مردمانی دلآزار در رويايی دلانگيز
مـردو آنـاهيــد
مـردو آنـاهيــد
مسلمانان، هر حکومتی داشته باشند، الله را عبادت میکنند که او مالک جهنم است و کافران را به شکنجههايی، که در پندار ِ هيچ کس نمیگنجند، می آزارد و جهادگران ِ انسان ستيز را، پس از مرگ، با شير و عسل پاداش میدهد. همهی مسلمانان غزوات ِ محمد را، که به کردار، در ژرفای فرومايگی، راهزنی و آدم کُشی بودهاند، ستايش میکنند.
بيشترين روشنفکران آرزوهای خود را در پندار مینگارند، آنها را به سخن دنبال میکنند، به کردار فراموش میکنند و زمان به زمان آنها را بازسازی میکنند. ما اکنون برای همنوايی با اين روشنفکران پيروزیی آنها را، در رويايی دلانگيز مینگاريم و میپذيريم: مسلمانانی، که در کشورهای مصر، ترکيه، اندونزی، سوريه، پاکستان، افغانستان، الجزيره زندگی میکنند با نيرويی جادويی، ناگهان، به سامانی دموکراسی آراسته شدهاند!. اسلامزدگان ِ خوشباور، با اين که کمتر شناختی از ويژگیهای دگرگونی در سامان ِ جامعه دارند، به همراه ِ رسانهها، از جنبش، از انقلاب، از بهار و از دموکراسی سخن میرانند و برای مردمانِ اين کشورها، از خودفروختگان، قهرمانانِ آزاديخواه میسازند. اين کسان آرزوهای خود را از مانندهايی، که ديدهاند، برداشت میکنند. اين سياست پيشگانِ جامعه نشناس برای کشورهای مسلمان نشين خواستار ِ حکومتی هستند که مانند ِ فرمانروايی در هلند، در آلمان، در سويس، در فرانسه، در سوئد يا مانند انگليس باشد. اين روشنفکران، که از اسلامزدگی نه انديشهای روشن و نه اندکی ژرف بينی دارند، دلسوز ِ همهی جهانيان، به جز ايرانيان، هستند. آنها براين گمانند که نخست بايد همهی جهان را از رنج ِ هستی و ستم ِ امپراياليسم پاک کرد و سپس به زندگی پرداخت. اين است که هر شور و شورشی، در گوشهای از جهان روی بدهد، اين کسان آن را بخشی از پيروزیهای خود میشمارند. روشن است، که برای رسيدن به اين آرمان ِ مقدس، میتوان، مانند ِ هميشه، از ايران و ايرانی بهره برداری کرد. به هر روی ما هم اکنون در پندارمان پيروزیی اين مسلمانان را در حکومتی مینگاريم که سامانی به مانند کشورهای اروپايی داشته باشند. يعنی همان حکومتی که در سياهیی فکر اين روشنفکران نگاشته شده است. در اين رويای دلانگيز: مسلمانان شهيدپرور، در اين کشورها، پس از يک "انقلاب شگونمند"، بر روی گورستانهای جنت نشان، قانون اساسیی خود را، از دبيرنامههای کشورهای اروپايی، رونويسی کردهاند و مانند کشورهای آزاد، وزارتخانه و پارلمانت برپا داشتهاند. انتخابات ِ آزاد هم، که بخشی از فراوردههای "انقلاب رويايی" است برای اين مردمان برگزار میشود. برای اين که واکُنش و بهره گيری مردمان کشورهای نامبرده را، پس از پيروزی در پندار ِ دلانگيزمان، ببينيم نيازی نيست که به رويا و خوش گمانی بپردازيم. زيرا انبوهی از همين مسلمانان، سالهاست که در کشورهای اروپا واريز شدهاند و بيشتر آنها میتوانند از همهی آزادیهايی، که شهروندان اروپايی دارند، برخوردار بشوند. ما اکنون میتوانيم با چشم ِ سر ببينيم: انبوه اين مسلمانان ، که همدوش اروپايیها شهروندانی گرانمايه بشمار میآيند، چگونه میزيند و از اين همه آزادی چگونه بهره برداری میکنند. اين مسلمانان از همان مردمانی هستند که با پيامهای رسانههای جهانداران پی در پی "انقلاب" میکنند و ديکتاتورهايی را بر میدارند و بر ارابههای دموکراسیی عربی، ترکی، پاکستانی و فلسطينی، به کمک ِ ارابه سازان، سوار میشوند.
