Saturday, May 25, 2013

بيعت با خواب آورن ِ مرگ در آخور ِ خلافت

مـردو آنـاهيــد




سخنی برهنه: در ننگين‌ترين حکومت ِ جهان، يعنی در ولايت ِ فقيه، چيزی برای برگزيدن، به جز بردگی و نادانی، وجود ندارد.

چه نيکو می‌بود اگر ما دستکم واژگانی را، که نماينده‌ی پنداری هستند، می‌سفتيم؛ در آزمون بينا می‌شديم و خرمُهره را به گوهر نمی‌آراستيم. درست است؛ روشنفکرانِ اسلامزده نه با کاربردِ گوهرِ واژگان سرافراز و نه از درونمايه‌ی خرمُهره‌ها سرافکنده می‌شوند. زيرا گفتار آنها رشته‌هايی هستند که برای دروغبافی به کار می‌روند. فرهنگ ايران درخت ِ باشکوهی است که آزادگان را از کرانه‌های يونان تا مرزهای چين در بر می‌گيرد. در اين پيوند: ايرانيان می‌توانند به جهان هستی روشن‌تر و گسترده‌تر بنگرند. در اين ديدگاه مهر ِ آنها به فرهنگ فزاينده، انگيزه‌ی آنها در ميهن پروری روينده و آرمان ِ آنها در بهزيستن پاينده می‌شود.

سخن از زيان‌های کژپنداری است؛ انديشمندان، در هر مردمی، واژگان را با نگرشی که داشته‌اند ساخته يا آفريده‌اند. هر واژه‌ای در همان مردم، در همان بينش، در همان فرهنگ، در همان سامان گويا و گرانمايه است. اين است که گوهر ِ واژه‌های ايرانی، از فرهنگ مردم ِ ايران برآمده‌اند و نمی‌توان آنها را به آسانی جايگزين ِ کلمه‌هايی کرد که قبيله‌های جهادگر به کار می‌برده‌اند. گوهر واژگان ايرانی زمانی درخشان و شکوفا می‌شوند که؛ کشورآرايی در ايران از بينش و از فرهنگ ِ مردمِ ايران سامان داشته باشد. دستبرد به گنجينه‌ی فرهنگِ ايران يا جايگزين کردنِ واژگان ايرانی در ساختار ِ حکومت ِ اسلامی، بدون ِ شناخت از درونمايه و برآيند ِ آنها، کرداری است نابخردانه که به آلودگی‌ی فرهنگ ِ ايران می‌افزايد.

برای نمونه: حکومت ِ اسلامی به کردار خلافت ِ فقيه است. کارکرد ِ خليفه، يا نماينده‌ی الله، اين است که او احکام ِ شريعت را، بر مردمان ِ سرکوب شده، فرود آورد. از اين روی نمی‌توان، پياده کردن ِ احکام ِ انسان ستيز را، جمهوری يا مردمی ناميد. زيرا احکام ِ شريعت الهی هستند نه مردمی. ولايت ِ فقيه را نبايد فرمانروايی يا سامان ِ کشورداری خواند. زيرا ولايت فقيه يک حکومت است و در اين حاکميت: خليفه حاکم، قرآن حکم و مردم محکوم هستند. درونمايه‌ی حاکميتِ الله را می‌توان تنها با کلمه‌های عربی آشگار و شناسايی کرد. همسنگ ِ کلمه‌هايی، که جهادگران برای مردم آزاری، برای دزدی، برای آدمکشی به کار برده‌اند، در زبان ِ پارسی يافت نمی‌شوند. (اشاره: کلام ِ عربی با کلمه‌‌هاست و گويش‌های ايرانی با واژه‌ها هستند. ايرانيان قل قل نمی‌کنند و عربها هم واژه ندارند)

خردسوختگانی، که بردگی و نابخردی‌ی انسان را پذيرفته‌اند، برای سورچرانی در آخورک ِ خلافت، از فقيهِ حاکم درخواست می‌کنند که آنها را به گماشتگی بپذيرد. فقيه پيروان را به بيعت کردن فرا می‌خواند و يادآور می‌شود که؛ آنها بايد با خردسوختگانی بيعت کنند که بيشتر از ديگران به خلافت فقيه ايمان دارند.


خردسوختگانِ آخورنشين عقيده دارند؛ فقيهی که احکام ِ پسمانده‌ی جهادگران را خوانده و از نابخردی يا از دروغوندی به آنها ايمان آورده است، او بهترين شبانی است که می‌تواند مردمان را گوسپندوار به سوی الله يا آنها را پس از مرگ به سوی خوشبختی براند. خردسوختگان در آخورک، بيشتر به چُرت زدن و دعا خواندن برای مردگان درکارند. آنها به جای پيروان وکالت دارند که نيازهای کشور را بدانگونه با احکام شريعت همساز کنند که؛ زشتی و پسماندگی‌ی آنها از چشم جهانيان پنهان بماند.

خردسوختگان، که وکيل ناميده شده‌اند، با سرشتِ درندگی، گوسپندوار مطيع خليفه هستند. پيوند آنها با مردم تيغ يا شمشيری است به نام ِ قانون، که آن را به خواست ِ خليفه، برای سرکوب ِ آزادگان و راندن ِ مردم تيز می‌کنند.

بيعت گيری از مردم برای فريب ِ جهانيان است، که خواب آوران ِ مرگ بتوانند، به شيوه‌ا‌ی جهان پسند، زنجيرهای بردگی در اسلام را بازسازی کنند، تا آزادگان هم نتوانند فراتر از تنگنای شريعت گام بردارند.


