برخوردی به پیام فرهیختگان شرمگین
مـردو آنـاهيــد
من سرفرازم، ایرانی هستم، که سامان استوار اندیشه با فرهنگ کهن ایران آغاز میشود (از دیدگاه هگل)
من سرفرازم، که پیوسته از این فرهنگ اندیشمندان و دانشمندانی مانند بیرونی، فردوسی، رازی، سینا، خیام، حافظ، مولوی و.. برآمده-اند و پسماندگی و تضاد اسلام را با خرد انسان آزاد نمایان ساخته-اند.
من سرفرازم، که پیشتاز بانوان خردمند و رادمنش جهان، زرین-تاج (طاهره)، از فرهنگ ایران برخاسته است. او با تیزبینی مفهوم آزادی و برابری را، بر زنان و مردان اندیشه سوخته، روشن میسازد.
خاموشی در برابر کژروی شرم آور است. زیرا خاموشی کژرونده را گستاخ-تر میکند.
باشد که گستاخی، خردورزی، خوداندیشی و راستی، که تراوشهای فرهنگ نوشونده-ی ایران هستند، جایگزین؛ ترس، ایمان، از خود بیگانگی و دروغ، که زهرهای شریعت کهنه-ی اسلام میباشند، گردند.
برانگیزنده-ی این نوشتار نامه-ی سرگشاده-ایست که فرهیختگان شرمگين ایرانی، در پانزده بهمن 1387، [+] به جامعه-ی بهایی نوشته-اند:
"ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!"
شرمندگی-ی این فرهیختگان به من آموخت که:
به همراه ستایش از کردار این فرهیختگان، که به راه جوانمردی روی آورده-اند، اندکی به پیام آنها برخورد میکنم. در این برخورد، از دیدگاهی آزاد، هسته-ی پندار این روشنفکران را شکافته و آهنگ نوای آنها را با ساز دیگری مینوازم.
اگر سخن به سوی "شما" رانده میشود، بی گمان، نیش آن شما را نشانه نرفته است.
در راستکاری نیاز است که با آزادگان بی پرده سخن گفت و از این گستاخی پوزش میخواهم.
گرچه این پیام از راه نیک اندیشی سروده شده ولی بوی خامی و کژپنداری از آن بسیار بلند است. این نامه، که بازتاب خرد و آزمونهای خود "شما" نیست، رونوشتی است ناآزموده که از کردار بیگانگان برداشت شده است.
پیام "شما" « به جامعه-ی بهایی » نوشته شده است.
اگر "شما" انسان را آزاد میپنداشتید پس میدانستید که بهاییان هم انسان و آنها هم آزاد هستند و جامعه-ی بهاییان صاحب یا برده دار آنها نیست. در شریعت اسلام، که "شما" از همان روزنه به بهاییان نگریسته-اید، انسان مخلوق و عبدِ "الله" است. بدین گونه، در این شریعت، انسان هم برده است او هم، مانند شتر یا گوسفند، بخشی از دارایی کسی یا قبیله-ای شمرده میشود. این است که در اسلام آدمکشی در راه "الله" عبادت، ولی خودسرانه کُشتن جرم است. مجازات کُشتن خودسرانه: گرفتن جان قاتل یا پرداخت بهای چند شتر است.
از همین دیدگاه تنگ و تاریک است که اسلام-فروشی میگویند: " ببخشید ولی فراموش نکنید ".
این در اسلام "شما"ست که آزاد را به جای آزاد، برده را به جای برده، زن را به جای زن میکُشند یا دیه-ی آنها را با شماری از شتر میپردازند. اگر شما از کردار جانستانی و انسان ستیزی ننگ دارید، این ننگ از گرامی داشت جان هرانسانی است، زشتی در ماهیت جانستانی است، بیزاری "شما" از ستمی است که بر گوهر جان انسان وارد میآید.
