احکام شريعت در هر سامانی انسان ستيزند
مردو آناهيد
مردو آناهيد
در ژرفای شوربختی بايد پذيرفت که پديدههايی مانند ِ اصلاح طلب، ملی مذهبی، روشنفکر ِ دينی، روشنفکر ِ خلقی، آخوندهای فهميده، روحانيان ِ مبارز و از اين نمونه همه دروغهايی هستند زهرآگين که 1400 سال است به کام خوشباوران ِ مسلمان ريخته میشوند تا سرشت ميهن پروری در آنها بخُشکد و به اميد مُنجی گوسپندوار به ميهن ستيزی و به گورپرستی بپردازند.
هر روند يا رویدادی، که در سوی پايدار ساختن ِ شريعت اسلام کارآيی داشته باشد، تيشهايست پنهان که بر ريشهی فرهنگ ِ ايران فرود میآيد. هر پديده يا دانشی، که شکوه ِ فرهنگ ِ ايران را آشگار کند، آيينهايست که پسماندگیی شريعت اسلام را نشان میدهد. از اين روی فرهنگ ايران، که بر آزادگی و بر خرد انسان روييده است، هيچگاه نمیتواند با شريعت اسلام، که بر بندگی و جهاد نگاشته شده است، سازگاری داشته باشند. اين است که سود يا زيان مردمان ِ ايران، هميشه، دگرسو با سود يا زيان واليان ِ اسلام است.
برخی از روشنفکران، از کژپنداری يا از کژروی و شتابزدگی، در آرزوی دستيافتن به ايرانی اسلامی، همراه يا در سوی شريعتمداران گام میگذارند. آنها به کردار نگرش ِ ميهن پروران را از فرهنگ ايران دور و منش ايرانيان را به بردگی و ستم پذيری آلوده میکنند.
يا در حکومتی اسلامی، از ايران و ايرانی، برای گستردن ِ اسلام بهره برداری میشود، يا کشور ايران در سامانی، که از بينش ِ ايرانيان، سازمان يافته است برای شادساختن و در سوی آرمانهای مردم پيش میرود.
يا مردم از ترس و از نادانی به اَهريمن پناه میبرند يا در آزادگی خردمندانه و به نيکويی بر سرنوشت ِ خويش فرمانروايی میکنند.
يا ضحاک بر مردم ستم میراند يا فريدون به داد و دهش میپردازد.
آميختن ِ فرهنگ ايران با شريعت اسلام مانند ِ ريزش ِ باران در شوره زار است که در آن آب ِ باران آلوده میشود و شوره زار سرسبز نمیشود. درست است که ابر بارانی جان بخش است ولی نه در شن زارهای شور. اين است که ايرانيان برای رسيدن به آزادی، پيش از هر چيز، نياز دارند که بينش خود را از پليدیهای اسلامی پاک کنند؛ تا بتوانند به پاکی و در آزادگی بينديشند. عقيدههای اسلامی، به مانند ِ سنگ، سخت شدهاند و نيکويیهای فرهنگی در آنها آميخته نمیشوند. ديدگاهی که به ياوههای اسلامی آلوده شده است تاريک و تنگ است و در آن نه آزادگی و نه بردگی در خور ِ شناسايی هستند.
زمانی میتواند فرمانروايی، در ايران را، مردمی ناميد که با آرمان ِ بهزيستن و انگيزهی شادزيستن سامان يافته باشد. در شريعت اسلام، مردمان بايد در بردگی و بيچارگی رنج ببرند تا خشم ِ الله گريبانگير آنها نشود و پس از مرگ در آتش نسوزند.
در کشور ايران، سامان ِ مردمی، به خردی روشن و انديشهای بستگی دارد، که از بينش ِ خردمندان و ميهن پروران ِ ايرانی تراوش کرده باشد. ناسازگاری فرهنگ ايران با شريعت ِ اسلام از ناسازگار بودن ِ آزادانديشيدن با ايمان داشتن آغاز میشود. احکام ِ جهادگران بر پايهی ايمان و فرهنگ ِ ايران بر خرد ِ انسان نهاده شدهاند. احکام جهادگران ِ بيابانگرد با هر انديشهای که از خرد ِ آزادانديشان برآمده باشد در ستيز هستند. در اينجا میتوان از پيامی، که زرتشت فرستاده است، بهره مند شد؛ هر چند که فرهنگ ايران و شريعت اسلام همزاد نيستند.
ایدون! آن دو مينوی آغازين، که چون همزادان، خود گام سروده شده اند، در پندار، گفتار و کردار، يکی ِبه و ديگری بد است.
در اسلام کسی را عاقل میخوانند که به نادان بودن ِ انسان ايمان داشته باشد. يعنی عاقل کسی است که او گفتاری را بپذيرد که دگرسو با دانايی و بينايی است. به زبانی ديگر چشم جان، که مينوی خرد در انسان است، در مسلمانان کور شده است. درست است که هر مسلمانی، خودبخود، ابزار ِ کشندهی شريعتمداران نمیشود. از اين روی تا زمانی که مسلمانان، از سوی پسدادگان نبوت، به انسان ستيزی برانگيخته نشوند، خشمآور و جهادگر نيستند. با اين وجود هر مسلمانی ميهن پرور نمیشود. ولی هر مسلمانی به کردار به دشمنی با فرهنگ و مردم ايران میپردازد.
