Saturday, March 05, 2011


پیوند آزادگان آرمان آنها نه ایمان آنهاست


مـردو آناهیــد



این شیوخ برآنند که نیروی جنبنده-ی مردم را به سود خود برگردانند تا در این میان بر حاکمیت "الله" خراشی وارد نیاید. این عرب-زدگان که هستی-ی آنها به هستی-ی ولایت فقیه بستگی دارد، از کوتاه-خردی، خود را نیروبخش جنبش آزادی-خواهی در ایران می‌ پندارند.
هر جنبش یا هر نیرویی که، در حکومت اسلامی، بخواهد یا بتواند، کسانی را جایگزین فرومایگان کنونی بکند، درون مایه-ی آن مردمفریبی، کژروی و ستمگری است، که در پایان آن بیراهه، آرمان-های مردم به گورستان ِخوشباوری سپرده خواهند شد.

کسانی که، از راه ایمان، پیشوایی را دنبال می‌ کنند، آنها به پیشوا، نه به همدیگر پیوند دارند، آنها با شکست یا مرگ پیشوا پراکنده می‌ شوند. زیرا پیروان، نیروبخش هستند نه نیرومند. آنها نشانی از پندار ِخود را نمی‌ شناسند که بتوانند آن را پی گیری کنند.
آزادگان، برای رسیدن به آرمان ِخود، در هم-اندیشی و هم-پُرسی با یکدیگر پیوند می‌ یابند. آگاهی به ویژگی-های آزادی، گام به گام، آزادگان را به سوی آرمانی، که آن را می‌ شناسند، نزدیک می‌ کند. فرمانده تنها گام-های جویندگان را همآهنگ می‌ سازد. رَهجویی و رهبری به سامان اندیشه-ای بستگی دارد که جویندگان آن را به فرمانده-ای می‌ سپارند.
مردمی که نتوانند با یکدیگر هم-پُرسی (دیالوگ) داشته باشند، آنها در پراکندگی اندیشه می‌ کنند، همبستگی-ی آنها سُست و نا پایدار است. هر کس به ناچار از روزنه-ای تنگ به جهان ِ هستی می‌ نگرد که آن را خرد-ستیزان برای همگان نگاشته-اند. دیدگاه ِچنین مردمی، هرچند که در رنگ‌-های گوناگونی جلوه می‌ کند، بیشتر در تنگنای عقیده-ی حاکم مرز بندی شده است.
آنچه، که سامان کشوری را می‌ آراید، بینش مردمان همان کشور است. آنچه که بینش مردم را گسترش می‌ دهد و درخشان می‌ سازد، آموزه-ها و یافته-های اندیشمندانی هستند که از فرهنگ همان مردمان برگرفته شده-اند. زمانی آموزه-های نوین در بینش مردمی جایگزین می‌ شوند که همگان با آنها برخورد داشته باشند تا گوهر ِآن ارزش-ها در نگرش مردم نهاده شود.
دانش-دانان، یعنی پیروانی که دانشی را در خود انبار کرده-اند، نمی‌ توانند اندیشمند یا دانشمند باشند. زیرا زمینه-ی خرد آنها به زهر عقیده-ای آلوده شده است و از آن زمینه، اندیشه یا دانشی نمی‌ روید.
نام دانشمند کسانی را در بر می‌ گیرد که آنها، خردمندانه، به دانه، به هسته و به ویژگی-های پدیده-ای پی برده-اند. این کسان، بیشتر دلباخته-ی پدیده-ای هستند که ژرفای آن را می‌ شناسند. دانشمندان، جدا از دیدگاه فرهنگی، در اندیشه-ی بهره برداری از دانش، در پیوند با تمدن نه با فرهنگ، هستند.
فرآورده-های دانش، ابزارهایی هستند که می‌ توانند زندگانی یا کشتار انسان را، در روند تمدن، آسان سازند. ولی بینش مردمان همدوش با این روند روشن-تر و گشوده-تر نمی‌ شود.
دردهایِ کهنه-ی اجتماع را، تنها با شناسایی ویروس آن بیماری، نمی‌ توان درمان کرد. زیرا این ویروس در بینش اجتماع رخنه کرده است. اجتماع آلوده، ندانسته به زایش و پرورش این ویروس می‌ پردازد. چنانچه ویروس ِ مذهب جایگزین خرد و میزان سنجش ِ جامعه-ای بشود، مردمان آن جامعه، رنج ِ بیماری را آسانتر از درمان آن، می‌ پذیرند.