این ننگ تنها به خشم کُشنده و خون کُشته شده بستگی ندارد. هیچ کس حتا هیچ خدایی اجازه ندارد که به کُشتن انسان فرمان دهد. جان همه-ی انسانها به یکدیگر پیوند دارند. شرم و ننگ در ماهیت این کردار است.
انسان است که او آفریننده-ی قبیله، جامعه، دین، بهشت، کشور و خدایان میباشد. حتا بهاییان، با نگرشی که از جهان هستی دارند، آنها هم جامعه-ی خود را آفریده-اند. ولی این جامعه صاحب پیروان بهایی نیست و بهاییان هم جدا از مردم ایران و بریده از مردم جهان نیستند.
اگر "شما" در ورای تاریکخانه-ی اسلام، نگاه میکردید، میدیدید که انسان، از پدیده-های هستی، آزاد آفریده شده است.
« یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست! »
"شما" روشنفکران چگونه میتوانید میزان ستمکاری را با درازای زمان بسنجید. آیا سی سال سرکوب و ستم حکومت اسلامی هنوز شایسته-ی سکوت است؟ آیا، پیش از این سد و پنجاه سال سکوت، فریاد "شما" بلند بوده است؟ آیا،"شما" در دادگاهی، جنایات قاچار به ویژه جنایات محمدخان قاچار در کرمان را محکوم کرده-اید؟
آیا "شما" هرگز در جایی به ریشههای این کشتار پرداخته-اید؟ آیا کشتار سدها هزار ایرانی، که سنی بوده-اند، برای شما شماری نبوده است که سکوت "شما" را در هم بشکند؟
مسلمانان، در این هزار و چهار سد سال، نه تنها زرتشتیها بلکه یزیدی-ها، خرّمدینی-ها، مُگوش دینی-ها، مسیحی-ها، یهودی-ها و بودایی-ها را سر بریده-اند و "شما" حتا از این کشتارها چیزی را یادداشت نکرده-اید.
مگر در درازای این هزار و چهارسد سال، دین-های گوناگونی بروز نکرده-اند که مسلمانان زمین را از خون پیروان آنها رنگین ساخته-اند. مگر دانشمندان و اندیشمندانی، که دانش آنها را بیگانگان پس از قرنها شناسایی کردهاند، به فتوای علمای اسلام تکفیر و کُشته نشده-اند که امروز مسلمانان بی شرمانه همه را از زیر خاک بیرون میکِشند و بر آنها قبای اسلامی میپوشانند.
البته دوران کُشتار دگراندیشان، به امر حکومت اسلامی، هنوز به یک قرن ونیم نرسیده است ولی این امامان در همین زمان کوتاه جان چندین هزار جوان ایرانی را گرفته-اند که بیشترین آنها شیعه دوازده امامی حتا برخی سیزده و چهارده امامی بوده-اند.
« به نام نیکی و زیبایی، به نام انسان و به نام آزادی »
اگر این نامه را استادانی فرهیخته گواهی [دستينـه] نکرده بودند نیازی هم نبود که به سست مایگی-ی آن اشاره شود. ولی اکنون نمیتوان پسرَوی-ی این شمار دانایان را، که نام و نشان درخشانی هم دارند، ندیده گرفت.
پیشرفت یک جامعه بستگی به ژرف-نگری و موشکافی-ی روشنگرانی دارد که از همان مردم برخاسته-اند.
آیا "شما" نازک بینان نمیدانید که مفهوم نیکی و زیبایی بستگی به بینش مردمان جامعه دارد؟ نمیدانید، جهاد، در عقیده-ی مسلمانان کرداری است نیک؟ نمیدانید از روزنه-ی ایمان مسلمانان کُشتار، به بندکشیدن، فروختن و غارت کردن دگراندیشان، در راه اسلام، نیکو و زیبا جلوه میکند؟
مگر نشنیده-اید که مسلمانان زیبایی را از تماشای سنگسار و به دارکشیدن جوانان میشناسند. حتا اندک مسلمانان آگاه و دانایی هم، که پدیدار شده-اند، آنها هم تنها زشتیهای احکام اسلام را توجیه نه محکوم کرده-اند.
