بندگان ایمان، ره به آزادی نخواهند بُرد
مــردو آنـاهيـد
فـرورديـن، سـال بيــداران
آیا به راستی از خوشباوری است که ایرانی هزار چهارسد سال برای سرکوب کنندگان میهن خود جانفشانی کرده و همه-ی دانش و کوشش خود را به انسان ستیزان جهادگر پیشکش می کند، یا این که ایرانی تا آن اندازه خرد سوخته و پسمانده شده است که جهادگران بیگانه، می توانند به آسانی، بر او حکومت کنند؟
پاسخ این پرسش در واکنش و کردار ایرانیان، در دوران خلافت خفت بار و ننگین اسلام، آشگار است.
ایرانیان، به دروغ، آیین های پاکیزه-ی خود را برای ستایش " الله " برگزار کرده-اند. آنها نماز را با صلات و پرستش را با عبودیت و ستایش را با عبادت برابر انگاشته-اند. آنها اندک اندک، از راه دروغ، از آزادمنشی به بردگی-ی " الله " و از آزادگی به بندگی-ی عرب-های بیابانگرد درآمده-اند.
از آن پس ایرانیان، در دروغ، پرورده شده-اند، دروغ را ابزاری برای پیشرفت به کار برده-اند، بدترین نازندگی را برای زیستن برگزیده-اند. آنها با منش دروغوندان نه تنها کشور را به دشمن سپرده-اند بلکه، سرچشمه-ی بینش و فرهنگ ایران را با دروغ آلوده کرده، زشتی و زیبایی، ننگ و نام، شکست و پیروزی را با بُن مایه-ی دروغ رنگ کرده-اند.
از زمانی که حاکمیت الله بر این سرزمین سایه افکنده است هر مبارزه، هر جنبش، هر دلاوری، هر هنرمندی، هر دانش و هر برگی از تاریخ به دروغ آلوده شده است. ایرانیان مسلمان شده، چند باره رویدادهای تاریخ، داستان-ها، بُنداده-ها، نوشتارها و سخنان سخنوران را واژگون و بازنویسی کرده-اند ولی یکبار حتا یک برگ، از رویدادهای تاریخ، را بدون دروغ ننوشته-اند.
برای نمونه: هر حافظ شناسی، که از راستی بیزار بوده است، برای واژگون ساختن نگرش بلند حافظ، سروده-های او را به دروغ آلوده و بینش پسمانده-ی خود را به نام حافظ تفسیر و تعبیر کرده است. تا کنون هیچ یک از حافظ شناسان نگفته-اند، که ارزش هر واژه، در هسته-ی خود واژه، نهاده شده است، هرکس، که واژه-ای را بشکافد، خودش می تواند فریاد واژه را بشنود و نیازی به مفسران نادان پرور ندارد. (اشاره: حافظ رند است نه عارف)
هر مردمی در هر زمان و در هر سرزمینی، از دیدگاه ویژه-ای به جهان هستی می نگرند. بلندی و گستره-ی این دیدگاه، به آزادگی-ی فرهنگ و بینشی بستگی دارد، که از خرد و پندار همان مردم بر آمده است.
ایرانیان فرهنگی باشکوه و بینشی شگفت انگیز داشته-اند. آنها از دیدگاه زایندگی به جهان هستی می نگریسته-اند. در دیدگاه آنها هر پدیده-ای از پدیده-های هستی زاییده یا آفریده می شود. هر سخنی، هر اندیشه-ای، هر آنی، هر کهکشانی از زهدانی همسرشت خود یا از آمیزش و از برخورد چند " کردگار " می روید و در دامان " پروردگاران " پرورده می شود. هگل این بینش را بنیاد فلسفه و دانش در جهان نامیده است.
رد پای ارزش-های این جهان بینی، که انسان از سرشت خدایان آفریده شده و همسرشت خدایان است، در عرفان، که به دروغ آلوده شده است، بر جای مانده است. بدیهی است، که در این بینش، انسان هم بسان خدایان با خدایانی در مهر می آمیزند، از خدایان آبستن می شود، خدایانی را آبستن می کند و از خدایانی آبستن می شود.