درمان ِ بیماری یا گشودنِ گره-های کور اجتماعی به زمانی بستگی دارد که مردمان بتوانند، در خویشتن بنگرند، آلودگی-های بینش خود را بشناسند و از آنها بیزار بشوند.

اندیشمندان به آزادی نیاز دارند که بتوانند، به راستی و درستی، شراره-ای در تاریکخانه-ی ذهن اجتماع ِ خاموش بیفکنند. بدآن امید، که ویروس خردسوز، از دیدگاه ِاندک شماری در اجتماع ریشه-کن بشود و جوانه-های اندیشه از خرد ِ آنان بروید.
گاهی، از برخورد شراره-ای، درون خاموش ِ جوینده-ای فروزان می‌ شود و اندک اندک آذرخشی در میان شیفتگان راستی افشانده می گردد.
آذرخش ِاندیشه در برخورد با اندیشه-های دیگر گیرا و گسترده خواهد شد، یعنی تلنگری می‌ تواند در هم-پرسی، دیالوگ، لرزه بر پیکر اجتماع بیفکند و نگرش ِهمگان به سویی برگرداند که آرمان آنها در آن سو نهاده شده است.
اندیشمندانی که نتوانند فرآورده-های اندیشه-ی خود را بازگو کنند، آنها نمی‌ توانند راستی و روشنی را در دیدگاه مردم نمایان سازند. مردمی که دیدگاه آنها، در درازی زمان، یکسان تنگ بماند، خواسته-های آن مردم هم از مرزهای همان تنگه فراتر نخواهند رفت.

مردم، در سنگلاخ ستمکاران، رویندگی و زایندگی را فراموش می‌ کنند و جوانه-های اندیشه-ی آنها، در ابرهای بی باران، می‌ خشکند.

انبوه مردمان از تنگی و سختی، که راه پیشرفت را بر آنها بسته است، رنج می‌ برند. آنها نمی‌ توانند به بُن نهادِ این شوربختی پی ببرند. زیرا بنیاد ِتنگی و سختی، که در زندگانی-ی آنها ست، از کژپنداری و شناخت ِنادرست آنها، از جهان هستی است. این مردمان به آلودگی-هایی که آنها را از شناخت و اندیشه بازداشته است ایمان آورده-اند. آنها به پندارهای پوچ روی آورده و از اندیشه-های درست روی گردانده-اند.
از این روی مردمان تنها از ناتوانی-ی خود و توانایی ستمگران رنج می‌ برند. آنها ستمگران را نفرین می‌ کنند نه ستمکاری را. آنها بیشتر جویای راهی هستند که بتوانند به توانمندی برسند، تا ستمگر باشند نه ستمکش.
این مردمان تنها از درد می‌ نالند، نه از بیماری. از این روی، آنها در اندیشه-ی ریشه کن ساختن بیماری نیستند. زیرا ریشه-های این بیماری در ایمان آنهاست که توان اندیشیدن را از آنها گرفته است.
سیاست پیشگان ایرانی که دیده-ی خود را در همین تاریکخانه گشوده-اند، پدیده-ی بینایی را نمی‌ شناسند، آنها هم به فلسفه-ی نام آورانی ایمان آورده-اند و خود را روشنفکر می‌ پندارند. آنها در اندیشه-ی درمان دردهای اجتماعی نیستند و توان شناسایی-ی بیماری اجتماع را هم ندارند.
آنها دگرگونی-های جامعه را هم، مانند دستور پختن خورش، از اندیشه-ی پیشروان اروپایی برداشت کرده-اند. آنها خوداندیشی را نیاموخته-اند که بتوانند خودشان جامعه-ی ایران را بررسی کنند و اندیشه-ای بر زمینه-ی فرهنگ ایران و نیازهای جامعه بپرورانند. زیربنای فکر آنها، نیز به همان زهر خردسوز ِایمان آلوده است.
افزون بر این که آنها در اندیشه-ی ستم-زدایی از سامان اجتماع نیستند، کوشش آنها بیشتر در این است که خود آنها بتوانند تازیانه-ی ستمکاری را به چنگ آورند.
برای نمونه:


کسانی که، در حکومت اسلامی، با جهادگران ِایران-ستیز هم پیمان بوده-اند و پنجه-ی خود را تا آرنج در گلوی دگراندیشان فرو می‌ داشته-اند، اکنون که، نیرنگ-بازان زورمند، از آنها پیشی گرفته-اند، خود را به مردم بسته-اند تا آنها بی گناه و درست کردار جلوه کنند.