پيروان ِ اسلام به هر پديدهای تنها از روزنهی تنگ ِ شريعت مینگرند. آنها نه نيکی را میشناسند و نه بدی را، نه زشتی را میشناسند و نه زيبايی را، نه پاکی را میشناسند و نه پليدی را، نه داد را میشناسند و نه بیداد را. زيرا برای آنها حلال يا حرام، واجب يا مستحب، عبادت يا معصيت پيشنويس شدهاند. آنها از خونريزی شادمان میشوند، چون الله از آنها خرسند میشود. آنها بر گور ِ کشندگان نياکان خود و ويران کنندگان شهرهای ايران میگريند چون جهادگران ِ فرومايه را نمايندهی الله میپندارند. سرشت ِ آزادگی و ويژگیهای خودانديشی، در هر مسلمانی، از زمان زادن، گام به گام سرکوب و تخم ِ کينه توزی و بيزاری در بينش ِ آنها کاشته میشوند. مسلمانان در ژرفای کورانديشی ياوگويیهايی را میپذيرند که، آزمندانی فرومايه، آنها را، در 1400 سال پيش، برای دستدرازی به جان و دارايی قبيلههای عرب به کار بردهاند. آنها از خود نمیپرسند: چرا ما بايد، در رنج و در اندوه، از بد و از دروغ پيروی و چرا بايد از شادمانی، از نيکويی و از راستی دوری کنيم؟
پرسش؛ آذرخش ِ خرد است و انديشمند را به جويندگی برمیانگيزد که او سرشت ِ پديدههای را شناسايی کند و هستهی ناشناختهها را بشکافد تا به دانههای دانش برسد. دانايی و بينايی راهگشای انسان در راه ِ يافتن و ساختن ِ شيوه و ابزارهايی برای بهتر زيستن و شادزيستن هستند. اين است که انسان ِ جوينده پيوسته دانههای دانش و سرشت ِ ناشناختهها را میجويد و آنها را برای همگان درخشان میسازد. برای نمونه: زرتشت، که از ويژگیهای ماه و خورشيد به شگفت آمده است، به پرسش برانگيخته میشود. او میپرسد:
چيست بندادهی آفرينش؟ چگونه راه خور (خورشيد) و ستارگان بنا نهاده شده است؟
از چيست که ماه میوخشد(میافزايد) و آنگاه میکاهد؟
زرتشت در جستجوی پاسخ ِ پرسشهايی است که بتواند به رازهای ناگشودهی آن زمان پی ببرد. ايمان پيشاپيش از جهش ِ آذرخش ِ خرد، در آگاهبود ِ پيروان، پيشگيری میکند. زيرا، در عقيدهی مسلمانان، پديدههای هستی به خواست و ارادهی الله ايجاد شدهاند و ويژگیهای آنها به ساختار و درونمايهی آنها بستگی ندارند.
برای نمونه: به خواست الله میتواند آب به بادهی خوشگوار يا به زهری ناگوار دگرگون بشود
از اين روی پندارهای قرآنی، که با دانش ِ آزموده شده سازگار نيستند، ايمان ِ مسلمانان را نمیخراشند. مسلمانان از ناسازگار بودن ِ آيههای قرآن با هستی و راستی به پرسشی برانگيخته نمیشوند. زيرا آنها پذيرفتهاند که نادان و کوتاه خرد هستند و نمیتوانند به حکمت الله و رازهای خلقت پی ببرند.
مسلمانان هميشه از رشک و از آزمندی يافتههای کافران را، به زور و با ايجاد ِ ترس، از آنها گرفته يا ناجوانمردانه آنها را دزديده و از آن ِ خود کردهاند. اين که تا به امروز از مردم ِ عربستان دانشمندی برنخاسته است تنها نشان از پسماندگیی آنها نيست وآنکه نشان از ايمان آنها به شريعت ِ اسلام است.
به هر روی در هيچ رشتهای، در هيچ راهی، در هيچ شاخهای نمیتواند بهرهی ايرانيان با بهرهی اسلام همدوش يا همسو باشد. هيچگاه نمیتواند حکومت اسلامی يا واليان اسلام گامی به سود ِ ايرانيان و به زيان ِ اسلام بردارند. هر گونه همياری و همکاری با جهادگران ِ انسان ستيز نشانی از نابخردی است و بازدهی آن به زيان ِ ايران و ايرانيان خواهد بود.
برای نمونه: پيروزی ايرانيان در دوران ِ رضا شاه از آن سرچشمه میيافته که رضاشاه، شريعتمداران را از سامان ِ کشورداری دور میداشته است. بی گمان ايرانيان، در پی آيند ِ سازش ِ محمدرضا شاه با شريعتمداران، شکست خوردهاند و کشور ايران را که رضاشاه از چنگال ِ بيگانگان پس گرفته بود دوباره به جهادگران ِ ايران ستيز سپردهاند. ناسازگار بودن ِ فرهنگ و سود و زيان ِ ايرانيان با شريعت و واليان ِ اسلام در سخنی است که از زرتشت به جای مانده است:
اينک از آن دو مينوی آغازين سخن خواهم گفت، کز آن دو، آن که فزاينده است، به آن که کاهنده است چنين میگويد:
هيچ چيز از ما دو تن (با همتايش) سازگار نيست
نه منش و نه آموزش مان، نه خرد و نه گرايشهايمان،
نه گفتار و نه کردارهايمان، نه دين و نه روانمان.
مـردو آنـاهيــد
ژوئن ۲۰۱۳
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: آفرينش, زرتشت, شريعت, مردو آناهيد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home