اين خردسوختگان به نام وکيل، که از پسدادگانِ جهادگران روييده‌اند، ناجوانمردانه برآنند که زندگی و آزادی‌ را برای مردم سخت‌تر و تنگ‌تر کنند. به زبانی ساده: مردمان ِ اسلامزده با فرومايگانی بيعت می‌کنند که دشمن ِ ايرانيان هستند. يعنی آنان که به زهر ِ نادانی بيمار شده‌اند، خرد‌، کشور، آزادی، سرنوشت و وجدانِ خود را به انسان ستيزان می‌سپارند تا پس از مرگ به شير و عسل برسند. درونمايه‌ی اين بيعت گيری، که در پوششی به نام ِ انتخابات پيچيده می‌شود، زشت و پليد است و نبايد آن را با مردم و با فرهنگ ايران پيوند داد. چنين گندآبی را می‌توان تنها با کلمه‌های عربی شناسايی کرد. زيرا اين گونه انسان ستيزی‌ها را بايد با کلمه‌های اسلامی بازگو کرد تا سزاوار ِ حکومت فقيه باشند.

کاربُرد ِ واژگان ِ ايرانی از بيداد و فرومايگی‌ی خلافت ِ فقيه نمی‌کاهد. ولی گوهر ِ فرهنگ ِ ايران را به زهر ِ شريعت آلوده می‌کند. فشرده‌ای از برآيند ِ بيعت گيری: خردسوختگان يا خواب آوران ِ مرگ را "وکيل " می‌خوانند و آنها مردم را "موکل" خود می‌دانند. آنها، به گمان ِ خود، از سوی مردم ايران وکالت دارند که احکام اسلامی را با حکومت ِ ولايت فقيه همساز کنند. آنها، در برابر حاکم ِ فقيه، خود را نادان می‌دانند و مطيع اوامر او هستند. کسانی که بيخود، تاريک، پست يا نادان باشند نياز به وکيلی دارند که به جای آنها چيزی را بپذيرد يا آن را رد کند. در حکومت ِ بيگانگان ِ جهادگر، يا حکومت ِ اسلامی، خردسوختگانی را، برای بيعت کردن، نشانه گذاری می‌کنند، که وکيل ِ مردم بشوند و مردم موکلين آنها باشند. آنها به امر خليفه در مجلس جلوس می‌کنند تا اوامر خليفه را، به نام مردم، قانونی کنند. يعنی به نام مردم دارايی ايرانيان را تاراج کنند و به دشمنان ِ ايران ببخشند.

کشور ايران و ايرانيان گرفتار و زمينه‌ای سودآور در اين نابسامانی‌های ننگين شده‌اند. نامردمانی، که سايه‌ی اين حکومت ِ ننگين را بر مردم ايران افکنده‌اند، آخورکی را برای سرسپردگان ِ ولايت برپا داشته‌‌اند که اين خردسوختگان بتوانند سخنان ِ پسمانده‌ی ايران ستيزان را نشخوار ‌کنند. آن کسان اين آخورک را "مجلس" نام نهاده‌اند. همان کسان نيز سرسپرگان ِ خردسوخته را "وکيل" ناميده‌اند. وکيل‌ها، در حکومت ِ اسلامی، بدانديشانی هستند ايران ستيز که در "مجلس" برای اسلام بانی، يعنی برای مردم آزاری و برای آزادی ستيزی، گماشته می‌شوند.

خردسوختگان وکيل و مردم موکل آنها هستند. آنها ستمورزی و نابخردی‌ی احکام شريعت را نمايندگی می‌کنند، آنها نماينده‌ی گندآب ِ خلافت هستند. "نماينده" واژه‌ايست پارسی يعنی نمايان کننده، يعنی کسی که خواسته و انديشه‌ی ديگری را، به مانند ِ آينه، نمايان می‌سازد. کسانی که اين خردسوختگان را نماينده می‌خوانند، آنها، از کژپنداری و از خودبيگانگی، پسماندگی و زشتی‌های خلافت را، به بهای آلوده ساختن ِ واژگان پارسی، می‌پوشانند. چنين کسانی، کورکورانه و ندانسته، مردمان ِ ايران را منجلاب ِ پليدی و فرومايگی می‌نامند. زيرا زشتکاران ِ پليد نمايندگان سرچشمه‌ی زشتی و پليدی هستند. وکيل‌هايی که آنها را، در ولايت فقيه، به مردم پيوند می‌دهند، پسماندگانی هستند که در آخورک ِ حکومت، سايه‌ی مرگ را بر مردمان ِ ايران می‌گسترانند. وکيل‌های حکومتی، يعنی خردسوختگان، در "مجلس"، بسان ِ گوسپندانی تيزدندان هستند که خشونت‌هایِ خلافت را در روند ِ کشور داری قانونی می‌نمايانند. آنها نمايان کننده‌ی يا نماينده‌ی احکام ِ شريعت هستند نه نماينده‌ی مردم. فقيه ِ حاکم يا خليفه هم نمايان کننده‌ی يا نماينده‌ی الله است نه رهبر. درست است که خليفه چوبداران، جهادگران و ستمورزان را بر مردم می‌شوراند. ولی او راهنما نيست وآنکه بر اجرای روش‌های آدمکشی و دزدی ديدبانی می‌کند و به کردار چهره‌ی الله را نمايان می‌سازد. خليفه و سرسپردگانش نه هوش، نه توان و نه انگيزه‌ای دارند که برای بهبود ِ زندگانی‌ی مردم پنداری داشته باشند.

