-+++++++++++++++++++1+-+Virus.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-bTfaxluYGsQ/Ulhh-ke8TqI/AAAAAAAAEvM/M00gQIVjHiQ/s320/-+++++++++++++++++++1+-+Virus.jpg"/></a></div>
<br><br><center><b>
اسلامزدگی ويروسی نيست که در آزمايشگاهای پزشکی شناسايی بشود.
اسلامزدگی به کردار در کورانديشی و فرومايگیی روشنفکران ِ کشورهای پسمانده نمايان است.
ولی از شوربختی در دانش-خواندههای مسلمان کمتر هوش و انديشهای وجود دارد، که به زهر اسلامزدگی آلوده نباشد،
تا بتوانند اين ويروس ِ خردسوز را شناسايی کنند.
<br><br></center></b>
روشن است که ديدگاه ِ انسان در برخورد با انديشههای گوناگون پيوسته گسترده تر و ژرفتر میشود. نگرش ِ آزادانديشان هم در آغاز تيز و شکافنده نبوده وآنکه اندک اندک، در آميزش با دانش ِ آزموده شده، به ژرفنگری ورزيده شده است.
از اين روی دانايی و بينايی در هرکس بر آموختهها و اندوختههای پيشينيان و همزيستان (مردمان، جانوران و گياهان) روييده است. برآيند و يافتههای انديشمندان، از جهان ِ هستی، سامان ِ فرهنگ يا زمينهی بينش ِ مردمان را بُن مینهند. فرهنگ در زمينهای، که به زهر ِ ايمان آلوده بشود، به خشکيدن میگرايد و از آن انديشهای سرسبز نمیرويد.
<br><br>
به زبانی ديگر هر مردمی آفرينش هستی را، زيبايی يا زشتی را، کژی يا راستی را با گوهر ِ فرهنگی میسنجد که در بينش آن مردم نگاشته شده است. فرهنگ ِ هر مردمی، تراوش انديشههايی است که از بينش ِ انديشمندان ِ همان مردم برآمده است. مردم از دروازهی فرهنگ که در ديدگاهِ آنها گشوده شده است، به جهان ِ هستی مینگرند.
<br><br>
فرهنگ: احکام ِ عقيدهها يا پندارهای يک ايدئولوژی نيست که کسانی آنها را به زور يا به فريب به مردمانی فرو کنند يا آنها را از پندارهای بيگانه بگيرند و برای مردم بازنويسی کنند. کدام مردم میتوانستند خودبخود، جهان را مخلوق پديدهای بپندارند که هرگز او را نديدهاند؟ اين گونه ياوهها از بينش ِ دانشمندی نروييدهاند وآنکه شيادی کژپندار، يا نيک پندار، مردم را به دروغ فريفته و خرد ِ آنان را در زندانِ ايمان به بند کشيده است.
<br><br>
پندار ِ کومونيسم و ديکتاتوریی کارگری هم نمیتواند يکباره از انديشهی تودههای مردم برآيد؟ مگر اين که آزمندانی مردم ستيز اين گونه کژبافیهای ناساز را به زور بر مردمی کوتاهنگر بپوشانند و نيروی آنها را، با مژدهی سروری بر جهان، برای سرکوبِ آزادگان به کار ببندند.
<br><br>
<b>فرهنگ تراوش خرد ِ هموندان و همبودان مردم است.</b>
<br><br>
برای نمونه: مردمان از يافتهها و آزمونهای انديشمندان ِ خود میآموزند که خورشيد، آب، زمين، هوا جانبخش هستند. آنها آزمودهاند که آزردن اين پديدهها و جانداران، که برآمده از اين خدايان هستند، ناخوشی به بار میآورد. فرهنگ ِ ايرانيان بر انديشههايی، که از دانش ِ خردمندان روييدهاند، ريشه يافته و بينش ِ مردمان را ساختار شده است.
<br><br>
<b>هر عقيده يا هر ايدئولوژی بر مردم فريبی يا گمانهايی آزموده نشده پا گرفته است.</b>
<br><br>
درونمايهی احکام شريعتِ اسلام، در 1400 سال پيش، از سوی الله بر محمد برای چادرنشينانِ عرب فرود آمدهاند. پس از آن مردمان قبيلههای عرب، با تيغ برندهی آزمندانی سودجو، که به محمد پيوسته بودند، روبرو شدهاند: يا آنها بايد بندگیی الهی را بپذيرند، که او نه زاييده شده و نه میزايد، يا خشمآوران آنها را گردن میزنند. افزون بر اين، همگان بايد بپذيرند که محمد رسولِ الله شده است، کسی که نه نگرشی والا و نه دانشی ارزنده دارد.
<br><br>
احکام شريعت ِ اسلام، آميختهای از بافتههای دروغواندنی گوناگون هستند، که انسان را به گوسپندی نابخرد دگرگون میسازند. آنها با بينش ِ انسانِ آزاد پيوند پذير نيستند. با اين وجود اين احکام با همهی زشتی و پسماندگی که دارند با نگرش ِ مردمان ِ بيابانگرد سازگارند.
زيرا نيازها و آزمونهای چادرنشينانی، که در شن زارهای عربستان زيست دارند، فراتر از شترپروری و ساربانی نمیروند.
پندارهای خشن، از خشمآورانی آزمند برمیآيند، در مردمانی خشن ريشه مینهند و با خشم گسترش میيابند. زيرا مردمانی که از ديدگاهی خشونت آميز به جهان ِ هستی مینگرند، رفتار، کردار و پندارِ آنها به خشم آميخته میشوند. از اين روی الاهانی که در خواستههای اين خشمآوران خلق میشوند همه بی مهر، ستمکار، ترسناک و انسان ستيز هستند.
<br><br><center><b>
الله هم مخلوق ِ نگرشی خشمآلود است که در آن نگرش جهنم ابزارِ عدالت و بلاهای ناگهانی نشان ِ قهر و قدرت پنداشته میشوند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-0JXDhj7y2WA/UlhikwmJ10I/AAAAAAAAEvU/wQv6LULg6WQ/s1600/-++++++1-Islam.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-0JXDhj7y2WA/UlhikwmJ10I/AAAAAAAAEvU/wQv6LULg6WQ/s200/-++++++1-Islam.jpg"/></a></div> عربهای
حجاز و بيشتر جهادگرانِ ديگر شمشير را نشانِ راستی و درستیی خود میپندارند و بی شرمانه آن را بر روی بيرقهای خود مینگارند.
.برآيندی از اين بيماريست که سامانِ زندگی و مردمداری در مردمانِ مسلمان بيشتر با خشونت و آزار آميخته هستند
</b></center><br><br>
دگر سو با بينشِ عربهای بيابانگرد جهان بينیی ايرانيان است که در اين فرهنگ، مهرورزيدن به هستی ستايش و آزردنِ جان نکوهش میشود. اين بينش در درازای هزارهها در جان و هستیی ايرانيان آميخته شده است. از شور بختی بينشِ ايرانيان با احکامِ جهادگران آلوده شده و آنها را با خويشتن بيگانه ساخته است.
<br><br>
عرفان روييدهای از اين فرهنگ است، که عارفان ِ مسلمان آن را به زهر شريعتِ اسلام آميختهاند و به خوشباورانِ خودپرست خورانيدهاند. اين انديشمندان، که در مکتب ِ اسلام به دروغوندی خو گرفتهاند، قهرمانانِ خشمآورِ دينهای ابراهيمی را، در پوشش ِ داستانهايی ربوده شده، دلاور و مهربان نشان دادهاند.
آنها با کژپنداری يا ندانسته فرهنگ ايران را به زهر ِ شريعتِ اسلام آلوده ساخته و خشونتهای اسلامی را با ياری و حکمت ِ الله پيوند داده و کشتار ِ دگرانديشان را پيروزیی ايمان بر کفر دانستهاند.
<br><br>
درست است که اگر اين انديشمندان با منش ِ راستکاری سخن میراندند مانندِ ديگر راستکاران کشته میشدند و ما امروز نام و نشانی از اين بزرگواران نمیشناختيم. ولی اگر سخن نمیگفتند، دستکم: در زير بارِ دروغهای آنها رنج نمیبرديم، الله را با همان چهرهی غضبناکی، که در قرآن نگاشته شده است، میشناختيم.
شايد هم ايرانيان در زمانی ديرتر میتوانستند، بدون اين دروغبافیهای عارفانه، ديوارهای تاريکخانهی ايمان را بشکنند و به سرای آزادی برسند.
<br><br>
در اين جُستار، سخن از نکوهش ِ کردارِ اين بزرگان نيست، تنها سخن از اين است که پس از 800 سال سخن سرايی در پيرامونِ عرفان، کمتر مريدی، با نوشيدنِ اين بادهی زهرآگين، به فرهنگ ِ مهر پروران گرويده و کمتر مرشدی از اسلام ِ جهادگر بريده است.
اندرزهای خوشمزه و نوشين زمانی ارزشمند بشمار میآيند که دستکم اندکی از خشم و زهری که مسلمانان را بيمار کرده است بکاهند. سخنانی که، پس از 800 سال پيوندِ روشنفکران را از ميهن و ميهن پروری بريده و به خودپرستی در خاکساری بند کردهاند، آنها به وردهای جادوگری مانند هستند که به درد جن گيری میخورند.
<br><br>
پندهايی که، دانشدانان را از انديشهی بهسازی و بهزيستی جدا میکنند، آنها را به برده منشی و آميزش با دلبری ناموجود، که با الله همانی دارد، دلخوش میسازند، دارويی هستند خوابآور که انسان را از بيداری میترسانند.
اکنون من با نمونهای که بيش از 800 سال بر سر زبانها روان شده و بر سردرِ سرایها نگاشته شده است نشان میدهم: سخنان ِ عارفانه هر اندازه هم که پُر ارزش پنداشته بشوند، در شوره زارِ اسلامزدگان، مانند ِ مُهرههايی هستند که برخی از نادانی برای تندرستی يا پيشگيری از چشم زخم به کسی يا به چيزی آويزان میکنند.
گرچه سعدی مسلمانی راستين بوده و کشتار ِ نامسلمانان را کرداری پسنديده میدانسته، باز هر گاهی که از فرهنگ ايرانی برانگيخته میشده، برای پوشاندن ِ خشونتهای عقيدهاش، اندرزهايی از فرهنگ ِ ايران برداشت میکرده است. برای نمونه:
<br><br>
بنی آدم اعضای يکديگرند
<br>
که در آفرينش ز يک گوهرند.
<br>
چو عضوی به درد آورد روزگار
<br>
دگر عضوها را نماند قرار.
<br><br>
از آنجا که سعدی، تنها مسلمانان را آدم میپنداشته است، ما هم از انسان ستيزیها و آدمکشیهای پيش از سعدی و آدمکشیهای نامسلمانان سخن نمیگوييم. پس در اين جا از مردمانی، که پيش از سعدی، با شمشير جهادگران کشتار شدهاند چشم میپوشيم و همچنين میپذيريم که هيتلر، لنين، استالين، مائو و تيغ به دستان ديگر، که ميليونها آدم را کشتار کردهاند، سخن سعدی را نشنيده بودند. شايد هم آنها بنی آدم نبودند.
پس تنها انسان ستيزیهايی را يادآوری میکنم که پس از سخنان ِ شکربار ِ سعدی روی دادهاند.
<br><br>
آيا حکمرانان زمان ِ سعدی، که او را خلعت میبخشيدند، از کشتار ِ دگرانديشان پرهيز میکردند يا تنها بنی جانوران را میکشتند؟ شايد هم تنها جهادگران اعضای يکديگرند و دگرانديشان پديدهای برای کشتن هستند؟
<br><br>
آيا حکمرانان صفوی، که پس از شکست از جهادگرانِ عثمانی، سُنی کشی را در ايران راه انداختند و بيش از يک ميليون سُنی مذهب ِ ايرانی را کشتند، اعضای پيکر خود را نمیشناختند؟
افزون بر این، آنها که با شادمانی سدها هزار نامسلمانِ ايرانی که به سزای دگرانديشی میکُشند، آيا بنی آدم نبودند؟ اگر به راستی از خود بپرسيم: در کجای جهان است و کدام آدمها هستند که از رنج ِ يک آدم بیقرار میشوند؟
شايد به اين پاسخ برسيم که: يا سخن ِ سعدی نادرست است يا پيروانِ مذهبی بنی آدم نيستند.
<br><br>
آيا سلجوقيان يا جهادگران ِ عثمانی، که بيشترين شمار از مردمانِ آسيای کوچک را کشتار کردند يا آنها را از زادگاهشانِ بيرون راندند، میخواستند که بر گورِ اعضای خودشان امپراتوریی عثمانی را بسازند؟ يا ما بيهوده خودفريبی میکنيم و از نابخردی به سخنانی دروغ دل بستهايم؟
آيا سلطان محمد ِ قاچار که، افزون بر کشتارِ انبوهی از مردمان ِ مسلمان و نامسلمان، تخم ِ چشمهای چندين هزار تن از مردم کرمان را بيرون کشيد، میخواست به دردهای اعضای پيکر ِ خودش بيفزايد يا از دردهای ديگران بکاهد؟
<br><br>
پرسش اين است: چرا ما که چشم و گوش داريم از ديدنِ زشتیهای کردارِ خودمان چشم میپوشيم و از شنيدن راستی پرهيز میکنيم؟
زمانی که مسلمانانِ اندونزی بر سوکارنو و همرزمانش شوريدند و بيش از يک ميليون از مردم اندونزی را به سزای بیخدايی سر بريدند. کدام يک از آن دو گروه بنی آدم نبودند؟ مسلمانانی که آزاديخواهان را گردن زدند يا آنهايی که کشور اندونزی را از چنگالِ استعمارگران هلند آزاد کرده بودند؟
<br><br>
شايد اين بنی آدمهای مسلمان، که سعدی آنها را اعضای يکديگر خوانده است، از درد هم ميهنانِ خود بی قرار بودند و میخواستند که با زشتکاری دردِ اعضای خود را درمان کنند؟ شايد هم اسلامزدگان نمیتوانند به بُن مايهی ارزشهای آزادگی پی ببرند.
به هر روی، من که آينه گردان سيمای مسلمانان ِ شهيدپرور نيستم. پس نيازی نيست از روندها و رويدادهايی سخن بگويم که روزانه در سرزمينهای مسلمان نشين میگذرند. ولی شايد نياز است که اشارهای به انسان ستيزیهای ولايت فقيه بکنم. آدمکشانی که بسيار به سخنان سعدی میبالند و با آنها مردم آزاریهای خود را رنگ میزنند.
<br><br><center><b>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-mKNuYRLOSUw/Ulhk2GlV4AI/AAAAAAAAEvo/oSkk35ScOiw/s1600/.-+0-Iran+Aug+27+1979_Kordestan.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-mKNuYRLOSUw/Ulhk2GlV4AI/AAAAAAAAEvo/oSkk35ScOiw/s400/.-+0-Iran+Aug+27+1979_Kordestan.jpg"/></a></div>
<br>
مگر اين عدليهها و محکمههای آلِ روح الله و آلِ علی نبودند که به حکم اسلام و برای پايداریی ولايت ِ فقيه، دهها هزار تن از جوانانی را کشتار کردند که آنها با فريادِ مرگ بر آمريکا و مرگ بر شاه، شريعتِ اسلام را ياری کرده بودند؟
<br><br></center></b>
روشنفکرانی که با گردن-فرازی میگويند: چو عضوی بدرد آورد روزگار /// دگر عضوها را نماند قرار، بايد بسيار خودبين باشند که وجدانِ خشکيدهی آنها اندکی هم از دردِ کودکان و جوانانِ خيابانی و بيچارگانِ کارتُن خواب به درد نمیآيد. آيا نمیدانند که، در حکومت ِ فرومايگان، دختر بچهها را به تن-فروشی میگمارند تا گردشگران مسلمان در <b>شهرهای گورآباد</b> سرگرمی داشته باشند؟ آيا نمیبينند که، همين روسپی سازان ِ بی وجدان، زنانی را سنگسار میکنند که با مردی به دلخواه آميزش کرده باشند؟
<br><br>
در شگفتم کسانی که، در پيش ِ چشمانشان، روزانه زندگانیی هزاران کودک به تباهی کشيده میشود، از اين بيدادگری، هيچ خراشی در وجدان ِ پولادين آنها وارد نمیشود. باز همين کسان با گردن-فرازی از يک سخن سعدی بر خود میبالند که او در 800 سال پيش گفته است " بنی آدم اعضای يکديگرند" . اين کسان در ژرفای خودفريبی نمیخواهند بدانند که سعدی اندرزگوی حکمرانانِ آدمکُش هم بوده و گفته است:
<br>
امروز بکُش که میتوان کُشت
<br>
مگذار که زه کند کمان را
<br><br>
سخن را کوتاه میکنم. اگر فرياد ِ عابدين ِ جماعت، پس از 800 سال، هنوز هم پيوسته با واژهی "مرگ" بر ..... آغاز میشود، پس با کمی انديشه بدين برآيند میرسيم، که اين گونه سخنان، بيهوده گرانبار هستند و پيوندی با بينش ِ مردمانِ اسلامزده نخواهند يافت.
شايد سخنان و پندارهایِ انديشمندان، دانشمندان و فيلسوفهای اروپا به اندازهی وردهای عارفانِ آسمان نوردِ ايران خوشمزه نبودهاند. ولی برخی از آنها سامان جهان را دگرگون ساختهاند.
<br><br>
<b>مارتين لوتر</b> کشيشی است با ايمان که انديشهی خود را در پيرامون ِ برخی از پسماندگیهای احکام ِ مسيحيت بازگو میکند. پندارهای او آن چنان جنبشی توفان آسا در اروپا ايجاد میکنند که مردمان ِ نوانديش در اروپا، بيش از 300 سال، برای اين پندار میجنگند، میکُشند و کُشته میشوند؛ تا سر انجام زشتیها و پسماندگیهای مسيحيت را بر انبوهی از مردمان روشن میسازند و سامانی تازه در مسحيت بُنيان میگذارند.
<br><br>
سخنان انديشمندان و پندارهای فيلسوفها، برانگيزندهی روشن انديشان و نيروبخش ِ جنبش ِ آزاديخواهان در اروپا بودهاند. بر اين زمينه، پيکارِ آزاديخواهان، در راهِ بازنگری و بهسازیی سامانِ کشورداری، بار آور شده است. برآيند ِ پيکار ِ روشن انديشان، پيروزیی آنها بر کورانديشان ِ مسيحی بوده است.
آزاديخواهانِ اروپا، پس از پيکارهايی خونين، توانستهاند حاکميت را از کليسای مسيحی بگيرند و فرمانروايی را به نمايندگان مردم بسپارند.
سرگذشت ِ نوزايی و نوانديشی در اروپا از هزارهی پانزدهم آغاز شده است و هنوز هم با نرمی و آرامی دنبال میشود. جنبشهای نوآفرينی، در اروپا، برای سامان ِ کشورداری، بسيار شگفت انگيز هستند که سرگذشت ِ آنها در اين جستار نمیگنجد. تنها اشاره میکنم که جنبشهای آزادی بخش در اروپا همه زاييدهی سخنان انديشمندان و پندارهای فيلسوفهايی بوده است که از همين مردمان زاييده و در همين مردمان پرورده شده بودند.
بيشتر ِ آنها برای راستی سخن میگفتند و برای يافتن ِ راستی میانديشدند و پژوهش میکردند؛ نه اين که عارفانه برای بُت تراشی، خودپرستی، مردمفريبی و مداحی حديث ببافند.
<br><br>
گرچه روشن انديشانِ اروپايی هم در آغاز مسيحی زده بودند ولی در آزمون میتوانستند با خرد خود بينديشند و با انديشهی خود ارزيابی کنند. از اين روی آنها يا راستی و درستی را پذيرا میشدند يا در زندان ِ ايمان برای کژی و کاستی تلاش میکردند.
میبينيم که بيشترِ انديشمندان ايران هم عارفانه به کژپنداری آلوده بودند و پيروزیی خود را در اين میديدند که بتوانند روح خودشان را از تن ِ خاکی جدا کنند و آن را با ورد و چشمبندی به آسمان نورانی بفرستند. آنها برای اين که از سوی مريدان پرستيده بشوند خود را افتاده و بيزار از خودپرستی نشان میدادند.
همهی انديشهی اين عارفان بر اين بوده است که چگونه، از الله ِ ترسناک، معشوقی تودل برو بسازند و چگونه اسلام ِ خشم-زا را بزک کنند که گرفتاران از بردگی و خاکساری در برابر الله شرمسار نشوند.
<br><br><center><b>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-q6OF5W-tS7s/Ulhj0ZSp6MI/AAAAAAAAEvg/mFlec0LMcgU/s1600/-+++++++1358-Tehran.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-q6OF5W-tS7s/Ulhj0ZSp6MI/AAAAAAAAEvg/mFlec0LMcgU/s400/-+++++++1358-Tehran.jpg"/></a></div>
<br>
روشنیی فکرِ روشنفکران ايران هم در شورش 57 آنچنان درخشيده است که هنوز هم چشم ِ آزادگان را میآزارد.
روشنفکرانی که با نابخردی و برده منشی به دنبال آخوندی فرومايه رفتهاند که او آشگارا، با عقيدههای برده داری، خواهان ِ پياده کردن ِ احکام ِ جهادگران ِ راهزن بوده است.
<br><br></center></b>
اين روشنفکران، با بی دانشی و کوشش، حکومتی را بر ايرانيان گستردهاند که بر سامان گله داری بنا شده است. روشنفکرانی که کورکورانه به راهی رانده شدهاند که بيگانگان و دشمنان ديرينهی ايران هموار کرده بودند. اين کوردلان گوسپندوار گوش و هوش ِ خود را به کورانديشانی سپردهاند که آنها در درازای زمان به جز مردم ستيزی هنری نداشتهاند.
پستی و نابخردی در درونِ اين روشنفکران بدان گونه سايه افکنده است که هنوز هم آنها احکام ِ 1400 سال کهنه را، يعنی احکام ِ بردگی و راهزنی را، در سامان ِ کشور داری، نشانی از بينش ِ همگانی و سکولار میپندارند.
<br><br>
در همه جای جهان خواستهها و بينش ِ دانشجويان سوی پيشرفت و نوشوندگی را، در آينده، نشان میدهند. برخی از دانشجويان ِ ايرانی، همدوش با شورشيان ِ 57، خواهانِ ِ جدا سازیی دانشجويان ِ نرينه از دانشجويان ِ مادينه و ايجاد مُصلا، در دانشگاه، شده بودند.
پس شگفتی هم نيست که اين دانش آموختگان را، در زندان کهريزک و اوين، برای بازپرسی بگمارند، یا آنها را، پس از آموزش در زندان، برای اسلام-فروشی، به آمريکا و به اروپا بفرستند تا، از سوی قهرمان سازان ِ بدونِ مرز، به نشانههای زرين مفتخر بشوند.
<br><br><center><b>
اسلامزدگی ويروسی نيست که در آزمايشگاهای پزشکی شناسايی بشود. اسلامزدگی به کردار در کورانديشی و فرومايگیی روشنفکران ِ کشورهای پسمانده نمايان است. ولی از شوربختی در دانش-خواندههای مسلمان کمتر هوش و انديشهای وجود دارد، که به زهر اسلامزدگی آلوده نباشد، تا بتوانند اين ويروس ِ خردسوز را شناسايی کنند.
<br><br></center></b>
به هر روی زهرِ عقيدههای اسلامی ديدگاه و خرد ِ مردمانِ ايران را تاريک کرده و راهِ نگرش و انديشهی آنها را به کژی برگردانده است. تا زمانی، که اين ويروس از بينش اين مردمان پاک نشود، بيماریی برده منشی و دروغ پرستی در آنها درمان نخواهد شد. چنين بيمارانی نمیتوانند بينديشند و نمیتوانند راستی يا کژی را شناسايی کنند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
اکتبر ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-17329961771960721762013-09-07T08:35:00.002-07:002013-09-07T08:52:22.758-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
دانشنامه نشان ِ دانشمندی نيست</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-GIyYIfuRPPE/UitHkrm2x7I/AAAAAAAAEuw/BA51fqrUrR8/s1600/-+++++Paul+Kuczynski_Polish+-.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-GIyYIfuRPPE/UitHkrm2x7I/AAAAAAAAEuw/BA51fqrUrR8/s400/-+++++Paul+Kuczynski_Polish+-.jpg"/></a></div>
<center><b>کورانديشی و پسماندگیی بيشتر ِ روشنفکران ايرانی از اسلامزدگیی آنها است که آنها برای برگزار کردن ِ حکومت ولايت فقيه جانفشانی کردهاند، با دروغ پسماندگیهای شريعت اسلام را پوشاندهاند، مردم را ناجوانمردانه فريب دادهاند، ولی هنوز هم اين زهر ِ خردسوز را در عمامهی آخوند میجويند نه در شريعت ِ اسلام.
</center></b>
<br><br>
اگر به درستی بينش ِ خودم را ارزيابی کنم به اين برآيند میرسم: که من بی اندازه بدبين هستم يا ميلياردها آدم، زيادی خوش بين هستند. نگرش ِ بيشترين شمار از مردمان به همان سويی است که خواستههای جهانداران در آن راستا نهاده شدهاند. برداشت و پندارهای روشنفکرانی، که ازِ اين مردمان برآمدهاند، همان است که رسانههای پُر زور، در پيرامون ِ رويدادهای جهانی، پخش کردهاند.
<br><br>
به زبانی ساده انديشهی بيشترين شمار از مردم تنها در پيرامون ِ نخستين نيازهای زندگی است. يعنی نگرش ِ آنها به رويهی پديدهها بند و انديشهی آنها به آنچه که میشنوند بسته است. اين است که اين کسان نيازی به داشتنِ آزادی، در راه نوزايی و نوانديشی، ندارند. <b>خرد، وجدان و بينش ِ آنها در تاريکخانهای، مانند ِ شريعت ِ اسلام، ميخکوب شدهاند.
</b><br><br>
روشنفکرانی که از اين مردمان بر میخيزند بيشتر در سويی میانديشند که بتوانند دروغها و ناهنجاریهای عقيدهی اين مردمان را با پندارهای دروغتری سامان بدهند و نابخردیی دينمداران را عقلی بنمايانند. پس چندان خودپسندی نيست که من هم انديشه يا برداشت ِ خودم را، که دگرسو با نگرش ِ همگانی است، به راستی بازگو کنم.
زيرا يک نوای بی پناه و بی ياور در انبوه ِ هياهوی جهانيان و روشنفکرانشان گم میشود و کمتر در آگاهبود ِ کسی مینشيند. به ويژه که من پافشاری ندارم که بدبينیی من از ژرفنگری و خوش بينی ديگران از کوتاهنگريست.
<br><br>
واژگانی که نماد ِارزشهای فرهنگی هستند نشان از بينش ِ انديشمندانی دارند که آنها را آفريدهاند. بيشتر ِ اين ارزشها، در ويژگیهای زمان و در ديدگاه ِ همان مردم درست بودهاند و برخی هم تا کنون در سخنها بازگو میشوند، ولی به کردار بازيچهی زبانبازان هستند.
همهی اين ارزشهای فرهنگی در درازای زمان، در سرزمينهای گوناگون، با انديشهها و ديدگاهای گوناگون به کژپنداری آميخته يا با نيک انديشی بهبود يافتهاند. ولی هيچ کدام از اين ارزشها دست نخورده به ما نرسيدهاند و ما نمیتوانيم، در ديدگاهی که اکنون داريم، همان گوهری را شناسايی کنيم يا همان برداشتی را داشته باشيم که در نگرش ِ آفرينندگان ِ آن ارزشها بوده است
<br><br>
با چند نمونه از اين واژگان هستهی جستار را روشن میکنم.
"آگاهی"، "دانش"، "بينايی" و "دانايی" از ارزشهايی هستند که بيشتر مردمان آنها را به درستی ستودهاند و به راستی راهگشای دشواریهای مردمان بودهاند. درونمايه يا شيرهی اين واژگان زمان به زمان دگرگون و گاهی هم به کژی واژگون شدهاند.
<br><br>
"<b>آگاهی</b>" آيا همين پيامهايی هستند که در شبکههای اينترنت گردآوری شدهاند و هر کس میتواند، جدا از بينش و خردش، از آنها برداشت کند؟
<br><br>
يعنی " آگاهی" انبوه ِ نشانهها و پيامهايی هستند که دانستنی نيستند وآنکه میتوان آنها را از خدايی به نام اينترنت دريافت کرد. شبکهی اينترنت انبار ِ آگاهیها و انسان تهی از هر آگاهی است؟
<br><br>
انسان ِ امروزه نيازی به پیبردن ِ پيامها، آزمونها، دانستنیها و گرفتن ِ آگاهی از نياکان خود ندارد. يعنی انسان مانند ِ رايانهها با نرم افزاری، که در بينش او کاشته میشود، میبيند و میشنود و به فرمان ِ همان برنامه هم میخروشد، میخندد و میزيد.
<br><br>
"<b>دانش</b>" آيا تنها شناخت ِ نشانههايی و شيوهی کاربرد ِ آنها در پيشهای است که انسان با فراگرفتن آنها میتواند گواهیی شناخت يا پروانهی کار دريافت کند تا بتواند، در بخشی از شبانه روز، خود را بفروشد؟
<br><br>
آيا "دانش" همين است که جهانداران مرزبندی کردهاند و در آموزشهای جهانی، به دانشپژوهان، يکسان میآموزند؟
پس "دانش" بی کرانه نيست و کرانههای آن را زورمندان، مردم ستيزان و برده سازان ِ جهان پيش نويس میکنند. دانشمندی که خودسرانه بياموزد، خردمندانه در دانشی پژوهش کند، که در بازار ِ خودفروشان سودآور نباشد، او در انجمن دانشدانان پذيرفته نمیشود.
<br><br>
"<b>بينايی</b>" آيا همان است و تا آنجاست که سرکردگان و جهانداران به ما نشان میهند؟
آيا برای "بينايی" هم بايد گواهی و پروانه دريافت کرد؟ آيا همگان بايد همان را ببينند که نام آورانی به کژی ديدهاند و نبينند آنچه را که آنها نديدهاند؟
آيا "بينايی"، در اين زمان ، يعنی با چشم ديگران ديدن، يعنی مريد و پيرو بودن، يعنی عصا کشی را برگزيدن است؟ آيا تنها آن کوردلانی بينا هستند که به نشان ِ نوبل سرافراز شدهاند؟
<br><br>
"<b>دانايی</b>" آيا آشنايی با يک دسته کتابهايی است که بر پايهی ويژگیهای نامبرده نوشته شدهاند يا نوشته بشوند.
يعنی "دانايی" پيامهايی هستند پُرمايه که کابردی ندارند. يعنی سخنان ِ خوشمزهای هستند که هرکس آنها را، برای نشان دادن ِ دانايی يا پنهان کردن ِ نادانیی خود، بازگو میکند.
<br><br>
مردم آن کسی را که به دانايی پذيرفتهاند هر سخنی، که به او بند باشد، میپسندند. اين است خودنمايان پيوسته از گفتار ِ بزرگان ِ مردم پسند سخن میرانند، تا خود را با بزرگان پيوند بدهند. ولی کردارِ اين کسان نشان میدهد که آنها کمتر از گفتار ِ بزرگان آموختهاند.
<br><br>
درست است: مردمانی که زودتر از ديگران دانش يا هنر ِ ابزارسازی را فراگرفتهاند، پيش از ديگران هم به جنگافزارهای پيشرفتهتری دست يافتهاند. آنها توانستهاند، با زورمندی بر مردمانِ ِ پسمانده، سروری کنند و برتر از ديگران هم بزيند.
شيرهی سخن: اکنون اين مردمان ِ دلخواه که از اين ارزشهای پيشرفته بر خوردارند، همسو و همراه ِ مردمان پسمانده از همان روزنهای به هستی مینگرند که راهزنان و برده داران، در 3000 سال ِ پيش داشتهاند.
<br><br>
با زبانی ساده: اين ارزشهای پيشرفته نه درخششی در بينش و نه گشايشی در ديدگاه و نه ژرفی در نگرش مردمان ِ دلخواه ايجاد کردهاند. يعنی ارزشهای فرهنگ ِ امروز در پندار و در کردار اين روشنفکران نازا و بی هسته شدهاند. اين کسان به ارزشهايی میبالند که با آنها بيگانهاند. اين روشنفکران به سرکهای مانند هستند که در خمرهی شراب به جای شراب فروخته میشوند. آنها میخواهند خوب نمايان بشوند نه اين که خوب باشند. آنها میخواهند دانشنامهای داشته باشند نه اين که بر دانشی فرمانروا باشند.
<br><br>
اگر ما بپذيريم که انسان، کم و بيش به خرد آراسته است، با فراگرفتن دانش و آگاهی، اندکی بر دانايی و اندکی هم بر بينايی او افزوده میشود؛ شايد ما هم بتوانيم بازدهی دانش و آگاهیهای مردمان ِ کشورهای پيشرفته را بررسی کنيم.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-4_JFRjcuSgE/UitLa4n36hI/AAAAAAAAEu8/fjK-PIBdKMc/s1600/-++++++++++2,SEP,2013-+E.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-4_JFRjcuSgE/UitLa4n36hI/AAAAAAAAEu8/fjK-PIBdKMc/s320/-++++++++++2,SEP,2013-+E.jpg"/></a></div>
<br>
<center><b>بازدهی 250 سال دموکراسی، آزادی، دانشپژوهی در آمريکا اين است که مردمان آمريکا آزادانه کسانی را به سروری و سرکردگی میگزينند که به شارلاتانهای خيابانی مانند هستند. برگزيدن ِ کسانی مانند فورد، کارتر، ريگان، جُرج بوش [پـدر] کلينتوتن، بوش [پسـر] و اوباما نشان از آن است که کورانديشی، در اين مردمان، کمتر از مردمان ِ پسمانده در ديگر ِ کشورها نيست. اين خوابزدگی تنها نگرش ِ مردم آمريکا را آلوده نکرده است وآنکه میبينيم که سرکردگان کشورهای اروپايی هم ديدگاهی گستردهتر از برگزيدگان آمريکايی ندارند.
</center></b>
<br><br>
مردم آمريکا 150 سال پيش ابراهام لينکولن را، کسی که برده داری را برانداخت، برگزيدهاند. اکنون هم حسين اوباما را برگزيدهاند. يعنی کسی را به سرکردگی برگزيدهاند که از بردگی و برده بودن ننگ ندارد. ناپلئون هم سيمايی است خشن و جنگ آور که برای سرفرازیی فرانسه به کشور گشايی دست برده است. اکنون در فرانسه کسی به سرکردگی برگزيده میشود که با ساز ِ جهانداران همنوايی کند نه اين که انديشهاش از مهر به ميهن برويد.
<br><br>
به هر روی دانش سازندگی و کاربرد ِ ابزارهای پُرتوان خانهها و شهرهای جهان را چراغان کردهاند، ولی ديدگاه انبوه ِ مردمان تنگتر و تاريکتر شده است. مسلمانان اکنون به جای شتر با هواپيما به سوی مکه میروند و از دانش و يافتههای کافرها بهره میگيرند. آنها ديگر خار ِ مغيلان را نمیشناسند؛ ولی هنوز هم به دور ِ سنگ سياهی میچرخند و به جايگاه ِ شيطان سنگ پرتاب میکنند و با کشتار ِ جانوران الله را خشنود میسازند.
<br><br>
بايد بی پرده گفت که بيشتر ِ روشنفکران امروز کوردلانی هستند که گفتار و سخنان رسانههای جهانی را، بدون اندک درنگی، باز میگويند. اين کوتاهنگران توان آن را ندارند که به درونمايهی يک واژه بنگرند. آنها واژگان را هم زمان به زمان با همان زهری که از رسانهها پخش میشوند نشخوار میکنند.
<br><br>
برای نمونه: اين روشنفکران به راستی نمیدانند که آزادی، آزادگی و آزادانديشی دارای چه درونمايهای هستند.
آزادی برای روشنفکران ِ اسلامزده يا واليان دينی يعنی آزاد بودن ِ آنها در به بندکشيدن ِ انسانهای آزاد است، يعنی آزادی را از انسان گرفتن و از او بردهای کور و کر ساختن است، يعنی آزاد نبودن ِ انسان در انديشيدن، يعنی پيروی کردن از احکام ِ پوسيدهی قبيلههای جهادگر، يعنی شادمانی را به اندوه و آسودگی را به رنج و شيرينی را به تلخی برگرداندن است.
<br><br>
آيا درونمايهی دموکراسی اين است که نمايندگان بيشترين ِ شمار از مردم، يعنی نمايندگان کوتاهنگران و کوتاه خردان، بر روند ِ کشور داری حاکم بشوند؟
<br><br>
آيا در سرزمينی که بيشترين شمار ِ مردمانش مسلمان هستند بايد آزادگان و انديشمندان پيوسته در زير ستم ِ واليان اسلام رنج ببرند؟
<br><br>
آيا آلوده ساختن ِ خرد ِ مسلمانان، به زهر ِ شريعت ِ اسلام و به گروگان گرفتن ِ وجدان آنها را میتوان حقوق بشر ناميد؟
<br><br>
آيا جهادگران که خشمآورترين و نابخردترين کسان هستند میتوانند سامان دهندهی دموکراسی باشند؟
<br><br>
آيا روشنفکران اسلامزده هوش آن را ندارند که به بُنمايهی ولايت ِ فقيه پی ببرند که زمان به زمان از انتخابات و مجلس و نمايندگان مردم سخن میرانند؟
<br><br>
در سرزمينی که سپاهيانش کشور را برای نازادهای عرب مهيا میسازند، در جايی که همه ساله سدها هزار تن به مکه میروند تا بی کرانه بودن نادانی را نشان بدهند. در مردمانی گور پرست، که مردگان ِ هزارساله حکمرانان و سرمايداران آنها شدهاند، چگونه میتوان، در اين کشور، از دانش، دانشگاه و دانشپژهی سخن راند؟
<br><br>
روشن است که دانشگاهای اين کشور به سرکردگیی آخوندهای ابله اداره میشوند و سنجهی آنها، در اين کشور، زهد و تقوا آميخته با دانش ستيزی است. دانشی يا پژوهشی، که بايد با نادانیها و پسماندگیهای اسلام همساز باشد، زهری است که خرد ِ دانشجويان را میسوزاند و چشم ِ جان آنها را کور میکند.
<br><br>
دانشجويانی، که آگاهیهای خود را از امام زمان و امام صادق دريافت میکند، در زندان ِ کهريزک و زندان ِ اوين هم به بازپرسی گماشته میشوند.
آيا جای انديشيدن و جای شرمساری نيست که در حکومت ولايت فقيه از دانشگاه و دانشمند سخن رانده بشود؟
در حکومتی که آزادانديشان را گردن میزنند و پيروان ِ حکومت به تماشای جانکندن ِ آدمها میروند.
<br><br>
<center><b>کورانديشی و پسماندگیی بيشتر ِ روشنفکران ايرانی از اسلامزدگیی آنها است که آنها برای برگزار کردن ِ حکومت ولايت فقيه جانفشانی کردهاند، با دروغ پسماندگیهای شريعت اسلام را پوشاندهاند، مردم را ناجوانمردانه فريب دادهاند، ولی هنوز هم اين زهر ِ خردسوز را در عمامهی آخوند میجويند نه در شريعت ِ اسلام.
</center></b>
<br><br>
اگر اين کسان نمیتوانستند ستمکاریهای اسلامی را، که در 1400 سال گذشته، که بر ايران و ايرانيان وارد آمده است، ببينند دستکم میتوانستند کشتار ِ سدها هزار تن از دگرانديشان ِ اندونزی را به ياد آورند، که در زير شکنجهی مسلمانان جان سپردهاند. آيا اين اسلامزدگان تا اين اندازه کوردل و کورانديش بودند که نمیتوانستند، در آن زمان، برآيند ِ حکومت اسلامی را در پاکستان و افغانستان ببينند؟
به راستی و درستی میتوان ديد که بيشترين انجمنهای سياسی در ايران، چه آنان که شاه پرست و چه آنان که شاه ستيز بودهاند، با ميهن پروری پيوندی نداشتهاند. همهی آنها دانسته يا ندانسته ايران را در راه بيگانگان و برای آرمانهای بيگانگان دگرگون میخواستهاند نه برای بهزيستن در ايران.
برخی ايران را، از بُندادههای ايرانی، آزاد میخواستند تا بتوانند آن را به شوروی بسپارند. برخی، که پروردهی انگلليس بودند، ايران را غنيمت اسلام میپنداشتند و خواهان آن بودند که از آن در راه اسلام (که همان راه انگليس است) بهره برداری بشود. برخی وابسته به نيروی آمريکايی و برخی هم خواهان بازگشت به حکومت قبيلهی قاچاريه بودند. ملی گرايان هم، که سر از سجد ِ امامان برنداشته بودند، ايران را برای سرفرازیی اسلام میخواستند تا پسماندگیهای شريعت در پُشت فرهنگ ِ ايران پنهان بمانند.
<br><br>
<center><b>نشان دادن ِ کاستی ها و بندهای عقیدهها، توهین به پیروان آن عقیدهها نیست، بلکه نشان دادن و ارجمند شمردن ِ سرشت و خرد ِ انسان است که به زهر ِ عقیده ها آلوده شدهاند. انسانی که از زشتی بیزار است نیازی نيست که چشمهای خود را از ديدن ِ زشتیها ببندد بلکه نیاز است، به جای زشتی، زیبایی بیافریند.
</center></b><br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
سپتامبر ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-87011354703645591682013-08-12T13:13:00.003-07:002013-08-12T13:27:26.733-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
سخن از يک ميليارد شمع ِ تاريک است</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-VO9UMFtxiys/UglE7FJ0FHI/AAAAAAAAEuQ/q3JcnF2_3YY/s1600/-+++++Dec2012.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-VO9UMFtxiys/UglE7FJ0FHI/AAAAAAAAEuQ/q3JcnF2_3YY/s400/-+++++Dec2012.jpg"/></a></div>
<br><br>
<center><b>جهانداران؛ خواهان آن هستند که جهادگران مسلمان ترس را در جهان گسترش بدهند تا آنها بتوانند به آسانی جنگ ابزارهای خود را به مردمان ِ ترسزده بفروشند. تا کنون ترس جهانيان، از کومونيسم، پشتوانهی فروشِ جنگ ابزارها بوده است. اينک اسلام راستين که آن را، اسلاميسم، جهاديسم، سلافيسم، بنلادنيسم، طالبانيسم، نامگزاری کردهاند، برای آزمندان جهان، بازار ساز شده است.</center></b>
<br>
بيشترين کسان زِهدان ِ دروغ را که زايندهی زشتکاری است، نمیشناسند. زيرا آنها نگرش و منش مردمان را نمیبينند. آنها تنها به بازدهی زشتی، که از کردارِ شماری از مردم بروز میکند، برخورد میکنند. اين کسان از آن روی توانِ ديدن و شناختنِ زشتیهای بينش ديگران را ندارند که ديدگاهِ خودشان نيز از همان زشتیها رنگ گرفته است.
در رسانهها يا در کتابها، که انبارِ دانايی برای روشنفکران هستند، بيشتر به کردار يا واکُنش ِ مردم میپردازند و کمتر به پيوند ِ کردار با بينش برخورد میکنند. اين است: بيشتر روشنفکران هم بسانِ رسانهها میکوشند که از واکُنش ِ مردمان به سودِ خودشان بهره برداری کنند.
اين روشنفکران کمتر به آلودگیهای ديدگاه مردمان برخورد میکنند. زيرا آنها هم درست از همان ديدگاهی به هستی مینگرند که در آن زشتکاری، در پوشش الهی، گزندناپذير شده است.
<br><br>
برای نمونه: روشنفکرانِ اسلامزده، به همراه ِ ستايش از احکامِ اسلام پيشنهاد میکنند که مسلمانان از آدمکشی، دزدی و دروغوندی پرهيز کنند. مسلمانان، خودباختهی اسلام هستند نه پيرو ِ سخنان ِ خوش آهنگ. <b>جهاد بخشی از احکام دزدی و آدمکشی است که اسلامزدگان زشتی را در اين حکم نمیبينند.</b> از سويی همين کسان میکوشند که با دروغوندی زشتیهای شريعتِ اسلام را، که همانی با زشتیهای منش ِ خودشان دارند، بپوشانند.
<br><br>
پيکارِ اين روشنفکران برای آن است که آنها بتوانند بر جای جانستانان بنشينند نه در جايگاه ِ جانسپاران باشند. آنها میخواهند هميار ِ دزدان باشند نه همراه ِ دزد زدگان. اين است که آنها زشتی را در دروغوندی نمیبينند و خودشان هم به دروغ پناه میبرند. <b>
کسی، که بردگی را کليدِ رستگاری میپندارد، برده منشی را میستايد، بردگان را میپروراند، او برای زبردستان بردگی میکند و از زيردستان بردگی میخواهد.</b> او نمیتواند با برآيند ِ برده منشی، که در کردار ِ عباد ِ الله بروز میکند، پيکار کند. زيرا اين پيکار دگرسو با منش ِ خودش است، يعنی او بايد منش خودش را سرکوب کند.
<br><br>
<b>کسی که زشتی را در بردگی نمیبيند چگونه میتواند آزادگی را بشناسد.</b> او از کوتاهنگری گمان میبرد: دانش خواندهها، که هنوز دستور ِ حلال و حرام را از آخوندی ابله میپرسند، میتوانند سکولار بينديشند. خودِ او که نمیتواند نيک و بد را بشناسد، بر اين پندار است، که سکولار شدن هم مانند اسلام احکامی دارد و در کتابی نوشته شدهاند، که اگر دانش خواندهها، به آن کتاب ايمان بياورند، سکولار میشوند. سپس میتوانند همه چيز را هم مانند واليان اسلام به مردم امر کنند.
اين کسان، که بينشی تاريک و زشت دارند، نمیتوانند پسماندگی را در منش خود شناسايی کنند. از اين روی آنها خواهان ِ نمادهايی هستند که با زشتیهای بينش شان سازگار باشد. افزون بر اين هر نمادی، که زيبا باشد، پيش از ورود به بينش ِ آنها، به زشتی دگرگون میگردد.
<br><br>
هر آزادهای میتواند ببيند: واژگانی که در فرهنگ ِايران بسيار زيبا بودهاند در آميختگی با شريعت ِ اسلام زشت شدهاند. برای نمونه: "خدا" که در فرهنگ ايران از خود دايه ريشه گرفته است. بدان چم است که پديدهای همسان خودش را میآفريند، میزايد، دايه يا مادر ِ همسرشت ِ خودش است.
بر اين بينش، در اين فرهنگ، هر پديدهای از پديدهی پيشينی آفريده میشود. هر آفرينندهای در آميزش با خدايان ِ جانبخش، پديدهای که همسرشت ِ خودش است، میزايد. برای نمونه: انسان با زمين، آب، هوا و گرمای خورشيد همسرشت است. يعنی اين خدايان در جان ِ انسان آميخته هستند و انسان بردهی آفرينندگانش نيست.
همين نام ِ گرانمايه، يعنی "خدا"، را واليان ِ دروغوند دزديده و به الله چسپاندهاند. اکنون در بينش بيشترين ايرانيان، که به زهر ِ نادانیی شريعت آلوده شده است، ويژگیهای خدا به فرومايگی دگرگون شدهاند و با الله همسنگ انگاشته میشوند.
ايرانيان ِ مسلمان "خدا" را هم مانند ِ الله جبار، مکار، غاضب و مالک جهنم میشناسند و از اين ويژگیهای زشت ننگ ندارند. زيرا در بينش ِ زشت ِ مسلمانان زشتی و زيبايی در خور ِ شناسايی نيستند. "خدا" در فرهنگ ِ ايران با مهر زاينده و آفرينندهی همسرت ِ خودش است. او نمیتواند کسی يا پديدهای را بيآزارد.
<br><br>
<center><b>الله دگرسو با مهرِ خدايان، تنها با آزردن ِ جانها، رحمت و حکمت خود را نشان میدهد. الله مهر ندارد که زاينده باشد، الله اراده دارد، خشم دارد، غضب دارد و جهنم دارد. الله ويژگیهای "خدا" را ندارد.
