در این روزهای حساس و سرنوشت ساز که شاهد تلاش شخصیت های روشنفکر و روشنفکرنمایان در جا انداختن خط های بودار از طریق رسانه های صوتی و تصویری و
نوشتاری و آتلاین دست بکار هستند ، معدود افرادی دیده میشوند که مسائل روز را ریشه ای پرّوهش نموده و در گوشه وکنار به آنها اشاره مینمایند.
آقای « آریا برزن زاگرُسی » ، یکی از این شخصیت ها میباشند که به باور من ، در این آشفته بازار / نوشته و کارهایشان میتواند چراغ راه ما قرار بگیرد
تا بدانیم که چه میخواهیم و بکدام طرف باید برویم و برای فردای ایران چه اصولی را باید مد نظر داشته باشیم .
مقالات روشنگرانهً ایشان در سایت « فرهنگشهر » بصورت بایگانی موجود میباشد .
بریده هائی از مقالهً اخیر ایشان در پیوند با اصل اساسی « جدائی دین از حکومت » را در زیر میخوانید و برای مطالعهً متن کامل مقالات ایشان به « فرهنگشهر »
سری بزنید . و باید بگویم آقای آریا برزن نازنین « سخن از پندار ما میگوئی و بگو که نیازمند دانستن ناگفته های ممنوعیم » .
نگاهي به مسئله ي « جدايي دين از حکومت»
تا مسئله ي اسلام در سرزمين ما با قاطعيّت تمام رسوا و در هم کوبيده نشود، امکان پديدار شدن و نهادينه کردن آزاديهاي فردي و اجتماعي ناممکن خواهد بود. در ايران آينده که لحظه هاي زايش و بالش و پر – و – بال گرفتن آن، روز به روز بيشتر و شديدتر آشکار مي شود، مهمترين وظايف تلاشگران آزادي و روشنگري و بويژه دولت موقت آينده اينست که:
1- قداست زندگي جاي چون و چرا ندارد و مطلقيّت آن به ابديّت زندگي و زمان است. هيچکس حقّ ندارد خونريزي را در ايرانزمين مجاز و برحق شمارد. زندگي مقدّس است.
2- تک، تک اصلهاي قانون اساسي ايران آينده بايستي با اصل « زندگي مقدّس هست » آغاز شود و در راستا و سمت و سوي اجرا و نگاهباني از اين اصل، بقيه ي قوانين اساسي و منشورها و قوانين ايالتي و شهري و روستايي و محلّي و غيره از آن، استنتاج و عبارت بندي شوند. در هيچ قانوني که به رسميّت شناخته مي شود و حقّانيّت و بيان حقوقي پيدا مي کند، هرگز نبايد کوچکترين نشانه اي از حاکميّت و نفوذ شرع اسلام يا مذاهب ديگر يا ايدئولوژيها و امثالهم وجود داشته باشد.
3- با سرنگوني حکومت آخوندي بايستي فوري و بدون امّا و اگر، وجود صنف و طبقه ي آخوند در هر شکل و لباسي که مي خواهد باشد در سراسر ايرانزمين براي هميشه و ابد، ملغي و امکانهاي ايجاد آن نيز از لحاظ حقوقي و قانوني مطلقا ممنوع شود. چنين اقدامي نه تنها با اصل آزادي مغايرت ندارد؛ بلکه دقيقا در راستاي نگاهباني و گسترش و واقعيّت پذيري آزادي هست.
4- کليّه ي حوزه هاي تدريسي علما در سراسر ايران بايستي تعطيل و سپس به کتابخانه هاي عمومي تبديل شوند.
5- قرآن و تاريخ نکبت بار اسلام را بايستي فقط در دانشگاهها تدريس کرد؛ آنهم با روشي سنجشگرانه و روشنگرانه. خارج از حوزه هاي دانشگاهي هيچکس مجاز نيست به تدريس آن بپردازد. تدريس هر گونه مذهبي در مدارس و دبيرستانها و مراکز تحصيلي بايستي ممنوع اعلام شود؛ مگر آنکه سنجشگري بويژه در راديکالترين فرم آن، نه تنها به عنوان اصل پذيرفته شده و رسميّت حقوقي و قانوني داشته باشد؛ بلکه کاربست تئوريک و عملي آن نيز در قانون اساسي کشور، انعکاس و تثبيت شده باشد.