مانند این که؛ خرد انسان، از برخورد با پـُرسشی، آبستن می شود و اندیشه یا پندار تازه-ای را می زاید.
این بینش هیچ گونه همخوانی و همسویی با "شریعت اسلام" ندارد به ویژه حاکمیت خالق بر مخلوق، که بُنیاد دینهای ابراهیمی است، در این بینش نمی گنجد. زیرا آفرینندگان، یعنی خدایان زاینده، بر آفریده-ی خود حاکم نیستند. بدین سان که اَبر برای آب، که آفریده-ی اوست، دستور کارکرد و پیامبر نمی فرستند. کُنش یا واکُنش هر پدیده، در برخورد با پدیده-های دیگر، به ساختار هستی-ی خود او پیوند دارد. سرشت هر پدیده در خود آن پدیده آمیخته است و این آمیختگی را هیچ اراده-ای سامان نداده است.
اينک از آن دو مينوی آغازين سخن خواهم گفت، کز آن دو، آنکه او فزاينده است، به آن که او کاهنده است چنين می گويد:
هيچ چيز ما دو تن سازگار نيست
نه منش و نه آموزش مان، نه خرد و نه گرا يش هایمان،
نه گفتار و نه کردارهایمان، نه دين و نه روانمان. (اشتودگات: يسنای 45، بند 2)
(اگر جای سپنتا مینو را، فرهنگ ایران و جای انگرا مینو را شریعت اسلام بگذاریم، این سروده گویا می شود)
عارفان ایران هم، مانند دیگران، دروغ را ابزاری برای دگرگون ساختن می پنداشته-اند، از نیک اندیشی و یک آرزوی خام خواسته-اند که منجلاب ایمان را با عرفان کفرآمیز پاک و خوشبو سازند. البته برای این عاشقان، پس از سدها سال دروغوندی، چندان دشوار نبوده است که همه-ی ارزش های فرهنگی را در پوشش اسلامی بیالایند و آنها را از زبان انبیاء و اولیا بازگو کنند.
عارفان از انسان خدایی سخن گفته-اند، من تاکنون هیچ یک از عارفان را پیدا نکرده-ام که، بدون پیوند با خدایی، فرمانروای پندار خویشتن باشد. کردار بیشتر آنها در سوی برده پروری است، آنها خود را به نام خداوندگار بر ذهن آلوده-ی خوشباوران حاکم ساخته-اند. آنها، از نیروی درون و توانایی-ی انسان، تنها داستان سرایی کرده-اند و از کرامات و معجزات خود، که در معراج روح به سماوات دست یافته-اند، لاف زده-اند.
با این که عارفان بیشتر به پختگی-ی خود بالیده و از خام بودن دیگران نالیده-اند ولی به کردار به خام کردن و خواب کردن دیگران پرداخته-اند.
مریدان، نوچه-ها، مرشدها، بازاریاب-ها هم، هر یک به راهی و به زبانی از موری، فیل-هایی و از کرمی، خورشیدهای درخشانی بافته و در نمایشگاه دروغوندان به شستشوی مغزهای جویندگان راستی پرداخته-اند. جویندگانی که آنها با چشمانی نیمه باز، به انسان ستیزی-ی شریعت اسلام، نگاه می کرده-اند.
کسانی که، برای فرار از سیاهچال ایمان، پس از سدها سال رنج، جویای راهی بوده-اند، با روش خودفریفتن، از جویندگی باز مانده-اند.
عارفان، شک ورزان و خردگرایان را با شراب آلوده به زهر، یا عرفان آلوده به اسلام، به خوابی بسیار سنگین فرو برده-اند، به جای روشن ساختن راه راستی، آنها را گمراه و به تاریکخانه-ی دروغ رهنمون شده-اند.
والیان اسلام، در اندک زمانی، دریافتند که عرفان فروشان دکان های تازه-ای را باز کرده-اند که، با افیونی فریبنده تر از بهشت، سر چشمه-ی درآمد آنها را می خشکانند. این بود که شریعتمداران خانقاه–ها را ویران و چشمه زار درآمدهای شاه علی شاه-هان را باریک یا به کیسه-ی گوربانان شیعه سرازیر کرده-اند.