آرمانها، آرزوها و خواستههای انبوه ِ اين مسلمانان، که در کشورهای آزاد زيست دارند و به حزبها و سازمانهای سياسی هم راه يافتهاند، از اين نمونه هستند: ايجاد ِ فروشگاهای حلال کالا(زيرا کافرها نجسند)، جداساختن ِ پسران و دختران در آموزشگاها، پيشگيری از نمايان شدن ِ زنان در پوشش زيبا، ساختن ِ مسجد در هر کوی و برزن، پخش ِ نعرهی اَذان از بلندگوهای مسجدها، جای دادن ِ شريعت اسلام در برنامههای آموزش پرورش، پيشگری از هرگونه بررسیی در پسماندگیهای اسلام.
با سخنی کوتاه:
در همين زمان هم، که مسلمانان هنوز پُرشمار نشدهاند، هيچ رسانهای در اروپا، از ترس ِ جان، زهرهی آن را ندارد که اندکی به پسماندگیی خواستههای اين آزادی ستيزان اشاره کند. پس هرکس که نه چندان اسلامزده باشد و بتواند اندکی با خرد خودش بينديشد، میتواند بیگمان با چشم جان ببيند که بندهای بردگی به عقيدهی مسلمانان پيوند دارند نه به آزمندی يا به ابزارهای امپرياليسم. در جنبشهايی که به خواست جهانداران روی میدهند تنها ديدبانی يا سروریی بيگانگان، بر اين کشورها، اندکی دگرگون میشود نه شيوهای حکمرانی بر مردمان. زيرا سامان هر کشوری، چه بر دادگری و چه بر مردم ستيزی بُن داشته باشد، نگرش ِ مردمان ِ همان کشور را نمايان میسازد. میتوان ديد که آيا آنها، در گرانمايگی يا در فرومايگی، به آفرينش هستی مینگرند. شايد پس از يک دگرگونی، ابزارهای کار و فرآوردههای توليد، در کشورهای اسلامزده، پُرتوان و سودبخش بشوند. ولی، با داشتن و با کاربرد ِ ابزارهای مدرن و پيشرفته، نگرش ِ کوتاه و تاريک مسلمانان، مدرن و پيشرفته نخواهد شد. مردمی که پس از ديدن ِ شگفتیهای دانش به ستايش و نيايش ِ الله میپردازند، آنها کورانديش هستند نه آزادانديش. آزادی برای مردم آزاری سامانی است درانقلاب اسلامی يا در دموکراسیی عربی. روشنفکران ِ اسلامزده خودفروختگانی هستند کوتاهنگر که جهانداران میتوانند آنها را برای هزارمين بار با شيوهای که هزاربار آنها را گول زدهاند باز به جنب و جوش بياورند و به کمک آنها برای مردمان ِ بدبخت از کسانی، که ميهن ستيز و فرومايه هستند، قهرمانان ِ آزاديبخش بسازند.
فراموشی، کوتاهنگری، خوشباوری و اميدواری از ويژگیهايی هستند که انسان را بردبار، شکيبا و خودفريب میکنند. مردمانی که در حاکميت ستمکاران و دروغوندان زيست دارند، بيشتر از مردمان ِ خودانديش، به اين ويژگیها نيازمند هستند تا بتوانند بار سنگين ستمورزان ِ حاکم را بکشند و پيوسته به اميد ِ رحمت ِ الهی عبادت و اطاعت کنند. شايد بهتر بود اگر شماری از روشنفکران در پيرامون ِ رويدادهای جهان و آرمانهای خودشان اندکی میانديشيدند. به درستی بيشتر ِ روشنفکران ِ ايران هم مانند ديگر ِ اسلامزدگان، خوشباور و کورانديش هستند، آنها هم مانند خودباختگان به سويی میخزند که رسانههای مردمفريب دور میزنند.