الله به سخن در ولايت فقيه حاکميت دارد، به کردار فقيه ولی‌ی الله يا به زبانی سرور ِ الله است. الله و پسدادگانش، که براستی زاييده‌ی آزمندانی خشمآور هستند، در دست فقيه، بازيچه‌ای بيش نيستند. فقيه می‌تواند احکام پسمانده‌ای را، که قبيله‌های راهزن در 1400 سال پيش داشته‌اند، با فريبکاری و دروغوندی تعبير و تفسير کند.

فقيهِ حاکم، که خود را ولی، سرور يا جانشينِ الله می‌پندارد، وظيفه دارد؛ به زور ِ تازيانه و گستردن ِ ترس، مردمان را، به سويی براند که الله حکم کرده است. در اين حاکميت، که فقيه ولايت دارد، فقيه الله را نمايندگی می‌کند. خشنودی و خشم ِ فقيه با خشنودی و خشم ِ الله همانی دارند.

سخنی برهنه: در ننگين‌ترين حکومت ِ جهان، يعنی در ولايت ِ فقيه، چيزی برای برگزيدن، به جز بردگی و نادانی، وجود ندارد.


در شريعت اسلام، الله مردم را نادان خلق کرده است. از اين روی مسلمانان نابخرد هستند و نمی‌توانند خودشان راستی و کژی را شناسايی کنند و الله هم نمی‌تواند با آدمها سخن بگويد. اين است که احکامش را به جبرييل داده که او به محمد بگويد تا محمد آن آحکام را به کمک ِ جهادگران و به زور ِ شمشير بر مردم فرود آورد. محمد و پسماندگانش يعنی خليفه‌ها، امامها، فقيه‌ها و مفتی‌ها همه در جايگاه ِ حاکميت ويژگی‌های الله را نمايان می‌سازند، آنها به جای الله بر مردم حکم می‌رانند و هر کدام از آنها مردم را گوسپندانی سرکش می‌پندارد و با زور و ايجادِ ترس، به کردار ِ الله، با مردم رفتار می‌کند. اين فرومايگان هم، بسان ِ الله، هيچگاه از مردمان چيزی را نمی‌پرسند، آنها هم مانند ِ الله احکام خود را به مردم امر می‌کنند و بر آزادگان و سرکشان مانند الله سخت می‌گيرند. در حاکميت الله تنها سخن از عبوديت و اطاعت است، الله حق است و خالق، مخلوق حقی بر خالق ِ خود ندارند.

بيعت گيری در ولايت فقيه نمايشی است شرمآور که بيشتر برای فريب و پذيرش در سازمانهای جهانی برگزار می‌شود.


فقيهِ حاکم، که دروغوندی شارلاتان است، ايران ستيزانی را، برای خورناس کردن در آخورک ِ حکومت، به نام وکيل نشانه گزاری می‌کند تا پيروان با پست‌ترين آنها، که آشگارا ننگ پذير باشند، بيعت کنند. ايران ستيزانِ خردسوخته، که آماده‌ی خورناس کشيدن در آخورک ِ خلافت هستند، بايد از فرومايگی و برده منشی برخوردار باشند. آنها بايد به نادان بدون ِ خود و عالم بودن ِ فقيه ايمان داشته باشند. آنها بايد به کردار نشان بدهند که گوسپندوار از اوامر فقيه پيروی خواهند کرد.

اين خودفروختگان، برای نشان دادن ِ ايمان خود پيوسته از سخنان ناساز، سُست و بيهوده‌ای که خمينی، يا خشمآوری از اين نمونه، گفته‌ است ياد می‌کنند و خود را در بندهای ننگينی، که ابلهان ِ شارلاتان يا شارلاتانهای ابله بافته‌اند، خرسند نشان می‌دهند. گردانندگان ِ ولايت فقيه آن چنان فرومايه هستند که از انسان ستيزی و آدمکشی هم ننگ ندارند. آنها از نادانی و با بی شرمی به گفتار و به کردار نشان می‌دهند که آنها ويژگی‌هايی را دارند که جهادگران ِ راهزن و ايران ستيزان ِ خشمآور در 1400 سال پيش داشته‌اند.

اين پسماندگان ِ جهادگر انگيزه‌ای به جز بهره برداری از سرزمين ايران و بهره کشی از مردم ايران ندارند.


حکومت ِ ولايت ِ فقيه ننگين ترين دشنامی است که مردمان آزاده و سرفراز ايران با خود می‌کشند. بيعت گيری، برای خواب آوران مرگ، که آن را با بی شرمی انتخابات می‌نامند، نمايشی است زهرآگين که به کردار خوشباوران ِ سرگردان را ستم پذير می‌کند. شمار ِ رای دهندگان اندازه‌ی خوابزدگی و کوتاهنگری‌ی مردمان ِ ايران را نشان می‌دهد که اين پسماندگی برآيندی از اسلامزدگی و خودباختگی‌ی روشنفکران ِ ايران است. اندازه‌ی کورانديشی‌ی اين روشنفکران را می‌تواند با گفتار و کردار ِ نابخردانه‌ی آنها سنجيد. برای نمونه:

اين کژانديشان، که نام ِ روشنفکر را بر خود نهاده‌اند، حکومت ِ ولايت فقيه را پذيرفته‌اند، يعنی به کردار نشان می‌دهند که آنها گوسپندانی نادان هستند و فقيه برترين کس و نماينده‌ی الله است. شگفتی در آشفتگی و ناسازگاری کردار و پندار ِآنها است که اين برده منش‌ها، در ولايت فقيه، در پيرامون ِ آزادی در انتخابات سخن پراکنی می‌کنند.

