Thursday, October 09, 2003

حكم اعدام افسانه نوروزى را متوقف کنيد!

كميته نجات:حكم اعدام افسانه نوروزى را متوقف کنيد!
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۲ – ۸ اکتبر ۲۰۰۳
واعظ طبسى در تهيه مبلغ ۱۰ مليون تومان ديه براى پرداخت به صندوق دولت بجهت اعدام خانم افسانه نوروزى نقش اصلى را دارا بوده است. اين يك تبانى و توطنه ننگين سياسى است و مىبايستى سريعا متوقف گردد
فورى فورى فورى
خانم افسانه نوروزى ۳۲ ساله در سال ۱۹۹۷ در جزيره كيش واقع درجنوب ايران كه باتفاق همسرش مهندس مصطفى جهانگيرى و فرزندش در آنجا زندگى ميكردند باتهام قتل ستوان يكم مقدم دستگير ميگردد. با تحقيقات انجام شده از سوى يك هيئت كارشناسى جنائى به سرپرستى فردى بنام محسن حبيبى پس از بررسى شواهد و ادله و بازجوئيها اعلام ميشود كه ستوان يكم مقدم قصد تجاوز جنسى به خانم افسانه نوروزى را داشته و خانم افسانه نوروزى در هنگام اقدام به تجاوز جنسى از سوى ستوان يكم مقدم تنها در مقام دفاع از خود برآمده است.
(ستوان يكم مقدم اهل مشهد و از آشنايان نزديك واعظ طبسى سرپرست امپراتورى مالى آستان قدس رضوى بوده. وى به سفارش مستقيم واعظ طبسى به عنوان نماينده ولى فقيه رژيم خامنه ائى در نيروى انتظامى جزيره كيش منصوب ميگردد).
به نقل از سايت خبری » اخبار روز » « متن کامل «
"""""""""""""""""""""""
"می خواهم زنده بمانم!
"""""""""""""""""""""""
• دفاع افسانه از خود، در مقابل تجاوز را، به دلیل اینکه افسانه با رفتار خود، زمینه تجاوز را فراهم کرده است، در هیچ دادگاهی نپذیرفتند!
• آنچه که امروز افسانه را به قربانگاه هدایت می کند. وضعییت بحرانی کشور، و حکامی است که هیچگاه منافع و مصالح مردم ایران برایشان مطرح نبوده است
عفت ماهباز
چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۲ – ۸ اکتبر ۲۰۰۳
شش سال است که هر روز افسانه در دغدغه فردای دیگر است. در دغدغه آخرین دیدار، آخرین بوسه، آخرین لبخند، اخرین صدا و آخرین نفس. شش سال است که لحظه به لحظه زندگیش با مرگ گره خورده است. روز را به شب و شب را به روز سپری میکند و می اندیشد آیا فردا را خواهم دید، طلوع و غروب خورشید را از پشت این میله ها دوباره نظاره خواهم کرد، صدای کلاغ برسر درخت چنار را خواهم شنید؟ صدای قهقهه بچه هایم را چه؟ او در هر بهار به جوانه های درختان از پشت میله ها با حسرت اخرین نگاه نگریست و هر بار مهدیه را برای آخرین بار در آغوش گرفت و بغضش را فرو خورد. آیا آخرین دیدار مادر است؟ شش بهار پر غصه را در غم و درد دوری فرزندان و همسر با اضطراب یک اعدامی گذراند. وصییت کرد. وداع گفت و دخترک را نصیحت که مراقب برادرانت باش. گاه کابوس طناب بر درخت چنار بلند او را از خواب پراند و گاه صدای گلوله ای از دور، نفس را در سینه اش حبس کرد. بی قرار همچون همه آن دخترکان جوان نگون بخت اعدامی و سنگساری، دست به دعا نشست. دعا کرد و دعا کرد .او شش سال است که به دعا نشسته است، حاصل آنکه مردان تزویر و ریا دعایش را مستجاب کردند!