پس شگفتی نيست که اين اسلامزدگان هم مانند ديگران چشمی برای ديدن، خردی برای انديشيدن، بينشی برای سنجيدن و دانشی برای بررسی کردن ِ رويدادها ندارند که بتوانند روشنگر ِ راه ِ جويندگان ِ آزادی بشوند. ولی از شوربختی آنها، که خود را روشنفکر هم میپندارند، کمتر میانديشند، بيشتر به آهنگی میجنبند که از رسانههای جهانداران پخش میشود. درست است که اسلامزدگان نمیتوانند به روشنی انديشه کنند، چون فکر ِ آنها تنها از تاريکخانهی اسلام بار میگيرد. ولی آنها اگر دانسته بخواهند شايد بتوانند سخنان خود را، با بازدهی جنبشهای زورکی، بسنجند. اگر سنجش و بررسیی هر جنبش و برآيند ِ آن، برای بيشترين روشنفکران، دشوار است، پس بهتر است که دستکم درونمايهی چند واژه را ياد بگيرند تا بتوانند سخنان ِ خود را دانسته بر زبان برانند. واژگانی مانند آزادی، دانايی، انقلاب، مردم، حکومت، حاکم، عقيده، دين، ديدگاه، از اين نمونه واژگان، هر کدام شيره يا هستهای در درون دارند که بايد آن را شناسايی کرد و به شايستگیی همان درونمايه به کار برد.
برای نمونه: درونمايهی آزادی چگونه است؟ آيا يک مسلمان، يک کومونيست، يک مسيحی، که خرد و وجدان آنها در تنگهی يک عقيده مرزبندی شده است، میتواند انسانی آزاد باشد که بتواند آزادانه انديشه کند و پديدهای را آزادانه بسنجد و دانسته برگزيند؟ دانايی و بينايی در چه پهنه و زمينهای رهنمود انسان هستند؟ آيا کسانی که دانستنیهايی را، که راستی و درستیی آنها را نمیدانند، آنها را از کتابی يا از رسانههايی برداشت کردهاند، دانا هستند. آيا دانايی تکرار و بازگو کردن ِ نادانیهاست که برخی به آنها ايمان آوردهاند؟
انقلاب با چه هسته و شيرهای جوشان میشود؟ آيا هر گاه مردمی ستمکش، از هياهوی ساختگی، از راه عقيده يا به اميد ِ ناشناختههايی دروغ به خيابان ريختند و آرزهای خود را فرياد کردند، اين آشوب نشانی از يک انقلاب است؟ مردمی که سدها سال چشم به آسمان دوختهاند که کسی بيايد و آنها را از زير ستم برهاند، آنها سدها بار، هربار هم با همان دروغ ِ کهنه، به جوش و خروش میآيند و هربار هم تشنه کام به سراب ِ نااميدی میرسند. آنها، تا چشم از آسمان برنگيرند، آگاهانه در خويشتن ننگرند، هميشه زمينهای، برای پيروزیی بيگانگان، خواهند بود.
بيشتر ِ روشنفکران، که جنبشهای مردمی را به بيراهه میکشانند، تفاوت آزادگی و پيروی، تفاوت عقيده داشتن و دانستن، تفاوت ِ سالار شدن بر مردم و مردمسالاری را نمیدانند و از شوربختی نمیخواهند يا نمیتوانند بدانند. اين است که بيشترين ِ روشنفکران ِما انديشهای نو و همساز با فرهنگ مردم ايران ندارند، آنها فرهنگ را با سُنت، با عقيده، با احکام، با گمراهیِ و با کژروی برابر میانگارند.
رويدادهای مصر، با اين که به راستی و به درستی نانوشتهاند، نمونهای هستند که تلاش و ناتوانیی مسلمانان را، در بندهای شريعت اسلام درخشان میسازند. به درستی و به راستی در مصر پيوسته، سياست پيشگانی تازه، ديدبانی و سامان ِ سازندگی در کشور را به سرمايدارانی تازه يا سرورانی کهنه واگذار میکنند. يعنی در مصر، انسان ستيزانی فرومايه پيوندهای سوداگری را به زورمندی جهاندار میفروشند. چون نيک بنگريم خواهيم ديد: که مهار ِ حکمرانی، در مصر، به راستی در دست مفتیها است که آنها، از درون ِ مسجدها، مردمان را با بندهای ايمان مهارشده در دست دارند و در هر زمان، که نياز داشته باشند، از زهر ِ انسان ستيزی، که در اين مسلمانان کاشتهاند، بهره برداری میکنند.
