Sunday, December 11, 2011


بيداری اسلامی ومسئله تروريسم


سیامک مهر
وبلاگ نويس زندانی


باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری-اند، کوری سفید، کوری-ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده "الله"، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند و نوحه-خوان و آیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده-اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی-اند؟.

ازآغازقیام های مردمی علیه حکومت های استبدادی درخاورمیانه و شمال آفریقا که تاکنون به سقوط دیکتاتوری های تونس، مصر و لیبی منجرگردیده، مقامات رژیم حاکم برایران با اتخاذ سیاست فرار به جلو،از انقلاب اسلامی سال57 به منزله الگوی این جنبش ها یاد می کنند و تحولات گسترده در کشورهای عربی را ناشی از مقوله-ای بنام "بیداری اسلامی" بر می شمارند.

(اگرچه زمانی که امواج این قیام ها به ساحل کشور برادر "سوریه" می کوبد، حاکمان جمهوری اسلامی به یاوه-گویی می افتند واعتراضات مردم سوریه علیه رئیس جمهور موروثی و دایناسورهای حزب بعث را که هر روزه در شهرهای این کشور به خاک و خون کشیده می شود، به تحریک و دخالت دولت های اروپایی و آمریکا نسبت می دهند.)

به واقع اگر این رویدادها متاثر از تحولات جامعه ایران بوده باشد، بدون شک حرکت آزادیخواهانه و دموکراسی خواهی ملت ایران که در سال 88-[2009] خیابان های تهران را با فریاد "مرگ بر دیکتاتور" به صحنه اعجاب انگیزی از شجاعت و شهامت زنان و مردان و جوانان ایرانی در انظار جهانیان تبدیل کرد، بیشترین تاثیر و سهم و نقش را داشته است.

تصاویر دلخراش قتل ندا آقاسلطان، جانبخش جنبش آزادیخواهی که در سطحی گسترده در رسانه های جهان منعکس گردید، وجدان خفته ملت های اسیر را بیدار کرد.

خیزش شجاعانه ملت ایران درسال88-[2009] باتوجه به وسعت و شدت اختناق و سرکوبی در جمهوری اسلامی، نیروی محرکه لازم را در منطقه منتشر ساخت، به طوریکه باعث شد ملت هایی که تا آن هنگام خود را در برابر دیکتاتور های عرفی و معمولی و پیش پا افتاده حاکم بر سرزمین-شان، به مردمی ناتوان و ضعیف باز می شناختند، به خودیابی و خودباوری و دلاوری برمی انگیزد. وگرنه پس از گذشت سی و دو سال از وقوع انقلاب اسلامی، هیچکس خواب نما نشده بود و دلش برای تازیانه و سنگ سار و اعدام و قصاص و حجاب اجباری و تبعیض و تحقیر و اهانت به ساحت بشر تنگ نشده بود که جمهوری اسلامی را الگویی برای جامعه خود قرار دهد و با انقلابی واپس گرا و ارتجاعی، نظامی خونریز و بی رحم را بر سرنوشت و مقدرات خویش حاکم گرداند و هنوز از چاله استبداد بیرون نیامده به چاه بی انتهای اسلام سقوط کند. یعنی دقیقا همان اتفاقی که در سال 57-[1979] برای مردم ایران روی داد.

آیا مردم کشور مصر هوس کرده-اند تا تروریست های اخوان المسمین و یا کفتارهای حوزه علمیه اَلاَزهَر حکومت اسلامی تشکیل دهند و در میدان تحریر قاهره چاله حفر کرده و زنان مصری را سنگسار کنند؟ ویا پیرامون میدان جرثقیل بچینند و جوانان را در ملاعام به دار بیاویزند؟

مردمی که بخواهند با تکیه بر اسلامگرایان و با حمایت آخوند و آیت الله و ملا و مفتی و سایر دینکاران، با استبداد و دیکتاتوری مبارزه کنند و از موضعی مذهبی در پی تغییر سیاسی و بدنبال آزادی و دموکراسی برآیند، دیری نخواهد پایید که اینبار اسیر اسلامگرایان شده و توسط دشمنان کینه توز آزادی به گروگان گرفته شوند.

