Sunday, July 06, 2003

ياشا تو تنها نيستی

گر بدين سان زيست بايد پست ...
ياشا رو گرفتن ....!
من يه چيزهايي شنيده بودم اما الان ديگه مطمئنم كه گرفتندش ....!
حالم به هم مي خوره از هر چي سياسته .... اه ...!
چرا هيچكسي هيچ كاري نمي كنه ....؟!
چون اين ياشا هستش و سينا مطلبي نيست ...؟!
چون زن وبلاگنويس نداره كه هر روز براش بنويسه و دنيا رو خبر كنه ....؟!
چون رفيقي مث حسين درخشان نداره تا سنگش رو به سينه بزنه .....؟!
چون حامي اي مثل ابراهيم نبوي نداره تا برايش بنويسد و نامه به خاتمي بده و درخواست كمك كنه ...؟!
چون دانشجوه ...؟!
چرا هيچكسي بنر نمي زنه بالاي وبلاگش كه ياشا را آزاد كنيد ... ؟!
مي دونم چرا ....!
چون ياشا هنوز توسط کسی اينقدر بزرگ نشده ... چون كسي دستگيريش رو تو بوق و كرنا نكرده ... آره ...؟!
هزاران هزار ياشاي ديگه رو هم گرفتن ...!
اما هيچكدوم از اونها نه حامي اي دارند و نه كسي كه سنگشون رو به سينه بزنه ...!
مطلبي ها دستگير مي شوند ، معروف مي شوند ، آزاد مي شوند ، معروف تر مي شوند و اما ياشاها :
دستگير مي شوند ، عذاب مي كشند ، از ياد مي روند ، از ياد مي روند ، از ياد مي روند ....

گر بدين سان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه
يادگاري جاودانه بر تراز بي بقاي خاك !
گر بدين سان زيست بايد ، پست
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچه ي بن بست .

***********************

0 Comments:

Post a Comment

<< Home