یک مسلمان اجازه ندارد که اوامر "الله" را ارزشیابی کند. زشتی و زیبایی در تاریکخانه-ی ایمان مفهومی ندارد. برای مسلمانان خاکساری در برابر "الله"، حتا در برابر گور مردگان هزارساله، زیباست.
چرا به نام انسان آغاز سخن کرده-اید؟ مگر خود "شما" کمتر از انسان هستید؟ چرا باید "شما" همیشه خودتان را به کسی ببندید که او را بزرگتر از خود میپندارید؟
ارجمند بودن انسان در سرشت اوست که او به خرد آراسته است. جمشید نماد انسان است که او هیچ کس را به موبدی و ایزدی نمیپذیرد. چرا "شما" به نام خودتان سخن نرانید؟ کردار "شما" آیینه-ی بینش "شما" است؛ حتا در سخنان "شما"، که آنها را در زربرگ پیجیده-اید، ترس هزارساله-ی شما آشگار است.
در این اندک تنها به اندیشه-های ناپخته، که در سرسخن این پیام آشگار بودند، اشاره کردم. نیازی نیست به بند بند پیام شما برخورد کنم که ملال آور خواهد بود. ولی نیاز است که به برخی از کژ-فهمی-های درون آن بپردازم.
"شما" در باورتان ماده-ی 2، از منشور جهانی حقوق بشر، را بازگو کرده و خواستار اجرای ماده-های دیگر این منشور هم شده-اید.
"شما" شاید همه-ی بندهای این منشور را خوانده باشید ولی از گفتار "شما" پیداست که؛ شیره-ی ارزش-های این منشور را نچشیده-اید. زیرا "شما" به بنیاد ستمی که، از دیدگاه این منشور، بر بهاییان وارد آمده است اشاره-ای نکرده-اید. "شما" خواستار پدیده-ای شده-اید که، زمینه-ی ساختار آن را نمیشناسید، حتا بیشتر مردمان "شما" توان شناختن ارزشهای این منشور را ندارند. زیرا در بینش آنها تاکنون چنین ارزش-هایی راه نیافته است.
پدیده-ی آزادی از فرهنگ خود مردم، نه از احکام نازل شده، برمیخیزد و در درازای زمان با جهان بینی-ی آنها آمیخته میشود. این پدیده، با رونویسی از قانون بیگانگان و داشتن آرزوی پرواز، آفریده نمیشود.
اکنون به بنیاد انسان ستیزی در اسلام برخورد میکنم تا شاید بر "شما" روشن شود: ستمی، که بر بهاییان وارد میشود، برخاسته از مانده-های خشمی است که در هزار و چهارسد سال گذشته بر ایرانیان وارد آمده است.
ماده-ی -۱- از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
این ماده از حقوقی سخن میگوید که با انسان زاییده میشوند و در سرشت انسان آمیخته شده-اند. نیازی نیست که سازمانی این حقوق را به انسان ببخشد. ولی همه-ی دین-ها، به ویژه دین اسلام، این حقوق را از انسان گرفته-اند.
در عقیده-ی اسلامی، "الله" انسان را از خون گندیده یا آدم را از خاک خلق کرده است، انسان عبد یعنی برده-ی "الله" است که او هیچ حقی بر خالق خود ندارد. این مخلوق که نادان است مجبور به اطاعت از اوامریست که بر رسول "الله" فرود آمده-اند.
"الله" بر پدیده-هایی، که میلیاردها سال پیش از او وجود داشته-اند، صاحب شده و بر انسان نیز حاکم است. این عبد، که از آغاز خلقت گناهکار بوده است، باید پیوسته "الله" را با خواری و زاری عبادت کند تا "الله" به او روزی بدهد.
