Wednesday, January 24, 2007

شادخواری و شادزيستی


«به یزدان که گر ما خِرَد داشتیم
کجـا ایـن سرانجام بـد داشتیم؟»


واقعهً کربلا

بررسی دقيق " واقعه کربلا "، بروشنی نشان می دهد که "در قيام(؟)امام حسين" نيز انگيزه های مردمی و مترقی ، بسيار اندک بوده اند. قابل ذکر است که در تمامت دوران سياه حکومت ظالمانه " معـاويــه "(پدر يزيد) - حدود بيست سال امام حسين روابط دوستانه و "محترمانه"ای با وی داشت.
نظريه پردازان " تشيع سرخ علوی " (از جمله دکتر شريعتی و ...) که معاويه را " نماينده اشرافيت تاريخی " و " مرکز و مظهر ارتجاع سياسی " دانسته اند – عمداً – در اين باره سکوت می کنند که در سفرهای معاويـه به مکه و مدينه، امام حسين اولين کسی بود که همواره به " پيشواز " معاويه می شتافت و " نمايندهً اشرافيت تاريخی " و " مرکز مظهر ارتجاع سياسی " را درآغوش می گرفت. با چنين مناسبات و روابط " دوستانه "ای بود که عليرغم خواست توده ها – در خلع معاويه و سرنگونی حکومت بنی اميـه – امام حسين می گفت: " ميان من و معـاويه عهدی است که آنرا نقض نمی کنم. بنابراين تا معـاويه زنده است من (امام حسين) عليه او مبارزه و طغيان نمی کنم.
امام حسين در نامه ای به معـاويه تاکيد کرد که: " من خواهان نبرد يا مخالفت با تو نيستم " و از اين رو به ياران خويش گفت: " تا معاويـه زنده هست بايد هر يک از شما "خانه نشينی" را پيشه خود سازد "
در برابر اين "آرامش" و "حُسن تفاهم" بود که امام حسين – همواره – از کمک های مالی فراوان و از "رشوه" های هنگفت معاويه برخوردار می شد.
ما باید خود را از این سُنّت خون و خشونت، از این آئین های عزا و مرثیه و مرگ و شهادت رها سازیم و با الهام از فرهنگ شاد نیاکان باستانی مان آینده بهتری برای ملّت های خود بسازیم.
برای رسيدن به آزادی و جامعه مدنی، ابتداء بايد از اين "جغرافيای خون و جنون" گريخت!
از درون اين دستگاه فرتوت فكرى ـ مذهبى و از درون اين امام زاده بازى هاى سياسى ـ مذهبى،
ما نمى توانيم به تجدد و جامعه مدنى و آزادى و دموكراسى برسيم.
جامعهء ما تا زمانی که از اين صحرای کربلای احساس و انديشه، از اين فلکلورعزا و مرثيه و زاری، از اين "دينخوئی" و بردگی روحی و از اين دُور باطل ايدئولوژی اسلامی بيرون نيايد، نخواهد توانست جايگاه شايستهء خود را درجهان شتابان و پيشرفتهء امروز، بدست آورَد .
اين فرهنگ عزا و شهادت و عاشورا، قرن هاست که انسان ايرانی را دچار "از خود بيگانگی "وعدم تعادل کرده است .
انسانی که بجای "سر"، همواره با "دل"ش می انديشد. انسانی که هميشه "آينده" را در نابودی "حال" جستجو کرده است .

آنهمه جشن و اميد و تلاش و شادخواری و شادزيستی در فرهنگ ايران پيش از اسلام،
برای ما ايرانيان، ذخائر ارزشمندی برای رسيدن به يک ايران مدرن، شاد و سرفراز، بشمار می روند.


«ملاحضاتی در تارِخ ايران، اسلام و "اسلام راستين"» علی ميرفطروس

0 Comments:

Post a Comment

<< Home