مردمان اسلامزده از خود بيگانهاند، آنها به خواست ستمکارانی جهادگر آشوب میکنند، بر حکمرانانی میشورند، نامسلمانان را کشتار میکنند و برخی هم شهيد میشوند. ولی آنها به درستی آرمانی، به جز خشنودیی الله، ندارند که برای رسيدن به آن برنامهای داشته باشند.
برای مسلمانان مفتی، خليفه يا اميرالمومنين است. او الله را نمايندگی میکند. اين است که پيروان به زيبايی يا زشتیی فتوايی که او میدهد نمیانديشند. زيرا مسلمانان بر اين باورند که آنها، با خرد ِ کوتاهی که دارند، نمیتوانند به حکمت احکام ِ الهی پی ببرند. اسلامزدگان گمان میبرند که در حاکميت الله از سختیهای آنها کاسته و بر رحمت ِ الله افزوده میشود. آنها خواهان ِ آن هستند که کسانی ديگر، به مانند پيشوايان اسلام، بر آنان حاکم بشوند تا آنها بتوانند کافران را گردن بزنند و دارايی هنگفتی بدست آورند. مسلمانان خواهان ِ سامانی مردمی نيستند.
زيرا آنها خود را عبد ِ الله میپندارند، در ديدگاه ِ آنها، آدمها دو دسته هستند مسلمان و کافر، زمين و هر چه در زمين است تنها برای مسلمانان خلق شده است. از اين روی آنها میکوشند که نامسلمانان را از روی زمين بزدايند. درست است، که ستمکاری، خشم مردمان را بر میانگيزد و چنانچه اين خشم فوران کند نيرويی است خروشنده و پيشرونده. ولی مردمانی که، دستکم 1400 سال است، ستم پذير شدهاند، از سروری و از ستمرانیی بيگانگان ننگ نداشتهاند، چه انگيزهای، به جز جهاد، میتواند آنها را به خشم و به خروش آورد؟ برانگيزندهی نيروی جنبندهی مردم، در مصر هم مانند همهی کشورهای اسلامی، سوداگران بيگانه هستند. آرمان ِ جهانداران از هر جنبشی، در کشورهای اسلامی، اين است که سروری و ديدبانیی کشور، به نمايندگان ِ دلخواه ِ آنها، واگذار بشود. خوشباوران ِ کوتاهنگر اين گونه دگرگونیها را بيروزی مردمان بر حکمرانان ستمگر مینامند. به هرروی مردمان مصر هويتی دينی دارند. بيشترين ِ آنها مسلمان و شماری هم قبطی هستند که از اين شمار پيوسته کاسته و بر شمار ِ مسلمانان افزوده میشود. زيرا مسلمانان در هر کجا که پُرشمار باشند هيچ مردمی را به جز مسلمان و هيچ خدايی را به جز الله نمیپذيرند.
اين مردمان با ميهن و با ميهن پروری کمتر آشنايی دارند. از اين روی انگلستان توانسته بود به آسانی بر ساختار و روند ِ سازندگی در اين کشور دست اندازد و اين سرزمين را مصر انگليس نامگزاری کند.
انگلستان در مصر پليدترين اَهريمن و زهرآگينترين آژدها را پرورش داده است که برای هميشه بر پشت بشريت سنگينی خواهند کرد و جهانيان را بدان ستم و بدان زهر میآزارند. اين اَهريمن ِ پليد در برگيرندهی سازمانهای الازهر است. انگلستان آن را بدين آرمان بُن نهاده است که او بتواند از اين هسته بر روند ِ اسلام در سراسر ِ جهان فرمانروايی و ديدبانی داشته باشد. افزون بر اين، انگلستان جهادگرانِ اخوان المسلمين را سازمان میدهد تا آنها ترس را بر مردمان بگسترانند و کژروهای سياسی را، به نام مرتد، ترور کنند.