وجدان مسلمان، از سوی والیان فقیه، گروگان گرفته شده است. مسلمان با ایمان، به امر شریعت، بستگان خود را، که آمیزشی نامشروع داشته باشند، سر مُیبرد حتا سنگسار میکند تا خشمش فرو ریزد و آسوده بخوابد ولی وجدان او بیدار نمیشود.
"شما" خواهان حقوقی شده-اید که از هنگام زادن از ایرانیان مسلمان گرفته میشود و آنها نمیتوانند به آسانی این حقوق را شناسایی کنند.
اگر اندکی به شعار "لَا اِلة اِلا الله" اندیشه میکردید شاید میتوانستید به تضاد"نیست خدایی به جز الله" با ارزشهای منشور حقوق بشر پی ببرید.
"الله" هیچ کس، هیچ قانونی، هیچ اندیشه-ای را، که ورای اوامر او باشد، نمیپذیرد. او تنها حاکم، جبار، مکار، غاضب، سخت-گیر و عادل است، که جهنم یکی از ابزارهای عدالت او بشمار میآید.
درست است، "شما" از ستمی که بر بهاییان وارد آمده است شرمگین شده-اید ولی "شما" از پدیده-ی ستمکاری بیزار و شرمنده نیستید. زیرا "شما" تنها کُشتن را، آن هم کُشتن کسان ویژه-ای را، ستمکاری و زشت نامیده-اید.
"شما" نوشته-اید:
"ازابتدای شکل گیری آئین بابی و سپس بهايی در ایران، هزاران تن، تنها به دلیل این باورهای دینی خود، به تیغ تعصب و خرافه به قتل رسیده اند".
"شما"، که در میهن خود بیگانه و در دیار بیگانه هنوز بی ریشه مانده-اید، دیگر از چه میترسید؟ چرا اکنون، که شرمگین شده-اید، باید این شرمندگی را در پشت دروغ پنهان کنید؟
آیا کشتار دگراندیشان تنها از آغاز آیین بابی برپا شده است؟
مسلمان که از ویران ساختن کشور و حتا گور نیاکان "شما" هم چشم نپوشیده-اند. اکنون "شما" با چه بینشی هزار و چهارسد سال جنایت خشم آوران را، در این زمان کوتاه، مرزبندی میکنید. یورش مجاهدین اسلام به ایرانیان به امر، امیرالمومنین عمر، خلیقه-ی اسلام بوده است که آنها میلیونها ایرانی را در درازای 300 سال کشتار، حتا نشانه-های تمدن آنها را نابود، کرده-اند. مجاهدین عرب با شمشیر اسلام در راه "الله" کُشتار کرده-اند نه با "تیغ تعصب و خرافه"!
شاید مردمان اسلامزده، در شناسایی حقوقی که با انسان زاییده میشوند، ناتوان و درمانده-اند. ولی هنگام آن رسیده است که "شما" با اسلام بی تعصب و بی خرافه-ای، که برآیند آن به شرمندگی-ی "شما" خواهد افزود، آشنا بشوید.
آیات زیر، که بدون تعصب و بدون خرافه بر رسول "الله" نازل شده-اند، اندکی ماهیت اسلام را روشن میکنند و "شما" خواهید دید که این آیات با منشور جهانی حقوق بشر هیچ همخوانی ندارند.
سوره-ی ال عمران، آیه-ی 028:
مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست "الله" نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کنید.
سوره-ی النساء، آیه-ی 045:
"الله" بهتر می داند که چه کسانی دشمن شما هستند, برای شما دوستی و یاری-ی "الله" کافی است.
سوره-ی النساء، آیه-ی 089:
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکُشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.
سوره-ی البقره آیه-ی 190:
بکُشید در راه "الله"، مخالفان را, ولی بدون شورش، که "الله" شورش را دوست ندارد.