اين روشنفکران، با اين همه بيداد و ستمی که بر مردمان وارد می‌آيند، هنوز نمی‌دانند که احکام شريعت برای استوار ساختن ِ حاکميت ِ الله و برده ساختن‌ ِ مردم هستند نه برای انتخاب کردن. در حاکميت ِ الله فشار ِ بندهای بردگی، بر گلوی مردمان، سختر می‌شود. در حکومت فقيه، که به کردار حکومت ايران ستيزان است، چه آنهايی که به نام ِ وکيل، در آخور ِ فقيه، خورناس می‌کشند، چه آنان، که از نادانی يا از اسلامزدگی، به اين خواب آوران رای می‌دهند، چه آنان که از ولايت فقيه، يعنی از حکومت ِ عربزادگان، بيزار و شرمنده نمی‌شوند، همه‌ی آنها به کردار دشمن ِ آزادگان و ميهن پروران هستند.

مـردو آنـاهيــد

مه ۲۰۱۳

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , , ,

Wednesday, August 08, 2012

وقت آن رسیده است که با نام الله بیش از این خودمان را سر کار نگذاریم!

محترم مومنی روحی


تَدیُن به یک دین، شرک محض است و ناتوانی خدا را اثبات می کند.

وجود خدا (آفریدگار هستی)، هیچ ارتباطی با اسلام و هیچ دین دیگری ندارد. اصلا برای پذیرفتن موجودیت او، به دین و دینمداری نیاز نیست. در این تردیدی ندارم، که یک انرژی بسیار قوی که بزرگترین انرژی هاست؛ به وجود آورنده همه کائنات این جهان است. غیر از این کره خاکی که ما درون آن زندگی می کنیم، میلیون-ها کهکشان دیگر هم در جهان هستی موجودند؛ که خورشید کهکشان راه شیری (خورشید ما) کوچکترین آنها می باشد! نظم موجود در این چرخه هستی، مبیّن شعور آفریدگار آن است؛ حال این آفریدگار را چه بنامیم ؟! یک مسأله-ی شخصی است، و بستگی به نوع نگرش هر کسی به محیط اطرافش است. اما هر چه که باشد و هر نامی که بر او بگذارید و بگذاریم؛ بدون شک الله نیست! چون که " الله " ؛نام بزرگترین بت خانه کعبه، که بزرگترین معبد بت پرستان، قبل از ظهور اسلام بوده، می باشد و مردم شبه جزیره عربستان، و بسیاری از مردمان اطراف آنجا، همه ساله چندین بار برای زیارت آن به مکه می رفته-اند و برایش قربانی های زیادی را می کرده-اند! محمد پیامبر مسلمان-ها هم، به خاطر فهماندن بیشتر دینش به عربهای نادان آن زمان، ناچار بوده است که نام آفریدگاری را که می خواسته به آنان معرفی بکند، چیزی باشد که با فهم و درایت آن موقع آنها سازگار باشد! اگر چنین نمی کرد، هرگز نمی توانست به آن مقام دست بیابد و آن جایگاه را به خودش اختصاص بدهد! از این رو، به آنها آن چیزی را گفت که مردمان آن خطه از دنیا می شناختند و به او ایمان داشتند. به همین دلیل او (شاید هم به پیشنهاد استاد و راهنمایش "سلمان فارسی" نام آن بت بزرگ یعنی " الله " را که همه ساله چندین بار مورد پرستش آن بت پرستان قرار می گرفت گفت! احتمال نزدیک به یقین دارم که روایت و داستان دیگر ادیان جهان نیز به همین وجه بوده است و رندانی که به دنبال شهرت و احترام ویژه در میان مردمان آن زمانها بوده-اند؛ با چنین ترفندهایی به ساختن و معرفی کردن دین-های گوناگون به مردمان زمان خودشان اقدام نموده-اند!

تَدیُن به یک دین، به اعتقاد من شرک محض است و ناتوانی خدا را اثبات می کند. زیرا آفریدگار چنین هستی-ی توصیف ناپذیری، برای معرفی خودش به آدم-ها، نیاز به وسیله-ای همچون رسول و پیامبر نداشته است. همه اینها دُکان-ها و بازارهایی بوده-اند که آنها (رسولان و پیامبران که مسلمان-ها تعداد آنان را صد و بیست و چهار هزار نفر می گویند و بیش از ده بیست نام از آنها را نمی دانند گفته-اند.) برای ایجاد پست قیمومیت خودشان برای مردم، و در اختیار خویش قرار دادن مغز و فکر پیروان شان در حیطه تکفل خود، به وجود آورده-اند؛ و از آنها به وارثان تبهکارشان نیز به ارث رسیده و انواع "خاخام-ها" و "کشیش-ها" و "مُغ-ها " و "راهبان" و بدتر از بقیه شان "آخوندها" را به جامعه بشریت تحمیل نموده-انـــد! بنابراین آنچه که به نام اعتقادات مذهبی مطرح می گردند؛ از پایه بی اساس و بدون هرگونه ارزش تاریخی و علمی می باشند. البته باید اذعان نمود که این رسولان و پیام آوران، از مردمان اطراف خودشان باهوش تر و داناتر بوده-اند؛ که توانسته-اند به راحتی مغزهای آنان را با سر هم کردن این خزئبلات پُر بکنند. آنچه که در میان همه آنها مشترک است، هدایت مردم به سوی یک خدای واحد و یگانه است، که باید چنین می بود؛ زیرا آنها به اصطلاح خودشان جهت رساندن پیام یکتایی پروردگار عالم از جانب او برگزیده شده بودند (دلیل محکمی که برای رسمیت دادن به خودشان به مردم ارایه می دادند.) به همین خاطر هرگز نمی توانستند غیر از این را به مردم بگوینــد!

" قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این "

محترم مومنی روحی
تابستان 2571 آریائی هلند

Labels: , , ,

Sunday, June 24, 2012

اخلاقی که ما از دين برداشت کرده-ايم

مـردو آنـاهيــد



خودفروختگانی، که برای زورمندان ِ جهان، پيوسته اسلام را با پسوندهای، صلح جو، مردمی، رحمانی، راستين و ملی می‌سازند و می‌فروشند، از پسدادگان همان عارفان ِ دروغ پرداز خوراک می‌گيرند.

اخلاق دينی پنداری است که با پوششی دروغ و درون مايه‌-ای زهرآگين در بينش ِ مردمان فرو رفته است. در اين پندار، مذهب که پيروان را در نادانی می‌پروراند پايگاه ِ اخلاق، يعنی آموزنده‌-ی رفتار نيک، شمرده می‌شود. درون مايه‌-ی "اخلاق" بدان گونه دروغ است که مردم نيک خويی و مهرورزی را، برآمده از سخنان ِ فريبنده‌-ی پيشوايان ِ مذهبی، يعنی برآمده از سخنان ِ دروغوندان گمان می‌برند. بازده‌-ی اين اخلاق از آن روی زهرآگين است که مردمان به پيروی از اوامر دينمداران به زشت‌-ترين کردار دست می‌برند و زشتی‌ها‌ی کردار خود را نمی‌بينند. زيرا

در تاريکخانه‌-ی ايمان کسی زيبايی يا زشتی را ارزيابی نمی‌کند. پيروان کردار خود را با معيارهای عقيده‌-ای، که به آن ايمان دارند، می‌سنجند
.
اگر با چشم ِ جان، به کارکرد و احکام ِ هر دينی را که می‌شناسيم، بنگريم انسان ستيزی و زشتخويی‌ را، در پوشش اخلاق، در آن دين خواهيم ديد. در اين نگرش به روشنی نمايان می‌شود که پيشوايان ِ هر دينی در هر زمانی، پيروان ِ خود را به کينه توزی و دشمنی با دگرانديشان برانگيخته‌-اند. پيروان به کردار از زهر ِ عقيده‌-ا‌ی، که بر خرد ِ آنها فرمانروايی دارد، خود را رستگار و برتر از ديگران می‌پندارند. از آنجا، که برتری‌-ی پيروان و بيزاری‌-ی آنها از دگرانديشان تنها به گمانی پوچ پيوند دارند، اين است که آنها در هنگامی، که به شمارِ زورمند باشند، با کشتار ديگران به عقيده‌-ی خود حقانيت می‌بخشند. خودخواهی، کينه توزی، ستم ورزی و آزردن ِ آزادگان در اخلاق هر دين و در باور ِ هر دينمداری آميخته هستند. پيروان به دينی ايمان آورده‌-اند که کارکرد ِ آن را نيک می‌پندارند. ولی آنها درون مايه‌-ی و بازده‌-ی کارکرد ِ آن دين را نمی‌شناسند. از اين روی آنها، از ترس يا از نادانی، زشتی‌ها و پسماندگی‌های دين را در اخلاق خود جايگزين می‌کنند.

دينمداران پنداری را، که خرد ِ آزادگان آن را نمی‌پذيرد، با کشتار دگرانديشان و گسترش ِ ترس، به سرکردگان ِ مردم و سپس به مردمان فرو می‌کنند آنها اين انسان ستيزی را رهايی گمراهان از نادانی می‌نامند.

