قتلهاي زنجيرهاي ، شكل بازداشتهاي زنجيرهاي را به خود گرفته است
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند .
مردم بخوبي دريافته اند كه ” برابري اسلامي ” و ” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” تنها يك ” افسانهْ سياسي ” است تا شكلي از ” حكومت واقعي ”!!!
” دين ” مهم ترين و بهترين وسيله براي ” انقياد ” يعني ( خوار و رام شدن - گردن نهادن - ’مطيع شدن - فرمانبردار شدن )
و” اسارت روحي” توده ها ميباشد.
---------------------------------
رژيم آدمخوار « ’ملا » ها بدون سركوب و زندان ؛ شكنجه و اعدام ؛ حتي’ يك روز هم قادر به ادامهْ حيات ننگين خود نبوده و نخواهد بود !
-------------------------------
آي مردم گروگان گرفته شدهْ ايران ! كودكاني كه در دوران اشغال ايران توسط مافياي بزرگ امامه داران بدنيا آمدند
و در سياهترين دوران تاريخ ايران زير سلطهْ يكي از خونبارترين اشغالگران ؛ بزرگ شدند و با پوست و گوشت و روح خود چيزي بنام زندگي را تجربه كرده اند !
و دروران جواني خود را بجرم سخن گفتن از آزادي دز سياهچالهاي رژيم ميگذرانند ؛
گزارش بيست و چهار سال اسارت يك ملت را بصورت پيامي براي مردم دنيا از درون سلول خود براي آگاهي همهْ انسانهاي كرهْ زمين فرستاده اند
خواندن ؛ انتشار و پخش اين پيام يك وظيفهْ ملي است براي هر ايراني آزاديخواه .
يار دبستاني من
۱۳۸۱.۱۱.۱۸
پيام عباس فخرآور، احمد باطبي و ايمان سميعزاده به جهانيان
««« عباس فخرآور، احمد باطبي و ايمان سميعزاده »»»
نام ايران را همة شما شنيدهايد ايران سرزمين من است. سرزميني كهن كه مردمش به نجابت و زيبايي و هوش مشهور بودهاند.
و سرزميني كه حالا به بزرگترين مصيبتها گرفتار است. ما در ايران از حياتيترين نياز بشري، محروم شدهايم،
واژهاي كه از آب و نان نيز حياتيتر است، چرا كه انسان بودن ما بواسطة آن تعريف ميشود. آزادي!
در سرزميني كه هميشه با بردهداري ناآشنا بود و حتي در اعمال تاريخي نيز بردهداري به چشم نميخورد حالا يك ملت در اسارت به سر ميبرد.
در اسارت تحقير، خرافهپرستي، جهل و دريدگي گروهي اندك كه قريب بيست و پنج سال پيش در چنين روزهايي بر سرنوشت مردم حاكم شدند
و ايران را با خون پاكترين و شجاعترين جوانان فرش كردند تا به گمان خودشان ريشة عصيان كنده شود. و حكومتشان جاويد بماند.
ما آن سالها كودك بوديم و هنوز توان سخن گفتن نداشتيم و تنها به حوادث چشم دوختيم تا امروز بتوانيم زبان گوياي بخشي از تاريخ باشيم.
ما دو يار دبستاني هستيم كه موهاي هر دوي ما را وقتي وارد دبستان شديم از ته تراشيدن و مجبورمان كردند كه لباس تيره بر تن كنيم،
از جنس مخالف جدايمان كردند و دائم به ما ميگفتند كه زنان شيطاناند و بايد از آنها دوري كرد!
حق شادي و خنديدن نداشتيم و هر روز صبح كه به مدرسه ميرفتيم مثل پادگانهاي نظامي در صفهاي طولاني ميايستاديم،
از جلو نظام و خبردار ميشنيديم و در گرما و سرما هر روز مجبور بوديم شعار بدهيم، مرگ بر آمريكا، مرگ بر انگليس، مرگ بر اسرائيل،
و اگر شعار نميداديم با شلنگ كف دستمان را سياه ميكردند. و هر روز مدير مدرسه يا يكي از معلمان ميآمد
و دربارة اينكه آمريكا چقدر بد است و آدمكشي چقدر خوب است، برايمان حرف ميزد.