سوره-ی التوبه، آیه-ی 028:
ای مسلمانان مُشرک-ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگر شما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، "الله" از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل "الله" است)
سوره-ی البقره آیه-ی 191:
بکُشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکُشید، بکُشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران.
سوره-ی التوبه، آیه-ی 005:
همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیاورید و بکُشید مشرکان را با هر نیرنگی که میتوانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که "الله" غفور و رحیم است.
سوره-ی التوبه، آیه-ی 123:
بکُشید کافران را از پس هم، تا جدیت و خشم شما را احساس کنند.
سوره-ی محمد، آیه-ی 035:
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون "الله" شما را قویتر و بی نقص گردانده است.
سوره-ی التوبه، آیه-ی 029:
بکُشید کسانی را که به "الله" و احکام (...) او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفتهاند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه (جریمه-ی دگراندیشی در اسلام) بپردازند.
سوره-ی محمد، آیه-ی 004:
کُفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.
این آیات نمونه-ی احکامی هستند، که مسلمانان آنها را نیک و زیبا میپندارند و اجرای آنها هر مسلمانی را از آتش جهنم نجات میدهد.
"شما" ستمی، که بر بهاییان رفته است، از خواسته-ی حکومت اسلامی یا حاکمی دیگر میپندارید و نمیخواهید به بُنمایه-های این خشونت برخورد کنید. از این روی نمیتوانید زهر این کینه توزی را، که در ایمان مسلمانان آمیخته شده است، بشناسید.
"شما"، که بر اجرای بندهای منشور حقوق بشر پافشاری دارید، پس بهتر است نخست آیات زیر را با بند 16 این منشور بسنجید.
سوره-ی البقره، آيه-ی 223:
زنان شما کشتزار شما هستند، پس وارد شويد بر آنها هرآنگاه که بخواهيد و با هر روشی که بخواهيد.
سوره-ی النساء، آيه-ی 34:
مردان به سروری بر زنان گماشته شدهاند، آنها از دارايی خود خرج میکنند، "الله" به مردان بزرگی و نيرومندی داده است، اين است که "الله" برخی را بر برخی برتری میدهد. زن بايد فرمانبُردار و راز-دار او باشد. چنانچه نافرمانی کند او را بترسانيد و سپس او را از خوابگاه دور کنيد و پس آنگاه او را بزنيد تا فرمانبردار شود، پس از آن چاره جويی نکنيد که "الله" بالاتر و بزرگ است.
« در احکام اسلامی مخلوق نرینه، که خود گناهکار و بنده-ی "الله" است، حقی بر "الله" ندارد ولی حکمت "الله" چنین بوده که او را به سروری بر زنان بگمارد. »
من بر آن نیستم که "شما" را برنجانم ولی من برآنم که رنج خود را برای "شما" بازگو کنم.
"شما" در پایان نامه-ی خود پیمان میگذارید:
« ما در راه رسیدن به حقوق انسانی تصریح شده در منشور جهانی حقوق بشر در کنار شما می ایستیم. »
"شما" از کجا گمان برده-اید که بهاییان بر اجرای منشور جهانی حقوق بشر پافشاری دارند؟ که آنها بخواهند با شما هم پیمان بشوند.
نگرش بهاییان در پیرامون پدیده-های هستی با همان نخستین ماده-ی منشور حقوق بشر در تضاد است. یعنی آنها به ماده-ی 2، که "شما" آنرا در باور خود بازگو کرده-اید، نمیرسند.
"شما" که خود را آزادیخواه میپندارید پس چرا باید در کنار کسانی بایستید که خود آنها پیرو کسانی دیگر هستند؟ چرا "شما" خودتان پیشتاز آزدیخواهی نمیشوید؟ چرا "شما" دستکم برای خودتان، حقوق یک انسان آزاد را، خواهان نیستند؟
"شما" تنها به بخشی از انسان ستیزی اشاره میکنید که آن بخش هم پیش از این برای جهانیان آشگار شده است!
