Friday, January 26, 2007

انقلاب اسلامی ایــران - 2


علی میرفطروس

تأمّلاتی دربارهء «انقلاب اسلامی ایران»!

(بخش دوّم)



* من به تحلیل های عامیانه مارکسیستی و تئوری هـای ساده انگارانه «اختناق سیاسی = انقلاب» اعتقـادی ندارم.

* بی توجهی به آزادی و دمکراسی، مختصّ رضاشاه یا محمدرضا شاه نبود، بلکه این بی توجهی در عقایـد بیشتر رهبران سیاسی و روشنفکران ایران نیز وجود داشت.

* جامعهء روشنفکری ما، اسیر دو مطلق گرائی یا دو بنیادگرائی بـود: یکی بنیادگرائی اسـلامی و دیگـری بنیادگرائی مارکسیستی. وجه مشترک این دو بنیادگرائی، نیاندیشیدن و مقابله با تجدّدگرائی و توسعهء زمان رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه بود.


Mirfetros




روحانيّت سُنـّتی شيعه- كه در دوران رضاشاه دچار ضربات مهلكي شده بود - در زمان محمد رضاشاه و در بيم رژيم از «شبح كمونيسم»، جانی تازه يافت و در پيلهء «انتظار» از طريق شبكه ها و انجمن ها و هيأت های مذهبی به بازسازی خويش پرداخت با اینحال: وضعيّت مذهب در ميان روشنفكران و دانشجويان و جوانان ايران آنچنان بود كه دكتر علي شريعتی و مرتضی مطهری از آن بعنوان «حالت نيمه مرده و نيمه زندهء مذهب و وضعيت بسيار بسيار خطرناك آن» ياد كرده اند (5).
در چنان شرايطی، وقتی دكتر علی شريعتی با زبانی شعرگونه و شورانگيز از «پروتستانتيسم اسلامی» ياد كرد و از «مذهب عليه مذهب» يا از «پدر - مادرها! ما متهميم» و از «شيعه، يك حزب تمام» سخن گفت، ناگهان باورهای سنگ شده و سُنـّتی شيعه، از درون منفجر شد و بعد، چون آواری هستی فكری جوانان و دانشجويان ما را در خود گرفت.
در آن فضای شعر و شور و افسانه و افسون، روشنفکران معروف و لائیک ما (مانند دکتر علی اصغر حاج سید جوادی) نیز ضمن پیش بینی «طلوع انفجار» (6)، انقلاب حضرت محمد را «بزرگترین انقلاب تاریخ بشر» و پیام محمد را «پیام یک انقلابی کامل عیارِ زمینی» می دانستند و لذا «بازگشت به سرچشمه» (اسلام) را توصیه می کردند رهبران جبههء ملّی و مليّون ايران در كربلای 28 مرداد سينه می زدند و از تدوين يك فلسفهء ملّی، معقول و معاصر بازماندند. شماری از «انديشمندان حکومتی» نيز در غوغائی از تملّق ها و بزرگ نمائی های تاريخی، و در گرايش درونی به «آفاق تفكر معنوی اسلام ايرانی»، راهِ «يوسف گم گشته»ی انقلاب آينده را هموار می كردند.
* * *
من به تحليل های عاميانهء ماركسيستی و تئوری های ساده انگارانهء « اختناق سياسی = انقلاب» اعتقادی ندارم چرا كه تحولات سياسی در كرهء جنوبي، برزيل و خصوصاً اسپانيا، شيلی و آفريقای جنوبی نشان می دهند كه اين كشورها - عليرغم مشكلات عظيم سياسي و تنش های عميق اجتماعی - توانستند بدون انقلاب از حكومت های فردی و استبدادی به آزادی و دموكراسی سياسی سير نمايند. بهمين جهت ادعای اینکه «انقلاب اسلامی، محصول اختناق سیاسی رژیم شاه» و یا «محصول کودتای 28 مرداد 32 بود» بنظر من، تنها برای ساده کردن مسئله و نوعی فرافکنی و فرار از مسئولیت کسانی ست که «آتش بیارِ معرکهء انقلاب» بودند.

[+] ادامــهء متن کامل


0 Comments:

Post a Comment

<< Home