</center></b><br><br>
روشن است که نامهای خدايان ِ فرهنگ ايران( مانند ِ پروردگار، کردگار، ايزد، يزدان) هيچگونه همسازی و همسنگی با الله ندارند. ولی آنها، در شريعت اسلام، با زشتیهايی سرشت ِ الله آلوده و زهرآگين شدهاند.
از اين نمونه ارزشهای فرهنگی که در آميختگی به زهر ِ شريعت پست و ننگين شدهاند بی شمارند و در پهنهی اين جستار نمیگنجند. در اين جستار برآن هستم تنها به زهرآبی بپردازم که در آميختن با هر نيکويی و زيبايی آن را زهرآگين و زشت میکند. هيچ مسلمانی يا بهتر بگويم هيچ پيروی نمیتواند تلخیی اين زهرآب و زشتیهای پیآيندِ آن را، که در بينش ِ هر مسلمانی جايگزين شدهاند، ببيند.
برخی از دانشخواندههای خوش پندار بر من بدين گونه میخروشند:
» تو با چه گواهی چنين گستاخانه ميليارهای انسان را کورانديش، کوتاهنگر و کژپندار میشماری؟ چگونه میتوانی بگويی هيچ مسلمانی نمیتواند به راستی و درستی ببيند، بينديشد و دانسته گام بردارد؟ در جايی که بسيار شماری از مسلمانان استادانی دانشدان هستند و دانشمندان ِ سرشناس هم بر دانش آنها گواهی دادهاند.«
درست است : همهی پيروان ِ مذهبی انسان هستند و مانند ِ همگان کم و بيش ويژگیهای انسانی در سرشت آنها هم آميخته شدهاند. يعنی مسلمانان هم مانند ديگران میتوانند ، کم و بيش نه يکسان، از چشمهی خرد و دادمايهی وجدان بهره مند بشوند.
نگرش من درست در همين گرهگاه ژرفتر و فراتر از دانشخواندهاست. زيرا يک مسلمان، يا هر کدام از پيروان، خرد و وجدان خود را به عقيدهای بند کرده است و از احکام آن عقيده پيروی میکند. يعنی زنجير ِ آن عقيده را به گردن نهاده است، او ديگر آزاد نيست، عقيده بر خرد ِ پيروان حکمرانی میکند. پيروان هر دانشی، که با عقيدهی آنها ناسازگار باشد، نخست آن را نازا میکنند و سپس آن را به کژی در تنگنای عقيدهی خود میگنجانند.
<br><br>
اين است که مسلمانان با پيشرفت ِ دانش پيوسته به دروغهای پيشرفته تری نياز دارند تا پسماندگیی عقيدهی خود را، زمان به زمان، عقلی نشان بدهند که از نابخردیی خود شرمسار نشوند.
برای نمونه: مسلمانی که دانش ِ پزشکی يا فيزيک و شيمی را خوانده است چگونه میپذيرد که کافرها و فرآوردههای کافرها ناپاک (نجس) هستند و در آنی که آن کافر مسلمان شود، او و فرآوردههای او پاک میشوند.
يا آب ِ چاه مسيحی، نا زمانی که او به دست مسلمان کشته نشده است، ناپاک است، آنگاه، که مسلمانی او را بکشد و چاه را به غنيمت بگيرد، بی درنگ آب ِ آن چاه پاک میشود.
<br><br>
<b>آيا پذيرفتن ِ کُنش و واکُنش از سوی گورهای هزارساله ژرفای نابخردی نيست؟</b>
<br><br>
چگونه يک آزادانديش میتواند با چشم ِ خودش اين همه کژروی و نابخردی را، در کردار ِ دانشخواندهی مسلمان، ببيند و فرسودگیی خرد ِ او را نديده بگيرد؟ دانشخواندههای مسلمان از دانشی سخن میرانند که در کتابهای کافران خواندهاند.
مسلمانان هيچ دانشی، به جز نادانی، از اسلام برداشت نکردهاند. زيرا <b>اسلام يک عقيده است نه يک دانش </b>و هر عقيده هم بر نادانی، نه بر دانايی، بر ندانستن نه بر دانستن، بر ايمان آوردن نه بر فراگرفتن پا گرفته است.
دانشخواندههای مسلمان، که دانشی را در کتابهای کافران خوانده، شايد هم دانشنامهای از دانشگاههای کافران دريافت کردهاند، آنها به آبريزگاهی مانند هستند که بوی گندِ آن با گلاب آميخته شده است. کسانی فريب اين بدآميختگی را میخورند که درونمايهی آبريزگاه را نمیشناسند.
به درستی میتوانيم ببينيم که دانشِ آزموده شده در بينشِ اسلامزدگان کمترين درخششی و در ديدگاه آنها کمترين گسترشی ايجاد کرده است.
<br><br>
<center><b> مسلمانان، به راستی و درستی، بر اين باورند که انبوه ِ مردمان ِ روی زمين نمیتوانند بيشتر و فراتر از قرآن بدانند. اين پندار درست است: زيرا بازدهی شش ميليارد شمع ِ نيافروخته تاريکی است.
</center></b><br><br>
در اين جستار به زهری که خرد و وجدان مسلمانان را از کارآيی انداخته است اشاره میکنم و ريشهی کورانديشی و کوتاهنگری را، در ايمانِ آنها، نشان میدهم.
برای اين، که به کورانديشی و پسماندگیی شش ميليارد اَفيونزدهی جهان پی ببريم، ساده تر است که تنها زيربنای شريعت اسلام را بررسی کنيم، در اين راه با اندکی ژرفنگری خواهيم ديد، که جهانداران بيشتر کوردلانی هستند خردسوخته که کوردلی و خردسوختگیی شش ميليارد بنده را نمايندگی میکنند.
<br><br>
زيربنای اسلام زندانی است بس تنگ و تاريک که با سه ديوار ِ سنگی، به نام: توحيد، نبوت و معاد مرزبندی شده است. نگرش ِ مسلمانان از ديوارهای اين تاريکخانه فراتر نمیرود. مسلمانان در همين مرزها، به سخنانی پوچ و دروغ ايمان میآورند. آنها با معيارهای حلال و حرام، مسلمان و کافر، عبادت و معصيت میزيند و به خودستيزی و انسان ستيزی میپردازند.
افزون بر اين تنگنای سه گوشه، نگرش ِ شيعيان، با دو بند ديگر هم تنگتر شده است. پيروان علی، اجرای ِ حاکميت الله را به عربزادگانی واگذار کردهاند که از <b>پسزادگانِ </b>علی باشند. آنها اين بند ِ بردگی را امامت نام نهادهاند و هر ستمی را که از سوی نمايندگان اين امامان بر مردمان وارد آيد آنرا نشانی از عدلِ الهی خواندهاند.
از اين روی<b> شيعه مذهبها از خودبيگانه تر، برده منشتر و ستم پذيرتر از سنی مذهبها هستند.</b> بندهايی، که خرد و وجدان مسلمانان را از کارآيی باز داشته است، در سه ديوار ِ شريعت بافته شدهاند. شيعيان در اين تنگنا، در ميان ِ ديوارهای خردستيز، بندهای امامت و عدالت را هم به گردن نهادهاند و در ژرفای پستی به بندگیی فرومايگانی عرب، که خود عبد ِ الله هستند، در آمدهاند.
آنان که در زندانی به نام "اصول دين" زاييده میشوند يا به اين زندان وارد میآيند کمتر در جستجو يا در انديشهی يافتن راه ِ گريز هستند. زيرا آنها در اين زندان به زهر ِ کورانديشی و ستم پذيری بيمار میشوند. افزون بر پستی و فرومايگی، ريزههای هستی سوزی، به درون ِ هر مسلمان، وارد میشوند که زاويهی نگرش آنها را برای هميشه تنگ و تيره میسازند.
مسلمانان پس از پذيرفتن ِ بردگی و زيستن در تاريکخانهی اسلام، در گذار زمان، باور میکنند: زندگی تنها رنج و اندوه و درد است، زندگانیی بی رنج تنها پس از مرگ به کسی میدهند که، در ژرفای پستی بردگی کند و پيوسته از آزارهای ناگهانی، که الله میفرستد، بترسد.
<br><br>
<center><b>برخی گمان میبرند: که به بردگیی الله سرنهادن، با مويه و زاری او را عبادت کردن، تقوا يا زهد است. مسلمانان، منش ِ آزادگی و سربلندی را، با پذيرفتن خواری و خاکساری، در خود میخشکانند. زهری که مسلمان را از خود بیخود میکند بسی زيان بخش تر از پذيرفتن پستی و فرومايگی است.
</center></b><br><br>
برای نمونه:
<br>
مسلمانان بايد باور داشته باشند که الله جهان را تنها برای کسانی خلق کرده است که به احکام ِ خردسوز ِ او ايمان داشته باشند. هيچ مسلمانی آزاد نيست که فراتر از تاريکخانهی اسلام بنگرد. ولی مسلمانان آزاد هستند، که کافران را گردن بزنند. کسانی که نگرشی ژرفتر و ديدگاهی گسترده تر از مسلمانان دارند و ايمان نمیآورند. الله اندازهی ايمان را، در مسلمانان، با آمادگیی آنها برای کشتار و آزار دادن ِ دگرانديشان میسنجد.
احکامی که بر مسلمانان نهاده شدهاند تنها در عبادت، اطاعت و کشتار ِ دگرانديشان و دزديدن ِ دارايی آنها فشرده نشدهاند وآنکه در احکامی انسان ستيز، مانندِ امر ِ به معروف و نهی از منکر، گسترش يافتهاند. مسلمانان بايد، با پيروی از چنين احکامی، زندگانی را بر شهروندان و خويشاوندان سخت و رنج آور کنند تا همگان از ترس به زشتکاری و ستم پذيری وادار بشوند.
معرف کرداری هستند که آشگارا الله را خشنود میسازند. مانند ِ دستدرازی به جان و دارايیی کافرها، خاکساری در برابر الله، مويه کردن، برده داری، زنان را آزار دادن، اسلام را به ديگران فرو کردن و از اين نمونه کردارها، که نشان از ايمان مسلمانان دارند، بايد به يکديگر امر بشوند.
آزادگی، زيبايی، مهرورزی، شادمانی، دستافشانی و پایکوبی، جشنهای همگانی همدمی و همزيستیی شهروندان، اين گونه پديدههای فرهنگی در ديدگاه مسلمانان گناه شمرده میشوند و بايد همگان را از آنها (از شادزيستن) نهی کنند.
<br><br>
برگرديم به رشتهای که از آن سخن رانده شده است. سخن از اين است <b>کسی که در تاريکخانهی اسلام گرفتار آمده است، او در مرزهای توحيد، نبوت و معاد و بندهای ديگرِ آن يعنی عدل و امامت، کورانديش و خردسوخته شده است</b>.
چشمهی زهراگين ِ اين بيماری، که مسلمانان به زور به آن آلوده شدهاند يا از پدر و مادر گرفتهاند، از چشم پژوهشگران ِ جهان پنهان مانده است. در اين جستار برآن هستم که به زهر خردسوز اين زنجيرها(اصول دينِ اسلام) اشاره کنم تا شايد آزادهای بپذيرد که <b>يک مسلمان نمیتواند آزادنه انديشه کند</b>.
<br><br>
<center><b>جهانداران؛ خواهان آن هستند که جهادگران مسلمان ترس را در جهان گسترش بدهند تا آنها بتوانند به آسانی جنگ ابزارهای خود را به مردمان ِ ترسزده بفروشند. تا کنون ترس جهانيان، از کومونيسم، پشتوانهی فروشِ جنگ ابزارها بوده است. اينک اسلام راستين که آن را، اسلاميسم، جهاديسم، سلافيسم، بنلادنيسم، طالبانيسم، نامگزاری کردهاند، برای آزمندان جهان، بازار ساز شده است.</center></b><br><br>
اندکی به بررسیی اصول اسلام میپردازيم.
<br>
<b>توحيد</b>: کلمهی توحيد با درونمايهای که دارد ناسازگار است. مسلمانان و کورانديشان ِ جهان اين ناسازگاری را نديده میگيرند. کلمهی "توحيد"، در پندار ِ مردمان، جای يگانگی و يکتا بودن را گرفته است. در کردار الله به يگانگی حاکم بر جهان نيست. الله به ياریی بسياری ملائکه، 124 هزار رسول و ميليونها اجنه، سخت--- تر از اينها به جهادگران ِ خردسوخته، نيازمند است.
افزون بر اين الله، با اين همه موکلين، بدون ِ دوازده امام ِ شيعيان هيچکاره است. الله، که خودش، پس از 7 ميليارد سال، روی زمين خلق شده، لاف میزند که او آدم را از علق، يعنی از خون ِ گنديده، ساخته است. امامان شيعه تواناتر از الله هستند. زيرا آنها، بدون ِ گزافه گويی، توانستهاند از ميليونها مسلمان علق بسازند.
<br><br>
به هر روی درونمايهی "توحيد" آن چنان زهرآگين است که مسلمانان و کورانديشان ديگر از روشن شدن ِ آن پيش گيری میکنند. بيشتر ِ کورانديشان ِ جهان میدانند که "لا اله الا الله" يعنی "نيست الهی به جز الله" با اين وجود مسلمانان خودشان را به نادانی میزنند و میگويند "لا اله الا الله" يعنی "خدا يکی است" آنها میخواهند با نام خدا چهرهی ترسناک ِ الله و خشمی را، که در درون ِ "لا اله الا الله" نهفته است، بپوشانند.
<br><br>
"لا اله الا الله" سخنی است که به همراه ِ شمشير ِ جهادگران بازگو شده است. اين سخنِ دروغ، با وجود اين همه خونريزی که به همراه داشته، هنوز هم در آگاهبود ِ مردمان فرو نرفته است. درست است که جهادگران به حکم "لا اله الا الله" دگرانديشان را کشتار میکنند، با اين وجود مسلمانان از روشن شدن ِ درونمايهی "لا اله الا الله" پرهيز میکنند و بيشتر از يگانگی سخن میگويند.
راهزنان و جهادگرانی که با محمد همکاری داشتند به کردار "نيست الهی به جز الله" را نپذيرفته بودند. زيرا آنها در هنگام جهاد، که بر دگرانديشان يورش می بردند و آنها را گردن میزدند تا به دارايی آنها دست ببرند، فرياد میزدند: "اللهُ اکبر"، يعنی الله بزرگتر است. آنها با خشم الله را بزرگتر از الاهانی نشان میدادند که پيروانش را سرکوب میکردند.
رسول ِ الله، يهوه و پدرآسمانی يا مسيحا را نپذيرفته وآنکه آنها را دگرگون کرده و در ساختار ِ الله آميخته است تا پيش زمينهای برای دروغبافیهای خود داشته باشد.
؛به هرروی<b> برآيندِ "نيست الهی به جز الله" جهاد است که کشتارِ دگرانديشان و نابود ساختن ِ خدايان ديگر را به همراه دارد</b>. آسان گرفتن ِ چنين اَفيونی نشان از کژانديشی و سُست پنداریی روشنفکران و انديشمندانی است که زهر ِ کينه توزی و خشونت را ناچيز میشمارند و با سختدلی به زيانهای زهرآبی، که مردمان را پی در پی بيمار کرده است، اشاره نمیکنند.
<br><br>
<b>نبوت</b>: يعنی، در ژرفای بی شرمی، خرد ِ انسان را دروغ شمردن. مسلمانی که از کورانديشی پذيرفته است: "به جز الله هيچ الهی وجود ندارد" و همه روزه از ناچاری اين ناباوری را پی در پی بازگو کرده است، او بايد به پذيرد که محمد برگزيده و رسول الله است. الله را که به زور به او فرو کردهاند، اکنون او بايد از پيشرفت ِ دانش و توانايی خرد ِ انسان هم چشم بپوشد و باور داشته باشد که سخنان ِ بيابانگردی، از قبيلهی راهزنان، بر همهی دانش بشريت برتری دارند. زيرا او فرستادهی الهی است که نه زاييده شده و نه میزايد.
محمد در آغاز خودش هم چندان باور نمیداشت که کسانی، از آز و کسانی از ترس، پيوند او را با الله بپذيرند. اين بود که خود را بازگو کنندهی گفتاری کرده بود که از جبرییل به گوشش میرسيد. اين سخنان گفتاری بودند که محمد جسته ِ گريخته از ديگران شنيده و به گونهای به ياد میآورد. يعنی محمد رسول دست دوم (رسول ِ جبرييل) بود. زيرا عربها هم، در آن زمان، تا اين اندازه پسمانده نبودند که پيوند ِ محمد را با الهی باور کنند.
به هر روی؛ <b>با ايمان آوردن به "توحيد" و "نبوت" خرد ِ مسلمانان میخشکد.</b> ولی بايد پذيرفت که فرزندان مسلمانان آدم زاييده میشوند. شايد برخی از آنها هم خردی روينده داشته باشند. اين است که در اسلام، با گسترش ترس، از رويش خرد ِ مسلمانان بسختی پيشگيری میشود.
<br><br>
<b>معاد</b>: ترسناک ترين داستانی است که مسلمانان بايد به آن ايمان داشته باشند تا هيچگاه در انديشهای نباشند که خرد ِ خود را از زندان ايمان آزاد سازند. مسلمانان از ترس اين، که شايد بخشی از داستانهای جهنم راست باشند، سرتا سر ِ زندگی در آتش نادانی میسوزند و به خودستيزی و کينه ورزی با دگرانديشان میپردازند.
<br><br>
<b>عدل</b>: به کردار برای مسلمانان به معنای پذيرفتن هر ستم و بیچارگی است. زيرا هر بلايی، مانند ِ زمين لرزه يا توفان، که جان شماری از مردم را بگيرد نشان از عدالت ِ الله است. عدل بيشتر به معنای سزا دادن ِ کسانی است که از اوامر الهی سرپيچی میکنند يا سرپيچی کردهاند يا در آينده سرپيچی خواهند کرد.
برخی از نادانی يا برای خودفريبی عدل را با داد برابر میانگارند. دادگری پشتيبانی از زيردستان است که از سوی زبردستان بر آنان ستمی وارد نيايد. در سامان ِ دادگری ترس از مردمان برگرفته و شادمانی بر آنها افشانده میشود. ولی با شنيدن عدل الهی، که در روز جزا، به گونهای گسترده آشگار میشود، لرزه بر پيکر هر مسلمانی میافتد.
<br><br>
در سورهی يونس آيهی 96 و 97 به عدالت ِ الله چنين اشاره شده است:
<br><br>
کسانی، که برای عذاب الهی در نظر گرفته شدند، ايمان نمی آورند
<br>
الله برای اجرای عدالتش در روی زمين (درسوره توبه آيه 29) چنين امر میکند:
<br><br>
بکشيد کسانی را که به الله و روز جزا ايمان نياوردند
<br>
حرام الله را حرام نمیدانند و دين او را نمیپذيرند
<br><br>
در کردار هيچ تفاوتی ندارد که واليان اسلام الله را جبار، قهار، مکار، غاضب يا عادل بنامند. به هر روی مسلمانان به زور و از کورانديشی بندهی او شدهاند نه اين که ويژگیهای او را پسنديدهاند.
<br><br>
امامت در شيعه مذهبها نشان از پستی و فرومايگیی دروغوندانی است که انسان را از هر جانوری پستتر پنداشتهاند. آنها نه تنها محمد را رسول ِ الله وآنکه او را حاکم بر جهان و جهانيان انگاشتهاند، افزون بر اين، از پس ِ محمد، جانشنيانی عربزاده و انسان ستيز را حاکم بر مسلمانان دانستهاند.
اين عربزادگان، که هيچگاه مکتب نديدهاند، دانستنیهای گذشته و آينده را در شکم خود دارند. فرومايگان شيعه هر داستانی را، که پيشينيان بافته بودند، به اين جهادگران ِ خر پرور پيوند دادهاند. از اين روی امامان شيعه نه خردی و نه نيازی داشتهاند که چيزی را بياموزند. زيرا شيعيان در ژرفای نابخردی گمان میبرند که امام با همهی دانايیها از مادرش زاييده میشود.
افزون براين شيعيان میپنداشتند که زمين بدون امام از هم میپاشد. چون به حسن عسکری میرسند او هم مانند محمد ابتر بوده و هيچ کدام از زنهايش آبستن نمیشدند. از اين روی واليان شياد پس مرگ حسن عسکری، بچهای را، که هيچکس نديده است، از هيچ خلق میکنند و سپس او را با جادوی نادانپروری غيب میکنند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-TXpGTCgrVv8/UglBvRALc3I/AAAAAAAAEt4/ZLS8KVukMCw/s1600/%25+-+Khomeini.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-TXpGTCgrVv8/UglBvRALc3I/AAAAAAAAEt4/ZLS8KVukMCw/s400/%25+-+Khomeini.jpg"/></a></div><br>
<center><b>
اکنون ايرانيان، که به چنين ننگی، در ولايت فقيه، داغ شدهاند، به امر دزدان ِ ايران ستيز، تاج و تخت ِ کيانی را، برای ويروس زادهای از دشمنان ِ ايران، مهيا میسازند، تا در رکاب ِ او بتوانند آزادگان ِ ايرانی را گردن بزنند.
به هر روی بايد پذيرفت که نگرش مسلمانان نمیتواند از ديوارهای سخت ِ شريعت و لجنزار امامت فراتر برود. اين است که تا کنون از ميان مسلمانان ِ راستين، عابدين ِ عربزده، انديشمندی آزاده برنخاسته است. هيچگاه در شوره زاری، که تا ژرفای زمين به زهرهای جانسوز آلوده شده است، گياهی سرسبز نمیرويد.</center></b>
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
آگوست ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-33634617512705550302013-07-24T06:19:00.000-07:002013-07-24T06:19:14.904-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
بيا تا به کردار ِ خود بنگريم</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-3tG1LTKL04A/Ue_TCGIuxpI/AAAAAAAAEtc/oUpOQiJmUT8/s1600/-+++A.+censorship.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-3tG1LTKL04A/Ue_TCGIuxpI/AAAAAAAAEtc/oUpOQiJmUT8/s400/-+++A.+censorship.jpg"/></a></div>
<center><b><br>
فرياد ِ آزاديخواهان، در حکومت اسلامی، در زندانها خفه میشود. انديشههای مردمی بيشتر در سينهی انديشمندان میسوزند. نوای ميهن پروران و خواستههای آنها، در برونمرز، از رسانههای جهانداران پخش نمیشود. آزاديجويان و آزادانديشان در مرزهای جهانداران ِ آزمند از جنبش و پژوهش بازمیمانند.</b></center>
<br><br>
فرياد ِ آزاديخواهان، در حکومت اسلامی، در زندانها خفه میشود. انديشههای مردمی بيشتر در سينهی انديشمندان میسوزند. نوای ميهن پروران و خواستههای آنها، در برونمرز، از رسانههای جهانداران پخش نمیشود. آزاديجويان و آزادانديشان در مرزهای جهانداران ِ آزمند از جنبش و پژوهش بازمیمانند.
تنها روزنهی اميد بخش رسانهها يا پايگاهای ميهن پرورانی هستند که هنوز مهر به زادگاه در سينهی کارگزاران آنها نخشکيده است. بيشتر ِ آنها يک تنه و پيوسته در تلاش ِ آن هستند که فرياد ِ آزاديخوانی که در زندانها رنج میبرند به گوش آزاديجويان و آزادانديشان برسانند. تا شايد وجدان خاموش ِ آنها بيدار و اندکی به چاره جويی برانگيخته شوند.
شمار ِ اين رسانهها بسيار اندک است. ولی گزارشهای آنها از رويدادهايی که با ميهن ما پيوند دارند بسيار گسترده، ژرف و بيدار کننده هستند. اين آهنگهای خروشان تنها با ساز ِ هستیی مهرورزانی نواخته میشوند که از دارايی، از آسايش، گاهی هم از تندرستی چشم پوشيدهاند، بدان اميد که کودکانی، که امروز خيابانی ناميده میشوند، در آينده ايرانيانی سرافراز بشوند.
پايگاهها يا رسانههايی، که انگيزهی آنها تنها در راستای رهايی کشور ايران از چنگال ِ ايران ستيزان، میرويد، نه تنها از هيچ سازمانی پشتيبانی نمیشوند وآنکه پيوسته آزادی ستيزان ِ خلافت بر درگاه آنها يورش میبرند و زيانهايی به سرمايه و ابزارهای کارکرد آنها وارد میآورند.
<br><br>
پارس ديلی نيوز يکی از اين پايگاههاست (بوده است) که نه تنها پيوسته رويدادهای جهان را تازه به تازه در پيوند با ايران پخش کرده است وآنکه انديشه و نگرش آزاديخواهان و آزاديجويان را بی دريغ برجسته و درخشان ساخته است.
بی گمان رسانههای ديگری هم و جود دارند که کارکرد و تلاش آنها شايستهی ستايشند و مرا هم برای هميشه وامدار وسپاسگزار ِ خود کردهاند. از آن است که در اين جستار، تنها از پارس ديلی نيوز سخن میرود، که اين پايگاه پيوسته در برابر يورش فرومايگان ِ حکومت ِ اسلامی استوار مانده، ولی از بی مهری و در کمبود ِ پشتيبانی، که از سوی کاربران، نويسندگان و آزاديخواهان در هم شکسته است.
<br><br>
آن کس که بی پروا، در سختی و رنج، به گردآوریی گزارشهای بيدار کنند میپرداخته است اينک سرخورده با چشمان ِ اشکبار و دلی شکسته پايگاه را ترک کرده است و بازدهی دستکم ده سال تلاش را در سينهی خود فشرده است.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-UFROXJIGsio/Ue_T6EAlvOI/AAAAAAAAEtk/az24p7craiA/s1600/-+++A.censored.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-UFROXJIGsio/Ue_T6EAlvOI/AAAAAAAAEtk/az24p7craiA/s400/-+++A.censored.jpg"/></a></div>
<br>
<b><center> ما اکنون در پيوند با اين رسانه تنها برگ سياهی را میبينيم، که آينهی دل ما را، نشان میدهد.</b></center>
<br><br>
درست است از يک گل بهار نمی آيد از هزار گل هم که با هستی پيوند نداشته باشند بهار نمیآيد. ولی جای اندوه و زخمی دردناک در دل آزادگان ِ ميهن دوست بر جای خواهد ماند. اين آزادگان، از کوتاهی و کژروی در کردار، خود را سرزنش خواهند کرد و از خود خواهند پرسيد: چرا آنچه را انسان ستيزان ِ جهادگر نتوانستند در هم بشکنند در پيوند با بی مهری، خودخواهی، ناتوانی و سُست پنداریی خود ما در هم شکسته است.
آن جا که تخم آزادی، شايد هم در شوره زار، کشت میشد، آن جا که جوانههای انديشه شکوفا و آبياری میشدند، آنجا به راستی روشنايی نشان داده میشد، اکنون برگ ِ سياهی است که آيندهی خواب رفتگان، از خود بيگانگان و عبد ِ الله شدگان را نشان میدهد.
گفتنیها بسيار است که اندوه و شرم را در وجود من برافروخته و جان ِ مرا میگدازند و از همه دردناکتر کيستیی ايرانيان است که در خلافت فقيه از پژمردگی به خشکيدن میگرايد. در سخنی کوتاه اشاره میکنم که در همين رسانه برخی کسان که بيشتر سخن راندهاند، کمتر کرداری داشتهاند که با سخنان شان همساز باشد.
چنين روشنفکرانی خواهان آن هستند که کسانی ديگر مردمان را به جنبش برانگيزند و آزادی برای آنها به ارمغان بيارورند تا آنها بتوانند به آسانی بر مردم حکم برانند.
در اين جا سزاوار است که درد دلم را از جستاری که در گذشته داشتهام بنگارم:
شگفتی نيست که انبوهی از مردمان ديدگاهی بسيار تنگ دارند و گمان میبرند که جهان ِ هستی، به راستی و درستی، در تنگنای ديدگاه آنها نگاشته شده است. شگفتی هم نيست که دينمداران از کوتاهنگریی مردم به سود ِ خود بهره برداری میکنند. يعنی جای شگفتی نيست که اندک شماری دروغوند، بر انبوهی فريبخورده، حکم میرانند.
شگفتی در اين است که برخی، با داشتن ِ ديدگاهی بس تاريک و تنگ، خود را روشنفکر میپندارند. افزون بر اين آنها نابخردی و نادانیی خود را میفروشند. يعنی جای شگفتی است، که نادان بودن ِ اين کسان ابزار ِ مزدوریی آنها شده است، آنها برای کورانديشیی خود، از نادان پروران ِ جهانی، مزد میگيرند.
<br><br>
همهی اين کورانديشان از گذاری سنگبرداری میکنند که دشمنان ِ ايران، از اين راه، آسانتر میتوانند ايرانيان را از ميهن و فرهنگ ِ ايرانی جدا سازند و آنها را به ارابهی آرمان ِ خود ببندند. زيرا دشمنان ِ بيگانه نمیتوانند، از راه رسانههايی بسان ِ بی بی سی، آشگارا از ايرانيان، هر چند هم که مسلمان باشند، بخواهند که با سرزمين خودشان دشمنی بورزند.
بيهوده نيست که ناسيوناليستهای انگلليس، آنان که برای ميهن ِ خودشان جانفشانی میکنند، پرورندگان و پشتيبانان ِ ميهن ستيزان، با روبند ِ جهان وطنی، شدهاند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
ژوئيه ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-90471571418988368192013-07-15T08:44:00.002-07:002013-07-15T09:05:43.742-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
مردمانی دلآزار در رويايی دلانگيز</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><b>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-js6uDyztr4A/UeQYuCG2lKI/AAAAAAAAEs4/k5lQDHO49_M/s1600/-+++++++single+global+power,2012.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-js6uDyztr4A/UeQYuCG2lKI/AAAAAAAAEs4/k5lQDHO49_M/s400/-+++++++single+global+power,2012.jpg"/></a></div>
<br><br>
مسلمانان، هر حکومتی داشته باشند، الله را عبادت میکنند که او مالک جهنم است و کافران را به شکنجههايی، که در پندار ِ هيچ کس نمیگنجند، می آزارد و جهادگران ِ انسان ستيز را، پس از مرگ، با شير و عسل پاداش میدهد. همهی مسلمانان غزوات ِ محمد را، که به کردار، در ژرفای فرومايگی، راهزنی و آدم کُشی بودهاند، ستايش میکنند.</center></b>
<br><br>
بيشترين روشنفکران آرزوهای خود را در پندار مینگارند، آنها را به سخن دنبال میکنند، به کردار فراموش میکنند و زمان به زمان آنها را بازسازی میکنند. ما اکنون برای همنوايی با اين روشنفکران پيروزیی آنها را، در رويايی دلانگيز مینگاريم و میپذيريم: مسلمانانی، که در کشورهای مصر، ترکيه، اندونزی، سوريه، پاکستان، افغانستان، الجزيره زندگی میکنند با نيرويی جادويی، ناگهان، به سامانی دموکراسی آراسته شدهاند!.
اسلامزدگان ِ خوشباور، با اين که کمتر شناختی از ويژگیهای دگرگونی در سامان ِ جامعه دارند، به همراه ِ رسانهها، از جنبش، از انقلاب، از بهار و از دموکراسی سخن میرانند و برای مردمانِ اين کشورها، از خودفروختگان، قهرمانانِ آزاديخواه میسازند. اين کسان آرزوهای خود را از مانندهايی، که ديدهاند، برداشت میکنند.
اين سياست پيشگانِ جامعه نشناس برای کشورهای مسلمان نشين خواستار ِ حکومتی هستند که مانند ِ فرمانروايی در هلند، در آلمان، در سويس، در فرانسه، در سوئد يا مانند انگليس باشد.
اين روشنفکران، که از اسلامزدگی نه انديشهای روشن و نه اندکی ژرف بينی دارند، دلسوز ِ همهی جهانيان، به جز ايرانيان، هستند. آنها براين گمانند که نخست بايد همهی جهان را از رنج ِ هستی و ستم ِ امپراياليسم پاک کرد و سپس به زندگی پرداخت. اين است که هر شور و شورشی، در گوشهای از جهان روی بدهد، اين کسان آن را بخشی از پيروزیهای خود میشمارند.
روشن است، که برای رسيدن به اين آرمان ِ مقدس، میتوان، مانند ِ هميشه، از ايران و ايرانی بهره برداری کرد.
به هر روی ما هم اکنون در پندارمان پيروزیی اين مسلمانان را در حکومتی مینگاريم که سامانی به مانند کشورهای اروپايی داشته باشند. يعنی همان حکومتی که در سياهیی فکر اين روشنفکران نگاشته شده است.
در اين رويای دلانگيز: مسلمانان شهيدپرور، در اين کشورها، پس از يک "انقلاب شگونمند"، بر روی گورستانهای جنت نشان، قانون اساسیی خود را، از دبيرنامههای کشورهای اروپايی، رونويسی کردهاند و مانند کشورهای آزاد، وزارتخانه و پارلمانت برپا داشتهاند.
انتخابات ِ آزاد هم، که بخشی از فراوردههای "انقلاب رويايی" است برای اين مردمان برگزار میشود.
برای اين که واکُنش و بهره گيری مردمان کشورهای نامبرده را، پس از پيروزی در پندار ِ دلانگيزمان، ببينيم نيازی نيست که به رويا و خوش گمانی بپردازيم. زيرا انبوهی از همين مسلمانان، سالهاست که در کشورهای اروپا واريز شدهاند و بيشتر آنها میتوانند از همهی آزادیهايی، که شهروندان اروپايی دارند، برخوردار بشوند.
ما اکنون میتوانيم با چشم ِ سر ببينيم: انبوه اين مسلمانان ، که همدوش اروپايیها شهروندانی گرانمايه بشمار میآيند، چگونه میزيند و از اين همه آزادی چگونه بهره برداری میکنند. اين مسلمانان از همان مردمانی هستند که با پيامهای رسانههای جهانداران پی در پی "انقلاب" میکنند و ديکتاتورهايی را بر میدارند و بر ارابههای دموکراسیی عربی، ترکی، پاکستانی و فلسطينی، به کمک ِ ارابه سازان، سوار میشوند.
<br><br>
آرمانها، آرزوها و خواستههای انبوه ِ اين مسلمانان، که در کشورهای آزاد زيست دارند و به حزبها و سازمانهای سياسی هم راه يافتهاند، از اين نمونه هستند: ايجاد ِ فروشگاهای حلال کالا(زيرا کافرها نجسند)، جداساختن ِ پسران و دختران در آموزشگاها، پيشگيری از نمايان شدن ِ زنان در پوشش زيبا، ساختن ِ مسجد در هر کوی و برزن، پخش ِ نعرهی اَذان از بلندگوهای مسجدها، جای دادن ِ شريعت اسلام در برنامههای آموزش پرورش، پيشگری از هرگونه بررسیی در پسماندگیهای اسلام.
<br>
با سخنی کوتاه:
<br><br>
<center><b> اين مسلمانان، که در کشورهای آزاد (انقلاب شده) زيست دارند، بر آن کوشنده هستند، که آزادی داشته باشند، تا بتوانند آزادی را از همهی شهروندان بگيرند و شريعت انسان ستيزان را جايگزين سامانی کنند که مردمان اروپا بيش از 400 سال برای به دست آوردن ِ آن جانفشانی کردهاند.
</center></b><br><br>
در همين زمان هم، که مسلمانان هنوز پُرشمار نشدهاند، هيچ رسانهای در اروپا، از ترس ِ جان، زهرهی آن را ندارد که اندکی به پسماندگیی خواستههای اين آزادی ستيزان اشاره کند.
پس هرکس که نه چندان اسلامزده باشد و بتواند اندکی با خرد خودش بينديشد، میتواند بیگمان با چشم جان ببيند که بندهای بردگی به عقيدهی مسلمانان پيوند دارند نه به آزمندی يا به ابزارهای امپرياليسم. در جنبشهايی که به خواست جهانداران روی میدهند تنها ديدبانی يا سروریی بيگانگان، بر اين کشورها، اندکی دگرگون میشود نه شيوهای حکمرانی بر مردمان.
زيرا سامان هر کشوری، چه بر دادگری و چه بر مردم ستيزی بُن داشته باشد، نگرش ِ مردمان ِ همان کشور را نمايان میسازد. میتوان ديد که آيا آنها، در گرانمايگی يا در فرومايگی، به آفرينش هستی مینگرند.
شايد پس از يک دگرگونی، ابزارهای کار و فرآوردههای توليد، در کشورهای اسلامزده، پُرتوان و سودبخش بشوند. ولی، با داشتن و با کاربرد ِ ابزارهای مدرن و پيشرفته، نگرش ِ کوتاه و تاريک مسلمانان، مدرن و پيشرفته نخواهد شد. مردمی که پس از ديدن ِ شگفتیهای دانش به ستايش و نيايش ِ الله میپردازند، آنها کورانديش هستند نه آزادانديش. <b>آزادی برای مردم آزاری سامانی است درانقلاب اسلامی يا در دموکراسیی عربی.</b>
روشنفکران ِ اسلامزده خودفروختگانی هستند کوتاهنگر که جهانداران میتوانند آنها را برای هزارمين بار با شيوهای که هزاربار آنها را گول زدهاند باز به جنب و جوش بياورند و به کمک آنها برای مردمان ِ بدبخت از کسانی، که ميهن ستيز و فرومايه هستند، قهرمانان ِ آزاديبخش بسازند.
<br><br>
فراموشی، کوتاهنگری، خوشباوری و اميدواری از ويژگیهايی هستند که انسان را بردبار، شکيبا و خودفريب میکنند. مردمانی که در حاکميت ستمکاران و دروغوندان زيست دارند، بيشتر از مردمان ِ خودانديش، به اين ويژگیها نيازمند هستند تا بتوانند بار سنگين ستمورزان ِ حاکم را بکشند و پيوسته به اميد ِ رحمت ِ الهی عبادت و اطاعت کنند.
شايد بهتر بود اگر شماری از روشنفکران در پيرامون ِ رويدادهای جهان و آرمانهای خودشان اندکی میانديشيدند. به درستی بيشتر ِ روشنفکران ِ ايران هم مانند ديگر ِ اسلامزدگان، خوشباور و کورانديش هستند، آنها هم مانند خودباختگان به سويی میخزند که رسانههای مردمفريب دور میزنند.
<br><br>
پس شگفتی نيست که اين اسلامزدگان هم مانند ديگران چشمی برای ديدن، خردی برای انديشيدن، بينشی برای سنجيدن و دانشی برای بررسی کردن ِ رويدادها ندارند که بتوانند روشنگر ِ راه ِ جويندگان ِ آزادی بشوند. ولی از شوربختی آنها، که خود را روشنفکر هم میپندارند، کمتر میانديشند، بيشتر به آهنگی میجنبند که از رسانههای جهانداران پخش میشود.
درست است که اسلامزدگان نمیتوانند به روشنی انديشه کنند، چون فکر ِ آنها تنها از تاريکخانهی اسلام بار میگيرد. ولی آنها اگر دانسته بخواهند شايد بتوانند سخنان خود را، با بازدهی جنبشهای زورکی، بسنجند. اگر سنجش و بررسیی هر جنبش و برآيند ِ آن، برای بيشترين روشنفکران، دشوار است، پس بهتر است که دستکم درونمايهی چند واژه را ياد بگيرند تا بتوانند سخنان ِ خود را دانسته بر زبان برانند.
واژگانی مانند آزادی، دانايی، انقلاب، مردم، حکومت، حاکم، عقيده، دين، ديدگاه، از اين نمونه واژگان، هر کدام شيره يا هستهای در درون دارند که بايد آن را شناسايی کرد و به شايستگیی همان درونمايه به کار برد.
<br><br>
برای نمونه: درونمايهی آزادی چگونه است؟ آيا يک مسلمان، يک کومونيست، يک مسيحی، که خرد و وجدان آنها در تنگهی يک عقيده مرزبندی شده است، میتواند انسانی آزاد باشد که بتواند آزادانه انديشه کند و پديدهای را آزادانه بسنجد و دانسته برگزيند؟
دانايی و بينايی در چه پهنه و زمينهای رهنمود انسان هستند؟ آيا کسانی که دانستنیهايی را، که راستی و درستیی آنها را نمیدانند، آنها را از کتابی يا از رسانههايی برداشت کردهاند، دانا هستند. آيا دانايی تکرار و بازگو کردن ِ نادانیهاست که
برخی به آنها ايمان آوردهاند؟
<br><br>
انقلاب با چه هسته و شيرهای جوشان میشود؟ آيا هر گاه مردمی ستمکش، از هياهوی ساختگی، از راه عقيده يا به اميد ِ ناشناختههايی دروغ به خيابان ريختند و آرزهای خود را فرياد کردند، اين آشوب نشانی از يک انقلاب است؟
مردمی که سدها سال چشم به آسمان دوختهاند که کسی بيايد و آنها را از زير ستم برهاند، آنها سدها بار، هربار هم با همان دروغ ِ کهنه، به جوش و خروش میآيند و هربار هم تشنه کام به سراب ِ نااميدی میرسند. آنها، تا چشم از آسمان برنگيرند، آگاهانه در خويشتن ننگرند، هميشه زمينهای، برای پيروزیی بيگانگان، خواهند بود.
<br><br>
بيشتر ِ روشنفکران، که جنبشهای مردمی را به بيراهه میکشانند، تفاوت آزادگی و پيروی، تفاوت عقيده داشتن و دانستن، تفاوت ِ سالار شدن بر مردم و مردمسالاری را نمیدانند و از شوربختی نمیخواهند يا نمیتوانند بدانند. اين است که بيشترين ِ روشنفکران ِما انديشهای نو و همساز با فرهنگ مردم ايران ندارند، آنها فرهنگ را با سُنت، با عقيده، با احکام، با گمراهیِ و با کژروی برابر میانگارند.
<br><br>
<center><b>اين اسلامزدگان به ابزارهايی مانند هستند که به خواست ِ جهانداران، از راه رسانهها به جنب و جوش میآيند و به سويی میجنبند که چرخهای عقيدهی آنها در آن سو دور میزنند.
</center></b><br><br>
رويدادهای مصر، با اين که به راستی و به درستی نانوشتهاند، نمونهای هستند که تلاش و ناتوانیی مسلمانان را، در بندهای شريعت اسلام درخشان میسازند. به درستی و به راستی در مصر پيوسته، سياست پيشگانی تازه، ديدبانی و سامان ِ سازندگی در کشور را به سرمايدارانی تازه يا سرورانی کهنه واگذار میکنند. يعنی در مصر، انسان ستيزانی فرومايه پيوندهای سوداگری را به زورمندی جهاندار میفروشند.
چون نيک بنگريم خواهيم ديد: که مهار ِ حکمرانی، در مصر، به راستی در دست مفتیها است که آنها، از درون ِ مسجدها، مردمان را با بندهای ايمان مهارشده در دست دارند و در هر زمان، که نياز داشته باشند، از زهر ِ انسان ستيزی، که در اين مسلمانان کاشتهاند، بهره برداری میکنند.
<br><br>
مردمان اسلامزده از خود بيگانهاند، آنها به خواست ستمکارانی جهادگر آشوب میکنند، بر حکمرانانی میشورند، نامسلمانان را کشتار میکنند و برخی هم شهيد میشوند. ولی آنها به درستی آرمانی، به جز خشنودیی الله، ندارند که برای رسيدن به آن برنامهای داشته باشند.<br><br>
برای مسلمانان مفتی، خليفه يا اميرالمومنين است. او الله را نمايندگی میکند. اين است که پيروان به زيبايی يا زشتیی فتوايی که او میدهد نمیانديشند. زيرا مسلمانان بر اين باورند که آنها، با خرد ِ کوتاهی که دارند، نمیتوانند به حکمت احکام ِ الهی پی ببرند.
اسلامزدگان گمان میبرند که در حاکميت الله از سختیهای آنها کاسته و بر رحمت ِ الله افزوده میشود. آنها خواهان ِ آن هستند که کسانی ديگر، به مانند پيشوايان اسلام، بر آنان حاکم بشوند تا آنها بتوانند کافران را گردن بزنند و دارايی هنگفتی بدست آورند. مسلمانان خواهان ِ سامانی مردمی نيستند.
<br>
زيرا آنها خود را عبد ِ الله میپندارند، در ديدگاه ِ آنها، آدمها دو دسته هستند مسلمان و کافر، زمين و هر چه در زمين است تنها برای مسلمانان خلق شده است. از اين روی آنها میکوشند که نامسلمانان را از روی زمين بزدايند.
درست است، که ستمکاری، خشم مردمان را بر میانگيزد و چنانچه اين خشم فوران کند نيرويی است خروشنده و پيشرونده. ولی مردمانی که، دستکم 1400 سال است، ستم پذير شدهاند، از سروری و از ستمرانیی بيگانگان <b>ننگ </b>نداشتهاند، چه انگيزهای، به جز جهاد، میتواند آنها را به خشم و به خروش آورد؟
برانگيزندهی نيروی جنبندهی مردم، در مصر هم مانند همهی کشورهای اسلامی، سوداگران بيگانه هستند. آرمان ِ جهانداران از هر جنبشی، در کشورهای اسلامی، اين است که سروری و ديدبانیی کشور، به نمايندگان ِ دلخواه ِ آنها، واگذار بشود. خوشباوران ِ کوتاهنگر اين گونه دگرگونیها را بيروزی مردمان بر حکمرانان ستمگر مینامند.
به هرروی مردمان مصر هويتی دينی دارند. بيشترين ِ آنها مسلمان و شماری هم قبطی هستند که از اين شمار پيوسته کاسته و بر شمار ِ مسلمانان افزوده میشود. زيرا<b> مسلمانان در هر کجا که پُرشمار باشند هيچ مردمی را به جز مسلمان و هيچ خدايی را به جز الله نمیپذيرند.</b>
<br><br>
اين مردمان با ميهن و با ميهن پروری کمتر آشنايی دارند. از اين روی انگلستان توانسته بود به آسانی بر ساختار و روند ِ سازندگی در اين کشور دست اندازد و اين سرزمين را مصر انگليس نامگزاری کند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-85Bz190IXpk/UeQdOh9NtFI/AAAAAAAAEtI/bYn8hWtQdp4/s1600/-+++++++++++Britaslami.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-85Bz190IXpk/UeQdOh9NtFI/AAAAAAAAEtI/bYn8hWtQdp4/s320/-+++++++++++Britaslami.jpg"/></a></div><br>
<center><b>انگلستان، از سرکردگی بر مصر، توانسته است که بر بسياری از کشورهای آفريکايی دست يابد. انگلستان مسلمانان را به شکار انسان در آفريکا برمیانگيخته و جوانان شکار شدهی آفريکايی را، از مسلمانان، میخريده و در سرزمينهای باختر (آمريکای امروز) به بيگاری میگماشته است.
</center></b><br><br>
انگلستان در مصر پليدترين اَهريمن و زهرآگينترين آژدها را پرورش داده است که برای هميشه بر پشت بشريت سنگينی خواهند کرد و جهانيان را بدان ستم و بدان زهر میآزارند. اين اَهريمن ِ پليد در برگيرندهی سازمانهای الازهر است. انگلستان آن را بدين آرمان بُن نهاده است که او بتواند از اين هسته بر روند ِ اسلام در سراسر ِ جهان فرمانروايی و ديدبانی داشته باشد. افزون بر اين، انگلستان جهادگرانِ اخوان المسلمين را سازمان میدهد تا آنها ترس را بر مردمان بگسترانند و کژروهای سياسی را، به نام مرتد، ترور کنند.
<br><br>
روشن است که انگلستان به گوناگون بودن ِ مذهبهای شيعه و سنی آگاهی داشته است، بر اين دانايی هم سازمان آخوندی را در ايران با شيوهی انگلیسی بنيان نهاده است. اين سازمان تنها سازمانی است که در ايران به خوبی کارآيی يافته است. از پايگاههای قم و نجف، به آسانی، بر همهی مسجدهای شيعه در جهان فرمانروايی میشود. ديگر اين که، اين آزمندان، شاخهی اخوان المسلمين، يعنی فداييان اسلام را، به کوشش ايران ستيزی مانند جمال الدين افغانی پايه گزاری کردهاند.
بُن نهاد ِ اين سازمانها، بی شرمانه تر و ننگين تر از برده ساختن ِ جوانان ِ آفريکايی و ترياکی کردن ِ ميليونها مردم چينی و آسيايی است. زيرا زشتیها بردگی و زيانهای افيون بر همگان روشن شدهاند ولی زيانهايی که سازمانهای الازهر و اخوان المسلمين، که بر جهانيان وارد آوردهاند، پنهان و ناديدنی ماندهاند.