باور كنيد آنزمان حتي نميتوانستيم بفهميم، امريكا چيست؟! كودكاني 7 ساله بوديم و هر روز ميشنيدم كه آمريكا موجود پست شيطاني كه ناخنهاي بلندي دارد
و از سر ناخنهايش خون ميچكد دندانهايش مثل دراكولا تيز است
و كلاهي بزرگ بر سر دارد كه پرچمي با خطوط موازي قرمز و ستارههاي سفيد در زمينه آبي بر سر گذاشته است
و اين موجود هولناك علاقه عجيبي دارد كه جوانها و به خصوص جوانهاي ايراني را زير دندانهايش تكه تكه كند
و هر روز سرود ميخوانديم كه آمريكا، آمريكا ننگ به نيرنگ تو، خون جوانان ما ميچكد از چنگ تو.....
همة اين حرفها مال 20 سال پيش بود كه به مدرسه رفتيم و تا دانشگاه ادامه داشت،
تا وقتي به دانشگاه وارد شديم توهينها، تحقيرها، شعارها، سخنرانيها و تنبيهها ادامه داشت،
با اين تفاوت كه در دانشگاه ما ديگر با دو واژه عقل و منطق آشنا بوديم و سؤالات بسياري برايمان بيجواب مانده بود، ما با، چراي بزرگ مواجه شده بوديم!
به زحمت با دنياي بيرون مرزها ارتباط برقرار كرديم و اسب بالدار اينترنت ما را با افكار و ديدگاههاي ديگر اعضاي خانواده بزرگ انسانيمان فرزندان آدم و حوا آشناتر كرد.
آرام آرام فهميديم كه همة مردم دنيا كافر نيستند و همة آنها كه در بيرون مرزهاي ايران زندگي ميكنند براي دشمني با ما شبانهروز نقشه نميكشند
و اين خلاف چيزي بود كه در تمام سالهاي مدرسه تا دانشگاه به ما ميآموختند.
پس تمام شجاعتمان را جمع كرديم و با تكيه بر منطق و عقل به لطف« اهوراي يكتاي پاك » ، عاشقانه عصيان را برگزيديم
و صداي عصيان ما در 18 تيرماه 1378 به گوش دنيا رسيد. من بدن پاره پاره دوستان همكلاسيام را بخيه ميكردم
و احمد پيراهن خوني ديگر يار دبستاني ما را بالا برد تا دنيا بداند كه ايران هنوز زنده است!
و ما تاريخ واقعي كشورمان را از كتابهاي پوسيده در گنج زندانها و سينة آنان كه داغ بر دل داشتند بيرون كشيديم و فهميديم چه بر سرمان رفته است.
حاكمان بيست و پنج سال گذشته ميخواستند ما در همان آنكس كه نداند و نداند كه نداند بمانيم تا بي دردسر بر ما جاودان حكومت كنند
و ما با عصيانمان به آنكس كه نداند و بداند كه نداند رسيديم و تا خوشبختي تنها يك قدم مانده است تا به كاروان متمدن برسيم و بشويم آنكس كه بداند و بداند كه بداند .
مردم ايران پس از اينكه خيلي زود فهميدند در بهمنماه 1357 به نام ترقي و تكامل و انقلاب مقدس دچار چه مصيبتي شدهاند،
راههاي فراواني را براي رهايي از چنگ اهريمن پيش آمده در لباس مذهب ، تجربه كردند و همة آنها با قساوت و سنگدلي تمام توسط مدعيان ...نگرايي سركوب شد.
بهترين جوانان وطن به خاك و خون غلطيدند و زندانها آكنده از هر صداي مخالفي شد.
اعدامها و برخوردهاي غيرانساني حاكمان مذهبي چهرهاي زشت از ايران در دنيا به تصوير كشيد.
مبلغين مذهبي با حرفهاي زيبا و جذاب در اعماق وجود ايرانيان نفوذ كردند و احساسات پاك مردم بزرگ سرزمينم را به بازي گرفتند
و زماني كه مردم به نيت شيطاني آنها پي بردند تمام صداها و حتي زمزمهها سركوب شد
و شايد هيچگاه فكر نميكردند ايران و ايراني دوباره توان برخواستن و ايستادن داشته باشد.
گروهي كوچك در آن جولانگاه احساس و ناداني و پشيماني و تعصب و افسوس كه در ماههاي پس از شورش بهمن 1357 در فضاي ايران بيداد ميكرد
براي دريافت سهم خود كه ميپنداشتند به آنها پرداخت نشده به سفارت ايالات متحده آمريكا حمله كردند
و چون نام دانشجو را يدك ميكشيدند خسارتي بزرگ به وجهة دانشجويان ايراني وارد كردند.