اساسا ببینیم این "بیداری اسلامی" چه مطلب و موضوعی است که سلطه-گران جمهوری اسلامی از طریق رسانه های انحصاری و بوق و بلندگوهای فراوان خود، بی وقفه و پیوسته و در حجمی عظیم آنرا تبلیغ می کنند و هر اعتراضی و تظاهرات حتا در [آمريکا]، اسپانیا، انگلستان و ... را به "موج بیداری اسلامی" متاثر از انقلاب اسلامی ایران نسبت می دهند.

حدودا از زمان دوره-گردی های "سید جمال الدین اسدآبادی" که به غلط عقب ماندگی جوامع موسوم به اسلامی را نسبت به رشد و پیشرفت و سرافرازی اروپاییان ناشی از استعمار می پنداشت و تنها چاره را وحدت مسلمانان جهت مقابله با استعمارگران می دانست، مقوله-ای در مفهوم "نهضت اسلامی" و "بیداری اسلامی" با بیان های گوناگون و با برداشت ها و تفسیر های مختلف در سخنان و نوشته های رهبران اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و تبلیغ می شود. ازآن پس افرادی همچون محمد عَبدُه و حسن البنا و سید قطب و دیگران در راستای همین فکر فعالیت هایی انجام می دهند.

در حقیقت اذعان و اعتراف به "خوابگردی" مسلمانان، چنانکه آرتورکوستلر، پژوهشگر و دانشمند انگلیسی با آگاهی و به روشنی در کتابی به همین نام به آن اشاره می کند، تلویحا صورت می گیرد.

اما حقیقتی که همواره نادیده گرفته شده و هیچ اسلامزده-ای تا کنون حاضر به پذیرش آن نیست، این نکته است که آنچه علت و عامل اصلی و اساسی خوابگردی و عقب ماندگی جوامع اسلامی است، اتفاقا خود اسلام و آموزه-های آن و هستی شناسی و جهان بینی و دستگاه جهت گیری ای است که ارائه می دهد.

این تناقض همان واقعیتی است که مسلمانان را دچار سر گیجه ساخته و سرنوشت رقت بارشان را از آغاز تا به امروز رقم زده است. معلوم نیست آیین و آموزه های چند تکاملی که تمام هم و غمش متوقف کردن بشر در جاهلیت عرب شبه جزیره است و کلیه احکام و دستورات آن در جهت آماده ساختن انسان برای مرگ و رفتن به ناکجا آباد آخرت خلاصه می شود،اساسا چه کاری به دنیا و زندگی و پیشرفت و رشد و ساختن و سازندگی دارد.

این آموزه هرکجا و هر زمان که فردی با اندیشه و منطق ناب به معنی یونانی آن به کاوش پدیده ها و امور پرداخته و در جستجوی حقیقت بوده است و از پذیرفتن هر سخن یاوه و مهمل و هرز و پوچ و بی منطق سرباز زده، با تکرار "لا یَشعرُونَ وَ لا یَعقُلُون" وی را تخطئه کرده و سفیه-اش خوانده و صدایش را به صدای خر و عوعو سگ مانند کرده است.

آنجا هم که در برابر زور فکری و منطق خردگرایان خود را ضعیف و ذلیل یافته، شمشیر کشیده، تکفیر کرده و حکم به قتل و نابودی دگر اندیشان داده است.

بی دلیل نیست که ارنست رنان نویسنده و متفکر فرانسوی مسلمانان را فاقد توان درک و فهم علم و فلسفه می شناسد.

