Saturday, July 10, 2010


سفارشنامه-ی "داريوش بزرگ" به فرزندش "خشايار" بهنگام مرگ


مــردو آناهيــد


درغگو و کژ-زبان را به خود راه ندهی که هر دوی آنها کشور را به تباهی همی ‌کشند.
پيوسته بر چنين کسان سختگير باش و هرگز کار ديوان کشور و سامان شهروندان را به آنها نسپار که آنها بر مردمان ستم خواهند راند.
از گماشتن خويشان و بستگان خود به کارهای کشور بپرهيز، برای آنها برخورداری از دوستی تو کافی می باشد. چرا که اگر از سوی خويشان و بستگان تو بر مردم ستمی وارد آيد، شايد نتوانی بر گناه آنها به داد، داوری کنی و بیدادگری تو را شايسته نباشد.
زنهار، زنهار هرگز خود، دادخواه و هم، داور مباش، هرآنگاه به دادخواهی نياز داشتی، آزاده‌-ای درستکار را به داوری برگزين. زيرا که اگر دادخواه، خودش داوری کند به ديگری ستم خواهد کرد.

اينک که من از اين جهان می روم، همانا بيست و پنج کشور در فرمانروايی ايران است. در اين کشورها، (دریک) ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور-ها، و مردم کشور-ها نیز در ایران، ارجمند می باشند.

جانشين من خشايارشاه بايد بسان من در پايداری پيوند اين سرزمين-ها با ایران بکوشد. راز نگهداری اين پيوند-ها در اين است که او مردمان اين کشور-ها را بر باور-های خودشان و شيوه‌-ی شهرآرايی آزاد بگذارد و هرگز به ارزش-ها و دانش-های آن مردمان به خواری نگاه نکند.

اکنون که من از اين جهان چشم بپوشم، تو را دوازده کرور "دريک" زر در گنج-خانه-‌ی شاهی بماند که پشتوانه‌-ی نيرو و فزاينده‌-ی توان تو باشند زيرا که توان پادشاه تنها به شمشير نيست. تو بايد بر اين باشی که به دارايی گنج-خانه افزوده نه اينکه کاسته شود. سخن از اين است که زر از برای برآوردن نياز-ها در هنگام تنگی است، از اين روی بايد هميشه اندوخته‌-ی کشوری را وخشنده و شايسته، پاس-داری.

" آتوسا " مادرت را می‌ستايم، از اين پس تو در خشنودی و شادسازی او کوشا باش.

ده سال است که به ساختن انبار-هايی برای، دانه‌-های خوراکی، در هر گوشه کشور کوشش می‌کنم. من روش ساختن اين گونه انبار-ها را، که برای نگهداری دانه‌-ها ساخته می شوند، در مصر آموخته‌-ام.
این انبار ها بشکل بـُرج و از سنگ ساخته می شوند و چون پیوسته پـُر و تهی می گردند جانوران ریز و موذی نمی توانند به دانه-ها گزندی برسانند. با این روش دانه-های خشک را می توان برای چند سال نگاهداری کرد و تو باید پس از من ساختن این گونه انبار ها را پیگیری نمایی و هر ساله پس از درو خرمن-‌های نو، دانه-های تازه را جایگزین دانه-های پیشین نمایی، و از دانه-های پیشین برای خوراک مردم بهره بگیری، و همواره انباشته-‌ای را برای چند سال پس انداز کنی تا در هنگام خشکسالی‌-های پی در پی مردمان در تنگی نمانند.
و با این روش تو هرگز برای فراهم کردن خوراک مردم این کشور-ها دچار دشواری نخواهی شد.

از گماشتن خويشان و بستگان خود به کارهای کشور بپرهيز، برای آنها برخورداری از دوستی تو کافی می باشد. چرا که اگر از سوی خويشان و بستگان تو بر مردم ستمی وارد آيد، شايد نتوانی بر گناه آنها به داد، داوری کنی و بیدادگری تو را شايسته نباشد.

بکوش آب-راهی، که گذر کشتی-ها، را از رود نيل به دريای سرخ فراهم می سازد، و به فرمان من ساختمان آن آغاز شده است، به انجام برسانی. چون اين آب-راه ، از نگر جنگی بسيار پـُرارزش و از نگر بازرگانی سود بخش خواهد بود، و پس از اینکه به پايان رسید، گذر-پرداخت آنرا سنگين نگذار که کشتی بانان راه دورتر را بر اين راه نزديک پذيرا باشند.