<br><br>
مردمان ِ مصر از زمانی که جهادگران ِ عرب آنها را سرکوب کردهاند، آنها هويت، فرهنگ و زبان خود را از دست داده و به اُمتی مسلمان دگرگون شدهاند. آنها بيشتر در راه ِ جهاد به ويران ساختن ِ نشانههای ميهنی، سرکوب کردن ِ فرهنگ ِ پيشنيان ِ مصر و ساختن ِ مسجد پرداختهاند.
نشانههای باستانیی مصر را پژوهشگران ِ بيگانه شناسايی کرده و به جهانيان نشان دادهاند. مسلمانان مصر از آزمندی و پول پرستی از پژوهشهای باستان شناسان پيشگيری نکردهاند. آنها از ايمان به اسلام هنوز هم نمیخواهند کمتر پيوندی با سرگذشت ِ مصر داشته باشند. آنها خود را بيشتر به دروغبافی های دينی، کمتر به نشانههای باستانی، میچسپانند.
از زمانی که مردمان ِ مصر هويت عربهای مسلمان را بر خود پوشاندهاند، هيچگاه حکومتی به جز اسلامی نداشتهاند. اين سر زمين از دو پايگاه ِ همدوش اداره میشود. يکی حکومتی است که با کشورهای جهان به سوداگری در پيوند است و سرمايههای مصر را به آنان که، از آن حکومت پشتيبانی کنند، واگذار میکند.
پايگاه ِ ديگر مفتیها و واليان اسلام، در الازهر، هستند، اين پايگاه به راستی دارالخلافهای است، که از درون مسجدها مردم را به آشوبگری میشورانند يا آنها را به ستم پذيری آرام میدارند. هيچگاه هيچ حکومتی در مصر نتوانسته و نمیتواند بدون ِ باجگزاری به مفتیها بر جای بماند.<b> در گذشته، در آينده و نيز هم اکنون پيوسته سود و زيان مفتیها با سود و زيان انگلستان همدوش و همسو بوده است.</b>
<br><br>
تنها در دوران حکومت ِ عبدالناصر، که او، به کمک شوروی، انگلستان را بيرون راند، از توان ِ الازهر و مفتیها اندکی کاسته شده بود. هر چند سادات و مبارک با پشتيبانیی آمريکا و اروپا حکومت میکردند ولی آنها هم باجگزار انگلستان و نمايندگانِ خفتهی او در الازهر بودهاند.
<br><br>
شيرهی سخن اين است که هر سامان يا هر نابسامانی، که مردمی را در بر گرفته، نشان از بينشی است که آن مردم از آفرينش ِ هستی دارند. نمادهای کشورداری، در کشورهای مسلمان، تنها پوششی هستند با درونمايهی شريعتِ اسلام که به خواست ِ جهانداران و برای پذيرفته شدن در سازمانهای جهانی ساختار يافتهاند.
اين مردم از راه ايمان به اسلام، به امر واليان، انگيزههايی که در سرشت آدمی آميخته هستند سرکوب میکنند، خرد و وجدان خود را به مفتیها و شارلاتانهای فقيه میسپارند. اين بندگان، هم مانند ِ مسلمانان ديگر، بر اين باورند که خالق حق است و به هر گونهای، که بخواهد و اراده کند، می تواند با بندگان خود رفتار کند و مخلوق نمیتواند به رازهای الهی پی ببرد.
<br><br><center><b>
مسلمانان، هر حکومتی داشته باشند، الله را عبادت میکنند که او مالک جهنم است و کافران را به شکنجههايی، که در پندار ِ هيچ کس نمیگنجند، می آزارد و جهادگران ِ انسان ستيز را، پس از مرگ، با شير و عسل پاداش میدهد. همهی مسلمانان غزوات ِ محمد را، که به کردار، در ژرفای فرومايگی، راهزنی و آدم کُشی بودهاند، ستايش میکنند.
مسلمانانی، که هم اکنون در کشورهای آزاد زيست دارند، خواهان احکامی هستند که بر ستمورزی و انسان ستيزی نهادينه شدهاند. آنها در هر کجای زمين زيست داشته باشند، نا زمانی که الله را از بينش ِ خود پاک نکرده باشند، آزادی ستيز و ستم پذير خواهند ماند.</center></b>
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
ژولای ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-62967970204047841342013-06-02T07:19:00.002-07:002013-06-02T07:19:29.055-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
احکام شريعت در هر سامانی انسان ستيزند</b>
<br><br>
مردو آناهيد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><a href="http://2.bp.blogspot.com/-Obh2YOLph-0/UatUPJjlxAI/AAAAAAAAEsU/t5LRg7MKWTQ/s1600/-++++++++Darush.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-Obh2YOLph-0/UatUPJjlxAI/AAAAAAAAEsU/t5LRg7MKWTQ/s320/-++++++++Darush.jpg"/></a>
<br>
<b>در ژرفای شوربختی بايد پذيرفت که پديدههايی مانند ِ اصلاح طلب، ملی مذهبی، روشنفکر ِ دينی، روشنفکر ِ خلقی، آخوندهای فهميده، روحانيان ِ مبارز و از اين نمونه همه دروغهايی هستند زهرآگين که 1400 سال است به کام خوشباوران ِ مسلمان ريخته میشوند تا سرشت ميهن پروری در آنها بخُشکد و به اميد مُنجی گوسپندوار به ميهن ستيزی و به گورپرستی بپردازند.
</center></b><br>
هر روند يا رویدادی، که در سوی پايدار ساختن ِ شريعت اسلام کارآيی داشته باشد، تيشهايست پنهان که بر ريشهی فرهنگ ِ ايران فرود میآيد. هر پديده يا دانشی، که شکوه ِ فرهنگ ِ ايران را آشگار کند، آيينهايست که پسماندگیی شريعت اسلام را نشان میدهد.
از اين روی فرهنگ ايران، که بر آزادگی و بر خرد انسان روييده است، هيچگاه نمیتواند با شريعت اسلام، که بر بندگی و جهاد نگاشته شده است، سازگاری داشته باشند. اين است که سود يا زيان مردمان ِ ايران، هميشه، دگرسو با سود يا زيان واليان ِ اسلام است.
<br><br>
برخی از روشنفکران، از کژپنداری يا از کژروی و شتابزدگی، در آرزوی دستيافتن به ايرانی اسلامی، همراه يا در سوی شريعتمداران گام میگذارند. آنها به کردار نگرش ِ ميهن پروران را از فرهنگ ايران دور و منش ايرانيان را به بردگی و ستم پذيری آلوده میکنند.
<br><br>
يا در حکومتی اسلامی، از ايران و ايرانی، برای گستردن ِ اسلام بهره برداری میشود، يا کشور ايران در سامانی، که از بينش ِ ايرانيان، سازمان يافته است برای شادساختن و در سوی آرمانهای مردم پيش میرود.
<br>
يا مردم از ترس و از نادانی به اَهريمن پناه میبرند يا در آزادگی خردمندانه و به نيکويی بر سرنوشت ِ خويش فرمانروايی میکنند.
<br>
يا ضحاک بر مردم ستم میراند يا فريدون به داد و دهش میپردازد.
<br><br>
آميختن ِ فرهنگ ايران با شريعت اسلام مانند ِ ريزش ِ باران در شوره زار است که در آن آب ِ باران آلوده میشود و شوره زار سرسبز نمیشود. درست است که ابر بارانی جان بخش است ولی نه در شن زارهای شور. اين است که ايرانيان برای رسيدن به آزادی، پيش از هر چيز، نياز دارند که بينش خود را از پليدیهای اسلامی پاک کنند؛ تا بتوانند به پاکی و در آزادگی بينديشند.
عقيدههای اسلامی، به مانند ِ سنگ، سخت شدهاند و نيکويیهای فرهنگی در آنها آميخته نمیشوند. ديدگاهی که به ياوههای اسلامی آلوده شده است تاريک و تنگ است و در آن نه آزادگی و نه بردگی در خور ِ شناسايی هستند.
<br><br>
زمانی میتواند فرمانروايی، در ايران را، مردمی ناميد که با آرمان ِ بهزيستن و انگيزهی شادزيستن سامان يافته باشد. در شريعت اسلام، مردمان بايد در بردگی و بيچارگی رنج ببرند تا خشم ِ الله گريبانگير آنها نشود و پس از مرگ در آتش نسوزند.
<br><br>
در کشور ايران، سامان ِ مردمی، به خردی روشن و انديشهای بستگی دارد، که از بينش ِ خردمندان و ميهن پروران ِ ايرانی تراوش کرده باشد. ناسازگاری فرهنگ ايران با شريعت ِ اسلام از ناسازگار بودن ِ آزادانديشيدن با ايمان داشتن آغاز میشود. احکام ِ جهادگران بر پايهی ايمان و فرهنگ ِ ايران بر خرد ِ انسان نهاده شدهاند.
احکام جهادگران ِ بيابانگرد با هر انديشهای که از خرد ِ آزادانديشان برآمده باشد در ستيز هستند. در اينجا میتوان از پيامی، که زرتشت فرستاده است، بهره مند شد؛ هر چند که فرهنگ ايران و شريعت اسلام همزاد نيستند.
<br><br>
ایدون!
آن دو مينوی آغازين، که چون همزادان، خود گام سروده شده اند،
در پندار، گفتار و کردار، يکی ِبه و ديگری بد است.
<br><br>
در اسلام کسی را عاقل میخوانند که به نادان بودن ِ انسان ايمان داشته باشد. يعنی عاقل کسی است که او گفتاری را بپذيرد که دگرسو با دانايی و بينايی است. به زبانی ديگر چشم جان، که مينوی خرد در انسان است، در مسلمانان کور شده است.
درست است که هر مسلمانی، خودبخود، ابزار ِ کشندهی شريعتمداران نمیشود. از اين روی تا زمانی که مسلمانان، از سوی پسدادگان نبوت، به انسان ستيزی برانگيخته نشوند، خشمآور و جهادگر نيستند. با اين وجود<b> هر مسلمانی ميهن پرور نمیشود. ولی هر مسلمانی به کردار به دشمنی با فرهنگ و مردم ايران میپردازد.</b>
<br><br>
پيروان ِ اسلام به هر پديدهای تنها از روزنهی تنگ ِ شريعت مینگرند. آنها نه نيکی را میشناسند و نه بدی را، نه زشتی را میشناسند و نه زيبايی را، نه پاکی را میشناسند و نه پليدی را، نه داد را میشناسند و نه بیداد را. زيرا برای آنها حلال يا حرام، واجب يا مستحب، عبادت يا معصيت پيشنويس شدهاند.
آنها از خونريزی شادمان میشوند، چون الله از آنها خرسند میشود. آنها بر گور ِ کشندگان نياکان خود و ويران کنندگان شهرهای ايران میگريند چون جهادگران ِ فرومايه را نمايندهی الله میپندارند.<b> سرشت ِ آزادگی و ويژگیهای خودانديشی، در هر مسلمانی، از زمان زادن، گام به گام سرکوب و تخم ِ کينه توزی و بيزاری در بينش ِ آنها کاشته میشوند.</b>
مسلمانان در ژرفای کورانديشی ياوگويیهايی را میپذيرند که، آزمندانی فرومايه، آنها را، در 1400 سال پيش، برای دستدرازی به جان و دارايی قبيلههای عرب به کار بردهاند. آنها از خود نمیپرسند: چرا ما بايد، در رنج و در اندوه، از بد و از دروغ پيروی و چرا بايد از شادمانی، از نيکويی و از راستی دوری کنيم؟
<br><br>
پرسش؛ آذرخش ِ خرد است و انديشمند را به جويندگی برمیانگيزد که او سرشت ِ پديدههای را شناسايی کند و هستهی ناشناختهها را بشکافد تا به دانههای دانش برسد. دانايی و بينايی راهگشای انسان در راه ِ يافتن و ساختن ِ شيوه و ابزارهايی برای بهتر زيستن و شادزيستن هستند. اين است که انسان ِ جوينده پيوسته دانههای دانش و سرشت ِ ناشناختهها را میجويد و آنها را برای همگان درخشان میسازد.
برای نمونه: زرتشت، که از ويژگیهای ماه و خورشيد به شگفت آمده است، به پرسش برانگيخته میشود.
او میپرسد:
<br><br>
چيست بندادهی آفرينش؟ چگونه راه خور (خورشيد) و ستارگان بنا نهاده شده است؟
<br><br>
از چيست که ماه میوخشد(میافزايد) و آنگاه میکاهد؟
<br><br>
زرتشت در جستجوی پاسخ ِ پرسشهايی است که بتواند به رازهای ناگشودهی آن زمان پی ببرد.
ايمان پيشاپيش از جهش ِ آذرخش ِ خرد، در آگاهبود ِ پيروان، پيشگيری میکند. زيرا، در عقيدهی مسلمانان، پديدههای هستی به خواست و ارادهی الله ايجاد شدهاند و ويژگیهای آنها به ساختار و درونمايهی آنها بستگی ندارند.
<br>
برای نمونه: به خواست الله میتواند آب به بادهی خوشگوار يا به زهری ناگوار دگرگون بشود
<br><br>
از اين روی پندارهای قرآنی، که با دانش ِ آزموده شده سازگار نيستند، ايمان ِ مسلمانان را نمیخراشند. مسلمانان از ناسازگار بودن ِ آيههای قرآن با هستی و راستی به پرسشی برانگيخته نمیشوند. زيرا آنها پذيرفتهاند که نادان و کوتاه خرد هستند و نمیتوانند به حکمت الله و رازهای خلقت پی ببرند.
<br>
<center><b>از اين روی، از خرد ِ خشکيدهی مسلمانان، در درازای 1400 سال، پرسشی ندرخشيده است که آنها را به جويندگی و يافتن ِ آگاهی بر انگيزد. چنانچه آذرخشی از خرد ِ انديشمندی هم درخشيده است، مسلمانان آن را شيطانی و انديشمند را کافر شمردهاند.
</center></b><br><br>
مسلمانان هميشه از رشک و از آزمندی يافتههای کافران را، به زور و با ايجاد ِ ترس، از آنها گرفته يا ناجوانمردانه آنها را دزديده و از آن ِ خود کردهاند. اين که تا به امروز از مردم ِ عربستان دانشمندی برنخاسته است تنها نشان از پسماندگیی آنها نيست وآنکه نشان از ايمان آنها به شريعت ِ اسلام است.
<br>
به هر روی در هيچ رشتهای، در هيچ راهی، در هيچ شاخهای نمیتواند بهرهی ايرانيان با بهرهی اسلام همدوش يا همسو باشد. هيچگاه نمیتواند حکومت اسلامی يا واليان اسلام گامی به سود ِ ايرانيان و به زيان ِ اسلام بردارند. هر گونه همياری و همکاری با جهادگران ِ انسان ستيز نشانی از نابخردی است و بازدهی آن به زيان ِ ايران و ايرانيان خواهد بود.
<br><br>
برای نمونه: پيروزی ايرانيان در دوران ِ رضا شاه از آن سرچشمه میيافته که رضاشاه، شريعتمداران را از سامان ِ کشورداری دور میداشته است.
بی گمان ايرانيان، در پی آيند ِ سازش ِ محمدرضا شاه با شريعتمداران، شکست خوردهاند و کشور ايران را که رضاشاه از چنگال ِ بيگانگان پس گرفته بود دوباره به جهادگران ِ ايران ستيز سپردهاند.
ناسازگار بودن ِ فرهنگ و سود و زيان ِ ايرانيان با شريعت و واليان ِ اسلام در سخنی است که از زرتشت به جای مانده است:
<br><br>
اينک از آن دو مينوی آغازين سخن خواهم گفت، کز آن دو،
آن که فزاينده است، به آن که کاهنده است چنين میگويد:
<br><br>
هيچ چيز از ما دو تن (با همتايش) سازگار نيست
<br><br>
نه منش و نه آموزش مان، نه خرد و نه گرايشهايمان،
<br><br>
نه گفتار و نه کردارهايمان، نه دين و نه روانمان.
<br><br>
<center><b>در ژرفای شوربختی بايد پذيرفت که پديدههايی مانند ِ اصلاح طلب، ملی مذهبی، روشنفکر ِ دينی، روشنفکر ِ خلقی، آخوندهای فهميده، روحانيان ِ مبارز و از اين نمونه همه دروغهايی هستند زهرآگين که 1400 سال است به کام خوشباوران ِ مسلمان ريخته میشوند تا سرشت ميهن پروری در آنها بخُشکد و به اميد مُنجی گوسپندوار به ميهن ستيزی و به گورپرستی بپردازند.
</center></b><br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
ژوئن ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-43030889688130507972013-05-25T09:16:00.001-07:002013-06-02T07:50:31.421-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
بيعت با خواب آورن ِ مرگ در آخور ِ خلافت</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><a href="http://1.bp.blogspot.com/-bsbIK6u9UV8/UaDjq3BI_NI/AAAAAAAAEsE/2oyfMcwIQW8/s1600/
-+++++++++++April-6-+2013-+Sheeple.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-bsbIK6u9UV8/UaDjq3BI_NI/AAAAAAAAEsE/2oyfMcwIQW8/s320/-+++++++++++April-6-+2013-+Sheeple.jpg"/></a>
<br><br>
<b>سخنی برهنه: در ننگينترين حکومت ِ جهان، يعنی در ولايت ِ فقيه، چيزی برای برگزيدن، به جز بردگی و نادانی، وجود ندارد.</center></b><br>
چه نيکو میبود اگر ما دستکم واژگانی را، که نمايندهی پنداری هستند، میسفتيم؛ در آزمون بينا میشديم و خرمُهره را به گوهر نمیآراستيم.
درست است؛ روشنفکرانِ اسلامزده نه با کاربردِ گوهرِ واژگان سرافراز و نه از درونمايهی خرمُهرهها سرافکنده میشوند.
زيرا گفتار آنها رشتههايی هستند که برای دروغبافی به کار میروند.
فرهنگ ايران درخت ِ باشکوهی است که آزادگان را از کرانههای يونان تا مرزهای چين در بر میگيرد. در اين پيوند: ايرانيان میتوانند به جهان هستی روشنتر و گستردهتر بنگرند. در اين ديدگاه مهر ِ آنها به فرهنگ فزاينده،
انگيزهی آنها در ميهن پروری روينده و آرمان ِ آنها در بهزيستن پاينده میشود.
<br><br>
سخن از زيانهای کژپنداری است؛ انديشمندان، در هر مردمی، واژگان را با نگرشی که داشتهاند ساخته يا آفريدهاند.
هر واژهای در همان مردم، در همان بينش، در همان فرهنگ، در همان سامان گويا و گرانمايه است. اين است که گوهر ِ واژههای ايرانی، از فرهنگ مردم ِ ايران برآمدهاند و نمیتوان آنها را به آسانی جايگزين ِ کلمههايی کرد که قبيلههای جهادگر به کار میبردهاند.
گوهر واژگان ايرانی زمانی درخشان و شکوفا میشوند که؛
کشورآرايی در ايران از بينش و از فرهنگ ِ مردمِ ايران سامان داشته باشد.
دستبرد به گنجينهی فرهنگِ ايران يا جايگزين کردنِ واژگان ايرانی در ساختار ِ حکومت ِ اسلامی،
بدون ِ شناخت از درونمايه و برآيند ِ آنها، کرداری است نابخردانه که به آلودگیی فرهنگ ِ ايران میافزايد.
<br><br>
برای نمونه: حکومت ِ اسلامی به کردار خلافت ِ فقيه است. کارکرد ِ خليفه، يا نمايندهی الله، اين است که او احکام ِ شريعت را، بر مردمان ِ سرکوب شده، فرود آورد. از اين روی نمیتوان، پياده کردن ِ احکام ِ انسان ستيز را، جمهوری يا مردمی ناميد.
زيرا احکام ِ شريعت الهی هستند نه مردمی. ولايت ِ فقيه را نبايد فرمانروايی يا سامان ِ کشورداری خواند. زيرا <b>ولايت فقيه يک حکومت است و در اين حاکميت: خليفه حاکم، قرآن حکم و مردم محکوم هستند.</b>
درونمايهی حاکميتِ الله را میتوان تنها با کلمههای عربی آشگار و شناسايی کرد.
همسنگ ِ کلمههايی، که جهادگران برای مردم آزاری، برای دزدی، برای آدمکشی به کار بردهاند، در زبان ِ پارسی يافت نمیشوند. (اشاره: کلام ِ عربی با کلمههاست و گويشهای ايرانی با واژهها هستند. ايرانيان قل قل نمیکنند و عربها هم واژه ندارند)
<br><br>
<center><b>خردسوختگانی، که بردگی و نابخردیی انسان را پذيرفتهاند، برای سورچرانی در آخورک ِ خلافت، از فقيهِ حاکم درخواست میکنند که آنها را به گماشتگی بپذيرد.
فقيه پيروان را به بيعت کردن فرا میخواند و يادآور میشود که؛
آنها بايد با خردسوختگانی بيعت کنند که بيشتر از ديگران به خلافت فقيه ايمان دارند.</b></center>
<br><br>
خردسوختگانِ آخورنشين عقيده دارند؛
فقيهی که احکام ِ پسماندهی جهادگران را خوانده و از نابخردی يا از دروغوندی به آنها ايمان آورده است،
او بهترين شبانی است که میتواند مردمان را گوسپندوار به سوی الله يا آنها را پس از مرگ به سوی خوشبختی براند.
خردسوختگان در آخورک، بيشتر به چُرت زدن و دعا خواندن برای مردگان درکارند.
آنها به جای پيروان وکالت دارند که نيازهای کشور را بدانگونه با احکام شريعت همساز کنند که؛
زشتی و پسماندگیی آنها از چشم جهانيان پنهان بماند.
<br><br>
خردسوختگان، که وکيل ناميده شدهاند، با سرشتِ درندگی، گوسپندوار مطيع خليفه هستند.
پيوند آنها با مردم تيغ يا شمشيری است به نام ِ قانون، که آن را به خواست ِ خليفه،
برای سرکوب ِ آزادگان و راندن ِ مردم تيز میکنند.
<br><br>
<b><center> بيعت گيری از مردم برای فريب ِ جهانيان است، که خواب آوران ِ مرگ بتوانند، به شيوهای جهان پسند،
زنجيرهای بردگی در اسلام را بازسازی کنند، تا آزادگان هم نتوانند فراتر از تنگنای شريعت گام بردارند.</b></center>
<br><br>
اين خردسوختگان به نام وکيل، که از پسدادگانِ جهادگران روييدهاند،
ناجوانمردانه برآنند که زندگی و آزادی را برای مردم سختتر و تنگتر کنند.
به زبانی ساده: مردمان ِ اسلامزده با فرومايگانی بيعت میکنند که دشمن ِ ايرانيان هستند. يعنی آنان که به زهر ِ نادانی بيمار شدهاند، خرد، کشور، آزادی، سرنوشت و وجدانِ خود را به انسان ستيزان میسپارند تا پس از مرگ به شير و عسل برسند.
درونمايهی اين بيعت گيری، که در پوششی به نام ِ انتخابات پيچيده میشود، زشت و پليد است و نبايد آن را با مردم و با فرهنگ ايران پيوند داد. چنين گندآبی را میتوان تنها با کلمههای عربی شناسايی کرد.
زيرا اين گونه انسان ستيزیها را بايد با کلمههای اسلامی بازگو کرد تا سزاوار ِ حکومت فقيه باشند.
<br><br>
کاربُرد ِ واژگان ِ ايرانی از بيداد و فرومايگیی خلافت ِ فقيه نمیکاهد. ولی گوهر ِ فرهنگ ِ ايران را به زهر ِ شريعت آلوده میکند.
فشردهای از برآيند ِ بيعت گيری: خردسوختگان يا خواب آوران ِ مرگ را "وکيل " میخوانند و آنها مردم را "موکل" خود میدانند. آنها، به گمان ِ خود، از سوی مردم ايران وکالت دارند که احکام اسلامی را با حکومت ِ ولايت فقيه همساز کنند. آنها، در برابر حاکم ِ فقيه، خود را نادان میدانند و مطيع اوامر او هستند.
کسانی که بيخود، تاريک، پست يا نادان باشند نياز به وکيلی دارند که به جای آنها چيزی را بپذيرد يا آن را رد کند. در حکومت ِ بيگانگان ِ جهادگر، يا حکومت ِ اسلامی، خردسوختگانی را، برای بيعت کردن، نشانه گذاری میکنند، که وکيل ِ مردم بشوند و مردم موکلين آنها باشند. آنها به امر خليفه در مجلس جلوس میکنند تا اوامر خليفه را، به نام مردم، قانونی کنند. يعنی به نام مردم دارايی ايرانيان را تاراج کنند و به دشمنان ِ ايران ببخشند.
<br><br>
کشور ايران و ايرانيان گرفتار و زمينهای سودآور در اين نابسامانیهای ننگين شدهاند.
نامردمانی، که سايهی اين حکومت ِ ننگين را بر مردم ايران افکندهاند، آخورکی را برای سرسپردگان ِ ولايت برپا داشتهاند که اين خردسوختگان بتوانند سخنان ِ پسماندهی ايران ستيزان را نشخوار کنند. آن کسان اين آخورک را "مجلس" نام نهادهاند. همان کسان نيز سرسپرگان ِ خردسوخته را "وکيل" ناميدهاند.
وکيلها، در حکومت ِ اسلامی، بدانديشانی هستند ايران ستيز که در "مجلس" برای اسلام بانی، يعنی برای مردم آزاری و برای آزادی ستيزی، گماشته میشوند.
<br><br>
خردسوختگان وکيل و مردم موکل آنها هستند. آنها ستمورزی و نابخردیی احکام شريعت را نمايندگی میکنند، آنها نمايندهی گندآب ِ خلافت هستند. "نماينده" واژهايست پارسی يعنی نمايان کننده، يعنی کسی که خواسته و انديشهی ديگری را، به مانند ِ آينه، نمايان میسازد.
کسانی که اين خردسوختگان را نماينده میخوانند، آنها، از کژپنداری و از خودبيگانگی، پسماندگی و زشتیهای خلافت را، به بهای آلوده ساختن ِ واژگان پارسی، میپوشانند. چنين کسانی، کورکورانه و ندانسته، مردمان ِ ايران را منجلاب ِ پليدی و فرومايگی مینامند. زيرا زشتکاران ِ پليد نمايندگان سرچشمهی زشتی و پليدی هستند.
وکيلهايی که آنها را، در ولايت فقيه، به مردم پيوند میدهند، پسماندگانی هستند که در آخورک ِ حکومت، سايهی مرگ را بر مردمان ِ ايران میگسترانند.
وکيلهای حکومتی، يعنی خردسوختگان، در "مجلس"، بسان ِ گوسپندانی تيزدندان هستند که خشونتهایِ خلافت را در روند ِ کشور داری قانونی مینمايانند. آنها نمايان کنندهی يا نمايندهی احکام ِ شريعت هستند نه نمايندهی مردم. فقيه ِ حاکم يا خليفه هم نمايان کنندهی يا نمايندهی الله است نه رهبر. درست است که خليفه چوبداران، جهادگران و ستمورزان را بر مردم میشوراند. ولی او راهنما نيست وآنکه بر اجرای روشهای آدمکشی و دزدی ديدبانی میکند و به کردار چهرهی الله را نمايان میسازد.
خليفه و سرسپردگانش نه هوش، نه توان و نه انگيزهای دارند که برای بهبود ِ زندگانیی مردم پنداری داشته باشند.
<br><br>
الله به سخن در ولايت فقيه حاکميت دارد، به کردار فقيه ولیی الله يا به زبانی سرور ِ الله است. الله و پسدادگانش، که براستی زاييدهی آزمندانی خشمآور هستند، در دست فقيه، بازيچهای بيش نيستند. فقيه میتواند احکام پسماندهای را، که قبيلههای راهزن در 1400 سال پيش داشتهاند، با فريبکاری و دروغوندی تعبير و تفسير کند.
<br><br>
فقيهِ حاکم، که خود را ولی، سرور يا جانشينِ الله میپندارد، وظيفه دارد؛ به زور ِ تازيانه و گستردن ِ ترس، مردمان را، به سويی براند که الله حکم کرده است.
در اين حاکميت، که فقيه ولايت دارد، فقيه الله را نمايندگی میکند. خشنودی و خشم ِ فقيه با خشنودی و خشم ِ الله همانی دارند.
<br><br>
<center><b>سخنی برهنه: در ننگينترين حکومت ِ جهان، يعنی در ولايت ِ فقيه، چيزی برای برگزيدن، به جز بردگی و نادانی، وجود ندارد.</center></b>
<br><br>
در شريعت اسلام، الله مردم را نادان خلق کرده است.
از اين روی مسلمانان نابخرد هستند و نمیتوانند خودشان راستی و کژی را شناسايی کنند و الله هم نمیتواند با آدمها سخن بگويد.
اين است که احکامش را به جبرييل داده که او به محمد بگويد تا محمد آن آحکام را به کمک ِ جهادگران و به زور ِ شمشير بر مردم فرود آورد.
محمد و پسماندگانش يعنی خليفهها، امامها، فقيهها و مفتیها همه در جايگاه ِ حاکميت ويژگیهای الله را نمايان میسازند،
آنها به جای الله بر مردم حکم میرانند و هر کدام از آنها مردم را گوسپندانی سرکش میپندارد و با زور و ايجادِ ترس،
به کردار ِ الله، با مردم رفتار میکند.
اين فرومايگان هم، بسان ِ الله، هيچگاه از مردمان چيزی را نمیپرسند، آنها هم مانند ِ الله احکام خود را به مردم امر میکنند و بر آزادگان و سرکشان مانند الله سخت میگيرند. در حاکميت الله تنها سخن از عبوديت و اطاعت است، الله حق است و خالق، مخلوق حقی بر خالق ِ خود ندارند.
<br><br>
<center><b>بيعت گيری در ولايت فقيه نمايشی است شرمآور که بيشتر برای فريب و پذيرش در سازمانهای جهانی برگزار میشود.
</b></center>
<br><br>
فقيهِ حاکم، که دروغوندی شارلاتان است، ايران ستيزانی را، برای خورناس کردن در آخورک ِ حکومت،
به نام وکيل نشانه گزاری میکند تا پيروان با پستترين آنها، که آشگارا ننگ پذير باشند، بيعت کنند.
ايران ستيزانِ خردسوخته، که آمادهی خورناس کشيدن در آخورک ِ خلافت هستند،
بايد از فرومايگی و برده منشی برخوردار باشند. آنها بايد به نادان بدون ِ خود و عالم بودن ِ فقيه ايمان داشته باشند.
آنها بايد به کردار نشان بدهند که گوسپندوار از اوامر فقيه پيروی خواهند کرد.
<br><br>
اين خودفروختگان، برای نشان دادن ِ ايمان خود پيوسته از سخنان ناساز، سُست و بيهودهای که خمينی، يا خشمآوری از اين نمونه، گفته است ياد میکنند و خود را در بندهای ننگينی، که ابلهان ِ شارلاتان يا شارلاتانهای ابله بافتهاند، خرسند نشان میدهند.
گردانندگان ِ ولايت فقيه آن چنان فرومايه هستند که از انسان ستيزی و آدمکشی هم ننگ ندارند. آنها از نادانی و با بی شرمی به گفتار و به کردار نشان میدهند که آنها ويژگیهايی را دارند که جهادگران ِ راهزن و ايران ستيزان ِ خشمآور در 1400 سال پيش داشتهاند.
<br><br>
<center><b>
اين پسماندگان ِ جهادگر انگيزهای به جز بهره برداری از سرزمين ايران و بهره کشی از مردم ايران ندارند.</center></b>
<br><br>
حکومت ِ ولايت ِ فقيه ننگين ترين دشنامی است که مردمان آزاده و سرفراز ايران با خود میکشند.<b> بيعت گيری، برای خواب آوران مرگ، که آن را با بی شرمی انتخابات مینامند، نمايشی است زهرآگين که به کردار خوشباوران ِ سرگردان را ستم پذير میکند.</b>
شمار ِ رای دهندگان اندازهی خوابزدگی و کوتاهنگریی مردمان ِ ايران را نشان میدهد که اين پسماندگی برآيندی از اسلامزدگی و خودباختگیی روشنفکران ِ ايران است. اندازهی کورانديشیی اين روشنفکران را میتواند با گفتار و کردار ِ نابخردانهی آنها سنجيد. برای نمونه:
<br><br>
اين کژانديشان، که نام ِ روشنفکر را بر خود نهادهاند، حکومت ِ ولايت فقيه را پذيرفتهاند،
يعنی به کردار نشان میدهند که آنها گوسپندانی نادان هستند و فقيه برترين کس و نمايندهی الله است.
شگفتی در آشفتگی و ناسازگاری کردار و پندار ِآنها است که اين برده منشها،
در ولايت فقيه، در پيرامون ِ آزادی در انتخابات سخن پراکنی میکنند.
<br><br>
اين روشنفکران، با اين همه بيداد و ستمی که بر مردمان وارد میآيند،
هنوز نمیدانند که احکام شريعت برای استوار ساختن ِ حاکميت ِ الله و برده ساختن ِ مردم هستند نه برای انتخاب کردن.
در حاکميت ِ الله فشار ِ بندهای بردگی، بر گلوی مردمان، سختر میشود.
در حکومت فقيه، که به کردار حکومت ايران ستيزان است، چه آنهايی که به نام ِ وکيل، در آخور ِ فقيه، خورناس میکشند،
چه آنان، که از نادانی يا از اسلامزدگی، به اين خواب آوران رای میدهند،
چه آنان که از ولايت فقيه، يعنی از حکومت ِ عربزادگان، بيزار و شرمنده نمیشوند، همهی آنها به کردار دشمن ِ آزادگان و ميهن پروران هستند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
مه ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-39596417536386534582013-04-22T08:17:00.002-07:002013-04-22T08:17:49.244-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
زن در اسلام</b><br><br>
مهدی میرآخورلو</div></font><br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<b><center>
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-jUB96O-4JNg/UXVPR1JC3zI/AAAAAAAAEqs/GPJkghQjSwg/s1600/%25++-++Al+4sale.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-jUB96O-4JNg/UXVPR1JC3zI/AAAAAAAAEqs/GPJkghQjSwg/s320/%25++-++Al+4sale.jpg"/></a>
<br><br>
زن در بینش اسلام و قرآن دقیقاً همان فاحشه است. تن فروش و روسپی است. چون قابل تصور نیست که هیچ زنی بدون دریافت دستمزد به جماع با مردی درآید. حتماً باید با مبلغ معلوم و مدت معلوم این عمل صورت گیرد.</b></center>
<br>
در اسلام از دو گروه زنان یاد شده است:زنان آزاد و کنیزان. در اسلام هر دو صفت آزاد و کنیز به وجه موهن بکار رفته است. چراکه زن آزاد یعنی زنی که برده نیست و در اینجا کلمه-ی آزاد به هیچ وجه به معنی آزادی نیست.
<br><br>
کنیز که وضعیتش معلوم و تکلیفش روشن است. کنیز برده-ای است خریداری شده و یا به غنیمت گرفته شده در غزوات و جنگ-های تجاوزکارانه-ی مُقدسِ اسلام که دارای هیچ اختیار و انتخابی نیست و جانش موهبتی است که از جانب ارباب و صاحبش به وی ارزانی گردیده. کنیز در قبال دفع شهوت ارباب و پسران و دوستان وی و کلفتی برای آنان لقمه نانی می خورد و زنده می ماند.
<br><br>
اما زن آزاد به زنی گفته می شود که برای ارتزاق و اعاشه و گذران زندگی، از این امتیاز برخوردار است که ظاهراً مرد مسلمان متجاوز به خود را خود برگزیند و به اختیار به تن فروشی تن دردهد.<b>(نکاح اسلامی)</b> همین میزان از اختیار و انتخاب نیز، در جوامع پدرسالار و نظام مردسالارانه و اسلامی توسط پدر و یا سرپرست شرعیِ زن نادیده گرفته می شود و زنان جوان و بویژه دختران باکره بالاجبار به ازدواج هایی ناخواسته تن می سپارند.
<br><br>
در اسلام سعی گردیده است که به هر میزان که ممکن است از سن ازدواج زنان بکاهند تا زمان بهره برداری جنسی از آنان افزایش یابد. اینکه محمد تازی عایشه را از شش سالگی با تفخیذ(درمالی) و سپس در نه سالگی به فیض دُخول می رساند از رأفت اسلامی است و گرنه "خمینی" در تحریر الوسیله تفخیذ با نوزاد شیرخواره را نیز مجاز می شمارد.
<br><br><center><b>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-dWS23QR7g5o/UXVP4PGplZI/AAAAAAAAEq4/0oEMjYusAtk/s1600/-++++++++++ezdiwaj-ejbari.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-dWS23QR7g5o/UXVP4PGplZI/AAAAAAAAEq4/0oEMjYusAtk/s320/-++++++++++ezdiwaj-ejbari.jpg"/></a>
<br><br>
مسلمانان ماله کش که بطور بی امان به تفسیر مشغولند، زمانی که از زنبارگی و شهوترانی پیامبر اسلام سخن می رود، دلیل ازدواج های متعدد و هوسرانی های او را کمک به زنان بی سرپرست عنوان می کنند. گویی کمک مالی و یاری رساندن به زنان بی چیز و فقیر بدون جماع با ایشان ممکن نیست.</center></b><br><br>
توجه به این نکته نیز ضروریست که تعبیر« زنان بی سرپرست » فی نفسه توهین آمیز بوده و زنان را صغیر و سفیه و نابالغ دانسته و بدون وابستگی به مرد و به عنوان انسان کامل و مستقل به رسمیت نمی شناسد. زن در نگاه اسلامی و قرآنی در حقیقت به مثابه زایده-ای است که به گرداگرد عضو جنسی ِ زنانه شکل یافته است و لاجرم به اکراه و اجبار به صورت طفیلی ِ مرد می بایست تحمل شود.( پیدایش یافته از دنده-ی چپ مرد)
<br><br>
جماع خرانه-ی مرد مسلمان با زن، هیچ شباهت و سنخیت و همجنسی با عشقبازیِ انسانی ندارد. دوسویه نیست و از مبحث فاعل و مفعولی است. زن در جماع اسلامی توسط مرد گ… می شود.(با پوزش)، جماع اسلامی از اساس با مفهوم سکس و معاشقه و عشق-ورزی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. زن مسلمان وسیله-ی دفع شهوت مرد است. فاقد اراده-ی جنسی و میل شخصی و به مانند احشام و جماد و نبات شناخته می شود. زن مسلمان می باید با بستن لنگ به کمر در هر حال و در هر لحظه-ای حاضر به یراق و آماده-ی ارایه خدمات جنسی به مرد بوده باشد. حتا هنگامی که سوار بر شُتر در حرکت است. در جماع اسلامی، مرد مسلمان شبیه همین حاجی بازاری های مؤمن و متدین جمعیت مؤتلفه-ای، وقتی به خانه باز می گردد، زنِ عقدی و یا صیقه-ای خود را از گنجه و کمد درآورده و چون خوکی فحل به وی تجاوز می کند، از پیش یا از پس.
<br>
(بقره ۲۲۳) مرد مسلمان در قبال تملک زن شرعی ِ خویش، پول پرداخته و کالایی را خریده و مختار است که به هرگونه که می پسندد از متاع خویش بهره ببرد.
<br><br><center><b>
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-eVs2DRnjUj8/UXVREo5x2eI/AAAAAAAAErA/IcD09NnGj24/s1600/%25+-++Alah+4sale.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-eVs2DRnjUj8/UXVREo5x2eI/AAAAAAAAErA/IcD09NnGj24/s320/%25+-++Alah+4sale.jpg"/></a>
<br><br>
در ازدواج های اسلامی، زن شریک و همسر مرد نیست. این الفاظ تعارفات خررنگ کنی بیش نیست.</center></b><br><br>
مرد مسلمان با پرداخت مهریه، زنی را می خرد و با پرداخت نفقه، وی را به مانند کالای جنسی و کلفت شخصی به خدمت می گیرد.(نساء ۲۱ و ۲۴)، حتا فرزندانی که از ازدواج های اسلامی بوجود می آیند متعلق به مرد بوده، حتا جانشان. به گونه-ای که اگر پدر فرزندش را به قتل برساند قصاص نمی شود. زن به دلیل اینکه در برابر خدمات جنسی و کُلفتی از شوهرش مهریه و نفقه و دستمزد دریافت می دارد، لذا بچه هایی که به دنیا می آورد دقیقاً شبیه نتیجه-ی زایمان های اسب و الاغ در طویله-ی چوپان، به مرد تعلق می گیرد.
<br><br>
متعه و صیغه نیز که در مذهب شیعه مورد احترام بوده و به شدت تشویق می گردد، به منزله-ی کارخانه-ی فاحشه سازی، یکی از راه هایی است که زنان لقمه نانی به کف آورند و از گرسنگی نمیرند. اساساً در موضوع صیغه و متعه صحبت از فاحشگی راندن از سوی منتقدین بی مورد و مضحک است. زیرا که؛
<br><br><center><b>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-jdrhP1cDnhc/UXVUbeb2GuI/AAAAAAAAErI/ytQqJNHpdJ4/s1600/%25++-++A+-+Islam+slave+4+sale.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-jdrhP1cDnhc/UXVUbeb2GuI/AAAAAAAAErI/ytQqJNHpdJ4/s320/%25++-++A+-+Islam+slave+4+sale.jpg"/></a>
<br><br>
زن در بینش اسلام و قرآن دقیقاً همان فاحشه است. تن فروش و روسپی است. چون قابل تصور نیست که هیچ زنی بدون دریافت دستمزد به جماع با مردی درآید. حتماً باید با مبلغ معلوم و مدت معلوم این عمل صورت گیرد.</center></b><br><br>
نکته-ی تأسف آور آن است که هرگاه زنی با مردی دلخواه و دوست داشتنی آزادانه بیامیزد و از سر عشق و علاقه و احترام متقابل، بدون هیچ چشمداشتِ مادی و مالی به وی بپیوندد و عاشقانه و بنا بر نیاز طبیعی عشق بورزد، آخوند و اسلام و قرآن وی را هرزه و فاحشه و زناکار می خوانند و مستوجب تنبیه و تازیانه و سنگسار می دانند. بحث خفت بار و جدایی افکن و سرکوب کننده-ی « محرم و نامحرم » و گناهان جعلی و موهوم جنسی که در اسلام ساخته و پرداخته شده، ریشه در همین معنا دارد.
<br><br>
قابل توجه است که تنها رابطه و مشارکت اجتماعی زن در اسلام منحصر به زمانی است که مورد معامله قرار می گیرد.(البته زن آزاد و نه کنیز و برده.) به بیان دیگر زن تنها در یک مورد و فقط به هنگام فروش سکس و چک و چانه زدن بر سر قیمت ارایه-ی خدمات جنسی( مهریه، نفقه و اجرت المثل) است که مورد گفتگو قرار می گیرد. از آن پس، یعنی پس از انعقاد قرارداد، زن به پستوی خانه و گنجه و کمد باز می گردد و وظیفه-ی شرعیِ وی حفاظت و مراقبت از آلت تناسلی ِ خویش به عنوان مایملک شوهر و یا مایملک هر مردی است که از طریق قراردادِ صیغه، فرج وی را خریده است. در جوامع پدرسالار و عشیره-ای و قبیله-ای همین میزان رابطه-ی اجتماعی نیز توسط پدر و پدربزرگ و برادر از زن دریغ گردیده و زن غیاباً خرید و فروش می شود.
<br><br>
مهدی میرآخورلو<br><br>
آپريل ۲۰۱۳<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-88500367946694609172013-04-14T08:33:00.003-07:002013-04-14T09:06:08.970-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
کورانديشی برآيندی از اسلامزدگی است</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<br><br><center><b>
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-6y--XIWJhiQ/UWrMC4a_nmI/AAAAAAAAEps/kN02i-F3OXA/s1600/%25++-++A+-++Islam.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-6y--XIWJhiQ/UWrMC4a_nmI/AAAAAAAAEps/kN02i-F3OXA/s320/%25++-++A+-++Islam.jpg"/></a><br>
پذيرفتن ِ "لا اله الا الله" تنها آغازی برای بردگی است. خشم ِ الله با پذيرفتن ِ "لا اله الا الله" فرو نمینشيند. هيچ کس با گفتن ِ "لا اله الا الله" رستگار نمیشود. افزون بر اين هر کس، اين دروغ را بپذيرد، در ريسمان ِ بردگیی الله گرفتار میشود.
<br><br>
آن کس، که به دروغ بودن نخستين پايهی شريعت ِ اســـلام، يعنی؛ "لا اله الا الله" آگاهی بيابد، همان دَم بر روی او پنجرههايی به سوی پهنهی راستی گشوده خواهند شد.
<br><br>
*****
</center></b><br><br>
بسياری از سياست پيشگان، به سخن آزاديخواه، به کردار برده منش هستند. آنها نه ويژگیهای آزادی و نه ويژگیهای بردگی را میشناسند. آنها در حکومت ِ ولايت فقيه از مردمسالاریی دينی سخن میگويند. به زبانی روشن بايد گفت که اينگونه کسان کورانديشانی هستند خردسوخته که توان سنجيدن يا ارزيابیی يک واژه را ندارند. زيرا اين کسان از نابخردی، گمان میبرند: برآيندی از يک تلخ بُن، در پيوند با پيشوندی خوش، شيرين میشود.
با روشن بينی و اندکی شکيبايی میتوان به کورانديشی و خردسوختگیی اسلامزدگان ِ روشنفکر پیبرد:
<br><br><center><b>
حکومت در ولايت ِ فقيه، بسان ِ پيوند ِ شبان با گوسپندان يا بهره کشیی ارباب از بردگان است. فقيه، که جايگاه ِ خليفه را گرفته، شارلاتان يا ابلهی است که احکام ِ شريعت را بر مردمان ِ سرکوب شده فرود میآورد.</b></center><br><br>
احکام شريعت: شيوههای انسان ستيزی هستند که از سوی خشمآوران ِ راهزن برای سرکوب ِ قبيلههای عرب به کار برده میشدند. اکنون، پس از هزار و چهارسد سال، پسماندگان ِ جهادگر، که در ژرفای فرومايگی گنديدهاند، برآنند تا همان احکام ِ راهزنی و برده داری را با خشونت ِ بسيار، به کمک ايران ستيزان، در کشور ِ ايران پياده کنند.
در حکومتهای اسلامی، از آدمها، بردگانی بی مهر، نابخرد، انسان ستيز و سختدل پرورش میدهند تا آنها ابزاری باشند خودکار برای جهادگری و برای سرکوب ِ آزادگی که در سرشت ِ انسان آميخته است.
جهاد يورش ِ خشمآوران ِ مسلمان است که برای کشتار ِ دگرانديشان و دستدرازی به دارايیی آنها سازمان میيابد. رسول الله شيوههای جهاد را به کردار، در غزوات خود، به راهزنان ِ بيابانگرد نشان داده و در قرآن به آنها اشاره کرده است. مسلمانان محکوم به پذيرفتن ِ حکم جهاد، يعنی کشتار ِ کافران، هستند.
<br><br>
اسلام، در آتش ِ خشم ِ جهادگران، هستی و کيستیی مردمان ِ دارامند را سوزانده و بر همين سرکوب شدگان حاکميت يافته است. شريعت ِ بيدادگری، يا شيوههای مردم آزاری، با خون، با دانش، با هنر و با دارايیی خودباختگان، نهادينه شده و گسترش يافته است.
سرکوب شدگانی، که از ترس در برابر خشمآوران سر فرود آوردهاند، به همراه ِ سرکوب کنندگان به جهادگری کشانده شدهاند تا به کردار ايمان خود را به پليدی و زشتکاری نشان بدهند.
<br><br>
در احکام شريعت ِاسلام مردمان همه، به ارادهی الله، نادان خلق شدهاند. از اين روی الله اوامر يا احکامی را بر رسول الله فرود آورده است که او آنها را به مردمان حکم کند. کسانی که به نادان بودن ِ خود ايمان بياورند و حاکميت الله را بپذيرند عاقل، يا به زبانی مسلمان، شمرده میشوند.
در شريعت ِ اسلام مسلمانان بر نامسلمانان برتری و سروری دارند. آنان که سخنان بی بُن و بيهودهی خشمآوران ِ عرب را نپذيرند جاهل، يا به زبانی کافر، هستند. مسلمانان در جايگاه ِ حاکميت میتوانند کافران را گردن بزنند و دارايیی آنها را از آن خود سازند.