پس از زمانی، در زير ِ فشار، پذيرفتن ِ نادانی و دروغ به جای خردمندی و شناخت در اخلاق پيروان نهادينه می‌شود و آنها هم کودکان را با همين اخلاق ِ شوم پرورش می‌دهند. بيزاری از دگرانديشان و انگيزه‌-ی انسان ستيزی تنها از ويژگی‌های اخلاق در دين‌های ابراهيمی نيستند وآنکه بسيار ديده شده است، اکنون هم می‌توانيم ببينيم، که پيران بودايی نيز خويشان ِ خود را برای بزرگداشت ِ بودا قربانی کرده‌-اند يا به فرمان پيشوايی به دگرآزاری يا به خودسوزی دست برده‌-اند. در هر شاخه‌-ای از بودايی‌ها، پستی و فرومايگی‌-ی پيروان ستايش می‌شوند تا آنها با ويژگی‌های پست خشنود و سرفراز باشند. افزون بر اين می‌بينيم که پيروان ِ دالا لاما، نابخردانه به فرمان او، برای آرمانهای زورمندان ِ جهان جانفشانی و جان آزاری می‌کنند و کردار خود را مهربانی و انساندوستی می‌پندارند. به زبانی ساده: سخنان ِ اخلاقی، در هر دينی، پوسته‌های زيبايی هستند که زشتی‌های کردار و رفتار ِ پيروان را واژگون می‌سرايند. پيروان، که خودباختگان دينی به شمار می‌آيند، نمی‌توانند با خرد ِ خود ارزش‌های فرهنگی را بررسی کنند. پيروان از سرشت ِ خود زشتخو و انسان ستيز نيستند وآنکه آنها با زشتی‌ها خو گرفته‌-اند. آنها عقيده‌-ی خود را معيار راستی و درستی می‌دانند، از اين روی پيروان هر زشتی و ستمکاری، که در ايمان ِ آنها بگنجد، آن را می‌پذيرند. زيرا آنها بر اين باورند که انسان از کوتاه خردی نمی‌تواند به ژرفای اوامر الهی پی ببرد. انسان ِ خردمند شادزيستن را در پيوند با شادمانی‌-ی ديگران می‌داند و از سرشت ِ خود از آزردن ِ هر جانی پرهيز می‌کند. عقيده بر خرد و بر وجدان پيروان حاکم می‌شود و آنها را به جان آزاری وادار می‌کند. اين است که در هر عقيده‌-ای، در زير پوشش اخلاق، پيروان به ابزاری ترس آور و خشمآور دگرگون می‌شوند. پيروان در هر زمان و در هر سرزمينی، که عقيده‌-ی آنها گسترده شده است، از جان آزاری و از کشتار ِ دگرانديشان پرهيز نکرده‌-اند. پديده‌-ی اخلاق، که به نادرستی نيک منشی پنداشته می‌شود، در تاريکخانه‌ی هر دينی، به ويژه در شريعت اسلام به بد منشی و زشتخويی برمی‌گردد. پيروان ِ دين‌های ابراهيمی نمی‌توانند، در ديدگاه ِ تاريک ِ خود، اين زشتی‌ها را ببينند. در عقيده‌-ی مسلمانان هر ستمی، که بر دگرانديشان (کافران) وارد شود، زشت نيست. زيرا آنها کافران را سزاوار ِ رنج و شکنجه می‌دانند. آنها در اخلاق ِ عدل الهی هيچ گونه ناسازگاری نمی‌بينند و الله را جبار، مکار، قهار، غفار، ستار و رحمان می‌دانند. الله مالک جهنم هم هست و در محکمه‌ی عدل ِ او هر دگرانديشی ، پيشاپيش، به سوختن در آتش ِ جهنم محکوم شده‌ است. بدمنشی و زشتخويی در هر عقيده‌-ی دينی آميخته شده‌-اند. در اين جستار تنها به زيربنای اخلاق در شريعت اسلام اشاره می‌کنم. زيرا ما ايرانيان با زهری، که از اين شريعت برداشت کرده‌-ايم، خود را "خوش اخلاق" می‌پنداريم. نخستين تخم کينه توزی در عقيده‌-ی مسلمانان با ايمان داشتن به " لا اله الا الله" (يعنی نيست الهی به جز الله) کاشته می‌شود. با همين "اخلاق" اسلامی، مسلمانان با همه‌-ی خدايان ِ ديگر و پيروان ِ آن خدايان دشمنی و کينه می‌ورزند. در عقيده‌-ی مسلمانان: کسی که توحيد را نپذيرد او دشمن الله است. برای مسلمانان کشتن ِ دشمنان ِ الله عبادت شمرده می‌شود. افزون بر اين که، در کشتار ِ نامسلمانان، دارايی آنها هم از آن ِ جهادگران می‌شود، آدمکشان ِ مسلمان پس از مرگ هم از الله پاداش می‌گيرند. اخلاق ِ مسلمانان به اين گونه زهرهایِ انسان ستيز آلوده هستند. در اخلاق ِ مسلمانان، درون مايه‌-ی ناپاکی و پاکی، به کژی نگاشته شده‌-اند. در اين اخلاق، نامسلمانان همه کافر و همه"نجس" يعنی ناپاک هستند. پس برای مسلمانان، کشتن يا دستکم آزار دادن ِ دگرانديشان، ستمکاری نيست. ناپاکی و پاکی به عقيده‌-ی کسان بستگی دارند نه به پاکيزگی و بهداشت. در احکام مسلمانان شاش ِ شتر، آب ِ کُر، آب ِ روان و گرد و غبار، با هر آلودگی که داشته باشند، پاک و پاک کننده هستند. (چشمه‌-ی اخلاق ِ مسلمانان را می‌توان از اوامری، که در قرآن برای کشتار ِ کافران آمده است، برداشت کرد) مسلمانان بر اين باورند که محمد رسول الله است و احکام الهی بر او نازل شده‌-اند. الله خالق و حاکم است و مردمان مخلوق و محکوم به پذيرفتن ِ اوامر الله هستند. هر آنچه که در قرآن آمده است بدون کم و کاست، احکامی هستند که، برای هميشه، به بندگان ِ الله امر شده‌-اند. بندگان نه هوش، نه توان و نه اجازه‌-ای را دارند که بتوانند، به درستی يا به نادرستی‌-ی اوامر ِ خالق ِ خود، پی ببرند. سرپيچی، گستاخی يا شک-ورزی در برابر احکام شريعت سزاوار سخت ترين رنج و شکنجه می‌باشند. الله پس از مرگ هم گستاخان و سُست باوران را در سوختن می‌آزارد. مسلمانان کينه توزی، خشم ِ الله و جهنم ِ او، که برای آزار ِ دگرانديشان و مسلمانان ِ گستاخ فراهم شده‌-اند، نشانی از عدالت ِ الله می‌دانند. از اين روی مسلمانان چنين ويژگی‌هايی را هم در اخلاق و رفتار خود می‌آميزند. (نشانه‌های اين اخلاق به کردار در رفتار ِ مُحتسبان ِ حکومت ِ اسلامی در زندان ِ کهريزک آشگار شده‌-اند) زشتی‌های اين اخلاق ِ شوم به روشنی در احکام، رفتار، انديشه، گفتار و اندرزهای واليان اسلام ديده می‌شوند. افزون بر اين که ، اخلاق ِ هر مسلمانی برآيندی از رفتار و اوامر ِ الله و کردار ِ نمايندگان الله هستند، بينش ِ عارفان ايرانی هم، که از مهرورزی سخن می‌گويند، در همين زهرآب ِ اخلاقی آلوده شده است. مسلمانان با شور و شادی به تماشای اجرای احکام قصاص می‌روند و در هنگام گردن زدن، دست و پا بريدن، تازيانه زدن و سنگسار کردن، با فرياد الله اکبر، پيوند ِ اخلاقی‌-ی خود را به اسلام رحمانی نمايان می‌کنند. قاضی، مُحتسب و جلاد، که اين نمايش‌های اخلاقی را به انجام می‌رسانند، بيشتر از هر کس شادمان می‌شوند. زيرا آنها، در اجرای اين احکام، الله را خشنود می‌سازند. مسلمانان در هنگام ِ عبادت‌های روزانه پيوسته نشان می‌دهند که آنها به نادان بودن، به خاکسار بودن، به ناتوان بودن و به برده بودن ِ خود ايمان دارند. اين زشتخويی و برده منشی، اخلاقی است که نه تنها مسلمانان را، در برابر سرکردگان و زورمندان، چاپلوس و پست ساخته است وآنکه آنها را در برابر مردگان و گورهای هزارساله خاکسار کرده است.