اکنون من سپاهی به سوی مصر روانه کرده‌ام تا، در سرزمين-هايی که در فرمانروايی ما هستند، آرامش و دادگری پایدار نمایند. زمان تنگ است و من نمی‌توانم سپاهی به يونان بفرستم، اين کار را به تو واگذار می‌کنم تا با نيرومندی به يونان درآيی و کينه توزی آنها را فرونشانی.

سفارش دیگر من اینست که؛

درغگو و کژ-زبان را به خود راه ندهی که هر دوی آنها کشور را به تباهی همی ‌کشند.
پيوسته بر چنين کسان سختگير باش و هرگز کار ديوان کشور و سامان شهروندان را به آنها نسپار که آنها بر مردمان ستم خواهند راند.

برای گرفتن خراج دیوانی، آن بخشی که هرکس از درآمد يا فرآورده-‌ی خود به ديوان کشور می پردازد، دستوری بنياد کرده‌ام که کارگزاران ديوان کشور با مردمان برخورد رو در روی نداشته باشند. اگر تو هم اين نهاد را در دستور کارت بگذاری به کسی از اين بابت ستمی وارد نخواهد آمد.

با افسران و سربازان ارتش به شايستگی رفتار کن تا از تو خرسند باشند و آزرده نشوند. اگر آنها از تو رنجيده شوند، نمی‌توانند که رنجش خود را بر تو آشکار سازند مگر در رزمگاه که دست از پشتيبانی تو برکشند، اگر آنها همبستگی خود را از تو دريغ کنند، دست از جنگ کشیده و کشور را بدشمن واگذار خواهند کرد و تو شکست خواهی خورد.

فرمان آموزش همگانی مردمان را که آغاز نموده‌ام پی-گير باش تا مردمان نبشتن و خواندن را بياموزند که اين دانش و توان آنها را افزون، و پادشاهی تو را استوارتر می‌سازد.

هرگز آئين اورمزد را فراموش نکن، اما پيروان هر کيشی را در باور خودشان آزاد بگذار، تا خدای خودشان را ستايش کنند و هيچگاه با زور آنها را به پرستش خدای خودت، اهورامزدا، وادار مکن.

پس از آنکه من جان به جان آفرين سپردم، پيکرم را بشوی، بر آن پوشاکی که خود فراهم دارم بپوشان، سپس آنرا در تابوتی که از سنگ مهيا شده است بگذار، پس آنگاه تابوت مرا در دخمه‌ای که در دل کوه کنده شده است جای بده.


دخمه را آنگونه درگاهی بساز که هر گاه بخواهی، بتوانی به آن دخمه درآيی و بر تابوت من بنگری و بدانی که من پدر تو بودم، شاه شاهان که بر بيست و پنج کشور جهان فرمانروايی داشتم، بسان هر کس جهان را بدرود گفتم و تو نيز به همين پايان خواهی رسيد. بدان که سرانجام زندگی برای هرکس، چه شاهی توانا و چه خارکنی بينوا باشد، يکسان است. ديدار تو از تابوت من از آن سوی برايت سودبخش است که خودخواهی و خودستايی را از منش خود دور خواهی ساخت. آنگاه که مرگ خود را نزديک ديدی، بفرما تا درگاه دخمه-‌ی مرا با سنگ آنگونه ببندند که زآن پس کس به آندرون نتواند. تو نيز بر فرزندت چنين اندرز کن که پس از مرگ تو هرگاه که بخواهد بتواند تابوت تو را ببيند.

زنهار، زنهار هرگز خود، دادخواه و هم، داور مباش، هرآنگاه به دادخواهی نياز داشتی، آزاده‌-ای درستکار را به داوری برگزين. زيرا که اگر دادخواه، خودش داوری کند به ديگری ستم خواهد کرد.

هرگز از آبادانی کشور دست بر ندار، کشوری که در روند آبادانی پيشرفت نکند به ويرانی می‌گرايد. برای آبياری کشتزار-ها در کندن کاریز-‌ها، برای گسترش بازرگانی در ساختن جاده-‌ها و برای زيست بهتر در بنای شهر-ها بسيار کوشنده باش.

فراموش نکن که جوانمردی و گذشت بخشی از ساختار منش پادشاهان دادگر است. گذشت کردن، از ستمی که بر تو وارد آمده، بزرگی و جوانمردی تو است. گذشت کردن تو، از ستمی که بر ديگری گذشته، همانا ستمکاری تو بر ديگری است.

بيش از اين چيزی نمی‌گويم، و این سخنان را در برابر کسانی که بجز تو در اینجا گرد آمده-اند گفتم، تا اینکه بدانند پیش از مرگم این سفارش را کرده-ام، و اینک بروید و مرا تنها بگذارید، چون می دانم مرگم نزدیک شده است.


مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

0 Comments:

Post a Comment

<< Home