احکام شريعت برای اطاعت و عبادت بر مردمان وارد آمدهاند نه برای انتخاب کردن. مسلمانان، که خود را مخلوق و عبدی نادان میپندارند، تنها وظيفه دارند که اوامر الله را انجام دهند. آنها هيچ حقی بر خالق ِ خود ندارند که بخواهند در پيرامون خوبی يا بدیی حکمی انديشه کنند. زيرا همهی مسلمانان با هم نمیتوانند به حکمت و علم ِ الله پیببرند.
<br><br><center><b>(بيعت گيری در اسلام برای پشتيبانی از خليفه است نه برای انتخاب ِ احکام ِ شريعت)
</b><br><br></center>
سنگين ترين گناه برای مسلمانان شک بردن به درستی و راستیی آيهای از قرآن است. الله سوزنده ترين آتش را در جهنم برای کسانی فراهم کرده است که آنها با خرد ِ خود بينديشند و از پذيرفتن ِ اوامر ِ الله خود داری کنند. الله چشم و گوش ِ اين خردمندان را بسته تا سخنان ِ رسول الله را باور نکنند و الله بتواند آنها را به گناه ِ دگرانديشی در جهنم بسوزاند.
<br><br>
<< سورهی البقره، آیهی 7: الله قلب و گوشهای آنها را قفل کرده و جلوی چشمهای آنها را گرفته و بر آنها عذابی عظیم خواهد بود.>>
<br><br>
برآيند ِ اين اشاره اين است: شارلاتانهايی که اجرای احکام شريعت را مردمسالاری مینامند تا آن اندازه ابله و بی خرد هستند که نمیتوانند ويژگیی خالق و مخلوق، ويژگیی الله و عبدالله، ويژگیی حاکم و محکوم را شناسايی کنند. سخن از کسانی است، که از ولايت فقيه ننگ ندارند.
<br><br> <center><b>
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-Fy_IvMdlacM/UWrQTDfaB-I/AAAAAAAAEp0/OY-9gypxQRU/s1600/-+++++++1april2013-+Conference+of+Heads.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-Fy_IvMdlacM/UWrQTDfaB-I/AAAAAAAAEp0/OY-9gypxQRU/s320/-+++++++1april2013-+Conference+of+Heads.jpg"/></a><br>
کسانی که به کردار، نادان بودن ِ خود را، در پذيرفتن ِ ولايت ِ فقيه، آشگار کردهاند. آنها درنده خويانی هستند که گوسپندوار به حکم خليفه رانده میشوند و پسدادههای خلافت را نشخوار میکنند.</b></center><br><br>
سامانی را میتوان مردمسالاری ناميد که روند ِ فرمانروايی در راستای آسايش، بهبود و برآوردن ِ نيازهای مردم، پيشگام باشد. در حاکميت ِ الله، برای خشنودیی الله و زراندوزی برای واليان ِ آزمند، آزادگان و انديشمندان را، که سالارساز ِ سامان ِ مردمی هستند، کشتار میکنند.
در اين جا سخن تنها از نادانی يا دروغوندیی شريعتمداران يا هوچيگران ِ اسلامفروش نيست. زيرا اين اهرمن چهرگان از کوتاهنگریی مردم و خشم ِ جهادگران پُر زور و دارامند شدهاند. پس آنها به ستم از گسترش ِ هر انديشهای، که از خرد ِ آزادگان تراوش کند، پيشگيری میکنند. اين کسان، در اين راه، از هيچ گونه بیداد و انسان ستيزی رويگردان نيستند.
<br><br>
سخن بيشتر از روشنفکرانی است که خواهان ِ حکومتی هستند که آنها، در آن حکومت، آزادی داشته باشند. آنها برخی از شيوههای اسلامی را، که آشگارا از ژرفای پسماندگی برخاستهاند، نشانی از کژرویی شريعتمداران میپندارند. به زبانی روشن اين روشنفکران آزادی و دادگری را در مرزهای شريعت اسلام میجويند. يعنی آزادی، که آنها از آن سخن میرانند، از مرزهای تنگ ِ شريعت فراتر نمیرود.
اين روشنفکران، از کورانديشی، دادگری را با عدالت ِ الله يکسان میپندارند. الله عدالت خود را، در جهنم، با سوزاندن ِ دگرانديشان به نمايش میگذارد. اين اسلامزدگان دانسته يا ندانسته از ناسازگار بودن ِ معيارهای شريعت اسلام با سامان ِ مردمی چشم میپوشند. در آرمان ِ اين روشنفکران تنها سخن از شمار ِ مردم در پيوند با بهرهای است که میتوان از آن سرزمين برداشت کرد.
در آرمان آنها سخن از ميهن پروری نيست. زيرا در عقيدهی آنها مردم با زادگاه ِ خود پيوندی ندارند. در پندار ِ آنها مهرورزيدن به زادگاه ناسزا و ناخوشآيند است. در آرمان ِ آنها سرزمين برای بهره برداری است و مردمان برای بهره کشی هستند. از اين روی آنها خواهان ِ سالار بودن بر مردم هستند تا مردم را به سوی اين آرمان برانند.
<br><br>
میتوان گفت: بيشترين مردم ايران، که از ستمکاریهای حکومت ِ اسلامی رنج میبرند، آزاديخواه هستند. ولی آنها ويژگیهای کشورداری را، در سامان ِ مردمسالاری، نمیشناسند. آنها بيشتر از ستم کشيدن بيزار هستند نه از ستمکاری.
روشنفکران ِ اسلامزده بيشتر در انديشهی زشت پوشی در اجرای احکام شريعت هستند. آنها میخواهند که احکام شريعت بدان گونه پياده بشوند که جهانيان زشتیهای درون آنها را نبينند، نه اين که از زشتیهای آنها کاسته بشود.
بدين نمونه: کاسه ليسان ِ حکومت در مجلس درخواست کردهاند: از نام بردن ِ حکم سنگسار، در قانون، خودداری بشود که جهانيان از اسلام رميده نشوند. ولی مدعی العموم و قاضی شرع میتوانند، به امر ِ شريعت، اين حکم الهی را به اجرا بگذارند.
اسلامزدگان احکام انسان ستيزی را ابزار ِ مردمداری میپندارند. زيرا آنها عقيده دارند که الله عادل است و برای اجرای عدالت بايد دست و پای آن کس را بريد که او به پاره نانی دست برده است. آنها دستدرازی به دارايی مردمان ِ نامسلمان را کرداری پسنديده میدانند.
بيشتر ِ مردمان با بُن مايهای، که زهر ِ ستمگری از آن تراوش میکند، آشنايی ندارند. بيشتر ِ روشنفکران هم، که از همين مردمان برآمدهاند، اسلامزده و کورانديش هستند. آنها با اين که 1400 سال به جز زشتی و تبهکاری از نمايندگان ِ الله چيزی نديدهاند باز هم بر سخنان فريبندهای واليان تکيه میکنند و از آنها فتوا میخواهند.
برخی از روشنفکران هم از روند ِ حکومتهای اسلامی به زشتی ياد کرده يا به زشتی ياد میکنند. ولی آنها معيارهای جان آزاری و آزادی ستيزی را، که در شريعت ِ اسلام ريشه دارند، زشت نمیدانند. يعنی آنها تنها خواهان ِ جايگاهی هستند، که آنها بتوانند با همان شيوههای پسماندهی اسلام، بر مردم ايران حکم برانند.
زيرا تار و پود ِ اسلامزدگان از دروغ ساختار دارد و منش آنها به پليدیهای شريعت ِ اسلام آلوده است، آنها نه توان، نه هوش آن را دارند و نه خواهان ِ آن سامانی هستند که از فرهنگ ِ مردم ِ ايران برآمده باشد.
خردسوختگیی روشنفکران اسلامزده بيشتر از کوتاهنگریی آنهاست. از اين روی آنها کورانديش هستند و نمیتوانند به درستی به ژرفای پديدهای بنگرند. زيرا نگرش ِ کورانديش از رويهی پديدهها ژرفتر نمیرود و آن چه را که در راستای عقيدهاش گمان ببرد آن را علم میپندارد.
اين است که در دوران حاکميت ِ الله، خردسوختگان، اَبلهان، شيادان و شارلاتانهايی، که ياوه گويیهای جهادگران ِ عرب را عقلانی تعبير و تفسير کردهاند، علامه ناميده شدهاند.
<br><br>
برای اين که يک آزاده زنجيرهای بردگی را، که مسلمانان در آنها گرفتار هستند، شناسايی کند او نياز به دانشنامهی ويژهای ندارد وآنکه تنها به خردی بيدار و اندکی ژرفنگری نياز دارد. بيشتر نوشتارهايی، که از روشنفکران ِ اسلامزده برآمدهاند، ارزش ِ يکبار خواندن هم ندارند. زيرا اين روشنفکران از ستمکاران مینالند و از ستمديدگان پاداش میخواهند. آنها نه تنها ريشهی ستمکاری را نمیشناسند وآنکه به اميدی که به جايگاه ِ حکمرانی برسند، ريشهی ستمکاری را، با زهر ِ دروغ، آبياری میکنند.
<br><br><center><b>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-XNN_sbYAwk8/UWrRomhZPVI/AAAAAAAAEp8/l5UFy6r990c/s1600/.+-+%25+-+real+islamic+face-a.jpg" imageanchor="1" ><img border="7" src="http://1.bp.blogspot.com/-XNN_sbYAwk8/UWrRomhZPVI/AAAAAAAAEp8/l5UFy6r990c/s320/.+-+%25+-+real+islamic+face-a.jpg"/></a><br>
"لا اله الا الله" زهری است که بينش و نگرش ِ همهی مسلمانان از آن آلوده گشته و به نام ِ عقيدهای بی آزار در سراسر کشورهای اسلامی پخش شده است. هر خشونت و بيدادگری، که از سوی مسلمانان بر جهانيان وارد آمده است و پيوسته وارد میآيد، ميوههای تلخی هستند که از بُن ِ همين سخن "لا اله الا الله" برآمدهاند.</b></center><br><br>
با وجود اين که مسلمانان اين نماد ِ بيدادگری را در هر کجا با خود میکشند و بر آستانهی هر مسجدی و روی نشانههای اسلامی مینگارند، کمتر کسی، با راستی و درستی، به اين چشمهی زهرآگين و خشم آفرين برخورد کرده است. افزون بر اين، پيشوايان ِ دينهای ابراهيمی هم، که از مرگ ِ الاهان ِ خود میهراسند، بر زهر ِ دشمنی، که در اين بيدادبُن نهفته است، سرپوش میگذارند و همآوای مسلمانان خود را الله پرست مینامند.
<br><br>
"لا اله الا الله" يعنی نيست الهی به جز الله. اين بدان معناست که نه تنها الله يکتا است وآنکه همهی الاهان ديرين و پسين محکوم به نابودی هستند. هر کس که اندکی با اسلام آشنايی داشته باشد، اگر بی اندازه اسلامزده و نادان نباشد، میتواند بداند که "لا اله الا الله" دروغ است. زيرا الاهان ِ بسياری در سراسر جهان وجود دارند که نمیتوان الله را با آنها همانی داد.
<br><br>
محمد، که خود را هم خاتم الانبيا ناميده است، يهوه(الاه ِ يهودیان) را و پدر آسمانی، عيسا و روح القدوس را در پيکر الله ريخته تا بتواند هستی و رسالت خود را به عقيدهی پيشينيان پيوند بدهد و از سويی الاهان ديگر را، در هستیی الله، نابود کند.
به هر روی مردمان گوناگون، در پيوند با بينشی که از پيدايش هستی داشتهاند، خدايان گوناگونی را هم خلق کردهاند. محمد الله را قهار و مکار مینامد و مردمان را پيوسته، از خشم و آتشی که الله در جهنم دارد، میترساند. محمد با اين گفتار میخواهد الله را به يکتايی و تنهايی بر مردم حاکم کند. افزون بر اين او میخواهد سامان ِ جهان هستی را، با دروغبافی، در حاکميت ِ الله بگنجاند.
يعنی محمد، با زور ِ جهادگران ِ بيابانگرد، همهی پديدههای جان بخش را، مانند خورشيد، آب، زمين و هوا، که ميلياردها سال پيش از خلقت الله هستی داشتهاند و هستی بخش بودهاند، به الله چسپانده است. با وجود اين که الله و رسولش، با نگرش ِ بسيار کوتاهی که داشتهاند، با ساختار ِ پديدههای هستی بيگانه بودهاند.
از آنجا که همهی مردمان، يا دستکم انديشمندان، نادان و کورانديش نيستند که دروغ به اين بزرگی را بپذيرند و تن به بردگی و پسماندگیی مسلمانان بسپارند.
<br><br>
اين است که نهادينه کردن ِ اين دروغ بزرگ، "لا اله الا الله"، کار بسيار دشواری است. زيرا آزادگان ِ خردمند افزون بر اين که از ويژگیهای مالک جهنم، که قهار و جبار هم هست، بيزارند آنها بردگی را نمیپذيرند. در مردمان پسمانده و کوتاه خرد هم بسيار شماری از خدايان حاکم هستند، آنها در ژرفای نادانی هم نمیتوانند چشم و گوش خود را از ديدن و شنيدن ِ خدايان ِ خود ببندند.
از اين روی الله نياز به خشونت، نياز به گستردن ِ ترس، نياز آدمکشان و راهزنان دارد تا آنها بکُشند کسانی را که ايمان نمیآورند، بکُشند تا به جنگ افزارها و داريیی ديگران دست يابند، بکُشند تا مردمان از ترس به يگانگیی الله و حاکميت ِ او ايمان بياورند.
<center><br><br><b>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-VGXYP6CXayk/UWrStOjF6mI/AAAAAAAAEqE/Eg4Y_wh1O70/s1600/.+-+%25+-+islamic+face.jpg" imageanchor="1" ><img border="7" src="http://1.bp.blogspot.com/-VGXYP6CXayk/UWrStOjF6mI/AAAAAAAAEqE/Eg4Y_wh1O70/s320/.+-+%25+-+islamic+face.jpg"/></a><br>
پذيرفتن ِ "لا اله الا الله" تنها آغازی برای بردگی است. خشم ِ الله با پذيرفتن ِ "لا اله الا الله" فرو نمینشيند. هيچ کس با گفتن ِ "لا اله الا الله" رستگار نمیشود. افزون بر اين هر کس، اين دروغ را بپذيرد، در ريسمان ِ بردگیی الله گرفتار میشود.
</center></b><br><br>
پيروان بايد به نادان بودن ِ خود و عالم بودن ِ الله ايمان بياروند. پيروان بايد، به کردار، بردگی خود را با خواری و پستی نشان بدهند. پيروان بايد به کردار باور داشته باشند که آنها نمیتوانند به حکمت الله، که در احکام انسان ستيز ِ او بروز میکنند، پی ببرند. پيروان بايد از احکام شريعت بدون ِ چون و چرا اطاعت کنند.
در چنين ويژگیهايی، خرد ِ مسلمانان سوخته، کيستیی آنها کُشته و وجدان آنها به گروگان گرفته میشود. میبينيم مسلمانان به نادان بودن و پيروی کردن ِ کورکورانهی خود افتخار میکنند و خود را زاهد و متقی مینامند. آنها با امر به معروف و نهی از منکر همکيشان خود را رنج میدهند و اين شيوهی جاسوسی و مردم آزاری را ارجمند میشمارند.
<br><br>
مسلمانان زنان را میخرند، اجاره میدهند، میفروشند و سنگسار میکنند و با اين زشتکاریها، در ژرفای فرومايگی، خود را شرافتمند میپندارند. آنها از نادانی به دور سنگی سياهی میچرخند و به جايگاهی سنگ پرتاب میکنند تا الله بر تبهکاریهای آنها سختگير نباشد. آنها دگرانديشان و جانوران را میکشند تا الله خشنود بشود و پس از مرگ، با شير و عسل، به آنها پاداش بدهد.
<br><br><center><b>
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-DT9WLUJCYjk/UWrTvdrxbqI/AAAAAAAAEqM/ZD0TZ-rJQcs/s1600/-+++++++18Oct2012-13910728-The+Immediate+Reaction+Force+brigades+of+Ashura-2.jpg" imageanchor="1" ><img border="7" src="http://2.bp.blogspot.com/-DT9WLUJCYjk/UWrTvdrxbqI/AAAAAAAAEqM/ZD0TZ-rJQcs/s320/-+++++++18Oct2012-13910728-The+Immediate+Reaction+Force+brigades+of+Ashura-2.jpg"/></a><br>
از اين افيون، "لا اله الا الله"، توفانی از مردم آزاری برخاسته است که هزار و چهار سد سال جهانيان را به زهر ِ نادانی آلوده و آنها را به بيماریی انسان ستيزی و خودستيزی گرفتار کرده است.</b></center><br><br>
مسلمانان، که به زور يا از نابخردی به اين دروغ ِ آشگار ايمان آوردهاند، در تاريکخانهی شريعت، کوردل و برده منش پروده شدهاند. آنها بيمارانی هستند که به زشتی و کژی مهر میورزند و از زيبايی و راستی میگريزند.
<br><br>
ننگين ترين عبادتی، که به مسلمانان حکم شده است، جهاد است که آنها از کورانديشی و آزمندی اين حکم را انجام میدهند. مسلمانان از زشتخويی و از کشتار ِ دگرانديشان و دزديدن ِ دارايی ديگران شرمنده و رويگردان نيستند. مسلمانان کردار خود را با دلسختی و خشمی، که الله در قرآن از آنها سخن رانده است، همساز میکنند.
الله کافران را به آتشی آزار میدهد که در انديشهی هيچ کس نمیگنجد. اين است که مسلمانان با سختترين شکنجهها دگرانديشان را آزار میدهند و از اين درنده خويی شادمان میشوند.
<center><br><br><b> در بينش ِ کسانی، که به اين دروغ، "لا اله الا الله"، ايمان آوردهاند، پديدهی مهر يا دوستی راه نمیيابد.</b>
<br><br></center>
آنها کردار خود را هميشه با اوامر الله ارزيابی میکنند. آنها برای آدمکشان ِ هزارسال مرده مويه سر میدهند، خودزنی میکنند و جانور میکشند، تا به اميد ِ باجگزاری و رشوه پردازی به شير و عسل برسند. آنها هموندان، خويشان و بيگانگانی، که "لا اله الا الله" را نپذيرند، گردن میزنند، زنان و کودکان آنها را به بردگی میفروشند تا ايمان خود را به ناموجودی خشمگين و ستمکار نشان بدهند.
<br><br>
همان گونه که اشاره شد برای شناسايی زشتیها و انسان ستيزیهای حاکميت الله، يا ننگين ترين حکومت اسلامی يعنی ولايت فقيه، نيازی به دانشنامه، به تاريخ دانی، به دلاوری و به چندان هوشياری نيست. هرکس با اندک خردی، که در هر انسانی وجود دارد، میتواند يک دَم با خودش بينديشد و ناسازگاریی "لا اله الا الله" را ، که زيربنای همهی بدبختیهای جهانيان است، با هستی و راستی بسنجد. او بی گمان به اين دروغ ِ بزرگ، که الهی به جز الله وجود ندارد، پی خواهد برد.
<br><br><center><b>آن کس، که به دروغ بودن نخستين پايهی شريعت ِ اسلام، يعنی "لا اله الا الله" آگاهی بيابد، همان دَم بر روی او پنجرههايی به سوی پهنهی راستی گشوده خواهند شد.</center></b><br><br>
روشنفکرانی که دروغ پذيرند و نمیخواهند يا از خردسوختگی نمیتوانند انبوه خدايانی را، که در جهان پراکنده هستند، ببينند و از سخن دروغ "لا اله الا الله" برانگيخته نمیشوند آنها کورانديشانی هستند اسلامزده که با پستی و بردگی خو گرفتهاند و از مردمفريبی و انسان ستيزی بيزار نيستند. آنها دروغوندانی هستند که بيش از هزار سال به گماشتگیی دشمنان ايران در آمدهاند و برای اندک بهرهای خودفروشی و ميهن فروشی میکنند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
آپريل ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-67110471178249452652013-04-09T11:25:00.000-07:002013-04-14T08:43:50.915-07:00<center><div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#">
حکومت اسلامی ناآگاهی را به رای میگذارد</b></div></font>
<br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<br>
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-18lBTdugt1E/UWRcuPqj4sI/AAAAAAAAEpc/72qjbnGxl20/s1600/-+++++++++++April-6-+2013-+Sheeple.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://2.bp.blogspot.com/-18lBTdugt1E/UWRcuPqj4sI/AAAAAAAAEpc/72qjbnGxl20/s320/-+++++++++++April-6-+2013-+Sheeple.jpg"/></a>
<br>
<b>آزاديخواهی که تفاوت سيد بودن و ايرانی بودن را نمی شناسد او به تفاوت بردگی و آزادگی پی نبرده است. آزاديخواهی، که در ولايت فقيه از انتخابات سخن می راند، او در شناسايی-ی پيوند ِ شبان با گوسپندان ناتوان است.</center></b>
<br><br>
روشنفکرانِ اسلامزده فرياد میزننـــد: هر کس که، با اين شبان، بيعت نکند چنان است که او به گوسپند بودن ِ خود ايمان ندارد.[<a href="http://hamishak.blogspot.ca/2012/02/blog-post_11.html">+</a>] بیشتـــر
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-78326302360216487762013-03-01T10:26:00.002-08:002013-03-01T10:51:39.498-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
مردم سالاری نه مردم رانی است</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><b>
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-pfgYOBUDgew/UTDyvj7ExJI/AAAAAAAAEos/oK4NtBWDfEo/s1600/-++++a+++-++mix.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-pfgYOBUDgew/UTDyvj7ExJI/AAAAAAAAEos/oK4NtBWDfEo/s320/-++++a+++-++mix.jpg"/></a>
<br><br>
بيشترين شمار از مردمان از عقيدههايی خردسوز پيروی میکنند. هر چند که ايمان مردم به عقيدهای سختتر باشد، حکمرانی بر آنان از راه ِ آن عقيده آسان تر است. پيروان هم کسانی را بر میگزينند که پشتيبان ِ عقيدهی آنها باشند. از اين روی انبوه ِ پيروان، برای رای گيری، شماری نيستند که در خور شمردن باشند، آنها همگی به يک ريسمان (عقيده) بند شدهاند.
<br><br></center></b>
سامانی مردمی است که نيازهای بيشترين شمار از مردم را برآورده کند؛ که در راه ِ آموزش و شناسايیی فرهنگ ِ همان مردمان باشد؛ که به عقيده يا ايدئولوژیی ويژهای بند نباشد؛ که در راه پيشرفت و روند ِ کشورآرايی با هر سرکردهای پايدار بماند؛ که کارگزاران، در آن سامان، ميهن پرور باشند و کارکرد ِ آنان به روشنی مرزبندی شده باشد.
يعنی سامان ِ مردمی در آرايش و پيوند ِ سازمانهايی است، همسو و همساز با خواستههای بيشترين شمار از مردم، که کارکرد ِ هر يک از کارکنان در هر سازمانی به روشنی نگاشته شده است. مردمسالاری سامانی است که راستی و درستیی سازمانهای کشور را، در آزاد بودن و خشنود بودن ِ مردمان، بسنجند.
در سامان ِ مردمی هر شهروندی میتواند، با اندک ويژگی، در شمار ِ کارکنان، کاردانان، کارگزاران و سرکردگان ِ سازمانهای کشوری درآيد.
مردمسالاری در يک کشور به داددبيره يا دادنامهای بستگی دارد که برای کشورآرايی و مردمسالاری سامان يافته است. برای اين که سامان يک کشور مردمی بشود بايد ساماندهندگان ِ دادنامه انديشمندانی باشند که بتوانند در فرهنگی، که از بينش ِ خردمندان ِ آن مردم برآمده است، بينديشند. اين دبيران برآمده از آن مردمند نه اين که آنها برگزيدهی مردمند.
زيرا کمترين شمار از شهروندان میتوانند ويژگیهای سامان دهندگی را دارا باشند. از اين روی در سامان مردمی، ساماندهندگان برگزيدنی نيستند. ويژگیهای آنها در دانش، در توانايی، در بينايی، در دورانديشی، در خردمندی و در ژرفنگریی آنها پديدار میشوند. اين ويژگیها در نگرش ِ کوتاه و ديدگاه ِ تنگی که انبوه مردمان دارند ديده نمیشوند که ارزيابی بشوند.
<br><br><center><b>
مردمسالاری هنگامی است که فرمانروايان، مردم را سالار بدانند، نه خود را سالار بر مردم بپندارند.
<br>
داد پروردن و داد خواستن، در هر فرمانروايی، به ميزان ِ آگاهی و به ژرفای نگرش مردمان پيوند دارند.
<br><br></center></b>
ستمنامهای(قانون اساسی) که تنها خوشمزه، از روی خوشباوری، همساز با عقيدهی مردم، در دفتری نگاشتهاند و حکمرانان را بيشترين شمار از پيروان ِ همان عقيده بر گزيدهاند، جولانگاهی است برای<b> دروغوندان، دينمداران، مزدوران، انسان ستيزان و شارلاتانهای سياست پيشه</b>، نه زمينهی است برای کشورآرايی.
<br>
حکومتی که، با شمار ِ برگزيدگانی از انبوه ِ پيروان، زورمند شده است، نسبت به پسماندگیی عقيدهی برگزيدگان، حاکميتی است ستمکار، برده منش، خودفروخته، انسان ستيز و دروغوند. زيرا بيشترين شمار از هر مردمی کسانی هستند که کمترين دانش، کمترين آگاهی، کوتاهترين نگرش و تنگ ترين ديدگاه را دارند.
از اين روی دروغوندان هميشه از نيروی انبوه ِ مردمان برای سرکوب ِ سامان ِ مردمی بهره مند میشوند.
<br><br><center><b>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-FDaZ_hF07Go/UTD2-MyifNI/AAAAAAAAEo8/vu6SFJzmYrQ/s1600/%25+-+a+-+A+-+Beyat.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-FDaZ_hF07Go/UTD2-MyifNI/AAAAAAAAEo8/vu6SFJzmYrQ/s320/%25+-+a+-+A+-+Beyat.jpg"/></a>
<br>
مردمی که به عقيدهای بند باشند آنها گوسفندوار چوبدارانی را به امر خليفه برای راندن ِ ارابهی حکومت، که خودشان آن را میکشند، انتخاب میکنند. ولايت ِ فقيه بر سه پايه استوار شده است: گستردن ِ ترس، افشاندن ِ دروغ و نابخردیی پيشترين شمار از مردم.<br>
مردمی که برده وار در نادانی پرورده بشوند آنها به امر ِ شريعت رانده میشوند تا بار ِ سنگين ِ خلافت را بکشند.
رای پيروان، در حکومت اسلامی، شمارش بردگانی است که آنها در تاريکخانهی اسلام برای خودستيزی، خردستيزی و گورپرستی پروده شدهاند.<br><br></center></b>
چنين گفتهاند: انسان ميزانی است که با آن میتوان خواست، نياز و آز را، برای همزيستی، سنجيد. اين سخن میتواند تنها در ويژگیهايی سخت، در هر هنگامی تنگ و در مردمی آزادانديش درست باشد. ولی آن کس، که به عقيدهای، به ايدئولوژيی يا در نادانی بند باشد، او ديگر اندازهی سنجش نيست.
زيرا پيرو، که در بندهايی گرفتار است، خودش نمیتواند آزادانه در پيرامون ِ خواست، نياز يا آز انديشه يا بر کژی يا نيکويی در کرداری داوری کند.
بيشترين شمار از مردمان، که نيروی جنبندهی هر سامانی در جهان هستند، تنها از نگرشی کوتاه برخوردارند. از اين روی کردار و عقيدهی بيشترين شمار از مردم ميزانی است کژ که نمیتوان راستی و درستی را با آن سنجيد. با کوتاهنگری نمیتوان به ژرفای دشواریها و نيازهای شهروندان پرداخت.
زيرا پيروان هزارههاست که در بندهای ايمان و عقيدهی خود گرفتارند و از اين گرفتاری رنج میبرند و ستم میکشند. ولی آنها نتوانستهاند به کژیها و به زشتیهای ايمان ِ خودشان پی ببرند.
<br><br>
برای نمونه: انبوهی از مردمان ِ هندوستان هندو هستند. يعنی سدها ميليون کس، در عقيدهی هندويی، به هم بسته شدهاند. شايد آنها در پندار نيرويی هستند که میتوانستند دستکم در همبستگی جهان را به زيبايی بيآرايند. ولی سدها ميليون هندو، در درازای سدها سال، به کردار نتوانستهاند اندکی روشنتر به آفرينش هستی بنگرند. افزون بر اين، ديدگاه ِ آنها در گذار زمان تاريکتر، تنگتر و زشتتر شده است. آنها از کودکی به زهر ِ عقيدهای بيمار شده و در پسماندگی به ستم پذيری خو گرفتهاند.
دموکراسی، سکولاريته و آزادی در هندوستان تنها در نادان پروردن و ستم پذير ساختن ِ مردمان است. کردار و رفتار ِ انبوه هندوها، در گذار ِ هزارهها، سنجه و نمونهای برای ارزشمندی و ارجمند بودن ِ انسان نيست. اين مردمان توانايی خود را با درد کشيدن و رنج بردن میسنجند. سرافرازيی آنها به اندازهی درد و رنجی است که میتوانند بر خود هموار کنند.
به زبانی ساده: پيروان ِ دينی در هندوستان ستم پذيرند نه ستم ستيز. اين چنين مردمی خواه ناخواه در بيداد میزيند و بيدادگران، بدون آن که از خروش ِ ستمديدگان بيم داشته باشند، بر آنان ستم میرانند. انتخابات در هندوستان تنها پوششی است فريبنده که بيدادگری را، در سامانی جهان پسند، جلوه گر میسازد.
<br><br>
در مردمسالاری، میتوان داد را در شادمان ساختن و بيداد را در آزرده شدن ِ مردمان سنجيد نه با فروزهای فريبندهای که در منشور حقوق بشر، برای اروپايیها، نوشتهاند.
در هر کجا يا در هر حکومتی، که جان ِ آدمها آزرده بشوند، نشان از دلسختیی مردمانی است که از بيدادگری رویگردان نيستند. آزردن ِ جانها بيدادگری است، چه مردمان را در بيهوشی بيآزارند، چه آنها را در هوشياری. زشتترين بيداد سوختن ِ خرد ِ کودکان است.
کسانی که از کودکی برای رنج بردن پرورده میشوند، آنها از خود نمادی ندارند که نمايندهای داشته باشند، آنها خودشان نماد ِ عقيدهای هستند که به آن بند شدهاند. زيرا آزادیی آنها تنها در برده بودن ، در برده پروردن، در انتخاب ِ ستمهای بردگی است. چنين مردمانی خود را محکوم میپندارند، آنها در جايگاه ِ حاکميت هم خود را محکوم به اطاعت از اوامر عقيدهای میدانند که بر خرد آنها حاکم است.
هر حکومتی، که بر پيروان ِ دينی استوار باشد، مردم رانی است. روشنفکرانی که سامان ِ هندوستان را مردمی میپندارند آنها با ويژگیهای آزادگی و جان آزاری بيگانهاند.
<br><br>
نمونهای ديگر: بيش از هزار سال است که انبوهی از مسلمانان ِ جهان در مکه بدور سنگ سياهی میچرخند و در جايگاهی به شيطانی، که در عقيدهی آنها خلق شده است، سنگ پرتاب میکنند. اگر خرد ِ اين انبوه به اندازهی خرد ِ يک کودک 6 ساله کارآيی داشت، آنها تا کنون به بيهودگیی اين کار پی برده بودند.
نگرش و بينش اين پيروان، که برخی از آنها هم دانشخوانده هستند، تا آن اندازه کوتاه و تاريک است که هيچ دانشی نتواسته است پليدی را از بينش ِ آنها پاک کند.
بيشترين شمار از اين مردمان، که خرد آنها کوتاهتر از خرد ِ يک کودک است، چگونه میتوانند بر راستی و درستیی پديدهای يا کرداری داوری کنند. کسانی که آشگارا کژپندار، کژرفتار و کژکردار هستند، چگونه میتوانند راستی را از کژی و زيبايی را از زشتی بازشناسند.
<br><br>
درست است: بيشترين شمار از مردمی که آزاد باشند و آزادانه به پديدههای هستی برخورد کنند، شايد بتوانند، در همپرسی با خردمندان، به سود و زيان ِ خودشان پی ببرند. در چنين هنگامی آنها میتوانند شيوههای سودبخشی را برای کشورداری برگزينند.
ميليونها کس، که در نادانی برای بردگی و ستم پذيری پروده شدهاند، نيروبخش بيدادگرانی هستند که آنها را برای بهره کشی پروردهاند. هزاران، ميليونها شايد هم ميلياردها انسان، که به زهر عقيدهای بيمار شدهاند، کمترين ِ آنها میتوانند، در ورای عقيدهی خودشان، انديشهای را بررسی کنند.
<br><br>
شيرهی سخن در اين جستار اين است که انبوه مردمان زمانی توانمند میشوند که در سازمانهايی سامان داده بشوند. از برآيند ِ نيروی اين سازمانها میتوان، در سوی سازندگی يا ويرانی، بهره برداری کرد. نگرش ِ بيشترين شمار از مردمان کوتاه است، نگرش ِ همهی آنها، با يکديگر هم، تنها در پهنهای تنگ دور میزند. اين است که ديدگاه ِ انبوهی از اين مردمان، در آميختگی هم، از آن پهنهی تنگ فراتر نمیرود.
برای اين که سخن روشن بشود به مانندی اشاره میکنم.
<br><br>
تک تک کارگران ِ يک کارخانهی خودروسازی از آموزشی اندک برخوردارند. اندازمندان (مهندسها) و اندرزمندان(رايزانان) هر يک تنها در بخش کوچکی از دانش ِ سازندگی استاد هستند. اگر همهی اين کارگران و اندازمندان و ديگر استادان، سازمان نيافته، در کارخانهای گرد ِ هم آيند، آنها نمیتوانند خودرويی را توليد کنند. شايد هر يک از آنها اندکی به بخشی از ويژگیهای خودرو آشنا باشد.
ولی همهی آنها در ويژگیهای ساماندهیی يک کارخانه آموزه، انگيزه و آزمونی ندارند. افزون بر اين آرمان هيچکدام از آنها سامان دادن ِ کارخانه نيست. خواستهی هر يک از آنها فروختن ِ توانايی خودش به يک سامان ِ سازندگی است.
اندرزمندان برای ساختن ِ انبوهی از يک کالا، کارکنان و ابزاراهای ساخت را بدانگونه سازمان میدهند که کارکنان به کمترين دانش و آگاهی نياز داشته باشند. در يک کارخانه میتوان، در هنگام ِ نياز، هر کدام از کارکنان را با کسی ديگر جايگزين کرد. زيرا هر کدام از کارکنان با اندک آموزشی برای انجام ِ دستوری در اين سازمان گماشته میشوند.
<br><br>
در نمونهی اشاره شده، هر کس با اندکی انديشه و ژرفنگری میپذيرد که من کارکنان را به نادانی و ناتوانی سرزنش نکردهام وآنکه نشان دادهام که فرآوردههای انبوه تنها در سامانی، سازمان يافته، همآهنگ و همساز با کالای توليدی پيدايش میيابند. ويژگیها و ميزان ِ کالاهای توليدی تنها به روند ِ سازمان و توانمندیی ابزارها بستگی دارند نه به بينش و انديشهی کارکنان.
بهرهای که میتوانيم از اين بررسی بگيريم اين است که ما نسنجيده گفتارها و پيشداوریهايی را میپذيريم بدون آنکه راستی و درستی را در آنها بجوييم.
<br><br>
در سامان جهان امروز، بارها گفتهاند و ما شنيدهايم که بيشترين شمار از مردمان هميشه بهترين را بر میگزينند. ولی هيچگاه نگفتهاند که اين بينش بر پايهی کدام ويژگیها و کدام آزمونها ساختار يافته است. نمونهها و مانندهايی که در آموزشگاهها به دانشجويان نشان میهند با اين پندار سازگاری ندارند.
<br><br>
برای نمونه: استادی از دانشجويان میخواهد که هر کدام پنداری را، برای پاک کردن ِ شيشههای پنجره، پيشنهاد کنند. روشن است که برآيند ِ بيشترين شمار از پيشنهادها میتواند آسانترين روش يا ساده ترين ابزار برای پاک کردن شيشه باشد.
از کوتاهنگری است که برخی برآيند ِ شماری از انديشهها را با شماری از کسان را، که آنها به عقيدهای هم بند هستند، برابر ارزيابی میکنند.<b> هميشه دو ديدگاه ِ آزاد گسترده تر از يکی از دو است. ولی نگرش ِ يک ميليارد مسلمان از تنگهی "لا اله َ الا الله" فراتر نمیرود.</b>
<br>
در پيوند با اين نمونه شايد بتوان چنين گمان برد يا برداشت کرد که ديدگاه ِ شماری از اندرزمندان در همپرسی، در برخورد با انديشههای گوناگون، گستردهتر خواهد شد. از اين روی آنها میتوانند داناتر و بيناتر، ژرفتر، درست تر و بهتر پديدهای را بررسی کنند.
ولی هر عقيدهای خرد و انديشهی همهی پيروانش را، در هر شماری که باشند، در يک تنگهی تاريک مرزبندی میکند. پهنهی اين تنگه به ديدگاه ِ واليان آن عقيده بستگی دارد نه به شمار ِ پيروان. هيچگاه پيروان، در هر شماری که باشند، نمیتوانند مرزهای عقيدهای را گسترش دهند. زيرا <b>عقيده بر انديشهی پيروان حاکم است نه پيروان بر عقيدهای که به آنها حکم میکنـــد </b>.
<br><br>
آيا پيشترين شمار از هر مردمی خردمندترين آنها هستند؟
آيا انبوهی از مردمان، به راستی میتوانند، با يکديگر همپرسی کنند که بتوانند بهترين را برگزينند؟
آيا کسانی مانند، فورد، کارتر، ريگان ،جُرج بوش(پدر)، کلينتون، جُرج بوش(پسر) يا حسين اوباما براستی بهترين آدمهای آمريکا بودهاند؟ که بيشترين شمار از مردمان آنها را به سرکردگی بر گزيدهاند. (برخی از آنها راهم دوبار)
آيا سدها ميليون مسلمان، يا چندين ميليارد بودايی و هندو، يا چند ميليارد پيروان دينهای ديگر که به سخنانی نابخردانه ايمان آوردهاند نشان آن نيست که خرد همهی آنها، در انبوه هم، از خرد ِ يک کودک آزاده کوتاه تر است؟
اين برداشت، که بيشترين شمار از مردم بهترينها را بر خواهند گزيد، گمانی است نادرست، شربتی است فريبنده که برآيند ِ تلخ آن را میتوان در هر کجا و در هر زمانی ديد. بايد بپذيريم که <b>از ميلياردها چراغ ِ خاموش روشنی پديدار نمیشــود</b>.
اين که بيشترين شمار از مردمان به پندارهايی پوچ ايمان آوردهاند، نشان ِ دين خويی يا نشان ِ نيروی عقيده نيست وآنکه نشان آن است که پيشترين شمار از مردمان کوتاهنگر و کوتاه خرد هستند. از اين روی دينمداران يا شارلاتاهای ديگر میتوانند به آسانی آنها را، با سخنانی ساده که در خور نگرش ِ کوتاه و خرد ِ اندک انبوه ِ مردمان باشند، آنها را به بند بکشند و از نيروی آنها بهره برداری کنند.
<br><br>
<b>خرد چشمهای ست جوشان که انديشه از ژرفای آن تراوش میکند.</b> روشن است که در پيوستن ِ انديشههای آزاد جرگهی دانايی زاينده و روينده میشود. ولی از پيوستن ِ پيروان ِ يک عقيده توفان ِ خشم، برای سرکوب ِ انديشهها، زورمند میشود. ديدگاه کسانی که به زهر عقيده يا ايدئولوژی آلوده شده است، تنگ و تاريک است و روشنی به درون آنها نمیتابد.
مردمان تا زمانی که از ايمان خود نگسستهاند تنها پندارهايی را میپذيرند که نمايندگان دينی برای آنها بافتهاند. هميشه در هر کجای جهان بيشترين شمار از مردم از کمترين آگاهی و از اندک دانايی برخوردارند. آنها نمیتوانند گفتار يا پندار ِ دروغوندان را به چالش بکشند. زيرا آنها بينشی ورای گفتار ِ شارلاتانها ندارند.
<br><br><center><b>
بيشترين شمار از مردمان از عقيدههايی خردسوز پيروی میکنند. هر چند که ايمان مردم به عقيدهای سختتر باشد، حکمرانی بر آنان از راه ِ آن عقيده آسان تر است. پيروان هم کسانی را بر میگزينند که پشتيبان ِ عقيدهی آنها باشند. از اين روی انبوه ِ پيروان، برای رای گيری، شماری نيستند که در خور شمردن باشند، آنها همگی به يک ريسمان (عقيده) بند شدهاند.
<br><br></center></b>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
مارس ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-82597212076496418302013-02-23T10:22:00.000-08:002013-02-23T11:19:02.020-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
در حاکميت ِ الله همه دروغوند هستند</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<center><b><br>
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-zI6eb4j9fCI/USkKztlTLZI/AAAAAAAAEms/dVT91jetMTE/s1600/-++H.+Mola+nasredin.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://1.bp.blogspot.com/-zI6eb4j9fCI/USkKztlTLZI/AAAAAAAAEms/dVT91jetMTE/s320/-++H.+Mola+nasredin.jpg"/></a>
<br><br>
هنوز در محکمهی دزدان ِ جهادگر دستهای گرسنگانی را، که به پاره نانی دست بردهاند، از پيکرشان جدا میسازند. هنوز در زندانهای اسلامی، با شيوههای الهی، از جوانان، جان میگيرند. هنوز برای آزادگان و آزادانديشان دارهای بلند برپا میکنند.
<br><br>
در سرزمين ِ خودباختگان، دختر بچهها را میخرند و برای همخوابگی میفروشند. در سرزمين ِ عارفان، مردمی که خود را نادان میدانند، گوسپندوار، چوبدارانی را به امر خليفه وِ برای ولايت فقيه انتخاب میکنند. در سر زمينی، که روشنفکرانش از خودفروشی و دروغوندی شرمسار نيستند، میتوان پذيرفت:
<br><br>
عارفان زشتیهای اسلامی را در جامی زيبا به نرمی به کام ِ مسلمانان ريختهاند. آنها از سوزندگیی آتش جهنم نکاستهاند وآنکه سوختن در جهنم را برای خوشباوران خوشآيند و سزاوار ِ عاشقان بی پروا کردهاند. آنها پيروان را به ستم پذيری، نه به پيکار با ستمگری، برانگيختهاند.
<br><br>
*******
<br><br>
در حاکميت ِ الله همه دروغوند هستند
</center></b>
<br><br>
بی گمان فرهنگ ايران سرآمد ِ بينش ِ انديشمندان جهان بوده است. زيرا اين فرهنگ بر جهان بينیی ماده(ماتراسپنتا = مادهی نخستين = مادهی گزندناپذير) بنا شده است. در اين جهان بينی هر پديدهای از پديدهای پيشين برآمده يا بهتر بگويم زاييده شده است، هيچگاه پديدهای، به ارادهی پنداری ناموجود، از هيچ خلق نشده و هيچ مادهای به نيستی نگراييده است. بر اين نگرش:"هگل" فيلسوفی، که بيشتر در پيرامون ِ منش انسان و مينوی خرد انديشيده است، میگويد:
<br><br>
<center><b>سامان استوار ِ انديشه با فرهنگ ايران آغاز می شود. بی گمان اين فرهنگ، پيشتاز و برانگيزندهی کران بی کران انديشهها بوده، که راه انسان را برای دست يابی به آرمانهايش هموار ساخته است.
</center></b><br>
( از ديدگاه هگل، در فلسفهی تاريخ )
<br><br>
شوربختی در اين جاست: ديدگاهی که از فراز نگرش ِ انديشمندان، در پهنهی بی کران ِ هستی گسترش داشته است، امروز در ژرفای پستی، تنگ و تاريک، در گور ِ مردگان ِ بيگانه فرومانده است.
<br>
آنچه که خرد ِ ايرانيان را، در تاريکخانهی اسلام يا در زندان ِ ايمان، ميخکوب کرده است زنجيری است که از رشتههای يک واژه، يعنی از رشتههای دروغ، بافته شده است. شکافتن و پی بردن به هستهی اين واژه، برای انديشمندان هم، بسيار دشوار است. زيرا<b> نگرش، بينش و ديدگاه ِ ما ايرانيان به زهر ِ دروغ آلوده شدهاند.</b>
ما ابزاری "راست سنج" نداريم که بتوانيم دروغهايی، که ما را در چنگال ِ پستترين ستمکاران جهان گرفتار کردهاند، شناسايی کنيم. زيرا سنجه يا ترازويی که در جهان بينیی ما به کار گرفته میشود اَهريمنی است و از سوی دروغورزان، گاهی هم از سوی انساندوستانی ستم پذير، ساختار يافته است.
شگفتی در اين است که هردوت، تاريخ نگار ِ يونانی، بر اين باور بوده است: که ايرانيان از "دروغ" میترسند. شايد هم هرودت برداشتی نادرست نداشته است. زيرا زرتشت هم دروغ را پديدهای اهريمنی میدانسته و بر اين باور بوده است که<b> دروغ زندگانی را به نازندگی واژگون میسازد.</b>
بايد پذيرفت که نخستين دلاوران ايرانی دروغوندانی بودهاند که اين ديوار ِ ترس را شکستهاند و به کردار اَهريمن را در هستیی ايرانيان آفريدهاند. از آن زمان، که ايرانيان با دروغ هميار و با اَهريمن هم پيمان شدهاند، آنها از زندگی برون و به نازندگی درآميختهاند و تا زمانی که آنها در تاريکخانهی دروغ زيست داشته باشند، دروغوندان بر آنان ستم خواهند راند، آنها از اين پسماندگی و نازندگی رهايی نخواهند يافت. (خلافت ِ فقيه گواه بر اين گفتار است).
<br><br>
انديشمندان اروپايی، در هر زمانی به ژرفای پسماندگیهای جامعه پرداختهاند و بيشتر با بينش يا جهان بينیی تازهای سر برافراشتهاند. بيشترين انديشمندان اروپا، که آنها را فيلسوف ناميدهاند، هميشه بينش ِ تازهای در پيرامون ِ آفرينش ِ هستی، يافته و بازگو کردهاند. روشن انديشان اروپايی هم، بی درنگ يا زمانی ديرتر، به آن جهان بينی برخورد کرده، آن را بهبود بخشيده و گسترش دادهاند.
جهان بينیهای تازه، زمان به زمان، انديشمندان و دانشمندان را به انديشيدن برانگيختهاند تا با نگرشی تازه به روند ِ کشورداری و مردمداری بنگرند. روشن انديشان هم، با ديدگاهی گسترده تر، به زخمها، به دردها و به بيماریهای اجتماعی اشاره کرده و به چاره جويی در پيرامون مرهم، دارو و مداوای ناخوشیهای جامعه پرداختهاند.
کليساهای اروپايی، کشيشهای مسيحی، هم در هر زمانی، انديشهها و نگرشهای نوين را نفرين کرده و انديشمندان را پس راندهاند. زيرا انديشههای نوين در سوی گشودن راه ِ پيشرفت و برآوردن ِ نيازهای جامعه هستند و هر گامی، در سوی پيشرفت، دگرسو با عقيدههای پسمانده و کهنهی دينی است.
<br><br>
جهان بينیهای تازه، در اروپا، آزادگان را به نوانديشی برانگيختهاند. آنها با وجود ِ پسماندگیی مسيحيت، توانستهاند: نگرش ِ مردمان را از ژرفای دروغوندی به سوی راستی برگردانند. در اين روند ديدگاه ِ روشنفکران هم، در سوی خواستههای مردمان، گسترش يافته و در پيکار از خودکامکی و سروریی کشيشها کاسته شده است.