مسلما موجوداتی پادرهوا و معلق، هرگز زمین سفت و سخت زیر پای خود را نه حس کرده-اند و بطریق اولی نه هم باور کرده-اند. بدنبال پاسخ و پرسش های خویش بجای تحقیق در آزمایشگاه، با پرسه زنی در آسمان ها، تاریخ خود را ساخته-اند. اساسا اگر بتوان به وجود تاریخ برای این موجودات قايل بود. زیرا؛

درازای عمر را مانند اسب آسیاب چشم بسته به دور خود چرخیدن، هیچ قوم و گروهی را صاحب تاریخ نمی کند. تاریخ متعلق به مردمانی است که زندگی کرده-اند، نه خوابگردی.
باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری-اند، کوری سفید، کوری-ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده "الله"، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند و نوحه-خوان و آیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده-اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی-اند؟.

آیین و آموزه های که نقطه کانونی و ماهیت ایمانی و هسته سخت آن مرگ است و تمامی عناصر و اجزا و دستگاه ارزشی و اخلاقی و تمامی هنجارها و باید و نبایدهایش به گرداگرد و پیرامون مرگ شکل گرفته و از مرگ تغذیه می کند، در این صورت حتا عرفان و تصوف و روحانیتی هم که در این چارچوب و فضا نفس می کشد، لاجرم به شدت مسموم و مرگ زده و خوارکننده-ی زندگی و زیبایی-های هستی است.

اگر بر دارالمجانین تذکرة الاولیا عطار نیشابوری مروری اجمالی داشته باشیم، با ورود به باغ وحشی پر از موجودات نیمه دیوانه، عمق و ژرفای زندگی ستیزی، زن ستیزی، نفرت از زیبایی و شادی و شراب، نفرت از آزادی و انسان و نفرت از همه مواهب هستی را در وجود اولیای الهی و مومنین حقیقی به این آموزه-ی ویرانگری، به طرز وحشت آوری درک خواهیم نمود.

اکنون تصور کنیم هیولاهایی این چنین زمانی که از خواب بیدار شوند چه خواهند کرد؛ بدون تردید شمشیر می کشند تا با زندگی بجنگند. تا آنانیکه زندگی و زیبایی ها و شادی-هایش را به موهوم آخرت نمی فروشند به قتل برسانند (نساء 74)

بیدار می شوند تا بمب به خود بسته در میان جمعیت منفجر کنند، قصاص کنند ،اعدام کنند، سر ببرند، دست و پا ببرند، شلاق بزنند، زنان را سنگ سار کنند و یا اگر عجالتا مقدور نبود و موجب وهن اسلام می شد، با حجاب اجباری زنان را در کفن سیاه پیچیده، زنده به گور کنند.

این ها واقعیت هایی است که ما ایرانیان با یک یک ذرات وجودمان تجربه کرده-ایم و تمامت آن چیزیست که از "بیداری اسلامی" نصیب بشر گردیده.

اکنون بیاییم فرض کنیم همانگونه که امثال سید جمال الدین اسد آبادی و همفکرانش آرزو می کردند، مسلمان ها با وحدت کامل، همبسته و یکپارچه پشت یکدیگر می ایستادند، آنوقت با آن مغزهای علیل و معیوب ، با خردهای تعطیل شده و در عمق نادانی و جهل و بی سوادی و بی دانشی و بی هنری، قرار بود چه معجزه-ای پدید آورند؛ مگر این "بیداری اسلامی" قرار بود چه چیزی را بیدار کند؟

آیا سرانجام به غیر ازغول چراغ جادو، به غیر از تروریست های اخوان المسلمین و تروریست های فداییان اسلام؛ نواب صفوی، به غیر از تروریسم فراگیر جمهوری اسلامی، القاعده، طالبان و حزب الله چیز دیگری هم بیدار شد؟

اشتباه سید جمال وهم اندیشان وی تا به امروز این حقیقت است که در نیافتند که اتفاقا اگر اروپای متمدن و پیشرفته و صنعتی، ملل مسلمان را استعمار نمی کرد ، جای بسی شگفتی بود.
مگر دیگران برای گوسفندها و گاوها عمارت و طویله بنا نمی کنند و این حیوانات را استثمار نمی کنند؟
بستر و زمینه و محرک و انگیزه استعمارگران همواره جهل، نادانی و عقب ماندگی گروه-ها و اجتماعات استعمار شونده بوده است.