6- کليّه ي موقوفات و موسسات و بنيادها و سازمانها و مجتمعها و آستانهاي زيارتگاهي و مذهبي و امثالهم بايستي جزو ثروتهاي ملّي قلمداد شوند و درآمد حاصل از آنها فقط در راستاي روشنگري و فرابالاندن سطح آگاهي مردم خرج شوند.
7- کليه ي فقها و مراجع تقليد و آخوندها بدون استثناء بايستي خلع لباس شوند و به عنوان شهروندان عادي به حساب آيند و در اجتماع انسانها به دنبال ايفاي نقشهاي مثبت اجتماعي خود بکوشند. سپس لباس آخوندي بايستي به عنوان نماد تاريک انديشي و خباثت و خونريزي و ترور و کشتار و نکبت اجتماعي و حقارت زندگي و همچنين سمبل پسترين و کثيف ترين جنايتکاران تاريخ ايرانزمين شناخته شود.
8 – آن فقها و مراجع تقليد و آخوندهايي که در خونريزي و کشتار و غارت و چپاول و سير قهقرايي ايرانزمين نقشهاي کليدي داشته اند، بايستي بازداشت و در انظار مردم بازجويي شوند. هيچکس حقّ ندارد آسيبي به زندگي آنها يا خانواده و وابستگان آنها برساند. آنها مسئول و پاسخگوي اعمال و کارهايي هستند که در طول بيست و پنج سال حکومت نکبت و ترور و خباثت محض خود در ايران و جهان انجام کرده اند.
9- خداي ايرانيان [ سيمرغ گسترده پر ]، رقّاصه و ميگسار و نگاهبان زندگي است. براي آنکه بتوان ريشه هاي زندگي را شاداب و نيرومند کرد و امکانهاي بالندگي و شکوفايي اجتماعي را مهيا کرد و همچنين خسارتهاي هولناک روحي و رواني حکومت فقها و آخوندها را در کوتاهترين فرصت ممکن، جبران و اجرا کرد، بايستي سراسر ايرانزمين را به صحنه ي جهاني جشنها و رقص و پايکوبي و ميخواريهاي شبانه روزي تبديل کرد.
10- سراسر ميادين و مراکز عمومي بايستي نمايشگر تصويري و هنري و فکري فرهنگ جهان آراي ايرانزمين باشد.
ما بدون کاربست چنين اصلهاي مهم هرگز نخواهيم توانست در ايرانزمين، « جدايي دين از حکومت » را واقعيّت پذير کنيم.//////
آريابرزن زاگرسي ( آلمان )
تاريخ نگارش: پنجم آوريل 2003 ميلادي
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: azagrosi@yahoo.de
درج اين جُستار در مطبوعات و تارنماهاي اينترنتي بدون دخالت در متن در سراسر جهان، آزاد است.
از نامه هايي که مرا به تفکّر و بازانديشي و ژرفبيني بيانگيزانند، دلشاد مي شوم.
اين نوشته در تارنماي اينترنتي « فرهنگشهر » بايگاني مي شود: www.farhangshahr.com
***************************
مردم بخوبي دريافته اند كه ” برابري اسلامي ” و ” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” تنها يك ” افسانهْ سياسي ” است تا شكلي از ” حكومت واقعي ”!!!
” دين ” مهم ترين و بهترين وسيله براي ” انقياد ” يعني ( خوار و رام شدن - گردن نهادن - ’مطيع شدن - فرمانبردار شدن ) و” اسارت روحي” توده ها ميباشد.
« بابک دوستدار »
اسلام و ناگفته هاي ممنوع ! ---» ((( ايران آرا ))) .
هميشك باشید
... و شهرفرنگي ميگه: ” صبح معلوم ميشه ’كت تن كيه” ؟؟؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home