سرانجام آزاديخواهان، با پشتيبانیی سرمايداران، توانستهاند زور و خشم ِ پيشوايان مسيحی را در درون ِ کليسا بند کنند تا راه ِ نوانديشی در سوی سامانی همساز برای ساختن ِ فرآوردههای تازه هموار گردد.ِ
از شوربختی در ايران، که ديدگاه ِ روشنفکرانش به زهر ِ دروغهای دينی تنگ و تاريک شده است، دستکم از زمان خلافت ِ جهادگران بر ايران، کمتر انديشمندی سر برافراشته است که ريشههای پسماندگی و آلودگیهای بينش ِ جامعهی اسلامی را بررسی کند.
بيشتر انديشمندان ايران تنها به کاستیها يا ناسازگاریهای شريعت اسلام در برخورد با خواستههای آدمهای خدانشناس (آزاديخواهان) اشاره کردهاند و ستمورزیهای اسلام را برآيندی ازِ برداشت ِ آدمهای جاهل(انديشمند) دانستهاند. آنها بر پايهی دروغ بر پسماندگیها و پليدیهای نگرش اسلامی ارج نهادهاند. آنها برآيند ِ انديشهی خود را هم، در پوششی از دروغ، با احکام شريعت همسو و سازگار نشان دادهاند.
<br><br>
اين انديشمندان بر دروغ پا فشاری داشتهاند که<b> "اسلام به ذات خود ندارد عيبی، هر عيب که هست از مسلمانی ماست"</b> . آنها بر اين کوشنده بودهاند که زشتیهای و پليدیهای شريعت اسلام را با دروغ به پوشانند تا شايد از خشم ِ مسلمانان و زهر ِ شريعت کاسته بشود.
برخی از اين انديشمندان هم، که به زهر ِ خردسوز اسلام پی بردهاند، مردمان را به سوی مردابی ديگر راندهاند. آنها، با وسوسه و پيامهای خردسوز، بيشتر روشنفکران را از جويندگی و راهيابی باز داشتهاند. آنها بر اين باور بودهاند که انسان تنها در نينديشيدن، در تنهايی عبادت کردن، در چله نشستن و در خود فرورفتن به رازهای الهی پی خواهد برد.
اين انديشمندن از راه ِ دروغوندی، به مريدان چنان وانمود میکردند، که آنها نه تنها به رازهای الهی پی بردهاند وآنکه بر اراده و خواستههای الهی هم فرمانروا هستند. بيشتر ِ انديشمندان ِ ايرانی، که از منجلاب اسلامی سر برافراشتهاند، هميشه، از آشگار ساختن ِ پسماندگیهای خلافتهای اسلامی، پرهيز کردهاند.
<br><br>
برای نمونه، انديشمندان ايرانی بيشتر عارفان ِ خوشباور بودهاند، آنها احکام شريعت را با اندکی دگرگونی پذيرفتهاند و اندکی هم نمايندگان ِ اسلام را، که با هر انديشهای در ستيز هستند، سرزنش کردهاند. ولی کمترين آنها خواهان ِ آزادی و آزادگی برای مردمان بودهاند!؟ زيرا آنها آزادیی انسان را در بندگی برای الله میپنداشتهاند.
عارفان زشتیها و پسماندگیهای بينش ِ خود را هميشه به گونهای خوش و دلپذير بازگو کردهاند که مريدان ستم پذير بشوند و از کوشندگی و دارامندی پرهيز کنند. عارفان از مهر سخن راندهاند، عدل ِ الهی را در خشم و در جهنم ِ الله توجيه کردهاند. آنها از انساندوستی دم زدهاند، جهاد و غزوات ِ محمد و ذولفقار علی را ستودهاند.
آنها همهیِ الاهان و خدايان ِ ديگر را با الله همانی بخشيدهاند، با اين کردار ِ زيرکانه و سخن ِ دروغ، شمشير ِ خشم اسلام را، که با "لا اله الا الله" همراه است، پوشاندهاند و نيز همهی الاهان و خدايان ِ ديگر را به نرمی نابود کردهاند.
برای اين که بهتر به آلودگیهای پندارهای انديشمندان ايرانی پی ببريم بهتر است اندکی به انديشههای <b>عارفان ِ اسلامزده</b> بپردازيم. زيرا<b> پيشتازان عرفان در ايران توانستهاند زشتیها و پسماندگیهای اسلام را در پوششهايی زيبا و تازه پنهان کنند</b>. ولی هرگز نتوانستهاند که اندکی از پسماندگیی احکام اسلامی بکاهند.
اين عارفان به <b>خوشباوران اسلامزده</b> آرامش بخشيدهاند و برای اسلامفروشان و مردمفريبان ِ دروغوند کشتزاری از از دروغهای شيرين ولی زهرآگين آفريدهاند. از اين روی سدها سال است، که بافتههای مولوی را، از زبان خوشباوران، دينمداران، سياست پيشگان، کشورداران و انسان ستيزان ديگر مینيوشيم و بدون سنجيدن بازگو میکنيم؛ ولی در همان پستی و پسماندگیهای اسلامی جان میسپاريم.
<br><br>
اين ديدگاه آميختهای از فرهنگ کُهن ايران، نگرش بودايی، بندادههای هندويی و بينش ِمردمان خاور دور است که عارفان ِ نيک انديش همه را به نام کرامات و يافتههای خود، به زهر ِ شريعت اسلام آميخته، به خورد ِ خوشباوران ِ ساده پندار دادهاند.
درونمايهی بينش عرفانی چيزی به جز خودفريبی، خودستيزی، ستم پذيری و رویگرداندن از ديدن راستی و سازش کردن با ستمکاران و دروغوندان نيست. گرچه سراسر گفتار و سخنان عرفان دلچسپ و از اندرزهای ارزشمند لبريز هستند. ولی در درازای اين 800 سال، که عارفان به روشنفکران ِ ايرانی پند آموختهاند، کمترين بهبودی در نگرش ِ کوتاه، کردار ِ زشت و رفتار ِ خشن ِ ايرانيان پديدار شده است!؟.
<br><br><center>
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-DEXF7BZyw_U/USkIj5LlQQI/AAAAAAAAEmk/8J4hPEn-5HQ/s1600/-++++++1830+%E2%80%93+1933-+Qajar+Era.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-DEXF7BZyw_U/USkIj5LlQQI/AAAAAAAAEmk/8J4hPEn-5HQ/s320/-++++++1830+%E2%80%93+1933-+Qajar+Era.jpg"/></a>
<br><br>
دیگجوشِ دراویش خراباتی در عصرِ قَجـر - 1901-1910</center>
<br><br><center><b>
دگرسو با پندهای عارفانه، ايرانيان در بيهودگی تن پرورتر، خوشباورتر، کورانديشتر، برده منشتر و با فرهنگ ِ ايران بيگانه تر شدهاند. شايد برخی گمان میبرند: کسانی که به زيارت گوری در قونيه میروند، روشن تر از کسانی میانديشند که کربلا را زيارت میکنند. اين گمان از کوتاهنگری و اسلامزدگیی آنها است. زيرا گورپرستی، آدم پرستی، بُت پرستی، و از اين نمونه کژپنداریها، تنها در ديدگاهی تاريک همراه با ناآگاهی پديدار میشوند.
<br><br></center></b>
عارفان سخنان خود را بيشتر در داستانهای به هم بافتهای از جانوران، پيامبران و ناديدنیهايی، که تنها در پندارهای کوتاه خردان جای دارند، به شيرينی بازگو کردهاند. آنها در نينديشيد، در خاموشی و در تنهايی به دانش، به دانايی، به بينايی و توانايی رسيدهاند و نيازی به جويندگی و آزمون در بُنداههای هستی نداشتهاند.
شوربختی در اين است، از اين همه کرامات و شيرين زبانیها که هزار سال به گوش مسلمانان ايرانی خواندهاند تنها شيرهای تلخی، در پوششی مهرنما، در جان ِ ايرانيان فرو نشسته است. اين انديشمندان ِ مريد پرور پيوسته از نيروهای پنهان در درون ِ انسان سخن رانده و خودخدايی، انسان خدايی و خاکساری را اندازهی سنجش ناميدهاند.
آنها به کردار خودانديشی را از انسان گرفته، فراوردههای دانش را خوار شمرده، ناداری را ستوده و خودشان در دارامندی و تن پروری زيستهاند.
<br><br><center><b>
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-cKjbVoVEjX0/USkODV3BppI/AAAAAAAAEm0/y_a9DvcEwqg/s1600/.-0-1-a-Mola.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://4.bp.blogspot.com/-cKjbVoVEjX0/USkODV3BppI/AAAAAAAAEm0/y_a9DvcEwqg/s320/.-0-1-a-Mola.jpg"/></a>
<br>
عارفان آن آدمی را سنجه مینهند که جدا از زندگی، جدا از خويشتن، جدا از ميهن به ويژه جدا از اين جهان باشد. آنها آدم را به عشق، به مهرورزيدن با معبودی ناپيدا پيوند میدهند که، در بُن ِ اين رشته، الله با همهی خشم و کين و جهنمش دام گسترده است.
در هيچ کجای شريعت، به ويژه در هيچ آيهای از قرآن، هرگز سخن، از عشق و آميزش با الهی، نيامده است. زيرا الله با اراده خلق میکند نه با عشق، الله همسرشت آدم نيست، الله انديشه نمیکند او همه چيز را بدون انديشه خلق میکند. الله مکر و غضب دارد، او جابرانه جزا میدهد و ماهرانه بلا میفرستد. از اين روی الله، در قرآن، غفور، غاضب، مکار، جبار و قهار ناميده شده است نه دلربا و عاشق نواز.
<br><br></center></b>
روشن نيست: اين عارفان که در چله نشينی با الله همآغوش میشوند چگونه با او آميزش میکنند که برای خوشباوران از کرامات ِ خود چنين لاف میزنند: ما خاک را به نظر کميا کنيم. آنها خاک را با نگاهی به زر برمیگردانند ولی پيوسته با آزمندی چشم به دست ِ فريبخوردگانی دارند که به ديدار آنها میآيند.
<br><br>
تنها شگفتی، که در کردار ِ عارفان ديده میشود، اين است: که اين <b>دارامندان ِ گداپيشه</b> هزار سال است که پيوسته دروغ گفتهاند و پيوسته از مريدانی خوشباور و بخشنده سرمايه اندوختهاند. شايد راز پيروزی آنها در اين باشد که کسی تا کنون دل آن را نداشته يا نيازی نمیديده است که به راستی به بينش ِ خواب آور ِ آنها برخورد کند. زيرا در حاکميت ِ الله راستی يافت نمیشود.
اين عارفان در پوشش افتادگی بر مريدان خدايی يافته و در پوشش بی نيازی و دکان ِ فقر از نيازهای مريدان زراندوزی کردهاند. کردار همهی آنها و بازماندگان آنها به روشنی نشانگر آن هستند که <b>انديشه و ديدگاه آنها بر زيربنای دروغ روييده و بازدهی آن هم به جز زهر و دروغ چيزی نخواهد بود.</b>
<br><br>
از آنجا که ريشهی خرد در ايرانيان ِ اسلامزده خشکيده است. در بينش ِ سياه ِ آنها نه تنها سخنان انديشمندان ايرانی مانند فرودسی، خيام و حافظ آميخته نمیشوند وآنکه اندرزهای بزرگان جهان هم نمیتوانند اندکی از تاريکیی ديدگاه ِ آنان بکاهند.<b> خورشيد هم نمیتواند به کورانديشان بينايی بدهد.</b>
<br><br>
اين مسلمانان، که به زهر ِ اسلامزدگی بيمار هستند، شاهنامهی فردوسی را در زورخانه، چهاربندهای خيام را در ميگساری و سرودههای حافظ را برای فال گيری به کار میبرند. افزون بر اين اسلامزدگان سخنان بزرگان جهان را هم، مانند وردِ زبانهای کودکانه پيوسته رونويسی و بازگو میکنند، بدون آن که کمترين ريزهای از شيرهای آن سخنان را در خود بگوارند.
شايد برخی از دموکراتها، پندار ِ مرا، در پيرامون اسلامزدگان، ناسزا و ناروا بشمارند. ولی اگر آزادانديشی به انبوه ِ سخنان ِ گوهرباری، که در نوشتارهای ايرانی گردآوری شدهاند، بنگرد و <b>روشنفکران ِ اسلامزده</b> را بر گورهای کهنه، در دستههای خود زنی برای مردگان ِ هزارساله، در چرخيدن به دور حجرالاسود ببيند، بیگمان به نابخردی آنها گواهی خواهد داد.
<br><br>
<b>(اين کوردلان به عصاکش نياز دارند نه به چراغ)</b><br><br>
سخنان گوهربار زمانی پُر ارزش خواهند بود که شنونده آنها را مزه مزه کند، آنها را بچشد و شيرهی آنها را در خود بگوارد. سخنان زيبايی، که تنها در کتابها نوشته يا روی برگهای اينترنت روان شدهاند، آهنگهای دلنوازی هستند که به آشفته دلان در نازندگی آرامش میبخشند.
<br><br>
بينش ِ اسلامزدگان به سنگهای فشردهای مانند است که از سختی هيچ مايه يا رنگی ديگری را به خود نمیگيرد. بينش ِ آزادگان بسان ِ خاک ِ گلستان زاينده است که گل دانهها را، در دل ِ خود، با آب و آفتاب میآميزد و به آنها جان میبخشد.
<br><br>
ايرانيان به ژرفی آموختهاند که چگونه از راه دروغ به آرمانهای خود دست يابند. آنها هميشه برآن بودهاند و اکنون هم برآن هستند، که بدون ژرف انديشی، با دروغ از دروغی بگذرند يا آن را بپوشانند.
<br><br>
عارفان ايران نمونهی روشنی از اين گونه دروغوندان بودهاند. آنها الله را و محمد را، قرآن و شريعت را، خلفا و جهادگران را، غازيان و شمشيرکشان را در منجلاب دروغ به رنگهای بسيار زيبا و مهرافزا آميختهاند و در جامهای الهی به کام اسلامزدگان ِِ خوشباور ريختهاند.
شوربختی در اين جاست: اين انديشمندان اندرزهای فرهنگی را، که از عرفان برداشته، به رنگ و بوی اسلامی درآوردهاند و با آنها خردگرايان را از خودانديشی و آزادانديشی باز داشتهاند.
هر شارلاتانی میتواند سخنان عارفانه را، که در چندين لايه پيچيده شدهاند، به گونهای دلخواه برگرداند و از رهايیی خرد ِ آزادگان، که در تنگنای شريعت ِ اسلام گرفتار است، پيشگيری کند.
<br><br>
برای نمونه: اگر در عرفان، سخن چنان رفته است که انسان خداست و با خدايان همسرشت است. اين سخن چنين تفسير میشود که خدا در دل هر انسانی است. روشن است که هر ايرانی نام ِ "خدا" را با "الله" يکی میپندارد و از اين چرب زبانی چنين برداشت میکند که الله در دل اوست. از اين کژپنداری او در بندهای بردگی، "در عبد الله بودن" سختتر گرفتار میماند و با همهی ستم و رنجی، که از اسلام بر او وارد میشوند، بيشتر به الله عشق میورزد.
<br><br>
به زبانی ديگر عارفان سيمای الله و محمد و ديگر رسولهای را با چهره پوشی از دروغ آن چنان زيبا نگاشتهاند که مسلمانان ِ خودفريفته نمیخواهند به چهرهی الله و نمايندگانش، که در قرآن نگاشته شدهاند، بنگرند. اين فريب خوردگان بيش از پيش به معبودی ناشناخته، که با الله همانی يافته است، عشق میورزند. آنها از ترس ِ نيشخند ِ آزادگان، با بازيگری و رياکاری، خود را آزاد و خشنود نشان میدهند و ديگران را هم در اين دامگه گرفتار میسازند.
همهی عارفان، بدون کم و کاست، برای فريب دادن ِ مريدان، وارستگیهايی دروغين داشتهاند، هرگز کرامتی شگفت انگيز به جز دروغوندی نداشتهاند. اين ويژگیهای فريبنده، تا به امروز، در مُرشدگرايان ِ خدايگونه ديده میشوند. مريدان که به مرشدی ايمان آوردهاند باور دارند که مرشد به نيرويی ورای آدمهای زمينی آراسته است و از اين شگفتی برای او بندگی میکنند.
آيا ديدگاه ِ اين مريدان، با اين همه دانش و آگاهی، که در اين زمان در دسترس و در ديدرس ِ آنها گسترده هستند، تنگتر از ديدگاه ِ جهادگران ِ رسول الله نيست؟ آيا خرد اين مريدان کوتاهتر از خرد ِ مسلمانان نيست؟ که آنها به شق القمر، به معراج، به حجرالاسود، به امام زمان و به شريعت اسلام ايمان آوردهاند.
<br><br>
سخن از ستايش يا نکوهش سخنان ِ عارفانه نيست، سخن از واکُنش ِ شيفتگان يا پيروان اين ديدگاه است. سخن از اين است که اين گفتارهای آرامبخش تا چه اندازه از بيداری و خردگرايیی کسان پيشگيری کردهاند، کسانی که برای گُسستن از اسلام آمادگی داشتهاند.
کردار و نوشتارهای مولوی، که او از اندک شمار ِ عارفان ِ انديشمند است، نشانگر آن هستند که<b> عارفان همهی کوشش و انديشهی خود را، برای گنجاندن ِ نيکويیهای فرهنگی در شريعت اسلام، به کار بردهاند.</b> شايد آنها به اين گمان، که مسلمانان خوشرفتار خواهند شد، به پيوند زدن ِ داستانهای مهرآميز به الله و پيشوايان ِ دينی پرداختهاند.
<br><br>
عارفان هم، مانند برخی از نويسندگان ديگر، به انبار ِ داستانهای پيشين دستبرد زدهاند و آنها را به کژی برای الله، رسولان الله و امامان شيعه، <b>با رشتههای دروغ، دوباره بافتهاند</b>. آنها نه تنها به ريشه و انگيزههای ستمگری در اسلام نپرداختهاند وآنکه کشتارهای الله و کشتارهای نمايندگان او را، که در کتابهای دينی نگاشته شدهاند، در ويژگیهای عدل و حکمت ِ الهی توجيه کردهاند.
<br><br>
برای نمونه: مولوی با زيرکی احکام شريعت را، که بر پايهی انسان ستيزی نهاده شدهاند، زشت پوشی کرده و آنها را از نيازهای جامعه دانسته است. او پيوند ِ مهر در آدم را از بستگان در همياری، از زندگی در همزيستی و از انديشيدن در آزادگی بريده و همه را به معبودی ناپيدا پيوند زده است.
مولوی انگيزههای زندگی را در وارستگی و از خودبيگانه شدن، در رنج بردن و به الله عشق ورزيدن، در نادان بودن و ايمان داشتن، در خاکساری و عبادت کردن مرزبندی کرده است.
<br><br>
در همه سخنان گرانمايه و فريبندهای که مولوی فرموده است چندان نشانی از ميهن و ميهن پروری ديده نمیشود. در جايی، که سخن از "حُب الوطن" رفته، آن سخن هم از زبان شيطان آمده است که او به زادگاه ِ آسمانیی خود مهر میورزد.
بی گمان فرآوردههای مولوی میتوانند، برای پژوهش و رَديابی در بينش ِ پيشينيان، پُر ارزش باشند که تا کنون کمتر کسانی از اين ارزشها بهره برداری کردهاند. اگر بازدهی عرفان ِ مولوی را، در درازای 800 سال، بررسی کنيم خواهيم دانست که آميزش به اين سخنان ِ آرامبخش نه تنها در راه ِ بيداری و خودآگاهیی جامعه سودبخش نبودهاند وآنکه آنها مردمان را بيشتر از راه بيداری به گمراهی و ناآگاهی کشاندهاند.
<br><br><center><b>
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-KwoFS8AtrUI/USkPY5EvZyI/AAAAAAAAEm8/GDPu8mx6GM4/s1600/Mulana_SY.jpg" imageanchor="1" ><img border="5" src="http://3.bp.blogspot.com/-KwoFS8AtrUI/USkPY5EvZyI/AAAAAAAAEm8/GDPu8mx6GM4/s320/Mulana_SY.jpg"/></a><br>
گفتار مولوی تنها برای پنهان ساختن خشونتهای اسلام و نشان دادن ِ انسان ستيزی در پوششی از مهربانی، برای فريب دادن ِ جهانيان و مايه زدن به پسماندگیهای شريعت اسلام، بسيار سودبخش بودهاند.<br><br></center></b>
دلباختگان، مريدان، فريبخوردگان، خوشباوران ايرانی هم با شعرخوانی و مولوی خوانی خوش مست میشوند و خود را هموند ِ عاشقان ِ جهان میپندارند.
افزون بر اين برخی از پژوهشگران ِ ايرانی هم 800 سال است که به دنبال ناموجودی به نام "شمس تبريزی" میگردند و تا کنون سدها داستان و سرگذشت به دروغ برای او بافتهاند. با وجود که خود مولوی میگويد،: شمس تبريزی آفريدهی پندار ِ اوست: تا خوشتر بتواند سّر دلبران را، از زبان او بازگو کند.
برای پژوهشگرانی، که با دروغبافی خو گرفتهاند، بسيار آسان است که شمس ِ تبريزیی مولوی و پيرمغان ِ حافظ را هم به دلخواه در پيکر هر کس، که خودشان دوست دارند، بريزند. همان گونه که<b> آخوندها امام زمان را با ويژگیهای الله، که نه زاييده شده و نه میزايد، از هيچ خلق کردهاند.</b>
<br><br><center><b>
در زادگاه ِ اين انديشمندان ِ عارف، که با ميهن خود ايران پيوندی مهرآميز نداشتهاند، پس از 800 سال، که آنها با بالهای عرفانی و به نيروی عشق به آسمان هفتم پرواز کردهاند و با صنم پيکران و زهره جبينها هم بستر شدهاند، هنوز آدمهايی را، که تا نيمه در گور کردهاند، با فرياد ِ الله اکبر سنگسار میکنند.
<br><br>
هنوز در محکمهی دزدان ِ جهادگر دستهای گرسنگانی را، که به پاره نانی دست بردهاند، از پيکرشان جدا میسازند. هنوز در زندانهای اسلامی، با شيوههای الهی، از جوانان، جان میگيرند. هنوز برای آزادگان و آزادانديشان دارهای بلند برپا میکنند.
<br><br>
در سرزمين ِ خودباختگان، دختر بچهها را میخرند و برای همخوابگی میفروشند. در سرزمين ِ عارفان، مردمی که خود را نادان میدانند، گوسپندوار، چوبدارانی را به امر خليفه وِ برای ولايت فقيه انتخاب میکنند. در سر زمينی، که روشنفکرانش از خودفروشی و دروغوندی شرمسار نيستند، میتوان پذيرفت:
<br><br>
عارفان زشتیهای اسلامی را در جامی زيبا به نرمی به کام ِ مسلمانان ريختهاند. آنها از سوزندگیی آتش جهنم نکاستهاند وآنکه سوختن در جهنم را برای خوشباوران خوشآيند و سزاوار ِ عاشقان بی پروا کردهاند. آنها پيروان را به ستم پذيری، نه به پيکار با ستمگری، برانگيختهاند. <br><br>
بينش ِ اين مردمان که، پس از 800 سال عرفان، به اين همه زشتیها و پليدیها آلوده است، پس از اين هم، با اندرزهای عارفانه، به پاکی و به راست منشی دگرگون نخواهد شد.<br><br></center></b>
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
فوريه ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-54598320886831548952013-01-11T11:03:00.002-08:002013-06-02T08:03:34.852-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
چو ايمان نشيند به جای خرد
</b><br><br>
مـردو آنـاهيــد
</div></font><br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-wsWYlk2SvHw/UPBhATvJefI/AAAAAAAAEcc/yAxn4J3dXsM/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-%2BReligen.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="400" width="153" src="http://1.bp.blogspot.com/-wsWYlk2SvHw/UPBhATvJefI/AAAAAAAAEcc/yAxn4J3dXsM/s400/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-%2BReligen.jpg"/></a></div>
<center><b>آنچه مردمان را به زشتکاری، ستمکاری، تبهکاری، جانستانی، کينه توزی، دروغوندی، دلسختی میکشاند عقيدههای دينی هستند که برای سوختن ِ خرد ِ آدمی به کار گرفته شدهاند.
<br>
چو ايمان نشيند به جای خرد
<br>
خرد خود ز ابليس فرمان بَـرَد</b></center>
<br>
سرشت ِ آدم، بسان ِ جانداران ِ ديگر، با کُنش ِِ مهربانی و واکُنش ِ بيزاری آميخته شده است. مهربانی راز ِ زايندگی و پيوستگی در مردمان است. مهر برانگيزندهی بيزاری از ناخوشیها در راه ِ پاسداری از سامان ِ همبستگی برای زيستن است.
<br><br>
<center><b>مهر نيرويی است که انسان را به سوی زيبايیها و خوشیها میکشد و بيزاری آدمی را از زشتیها و تلخکامیها دور میدارد.
</center></b><br>
آدمی برای بهزيستن به هر دو مينو، يا هر دو انگيزه، مهر و بيزاری نيازمند است. تا زمانی که خرد ِ آدمی، انگيزههای مهر و بيزاری را همآهنگ بسازد، روند ِ زندگانی در راستای دانايی و توانايی پيش میرود.
<br><br><center>
<b>مينوی مهر مردمان را به هم پيوند میدهد و مينوی بيزاری از بروز ناخوشیها و پارگی در همبستگی پيشگيری میکند.
</b><br><br></center>
دينمداران خرد ِ انسان را، با ايجاد ِ ترس، به گروگان میگيرند و زيبايی، زشتی، راستی و کژی را برای پيروان پيشنويس میکنند. از آنجا که هيچ پديده يا پنداری بدون کاستی نيست اين است که<b> دينمداران با دروغ کژیها و زشتیهای عقيدهی خود را میپوشانند و پيروان را از ديدن و شنيدن ِ زيبايی و راستی دور میدارند</b>.
<br><br>
دينمداران انسان را تنها در پيروی از احکامی، که آنها نمايندگی دارند، عاقل و رستگار میدانند و آزادگان را جاهل و گمراه میخوانند. در بُن نهاد ِ عقيدههای دينی، انسان از سرشت ِ خود زشتخو، تاريک و نادان است که تنها، در پرتو نور ايمان و انجام اوامر ِ پيشوايان دينی، از وسوسههای گمراه کننده دور میماند و پس از مرگ از نوازشهای شادی بخش برخوردار میشود.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-mS-AXS83b2k/UPGjfmDTBfI/AAAAAAAAEio/hjY1vb4oMZM/s1600/19_8411220326_L600.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="253" width="400" src="http://1.bp.blogspot.com/-mS-AXS83b2k/UPGjfmDTBfI/AAAAAAAAEio/hjY1vb4oMZM/s400/19_8411220326_L600.jpg"/>
</a></div><br>
<center><b>دينفروشان، که هر کدام نمايندگیی دين ويژهای را دارند، رستگاری را تنها در پيروی از اوامر آن دينی میدانند که آنها به مردمان فرو میکنند.
</b></center><br>
برخی از ديدگاهی تنگ در آزمون يا از کژپنداری پذيرفتهاند که انبوه مردمان کوتاه خرد هستند و نمیتوانند نيک يا بد را شناسايی کنند. اين کسان از فرومايگی پيروی از دستورهای دينمداران را سزاوار ِ آدم میدانند. آنها بر اين پندارند که انسان نادان خلق شده است، پس او در راه ِ زندگی، بايد از احکامی پيروی کند که خالق به او امر کرده است.<b> برخی هم برده منشیی خود را سنجهی منش ِ آدمی مینهند، از اين سنجش، آنها انسان را دينخو میپندارند.</b><br>
آنها ميليونها سال را، که آدمها بدون ِ دين زيست داشتهاند، نديده میگيرند و <b>ويروس خردسوز ِ دين</b> را که، در اين هزارهها، بيشتر ِ جهانيان را به بيماریی دينی گرفتار ساخته است، بر کژانديشیی خود، گواه میآورند.
<br><br>
مردمانی که روشنفکران ِ آنها کوتاهنگر و چنين کورانديش باشند، شگغتی هم نيست که انبوهی از آن مردمان به نادان بودن ِ خود و به سخنان ِ دروغوندان ايمان بياورند و خرد ِ خود را به سوزندگان ِ خرد بسپارند.
<br><br>
<b>چو ايمان نشيند به جای خرد
<br>
خرد خود ز ابليس فرمان بَـرَد</b>
<br>
مردو آناهيـــد
<br><br>
اگر به ژرفی بنگريم خواهيم شناخت؛ آنچه مردمان را از کينه توزی و خشونت باز میدارد،
آنها را به مهربانی و همزيستی پيوند میدهد، انگيزههای سرشت انسان هستند.
بيشتر <b>جانورانِ آزاد</b>(مانند شير، آهو، گرگ) هم کم و بيش با همين انگيزهها سرشته شدهاند، با اين، که جانوران از اندک خردی برخوردارند، آنها، در راه زندگی، نيک و بد را خودشان شناسايی میکنند و به <b>ولايت ِ گراز</b> نيازی ندارند.
<br><br>
در همين راستا خواهيم ديد:
<b>آنچه مردمان را به زشتکاری، ستمکاری، تبهکاری، جانستانی، کينه توزی، دروغوندی، دلسختی میکشاند عقيدههای دينی هستند که برای سوختن ِ خرد ِ آدمی به کار گرفته شدهاند.
</b> بيشتر ِ جانوران ِ رام شده(مانند سگ، گوسپند، خر) هم عاقل شدهاند و از اوامر انسان پيروی میکنند.
با اين که اين جانوران باهوش تر از جانوران آزاد هستند، آنها، در بردگی، برای انسان جان میسپارند.
<br><br>
به سخنی کوتاه؛
<br><br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-z3UdwVVpWe0/UPBh55-HSMI/AAAAAAAAEcs/7spslV_Xxbo/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-%2BRe.jpg" imageanchor="1" style="clear:right; float:right; margin-left:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="450" width="130" src="http://1.bp.blogspot.com/-z3UdwVVpWe0/UPBh55-HSMI/AAAAAAAAEcs/7spslV_Xxbo/s400/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-%2BRe.jpg"/></a></div>
<br><br><center><b>
عقيدههای دينی خرد ِ پيروان را میخشکانند و بر انديشهی آنها حکمران میشوند، انگيزهی مهرورزی را در پيروان به درندگی میپرورانند، سرکشان را گوسپندوار رام میکنند و آنها را به بردگی میگمارند.</center></b><br>
اين است که سرشت ِ مهرورزی در مسلمانان به سوی الله، کعبه و بُتخانههای ديگر يا به سوی مردگانِ هزارساله برگردانده شده است.
همين است که
<b>مسلمانان از راه ايمان، خرد خود را به شريعت ِ اسلام باختهاند.
</b> آنها، دگرسو با سرشت انسان، به دگرانديشان کينه میورزند و از کشتار آنان شادمان میشوند.
<br><br>
در کردارِ جانداران، به جز پيروان ِ دينی، ديده نشده است که آنها بدون آن که از کسانی بترسند و بدون آن که نياز يا دشمنیی ديرينه داشته باشند،
تنها از درنده خويی به کشتار ِ همزيستانی بپردازند يا همزيستانی را بيازارند که از آنها زيانی نديدهاند.
آنچه در کردار ِ پيروان ِ دينی، به ويژه در احکام و در کردار ِ مسلمانان، ديده میشود ويژگیهايی نيستند که در سرشت ِ آدمی نهاده شده باشند وآنکه برانگيزندهی درنده خويی احکامی هستند که پيروان به آنها ايمان آوردهاند.
<br><br>
برای نمونه: الله، در شريعت اسلام، بر مردمان حاکم است، او احکام ِ خود را، در پيوند با رسول الله، بر مسلمانان فرو فرستاده است. مسلمانان محکوم به پيروی از احکامی هستند که در قرآن گردآوری شدهاند. چکيدهی احکام ِ قرآن در عبادت و اطاعت است که در سايهی ترس و با زور به کام ِ مسلمانان ريخته میشوند.
<br><br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-SJEplSJ-NBY/UPGkO-nDngI/AAAAAAAAEi4/TxlgEO3mBmo/s1600/246924_orig.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="5" height="149" width="270" src="http://2.bp.blogspot.com/-SJEplSJ-NBY/UPGkO-nDngI/AAAAAAAAEi4/TxlgEO3mBmo/s320/246924_orig.jpg"/></a></div>
<center><b>در عبادت: منش ِ مسلمانان به بردگی و پستی میگرايد. عبادت: خاکساری در برابر الله و نمايندگان الله است.<br>
در اطاعت: مسلمانان برای کشتار ِ دگرانديشان و دستدرازی به دارايیی آنان برانگيخته میشوند. اطاعت؛ پاک ساختن ِ زمين از وجود کافران است که در شريعت اسلام آنها را نجس (ناپاک) میدانند.</b></center><br>
اگر يک آدم، که از اندکی خرد برخوردار باشد، زمانی کوتاه در پيرامون ِ آيات زير انديشه کند در میيابد که <b>چگونه سرشت ِ مهرورزی و انساندوستی در يک مسلمان به آدمکشی و جانستانی دگرگون میشوند.</b> اين آيات احکامی هستند که بر دوش ِ هر مسلمان نهاده شدهاند، آن کس که ايمان آورده، خردش را به شريعتمداران سپرده است، او در انجام اين اوامر کوشا خواهد بود تا الله را شادمان کند و پس از مرگ از الله پاداش دريافت کند.
<br><br>
سورهی آل عمران، آیهی 028 :
<br>
مسلمان نباید دوست نامسلمان برگزیند، که این خواست الله نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کند.
<br><br>
سورهی النساء، آیهی 045 :
<br>
الله بهتر میداند که چه کسانی دشمن شما هستند، برای شما دوستی و یاریی الله کافی است.
<br><br>
سورهی النساء، آیهی 089 :
<br>
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکُشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.
<br><br>
مسلمانانی که اين احکام را نمی پذيرند و از همزيستی يا از حقوق بشر سخن میرانند آنها
.مرتد هستند. کمترين سزای مسلمانانی که، بی چون و چرا، اوامر ِ الله را نپذيرند مرگ است.
<br><br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-dhkwfh76NFE/UPGlK_Q_XvI/AAAAAAAAEkM/7DVRn6d5tEg/s1600/28dec.09-Bijar.JPG" imageanchor="1" style="clear:right; float:right; margin-left:1em; margin-bottom:1em"><img border="0" height="155" width="270" src="http://2.bp.blogspot.com/-dhkwfh76NFE/UPGlK_Q_XvI/AAAAAAAAEkM/7DVRn6d5tEg/s320/28dec.09-Bijar.JPG" /></a></div>
<b><center>
مسلمانانی که به اوامر الله ايمان دارند و از انساندوستی و همزيستی با دگرانديشان هم لاف
میزنند، آنها افزون بر خويی درندگی، دروغوند هم هستند.</b></center><br>
نخستين گام برای عبد ِ الله شدن ایمان آوردن به "لا اله الا الله" است. آنکس که میپذيرد " نیست خدایی به جز الله" او دانسته، ندانسته، به زور، از ترس يا از آز و نادانی، دشمنی با دگرانديشان را پذيرفته است. در حکم جهاد، که کشتار ِ دگرانديشان و دزديدن ِ دارايی آنان است، ايمان ِ مسلمانان سنجيده میشود.
<br><br><b><center>
آدمکشی به همراه ِ دزدی (جهاد) از احکامی هستند که پيوسته رسول الله و اصحابش با فرياد الله اکبر انجام دادهاند و از اين راه اسلام را گسترده و گنجينههای فراوانی برای خود اندوختهاند.<br><br></b></center>
سورهی التوبه، آیهی 028 :
<br>
ای مسلمانان، مشرکها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگر شما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، الله از فضل خود شما را بی نیاز میسازد.
<br><br>
سورهی البقره آیهی 191 :
<br>
بکُشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر سرسختی نکنند، آنها را نکشید، بکُشید اگر سرسختی نشان دادند، که این است مجازات کافران.
<br><br>
سورهی التوبه، آیهی 005 :
<br>
همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکشید مشرکان را با هر نیرنگی که میتوانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.
<br><br>
این احکام اوامر ِ الله هستند که در زمان رسول الله انجام شدهاند. ايمان، به اين احکام، کينه توزی و بيزاری را در نگرش ِ مسلمانان جايگزين ِ انساندوستی و همزيستی میکند. سوداگران ِ اسلام دانسته زهری که، انگيزهی مهرورزی را در مسلمانان میسوزاند، واژگون نشان میدهند. يعنی آنها در اين زمان که هنوز نمیتوانند بر اروپايیها بتازند و آنها را گردن بزنند با دروغ و نيرنگ نامسلمانان را خام میدارند. آنگاه، که شمار مسلمانان ِ واريز شده به اروپا به اندازهی يک سوم ِ مردمان اروپا برسد، آيات زير پشتيبان اين جهادگران خواهند شد.
<br><br>
سورهی محمد، آیهی 035 :
<br>
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.
<br><br>
سورهی التوبه، آیهی 029 :
<br>
بکُشید کسانی را که به الله و احکام (شریعت) او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفتهاند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه(سزای دگراندیشی) بپردازند.
<br><br>
سورهی محمد، آیهی 004 :
<br>
کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.
<br><br>
سورهی التوبه، آیهی 123 :
<br><br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-uA47dRqmHhg/UPBjYjOMJKI/AAAAAAAAEfE/_Nzx5JUTwOQ/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-Islam.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="3" height="235" width="400" src="http://1.bp.blogspot.com/-uA47dRqmHhg/UPBjYjOMJKI/AAAAAAAAEfE/_Nzx5JUTwOQ/s400/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B1-Islam.jpg"/></a></div>
<br><b><center>بکُشید کافران را از پس هم، تا جدیت و خشم شما را احساس کنند.</b></center><br>
در این آیات تا اندازهای کردار ِ مسلمانان، در برخورد با دگراندیشان، روشن شده است. احکام شریعت اسلام، اوامری هستند که هر مسلمان، بدون آن که آدم ستيزی را در آنها ديده باشد، دلخواسته پذيرفته است. مسلمانان، که نمیتوانند خشم و درنده خويی را در اين احکام شناسايی کنند، به خشمآوری و درندگی خويی میگرايند. کسانی که آدمکشی و جانستانی را ستايش میکنند، انگيزهی مهرپروری در درون آنها میخشکد، انساندوستی به گورپرستی، به خودپرستی، به مرده پرستی و به بُت پرستی دگرگون میشود.
در قرآن برای اسلامفروشان ِ دروغوند، که احکام شریعت را از دیدگاه تنگ خود تفسیر و تعبیر میکنند، عذابی آسمانی فراهم شده است.
<br><br>
سورهی البقره، آیهی 59 :
<br>
آنگاه که ستم ورزیدند، سخن را به چيزى جز آنچه به آنان گفته شده بود، برگرداندند؛ پس بر سر اين ستمكاران، به كيفر نافرمانيشان، عذابى از آسمان فرو فرستاديم.
<br><br>
زمانی، که نگرش ِ کسانی به سوی ديدگاهی واژگون نما برگردانده بشود، آنگاه به آسانی میتوان هر زهری را بجای پادزهر به آن کسان خورانيد. در سامان ِ دروغوندان زيبايی زشت و زشتی زيبا مینمايد. برای نمونه: کسانی، که به سخنانی نابخردانه ايمان بياورند، آنها را عاقل میخوانند، به عبادالله که پسمانده و نادان هستند برتری میبخشند، مهرورزی را در آنها با کشتار ِ دگرانديشان میسنجند، عبادت و اطاعت را در زندگی از آنها میخواهند و رستگاری را پس از مرگ به آنها میدهند.
<br><br>
پيروان به ناپيدايی يا به ناموجودی ايمان میآورند که او از مهربانی خشم میراند، از دوستی کينه میورزد، از دادگری بیداد میکند، از انسان دوستی جهنم میسازد، از بی نيازی به دارايی ديگران چنگ میاندازد، به زبانی ساده در پشت چهره پوشی زيبا، زشتی میآفريند.
پيروان که شيفته و دلباختهی زيبايیهای چهره پوش ِ الله هستند انگيزههای خود را با ويژگیهای زشت آن معبود همآهنگ میسازند. يعنی خشمآوری، کينه توزی، بيدادگری و انسان ستيزی را در بينش خود میآميزند. زيرا معبود آنها حاکم، عادل، جبار، مکار، غاضب و مالک ِ جهنم است.
در شريعت اسلام پيروان را بر ديگران برتر میشمارند و سود آنها را با نابودی و کشتار ِ دگرانديشان پيوند میدهند. از اين روی در هنگامی، که شمار ِ پيروان رو به فزونی بنهد، مسلمانان که از خرد تهی و از ايمان پُر هستند، در جهاد، رفتار و کردار خود را با عدالت و رحمانيت الله همساز میکنند.<br><br>
کردار ِ مسلمانان همان گونه است که الله عدالت خود را در جان آزاری میگسترد، رفتار ِ آنها هم بدانسان است که الله، از رحمانيت، سرکشان را در جهنم خود، که آتشگيرههای آن مس ِ گداخته است، شکنجه میدهد.
پيروان، که از نادانی يا از سودجويی يا از ترس به گفتار ديگران ايمان آوردهاند، تنها در کنار ِ همکيشان، از زهد و عبوديت ِ خود، سرفراز هستند. آنها، در برابر آزادگان، از پسماندگی و نابخردیی خود رنج میبرند. دينمداران هم آنها را به کينه توزی و بيزاری از دگرانديشان برمیانگيزند. از اين روی، در جايگاه زورمندی، خوی درندگی در نهاد ِ پيروان آشگار میشود.
<br><br>
الله، در 114 سورهی قرآن بیش از چهارسد بار، مردمان را از شکنجههايی، که در پندار ِ آدم نمیگنجند، میترساند. پيوسته يادآور میشود، که او برای دگرانديشان یا کسانی که از اوامر ِ رسول الله سرپیچی کنند، عذابهای سنگينی فراهم ساخته است.
<br><br>
الله سختترين شکنجهها را برای کسانی پيش بينی کرده است که سخنان رسول او را باور نکنند. او کسانی را جاهل ناميده است که آنها بتوانند آزادانه و خردمندانه انديشه کنند. از ديدگاه ِ رسول الله: برخی نمیتوانند، به گفتار ِ الهی، ايمان بياورند، زيرا الله آنها را خلق کرده است که در جهنم بسوزاند. آزادانديشان، در نزد مسلمانان، کافر هستند و بايد خون ِ آنها را ريخت تا درخت ِ اسلام آبياری بشود.
از اين روی مسلمانان نه تنها جانوران را برای خشنودیی الله سرمیبرند وآنکه در جهاد دگرانديشان را کشتار میکنند. شايد برخی به کژی میپندارند که هر مسلمانانی دست به کشتار ِ ديگران نخواهد برد. از شوربختی اين پندار نادرست است.
زيرا همهی کسانی، که به الله ايمان آوردهاند، نمیتوانند بدون ِ کاستی اوامر الله انجام بدهند. اين است که مسلمانان پيوسته خود را گناهکار میپندارند، هرگاه که آنها از راه ِ اطاعت زورمند و توانمند بشوند، نه تنها از جهادگری سود میبرند وآنکه کشتار ِ کافران و دستبرد به دارايی آنان را عبادت میشمارند. زيرا در جهاد از سنگينیی گناهان ِ جهادگران کاسته و بر پاداش ِ آنها در جنت افزوده میشود.
<br>
افزون بر اين، که جهاد از ابزارهای گسترش و پايداریی دين اسلام است، در احکام قصاص هر مسلمانی، که يکی از بستگانش به دست ديگری کشته شده باشد، او پروانهی کشتن ِ يک کس را دريافت میکند. يعنی برای همهی مسلمانان جانستانی ننگين نيست. مسلمانان پروانه دارند که، در برابر کشته شدن ِ بستگانی از آنها، بستگانی از آن کشندگان را بکشند.
<br><br>
سورهی البقره، آيهی 178:
<br>
ای کسانی که ايمان آوردهايد، برای شما مجازات قتل چنين نوشته شده است: آزاد به جای آزاد، برده به جای برده، زن به جای زن، و چنانچه برادر مقتول از مجازات قاتل در گذرد، او را مورد احسان قرار دهيد (به او پول بپردازيد)، و اين تخفيف رحمتی است برای سروران شما و هر کس از اين موازين تجاوز کند برای او عذابی هولناک خواهد بود.
<br><br>
شيرهی سخن در اين جستار اين است که زورمندان جهان برآنند تا درنده خويی را در ويژگیهای انسان جايگزين کنند. بزبانی ساده زورمندان برآنند که جهانيان باور داشته باشند که همه کسان میتوانند جهادگر باشند و از کشتار ِ انبوهی از مردمان شادمان گردند.
<br><br>
از اين روی،
<br><br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-2b0PA4GAdjo/UPGA9IM9xuI/AAAAAAAAEgs/EpcERqWqbTc/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2Bairport-security-tests-Chicago.jpeg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="5" height="146" width="270" src="http://1.bp.blogspot.com/-2b0PA4GAdjo/UPGA9IM9xuI/AAAAAAAAEgs/EpcERqWqbTc/s320/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2Bairport-security-tests-Chicago.jpeg"/></a></div><br>
<b><center>پس از کشتار ِ چندهزار آدم در 11 سپتامبر 2001، برنامهی جهانداران به پشتيبانی از مسلمانان گرويد و بدين گونه آغاز شد که در فرودگاههای جهان با همهی جهانيان، چنان رفتار کنند، که گويی انگيزهی آدمکشی در هر کسی وجود دارد و اين ويژگی با حکم ِ جهاد، که در شريعت ِ اسلام است، پيوندی ندارد.
</b></center><br>
جهانداران در پوشش حقوق بشر و آزادیی عقيده، با نيروی رسانههای پُر زور و گستردهی جهانی، توانستهاند آزادانديشی را نفرين کنند، انگيزهی مهرورزی را در انسان ناچيز شمارند و از آشگار شدن ِ پيوند ِ جهادگران 11 سپتامبر با شريعت اسلام پيشگيری نمايند.
<br>
جهانداران، برای پنهان ساختن ِ خشم در اسلام، از يک سو آدمکشی را از ويژگیهای شهادتجويان ِ القاعده میخوانند و از سويی ديگر انگيزهی آدمکشی را، در همهی مردمان جهان، میانگارند.
<br><br>
درست است که از فروش و کاربرد ِ ابزارهای رديابی، در زيرجامههای مردمان، بر گنجهای آزمندان ِ جهان افزود میشود. ولی آرمان ِ جهانداران اين است که ديدگاه مردمان را از انگيزهی جهادگران، که هميشه به کشتار ِ نامسلمانان میگرايد، به سوی سازمانی به نام اَلقاعِده" و اميری به نام "بن لادن" برگردانند".
<br><br>
اکنون جهانداران چنان رفتار میکنند که خوی آدمکشی در هر انسانی وجود دارد و اين درنده خويی تنها از ويژگیهای جهادگران نيست. از پذيرفتن ِ اين انگار، از سوی همگان، پيوسته از انگيزههای مهر و همبستگی، که در سرشت آدمها وجود دارند، کاسته و به انگيزههای خشم و بيزاری در آنها افزوده میشود.
<br><br>
جهادگران سربازان و فدايیان اسلام هستند که ايمان و عبوديت ِ آنها در جانفشانیی آنها، در راه الله، نمايان میشود. آنها دگرانديشان را، بدون شناخت، از آزمندی و ترس از راستی، میکُشند تا پس از مرگ پاداش دريافت کنند.
اگر جهانداران به درستی میخواستند که از کشتار انبوه ِ نامسلمانان پيشگيری کنند آنها به درونمايهی "لا اله الا الله" و احکام کشتار ِ اسلامی برخورد میکردند. اين ستمکاران ِ زورمند از پستی و فرومايگی بيزار نيستند و از جان آزاری پرهيزی ندارند.
<br>
از اين روی آنها برنامههای خود را به شيوهای ديگری نگاشتهاند: بدانگونه که در سرزمينهای مسلمان نشين، کشورداری، به واليان ِ مذهبهای گوناگون ِ اسلامی، واگذار بشود تا آنها بتوانند، در سوداگریهای خود، از فقيه و مفتی، که با پشتيبانیی آنها به خلافت رسيدهاند، بخواهند؛ که آنها پرگار ِ جهادگری را چنان بگردانند که به مرزهای اروپا برخورد نکند.