حکم اعدام افسانه در تاریخ 82.07.06 به او ابلاغ شد و به ناچار بر پای ابلاغیه مرگش امضاء و انگشت زد. و امروز دخترک مهدیه دست به دامن این و آن شده تا شاید مادر را نجات دهد: "آقای شاهرودی تنها و تنها بعد از خدا شما می توانید جلوی حکم اعدام مادرم را بگیرید و دو باره پرونده را بررسی کنید مادر من مستحق اعدام نیست."

مهدیه اما نمی داند که اقای شاهرودی و کسانی که آقای شاهرودی را هدایت میکنند امروز قدرتی بیشتر از خدا در مملکت ما دارند! و هر وقت بحران سنگینی برای کشور پیش آيد، برای خواباندن بقول آنها قیل و قال قضیه به سراغ زنان می روند و قربانی این بارشان افسانه نوروزی است. افسانه شش سال در زندان بندر عباس در یکی از بدترین زندانهای کشور منتظر مرگ خویش نشسته است. او به خاطر دفاع از خود در مقابل تجاوز، مردی به نام مقدم، (رییس حفاظت اطاعات جزیره کیش)، را با چاقو به قتل رساند. دفاع افسانه از خود، در مقابل تجاوز را، به دلیل اینکه افسانه با رفتار خود، زمینه تجاوز را فراهم کرده است، .در هیچ دادگاهی نپذیرفتند! هر چند که در دادگاه بدوی و بازسازی صحنه، مسئولین مربوط به این پرونده، قتل را در دفاع مشروع و منطبق بر قانون و اخلاق تفسیر و تایید نموده اند. ولی عملا در هیچ یک از دادگاه ها به این حکم استناد نکردند.

شکایت همسر افسانه به اصل نود مجلس، نامه ها و اعتراضات فعالین حقوق بشر در ایران و جهان از جمله عفو بین الملل که از مقامات جموری اسلامی خواستار توقف اجرای حکم شده بود هم تا این لحظه متاسفانه تاثیری نداشته است.

اما چرا افسانه؟ چه پیش آمده که قوه قضاییه در این شرایط چنین با شتابزدگی به سراغ افسانه آمده؟ آیا همه آنهایی که مرتکب جنایت های سنگین شده اند مجازات شده اند که اکنون نوبت افسانه رسیده؟ آیا حادثه جدیدی در زندان اتفاق افتاده که امروز فوریت مرگ افسانه در دستور کار قرار گرفته است و یا....
آنچه که امروز افسانه را به قربانگاه هدایت می کند. وضعییت بحرانی کشور، و حکامی است که هیچگاه منافع و مصالح مردم ایران برایشان مطرح نبوده است. تاریخ 24 ساله انقلاب نشان داده است که هر گاه این حکام دچار بحران گشته اند به سراغ زنان یا قوانین مربوط به آنان رفته اند. از جمله یک نمونه تاسف بار آن در تیر ماه گذشته در تهران اتفاق افتاد. در آن مقطع، دنیا گرم مسایل جنبش دانشجویی و دفاع از دانشجویان دستگیر شده و سرنوشت انها بود که ناگهان زیبا کاظمی، روزنامه نگار ایرانی شتابزده در زندان به قتل میرسد! و افکار عمومی، بناچار در گیر آن می شود و دانشجویان موقتا فراموش میگردند. ماه گذشته جریان اعتصابات و اعتراضات زندانیان سیاسی به نقض حقوق بشر در زندانها بوده است، پس باید شرایطی ایجاد نمود، تا آن حوادث کم رنگ جلوه کند. پس این بار افسانه باید به قربانگاه برده شود و خون بیگناهش بر زمین جاری گردد. اما افسانه فریاد می زند: می خواهم زنده بمانم!کلن 08.10.03
efatmahbas@hotmail.com

"""""""""""""""""""""""""""

0 Comments:

Post a Comment

<< Home