بازیگران بیعت-گیری، که با شیادانی مسلمان-تر از خود روبرو شده-اند، می‌ کوشند با شمردن ِ زشتی-های نامردمان ِمکار، خود را دادخواه و همیار مردمان ِراستکار نشان بدهند. این ذوالفقار-پرستان که، خشم خود را با فریاد آزادیخواهان می‌ پوشانند، پیروان شریعت آدمکشان هستند و هرگز از بیداد رویگردان نبوده-اند. زیرا خود آنها به شریعت اسلام، در حاکمیت ولایت فقیه، ایمان دارند. یعنی ایمان آنها بر بیداد و انسان-ستیزی استوار است.
آنها از آزمندی به کینه-توزی با انصار زرنگتر از خود به زورآزمایی برخاسته-اند، با سخنان ِآزادی-خواهان، برای به دست-آوردن ِشمشیر خلافت، روبروی هم-کیشان خود ایستاده-اند. کسانی که، در حکومت اسلامی، با جهادگران ِایران-ستیز هم پیمان بوده-اند و پنجه-ی خود را تا آرنج در گلوی دگراندیشان فرو می‌ داشته-اند، اکنون که، نیرنگ-بازان زورمند، از آنها پیشی گرفته-اند، خود را به مردم بسته-اند تا آنها بی گناه و درست کردار جلوه کنند.

این شیوخ برآنند که نیروی جنبنده-ی مردم را به سود خود برگردانند تا در این میان بر حاکمیت "الله" خراشی وارد نیاید. این عرب-زدگان که هستی-ی آنها به هستی-ی ولایت فقیه بستگی دارد، از کوتاه-خردی، خود را نیروبخش جنبش آزادی-خواهی در ایران می‌ پندارند.

آیا مردم ایران "الله" و محمد یا شریعت اسلام را انتخاب کرده-اند؟
آیا مسلمانان پیرو ِاوامر "الله" هستند یا "الله" از خواسته-های مردم پیروی می‌ کند؟
مگر امامت ِ یازده جهادگر ِعرب را به رای مردم ایران گذارده-اند؟
مگر خلقت ِامامی را، که هیچگاه زاییده نشده است، در مجلس اسلامی به تصویب رسانده-اند؟
مگر ولایت فقیه، که آن را فرومایگان پذیرفته-اند، نفی خرد انسان نیست؟
مگر اسلام از دروغ، نیرنگ، جهاد، راهزنی و کشتار پا نگرفته است؟ که این مومنین از دروغ-های برادران دینی خود رنجیده-اند.


هر جنبش یا هر نیرویی که، در حکومت اسلامی، بخواهد یا بتواند، کسانی را جایگزین فرومایگان کنونی بکند، درون مایه-ی آن مردمفریبی، کژروی و ستمگری است، که در پایان آن بیراهه، آرمان-های مردم به گورستان ِخوشباوری سپرده خواهند شد.

پیروزی مردم ایران به شمار ِکسانی، که به دنبال ِاسلامزدگان هستند، بستگی ندارد. زیرا پیروزی ایرانیان تنها از راه ِسپردن ِایران به ایرانی می‌ گذرد و راه ِاسلامزدگان دگرسو با فرهنگ ایران است.
مردمان دنباله رو در هر شماری که باشند، آنها که از ناآگاهی و پراکندگی به دُم اسلامزده-ای بند شده-اند، انبوهی هستند که آرزوهای خود را، در خواسته و توان یک پیشوا می‌ پندارند. آنها برای پیشوای خود، ابزاری زورمند هستند. ولی آنها، در شکست یا در پیروزی-ی آن پیشوا، ناکام خواهند ماند. زیرا این پیروان، در بیگانگی، خواسته-ی خود را به دشمنان ایران واگذار کرده-اند.