حکمرانی در اين کشورها از <b>تخم ِ کينه توزی در مذهبهای گوناگونِ اسلامی میرويد</b>. در اين روند خليفه در هر يک از اين کشورها به مذهبی از شريعت اسلام پيوند دارد که آن مذهب با حاکميت ِ هر مذهب ديگری از اسلام سازگاری ندارد.
<br><br>
از سوی ديگر آزمندان ِ جهانی، در روند ِ اين برنامه، آن چنان آتشی از کينه و خشم، در ميان پيروان ِ مذهبهای اسلامی، میافروزند که مسلمانان هيچگاه از دشمنی با يکديگر آرام نگيرند و پيوسته از نابخردی نيازمند به جنگ افزارهای آنها باشند. يعنی جهانداران ابزار ِ کشتار بسازند و مسلمانان آنها را برای خشنودیی الله بخرند.
<br>
از اين روی جهانداران، با جان و دولار، از نمايشها ربيع العربی پشتيبانی کرده و کينه توزان ِ جهادگر را بر مردمان اين کشورها حاکم ساختهاند. آنها، برای فريب جهانيان، افزون بر ستايش اين جهادگران برخی از آنها را هم به نشان ِ نوبل مُفت----خر کردهاند تا همگان آنها را مردمدوست و مهربان بپندارند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
ژانويه ۲۰۱۳
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-65945945619082011182012-12-07T08:37:00.003-08:002012-12-07T08:47:07.918-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
اسلامزدگان نمی توانند ميهن پرور باشند</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-tcl7ijYBbpc/UMIbNI4t7TI/AAAAAAAAEZ8/wMik82LZc2E/s1600/%2525-%2B0%2B-%2B.%2B-%2Ba%2B-%2BA%2B-%2BSanj.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="300" width="400" src="http://2.bp.blogspot.com/-tcl7ijYBbpc/UMIbNI4t7TI/AAAAAAAAEZ8/wMik82LZc2E/s400/%2525-%2B0%2B-%2B.%2B-%2Ba%2B-%2BA%2B-%2BSanj.jpg"/></a></div>
<center><b>هنوز رويداد و روند ِ شورش 57 از يادمانِ برخی از آزادانديشان گم نشده است. رويدادهايی که به حکومت ِ ايران ستيزان بيگانه انجاميدهاند، نشان از آن دارند، که نه تنها خرد ِ مردم ايران در تاريکخانهی اسلام ميخکوب شده است وآنکه بيشتر روشنفکران ِ ايران؛ اسلامزده، بی شناسه، خودفروش و کورانديش هستند.<br>
جهانداران که از برده منشیی آخوندها و از خودفروشییِ روشنفکران آگاهی داشتهاند ايران را به گردباد ِ نادانی کشانده و آن را به کمک اسلامزدگان ِ ميهن ستيز به فرومايگان ِ انسان ستيز سپردهاند.</center></b><br>
برخی از جانوران به کردار نشان میدهند که آنها، با زادگاه ِخود، پيوند ِخويشی دارند. اين منش يا اين پيوند، با خوی ميهن پروری، در سرشت انسان هم آميخته شده است. سرکردگان ِ ستمکار، به کمک دينمداران، خوی آزادگی را، که در سرشت ِ آدمها است، به سوی برده منشی برگرداندهاند. اين است که کيستیی اسلامزدگان هم از آزادگی به عبدالهی گراييده است.
از اين روی <b>مسلمانان ِايرانی به اميرانِ ِايران ستيز، نه به زادگاه ِ خود، مهر میورزند</b>. آنها با منش ِ آزادگی، که تنها در سرزمينی آزاد بارور میشود، دشمنی میورزند.
زمانی ايران از چنگالِ ايران ستيزان آزاد میشود که شناسهی ايرانيان از پليدیهای دينی پاک بشود و مردمانِ ايران، که به عقيدههای گوناگون آلوده شدهاند، به کردار و آگاهانه، خود را ايرانی بدانند.
<br><br>
در اين جستار برآنم که به تفاوتهای آزادگان با دينداران اشاره کنم. از خوانندگان ِ خودانديش، که اندکی شکيبايی دارند، خواهش میشود در اين کاوش مرا همراهی کنند تا شايد دريابيم که آزادیی ايران به بينش ِ ايرانيانی بستگی دارد که بتوانند آزادنه بينديشند.
<b>خردِ اسلامزدگان گرفتار ِ شريعت است، آنها، اگر مرتد هم بشوند، تا خرد ِ خود را آزاد نسازند، باز هم مسلمانی میانديشند.</b><br>
رويدادهای تاريخ، آن کدام که از آنها نشانی يا به گونهای يادداشتی مانده است، همه را نگارندگانی با انگيزهای ويژه، از ديدگاهی ويژه، با کاستی و نادرستی نگاشتهاند. افزون بر اين آنها در هر زمانی به سود ِ کسانی، با دروغهايی ديگر، واژگون نويسی شدهاند يا تبهکارانی زورمند نشانههای آنها را از يادگارها زدودهاند.
در داستانهای تاريخی، به جز هنگام، آغاز يا انجام ِ رويداد، کمتر نشانی در آنها يافت میشود که با روندی راست و برداشتی درست پيوند داشته باشد. اين است که جويندگی، پژوهندگی يا راهيابی، در اين کژبافتههای آشفته، به بيهودگی و به گمراهی میگرايند.
زيرا در داستانهايی، که به نام ِ رويداد ِ تاريخی بافته شدهاند، بيشتر بخشی از رويدادها را تا آن اندازه، برای تاريک ساختن بخش ديگری، به گزاف آلودهاند که نمیتوان از روند ِ آنها، به جز کژی، پند گرفت. افزون بر اين هيچگاه از سوی راستکارانی، ميزان ِ راستی و درستی، در کژ بافتههای نگاشته شده، بررسی يا سنجيده نشده است.
<br><br>
اگر هم برخی از پژوهندگان، در برگهای نگاشته شده، دروغهايی را درخشان کردهاند، آرمان آنها يافتن ِ راستی نبوده است وآنکه آنها گمانهای نابجای خود را جايگزين ِ دروغهای رسوا شده کردهاند. يعنی آنها به کردار دروغهای ديگری را بر کژنمای تاريخ افزودهاند.
به درستی رويدادهای زمان تنها به سرکردگان و گردنکشان بستگی نداشتهاند که شماری در کشمکش با يکديگر سرفراز يا سرکوب شدهاند وآنکه هر رويدادی به بينش، منش و توان مردمانی پيوند داشته که نگارندگان از آنها کمتر نشانی ديدهاند يا آگاهانه کمتر به آنها اشاره کردهاند.
به هر روی سرگذشت ِ رويدادها را بيشتر سخن پردازانی به فرمان، به سود و برای خشنودیی سرکردهای نوشتهاند. برخی از اين کسان، که نگارندهی تاريخ شمرده میشوند، داستانهای خوشمزهای هم، به نام تاريخ، به دروغهای نگاشته شده، افزودهاند.
<br><br>
افزون بر اين، که پايههای اسلام بر دروغ استوار شدهاند، حکومتهای اسلامی بافتههای ديگران را هم دزديدهاند، آنها را با تار و پودی اسلامی، به نام امامان و اميران اسلام بازبافی کردهاند. هيچ رويدادی، در حکومت اسلامی، نوشته نشده است، مگر به دروغ و واژگون.
<br>
برای نمونه: هيچ پژوهشگری راستکار نمیتواند و نخواهد توانست يک قصهی راست و درست، از ميان هزاران قصهای، که برای رسول الله و امامان شيعه بافتهاند، پيدا کند. زيرا تا کنون هيچ يادداشتی يا نوشتاری يافت نشده است که در زمان محمد نوشته شده باشد.
(قرآن هم، با ويرايش و آرايش امروزی، از اين سخن بيرون نيست)
<br>
افزون بر اين، که هيچکدام از اصحاب رسول الله نوشتن نمیدانستند، آنها در هر زمانی هر رويدادی را، در پيوست به کاربردی، به کژی بازگو میکردند. آنها خود را از خواندن و نوشتن بی نياز میدانستند.
<br>
نوشتارهايی را که به زمان ِ پيدايش اسلام پيوند میزنند، يک مُشت دروغهای بيهوده هستند که آنها را، نومسلمانان ِ کشورهای سرکوب شده، چند سد سال پس از مرگ ِ محمد بافتهاند.
به عقيدهی شيعيان: امامان نيازی به مکتب و آموزش ندارند. زيرا امامان با شکمی پُر از علم زاييده میشوند. بيشتر امامان شيعيان با بافتههای کسانی مانند علامهی مجلسی، يا دروغوندانی از اين نمونه، ساختار يافتهاند.
هيچ خردمندی نمیتواند بپذيرد که يک روايت يا يک حديث از بحارالانوارِ مجلسی با اندکی راستی آميخته است.
سخن از رويدادهايی است که در گذار ِ اسلام نوشتهاند، بيشتر ِ آنها به دروغ آلوده هستند و به آسانی نمیتوان، از داستانهای نگاشته شده، گوهر ارزشمندی را برداشت کرد. کسانی که برآن هستند، از اين برگهای تاريک، ديدگاه ِ خود را روشن کنند، آنها بيشتر در گرداب ِ دروغ سرگردان میچرخند و کمتر به کرانهی راستی برخورد میکنند.
به هر روی<b> يافتنِ راستی در برگهای نگاشته شدهی تاريخ سخت تر از يافتن ِ "پیی مورچه روی سنگ سياه" است.</b><br>
با همهی آلودگیهايی، که يادداشتهای تاريخی را تاريک کردهاند، شايد بتوان پذيرفت که زمان به زمان سرکشانی خشمآور حکمرانانی را کشتار کردهاند و حاکميت را از آنها ربودهاند. گرچه چگونگیی اين رويدادها به درستی روشن نيست. ولی در هر دگرگونی، همسان ِ يکديگر، زورمندانیِ خشمگين، پس از پيروزی، به حکمرانی دست يافته، از برآيند ِ کار ِ مردمان، دارامند و توانمند شدهاند.<br><br>
اگر يک آزاده بخواهد، کژی و کاستی را در بينش يا منش ايرانيان شناسايی کند، میتواند بدون ِ پيشداوری به گرانیگاهی بنگرد که در آن هنگام زورمندانی، به کمک مردمی، بر حکمرانانی شوريده و با خشم به سرکوب ِ باشندگان ِ سرزمين پرداخته و به حاکميت رسيدهاند.
برای نمونه: میتوان پذيرفت که فرمانروايان ِ ايرانی، در يورش ِ اسکندر، به راستی شکست خوردهاند و روند ِ فرمانروايی در ايران به سود يونانيان و به زيان ِ ايرانيان دگرگون گشته است. نيازی هم نيست که به چگونگیی اين شکست به پردازيم. زيرا داستانهای نگاشته شده، با گمان زنی و ناآگاهی، به کژی بافته شدهاند.
<br><br>
از پی آيند ِ شکست ِ ايرانيان و پيروزیی يونانيان، نشانههايی دودآلود در پوششهايی کژبافته يا ناخواسته در لابلای داستانهايی برجای ماندهاند. از اين نشانهها میتوان برداشت کرد که يونانيان(سلوکیها)، با همياریی سرداران ايرانی، بر ايران فرمانروايی میکردهاند. فرمانداران ِ بخشهايی از ايران، تا خيزش ِ اشکانيان، باجگزاران يونانيان بودهاند.
بنيان گذاران اشکانی، به کمک فرمانداران ِ شهرها، توانستند ايران را تا مرزهای يونان (آسيای کوچک که اکنون ترکيه است) آزاد سازند. اين پيروزی نشانگر آن است که دستکم سرکردگان ِ شهرهای ايران شناسه يا کيستیی خود را ايرانی میدانستند. زيرا آنها دلخواسته، برای باز پس گرفتن ِ ايران، به پيشتازانِ اشکانی پيوستهاند.
با اين که اشکانيان چند سد سال بر ايران فرمانروايی داشتهاند، شگفتی در اين است، که از آنها داستانهای بسيار اندکی، در پيرامون ِ رويدادهای آن دوران، برجای ماندهاند. کليد اين راز در کينه توزی و ستمگریی ساسانيان نهفته است که آنها ناجوانمردانه دودمان ِ اشکانيان را برکنده و با خشم بر ايرانيان فرمانروا شدهاند.
يکی از نشانهای بیدادگری، در دوران ِ ساسانيان، همين است که آنها، پس از آن که با خشم و کشتار به فرمانروايی دست يافتهاند، نشانههايی، که يادگار ِِ پيشينيان، به ويژه يادگار ِ اشکانيان، بوده به ستم نابود کردهاند تا فرهنگ و بينش ِ سازندگان و دارندگان ِ ايران برای هميشه پنهان بمانند.<br><br>
از نشانههايی میتوان برداشت کرد که، در دوران ِ فرمانروايیی ساسانيان، دانش و هنر به همراه ِ سرکوب ِ دگرانديشان گسترش يافته است. در دوران ساسانی پيروان ِ ميترايی، سکايی، مگوشی، خرمدينی و بيشتر نگرشهايی، که با ديدگاه موبدان ِ زرتشتی همسو نبودهاند، از ايران رانده و در سرزمين ِ اروپا پراکنده شدهاند.
چگونگیی روند ِ اين بيدادگری، شايد هم داستانهای شگفت انگيزی باشند، کمتر در جايی يادداشت شده است. ولی برآيند ِ ولايت ِ موبدان، در دوران ِ ساسانی، اين است که پيوند ِ مردمان با مرز و بوم ِ ايران پاره و به پندارهای پسماندهی موبدان، بند شده است.
در سالهای پايانی شاهان ِ ساسانی بيشترين مردم، در سرزمينِ ايران، خود را زرتشتی، نه ايرانی، میپنداشتند. آنها، که به زور و از ترس به بردگیی موبدان ِ دروغوند درآمده بودند، برای يزدان پرستی، نه برای ميهن پروری، جانفشانی میکردند.<br><br>
در دوران ِ موبدان ِ خودپرست، مانند ِ ولايت ِ فقيه، از بروز ِ انديشههای آزاد پيشگيری میشده است. از اين روی خرد ِ آزادگان در بندهای ايمان به دروغ گرفتار بوده است. در چند سدسال ِ ولايت ِ موبدان (ساسانيان) پيوند ِ ايرانيان از فرهنگ و بينش ِ انديشمندان ايرانی جدا گشته و به ستم با پندارهای خردسوز آميخته شده است.
<br><br>
<center><b>اشاره: دين ِ زرتشتی، که موبدان آن را نمايندگی میکردهاند، کمتر پيوندی با جهان بينی و آموزههای زرتشت داشته است. زيرا زرتشت دستکم 700 سال پيش از ساسانيان میزيسته و ديدگاه ِ او بيشتر در سوی نوزايی و نوآفرينیی انديشه برای فرشکرد ِ جهان بوده است.</center></b><br>
برآيند ِ از خودبيگانه شدن ِ ايرانيان زيانهای سنگينی به پروردگان ِ ايران، به خود بودن ِ ايرانيان، به انگيزهی همبستگی و ميهن پروری در مردمان ايران وارد کرده است. اگر چه هنوز شکوه سرفرازی در بينش ِ ايرانيان ناپديد نشده ولی برده منشی در آنها گستردش يافته است.
خشمآوران ِ عرب ساليان ِ زيادی برای کشتار ِ ايرانيان و دزديدن ِ دارايی آنها جهاد کردهاند تا اين که بيشتر ِ ايرانيان الله را به جای خدايان ِ موبدان پذيرفتهاند. درست است که عربهای بيابانگرد چشم به سرزمين و دارايیی ايرانيان داشتهاند. ولی پداوند ِ مردمان ايران بيشتر برای نگهداری از دين زرتشتی بوده است.
<br>
موبدان، به دروغ، زرتشتيان را مجوش* خواندهاند تا در قرآن نشانی داشته باشند و محکوم به گردن زدن نشوند. آنها باشتاب اوستايی را، به نام خدايی يکتا، که با الله همانی داشته باشد، سر هم بند کرده و در ژرفای خواری از جهادگران پروانهی جزيه پرداختن درخواست نمودهاند.
<br>
*) مگوشها: مُگها يا مُغها خرمی و سرسبزی را ستايش میکنند نه آهورامزدا را، مگوش بسان ِ آناهيتا ست.
<br><br>
دهگانان ِ زرتشتی ساليانی دراز با خفت و خواری به اميران ِ عرب جزيه پرداخت میکردند تا بتوانند در ميان ِ نامردمان ِ مسلمان زنده بمانند. برخی از زرتشتيان توانستند، با پرداخت رشوههايی کلان، به هندوستان فرار کنند.
همهی نگرانی و ترس زرتشتيان از آن بوده است، که آنها در زير فشار، دين خود را، نه سرزمين خود را، از دست بدهند و همه تلاش و پداوند ِ آنها بر اين بوده است که بتوانند دين خود را، نه زادگاه ِ خود را، نگه دارند.
<br><br>
<center><b>در بيشتر جنبشها و پيکارها کمتر نشانی يافت میشود که ايرانيان از سروریی پسماندگان ِ خشمآور ننگ داشته باشند و برای نگهدار يا بازپس گرفتن ِ ايران هميار و همرزم شده باشند. دگرسو با اين، در درازای اين 1400 سال، نشانههای بسياری ديده میشوند که ايرانيان ِ اسلامزده پيوسته برای خشمزدايی و بهبود ِ پسماندگیهای عربها تلاش کردهاند.
</center></b><br>
کردار ِ ايرانيان پس از يورش ِ جهادگران نشان میدهد که موبدان ِ زرتشتی، در دوران ِ ساساني، از ايرانیان آريايی يا از آدمهای آزاده، بردگانی خوار و بیچاره پرورده و آنها را به پندارهای زهرآگين بيمار کرده بودند. زيرا ديده میشود که<b> ايرانيان با همهی دانش و هنر خود پيوسته بر اين کوشيدهاند که از دزدان ِ چادر نشين سرورانی کاخ نشين بسازند</b>. شايد آنها اميد داشتند که در بارگاه ِ پادشاهی از خشم جهادگران ِ بيابانگرد کاسته بشود.
افزون بر اين
<br><br>
<center><b>ايرانيان بيشتر در اين انديشه بودند که با دروغ و چاپلوسی، از پسماندگی و درنده خويیی اميران ِ شريعتمدار بکاهند، به الله ِ جبار و مکار مهربانی ببخشند، شريعت بیدادگران را به سامانی دادگری برگردانند و از سرقبيلههای راهزن، سلطان و شاهان ِ تاجدار بسازند.</center></b><br>
ايرانيان نه تنها قرآن و زبان ِ عربی را سامان بخشيدهاند وآنکه آنها واژگان پارسی را، برای فرومايگان ِ خشمآور، به عربی دگرگون کرده و با حروف عربی نوشته و در شاخههای دستوری، که خودشان ساخته بودند، به زشتی آلوده کردهاند.
<br>
برای نمونه: نومسلمانان ِ ايرانی سيمای خشمگين الله را با نامهای خدايان ايرانی، مانند خدا، پروردگار، کردگار، ايزد، يزدان و... به مهربانی بزک کردهاند. دريغا، دريغ که اين اسلامزدگان هيچگاه در انديشهی رهايیی ايران و ايرانيان از زنجيرهای سنگين ِ شريعتمداران ِ ستمگر نبودهاند.
<br>
زيانی که ايرانيان ِ اسلامزده از نادانی و از خودبيگانگی به فرهنگ ايران و ايرانيان وارد آوردهاند، هنوز هم در همين روند کوشنده هستند، سنگين تر از يورش ِ خشمآوران جهادگر بوده است. زيرا جهادگران راهزن بدون ِ کمک ِ خودفروختگان ِ بی شناسه هرگز نمیتوانستند شريعت پسماندگان ِ چادرنشين را در فرهنگ ايران جایگزين کنند.
<br>
ايرانيان نه تنها، در زير ترس و خشم ِ جهادگران، تن به خواری و بردگی سپردهاند وآنکه به همراه بيگانگان ِ غزنوی، سلجوقی، صفوی و قاچاری به سرکوب و کشتار ِ دگرانديشان ايرانی پرداختهاند. آنها، در گماشتگیی شريعتمداران، نشانههای سرفرازیی ايرانيان را ويران کرده و بيرق ِ ننگين ِ سرکوب کنندگان را افراشتهاند.
در همهی اين دوران کمتر نشانی يافت میشود که کسانی برای آزاد ساختن ِ ايران برخاسته باشند. چنانچه در کسی اندک جوانهای هم، در سوی ميهن پروری، روييده است، برآيند ِ آن با نيروی جنبندهی مردم پيوندی نيافته است.
<br><br>
<center><b>رضا شاه، تنها فرمانداری بوده است که در منجلاب ِ حکومت ِ قاجاری، يعنی در حکومت مسلمانان ِ بی شناسه،<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-3wsgbi-4RjM/UMIcmWxbx0I/AAAAAAAAEaI/YPPWiMhYrQI/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BA%2B.%2Breza%2BShah%2BIran%2BID.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="320" width="216" src="http://1.bp.blogspot.com/-3wsgbi-4RjM/UMIcmWxbx0I/AAAAAAAAEaI/YPPWiMhYrQI/s320/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BA%2B.%2Breza%2BShah%2BIran%2BID.jpg"/></a></div>
با انگيزهی ميهن پروری سر برافراشته است. از آنجا، که اسلامزدگان با ميهن و ميهن پروری بيگانهاند، کمترين ِ آنها، با آرمان ِ ميهن پروری، به همياریی او گام نهادهاند. از اين روی بيگانگان به آسانی توانستند کشور ِ ايران را از او بگيرند و دوباره اسلامزدگان را به حکومت بگمارند.</center></b><br>
بر کسی پوشيده نيست که ايرانيان نه به ميهن پروریی رضا شاه ارج نهادهاند، نه از بيرون راندن ِ او، به فرمان ِ بيگانگان، آزرده شدهاند، نه اين که هنوز به پستی، ميهن ستيزی و برده منشیی خود پی بردهاند.<br><br>
<center><b>انگلستان و روسيه رضا شاه را برکنار کردهاند و راه را برای آخوندهای ايران ستيز هموار ساختهاند. کردار ِ روشنفکران در ايران، نشانگر آن است که بيشتر آنها نگرشی پست و خردی کوتاه دارند. آنها به برده منشی خو گرفتهاند و از خودفروشی، بيگانه پرستی، نابخردی و سروریی پسدادگان ِ عرب ننگ ندارند.</center></b><br>
پسدادگان ِ خلافت، ننگ ِ ايرانيان بر روی پارچهای نگاشته و آن را به دست ايرانيان داده تا ايرانيان خودشان، ننگ ِ بردگی را، که از اسلامزدگی بر سيمای آنها نگاشته شده است، به جهانيان نشان بدهند. افزون بر اين،
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-W2aOcI9RkMw/UMIdYYmZ-KI/AAAAAAAAEaU/gGmf0rHDxG0/s1600/%2525%2B%2B-%2BA%2B-%2BAzadi.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="200" width="172" src="http://3.bp.blogspot.com/-W2aOcI9RkMw/UMIdYYmZ-KI/AAAAAAAAEaU/gGmf0rHDxG0/s200/%2525%2B%2B-%2BA%2B-%2BAzadi.jpg"/></a></div>
<center><b>روشنفکران ِ اسلامزده برای دشمنان و ويران کنندگان ايران جانفشانی میکنند.<br>
تا زمانی که ايرانيان ِ اسلامزده، از حکومت ِعربزادهای فرومايه، با عمامهی سياه، شرم ندارند. به راستی بردگی، نه آزادگی، سزاور آنها ست. آزادگی شايستهی مردمی است که از ميهن ِ خود پاسداری کنند نه اين که آن را به دشمنان ِ آزادی واگذار کنند.</center></b><br>
انديشمندان ِ ايرانی سدها سال است که، درِ اين ويرانسرای اسلامزده، به جای نوآفرينی، به جای گشودن ِ ديدگاه ِ تنگ ِ مسلمانان به آرايش ِ الله و واژگون نشان دادن ِ زشتیهای شريعت اسلام پرداختهاند. اين انديشمندان، که در تاريکخانهی ايمان از خودبيگانه و کژانديش شدهاند، اندک اندک به ارزشهای فرهنگ ِ ايران، به نام عرفان، دستبرد زده و آنها را در مرداب شريعت واريز کردهاند.<br>
عارفان، با همان شيوهی دروغوندی، زشتیهای احکام اسلامی را، با نگرش ِ عرفانی، پوشانده و الله ِ جبار و مکار را در چهره پوشی از مهر و دوستی جلوه گر ساختهاند. اين فرهنگ ستيزان، برای فريب ِ مردم، خود را وارسته، بيزار از هستی و دارايی، نشان دادهاند و از هستی و دارايی هزاران مريد بهره مند شدهاند.<br>
عارفان نه تنها مردمی را از زندگی جدا کرده و به گمراهی و خودپرستی کشاندهاند وآنکه آنها هيچگاه نتوانستهاند از خشونتها و زشتیهای شريعت اسلام بکاهند. افزون بر اين آنها با مُخ سوزی، کشتارهای جهادگران و خشونتهای الله را حکمت و مهر ِ الهی و بيچارگی را سزاور بندگان دانستهاند.<br><br>
به هر روی تُرکان صفوی توانستند در زمانی کوتاه، به کمک مردمان بی شناسه، کلب علیها، غلامحسينها، قاريان، گوربانان و عربزادگان؛ انبوهی از مردمان را که شيعه نبودند کشتار کنند و خانقاههای صوفيان را دوباره به مسجد برگردانند.<br>
هنوز هم کورانديشانی، که برخی از آنها خود را آزادشده میپندارند، از زشتخويی و اسلامزدگی رهايی نيافتهاند. آنها، از برده منشی برای خود فريبی، به ناموجودی، که زير کُرسیی الله پنهان است، عشق میورزند. برخی از اين <b>خودفريبانِ مردم فريب</b> با همان پسماندگی، که شيعيان دارند، به قونيه میروند تا بينش ِ گورپرستی را در خود تازه کنند.<br>
کوتاه بگويم در 2000 سال گذشته در ايران، به جز دوران ِ کوتاه حکومت رضا شاه، تنها پيکار ِ روشنفکران در پيرامون ِ عقيدههای دينی بوده و کمتر سخنی از راستی، از انديشه، از برخورد به پسماندگیها و آلودگیهای احکام ِ شريعت و کمتر سخنی از کشورداری در سامانی برای ايران با منش ِ آزادگان بوده است.<br><br>
<center><b>هنوز رويداد و روند ِ شورش 57 از يادمانِ برخی از آزادانديشان گم نشده است. رويدادهايی که به حکومت ِ ايران ستيزان بيگانه انجاميدهاند، نشان از آن دارند، که نه تنها خرد ِ مردم ايران در تاريکخانهی اسلام ميخکوب شده است وآنکه بيشتر روشنفکران ِ ايران؛ اسلامزده، بی شناسه، خودفروش و کورانديش هستند.<br>
جهانداران که از برده منشیی آخوندها و از خودفروشییِ روشنفکران آگاهی داشتهاند ايران را به گردباد ِ نادانی کشانده و آن را به کمک اسلامزدگان ِ ميهن ستيز به فرومايگان ِ انسان ستيز سپردهاند.</center></b><br>
در آشوبی که راهزنان جهانی، به نام حکومت اسلامی، بر پا داشتهاند به راستی پنهان نمانده است که بيشتر روشنفکران ايرانی بدون ِ کيستی هستند، آنها از آزمندی ايران و ايرانی را برای اندک سودی به دشمنان واگذار کردهاند. زيرا آنها به جز سود ِ خود هيچ پيوندی با سر زمين و فرهنگ ايران نداشتهاند.<br>
برای کسانی، که 1400 سال، در بردگی و در گماشتگیی بيگانگان، راستکاران و آزادانديشان ِ ايرانی را کشتار کردهاند، سروریی يک عربزاده، باعمامه سياه، ننگين نيست!. آنها پستی، خواری و فرومايگی را نشان وارستگی و جهاندوستی میپندارند و خود را، برای دشمنان ِ ايران، به خاک و خون میکشند و بر گور ِ آدمکشان گنبد ِ زرين میسازند.<br>
افزون بر خودستيزی و خردسوختگیی اين اسلامزدگان، آنها در ژرفای نابخردی، بی شرمانه، کشور ايران را برای ناموجودی، به نام امام زمان، که هرگز زاييده نشده است، آماده میکنند و راه ورود او را با کشتار ِ آزادگان ايران هموار میسازند.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br>
دسامبر ۲۰۱۲
<br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-84538748889321670552012-11-21T09:30:00.003-08:002012-11-21T09:31:53.454-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
وبلاگ نویس دربند «سیامک مهر»</b>
<br><br>
گزارشی از «کانال فاضلابِ» شریعت اسلام، «ندامتگاه کرج»</div></font>
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-SS2dLqVggBk/UK0PeAfIDeI/AAAAAAAAEXQ/Md7kXnY8-eY/s1600/Seyamak%2BMehr.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="3" height="300" width="400" src="http://4.bp.blogspot.com/-SS2dLqVggBk/UK0PeAfIDeI/AAAAAAAAEXQ/Md7kXnY8-eY/s400/Seyamak%2BMehr.jpg"/></a></div>
<br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
دستگاه قضایی [محکمه شـریعت] جمهوری [حکومت] اسلامی مرا که در وبلاگ شخصی-ام عقاید و نظرات و اندیشه های خود را منعکس می کردم [<a href="http://hamishak.blogspot.ca/2011/04/blog-post.html">+</a>]، در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۸۹ برابر با ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۰ پس از بازداشت و شکنجه و ضرب و شتم در بازداشتگاه اداره اطلاعات کرج به اتهام توهین به رهبرجمهوری [خلیفــــه] حکومت اسلامی و تبلیغ علیه این نظام و نیز توهین به مقدسات اسلامی به ۴ سال حبس محکوم نموده است که پس از تحمل یکسال حبس در زندان رجایی شهر (گوهردشت) که ۸ ماه از این مدت را در سلول انفرادی محبوس بودم به زندان مرکزی کرج، (ندامتگاه کرج) منتقل شدم.
[<a href="http://iranara.blogspot.ca/2012/10/blog-post_17.html#links">+</a>] ادامــه این گزارش
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-2246729744891395052012-11-16T08:29:00.003-08:002012-11-17T07:02:36.052-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
بُت شکن هميشه بُتی ديگر در آستين دارد
<br><br>
مردو آناهيد
</b></div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<br>
<center><b> يک آزاده هميشه جويای راستی و درستی است. او هيچگاه خود را بی نياز از يافتن و دانستن نمیداند. او قهرمانی، پيشوايی، ايدئولوژی يا بُتی را ستايش نمیکند که بُت پرستی ديگر بتواند به معبود او خراشی وارد آورد.
<br>
حکومت اسلامی، يا هر ايران ستيزی، به آسانی میتواند بُتهای پرستندگان را با خشم و به کينه توزی بشکند تا الله را، يا بُت ِانجمن ديگری را، در جای آن بُتها بنشاند</b></center><br>
بيشترين ايرانيان، به گونهای، از کمبود ِ آزادی رنج میبرند. از اين روی بيشترين مردمان ِ ايران، به گمانی، آزاديخواه هستند. از آنجا که، در شريعت ِ اسلام، مردمان تنها در انديشه نکردن و پيروی کردن آزاد هستند، اين آزاديخواهان هم، در پيرامون ِ پديدهی آزادی، انديشهای نمیکنند. آنها ويژگیهای آزادی را در پيروی از يافتهها و بافتههای بيگانگان برداشت میکنند.
<br><br>
سدها سال است که اين آزاديخواهان، در انجمنهايی گوناگون، سرشناسی را میستايند و خواستههای خود را در پيوست با آن نامدار مینگارند. آنها گمان میبرند، که در پيروی از آن سرشناس، خواستهها و آرزوهای آنها شناسايی خواهند شد. هنوز هم برخی، از سرشناسان ِ مرده، پيشوای آزاديخواهانی زنده هستند.
<br><br>
پرستنده خرد خود را در ستايش و بزرگ نماياندن ِ يک کس به کار میبرد و انديشهی او از يافتن و گشودن ِ گره ِ دشواریها بازمیماند. اين است تا کنون، در سر زمين ِ ايران، که به زهر ِ شريعت آلوده شده است، از اين همه آزاديخواه، کمتر آزادانديشی سر برآورده است.
روشن است که آزادانديشان ِ بسياری، از ايرانيان، زاييده شدهاند و زاييده خواهند شد. زيرا <b>فرهنگ ايران بر زمينهی نوزايی و نوانديشی است</b>. از شوربختی، الله يا امام زمان يا يک آخوند ِ نادان به جای مردم ِ ايران میانديشد و هر انديشهای، که آزادانه از ژرفای بينش ِ خردمندی برويد، در شوره زار حاکميت ِ الله میخشکد.
<br><br>
زيرا
<br><center><b>در شريعت اسلام ايمان بر خرد ِآدمها فرمانروايی میکند. انديشهی مسلمانان نمیتواند فراتر از تنگنای ايمان ِ آنها پرواز کند.
</center></b><br>
در سرزمينی، که زُهد، يعنی نادانی و پيروی کردن از دروغ، سنجهی برتری است، آزادانديشان با ديوانگان برابر هستند. ديوانگان و آزادگان، که احکام ِ شرعی را پذيرا نيستند، از عاقل شدگان گريزان هستند. زيرا اگر گستاخیی آنها شناسايی بشود، عاقلان به آزار ِ آنها میپردازند تا خراشی بر ايمان عاقل شدگان وارد نيايد.
<br><br>
از عاقلان نمونه:
<br><b><center>هر زاهدی، که در زندان ِ حکومت اسلامی، عاقل نامه دريافت کند. او را، پس از گذراندن ِ دورهی آموزشی در اوين، به آمريکا وارد و با مدالهای زرين نشانه گزاری میکنند. از آن پس او ديگر يک قهرمان، يک رهبر، يک جهان شناس، يک تئوريسين، يک انديشمند، يک رايزن، يک پيشگو، يک پيشدان و يک اسلامفروش ِ ناب خواهد بود.
</b></center><br>
آزاديخواهان، در پندار ِ خودشان، آرمانهايی گوناگون دارند. هر کدام از آنها خواهان ِ آزادیی ويژهای هستند، که بايد تنها آنها به آن آزادی برسند، ديگران هم آزادانه به فرمان ِ آنها سر بنهند، تا آنها بتوانند آرمان خود را آزادانه، در سامانی ايدآل، پياده کنند.
اين آزاديخواهان به راستی و به درستی آرمان ِ خود را نمیشناسند و آن را بررسی نکردهاند.
زيرا آنها به يک کس ايمان آوردهاند که راه ِ پيروزی را، در پيروی از سخنان ِ زيبايی که خودشان به آن کس بند کردهاند، گمان میبرند. از اين روی آنها خود را از جويندگی و آزمون بی نياز میدانند. زيرا آنها گمان میبرند که راه ِ رسيدن به آزادی در سخنان ِ پيشوای يکدانهی آنها نهفته است. آن معبود، چه مرده و چه زنده باشد، ويژگیهايی بسان ِ امام زمان دارد، بدانگونه که پيروان، در هر زمانی در راه ِ او به اميد ِ پيروزی میمانند.
<br>
اين پيروان هيچگاه نتوانستهاند، در جايی يا در زمانی، پندار ِ خود را به کردار بيازمايند. زيرا آنها نه انگيزهای، نه سازمانی، نه دانايی و نه آزادی داشتهاند که راستی يا کژی را در پندار ِ خود آزمون کنند. اين آزاديخواهان خود را به سرشناسی زنده يا مرده، که او در چشم مردم بزرگ شده است، بند کردهاند تا پرستندگان آنها را به بزرگی بستايند.
<br>
از اين روی اين گونه آزاديخواهان هيچ گونه کاستی و خراشی را در نمادی، که او را پرستش میکنند، نمیپذيرند. پرستش کرداری است که پرستندگان را، در يک انجمن، خشنود میکند. زيرا آنها خويشتن را در هستیی آن پيشوا گم کردهاند، با پرستش، خود را در آن معبود باز میيابند.<b> زمانی اين پرستندگان از سرور ِ بُت گونهی خود جدا میشوند که بُتی ديگر جایگزين او بشود.</b>
<br>
بر زمينهی خرد و انديشهی اين پرستندگان پنداری روشنی نمیرويد که بتوانند، گام به گام، آن را بيآزمايند و کژیهای پندار ِ خود را بهبود بخشند.
اين آزاديخواهان با برداشتیِ درست از آزادی و برای آرمانی يکسان هم در انجمنی هموند نشدهاند. بيشتر ِآنها از راه ِآشنايی با دوستی يا خويشاوندی به گروهی از اين آزاديخواهان پيوستهاند. بيشتر ِ هموندان يک انجمن گمان میبرند که راه رسيدن به آزادی تنها از راه ِ انجمن ِ آنها میگذرد.
<br>
از اين روی اين گونه انجمنها، که در پندار و به کردار همسان يکديگر هستند و با هر انجمنی، که پيشوای آنها را ستايش نکند، به دشمنی میپردازند.
هر يک از اين انجمنها، بهترين شيوهی کشورداری را، در بينش و انديشهی کسی میپندارد که انجمن به نام او سامان يافته است. هموندان بيشتر، پيشوای انجمن را ستايش میکنند نه بينش و انديشهی او را.<b> اين پرستندگان شيفتهی يک آدم، يک نماد يا يک پهلوان هستند نه شيفتهی آزادگی و بهزيستن.</b>
<br><br>
پرستندگان میتوانند همگی، همدوش يکديگر، يک نماد را ستايش کنند نه يک انديشه را بيازمايند. زيرا انديشه پيوسته در روند ِ نوشدن و دگرگونی است. پرستندگان از آن روی پيروی از نمادی را پذيرفتهاند که نياز به انديشيدن نداشته باشند.
<br>
بنابراين پرستندگان هم بسان ِ عارفان تنها نياز به پرستيدن دارند. ولی نيازی ندارند که دستکم صنم خود را شناسايی کنند. بيشتر ِ ستيزجويیهای انجمنها بر سر بُتهای گوناگون هستند نه برآيندی از برخورد ِ انديشههای گوناگون.
اگر اين هموندان میتوانستند خودشان ويژگیهای بهزيستی را شناسايی کنند آنها پرستندی يک بُت نمیشدند.
<br><br>
افزون بر اين، اين انجمنها هيچگونه سامانی را، در همسازی با جامعهی ايران، بررسی نکردهاند، آنها با فرهنگ و ديدگاه ِ مردمان ِ ايران هم بيگانهاند. آرمان يا آرزوی آنها اين است که سامان ِ کشورداری، در ايران، مانند ِ سامان ِ کشوری باشد که آنها پسنديدهاند.
<br>
آنها گمان میبرند، هر گفتاری، که در اروپا به کردار پياده شده است، میتواند در ايران هم همان گونه کارآيی داشته باشد. از اين روی آنها، برای رسيدن به اين آرمان، خواهان ِ فرمانروايی هستند تا بتوانند پندارهای ناساز را، در ايران و با مردمان ِ ايران، همساز کنند.
<br><br>
پرستندگان هميشه در نخست سرشناسی را برمیانگيزند تا او با نيروی مردم بُت ِ بزرگی را بشکند و بُتکدهای را ويران کند. آنگاه، که مردمان آن سرشناس را به قهرمانی يا به بُت شکنی پذيرفتند، پرستندگان، آن قهرمان را، به جای بُت ِ شکسته شده، در بينش مردم میکارند. برخی از مردم، که به بُت پرستی خو گرفتهاند، آن قهرمان را و پرستندگان ِ او را هم میستايند.
<br>
بيشتر هموندان از آن روی به اين گونه انجمنها میپيوندند، که گمان میبرند، آن چه را خود نمیدانند و نمیتوانند شناسايی کنند در بينش و دانش ِ معبود ِ آن انجمن آميخته است. آنها در سايهی انجمنی، که در پوشش ِ آزادگی و پيکار نام گرفته است، برده منشی و پسماندگیی خود را فراموش میکنند.
<br><br>
اين است که
<br><center><b>پرستندگان به ژرفای هيچ انديشهای نمینگرند و هر خراشی، که بر سيمایِ قهرمان ِ آنها وارد بشود، آنها را خروشان، آشفته و خشمگين میکند.</b></center><br>
رسول الله هم، برای اين که الله را جايگزين ِ همهی بُتهای مکه بکند، نخست به شکستن ِ بُتها و بُتکدهها و کشتار ِ بُت پرستان امر میکند. میتوانيم ببينيم: افزون بر اين، که ايمان آوردن به " لا اله الا الله"، شکستن ِ بُتهای ديگر را به همراه آورده است، الله نه تنها ويژگیهای همهی بُتها را به خود داده است وآنکه او، در ايمان ِ مسلمانان، جايگزين همهی بُتهای پيشين شده است.
<br>
با اين که مسلمانان، به ويژه شيعه گرايان سدها بُت را، در درون ِ الله، کار گذاشتهاند ولی آنها با هر معبود ِديگری که از شکم الله بيرون نيامده باشد با خشم بسيار جهاد میکنند. اين است که انديشههای رهايی بخش، مانند ِعرفان، دوباره به مرداب شريعت ِ اسلام واريز میشوند.
<br>
ويژگیهای بُت پرستی و بُت شکنی تنها به پيروان ِ شريعت بستگی ندارند. بيشتر ِ انجمنهای آزاديخواه هم قهرمانی را، که او را بدون ِ کاستی آفريدهاند، میپرستند. آنها با پرستندگان ِ ديگر، يا با هر آزادهای، با خشم به کينه توزی برخورد میکنند.
<br><br>
در سخنی ساده:
<br><center><b>انجمنهای آزاديخواه، در ايران، بيشتر بُت تراشانی هستند بُت شکن. آنها پيوسته نيروی خود را برای آرايش ِ معبود ِ خودشان و زشت ساختن ِ بُتگونههای ديگر به کار میبرند. ويژگیهايی که اين انجمنها به قهرمان يا پيشوای خود میبندند تنها در پندار پيروان هستی يافتهاند و با راستی پيوندی ندارند.
</b></center><br>
ريشهی بُت پرستی در اين است: کسانی، که نگرش و خردی کوتاه دارند، از ناتوانی و ناآگاهی به کسی پناه میآورند که برخی او را ژرفبين و خردمند ناميدهاند. اين کسان تنها در پيوند با آن بُت میتوانند دانايی و بينايی را بستايند تا بُت پرستان آنها را به دانايی و بينايی بپذيرند.
<br>
اين کسان آرمان، آرزو، خواسته، درد و درمان خود را هم، بدون ِ سنجش و بررسی، از سخنانِ بی هستهای برداشت میکنند که خودشان آنها را به آن قهرمان بند کردهاند. آنها نمیخواهند بپذيرند که پندار يا عقيده شايد هم آرمانی، که آنها از گفتار ِ ديگران برداشت کردهاند، با کژی و کاستی همراه باشد. آنها از شنيدن ِ پسماندگیهای پندار خود پرهيز میکنند.
<br>
پرستندگان در تارهای ناراستی و کژپنداری گرفتارند. آنها نمیتوانند درونمايهی راستی و کژی را شناسايی کنند. از اين روی آنها هيچگاه به پهنهی آزادگی نمیرسند.
<br><br>
دانستن ِ رويدادهای زمان، يادکردن از نامهای بزرگان، بازگو کردن ِ سرگذشت ِ قهرمانان، سخن راندن از کردار و از سخنان ِ انديشمندان، اگر هم راست و ارزشمند باشند، از ويژگیهای تنبلی، کورانديشی، کوتاهنگری و پسماندگیی پرستندگان نمیکاهند.
<br>
بی گمان برخی، از سخنان ِ انديشمندان، گرانمايه و در خور ستايش هستند. زمانی گوهر ِاين سخنان به ارزش میگرايند که خواننده يا شنونده شيرهی نيکويی را، که در هستهی آنها نهفته است، در خود بگوارد تا شکوفههای بينايی در بينش و انديشهی او برويند.<b> هيچ کس، تنها با بازگو کردن يا تنها با شنيدن ِ سخنانی از بزرگان، بزرگ و انديشمند نمیشود.</b>
<br>
ديدگاه و بينش ِ هر کس به اندازهای گسترده و روشن است که او، از پيدايش ِ هستی، برداشت کرده است. هر کس هم، در همان گُستره، در سویی همان نگرش و با آن دانشی، که در درون ِاو جوشان است، میتواند بينديشد.
<br><br>
هستی يا کاستیی خدا به گفتهی محمد، ولتر، رازی، اينشتن، پورسينا، چارلی چاپلين يا به گفتهی هر سرشناسی ديگر بستگی ندارد. هستی بخش چنين موجودی ناموجود، تنها به ژرفبينی و جهان بينیی تک تک ِ آدمها بستگی دارد. هر کدام از آدمها بدان گونه خدا را آفريده که او پيدايش ِ هستی را در بينش خود نگاشته است.
<br>
آن کس که به گفتاری، که در آزمون نمیگنجد، ايمان آورده است، ديدگاهی تاريک و تنگ دارد، او نمیتواند خودش بينديشد. او نياز به پيشرُوی دارد که از او پيروی کند.
<br><br>
<center><b>اين که کسی کوروش، فردوسی، مارکس، حافظ، هگل، کانت، نيچه، مولوی، زرتشت يا هر نامدار يا پنداری را ستايش میکند نشان آن نيست که ديدگاه ِاين کس با انديشهی، برخی از اين نامداران، نگاشته شده است.
</b></center><br>
از آن روی پرستندگان به يک قهرمان ايمان میآورند که آنها، با خرد و نگرش ِ کوتاه ِ خود، نمیتوانند ژرفای راستی و کژی را شناسايی کنند. آنها خواهان ِ آن هستند که از کژی بپرهيزند و به راستی مهر بورزند. ولی آنها ويژگیهای راستی و کژی را نمیشناسند.
<br>
شايد، در زمانی، انديشه يا پنداری ارزشمند، از خرد انديشمندی تراوش کرده باشد. برخی هم گوهر انديشهی او را شناسايی کرده و او را، در آن زمان، خردمند ناميدهاند. بزرگداشت ِ خردمندان، برای فروزان داشتن ِارزشهای فرهنگی، کرداری نيک و سزاوار ِآفرين است. ولی<b> ستايش کردن ِ يک آدم، که کسانی او را بزرگ خواندهاند، از نابخردی است.</b>
<br><br>
کسی که، در پرتو ِ خرد ِ خودش، مينوی راستی و مينوی کژی را شناسايی کند، او میتواند هستهی يافتههای فرهنگی را بشکافد و شيرهی درون ِ آنها را در خود بگوارد. به زبانی ديگر:
<br><br>
<center><b>هر کس میتواند، در ژرفای خرد و نگرش خود، برآيندی از بينش و دانش انديشمندان بيافريند. ديدگاه ِاو آميختهای خواهد بود از ارزشهای فرهنگی بدون آن که با نامدار ِ ويژهای پيوند داشته باشد. او ديگر نيازی به پيروی از "گمشدگان لب دريا" ندارد.
</b></center><br>
کسی که دانسته و سنجيده به دانش، به بينش و به يافتههای بزرگان ِ فرهنگی بپردازد، او میتواند خردمندانه زيبايیها و زشتیها را شناسايی کند. او ديگر به گوينده يا آفرينندهی آن پندارها يا آن انديشهها بند نيست. چنانچه دوست يا دشمنی به کاستی يا زشتیهايی، که شايد در ديدگاه او مانده باشند، برخورد کند، از اين برخورد، به گسترهی ديدگاه او افزوده و از آلودگیهای پندار ِ او کاسته میشود.
<br>
چنين کسی از برخوردی، که ديگران يا دشمنان، با بينش او دارند آزرده يا خشمگين نمیشود. زيرا؛
<br><br>
<center><b> يک آزاده هميشه جويای راستی و درستی است. او هيچگاه خود را بی نياز از يافتن و دانستن نمیداند. او قهرمانی، پيشوايی، ايدئولوژی يا بُتی را ستايش نمیکند که بُت پرستی ديگر بتواند به معبود او خراشی وارد آورد.
</b></center><br>
<b>پرستندگان ِ سياست پيشه</b>، با مينوی راستی و آزادگی کار ندارند، آنها به يک نماد نياز دارند که انبوهی از مردم به آن نماد مهر بورزند، تنها در پيوند، با يک نماد ِ مردمی، آنها میتوانند از نيروی مردم برخوردار بشوند. زيبايیهایِ آن نماد به شمار ِ پيروان میافزايند. اگر زشتی در آن نماد آشگار بشود، از شمار پيروان کاسته میشود.