با ناداني خود زمينهساز فاجعهاي بنام انقلاب فرهنگي شدند و دنيا را عليه ايران تهيج كردند
و حالا وقتي ما به تاريخ 444 روز التهاب مردم جهان و به خصوص آمريكا در جريان گروگانگيري در سفارت ايالات متحده فكر ميكنيم،
به آنها حق ميدهيم كه تصور كنند ايرانيان مردمي خشونتطلب و تروريست هستند. ولي واقعيت چيز ديگري است.
گروهي كوچك انديشههاي كوتهبينانه و زشت خود را به ما تحميل كردند و تمام تلاشهاي مردم براي رهايي از اسارت بينتيجه مانده بود.
مردم ديگر در انتخابات شركت نميكردند. اميد به زندگي به شدت كاهش يافته بود. همه به نان شب محتاج شده بودند
و ما در سرزمين ثروتمند ايران با قحطي و فقر دستهپنجه نرم ميكرديم و اين همه حاصل نادانيهاي حاكمان مذهبي ايران بود
و البته پدران ما هم كه احساساتشان به بازي گرفته شد و شكل دهندة انقلاب شدند بيتقصير نبودند.
شركت نكردن مردم در انتخابات تأثيري بر حاكمان مذهبي نداشت. حاكمان ما پس از انقلاب با حياي سياسي آشنا نبودند
و به واقع احترامي براي رأي مردم قائل نبوده و نيستند، اگر ذرهاي حياي سياسي داشتند ميفهميدند مفهوم عدم شركت مردم در انتخابات تا قبل از دوم خرداد 1376 چه بوده است؟!
با حربههاي مختلف در تمام اين سالها آراي مردم را ميربودند، اينكه اگر رأي ندهيد، فرزندانتان را در مدرسه و دانشگاه نميپذيرند،
كوپنهاي موادغذايي به شما نميدهند، از محل كار اخراج ميشويد و چيزهاي مثل اين.
در دوم خرداد 1376 مردم هوشمند ايران كه بواسطة حماقتها و نادانيهاي گروه حاكمان جاهل در دنيا تنها مانده بودند به خرد همگاني رجوع كردند
وبا حضوري گسترده پاي صندوقهاي رأي شكل مبارزهشان را تغيير دادند و كاري كردند تا گروه حاكمان مذهبي به جان هم بيفتند تا قدري قدرتشان تحليل رود
و شايد مردم دنيا هم بتوانند صداي مردم ايران را از ته چاه مصيبتها بشوند.
خاتمي روي كار آمد و در آغاز از تغييرات بزرگ حرف زد. صداي مردم ما در دنيا تا حدودي پيچيد، ولي خيلي زود خاتمي و تيم اصلاحطلب وي نقاب انداختند
و چهرة واقعي خود را نشان دادند. ما در هر دو انتخابات به خاتمي رأي داديم و نسل ما به او رأي داد چرا كه ما تغيير را با كمترين خونريزي ميخواستيم.
با اصلاحات همراه شديم تا نگويند كه بهانهجو هستيم. و فرصت دوباره ندادهايم و نسل ما اينچنين كرد.
نسل ما كه ميگويم آمار 70 درصدي جامعة امروز ايران است كه كمتر از سي سال سن دارند ودر هيچكدام از رفراندومها هنوز به سن رأي نرسيده بودند.
نه در فروردين 1358 و نه در اصلاح قانون اساسي نظام در سال 1368 و حالا اين نسل 70 درصدي كه مثل ما ميانديشد
و مثل ما سؤالات بيپاسخ زيادي دارد دست به مبارزهاي بزرگ زده است و خواستههاي ما كوچك است. ايراني كم توقع و نجيب است.
ما ميخواهيم به آغوش خانوادة بشري بازگرديم، ميخواهيم با تمام مردم دنيا شادي كنيم وبا آنها در غمها شريك باشيم.
ميخواهيم اعتقاد خود را به تمام پيمانهاي جهاني فرياد كشيم، ميخواهيم به اعلامية جهاني حقوقبشر، صلح جهاني، عدم تجاوز، حفظ محيط زيست،
توسعة پايدار و تمام پيمانهاي نيك كه خانوادة بشري پذيرفته احترام بگذاريم. ميخواهيم آزادي بيان و آزادي پس از بيان داشته باشيم.