هر دکانی را است سودایی، دگر
مثنوی دکان فقر است، ای پسر
اگر چه قطب یا پیشوایان عرفان فروش، مانند والیان اسلام، روزانه در زمین، خاکسار افتاده-اند و شبانه بر فراز آسمان با معبود خود در راز و نیاز هستند؛ ولی مریدان روزانه برای آنها زندگانی-ی آسمانی و شبانه برای آنها بستری با گلرخان زمینی فراهم کرده-اند.
زیانی که عارفان، از بافتن عرفان با اسلام، به فرهنگ و مردم ایران وارد کرده-اند در خور سنجش نیست. زیرا بیش از 800 سال است که آنها اسلام را به دروغ با پوشش های مهرورزی و انساندوستی به نمایش گذارده-اند و 800 سال است، که اگر مردم آنی از خواب مرگ آور ایمان بیدار شده-اند، آنها را با سخنان شیرین عارفانه دوباره به خواب کرده-اند.
درست در زمانی که با کشتار کافران، در یازده-ی سپتامبر 2001، چهره-ی اسلام خود را نمایان ساخت، گماشتگان انگلیس، نمایش بزرگداشت مولوی را حتا در اسراییل هم برگزار کرده-اند.
(با وجودی که مولوی سرشت جهود را پست و کشتار آنها را سزاوار دانسته است).
درست، پس از آشگار شدن کردار جهادگران، گلچین سروده-های مولوی و عطار را، تازه به تازه، به زبانهای بیگانه برگردانده و در رسانه-های خواب-زا و آرامبخش به خورد مردم ِ از اسلام گریزان داده-اند.
اکنون، که از هرگوشه-ی جهان، خشمآوران جهادگر سایه-ی ترس را بر مردمان می پوشانند، شناخت نامسلمانان از انسان ستیزی-ی شریعت اسلام بهبود می یابد و بیزاری مردمان از احکام ننگین اسلام بیشتر می شود. اسلامبانان دریافته-اند که بدون یار همیشگی، یعنی عرفان خودباختگی، پایه-های پوسیده-ی اسلام توان ايستادگی ندارند.
از این روی؛
اسلامبانان، برای نجات اسلام، باز هم زهر آمیخته با می، یعنی اسلام آمیخته با عرفان، را به خورد مردم، به ویژه کسانی که از اسلام رنجیده-اند، می دهند و از این راه کیسه-های خود را پُـر پـول و خـروش مردم را خاموش می دارند.
تا کنون از این بافت، عرفان ایرانی در مرداب اسلام بازسازی نشده است ولی سرخوردگان را، کسانی که از خشم اسلام گریزان و از احکام انسان ستیز بیزار شده-اند، دوباره مهار کرده و خاکسار-تر از پیش به منجلاب پستی و فرومایگی درانداخته است.
برای نمونه:
کسانی که از شناسایی مفهوم این سخن: "ای خانه پرستان چه پرستید گِل و سنگ؟" در مانده-اند، چگونه می توانند به مفهموم آزادگی پی ببرند؟
عـاشقان مولوی، مریدان عرفان و اسلامزدگان که از سُست پنداری، از گور مردگان مراد می جویند، به زهر شریعت اسلام آلوده-اند، آنها در این درماندگی نمی توانند بُت پرستی را در کردار خود ببینند. برای آنها چه تفاوت دارد که عبدِ " الله " باشند یا خاکسار " علی "؟ چه تفاوت دارد که نیاز خود را به چاه جمکران بریزند یا از کرامت، سلطان علی شاه، قطب اولیا برداشت کنند.
مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: History, Iran, Islamic republic, بندگان ایمان، ره به آزادی نخواهند بُرد، مردو-آناهید، Mardu-Anahid
1 Comments:
Ba dorood faravan be gerami delavar hammihan roshangar Mardu.
chegoone mitavanam ketab " taravosh andisheh dar piramoon farhang "ra dashteh basham ?
Ba mehr
Farhad - Norway
E mail man : javidx55@yahoo.com
Post a Comment
<< Home