<br>
برخی از کسان از سرشت ِ ميهن پروری-ی نسنجيده به کوروش يا به فرمان ِاو دلبستهاند و بی پروا کوروش را پرستش میکنند. حکومت اسلامی برای سرکوب کردن ِ اين پرستندگان، به شيوهی اسلامی، کوروش را به زشتی و ناپاکی آلوده میکند تا دوستداران او زشت و ناپاک جلوه کنند.
<br>
اگر همين ميهن پروران گوهر فرهنگی و آزادگی را از فرمان کوروش شناسايی و در بينش خود بياميزند، هر يک از آنان میتواند ويژگیهای آزادگی و بهزيستی را در ديدگاه ِ خود بيافريند. آزادگان، به ويژه ميهن پروران اگر ، در مرزهای دانايی و بينايی، خردمندانه بينديشند، آنها میتوانند، راه ِ رسيدن به آزادی را، که ريشهی آن هنوز در بينش ِ مردم ايران نخشکيده است، شناسايی کنند و به نوزايی و نوآفرينیی فرهنگ ِايران بپردازند.
<br><br><b><center>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-PScMzzPtPTk/UKaFAnyegII/AAAAAAAAEWA/y5Vat7z42Y4/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BA%2BBotparastan.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="163" width="220" src="http://1.bp.blogspot.com/-PScMzzPtPTk/UKaFAnyegII/AAAAAAAAEWA/y5Vat7z42Y4/s320/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BA%2BBotparastan.jpg"/></a></div>
<br>
حکومت اسلامی، يا هر ايران ستيزی، به آسانی میتواند بُتهای پرستندگان را با خشم و به کينه توزی بشکند تا الله را، يا بُت ِانجمن ديگری را، در جای آن بُتها بنشاند.</b></center><br>
درست است هر انجمنی نياز به يک کاردان يا رهبری زنده دارد. کاردان بدان کارکرد گماشته میشود که بتواند بخشهای سازمان را همآهنگ سازد و انجمن را در سوی آرمان هموندان رهبری کند. رهبر بايد زنده و داناتر و بيناتر از هموندان ديگر باشد تا بتواند در روندی، که هموندان ِانجمن مرزبندی کردهاند، نيروی هموندان را همآهنگ سازد و آن را در سوی آرمان ِ انجمن به کار ببندد.
<br>
رهبر ِ انجمن، آن کس که به دانايی و بينايی آراسته است، او کاردانی و رهبریی انجمن را، که هموندان به او واگذار کردهاند، پذيرفته است. در هر زمانی که هموندان خواسته يا نياز داشته باشند میتوانند کاردان ِ ديگری را به رهبری برگزينند. با مرگ، يا با کژرویی رهبر، سامان و روند ِ انجمن از هم نمیپاشد. زيرا هموندان دانسته آرمانی را پیگيری میکند نه هموندی که او را در پيش نهادهاند.
<br><br>
اشاره:
<br>
<center><b>در حکومت اسلامی يک فقيه، اميرالمومنين يا خليفه يا حاکم است تا احکام اسلامی را، که حکمت الهی هستند، بر سرکوب شدگان فرود آورد. مسلمانان وظيفه دارند که از اوامر او اطاعت کنند، آنها انديشه يا آرمانی ندارند که نياز به رهبری داشته باشند. آخوندها که از سرشت ِ خود دروغوند و دزد هستند، بر همين شيوه، برای مردمفريبی، واژهی "رهبر" را از فرهنگ .ايران دزدهاند بر يک راهزن يا بر يک غازی انسان ستيز نهادهاند
</center></b><br>
سخنی کوتاه با خوانندهی ژرفانديش!
<br>
اين جستار در بر گيرندهی همهی پرستندگان ِ ريز و درشت، همهی بُت شکنان و بُت تراشان ِ ريز و درشت و همهی بُتهای ريز و درشت است و با آزادگان و آزادانديشان هيچ گونه برخوردی ندارد.
<br><br>
خوانندهی گرامی!
<br>
تو اگر شيرهی اين جستار را گواريدهای، نيازی نداری که نورافکنهای نگرش ِ خود را به سوی بُتی يا بُتکدهای برگردانی وآنکه نياز است که با شمع خرد در گوشههای ديدگاهت بجويی و بُت ريزههايی که هنوز بر جای ماندهاند از برگهای بينشت پاک کنی. چنانچه از اين هفتخوان پيروزمند برگشتی، خواهی دانست که کمتر پرستندهای اَبزاری دارد که بتواند تو را از انديشيدن باز دارد و تو کمتر نيازی داری که بُت يا بُتکدهای را ويران کنی.
<br><br>
<center><b>خواهشمندم: پيروزيت را به من بگو تا من هم آن را جشن بگيرم.
</center></b><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
<br>
مـردو آنـاهيــد
<br>
نوامبر ۲۰۱۲
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-20298664030201755952012-11-10T06:11:00.001-08:002012-11-10T06:24:33.361-08:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
نادره افشـاری
<br><br>
</div></font>
یادنامه/ نادره افشاری درگذشت</b><br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-ZumcbFf5TkE/UJ5gShwgm8I/AAAAAAAAEUE/zvM3dYCiArM/s1600/.%2B-%2B.%2B-%2BNadereh%2Bafshari%2B-23.Dec.2010.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="300" width="400" src="http://3.bp.blogspot.com/-ZumcbFf5TkE/UJ5gShwgm8I/AAAAAAAAEUE/zvM3dYCiArM/s400/.%2B-%2B.%2B-%2BNadereh%2Bafshari%2B-23.Dec.2010.jpg"/></a></div>
<br>
<center><b>مرا در چهچهی پرندگان، در چک چک باران بر روی پنجرهها، در نوازش نسیم و در مزهی شراب خواهید یافت؛ طبیعت، اینگونه زنده است!</b></center>
<br>
بیماری امانم را بریده است. از درد کشیدن خسته شدهام که گاه اگر به کسی تندی کردهام، دلیلی نداشته است جز همین «درد»!
چند شب است که در هنگام خواب وصیتنامه یا «یادنامه»ای در سرم میچرخد که بنویسم هرچه را که دوست دارم؛ پیش از آن که «اجل معلق» سر برسد که حتما میرسد و «هیچکس» را از آن گریزی نیست؛ من نیز از اهالی همین ولایت «هیچکس» هستم.
در آغاز بگویم که من [نادره افشاری] به هیچ خدا و الله و محمد و علی... و در اساس به هیچ دین و مذهبی باور ندارم و همهی دینها را دسیسهی شیادان، راهزنان و شارلاتانها برای به بردگی کشاندن مردم و سواری گرفتن از ایشان میدانم. بنابراین اگر روزی نبودم، دوست ندارم کسی لباس سیاه بپوشد، ریش بگذارد، حلوا و خرما خیر کند، فاتحه بگیرد و یا حتی شیون و زاری کند. شمعی و شرابی و شاخه گلی مرا بس است!
<br><br>
زندگی کردهام آنگونه که دوست داشتهام و خودم را در فرزندانم و کتابها و نوشتههایم منتشر کردهام؛ پس، از همچو منی سخن از «مرگ» گفتن «یاوه»ای بیش نیست. من در تک تک واژههایم زندهام و زنده میمانم؛ چرا که برای آزادی از بند بردگیها و آگاهی و شناخت، دست به قلم بردهام.
<br><br>
به عنوان یک زن خاورمیانهای که خود را از بند «مفعول» بودن رها کرد و به عاملی کننده و خواهنده و «فاعل» تبدیل شد [با تلاشی جانکاه] به خودم افتخار میکنم؛ امیدوارم زنان و آزادیخواهان کشورم نیز چنین کنند!
هیچکس مرا ساپورت نکرد؛ پدرخوانده نداشتهام؛ مزدور و قلم به مزد هیچ درگاه و درباری نبودهام؛ هرچه کردهام، خود [بر اساس باور و شناختم] کردهام؛ با سوزن کوه کندهام و با پشتکار کارهایم را به ثبت رساندهام![<a href="http://nadereh-afshari.org/index.htm">+</a>]
<br><br>
<center><b>نادره افشاری، در تاریخ ۹ نوامبر ۲۰۱۲ برابر با ۱۹ آبان ۱۳۹۱ از میان ما برای همیشه رخت بر بست. یاد و نام و راهش جاودانــه مانـدگار</b></center>
<br>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-69991512142526186492012-10-22T07:36:00.002-07:002012-10-22T07:40:55.038-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
خردش را میخشکانند تا انسانی عاقل بشود</b>
<br><br>
مردو آناهيد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-VkTh7t_JtC4/UIVZ3DmhAXI/AAAAAAAAESc/ClQcPcNFuDE/s1600/-%2B%2BAl%2BQoran-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="240" width="320" src="http://1.bp.blogspot.com/-VkTh7t_JtC4/UIVZ3DmhAXI/AAAAAAAAESc/ClQcPcNFuDE/s320/-%2B%2BAl%2BQoran-1.jpg"/></a></div>
<center><b>انسانی، که آزاد زاييده شده است، به هيچ خدايی بدهکار نيست که بايد برای او بندگی کند.</b></center>
<br>
افيون يا اُپيوم زهری است که انگيزههای گستاخ را در سرشت ِ انسان فرو مینشاند و انسان را سرخوش و بدون ِ آرمان در چنگال ِ خود گرفتار میسازد. دين را افيون ِ جامعه ناميدهاند. زيرا دين خرد ِ انسان را میخشکاند و وجدان او را به گروگان میگيرد. به سخنی ساده:
<br><br>
<center><b>دين، از آدم-هایِ آزاد، بردگانی خودکار، نابخرد و بيگانه با خويشتن پرورش میدهد.</b></center>
<br>
دين ويژگیهای اُپيوم را دارد، که با احکام ِ پيشنوشته، انسان را از رنج ِ انديشيدن رها و در بندهای ايمان گرفتار میکند. افزون بر اين دين يا مذهب انگيزههای سرشت ِ انسان را نکوهش میکند تا هر کس خود را گمراه و گناهکار بپندارد. زهر ِ مذهب، مانند اُپيوم، در پوششی زيبا، که با درونمايهی آن همخوانی ندارد، به خورد ِ مردم داده میشود.
مانند افيونی که در ايران آن را "ترياک" ناميدند تا مردمان آن را بسان ِ پادزهر يا به جای نوشدارو به کار ببرند.
<br><br>
دين زهری است مانند اَفيون که مردمان را رنجور میسازد ولی پايدارتر و خردسوزتر از هر افيونی است. زيرا اَفيون زهری است که تنها جانها را میآزارد. افزون بر اين، زيانهای اَفيون را میتوان شناسايی کرد و آنها را در رسانهها به همگان نشان داد. از اين گذشته، زهر ِ اَفيون در جانی فرو مینشيند که آن را نوشيده باشد. بيمار ِ افيون زده اگر مداوا نشود، رنج او با مرگ ِ او به خاک سپرده میشود، ولی کمتر آيندگان را میآزارد.
مذهب يا دين در پوششهايی زيبا، واژگانیِ ارزشمند و مژدگانیهايی دروغ در بينش ِِ مردمان نگاشته میشود. پيروان، که <b>خودباختگان ِ مذهبی</b> هستند، خرد ِ خود را به واليان آن مذهب میسپارند. آنها نمیتوانند به بيماریی خود و زيانهای برآمده از زهرآب ِ آن عقيده پی ببرند. اين آلودگی از خانواده به فرزندان و از فرزندان به آيندگان میرسد.
همهی دينمداران مانند واليان ِ اسلام انسان را مخلوقی نادان میدانند که او نياز به اوامر خالق ِ خود دارد. آنها سرپيچی از احکام شريعت را گناه میشمارند و با خشمی سنگين با گستاخان و با دگرانديشان برخورد میکنند.
<br><br>
افيونهای خردسوز، که مردمان را از خود بيخود میکنند، هميشه و در هر زمان، در پيمانهی دين به کام ِ مردمان ريخته نمیشوند. ولی هميشه در واژگانی زيبا پيچيده و بر سفرههای زربفت گسترده میشوند. روشن است کسانی، که میخواهند بيشترين مردمان را به يک افيون بند کنند، بايد زهرآب آن را به شيرينی در جامهای زرين و جهان پسند به بازار بياورند تا جهانيان به دلخواه و آزادانه آن را خريدار کنند و خود را در آن افيون ببازند.
<br><br>
در اين زمان، که مردمان، به جز مسلمانان، کمتر جن و جبرييل را باور میکنند، بايد اَفيونی گيراتر و فريبنده تر از دين به بازار ِ جهانی وارد کرد تا روشنفکران و دانشنامه داران در بندهای آن گرفتار بشوند. زيرا بيشتر ِ روشنفکران، که زمينهی بينش ِ مردمان را مینگارند، کمتر از آتش ِ جهنم میترسند و کمتر هم شيفتهی جویهای شير و عسل میشوند.
<br><br>
<center><b>از اين روی مردم-شناسان ِ خوش انديش اُپيومی به زيبايی و دلربايی حقوق بشر آفريدهاند.</b></center>
<br>
مردمان در هر کجای جهان میدانند که آنها بشر هستند و بيشترين آنها میدانند که بر آنها ستم وارد میشود. از اين روی همه مردمان خواهان ِ سامانی هستند که در آن سامان ستم بر آنها وارد نيايد. اين خواسته نشان آن نيست که مردمان از ستمکاری بيزار هستند وآنکه بيشتر خواهان آن هستند که آنها در بارگاه ِ ستمکاری جایگزين بشوند.
ستمديدگان درونمايهی آرزوهای خود را، که آزادی، دادگری، برابری و حقوق بشر هستند، نمیشناسند. اين است که آنها بسوی هر سرآبی، که نشانی از آرزوهای آنها را داشته باشد، میشتابند.
<br><br>
دورنمايی که بتواند همهی گمشدگان و تشنگان راه ِ آزادی را به سوی خود بکشد بايد جلوه گر آرزوهای همهی جهانيان، که خود را بشر میدانند، باشد. پس سرابی، که بتواند همهی روشنفکران ِ جهان را به خود بکشد، <b>منشور جهانی حقوق بشر</b> نام گرفته است.
تا کنون هيچ يک از بندهای اين منشور، که پيشنهادهايی هستند دلربا و آرامبخش، در هيچ کجای جهان به راستی پياده نشدهاند. ولی هزاران روشنفکر، در هر تار مويی از اين دلدار ِ ناديدنی، گرفتار شدهاند، آنها به اميد کاميابی، به نوازش و ستايش ِ زيبايیهای اين منشور میپردازند.
شايد برخی که، در نخستين بار، با نگرشی ساده به رويهی دلفريب ِ اين منشور نگريسته باشند، بتوانند بگويند: به راستی که پارهها و بندهای اين منشور در خور ستايش هستند و سزاوار است که آنها را در سراسر جهان گسترش داد. زيرا هر پاره و هر بند ِ آن؛ زيبا، دلنشين، اميدبخش و فريبنده نگاشته شدهاند.
<br><br>
اين منشور، در اين زمان، به همان نيکويی است که از ده فرمان ِ موسا، از پيام ِ عيسا و از خروش ِ <b>شريعت اسلام</b> سخن رانده شده است. تفاوت ِ اين منشور با پيامهای نامبرده اين است که ما امروز میتوانيم خردسوختگی و ازخودبيگانی را در پيروی آن پيامها ببينيم. ولی برآيند ِ سرسپردگی به نوای اين منشور را، به جز با ژرفنگری و دورانديشی، نمیتوانيم دريابيم.
راست ترين و درست ترين بند ِ اين منشور نخستين مادهی آن است. (که نمايندگان ِ مسلمانان در مصر آن را نپذيرفتهاند)
در اين جستار اندکی به شيرهی تلخی که در اين مادهی شيرين نهفته است اشاره میکنم.
<br><br>
<b>ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر</b> (برگردان از آلمانی)
<br><br>
« همهی آدم-ها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده-اند. همه به خرد و وجدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند.»
<br><br>
اين که آدم آزاد زاييده شده است يک يافتهی بزرگی نيست که نياز به پژوهندگان ِ بزرگ داشته باشد. زيرا هر جانوری هم آزاد زاييده شده است. ولی انسان، آزادی را از برخی جانوران گرفته و با مهربانی آنها را "عاقل" کرده است. انسان از آن جانوران که "عاقل" شدهاند سواری میگيرد و از هستیی آنها سود میبرد و با ديگر ِ جانوران، که آزاد(کافر) ماندهاند، جهاد میکند.
<br><br>
آدم هم از نخست آزاد بوده و نيازی نداشته است که کسانی آزادی را به او پيش کش کنند. چند هزار سال است که زورمندان به کمک دينمداران آزادی را از آدم-ها گرفتهاند، خرد ِ آنها را سوختهاند و مردمان را "عاقل" کردهاند. از آن پس مردمان ِ عاقل شده، به فرمان دينمداران، برده وار جانفشانی میکنند و ديگران را میکشند تا پس از مرگ به رستگاری برسند.
اکنون بيشترين مردمان ِ جهان عاقل و پيروان ِ واليان ِ دينی هستند. آنها خود را بردهی خالقی میپندارند که دروغوندان آن را، برای حاکميت بر مردمان، خلق کردهاند.
<br><br>
اگر اين حق شناسان براستی براين باورند که آدم آزاد زاييده شده است؟ پس بايد نخست زنجيرهای بردگی را، که دينمداران بر گردن ِ بشر انداختهاند، باز کنند. دستکم بنده سازی و بنده شدن را نادرست، ناحق، ناسزا و ناشايست بخوانند.
<br><br>
<center><b>انسانی، که آزاد زاييده شده است، به هيچ خدايی بدهکار نيست که بايد برای او بندگی کند.</b></center>
<br>
اين کسان، که در اين منشور انسان را آزاد خواندهاند، دگرسو با آزادیی بشر، گستردن ِ دين را هم آزاد خوانندهاند. آنها به راستی برده سازی، برده شدن و برده پروردن را آزاد شمردهاند. پس آنها به دروغ انسان را آزاد خواندهاند تا او بندهای بردگی را بخشی از آزادی بپندارد.
اگر هم اين حقوقدانان انسان را مخلوقی میپندارند که او محکوم به اطاعت از اوامر ِِ خالق خودش است. پس آنها به دروغ از پديدهای سخن راندهاند که درونمايهی آن را نمیشناختهاند. اين درست مانند ِ آن است که پوست فروشان کشتار جانوران را نفرين کنند و بر پوستين دوزان و پوستين پوشان آفرين بگويند.
باز در همين بند ِ منشور گفته میشود که آدم به شايستگی با حقوق برابر زاييده شده است. روشن نيست که اين حقوقدانان کور و کر بودهاند يا در جرگهای دور از بشر میزيستهاند يا اين که آگاهانه چنين دروغی را نوشتهاند.
<br><br>
آيا فرزندان در يک خانواده به يک اندازه تنومند، خردمند، هوشمند و توانمند هستند؟
که منشور نويسان میپندارند: همهی مردمان ِ جهان به شايستگی و حقوق برابر زاييده شدهاند.
آيا اين کوتاهنگران نمیدانستهاند که برخی از مردمان، در کنار دريای خروشان، برخی در کنار کوير ِ نمک، برخی در زمينهای يخ زده، کسانی در جنگلهای انبوه، کسانی نزديک به جانوران ِ آبزی، کسانی روی کوهستانهای کورگذار، شماری کوتاه، شماری دراز، شماری سياه، شماری سفيد، شماری زيبا و اندک شماری ناخوشآيند زاييده میشوند.
<br><br>
ويژگیهای زادگاه، ويژگیهای خانواده، ويژگیهای نژاد، ويژگیهای بُن سرشت و ديگر ويژگیها، آدم-ها را گوناگون کردهاند. رازهای آفرينش ِ جانداران در همين گوناگونیهای آنها نهفتهاند. اين بشر نشناسان، اگر نادان نبودهاند بی گمان از راه ِ مردمفريبی گفتهاند که همهی آدم-ها با ويژگیهای يکسان زاييده شدهاند.
<br><br>
مگر بشر به تازگی در کارخانهای ساخته شده است که برايش دستور کاربرد بنويسند. مگر اين همه گوهر ِ گوناگونی که در ساختمان تن و بُن سرشت جهانيان به کار رفتهاند يکسان و برابرند که بتوان با يک سخن همه را يکسان انگاشت و فرمان داد که انسان بايد سرشت و انگيزههای خود را با دستورهای حقوق بشر همساز کند.
بايد بسيار خودفريب و کورانديش باشيم تا بتوانيم بپذيريم: مردمی، که در کنارهی کوير ِ نمک زيست دارند، با مردمی، که در کنار ِ دريای مديترانه میزيند، آنها به شايستگی و با حقوقی برابر زاييده شدهاند.
<br><br>
در دنبالهی مادهی نخست از اين منشور گفته شده است که همهی آدم-ها به خرد و وجدان آراسته هستند. اگر بتوان خرد را با عقل همانی داد، شايد بتوان به گزاف پذيرفت که انسان، از نابخردی، با آن عقل، که به ايمانش بند است، هر دروغی را به جای آگاهی پذيرفته و در خودش انبار کرده است تا او را عاقل بشمارند.
تنها در اين ويژگی میتوان گفت: بيشترين کسان از انگيزهی خودفريبی، که آن را عقل ناميدهاند، برخوردار هستند.
<br><br>
از ديدگاه ِ فرهنگ ِ ايران: خرد چشم ِ جان و چشمهی جوشان ِ انديشه است، که شرارهی آن نيروبخش ِ جويندگی و راهنمای شناسايیی راستی و کژی است. بر اين پندار: بيشترين شمار از مردمان از آن اندازه خرد برخوردار هستند که میتوانند تنها در پيرامون ِ نيازهايی، که در سرشت آدمی هستند، بينديشند. اين است که آنها هم به سادگی فريب میخورند و عاقل میشوند.
به هر روی در اين زمان، که دانشمندان هستهی برخی از پديدههای ناشناخته را شکافته و به پيدايش هستی پی بردهاند، باور داشتن ِ دروغهای شگفت انگيز، که در تورات، انجيل و قرآن بافته شدهاند، نشان کوتاه خردی است.
<br><br>
<center><b> ميلياردها آدم هنوز از ديدگاهی به جهان هستی مینگرند که دروغوندانی چند هزار سال پيش برای آنها نگاشتهاند.</b></center>
<br>
نويسندگان حقوق بشر، که دستکم خودشان بايد به خرد و انديشهای آزاد آراسته باشند، از خود نپرسيدهاند:
اگر انسان گوسپند نيست و به خرد آراسته است، پس او چه نيازی به چوبداران ِ دينفروش دارد؟ زيرا انسان با اندکی خرد میتواند راستی و کژی را شناسايی کند.
اگر هم انسان مخلوقی نادان است و نياز به گله بانان ِ الهی دارد، پس مخلوق چه حقی بر خالق خود دارد؟ مخلوق بندهی خالق است و بايد بی چون و چرا از اوامر ِ صاحب خود اطاعت کند. دينمداران به جای پيروان میانديشند، کاستیها و پسماندگیهای احکام الهی را "عقلی" میسازند، عاقلان هم از کوتاه خردی آنها را میپذيرند.
مردمان پيوسته با يافتهها نو و ابزارهايی، که برآمده از دانش هستند، برخورد میکنند. زيربنای هر دانشی با عقيدههای پسماندهی مردمان ِ امروز ناسازگاراست. آيا نبايد پذيرفت، که اين مردمان، پسمانده تر از مردمان ِ سه هزارسال ِ پيش هستند که نگرش ِ اين مردمان کوتاهتر و ديدگاه آنها تنگتر شده است.
زيرا در آن زمان جادوگران و رمالان بر بينش و منش ِ مردمان فرمانروايی داشتهاند. ولی در اين زمان بيشترين آدم-ها، برای زيستن نياز به آموزش دارند، آنها هر پيشه يا هنری را که بياموزند با دانشی پيوند دارد، هر دانشی هم با عقيدههای پسماندهی آنها ناسازگار است. آنها با اندک آگاهی، دستکم با ريزهای از هوش، میتوانند ببينند که، هيچگاه چيزی از هيچ پديدار نمیشود.
<br><br>
پيروان ِ دينها در سراسر جهان، به کردار، از راه ِ انجام ِ آيينهای مذهبی، نشان میدهند که نگرش آنها، از ديدگاه پسماندگان ِ سه هزار سال پيش، اندکی هم فراتر نمیرود. اين پسماندگی نشان آن است که آدم-ها همه میتوانند عاقل، يعنی پيرو، باشند. ولی شمار خردمندان در انجمن آدميزاد بسيار اندک است.
جانوران، که از اندکی خرد برخوردارند، هيچگاه کار ِ بيهودهای را بارها و بارها تک رار نمیکنند، مگر آنکه آدميان، برای سودجويی، آنها را "عاقل" کرده باشد. ولی همه ساله ديده میشود که ميليونها مسلمان، در انجام احکام حج، به شيطان سنگ پرتاب میکنند. آنها پس از 1400 سال، هنوز هم به بيهوده بودن ِ اين کار پی نبردهاند.
<br><br>
به نمونههايی بينديشيم: حکومت اسلامی از خشمآورانی ساختار دارد که آنها مردم و کشور ايران را، برای امام زمان، آماده میکنند.
<b>امام زمان ناموجودی است که هرگز زاييده نشده است.</b>
آيا برآيند ِ خرد و دانش ِِ کسانی، که چشم براه ِ مهدی هستند، از خرد و دانش ِ يک دانش آموز ِ
آزاده، در اروپا، کوتاه تر و کمتر نيستند؟
<br><br>
آيا ديدگاه ِ همهی واليان اسلام تنگتر از ديدگاه نيچه يا هگل نيست و دانش همهی آنها، روی
هم رفته، کمتر از دانش ِ يک آزادهی مُرتد نيست؟
<br><br>
آيا ديدگاه ِ جورج واشينگتن با ديدگاه جورج بوش به يک اندازه هستند؟
<br><br>
آيا میتوان چرچيل و تونی بلر به يک اندازه تيزهوش دانست؟
<br><br>
چون سخن از ميزان خرد و نا بخردی است پس بايد پذيرفت، که نويسندگان ِ حقوق ِ بشر يا دروغوند و مردمفريب بودهاند يا اين که خودشان هم نابخرد و کورانديش.
<br><br>
اکنون بپردازيم به بخش ِ پايانی از نخستين مادهی منشور جهانی حقوق بشر. بر زمينهی اين بند از منشور همهی مردمان دارای وجدان هستند. يعنی انسان از انگيزهای، که در سرشت او است، از آزردن ِ هر پديدهای پرهيز میکند. به راستی هم انسان ِ آزاده، که به عقيدهای آلوده نباشد، از رنج ديگران رنج میبرد و از شادمانیی ديگران شادمان میشود.
سخن از تلاش ِ آزمندان ِ جهان در راه ِ ساخت و فروش ِ جنگ ابزارهای پُر توان نيست که تنها برای آزردن مردمان به کار برده میشوند. زيرا جهانداران از زور و از خشم سخن میگويند نه از وجدان. پس سخن از آدم-هايی است که آنها در پوشش ِ مهر، با وجدان ِ خفته، جانستانی میکنند.
<br><br>
آيا تا به امروز، دينی در جهان يافت شده است که بدون کشتار و ويرانگری استوار شده باشد؟
<br><br>
آيا دينی وجود داشته است که از کشتار دگرانديشان پرهيز کرده باشد؟
<br><br>
آيا پيروان ِ يهودی و مسلمانان با وجدانی پاک بر يکديگر میخروشند و کشتار میکنند؟
<br><br>
آيا شمار کسانی که برای مسيح کشتار کردهاند کمتر از آدمکشانی بوده است که برای زراندوزی بر ديگران تاختهاند؟
<br><br>
آيا اسلام میتواند، بدون خشم و بدون کشتار ِ دگرانديشان و بدون ِ گستردن ِ ترس، پايدار
بماند؟
<br><br>
<center><b>آيا ستم-ورزی، خشمآوری، بیدادگری، نادان پروری، دروغوندی، انسان ستيزی، نژاد پرستی، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، که احکام ِ اسلام از اين ويژگیها سرشته شدهاند، همه برآمده از وجدان ِ پاک ِ مسلمانان هستند، که، در اين منشور، آموزش و اجرای اين پليدیها و ستمکارها را، در مادهی 18، بخشی از حقوق بشر ناميدهاند.</b></center>
<br>
روشن است با اين همه تخم ِ خشم و آتش ِ کينهای که جهانداران، در هر کجای زمين، میکارند و میافشانند، هيچگاه مردمان نمیتوانند، در روی زمين، با منش ِ برادری با يکديگر زندگی کنند.
اگر بتوان اندکی راستی و درستی، در منشور حقوق بشر پيدا کرد، در نخستين مادهی آنست که من به کژیهايی، که در پوستههای زيبای واژگان پنهان هستند، اشاره کردم. پس نيازی نمیبينم در اين جستار به زهری که، در بندهای ديگر اين منشور، به ويژه در بندهای 16تا 21، آشگار هستند برخورد کنم.
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br><br>
اکتبر ۲۰۱۲
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-62914993912866152042012-10-07T06:20:00.002-07:002012-10-07T07:06:24.790-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
اسلامزدگان از برون نرم و از درون خشمند</b>
<br><br>
مردو آناهيد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-Npeq2noYK7k/UHGBcMCdG7I/AAAAAAAAEPY/P-VvaqIVlvs/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2Bgolden%2Beara-1979.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="344" width="344" src="http://1.bp.blogspot.com/-Npeq2noYK7k/UHGBcMCdG7I/AAAAAAAAEPY/P-VvaqIVlvs/s400/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2Bgolden%2Beara-1979.jpg"/></a></div>
<center><b>واليان اسلام که در منجلاب ِ پستی و نادانی به سر میبرند به جز کشتار و دزدی پيشهی ديگری را، برای زيستن، نمیشناسند.</b></center>
<br>
آن چيزهايی را که نمیتوان به آسانی ديد و نمیتوان آنها را، بدون ِ راستی و آزادگی، سنجيد سوی نگرش و پهنهی ديدگاه ِ مردمان هستند. هر روشن انديشی میتواند ببيند که مسلمانان در کشورهای آزاد، تا اندازهای به مانند ِ ديگران میزيند، همسان ِ ديگران میآموزند، همراه ديگران کار میکنند و از سامان ِ پيشرفتهی ديگران برخوردار میشوند.
کمتر کسی میتواند ببيند که، نگرش ِ مسلمانان از نگرش ِ ديگران سدها سال پس مانده است، بينش مسلمانان با بينش ِ ديگران سازگار نيست، ديدگاه ِ مسلمانان بسيار تنگتر و تاريکتر از ديدگاه ِ ديگران است.
<br>
بيشترين شمار از اين مردمان، چه مسلمانان و چه ديگران، که به ناچار در ميهن ِ خود با مسلمانان همزيست شدهاند، از پيروان ِ دينهای ابراهيمی هستند. دينهای ابراهيمی عقيدههايی هستند، که هر يک از آنها، در پيوند به بينشی يکسان که بر زمينهی برده منشی است، مردمانی را، با زور و در سايهی ترس، به بند کشيدهاند.
پيشوايان ِ دينهای ابراهيمی، حکومت بر مردمان را، با گله بانی، برابر میپندارند. زيرا عقيدهی همهی آنها، با اندکی پس و پيش، پسمانده و بر پايهی حکومت ِ خالق بر مخلوق است. از اين روی برداشت ِ پيروان هم از پديدهی دين و انسان تا اندازهای يکسان است.
پس چرا مسلمانانی، که به کشورهای پيشرفته واريز شدهاند، با مردمان ِ باشندهی اين کشورها، به زشتی و با خشونت برخورد میکنند؟
هر چند که پيشوايان ِ آنها هيچگاه، در گنج رُبايی و زراندوزی، با يکديگر سازش نداشتهاند. بر همين بنياد هم همهی نامسلمانان را نجس خواندهاند تا بتوانند مسلمانان را برای جهاد، يعنی برای کشتار و دزديدن ِ دارايیی نامسلمانان، بپرورانند. نيز از آزمندی و انسان ستيزی هم، در قرآن به مسلمانان امر شده است که با پيروان ِ کتاب (يهودیها و مسيحیها) جهاد کنند تا آنها در ناچاری جزيه بپردازند.
به هر روی ناسازگاریی پيشوايان دينهای ابراهيمی، در گذشته، بيشتر از سودجويییِ آنها بوده است نه از گوناگون بودن ِ عقيدههای آنها. زيرا که عقيدههای آنها چندان گوناگون نيستند.
آنچه که، در اين زمان، اين گوناگونی و واماندگی را، در ميان ِ عقيدهیِ مسلمانان نسبت به بينش ِ مردمان ِ پيشرفته، ايجاد کرده است؛ سدها سال پيشرفت ِ فرهنگی در اروپا ست. در روند ِ اين زمان، ديدگاه ِ مردمان ِ اروپا، بريده از پسماندگیهای مذهب، گسترش يافته است و در برابر اين پيشرفت، عقيدهی مسلمانان، در زندان ِ شريعت ِ اسلام، در همان تاريکی پس مانده است.
<br>
انديشمندان در اروپا، در گذار ِ سدها سال، از پیی يکديگر کوشيدهاند که پسماندگیهای مسيحيت را، بيشتر و بيشتر، آشگار کنند و نگرش مردمان را به سوی خردگرايی، دانشپژوهی و بهزيستی برگردانند. آنها پس از سدها سال پيکار عقيدههای مذهبی را در درون ِ کليساها ميخکوب کرده و بندهای انديشهی خردمندان را پاره کردهاند.
<br><br>
<center><b>انديشمندان ِ ايران هم، که بيشتر عارف بودهاند، در گذار ِ همين سالها، از پیی يکديگر کوشيدهاند که پسماندگیهای اسلام را، بيشتر و بيشتر، پنهان کنند و نگرش ايرانيان را به سوی ستم پذيری، چله نشنی و خاکساری برگردانند. آنها در اين تلاش توانستهاند خرد و وجدان همگان را خاموش بدارند و انديشهی آنان را در زندان ِ ايمان ميخکوب کنند.
</b></center>
<br>
برآيند ِ کوشندگی، در اروپا، اين بوده است که آنها پيوسته دانشگاه ساختهاند تا بتوانند با دانايی و بينايی بر جهان و بر دشواریهای زندگی پيروز بشوند. آنها انديشهی انسان را آزاد گذاشته و مذهب را به بند کشيدهاند. ما امروز میتوانيم بازدهی پيکار ِ کوشندگان ِ اروپايی را، در رفتار و کردار ِ مردمان ِ اروپا ببينيم.
برآيند ِ کوشندگی، در ايران، اين بوده است که عارفان، در دورانی کوتاه، مسجدها را به خانقاه برگردهاند تا روان ِ آنها از پيکر ِ خاکی به آسمان ِ روحانی پرواز کند، شايد هم بتوانند، از خشونتهای شريعت اسلام بکاهند. اگر ما امروز به ژرفی بنگريم، میتوانيم ببينيم که؛
<br><br>
<center><b> عارفان دروغوند و خودفريب بودهاند و با بزک کردن ِ اسلام مردم را هم فريب دادهاند. ولی آنها نتوانستهاند اندکی از پسماندگی و خشمِ اسلام بکاهند.
افزون بر اين شوربختی، عارفان نگرش ِ مردمان را از سربلندی به سرگردانی و ستم پذيری بر گرداندهاند.</b></center>
<br>
بايد اشاره کنم ايرانيان، که بينشی گسترده تر از جهادگران ِ عرب داشتهاند، پيشرفتهترين مسلمانانی بودهاند، که توانستهاند، پيش از دوران ِ صفوی، با پوشش ِ عرفان ِ ايرانی، خشم ِ اسلام را وارونه نشان بدهند. ديگر مردمان، پس از مسلمان شدن، از راه ِ جهاد به نوايی رسيدند، آنها هيچگاه گامی فراتر، از تاريکخانهی شريعت، ننهادند.
<br>
برای روشن شدن ِ اين گفتار نياز است که روند ِ پيشرفت ِ اروپاييان را از زمانی مرور کنيم که آنها هم مانند ِ مسلمانان از روزنهای تنگ، يعنی با بينش ِ حاکميت ِ خالق بر مخلوق، به جهان ِ هستی مینگريستند.
<br>
مسيحيت در اروپا، درست مانند ِ اسلام در خاورميانه، با خشم و خونريزی گسترش يافته است. با اين تفاوت که مسحيت از رُم آغاز شده و پس از هزار سال کشتار توانسته است که مردمان ِ سرتاسر اروپا را به کليسا بند کند و فرمانروايان را باجگزار خود سازد.
جهادگران ِ بيابانگرد، در زمانی کمتر از 400 سال، اسلام را، با خشمی که در انديشهی انسان نگنجد، بر سرزمينهای به خون کشيده، فرود آوردهاند. جهادگران افزون بر کشتار ِ دگرانديشان و ويران کردن ِ شهرها، پيوند ِ مردمان ِ ترسزده را با کيستی و زادگاه خودشان پاره و به شريعت اسلام بند کردهاند.
<br>
تفاوت ِ دستاندازیی ِ مسيحيان در اروپا با يورش ِ جهادگران بر دگرمردمان اين است:
مسيحيان اروپا، هنوز هم، ميهن پروری و کيستیی خود را فراموش نکردهاند. آنها برای سرفرازی و سود ِ ميهن ِ خود، انگيزهی ميهن پروری را در مردمان ِ پسمانده میخشکانند تا بتوانند از آنها بهتر بهره برداری کنند.
مسلمانان، دگرسو با مردمان ِ مسيحی، بی هويت، بی ريشه و ميهن ستيز شدهاند، آنها، در برده منشی، برای کشندگان ِ پدران و ويران کنندگان شهرهای سرزمين ِ خود جانفشانی میکنند. اين کورانديشان ِ خودباخته ميهن خود را به بيگانگان میسپارند تا از آنها پاداش بگيرند.
<br>
حکمرانان اروپا، در پسماندگیی احکام ِ کليسا از پيشرفت باز مانده بودند. آنها برای دستاندازی به سرزمينهای ديگر نياز به دانشی، فراتر از ديدگاه ِ مسيحيت، داشتهاند. اين بود که کليسا، از آزمندی و در ناچاری، گاه به گاه، با پژوهندگان ِ دانش و سازندگان ِ ابزار همراهی میکرده است.
سرکردگان اروپا، در آغاز ِ جهانگيری، با سامان و ديدگاه ِ مردمان ِ برون از اروپا آشنايی نداشتند. آنها نخست با نمايندگان کليسا، با انديشهی بهره برداری، در پوشش مهربانی و مداوای بيماران، به سرزمينهای بيگانه میآمدند و پنهانی گنجينههای سرزمين را شناسايی میکردند.
پس از آن، که مردمان پذيرای دام و دانهی کليسا میشدند، سپاهيان ِ اروپايی اين سرزمينها را میگرفتند و خودفروختگانی نادان را به سرگردگی میگماشتند. با همين روند از مصر تا آفريکای جنوبی، از فلسطين تا چين، بسان ِ گنجهايی بادآورده، از سوی کشورهای اروپايی به تاراج میرفتند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-ytA5jd-OItY/UHGI1FkYG4I/AAAAAAAAEQk/FcExavL0w6M/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2Ba%2B-%2B%2BBritislam.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="174" width="400" src="http://4.bp.blogspot.com/-ytA5jd-OItY/UHGI1FkYG4I/AAAAAAAAEQk/FcExavL0w6M/s400/-%2B%2B%2B%2B%2Ba%2B-%2B%2BBritislam.jpg"/></a></div>
<br>
<center><b>برای انگلستان سروری بر کشورهای مسلمان نشين، به ويژه ايران، بسيار آسان بوده است. زيرا در احکام شريعت، پيوند ِ مردمان با ميهن يا زادگاه ِ خودشان پاره شده و برده منشی جایِ سرافرازی را در آنها پُر کرده است. حکمرانان، در کشورهای مسلمان شده، تنها ابزارهايی انسان ستيز برای پايداریی اسلام هستند. آنها، به جز سودجويی، هيچ پيوندی با سرزمين و با فرهنگ ِ مردمان ندارند.</b></center>
<br>
اسلامزدگی در آن زمان هم، مانند ِ امروز، دروازهای بود که، کفتاران ِ نفت آشام، میتوانستند به آسانی از آن راه وارد ِ سرزمين بشوند. مُردارخوران ِ دينی هم، با اندک لاشهای، که از انگلستان دريافت میکردند، نه تنها گنجينهی کشور را به او میسپردند وآنکه راهنمايیهای انگل ليسها را، برای حکومت ِ گله بانی و برای تاريک داشتن ِ نگرش ِ مردمان به کار میبردند.
از اين روی انگلستان نيازی نداشته است تا کشور ايران را، به نام ِ مستعمره، به گنجينهی انگلستان پيوند بزند. زيرا جهادگران ِ ستمکار، که بر ايران حاکم بودند، مرزهای پُر گوهر ِ ايران را، با گرفتن ِ خر مهرهای، به تاراجگران انگل ليس واگذار میکردند.
در کشورهای خاوردور و آفريکايی، که مردمان آنها هنوز زهرآب ِ خشم را از شريعت ِ اسلام ننوشيده بودند، نمايندگان ِ کليسا، با مهر عيسوی، زهر ِ نادانی را بخورد ِ آنها میدادند. به هر روی سروران اروپايی در هر سرزمينی، برای زراندوزی، از سرکردهای، که ناتوان و نابخرد بود، پشتيبانی میکردند تا او در گماشتگیی آنها به حکمرانی برسد و بتواند مردمان و سرزمين را به سود ِ اربابان ِِ اروپايی بپروراند.
واليان اسلام نيازی به آموزش ِ انگل ليسها نداشتهاند زيرا آنها دروغوندی و مردمفريبی را در شريعت ِ اسلام آموخته بودهاند.
<br>
جهانداری يا کشورگشايی، اروپاييان را، سال به سال، به يافتهها و پژوهشهای بيشتری نيازمند میکرد. اين بود که دانشمندانی، در کشورهای اروپا، پيوسته در کاوش و کاربرد ِ ابزارهای زورمند میآزمودند و انديشمندانی در کاستیها و زشتیهای دينسالاری پژوهش میکردند.
به همراه پيشرفت ِ اروپا، در دانش ِ ابزارسازی، مردمان هم اندک اندک برون از تنگهی کليسا، به جهان ِ هستی مینگريستند و با خويشکاری و خودآزمايی زندگی میکردند.
واليان اسلام که در منجلاب ِ پستی و نادانی به سر میبرند به جز کشتار و دزدی پيشهی ديگری را، برای زيستن، نمیشناسند. آنها از فرومايگی نمیتوانند به پسماندگی و زشتیهای احکام شريعت بپردازند. زيرا آنها هميشه، از راه جهاد و ايجاد ترس، بر دانش و کوشش ِ ديگران دست يافتهاند.
اين است که اسلام به زور جايگزين ِ ميهن و کيستیی مسلمانان ِ خردباخته شده است. آنها به دانستن و به شناختن ِ پديدههای تازه برانگيخته نمیشوند. زيرا مسلمانان تنها برای خشمآوری و آدمکشی پرورده میشوند. آنها هر فرآودهی تازهای را میربايند يا آن را به زور از دارندگان میگيرند يا به کمک ِ کافران مانند ِ آن را میسازند.
از اين روی مسلمانان نمیتوانند، با داشتن ِ عقيدههای پوسيده، دانشی را فرا بگيرند. شايد برخی از آنها بتوانند يافتههای دانشمندان ِ کافر را، مانند ِ خواندن ِ دعا، ياد بگيرند و آنها را در مغز نيمه سوختهی خود انبار کنند و از کارکرد و کاربرد ِ آنها رونوشت بردارند.
ولی هرگز و هرگز نمیتواند از ميان ِ مردمی که 1400 سال به دور سنگ ِ سياهی چرخيدهاند و هنوز هم به نادانیی خود پی نبردهاند، يک دانشمند يا انديشمند برخيزد که او به گناه ِ تکفير کشته نشود.
در اين زمان که جهان، بدون ِ بند به مذهب و ترس از جهنم، به پيش میرود، مسلمانان کوشش میکنند با کابرد ِ ابزارهای مدرن، که آنها را کافرها ساختهاند، پسماندگیهای شريعت اسلام را بپوشانند. شماری از مسلمانان، که روی چاههای نفت چادر میزدند و شتربانی میکردند، اکنون کاخ نشين شدند و زربفت میپوشند.
از اين روی جهانداران، از کوتاهنگری، میپندارند و میخواهند مردمان هم باور داشته باشند، که در بينش ِ مسلمانان همان نگاشته شده است که مردمان ِ پيشرفته، از نگرش ِ خويش، برداشت میکنند.
<br>
آنچه را که کمتر میتوان با چشم ديد يا با ابزاری اندازه گرفت پسماندگیی مسلمانان در دانايی و بينايی است. زهرآب ِ شريعت ريشهی خرد ِ آنها را خشکانيده است. ديدگاه آنها هنوز در گورخانهی يزرِب (مدينه) تاريک مانده است. آنها هنوز نمیتوانند در مردمسالاری با دگرانديشان همزيست باشند و در انديشهی سرکوب ِ دگرانديشان نباشند.
اسلامزدگان میتوانند آنچه را که از ديگران شنيدهاند، يا بهتر بگويم دزديدهاند، بر زبان برانند ولی هرگز نمیتوانند شيرهی دانايی و ارزشهای فرهنگی را در خود بياميزند. مسلمان زادهای، که خردمندانه بينديشد و کافر نشود، هرگز، در هيچ زمانی، در هيچ کجا يافت نشده و يافت نخواهد شد.
مسلمانان ِ پسمانده با مردمان ِ پيشرفتهی جهان، در يک ارابه، با هم به پيش میروند. پسماندگان و پيشروندگان همسان و مانند ِ يکديگر، گاهی هم همدوش ِ يکديگر از ابزارهای پُر زور، تيزبين و پُرتوان سود میبرند و در بازارهای جهان به سوداگری میپردازند. در پيوند با اين ارابه که همه، به فرمان ِ زورمندان جهان، رانده میشوند، پسماندگیهای مسلمانان چندان به چشم نمیخورند.
نگرش ِ مسلمانان، در پيرامون ِ جهان ِ هستی، دستکم 300 سال از ديدگاه مردمان ِ اروپا پس مانده است. يعنی روزنهای، که مسلمان از آن زاويه به هستی مینگرند، در برابر ديدگاه و نگرش پيشرفتگان ِ جهان، بارها تنگتر و بارها تاريکتر است. اين نابرابری، که در خور سنجش و اندازه گيری نيست، بيماری، درد و رنجی است که جهانيان را گريبانگير شده است.
پيشرفتگان، از نادانی و از کورانديشیی خشمآوران، آزرده و اندوهگين میشوند. ولی آنها کمتر به ريشهی پسماندگیهای مسلمانان میپردازند. زيرا آنها مسلمانان را تنها از ويژگیهای برون ِ آنها میشناسند و به درون ِ آنها، که از خشم و انسان ستيزی لبريز است، نمینگرند.
پسماندگان از انديشههای نو، از دانايی، از بينايی و از هر شرارهای، که اندکی به تاريکخانهی ايمان ِ آنها بتابد رنج میبرند، خشمگين میشوند و بر آزادانديشان میخروشند.
خرد که چشم ِ جان است، در هستیی مسلمانان، خشکيده است. آنها آتش ِ خشم ِ خود را بر تراوش ِ انديشههای آزاد، میفشانند، تا همگان خردسوخته، در يک گلهی کورانديش، برابر و همدوش، به مردآب ِ تاريکی و خاموشی سرنگون بشوند.
<br><br>
مسلمانان به درستیی آيات قرآن ايمان دارند. آنها کردار و رفتار خود را با اوامر الله، که در قرآن حکم شدهاند، همساز میکنند. ولی آنها خشم خود را بر کسانی فرو میريزند که به درونمايهی يکی از آن آيات اشاره کنند.