امروز هم اروپای استعمارگر به جهت تثبیت جهالت مزمن و پس ماندگی مسلمانان با گسیل سفیران استعمار، مانند هانری کربن ها و روژ گارودی ها و آن ماری شیمل ها، دست در دست آخوند و آیت الله به تایید و تقدیس خرافات و اوهام و مهملات اسلامی مشغول است. از زاویه دیگری نیز می توان به سرنوشت تاسف بار مسلمان ها نگریست. اگر یکی از تعریف های انسان را "حیوان ابزار ساز" بدانیم، مسلمان ها در طول حیات تاریخ-شان به اندازه یک سنجاق قفلی ساده و یا یک زیپ برای لباس-شان اختراع و ابتکار به خرج نداده-اند.(تا حداقل عورت خود را که آنهمه بر حجاب آن اصرار می ورزند بطوریکه تمام بدن خود را آلت جنسی و عورت می دانند از انظار بپوشانند.)

حتا برای مجاهدان صدراسلام که جهاد و جنایت فی سبیل الله وغارت مقدس می تاختند، صنعتگران یهودی شمشیر می ساختند.

امروز هم می بینیم نیمه میمون هایی که زوزه های اسلام – اسلامشان گوش فلک را کر کرده و جُهال غرب ستیزی که با تمامی دست آوردهای فکری بشر متمدن دشمنی می ورزند با همان ابزارهای ساخت دنیای آزاد و پیشرفته به جنگ تمدن و آزادی و دموکراسی و پیشرفت برخاسته-اند و در پی "موج بیداری اسلام" انفجارهای یازده سپتامبر را صورت می دهند. .جمهوری اسلامی نیز -( که در فکر ارتقاء مقام خود ازعضوی از اعضای "محور شرارت" به مقام "مرکز شرارت" می باشد )– با استفاده از دانش و تکنولوژی بشر متمدن و متفکر برای ساختن بمب اتمی تلاش می کند تا شاید با تهدید آن بتواند جهان را به گروگان گیرد.

موجوداتی که نه تنها هیج سهمی در رشد و بالندگی و تکامل اندیشه و دانش و صنعت بشر نداشته-اند، بلکه وظیفه ایمانی آنان ایجاد مانع و مزاحمت برای زندگی و پیشرفت دیگران بوده و تجاوز به امنیت و حقوق و آزادیهای دگراندیشان وآزاد اندیشان سرشت دینی ایشان است، اکنون گمان برده-اند که می توان فاصله-ی عقب ماندگی خود با بشر متمدن و پیشرفته را با اسلحه و بمب پُرکرد، با عملیات انتحاری و ترور، با شعار مرگ برآمریکا ومرگ براسرايیل.

باری، تجربه حکوکت اسلامی در ایران طی سه دهه اخیر و حاکمیت کوتاه مدت طالبان در افغانستان به روشنی نشان داد که پی آمد و نتیجه منطقی و محتوم "وحدت اسلامی" و "اتحاد اسلامی" و "نهضت اسلامی" و "بیداری اسلامی" درهرکجا که باشد، در نهایت امر به قدرت گرفتن زورگیرها و خفت گیرها و گروگان گیرها و تروریست هایی می انجامد که به هدف ستیزه با آزادی و ارجمندی انسان، به هدف اسارت بشر واسارت روح انسان، از هیچ جنایت و ددمنشی فروگذار نیستند.

در مجموع حاصل دردناک "وحدت اسلامی" و "نهضت اسلامی" و " موج بیداری اسلامی" و سرانجام تجربه تلخ حکومت اسلامی که تاکنون زندگی چند نسل را تباه کرده است، دست کم ما ایرانیان را به این حقیقت عمیقا آگاه ساخته که در فردای میهن هرگز اجازه ندهیم که هیچ فرد و گروه و حزب و سازمانی،از موضع مذهب و با موضوع مذهبی در حوزه سیاست و در وضع قوانین و کلا در عرصه عمومی کمترین دخالت و اظهار وجود و عرض اندام کنــد.