این منشور را با جهان بینی-ی خردمندان اروپا برای مردم پیشرفته-ی اروپا نوشته-اند نه برای کسانی که برای مردگان هزارساله جانفشانی میکنند.
این منشور را حقوقدانانی نوشته-اند که تنها مردمان کشورهای جهان خود را بشر میشمرده-اند و گرنه در همان زمان مردم کشورهای آسیایی و آفریگایی هنوز در زیر ستم استعمار انگلیس بوده-اند. اگر آنها مردمان مسلمان را هم بخشی از جامعه-ی بشری میدانستند هرگز ماده-ی 18 را چنین نمیسرودند:
ماده-ی ۱۸ منشور جهانی حقوق بشر (برگردان پارسی از زبان آلمانی):
« هر کس حق داشتن آزادی در انديشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگيرنده-ی آزادی در تعويض مذهب یا بينش خود میباشد، همچنين آزاد است که، مذهب يا بينش خود را، به تنهايی يا همراه با ديگران، همگانی يا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آیينهای مذهبی بنماياند. »
آيا استادان، سازندگان منشور حقوق بشر، از تضاد احکام اسلام با اين منشور بیخبر بودهاند؟
بدیهی است که آنها این احکام را میشناختند ولی کردار آنها نشان میدهد که آنها این مردم را بشر نمیدانسته-اند.
(البته تا زمانی اجرای آیینهای اسلامی حق بشر است که کشتار دگراندیشان با آرمان زورمندان جهان همسو باشد.)
من بر این باورم که کشور ایران میتواند بر پایه-ی خرد، دانش و فرهنگ مردم ایران سامان یابد.
من سرفرازم، ایرانی هستم، که سامان استوار اندیشه با فرهنگ کهن ایران آغاز میشود (از دیدگاه هگل)
من سرفرازم، که پیوسته از این فرهنگ اندیشمندان و دانشمندانی مانند بیرونی، فردوسی، رازی، سینا، خیام، حافظ، مولوی و.. برآمده-اند و پسماندگی و تضاد اسلام را با خرد انسان آزاد نمایان ساخته-اند.
من سرفرازم، که از تاریکخانه-ی اسلام دلاوری جوانمرد چون «باب» پدیدار گشته و جهان پسماندگان اسلام را به لرزه درآوره است. او آگاهانه تقدس رسول "الله"، قرآن و امام زمان را در هم شکسته است.
من سرفرازم، که "بهاالله" با هوشیاری احکام جهاد و حکومت "الله" را نمیپذیرد. او سامان کشور-آرایی را وابسته به دانش و خرد انسان میداند. او به مردم اندرز میدهد که خود را از تاریکخانه-ی شیعه دور بدارند.
من سرفرازم، که بهاییان با همه-ی سرکوب و رنجی که از هم-میهنان خود دیده-اند هرگز از مهر خود نسبت به ایران و ایرانی نکاسته-اند و همیشه در راه گسترش دانش، فرهنگ و تمدن در ایران پیشگام بوده-اند.
این اندک شراره-ها نشان از فرهنگ باشکوهی است که در زیر ستم حکومت-های اسلامزده آلوده و خاموش مانده است.
در این فرهنگ حتا فریدون هم اجازه-ی کشتن ضحاک را ندارد.
باشد که گستاخی، خردورزی، خوداندیشی و راستی، که تراوشهای فرهنگ نوشونده-ی ایران هستند، جایگزین
ترس، ایمان، از خود بیگانگی و دروغ، که زهرهای شریعت کهنه-ی اسلام میباشند، گردند.
مـردو آنـاهيــد
آوريل 2009
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
*****
(نامه-ی "ما شرمگینیم!" را در اينجا[+] بخوانيد)
0 Comments:
Post a Comment
<< Home