<br><br>
<center><b>"زشت رويان دشمن ِ آينهاند" زشت کيشان دشمن ِ انديشهاند.</b></center>
<br><br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
<br>
مـردو آنـاهيــد
<br>
اکتبر ۲۰۱۲
<br><br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-66988553090498866292012-09-17T12:59:00.000-07:002012-09-17T13:25:57.540-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
چرا بايد ماه فرمانروا باشد؟</b>
<br><br>
مـردو آنـاهيــد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://1.bp.blogspot.com/-Zc6VFrYTuCw/UFeAWLGnlCI/AAAAAAAAEMU/ryLhUS4rWLE/s1600/-%2B%2BAl%2BQoran-2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="300" width="400" src="http://1.bp.blogspot.com/-Zc6VFrYTuCw/UFeAWLGnlCI/AAAAAAAAEMU/ryLhUS4rWLE/s400/-%2B%2BAl%2BQoran-2.jpg"/></a></div>
<center><b>هر کس، هر گروه، هر انجمنی يا هر سازمانی با هر پنداری، در هر ويژگی، که ولايت فقيه را بپذيرد، او انسان را بسان ِ گوسپندی میپندارد نابخرد که بايد از اوامر شبانی جهادگر پيروی کند.</b></center>
<br>
آنچه که از گفتار و کردار ِ ما ايرانيان میتوان برداشت کرد اين است که ما دلباختگان ِ سخنان زيبا هستيم نه اين که ما زيبايی را میستاييم. زيرا بيشترين ايرانيان نه تنها با سخنان بازی میکنند وآنکه، در پندار، برای هر سخنی هستهای را جايگزين میکنند که با خواستهی آنها همخوانی داشته باشد.
اين است که هميشه روشنفکران در سخنی، که هر يک هستهی دلخواه ِ خود را در آن جای داده است، به يکديگر میپيوندند و با آشگار شدن ِ هستههای گوناگون نه تنها از هم میگريزند وآنکه به کينه توزی با يکديگر میپردازند. چه خوش بود، که اين روشنفکران به کردار يکديگر را میآزمودند تا بتوانند با کسانی پيوند داشته باشند که در راستای آرمان آنها گام مینهند.
<br><br>
اگر برخی از روشنفکران درونمايه يا هستهی واژگان را، دستکم برای خودشان، میشکافتند میتوانستند، کردار ِ خود را، بهتر ارزيابی کنند. واژهی "ملی": پنداری است که هر گروهی پوستهی آن را، که به دلخواه پُر کرده است، به کار میبرد.
شايد بيشترين روشنفکران بتوانند درونمايهی "ملی" را، که از زبانهای بيگانه( مانند ِ national) برداشت کردهاند، بازگو کنند. ولی کمترين آنها اين واژه را هم سنگ ِ national، به کار میبرند. (زيرا اين واژه، "ملی"، از فرهنگ ايران برنيامده است، يعنی آخوندوار گفته شده است و آخوندوار هم به کار برده میشود)
برای نمونه: برخی از نهادهای مردمی و ميهنی را دولتی و برخی از آرمانهای گروهی را ملی ناميدهاند. مانند اين که آموزشگاهای همگانی را دولتی و آموزشگاهای ويژهای را ملی خواندهاند. دگرسو با اين کژنامی، برخی از پديدههای مردمی را، به درستی، ملی نامگزاری کردهاند. مانند نفت ملی، راه آهن ملی و سرود ِ ملی.
پرسش اين است: آيا "ملی" سازمانی است که در برگيرندهی مردمان و پشتيبان ِ کشور ايران باشد، يا سازمان ِ گروهی ويژه در کشور ِ ايران است؟ (آيا، تا پيش از شورش ِ ايران ستيزان، دانشگاه ِ "ملی" ملی بوده يا دانشگاه ِ تهران ملی بوده است؟)
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-1EILaWLJRPo/UFeDogZYt6I/AAAAAAAAENs/WatO6eePSBM/s1600/%252C-.-%2525-a%2B-%2Ba%2B-%2BJanian.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="267" width="400" src="http://4.bp.blogspot.com/-1EILaWLJRPo/UFeDogZYt6I/AAAAAAAAENs/WatO6eePSBM/s400/%252C-.-%2525-a%2B-%2Ba%2B-%2BJanian.jpg"/></a></div>
<center><b>اکنون، که بيگانگان ِ عربنژاد و اسلامزدگان ِ از خودبيگانه بر ايرانيان حکم میرانند، هيچ سازمانی، در اين حکومت، نمیتواند "ملی" باشد. زيرا کردار و رفتار اين راهزنان، ايران ستيزی، دگرسو با فرهنگ ِ ايران و به زيان ِ مردم ايران است.</b></center>
<br>
در اين جستار ويژگیهايی را "ملی" میخوانم که، آن ويژگیها، مردمان ايران را در بر بگيرند، با سرافرازیی ايرانيان و بهبود ِ سامان ِ کشورآرايی، پيوند داشته باشند.
بر اين زمينه، هر گونه پنداری که بر شالودهی فرهنگ ِ ايران، برای سامان ِ فرمانروايی و بهزيستی در ايران، ساختار يافته باشد، آن پندار نگرشی است "ملی".
<br><br>
هر ايدئولوژی يا دينی که از احکامی پيش نوشته، برای حکمرانی بر مردمی، پنداشته شده باشد و بخواهد، بر زمينهی آن احکام، مردم ايران را سازمان بدهد؛ آن ايدئولوژی يا آن دين، که از بينش ِ بيگانگان تراوش کرده است، مردمی نيست و نمیتواند "ملی" باشد.
ايران ستيزیی ولايت فقيه برون از گفتار در اين جستار است. اين حکومت ننگی است که آزمندی و نابخردیی جهانداران را آشگار میکند. زيرا در هر کجا، حکومت ِ اسلامی، به شيوهی گله بانی، با مردمان رفتار میکند. اين ننگ سزاوار ِ ايرانيان، که بنيانگزار ِ کشورآرايی در جهان بودهاند، نيست.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-wKpfyA6emhY/UFeDGuB8h9I/AAAAAAAAEMk/-DHIdnDfzPE/s1600/-%2B%2BAl%2BQoran-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="5" height="300" width="400" src="http://4.bp.blogspot.com/-wKpfyA6emhY/UFeDGuB8h9I/AAAAAAAAEMk/-DHIdnDfzPE/s400/-%2B%2BAl%2BQoran-1.jpg"/></a></div>
<center><b>هر کس، هر گروه، هر انجمنی يا هر سازمانی با هر پنداری، در هر ويژگی، که ولايت فقيه را بپذيرد، او انسان را بسان ِ گوسپندی میپندارد نابخرد که بايد از اوامر شبانی جهادگر پيروی کند.</b></center>
<br>
از اين روی بسيار شماری از مردمان ايران، که دستکم شيوهی گله بانی را نمیپذيرند، آنها خواهان ِ برانداختن ِ ولايت ِ فقيه هستند. هموندان ِ هر انجمنی، که از کمبود ِ آزادی رنج میبرند، آزاديخواه هستند. بيشتر ِ آنها بدانگونه خواهان ِ آزادی هستند که تنها انجمن ِ آنها بتواند در ايران و بر مردمان ايران فرمانروايی داشته باشد.
<b>بيشتر ِ اين آزاديخواهان آزادانديش نيستند.</b> آنها از روزنهای به هستی و سامان ِ کشورآرايی مینگرند که از گفتار يا آزمونهای بيگانگان برداشت کردهاند.
هر انجمنی، که خواهان ِ براندازیی ولايت فقيه باشد، آزادیخواه شمرده میشود ولی هر انجمنی، که آزاديخواه باشد، "ملی" نيست.
<br><br>
برای نمونه: انجمنی، که خواهان ِ سرنگونیی "حکومت آخوندی" نه براندازیی حکومت اسلامی است، نمیتواند "ملی" باشد. زيرا اين کسان بیداد و ستمی، که بر مردمان ايران وارد میآيند، برآيندی از کردار ِ آخوندها میدانند. آنها هم خواهان ِ حکومتی بر پايهی شريعت اسلام هستند. شريعت اسلام دگرسو با فرهنگ ِ مردمی و دگرسو با پيشرفت ِ سامان ِ کشورداری است.
گروههايی مانند تودهای، فدايی، کومونيستی، که به ايدئولوژیهای ايران ستيزی، در پوشش جهان وطنی، آلوده هستند، سازمانهايی "ملی" نيستند و هيچگاه پنداری سودبخش، در راه ِ سرافرازیی ايران، نداشتهاند و پس از اين هم نخواهند داشت.
<br><br>
گروهها يا انجمنهايی، که از انبوه ِ مردم پشتيبانی میکنند، انجمنهايی با جهان بينیی سوسياليسم، به معنای سامان ِ مردمی، سازمانهايی هستند "ملی". چه آنهايی که شيوهی جمهوری را شايستهی کشورداری میدانند و چه آن کدام که به سامان ِ پادشاهی میانديشند. زيرا آرمان ِ اين گونه کسان بهزيستی برای همگان در پيوند با آبادانی و سرافرازیی کشور ايران است.
<br><br>
>> بايد اشاره کنم، سامان هر کشوری به کردار، به راستی و درستی، به پندار ِ انبوه ِ مردم از آفرينش ِ هستی بستگی دارد نه به آرزوها و خواستههای روشنفکرانی که پندارهای ديگری را پسنديدهاند. انبوه مردم ايران، يا هر مردمی، به هر گونه که فرمانروايی را نامگزاری کنند، تا زمانی، که آنها به حاکميت خالق بر مخلوق ايمان دارند، پيوسته ستمگرانی دروغوند بر اين مردمان حکمرانی خواهند کرد.
در کشورهای اسلامزده هر سرکردهای، با هر نامی که به فرمانروايی برسد، هر اندازه هم که خوشخو باشد، سرانجام، بسان ِ الله بر مردم حکم خواهد راند و سرکشان را گردن میزند. <<
<br><br>
<b>برگرديم به رشتهی سخن.</b>
<br>
در آغاز ِ پيشرفت ِ شهروندی در ايران، سازمانهای کشوری، بر پايهی بينش ِ مردم سامان داشتهاند. مردم ايران فرمانروايی را تنها در سامان پادشاهی میشناختهاند. راهزنان ِ بيابانگرد، که هنری به جز آدمکشی نداشتهاند، يک آدمکُش ِ خشمآور را خليفهی الله میخواندهاند. از اين روی نگرش ِ ايرانيان دگرسو با نگرش ِ جهادگران عرب بوده است.
ايرانيان که، در خشم ِ جهادگران عرب، سرکوب و در سايهی ترس، مسلمان شده بودند، به اميد بهبود، نمايندگان ِ الله را سلطان ناميده و آنها را با سامان کشورداری آشنا کردهاند.
هر سر قبيلهی چادرنشينی که، از خشمآوری و فرمايگی، با جاری ساختن ِ خون و گسترش ترس، بر ايرانيان حکمران شده است، ايرانيان در اندک زمانی او را کاخ نشين کرده و او را دستکم سلطان ناميدهاند. (مسلمانان نام ِِ شاه را با اسم ِ عربیی سلطان برابر میانگاشتند)
اکنون که در ايران، گدايان عربزاده، به کمک آزمندان ِ جهانی، حکومت اسلامی برگزار کردهاند، ايرانيان با اين جهادگران، که نمايندهی الله هستند، شاهانه رفتار میکنند. زيرا آنها سامانی را به جز پادشاهی نمیشناسند. رفتار ِ نابخردانهای ايرانيان با دشمنان ِ ايران يکی از اسلامزدگیی روشنفکران است که شيوهی گله بانی، يعنی خلافت، را با فرمانروايی برابر میانگارند و ديگر بيگانگیی اين روشنفکران با فرهنگ ايران و با هنر ِ کشورآرايی است.
بهتر است که اندکی، به سامان ِ پادشاهی در فرهنگ ايران، اشاره کنم تا شايد بهتر بتوان، در پيرامون ِ برخی از کژپنداریهای همگانی، انديشيد. برای کاوش در اين پندار نياز است که اندکی به همانی بودن ِ پديدهی ماه با "شاه"، که چشمهی خرد و بينايی در فرهنگ ايران است، آشنا بشويم.
<br><br>
پندار ِ انسان از پديدهی ماه، در زيربنایی بينش ِ جهانيان، با برداشتهای گوناگون آميخته شده است. پديدهی ماه برانگيزندهی پژوهش و کاوش در آسمان و زمين بوده است. چنانچه زرتشت، که به فرشکرد جهان میانديشيده است، میخواهد بداند که :
<br>
چيست بُندادهی آفرينش؟ چگونه راه خور و ستارگان بنا نهاده شده است؟
<br>
از چيست که ماه میوخشد و آنگاه میکاهد؟
<br>
دستکم دوهزار سال ديرتر به پرسش ِ زرتشت، تا اندازهای، پاسخ داده شده است.
مردمان ِ گوناگون، در سرزمينهای گوناگون، در درازای زمان، ماه را با نامهای گوناگونی ستايش میکردهاند.
ماه، مز، مَس، ماهی، ماسی، کمر، کمان، مونا، لونا و "شاه" از نامهايی هستند که هنوز از زبان ِ مردمان ِ سراسر جهان به گوش میرسند. ("شاه" نامی است که هستهی گفتار در اين جستار است)
<br><br>
"شاه" نام فرمانروايان يا سرکردگان ِ مردم نيست وآنکه نام ماه است که در فرهنگ ايران، خرد ِ انسان را برآمده از بينايی و نرمیی ماه میپنداشتهاند. واژهی "مز" هم افشرهی خرد است، مزدا برابر با ماه ِ دانا ست. مزگد هم خانهی ماه، جايگاه خردستايی است که جهادگران آن را دزديده و به مسجد، جای خاکساران ِ الله، برگرداندهاند.
از ديدگاه برخی از مردمان ِ هندوستان: ماه و خور دو چشم "ورونا" هستند. ورونا خدايی است که همانی با آسمان، يا همسانی با گُنبد ِ واژگون، دارد.
به هر روی ماه، که همان شاه باشد، چشم بينايی است که در تاريکی با نرمی میجويد. هنوز در سنگ نگاشتههايی، که بر جای ماندهاند، ديده میشود که فرمانروايان در زير نور ماه تاجگذاری میکردهاند تا خرد آنها با ماه پيوند داشته باشند. شايد ديرتر برای ارج نهادن بر فرمانروايان بزرگ، آنها را "شاه" ناميدهاند. اين بينش که خرد از ماه، که همانی با شاه دارد، در سرشت انسان آميخته شده، در گامهای زمان، فراموش شده است.
اين است که ما پيوسته واژهی " شاه" را به جای برترين و بهترين به کار میبريم يا میشنويم ولی کمتر به ريشهی فرهنگیی آن میانديشيم.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-7M5FGuTxqag/UFeE0mMC1QI/AAAAAAAAEN4/1b-G6w51Ifg/s1600/%252C%2B-%2B.%2B-%2B%2525%2B-%2B1979Feb-2011-7.jpg" imageanchor="1" style="clear:right; float:center; margin-left:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="308" width="320" src="http://2.bp.blogspot.com/-7M5FGuTxqag/UFeE0mMC1QI/AAAAAAAAEN4/1b-G6w51Ifg/s320/%252C%2B-%2B.%2B-%2B%2525%2B-%2B1979Feb-2011-7.jpg"/></a></div>
<center><b> شريعتمداران، که در ژرفای منجلاب ِ نادانی فرورفتهاند، کورانديشانی ابله هستند که میپندارند با زشت ساختن ِ واژهی "شاه"، گوهر ِ فرهنگیی اين واژه در بينش مردمان ناپديد میشود.</b></center>
<br>
افزون بر اين، که واژهی "شاه" در همهی نوشتارها به درستی جای گرفته است، نشانههای بينايیِ در پديدهی "شاه" بيشتر در زبان عربی آشگار هستند.
اين واژه در هزارههای پيش از اسلام در زبانهای سوری و کلدانی وارد شده و در عربی صرف شده است. از شوربختی، واليان اسلام که دروغوندانی نادان بودهاند، شيرهی اين واژگان را تلخ و آنها را به زشتی آلوده کردهاند.
برای رَديابی به کاربُرد ِ واژگان پارسی در گويش ِ عرب اشاره میکنم.
شهره َ (يعنی سی روز ِ گردش ِ ماه) مانند شهرالرمضان. شه + رَه = راهی که شاه همان ماه می پيمايد.
شارع (که از نادانی به احکام برده داری در اسلام گفته میشود). شاه + راه، که برگردان ِ آن به پارسی برابر میشود: راه ِ خردمندانه يا راه ِ شاهانه. کلمهی شارع از شهر گرفته شده است. شهر پهنهای است برای زيستن که مردم در آن خردمندانه سامان يافتهاند.
الشّمس ( خورشيد). از شامَس يا شامَز گرفته شده است که همانی با خور يا هور دارد. شا + مز برابر با شاهماه است. يعنی شاه ِ ماه يا شاه ِ ستارگان. خورشيد در فرهنگ ِ ايران خدای جان بخش است. يعنی جان ِ جانداران همسرشت ِ خورشيد است. اَهورا + مزدا برابر است با خورشيد جانبخش + ماه ِ دانا يا برابر است با خداوند ِ جان و خرد. در فرهنگنامههای جهانی، ستايشگران ِ شامس را خورشيد پرستان ناميدهاند.
به هر روی، سخن از اين است که واژهی "شاه" در فرهنگ ايران همانی با "ماه" دارد که خرد انسان از بينايیی ماه سرشته شده است. (اين پندارها با دانش ِ امروز همخوانی ندارند ولی آنها زيربنای بينش ِ نياکان ما بودهاند که انسان را آزاد و آراسته به خرد میدانستهاند).
اکنون، که اندکی به هستهی سخن نزديک شديم، میتوانم آسانتر بگويم که سامان ِ پادشاهی بايد دارای چه درونمايهای باشد.
<br><br>
(انگيزهی اين جستار فرهنگی است. سخن از ستايش يا نکوهش ِ شيوهای برایِ فرمانروايی نيست)
پادشاه از پيوند دو واژهی پاد و شاه استوار شده است. مينوی " پاد" پايداری يا نگاهداری است، پداوند هم که پدافند گفته میشود از " پاد" گرفته شده است. " شاه" که همانی با ماه دارد به سامانی خردمندانه گفته میشود. پادشاه سامان ِ خردمندی را پاسداری میکند. يعنی پادشاه سامانی را ديدبانی و نگهبانی میکند که بر پايهی بينش خردمندان ساختار يافته است.
واژهی شهريار با واژهی پادشاه همسنگ است. شه برابر با شاه برابر با ماه است. شهرَ، که چشمهی خرد است، با ديدگانی بينا، نرم و بی آزار، يارای فرمانروايی است. ماه فرمانروا را ياری میکند تا خردمندانه بينديشد و در تاريکی بينايی داشته باشد.
<br><br>
نام شاهنشاه که همسنگ با فرمانروایی فرمانروايان است، شايد تراوشی باشد که از انديشه و هنر فردوسی برآمده و در خدای نامه (شاهنامه) بازگو شده است. اين واژه در فرهنگ ايران بُن نهادی ندارد. زيرا شاه، که با ماه همانی دارد، يکی از خدايانی است که در هستی انسان آميخته شده است، بدانسان که گرميی انسان از مهر (خورشيد) و پيکر ِ انسان از آرميتی (زمين) گرفته شدهاند.
در فرهنگ ايران هيچگاه خدايان بر مردم يا خدايی بر خدايی ديگر فرمانرايی نداشته است.
در اين جا پرسشی پيش میآيد، که اگر نام ِ شاه با ماه همانی دارد، پس جايگاه ِ فرمانروايی چه نامی داشته است؟
پاسخ: "کِی" نامی است که افزون بر زبان ِ پارسی در زبانهای ديگر هم به فرمانروايان گفته میشود.
در زبان ِ پارسی: مانند کِیکاوس، کِیکباد(کيقباد)، کِیخسرو يا کِیسرا (کسرا = سرای فرمانروا)، کِیانا(فرامانروای زن = شهبانو)، کِیوان = زهره = ساتور( فرمانروای نخستين روز ِ هفته است).
در زبانهای ديگر: King= کینگ، koenig = کُنيگ (فرامانروای نيک)، Kaiser = کَیسر = کيسر که معرب آن قيصر شده است. کِیسر برابر است با سرفرمانروا که با شاهنشاه همسنگ است.
به هر روی بيش از دوهزار سال است که، مردم در ايران، فرمانروای کشور را به نام ِ پادشاه میشناسند. پس من هم اکنون به ويژگیهايی پادشاه در فرهنگ ايران اشاره میکنم.
<br><br>
در هر مردمی، پادشاه خرمندترين، فرهمندترين، دورانديشترين، نيرومندترين، دلاورترين، داناترين و بيناترين کسی بوده است که در آن مردم و در آن سرزمين زيست داشته است. بيشتر ِ اين ويژگیها را کسی دارا بوده است که از پدر و مادری، با چنين ويژگیهايی، آفريده شده باشد(مانند سياوش). نيز نياز است که پادشاه در پرتو ِ دانش و هنر ِ آموزگارانی شايسته (مانند رستم) آموزش ديده باشد.
چيزی که ما مردم، که از هوشی ميانگين برخورداريم، نمیخواهيم بپذيريم اين است که انبوه ِ مردمان، در دانايی، بينايی و خردمندی برابر نيستند. انبوه ِ مرمان همگی با هم، از هوش و هنری ميانگين برخوردار هستند. نگرش و خواستههای بيشترين ِ آنها از نخستين نيازهای سرشت ِ انسان فراتر نمیرود.
تنها شمار ِ اندکی هستند که میتوانند ديدگاهی گسترده تر و نگرشی ژرفتر از ميانگين داشته باشند. با اين نابرابری شايد بتوان گفت که راه ِ پيشرفت و همياریی مردم بايد، برای هوش، هنر و توانی، يکسان باشد که ميانگين مردم از آن برخوردار هستند نه برای جایگاهی که فراتر از خرد ِ آنهاست.
<br><br>
<center><b>انبوه مردم در سامان دموکراسی، به سادگی فريب میخورند. ساده پنداری و کوتاهنگریی انبوه ِ مردم، شيادان را زورمند، روشنفکران را دروغوند و خردمندان را دردمند میسازند.</b></center>
<br>
کشورداری و کشورآرايی به آن هوش، آن خرد، آن دانايی و آن بينايی نيازمند است که بر فراز ميانگين ِ ويژگیهای انبوه ِ مردمان باشند.<b> مردمان ستايشگر اين ويژگیها هستند؛ ولی شريعتمداران آنها را در تاريکخانهی اسلام، در برده منشی پروردهاند.</b> از اين روی در نگرش ِ اين پيروان، دانايی و بينايی واژگون نگاشته شده است، آنها نمیتوانند راستی و کژی را شناسايی کنند.
اين نمايشنامههايی که در کشورهای اسلامی به نام انتخابات، در زير ِ پوشش دموکراسی و حقوق بشر، بازی میشوند تنها و تنها برای فريب جهانيان و سپردن جهان به گماشتگان ِ جهانداران است.
<br><br>
با يک نمونه برآيند و شيرهی اين جستار را به خودانديشان میسپارم تا آنها، با خرد ِ خود، مينوی اين انديشه را بچشند و آن را گسترش دهند. شايد هم بتوانند مرا از اين کژانديشی برگردانند و به راه ِ روشنفکران ِ عاقل راهنمايی کنند.
<br>
نمونه، بخش 1:
<br><br>
در آن زمان که هنوز "منشور جهانی حقوق بشر"، با انديشهی حقوقدانان ِ خداپرست، نوشته نشده بود و کمتر کسی هم بينايی را با کورانديشی برابر میانگاشت. مردم ِ تازه به دوران رسيدهی آمريکا، آبراهام لينکلن را، که دارامند بود، به فرمانروايی برگزيدند. او با پرداخت ِ جان ِ خود سامان برده داری را برانداخت.
<br><br>
<center><b>اشاره: بردگان کسانی بودهاند که، زمانی ديرتر از لينکلن، مسلمانان ِ شمال آفريکا، آنها را، دسته دسته، از ميان مردمان آزاد، که هنوز به زهر ِ اسلامی آلوده نشده بودند، شکار میکردهاند و آنها را به بازرگانان ِ انگليسی میفروختهاند. انگل ليسهای برده ساز هم آنها را، با زشتترين رفتاری، برای بهره کشی به سرزمين ِ نويافته (آمريکای امروز) میآوردهاند.</b></center>
<br>
نمونه، بخش 2:
<br><br>
در اين زمان، نزديک به 150 سال پس از مرگ ِ آبراهام لينکلن، که بردگان آزاد شدهاند، راه ِ برده زادگان به سازمانهای کشوری باز شده است. اکنون، در جهان ِ دموکراسی، برده تباری مسلمان زاده به نام ِ حسين اوباما به فرمانروايی رسيده است. پس جای شگفتی هم نيست که اين برده نژاد بر اين کوشنده است که احکام برده داری، يعنی احکام شريعت اسلام را، در جهان، دستکم در کشورهای پسمانده، گسترش دهد.
<br><br>
<center><b>خرد ژنتيکی است نه فراگرفتنی. هرکس میتواند، در آموزشگاههای جهان پسند، دانش را تند يا کُند بياموزد. يعنی هر کس میتواند دانشی را درخود انبار کند و دانشدان بشود. ولی هر دانشدانی دانشمند نيست.
<br>
انبوه ِ مردمان کم و بيش از اندکی خرد برخوردار هستند. ولی چشمهی خرد، در اندک شماری ناچيز، جوشان است.</b></center>
<br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a>
مـردو آنـاهيــد
<br>
سپتامبر ۲۰۱۲
<br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3510264.post-18019514624751443552012-08-28T06:47:00.002-07:002012-08-28T11:50:39.807-07:00<div dir="rtl"><b><font size="3px" face="tahoma" color="#66FFFF">
ايران ستيزی در پوشش جهان وطنی</b>
<br><br>
مردو آناهيد</div></font>
<br><br>
<div dir="rtl"><font size="2px" face="tahoma" color="#ccffff">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-2CiZrWn3Obc/UDy98UMc0pI/AAAAAAAAEF0/Et7sOXYtpvQ/s1600/%252C%2B-%2B.%2B-%2B%2525%2B-%2BA-BBC-Fadaei.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="3" height="221" width="320" src="http://4.bp.blogspot.com/-2CiZrWn3Obc/UDy98UMc0pI/AAAAAAAAEF0/Et7sOXYtpvQ/s320/%252C%2B-%2B.%2B-%2B%2525%2B-%2BA-BBC-Fadaei.jpg"/></a></div>
<center><b>هر کس، که از اندکی خرد برخوردار باشد، میتواند دريافت کند که گماشتگان ِ رسانههای بی بی سی مزدورانی هستند که در راه آرمانهای انگلستان گام میگذارند.
اين کسان، که از شوربختی زادگاه ِ خود را ايران میدانند، به کردار ايران ستيزانی هستند بسيار نادان که سرزمين و آزادیی مردم ايران را، به سود ِ آزمندانی انسان ستيز، به نابودی میکشانند.
<br>
آيا تاکنون دينمداران، به ويژه واليان اسلام، پيوسته از سوی حکومت انگلليسها نوازش نشده و شريعتمداران، برای پايداریی اسلام، چرخهای کشور را به خواست و خواهش ِ انگلستان نگرداندهاند؟</b></center>
<br>
شگفتی نيست که انبوهی از مردمان ديدگاهی بسيار تنگ دارند و گمان میبرند که جهان ِ هستی، به راستی و درستی، در تنگنای ديدگاه آنها نگاشته شده است. شگفتی هم نيست که دينمداران از کوتاهنگریی مردم به سود ِ خود بهره برداری میکنند. يعنی جای شگفتی نيست که اندک شماری دروغوند، بر انبوهی فريبخورده، حکم میرانند.
شگفتی در اين است که برخی، با داشتن ِ ديدگاهی بس تاريک و تنگ، خود را روشنفکر میپندارند. افزون بر اين آنها نابخردی و نادانیی خود را میفروشند. يعنی جای شگفتی است، که نادان بودنِ اين کسان ابزار ِ مزدوریی آنها شده است، آنها برای کورانديشیی خود، از نادان پروران جهانی، مزد میگيرند.
<br>
همهی اين کورانديشان از گذاری سنگبرداری میکنند که دشمنان ِ ايران، از اين راه، آسانتر میتوانند ايرانيان را از ميهن و فرهنگ ِ ايرانی جدا سازند و آنها را به ارابهی آرمان ِ خود ببندند. زيرا دشمنان ِ بيگانه نمیتوانند، از راه رسانههايی بسان ِ <b>بی بی سی</b>، آشگارا از ايرانيان، هر چند هم که مسلمان باشند، بخواهند که با سرزمين خودشان دشمنی بورزند.
بيهوده نيست که ناسيوناليستهای انگلليس، آنان که برای ميهن ِ خودشان جانفشانی میکنند، پرورندگان و پشتيبانان ِ ميهن ستيزان، با روبند ِ جهان وطنی، شدهاند.
ناسيوناليستهای جهانی، بخشی از رسانههای فريبندهی خود را به خودفروختگانی میسپارند که آنها به ايدئولوژیی ايران ستيزی، در پوشش ِ "جهان وطنی"، آلوده باشند. زيرا اين کسان، از نادانی، به ميهن ستيزی ايمان آوردهاند. آنها بر اين باورند، که با کينه توزی به ميهن و با پشتيبانی از دشمنانِ ايران، پيوند ِ ايرانيان با زادگاهشان سُست و آنگاه ايران به جهانداران واگذار خواهند شد.
آرمان اين کسان همبستگیی جهانيان در بی وطنی است. سرانجام ِ اين آرمان زمانی است که همگان بی چيز و تهیدست بشوند، هيچ کس سرمايهای نداشته باشد که به سازندگی بپردازد، هيچ کس هم کاری انجام ندهد که سرمايداران از او بهره کشی کنند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://3.bp.blogspot.com/-s2xGPkG3TbU/UDzMnG50rCI/AAAAAAAAEHM/jQ6I6LpHjms/s1600/%2525%2B%2B-%2Ba%2B-%2BBBC-%2BIRAN.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="160" width="200" src="http://3.bp.blogspot.com/-s2xGPkG3TbU/UDzMnG50rCI/AAAAAAAAEHM/jQ6I6LpHjms/s200/%2525%2B%2B-%2Ba%2B-%2BBBC-%2BIRAN.jpg"/></a></div>
<br>
<center><b>اين کسان که بی بوته، بی ريشه و بی وطن هستند، يعنی آنها که با هيچ سرزمينی پيوندی ندارند، خود را "جهان وطنی" مینامند تا زشتیی ديدگاه ِ خود را، در نگرش ِ مردمان، واژگون نشان بدهند.
</center></b>
<br>
برای آسان شدنِ اين جستار، بهتر است که اندکی روند و برآيند ِ کردار ِ اين خود ستيزان را مرور کنيم تا شايد به تاريک انديشیی هر نمونه از اين کسان پیببريم.
<br>
سخن از کردار ِ کسانی است که به ايدئولوژیی سوسياليسم ايمان دارند. بسان ِ تودهای، فدايی، توفانی و از اين نمونه پيروان که بيشترِ آنها با درونمايهی سوسياليسم بيگانهاند ولی بنده وار نمازگذار ِ پيامبران سوسياليسم هستند. آنها، بدون ريسمان و بدونِ چوب ِ ساربانی هم، دانسته در سوی مردابی گام میگذارند که هنوز هم آن را نمیشناسند و ندانسته آن زهر را آب ِ زندگانی میپندارند.
در گذشتهی نزديک ديدهايم که اينگونه پيروان در پندار و تنها به گفتار، برای رسيدن به آزادی، پيکار کرده و برخی هم ناخواسته و ندانسته در اين راه جان باختهاند. از آنجا که اين روشنفکران، با درون مايهی آزادی بيگانه بودهاند، آنها دشمنان ِ آزادی را هم نمیشناختهاند.
از اين روی آنها به گمانِ آزاديخواهی از راه بُرد ِ کشورهای سوسياليست پيروی میکردهاند، از کشورهايی مانند ِ شوروی و چين که آشگارا دشمنان ِ آزادی بودهاند.
در اين جا بيشتر سخن از کردار ِ کسانی است که به يک ايدئولوژی آلوده و در بندهای آن گرفتار شدهاند. اين ايدئولوژی است که بر خرد و بينش ِ اين کسان فرمانروايی میکند.
کردار اين سوسياليستها به دوران ِ سوسياليستیی شوروی يا چين بستگی ندارد. اين کسان اکنون هم با روپوش ِ ديگری، اين ايدئولوژی را، دنبال میکنند. در اين جستار اندکی به بازدهی کردار ِ گذشته و کنونیی اين سوسياليستها برخورد میکنم.
کرداری که در گماشتگیی بيگانگان، در زير پوشش ِ جهان وطنی، يا به نام ِ مبارزه با آمپرياليسم ِ آمريکا، سازمان میيابد و به دشمنی با ايران و فرهنگ ايرانی میانجامد.
شايد اين روشنفکران ِ سوسياليست، در زمانی، از کمبود آزادی رنج میبردهاند، از اين کمبود، آنها خواهان حکومتی بر پايهی ديکتاتوری به نام ديکتاتوریی کارگری شدهاند.
پرسش اين است: آيا اين روشنفکران آزاديخواه بودهاند يا آزادی ستيز؟
اين روشنفکران خواهان آن بودهاند که کشور ايران، در زير احکام ديکتاتوریی کارگری، بشکند و در سرزمينهای سوسياليستی آميخته بشود.
پرسش اين است: آيا آنها ميهن پرور بودهاند يا ايران ستيز؟
اين روشنفکران ِ سوسياليست خواهان آن بودهاند که دارايی، سرمايه و سرمايداری را براندازند و همهی مردمان با کارگران، برده وار، يکسان بشوند.
پرسش اين است: آيا آنها دوستدار ِ بيچارگان و درماندگان بودهاند يا دوستدار ِ بيچارگی و
درماندگی؟
برای نمونه:
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://2.bp.blogspot.com/-tEs1KzXOcqQ/UDzbS0jcryI/AAAAAAAAEIY/yslh2IAdH1o/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BAg.%2BTudehei.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="200" width="163" src="http://2.bp.blogspot.com/-tEs1KzXOcqQ/UDzbS0jcryI/AAAAAAAAEIY/yslh2IAdH1o/s200/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BAg.%2BTudehei.jpg"/></a></div>
<center><b>بالاترين آرمان حزب توده اين بوده است که کشور ايران به سرزمين ِ شوروی بپيوندد تا، در پناه آدمکشان ِ استالين،
هيچ کارفرمايی، به جز اربابان ِ کارگری، نتواند از بازدهی کار ِ ايرانيان بهرهمند شود و هيچ سرمايداری، به جز حزب کومونيست، نتواند به گنجخانههای ايران دستدرازی کند.</b></center>
<br>
تودهایهای توده ستيز، تاريک انديش، کوتاهنگر و بی دانش، از همه بدتر، آنها از خود و با خردِ انسان بيگانه بودهاند. از اين روی آنها، نمیتوانستهاند به روشنی بينديشند، تنها خواهان آن بودهاند که روشنفکر جلوه کنند.
(آنها هنوز هم دارای همان ويژگیهای نامبرده هستند با اين تفاوت که به زيارت و دستبوس ِ آخوندها هم میروند.)
<br>
اربابان ِ سوسياليسم هم نشانههای روشنفکری را، با درونمايهی کورانديشی، برای ساده پنداران بدين گونه نوشتهاند: روشنفکر تنها به کارگران و بيچارگان مهر میورزد، روشنفکر با سرمايداران و کارفرمايان دشمنی میورزد، روشنفکر به سخنان ِ پيشوايان ِ سوسياليسم ايمان میآورد، روشنفکر با هر سامانی به جز سوسياليسم پيکار میکند، روشنفکر همهی جهان را برای سوسياليسم میخواهد.
<br>
روشن است که سوسياليسم تنها و تنها در زير پرچم ديکتاتوریی کارگری سامان پذير خواهد بود و تنها راه ِ آزادیی جهانيان اين است که همه به زنجيرهایِ سوسياليسم بند بشوند.
در نگرش اين سوسياليستها: ميهن پروری نشان ِ گمراهی از راه سوسياليسم است. کارگران ِ همهی جهان با يکديگر برابرند و برزگران هم، در سامان ِ سوسياليسم، سودآور هستند. ديگر کسان که به خوش زيستن دلبستگی دارند، همگی بورژوا (شهروند) و فرمانبر ِ آمپرياليسم، به سرکردگیی آمريکا، هستند. نابود کردن ِ بورژوازی (سامان ِ شهروندی) نخستين پيروزی است که هر روشنفکر بايد برایِ رسيدن به اين ميعادگاه بکوشد.
به سخنی کوتاه اين ايدئولوژی نمونهی ديگری از جهادگری و احکام شريعت اسلام است؛ با اين تفاوت که جهادگران، در راه الله میکشند، از ديگران میدزدند و برای خود میاندوزند. ولی اين روشنفکران، در راه سوسياليسم، اندوختهی خويشان را به دشمنان میبخشند. اين کسان منش ِ ايرانی را از سروری و از سرافرازی جدا و به بردگی و خواری بند میکنند.
در مردم ِ اسلامزدهی ايران، پذيرفتن ِ احکام سوسياليسم، برای روشنفکران ِ توده، بسيار آسان بوده است. زيرا شيوه همان شيوهای است که آنها در درازای 1400 سال از شريعت ِ اسلام میشناختهاند. از اين روی آنها توانستهاند، به آسانی، پيامبران ِ سوسياليسم و کومونيسم را هم در کنار الله و رسولش جايگزين کنند.
میبينيم که، به همين سادگی، روشنفکرانی با ايمان، جدا از خويشتن و بريده از مهر به ميهن پروری آفريده شدهاند.
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://4.bp.blogspot.com/-I6pa2VYtI9w/UD0S4QvDbFI/AAAAAAAAELE/lhAc8lOecrY/s1600/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BAg%2B.%2B%2Bbbc.jpg" imageanchor="1" style="margin-left:1em; margin-right:1em"><img border="3" height="320" width="291" src="http://4.bp.blogspot.com/-I6pa2VYtI9w/UD0S4QvDbFI/AAAAAAAAELE/lhAc8lOecrY/s320/-%2B%2B%2B%2B%2B%2B%2BAg%2B.%2B%2Bbbc.jpg"/></a></div>
<br>
<center><b>همانگونه که در اسلام، ميهن پروری شرک است؛ در مکتب ِ سوسياليستهای ايرانی هم، مهر ورزيدن به خوش زيستن و پرستاری از ميهن، دشمنی با "خلقهای" ستمديدهی جهان شمرده میشود.</b></center>
<br>
روشن است در هر گروهی، که دو سه تا سوسياليست پديدار بشوند، آن گروه يک خلق به شمار میآيد و همهی خلقها، به جز کسانی که برای کومونيستها جان میسپارند، ستمديده شمرده میشوند.
همانگونه که <b>در اسلام، معيار همبستگی، تنها مسلمان بودن است، نه ارزشهای فرهنگی.</b> در اوامر اين روشنفکران هم، معيار ِ همبستگی، پسماندگی و نابخردی است، نه خوش زيستی و سازندگی.
<br>
<b>در شريعتِ اسلام همهی مردمان در عبد ِ الله بودن و در نادان بودن برابر و يکسان هستند.</b> يعنی مردمان در هيچ بودن برابرند. از اين روی جهادگران در راه الله میکشند تا همهی آزادگان در پستی و خواری با مسلمانان برابر بشوند.
<br>
در پندار ِ سوسياليستها هم، مردمان همه در بی چيز بودن و در کارکردن برابر و يکسان هستند. يعنی مردمان در نداشتن ِ دارايی و در پذيرفتن ِ ننگ برابرند. از اين روی آنها با سازندگان و ميهن پروران پيکار میکنند که همهی ايرانيان تهیدست بشوند و برای يک حزب جانفشانی کنند تا چشم ِ آمپرياليسم ِ آمريکا کور بشود.
<br>
<b>مسلمانان خود را گوسپندان و فرمانبر ِ خليفهی الله میدانند.</b> آنها تا آن اندازه خود را پست میشمارند که يک ديوانهی نادان را علامه میپندارند. آنها کشور و ميهنی که از آن ِ مردم باشد نمیپذيرند. زيرا آنها جهان را تنها و تنها برای بهره برداری به سود اسلام میخواهند.
<br>
روشنفکران ِ تودهای هم خود را هموند ِ حزب مقدس ِ کارگری میدانند و کورکورانه از اوامر سرکردگان ِ حزب پيروی میکنند. آنها کشوری را، که مردمش خودآگاه و سرفراز باشند، نمیپذيرند. زيرا آنها جهانيان را تنها و تنها برای کارکردن و بهره گيری در راه سوسياليسم میپندارند.
<br>
با اين همه همسويی و همخوانی که اين روشنفکران ِ جهان وطنی با مسلمانان دارند، چگونه میتوانند به راستی اسلامزده نباشند يا به درستی برخوردی با زشتیهای احکام اسلام داشته باشند. آنها ديوارهای سوسياليسم را بر ستونهای شريعت اسلام پای نهادهاند.
اين است که <b>انگلستان سوسياليستها را بيشتر از آخوندها دوست دارد.</b> زيرا آنها هم با ميهن پروری میستيزند و هم آخوندها را برای جهاد با آمپرياليسم آمريکا برمیانگيزند.
<br>
درست است که سوسياليستها گاهگاهی هم با مسلمانانی درگير شدهاند يا درگير میشوند. ولی هميشه مسلمانان هستند که با آنها میجنگند نه سوسياليستها با مسلمانان. سوسياليستها بيشتر با مردمی دشمن هستند که آن مردم به زندگی دلبسته باشند و برآيند ِ کار ِ خودشان را در بازار ِ آزاد بفروشند.
اين روشنفکران، با هر نام و هر شيوهای که تا کنون برخاستهاند، برآيند ِ کردار ِ آنها هميشه دگرسو با ميهن پروری و هميشه دشمنی با کشور ايران بوده است. آنها هيچگاه از سربلندیی ايران سخنی نگفتهاند و برای سرافرازی ايران گامی برنداشتهاند. ولی برای سرکوب کردن و خوار شمردن ِ ايران و فرهنگ ايران کتابها نوشتهاند.
افزون بر اين کينه توزیها، آنها برای زشت ساختن ِ مردمان و فرهنگ ايران، اسلام و يورش جهادگران را به ايران ستايش میکنند. آنها کشتار ايرانيان و ويران ساختن ِ ايران را نياز جامعه، در سوی دگرگونی و بهبود، مینگارند.
با اين وجود اين روشنفکران، در برابر آدمهايی که به زادگاه ِ خود مهر میورزند، اندکی از فرومايگیی خود شرمنده میشوند. آنها ميهن ستيزیی را با سخنانی خردسوز میپوشانند و خود را "جهان وطنی" میخوانند.
هيچ مردمی، در هيچ کجای جهان، اين کسان را به هموندی و به شهروندی نمیپذيرد. افزون براين در کشورهايی، که در گذشته سوسياليست بودهاند يا در آنجا که آنها هم اکنون به مزدوری در کار هستند، اين خودفروختگان را تبهکارانی سودآور میشمارند.
اين روشنفکران، از آن روی، سينه ِ چاک ِ فلسطينیها شدهاند، که نخست شوروی از آنها پشنيبانی کرده است، ديگر اين که فلسطينیها از ديرباز دشمنان ِ ايرانيان بودهاند. ولی همين فلسطينیها هم، که مسلمان، يعنی بی وطن، هستند، از اين کسان بهره برداری ولی آنها را نفرين میکنند. زيرا حزب الله و حماس هم بيشتر پذيرای کسانی هستند که برای آنها جهاد کنند نه آنچه را، که آنها از راه جهاد به چنگ آوردهاند، به ديگران ببخشند.
<br>
اين کسان تا آن اندازه کورانديش هستند، هنگامی که نمیتوانند با هيچ سرزمينی پيوندی داشته باشند، گمان میبرند که جهان ميهن ِ آنها شده است.
<br>
در شورش ِ 57 به روشنی ديدهايم که اين روشنفکران از رسانههای انگليس به ويژه بی بی سی پشنيبانی شدهاند. همين روشنفکران ِ توده ستيز، به اميد ِ کاسه ليسی، پسماندگیهای شريعت اسلام را پنهان داشته يا آنها را برای مردم واژگون نشان داده--اند.
برآيند ِ نادانی، اسلامزدگی و دروغوندی و بيگانه پرستیی اين روشنفکران اين است که دوباره ايران و ايرانيان در چنگال ِ پستترين انسان ستيزان گرفتار شدهاند.
برخی از اين روشنفکران، که زهدفروشان هم آنها را به گماشتگی نپذيرفتهاند، از ايران رانده شده و در سايهی دشمنان ايران پناه آوردهاند. آنها پس از نشان دادن کينهتوزیهای خود با آزادیی ايران، به گماشتگیی انگلليسها درآمدهاند.
(شماری از آنها هم، در راه ِ بارک حُسينَک، اسلامفروشی میکنند.)
<br><br>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="http://2.bp.blogspot.com/-m78nJmSFErM/UDzijIjrfEI/AAAAAAAAEJk/baJPI39HBjI/s1600/%2525%2B-%2Ba%2B-%2BBBC-.jpg" imageanchor="1" style="clear:left; float:left;margin-right:1em; margin-bottom:1em"><img border="3" height="158" width="200" src="http://2.bp.blogspot.com/-m78nJmSFErM/UDzijIjrfEI/AAAAAAAAEJk/baJPI39HBjI/s200/%2525%2B-%2Ba%2B-%2BBBC-.jpg"/></a></div>
<center><b>اين خودفروختگان، که آشگارا به مزدوری، برای دشمن ِ ديرينهی ايرانيان، در کار هستند، چنين وانمود میکنند که آنها با حکومت آخوندها سازگاری ندارند. از آنجا که آخوندها با آزادگان در ستيز هستند پس اين برده منشها خود را در کنار ِ آزادگان مینمايانند. آنها دگرسو با آرمان ِ آزادگان، ايران را برای بهره برداریی انگلستان و ايرانيان را برای پيروی از انسان ستيزان، يعنی پيروی از واليان ِ اسلام، میپرورانند.</b></center>
<br>
آيا تاکنون دينمداران، به ويژه واليان اسلام، پيوسته از سوی حکومت انگلليسها نوازش نشده و شريعتمداران، برای پايداریی اسلام، چرخهای کشور را به خواست و خواهش ِ انگلستان نگرداندهاند؟
آيا در هيچ زمانی سود مردم و کشور ايران با سود انگلستان همدوش و همسو بوده است؟
آيا هيچ زمانی رسانههای <b>بی بی سی</b> گزارشی، که به زيان ِ انگلستان باشد، پخش کرده است؟
آيا انگلستان که به اين روشنفکران مزد میدهد برای اين نيست که اين مزدوران، ندانسته، ديدگاه ِ ايرانيان در سوی آرمانهای انگلستان بگردانند؟
آيا انگلستان که، در سراسر تاريخ، پيوسته نوازشگر و پشتيبان واليان اسلام بوده است، خواهان ِ حکمرانیی چنين نادان پرورانی ستمگر نيست؟
آيا مردم ايران در چنگال ِ ستمگران ِ اهرمن نژاد، يعنی واليان اسلام گرفتار نيستند؟
آيا جهانداران براين کوشنده نيستند که در همهی کشورهای مسلمان نشين حکومت اسلامی برگذار بشود؟
<br><br>
<center><b>هر کس، که از اندکی خرد برخوردار باشد، میتواند دريافت کند که گماشتگان ِ رسانههای بی بی سی مزدورانی هستند که در راه آرمانهای انگلستان گام میگذارند.
اين کسان، که از شوربختی زادگاه ِ خود را ايران میدانند، به کردار ايران ستيزانی هستند بسيار نادان که سرزمين و آزادیی مردم ايران را، به سود ِ آزمندانی انسان ستيز، به نابودی میکشانند.</b></center>
<br>
<a href="http://www.farhangiran.com/pdf/Book-Mardoo-Anahid"><img src="http://3.bp.blogspot.com/_M6gPQI93Q0E/S4x0HIPI2II/AAAAAAAACK0/WxG4cSMG0Kk/s200/.-0-1-Mardu-s.jpg" "img style="float: left; width:80 px; height:120px;" border="5"/></a><br>
مـردو آنـاهيــد
<br>
بيست و هشتم اوت ۲۰۱۲
<br>
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان<a href="mailto: MarduAnahid@yahoo.de">[+]</a>
<br><br></div></font>Unknownnoreply@blogger.com2