روشن است که انگلستان به گوناگون بودن ِ مذهبهای شيعه و سنی آگاهی داشته است، بر اين دانايی هم سازمان آخوندی را در ايران با شيوهی انگلیسی بنيان نهاده است. اين سازمان تنها سازمانی است که در ايران به خوبی کارآيی يافته است. از پايگاههای قم و نجف، به آسانی، بر همهی مسجدهای شيعه در جهان فرمانروايی میشود. ديگر اين که، اين آزمندان، شاخهی اخوان المسلمين، يعنی فداييان اسلام را، به کوشش ايران ستيزی مانند جمال الدين افغانی پايه گزاری کردهاند. بُن نهاد ِ اين سازمانها، بی شرمانه تر و ننگين تر از برده ساختن ِ جوانان ِ آفريکايی و ترياکی کردن ِ ميليونها مردم چينی و آسيايی است. زيرا زشتیها بردگی و زيانهای افيون بر همگان روشن شدهاند ولی زيانهايی که سازمانهای الازهر و اخوان المسلمين، که بر جهانيان وارد آوردهاند، پنهان و ناديدنی ماندهاند.
مردمان ِ مصر از زمانی که جهادگران ِ عرب آنها را سرکوب کردهاند، آنها هويت، فرهنگ و زبان خود را از دست داده و به اُمتی مسلمان دگرگون شدهاند. آنها بيشتر در راه ِ جهاد به ويران ساختن ِ نشانههای ميهنی، سرکوب کردن ِ فرهنگ ِ پيشنيان ِ مصر و ساختن ِ مسجد پرداختهاند. نشانههای باستانیی مصر را پژوهشگران ِ بيگانه شناسايی کرده و به جهانيان نشان دادهاند. مسلمانان مصر از آزمندی و پول پرستی از پژوهشهای باستان شناسان پيشگيری نکردهاند. آنها از ايمان به اسلام هنوز هم نمیخواهند کمتر پيوندی با سرگذشت ِ مصر داشته باشند. آنها خود را بيشتر به دروغبافی های دينی، کمتر به نشانههای باستانی، میچسپانند. از زمانی که مردمان ِ مصر هويت عربهای مسلمان را بر خود پوشاندهاند، هيچگاه حکومتی به جز اسلامی نداشتهاند. اين سر زمين از دو پايگاه ِ همدوش اداره میشود. يکی حکومتی است که با کشورهای جهان به سوداگری در پيوند است و سرمايههای مصر را به آنان که، از آن حکومت پشتيبانی کنند، واگذار میکند. پايگاه ِ ديگر مفتیها و واليان اسلام، در الازهر، هستند، اين پايگاه به راستی دارالخلافهای است، که از درون مسجدها مردم را به آشوبگری میشورانند يا آنها را به ستم پذيری آرام میدارند. هيچگاه هيچ حکومتی در مصر نتوانسته و نمیتواند بدون ِ باجگزاری به مفتیها بر جای بماند. در گذشته، در آينده و نيز هم اکنون پيوسته سود و زيان مفتیها با سود و زيان انگلستان همدوش و همسو بوده است.
تنها در دوران حکومت ِ عبدالناصر، که او، به کمک شوروی، انگلستان را بيرون راند، از توان ِ الازهر و مفتیها اندکی کاسته شده بود. هر چند سادات و مبارک با پشتيبانیی آمريکا و اروپا حکومت میکردند ولی آنها هم باجگزار انگلستان و نمايندگانِ خفتهی او در الازهر بودهاند.
شيرهی سخن اين است که هر سامان يا هر نابسامانی، که مردمی را در بر گرفته، نشان از بينشی است که آن مردم از آفرينش ِ هستی دارند. نمادهای کشورداری، در کشورهای مسلمان، تنها پوششی هستند با درونمايهی شريعتِ اسلام که به خواست ِ جهانداران و برای پذيرفته شدن در سازمانهای جهانی ساختار يافتهاند. اين مردم از راه ايمان به اسلام، به امر واليان، انگيزههايی که در سرشت آدمی آميخته هستند سرکوب میکنند، خرد و وجدان خود را به مفتیها و شارلاتانهای فقيه میسپارند. اين بندگان، هم مانند ِ مسلمانان ديگر، بر اين باورند که خالق حق است و به هر گونهای، که بخواهد و اراده کند، می تواند با بندگان خود رفتار کند و مخلوق نمیتواند به رازهای الهی پی ببرد.
مـردو آنـاهيــد
ژولای ۲۰۱۳
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: انگلستان ، مـردو آنـاهيــد، اخوان المسلمين، شيعه و سنی، الازهر ، مفتیها و شارلاتانهای فقيه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home