ایران-ستیزان، 1400 سال است که از پیروزی-ی ایرانیان پیش-‌گیری‌ کرده-اند. خواسته-ی آنها: حاکمیت "الله" و اطاعت از اوامر او است.

به هر روی گرگ-های پوستین پوش، آن چنان از دزدان حاکم سخن می‌ رانند که گویی هیچگاه آنها در انجمن ِاین حکومت نبوده-اند و یکباره شراره-های مهر به گوسپندان در دل آنها روشن شده است. آنها دندان-های خشمگین خود را در پوزه بندی، به رنگ ِ چمنزار، پیچیده-اند و کینه-های خود را، به نام دادخواهی، در راه مردمی نهاده-اند که آنها برای براندازی-ی حاکمیت "الله" و ایجاد سامان دادگری در ایران برخاسته-اند.
پوستین پوشان، از روی کوتاه خردی، می‌ پندارند: مردمی، که برای پس گرفتن ایران پیکار می‌ کند، تا آن اندازه نابخرد و فراموشکار است که، با سینه-ی دریده شده، بازهم به تیز کردن دندان-های گرگ-ها بپردازد. این دروغوندان، که بر حکومت ولایت فقیه پافشاری دارند، با بی شرمی، از آزادی و سامانی مردمی سخن می‌ گویند.
این دروغوندان، آزادگی را، در تنگنای احکام پوسیده، به انجمن فریب-خوردگان می‌ فروشند و احکام قصاص را، در پوسته-ی حقوق بشر، پنهان می‌ کنند. آنها از یک سو از شریعت اسلام به نام تنها شیوه-ی حکمرانی یاد می‌ کنند، از سوی دیگر خواسته-های جنبش آزادیخواهان ایران را بازگو می‌ کنند.

مردمی که اکنون در خیزش-های پیاپی به خیابان-ها می‌ ریزند، خواهان سامانی هستند که از بینش مردم ایران برخاسته باشد. آزادیخواهان برآنند که ننگ ِ ولایت فقیه را، برای همیشه از پیشیانی-ی ایرانیان پاک کنند و کشور ایران را‌ از چنگال جهادگران ِ خانمانسوز رها سازند. آرمان ِاین مردم، در این پیکار، کوتاه ساختن دست راهزنان فقیه از کاروان ایران-پروران است.

اسلامزدگانی که خود را پیشتاز ِاین جنبش می‌ پندارند، آرمانی دگرسو با خواسته-های مردم دارند، آرمان این کسان به دست آرودن حاکمیت و سوار شدن بر شتر خلافت است. این کسان، که با خیزش ِ مردم به جلو رانده شده-اند، خود را برده یا عید ِ"الله" می‌ دانند و برآنند که بردگان ِ"الله" را با احکام اسلامی برانند. آنها آزادی را، در آزاد بودن ِدست خود، برای اجرای احکام شریعت می‌ دانند.

زمانی که گرگ-ها خیلی گرسنه باشند، در پاره کردن ِنخجیر بر یکدیگر می‌ خروشند، برای گرگ-های دیگر دندان تیز می‌ کنند، گاهی هم یکدیگر را می‌ درند. ولی خشونت گرگ-ها، با همدیگر، نشان مهربانی-ی آنها با گوسپندان نیست.

مردمان گر یکدگر را می‌‌درند
گرگ‌-هاشان رهنما و رهبرند
این که انسان هست این سان دردمند
گرگ‌-ها فرمانروایی می‌ کنند
گرگ‌-ها همراه و انسان‌-ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
(سپاس از زنده یاد، فریدون مشیری)



مـردو آنـاهيــد
مارچ 2011
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels:

1 Comments:

At 4:34 AM, March 29, 2011, Anonymous Anonymous said...

زمانی که گرگ-ها خیلی گرسنه باشند، در پاره کردن ِنخجیر بر یکدیگر می‌ خروشند، برای گرگ-های دیگر دندان تیز می‌ کنند، گاهی هم یکدیگر را می‌ درند. ولی خشونت گرگ-ها، با همدیگر، نشان مهربانی-ی آنها با گوسپندان نیست
.

 

Post a Comment

<< Home