عبادت‌هايی مانند روزه و زيارت ِ حج از ويژگی‌هايی هستند که مسلمانان را نه تنها خوار و کورانديش می‌پرورانند وآنکه آنها را در زشتکاری و ستمکاری گستاخ و دلير می‌کنند. زيرا مسلمانان، در انجام اينگونه بيهودگی‌ها، خود را از ديگران برتر و به الله نزديکتر می‌پندارند.

در اين نزديکی، الله از ستم و آزاری که آنها به خودخواهی بر مسلمانان وارد کرده‌-اند می‌گذرد. بدين سان که الله گناهان حاجيان را با رنج بردن و خرج کردن، در زيارت حج، فراموش می‌کند. از گردش ِ بيهود به دور ِ حجرالاسود و از کشتار ِ گوسپندان، برای خشنودی‌-ی الله، نابخردی و دلسختی هم به زشتخويی‌-ی مسلمانان افزوده می‌شوند.

خمس، ذکات، سهم امام، صدقه، نذر، ديه و وقف بخشی از درآمدهای کاسه ليسان و انگل‌های پشتيبان ِ شريعت هستند. در اين باجگزاری، افزون بر اين که مسلمانان گناهان خود را بازخريد می‌کنند، توانمندان هم از شريعتمداران پروانه‌-ی ستمکاری‌ دريافت می‌کنند.

به هرروی اخلاق ِ مسلمانان، در هر کجای جهان، با دروغ و نيرنگ، با پستی و خواری، با ترس و نااميدی، با رشوه پردازی و خودفريبی آميخته هستند. مسلمانی، که آگاهانه به خود و به نامسلمانان دروغ نگويد، هنوز در جهان زاييده نشده است. زيرا مسلمانان به ناموجودی ناديدنی ايمان دارند که او را، در پندار ِ خود، موجود و ديدنی نگاشته‌-اند. از اين روی آنها به نامسلمانان دروغ می‌گوينــد و پسماندگی‌های اسلام را با دروغ می‌پوشانند تا از کژپنداری‌-ی خود شرمسار نباشنــــد. در امر به معروف و نهی از منکر از مسلمانان جاسوس‌هايی نادان، پروده می‌شوند. آنها، با اين اخلاق، آزادی را از يکديگر می‌گيرند و انگيزه‌-های خود را با دروغ و رياکاری پنهان می‌کنند. معروف يا منکر کردار ِ پسنديده يا ناپسندی نيستند وآنکه اوامر خشمآورانی هستند که برای راهزنی و سروری بر قبيله‌های عرب به کار می‌رفته‌-اند. جهاد حکمی است که به کشتار و غارت ِ دگرانديشان مشروعيت می‌بخشد. کشتار کافران و دزديدن ِ دارايی آنها برای همه‌-ی مسلمانان کرداریست پسنديده. اکنون چه آنهايی که انگيزه‌-ی جهادگری دارند و چه آنان که، در اين زمان، جهاد را سودبخش نمی‌دانند، همه‌-ی آنها به کردار برای پايداری و گسترش اسلام دروغ می‌گويند. همه‌-ی مسلمانان از غزوات محمد و اصحابش، که آنها برای راهزنی و کشتار بر قبيله‌های ديگر يورش می‌برده‌-اند، با افتخار ياد می‌کنند. آنها از ستمی، که به خواست ِ رسول الله بر کافران وارد می‌آمده است، شادمان می‌شوند. بالاترين آرزوی بيشترين ِ مسلمانان اين است که آنها هم بتوانند خشمی را، به مانند خشم رسول الله و اصحابش، بر دگرانديشان فرود آورند.

اخلاق ِ همه‌-ی مسلمانان به درنده خويی، به کافرکشی و به دزديدن از ديگران آلوده شده‌-اند. هر ايرانی، که هنوز اندکی از گوهر فرهنگ ايران در بينش او به جای مانده باشد، درمی‌يابد که حکمرانان اسلامی، سپاهيان، بسيجی‌ها، پاسداران، حزب الهی‌ها و مسلمانانی، که با ريختن ِ خون دگرانديشان زر و زور اندوخته‌-اند، همگی به آدمکشی و دزديدن ِ دارايی مردم دست برده‌-اند.