سیامک مهر
نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران
کرج_ زندان ندامتگاه
آذر ماه 1390

Labels:

3 Comments:

At 1:17 PM, January 09, 2012, Blogger Babak Persa said...

دستگاه مافیایی شیعه اسلامی حزب الله با آدمکشان خامنه ای و احمدی نژاد و موسوی و کروبی و رفسنجانی ... با خون مردم وضو میگیرند و خرد و اندیشه و جان و روان مردم ستمدیده و خرافه پرست را به چاه سیاه و تاریک امام زمان شمشیر بدست و آدمکش فرو می برند. نه اسلام - نه قرآن - جاوید نام ایران ( بابک پرسا )

 
At 1:21 PM, January 09, 2012, Blogger Babak Persa said...

Babak Persa امید است تا من و تو- ما و شما -هم آوا و همراه، همدل و همسنگر و هم پیمان با ندای آزادی خواهی در نبرد با اهریمنان اسلامی" به پاکی خون ندا و ندایان جانباخته راه آزادی در ندای اندیشه نیک و خرد روشن و آرمان میهن پرستی و همزیستی " پایدار و استوار و کوشا بمانیم : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم --- موجیم که آسودگی ما نیستی ماست : نه اسلام - نه قرآن - جاوید نام ایران" ( بابک پرسا )

 
At 1:25 PM, January 09, 2012, Blogger Babak Persa said...

درد دلی با هم میهنان میهن پرست ایرانی : تاریخ خون و خاکستر ایران گواه بر آن است که، دشمنی، جنگ، درگیری، ناسازگاری و ناپیمانی ایرانیان با یکدیگر، یکی از نخستین انگیزه های چیره گی بیگانگان و انیران اهریمن بر ایران زمین بوده و تاکنون چنین است. سرانجام ناپیمانی خودکامگان شیخ و شاه ساسانی، فرود آمدن شمشیرآیات شیطانی قرآن از آسمان خونین عربستان سعودی بر سر ایرانیان بی گناه بود و فرجام تاریکش، بیگانه پرستی و خود فروشی و خیانت و خونریزی و کشتار ایرانی بدست ایرانی و دیگر، خود کامگی و خونریزی و فریبکاری و فرومایگی شیخ و شاه عمامه به سر و چکمه به پای ایرانی، از برآورد بدتر و بدترش از پی بیگانگی به سرشت خویشتن و نادوستی و نا مهربانی میهنی و ملی ایرانی به ایرانی، با آموختن و پرورش یافتن فرهنگ بیزاری و بد گویی و جدایی از همدیگر، دور از هم و نا آگاه و ناشناخت به هم، در بیابان نادانی و نا پیمانی با تو سری زدن، با میدان دادن به دشمنان و دزدان همیشه چشم داشته بر دارایی های ایران، با دست پنهانی مزدوران درونی و نیروی پنهانی دشمنان بیرونی، از سوی جهان مافیایی سرمایه داری و کارتل های نفتی و دارنده گان جنگ افزارها و بانک های جهانی، یکی پس از دیگری ناجوانمردانه بر سر سفره رنگین ایران نشستند و خوردند و بردند و هنوز هم همچنان ننگین وار، نشسته اند و میخورند و میبرند و بنام مهمانان ناخواسته بر میزبان بخواب رفته ایرانی می خندند و داستان لالایی دشمن همیشگی بودن خودمان را برای بیشتر جداسازی و دوری و بیزاری من و تو و شما و ما ازهمدیگر با دست خودمان، ولی با نوشته های خودشان برایمان همیشه خواندند و هنوز هم می خوانند. " نا پیمانی و نا مهربانی من و تو و شما و ما به همدیگر، پیروزی انیران تازی اسلامی و جهانخواران مافیایی است و بس " از روی راستی و نیک اندیشی یار و یاور مردمان باشید" پیام آموزگار زرتشت- گاتها سروده ۲- به امید همیاری و همبستگی میهنی - جاوید ایران زمین - " بابک پرسا "

 

Post a Comment

<< Home