حاكمان را خودمان مشخص كنيم و هرگاه اشتباه كردند نقد كنيم و حتي كنارشان بگذاريم. ريشة خودكامگي و استبداد را بخشكانيم
و آراي مردم را به واقع حاكم كنيم. حقوق ناديده گرفته شدة خواهرانمان را به آنها بازگردانيم و به تمام معني تساوي زن و مرد را برقرار كنيم.
دست حكومتكران رياكار را از سرزمينمان كوتاه كنيم و « پندار و گفتار و كردار نيك » را ترويح دهيم.
ما خوبيها را براي سرزمين كهن ايران و براي كرة خاك و ساكنان آن ميخواهيم، و ميكوشيم بديها را تا آنجا كه ممكن است از انسانها دور كنيم
و همة اينها براي مردمي كه قربانيان فراوان دادهاند خواستة زيادي نيست، در مبارزهمان هيچ جايي ندارد. چه در كلام و چه در عملكرد
و هدفمان در مبارزه نشان دادن چهرة بينقاب نظام جمهوري اسلامي در دنياست و اينكه مردم تا چه اندازه به اين نظام اعتقاد دارند
و ايمان داريم كه با لطف « اهواري يكتاي پاك » و همراهي افكار عمومي دنيا ميتوانيم اهريمن استبداد مذهبي را به زانو در آوريم.
ما همة شكنجهها را به جان خريدهايم. دوستانمان در برابر چشممان اعدام شدهاند از ساختمانهاي دانشگاه به پايين پرت شدهاند، به طرفشان شليك شده است
و ماهها و سالها در سلولهاي انفرادي حاكميت شكنجه شدهاند و همة اينها را با جان و دل پذيرفتهايم تا مردم خستة ايران كمترين هزينه را پرداخت كنند
و هيچ توقعي از ايرانيان نداريم، جز اينكه بدانند كه به هيچ وجه حق ندارند نااميد شوند . نوشتهمان طولاني شد ولي زخمهايمان به اندازة تمام تاريخ ايران عميق است.
يار دبستاني من « احمد باطبي » در كنارم نشسته و با حنجرهاي كه دوبار طناب دار استبداد مذهبي را تجربه كرده، برايم ميگويد
“ و من با دستي كه زير شديدترين شكنجهها شكسته است دردهاي مردمم را مينويسم “.
احمد هفت ماه در سلول انفرادي هر روز به انتظار اعدام نشسته بود و من سال 2001 سال گفتگوي تمدنها را در زندان انفرادي آغاز كردم
و در سلول انفرادي هم، آن سال را به پايان رساندم و بسيارند، ياران دبستاني ما كه با هم عصيان كردهايم تا هرچه لازم است از وجودمان تقديم كنيم تا ايران آزاد شود.
و از ايرانيان انتظار داريم با ما همراه باشند تا با تحريم همه نوع انتخابات قبل از رفراندوم نوع نظام، به افكار عمومي دنيا ثابت كنيم دوران مشروعيت نظام چقدر پايين است
و از جهانيان هم انتظار داريم از خواسته ما براي برگزاري رفراندوم با نظارت سازمان ملل متحد حمايت كنند.
پس به پاس خونهايي كه جوانان پاك وطن هديه كردهاند و دردي كه مبارزان راه آزادي ميكشند،
« ايمان بياوريم كه پيروزيم و اميدوار به اينكه، ايران هرگز نميميرد ؛ به نام اهوراي پاك »
««««« عباس فخرآور، احمد باطبي و ايمان سميعزاده »»»»»
-------------------
امپراتوري فساد اسلامي حاكم بر ايران بدون سركوب ؛ زندان ؛ شكنجه ؛ اعدام و تيرباران ؛ سنگسار و قطع دست و پا ... قادر نيست حتا يكروز به حيات حاكميت ننگين و خونبار خود ادامه دهد !
---------------------
... و شهرفرنگي ميگه: ” صبح معلوم ميشه ’كت تن كيه” ؟؟؟
اسلام و ناگفته هاي ممنوع ! ---» ((( ايران آرا ))) .
تيتر اخبار ؛ تحليل ها و نوشته هاي ويژه در پيوند با ” ايران “ ---» ((( خبرچين ))) .
هميشك باشيد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home