در هر کشور اسلامی، به همراه ِ سرکوب ِ جنبش‌های مردمی، به روشنی ديده می‌شود که مسلمانان به خشونت و جان آزردن خو گرفته‌-اند. آنها به کردار نه تنها زمين را با خون دگرانديشان رنگين ساخته‌-اند وآنکه از ريختن ِ خون جوانان ِ همکيش خود هم پرهيز نکرده‌-اند. آنچه که در سرشت و انگيزه‌-های جانوران، به ويژه در انگيزه‌-های آدم، ريشه دارد کِشِش و پيوند جفت‌های نر و ماده است. اين پيوند ِ شادی بخش هم در شريعت اسلام به پليدی آلوده شده است. افزون بر اين که در اين شريعت، انسان عبد ِ الله است، دختران و زنان هم به مردان واگذار شده‌-اند.

انسان ِ مادينه نخست از آن ِ پدر است و سپس از آن ِ شوهر می‌شود. پدر به بدگمانی می‌تواند دختر خود را بکُشد، می‌تواند او را به مردی واگذار کند يا به اجاره (صيغه) بدهد. مردان زنان را برای نکاح (همخوابگی) عقد می‌کنند و مَهريه(مزد ِ همخوابگی) را می‌پردازند. زنان برای زمانی که خريداری شده‌-اند به مردانی به نام ِ شوهر واگذار می‌شوند.

شوهر سرور ِ زنانش است و زنان بايد از او تمکين کنند، يعنی هميشه برای همخوابگی، که مزدش پرداخت شده است، آماده باشند. زنان ايران اين، ننگ ِ تن فروشی، را پنهان می‌کنند. آنها مَهريه را پيشاپيش دريافت نمی‌کنند و از خودفريبی و شرمندگی مزد يا اجرت(يعنی مَهريه) را مِهر می‌خوانند. مجازات زنان ِ عقد شده که با مردی ديگر، چه خواسته و چه ناخواسته، آميزش کنند دستکم مرگ است. اين حکم ِ ناجوانمردانه و انسان ستيز، که با سرشت و انگيزه‌-های انسان هم سازگار نيست، در اخلاق بيشترين مسلمانان ريشه دوانده است. برخی از مسلمانان به گمانی، هرچند که نادرست هم باشد، زن ِ خود را می‌کُشند و به اين اخلاق هم می‌بالند. مسلمانان می‌توانند دختران ِ خود را برای يک بدگمانی بکُشنـــد و نيز می‌توانند با خشنودی دختران ِ خود را برای کامگيری به اجاره بدهد و پول ِ فرسودگی‌-ی دختران را دريافت کنند. تنفروشی‌ در اخلاق ِ مسلمانان تا آن اندازه آميخته شده است که واليان شيعه از دختران و زنان می‌خواهند که دستکم در دوران ِ جوانی به تنفروشی (صيغه) بپردازند. افزون بر اين پدران و مادران دخترانشان را تنها با مَهر (Mahr) داد و ستد می‌کنند. برخی از زنان روشنفکر هم بدون ِ عقد ِ نکاح( يعنی پيمان همخوابگی) و گواهی‌-ی مَهر (مُزد ِ همخوابگی) شوهر نمی‌کنند.

بخشی از اخلاق ِ مسلمانان ِ خودباخته اين است که آنها زشتی‌های شريعت اسلام را آگاهانه می‌پوشانند تا اسلامزدگان را، با بند‌های دروغ، به اسلام پايبند کنند و نيز خود را انديشمند و روشنفکر بنمايانند. اين زشتخويی، که از زهر ِ دروغوندی برآمده، بازده‌-ی آن خرد سوزی و نادان پروری است.

خودباختگان ِ ايرانی، از آغاز يورش ِ جهادگران به ايران تا کنون، با همين اخلاق در نمادهای گوناگون بر زور و ستم واليان اسلام افزوده و از توان و اميد ِ آزادگان کاسته‌-اند. عارفان ِ خوشباور شايد دروغ پردازانی بدانديش نبوده‌-اند که هنوز از سخنان ِ آنها، نياز گريز از دامگه ِ اسلام در دل ِ شکورزان سُست می‌شود. ولی آنها به کردار به مسلمانان و به نامسلمانان دروغ گفته‌-اند‌ و انديشه‌-ی آزادگی را در درون ِ آنها خاموش کرده‌-اند. همچنين آنها عرفان ايرانی را به رنگ و بوی گندآب ِ اسلام آلوده ساخته‌-اند. عارفانی بسان مولوی و عطار با خوی خوشباوری و خودفريبی مردم را به پذيرفتن ِ خشونت و انسان ستيزی سرگرم کرده‌-اند. آنها، با قصه پردازی و نادان پروری، دلسختی و خشم ِ الله و پيشوايان اسلام را وارانه، در پوشش ِ مهربانی و عدل ِ الهی، نشان داده‌-اند. آنها خرد ِ اسلامزدگان را، در نينديشيدن، در هيچ بودن و در هيچ شدن، خشکانيده‌-اند.

خودفروختگانی، که برای زورمندان ِ جهان، پيوسته اسلام را با پسوندهای، صلح جو، مردمی، رحمانی، راستين و ملی می‌سازند و می‌فروشند، از پسدادگان همان عارفان ِ دروغ پرداز خوراک می‌گيرند.

زورمندان ِ جهان، با همين زشتخويی، مسلمانان ِ با ايمان را، بدان اميد، با نامهای تندرو، اسلاميست، سلفيست، جهاديست، بن لادنی، طالبانی نشان می‌زنند که گماشتگان آنها بتوانند با الله و اسلام بزک شده‌-ای مسلمانان را خوش اخلاق کنند.


مـردو آنـاهيــد
بيست و چهارم ژوئن ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , , , , ,