Thursday, November 04, 2010


حاشیه-ای بر گفتگوی هوشنگ امیراحمدی/پارازیت 27

نادره افشاری
[+]

در کشوری که خادمان را می کُشند و آدمکشانی مثل این «مراجع» را ارج می گذارند؛ باید که از آب گل آلود «کوسه ماهی» گرفت. خمینی و شریعتی و بازرگان، خائن-ترین و ضد ایرانی-ترین سمبل-های ضد زن، ضد بشر، و تئوریسین و مبشر آدمکشی که امامزاده شده-اند؛ از کجا معلوم که همین امیراحمدی، میرحسین موسوی، حسینعلی منتظری، شیرین عبادی، زهرا رهنورد؛ فاطمه رجبی، محسن سازگارا، علیرضا نوری زاده، اکبر گنجی و... بقیه-ی اهالی حافظ نظام، در فردای لعنتی کشور فَلَک-زده-ی ما امامزاده نشوند؟

هوشنگ امیراحمدی میهمان بیست و هفتمین برنامه-ی پارازیت[+] صدای امریکا بود.
بیرون از محاکمه-ی ده دقیقه-ای مجری برنامه [بجای مصاحبه] امیراحمدی حرف-هایی زد که جالب بود.
امیراحمدی، مردم شناسی-اش حرف ندارد. او جامعه-شناس، تاریخ-شناس و مردم-شناسی نخبه است که تاریخ و جامعه-ی ایران را از دیدگاهی مدرن و نو تفسیر میکند. امیراحمدی می داند که در ایران، فرقی بین خائن و خادم نیست. مردم هیچ خدمتی را ارج نمی گذارند و بیشترین ستایش-ها را از آدمکشان، خائنان و وطن-فروشانشان می کنند. 1400 سال است که برای کسی سینه و قمه می زنند که هموطن-نانشان را کشته است و تنها در جنگ قدرتی در درون خانواده-ی عرب قریش، بر سر سیادت بر ما، شکست خورده و از میان رفته است.

«ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی-ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی-ای بهتر و بالاتر و هر ایرانی-ای از دشمنان ما هم بدتراست. ایرانی-ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانِ-شان را بفروش رسانید و مردانِ-شان را باید به بردگی و غلامی اعراب گماشت.»
[حسين بن علی، امام سوم شيعيان، سفينه البحار و مدينه الاحکام و الاثار، نوشته ی حاج شيخ عباس قمی، صفحه 164/
متن عربی: «شيعتنا العرب و عدونا العجم، العرب الممدوح من کان من شيعتنا و ان کان عجما و العجم المذموم من کان عدونا و ان کان عربا»
سفينه ‌البحار، چاپ قديم، چاپ فراهانی، جلد دوم، صفحه 164، در زیر لغت عجم!]

شادروان [زنــد-يـاد] «احمد كسروی» در تاریخ پانصد‌ ساله-‌ی خوزستان می‌نویسد که؛
در تاریخ‌-های صفوی همیشه پرده بر روی خونخواری‌-ها و زشت-‌كاری-‌های شاه [خلیفه] اسماعیل صفوی كشیده -اند و این است كه او از پادشاهان [خلفای] نیكوكار شمرده می‌شود؛ در حالی‌ كه كار-های زشت بسیار كرده و اگر در تاریخ جستجو شود، تاخت ‌و ‌تاز-‌های ازبكان در خراسان و ویران-كاری-‌های عثمانی در آذربایجان، بیشتر میوه‌-ی كار-های ناستوده-‌ی این شاه [خلیفه] بود.
شاه[خلیفه] اسماعیل بنیان-گزار سلسله-‌ی صفوی [مرشد‌ كامل]، یك گروه «زنده‌-خوار» در دربار داشت كه؛ زیر نظر جارچی -باشی شاه[خلیفه] انجام‌ وظیفه می‌كردند و ماموریت داشتند كه به محض اشاره‌-ی وی، [شاه[خلیفه] اسماعیل صفوی] گوشت بدن مجرم [متهم] را با دندان قطعه ‌قطعه كنند و بخورند. این رسم تا پایان عصر صفوی برقرار ماند.


ایرانیان همیشه و همچنان ستایش-گر بی امان خائنان، وطن-فروشان و جانیان تاریخِ-شان هستند.


"امیراحمدی" راست می گوید. ما بیش از شصت هزار امامزاده داریم. ما 1400 سال است برای حسین سینه می زنیم. احمدی نژاد، مصدق زمان است؛ چون پوپولیست است؛ چون قانون شکن است و ما حتما پنج سال دیگر حسرت حکومت احمدی نژاد را می کشیم؛ چرا که الان به «دوران طلایی امام آدمکشان کلان تاریخ» دخیل بسته-ایم و برای "موسوی و رهنورد" که؛ دستِ-شان تا بازو به خون-مان آغشته است، هورا می کشیم و برای به ریاست جمهوری رساندن نخست وزیر خمینی در دوران جنگ و قتل-های دهه-ی شصت، پستان به تنور می چسبانیم. "مهدی کروبی" را که روز روشن دروغ می گوید و از کشتار سال 67 اظهار بی-خبری می کند، «شیخ شجاع» می نامیم؛ چون که یادمان می رود "کروبی" همان سال-های «وحشت بزرگ» رئیس مجلس اسلامی و رئیس بنیاد شهید "سید روح الله خمینی" بوده است!
در کشوری که "مهدی بازرگانِ"-اش با ساختن مسجدی در صحن دانشگاه، پای ارتجاع و تروریسم اسلامی را به تاریخ-مان باز می کند؛ آن هم خروار خروار؛ تازه پس از این همه جنایت، شصت سال خیانتِ-ش به ایران و ایرانی را ارج می گذاریم؛ و "علی شریعتی" ضد زن و بانی تز امت و امامتی ولایت مطلقه-ی فقیه را می کنیم «معلم شهید-مان» که نه شهید بود و نه دکتر و نه هیچ چیز دیگری؛ تنها یک مرتجع قشری و یک پان-اسلامیست قهار!


"امیراحمدی" باید هم چنین کند که تاکنون کرده است. اینگونه آدم-ها که واهمه-ای از حسابرسی تاریخ ندارند؛ دارند؟!
تازه کدام تاریخ و کدام تاریخ-نگار؛ همین تاریخ نگاری اسلامی/کمونیستی ما که تخت جمشید را ساخته و پرداخته-ی "علی ابن ابیطالب" می داند و ایرانی پیش از اسلام را بانی زنده به گور کردن دختران؟!

«تا قبل از ظهور اسلام، ایرانیان مردمانی بدوی، بُت-پرست و با تمدن کاملا بیگانه بودند. در این دوره برخی از قبایل ایرانی، دختران خود را «زنده به گور» می کردند. با ظهور دین اسلام، آوازه-ی این دین پر از مهر و محبت، خیلی زود به ایران رسید. مردم ایران شخصی به نام "سلمان فارسی" را به نیابت از خود به نزد پیامبر فرستادند. سلمان فارسی به نزد حضرت محمد رفت و از او خواهش کرد تا ایرانیان را به عنوان مسلمان بپذیرد. اکثر اعراب با این درخواست "سلمان فارسی" مخالفت کردند؛ اما حضرت محمد که دارای قلبی رئوف و مهربان بودند، با رویی گشاده از سلمان پذیرایی نمود و درخواست وی را پذیرفت. این خبر مسرت-بخش چنان سلمان را خوشحال نمود که فاصله-ی چهل روزه-ی بین مکه تا مدائن را بیست روزه طی نمود. مردم ایران به مناسبت این خبر خوش یک هفته-ی تمام را به جشن و پایکوبی پرداختند...
«همان طور که در بالا اشاره شد، مردم ایران فاقد فرهنگ و تمدن بودند؛ بنابراین بار دیگر "سلمان فارسی" را به نزد پیامبر فرستادند و از او خواهش نمودند، تا تنی چند از مسلمین را برای اداره-ی کشور و آموزش سایر موارد به ایران بفرستد.»
«در طی دهه-ها، بر اثر "جنگ-های قبیله-ای در ایران" بسیاری از مردان و پسران کشته شده بودند و در نتیجه بسیاری از زنان بی شوهر و بسیاری از دختران فاقد خواستگار بودند. پیامبر اسلام چند صد مسلمان عرب را به کمک ایرانیان فرستاد. مسلمانان در ابتدای امر هر کدام هفت یا هشت زن ایرانی را اختیار نمودند. گرچه مسلمانان دختران و زنان ایرانی را به همسری برگزیده بودند، اما تعداد زن-ها و دختران آن قدر زیاد بود که با این وجود باز هم بسیاری از آنان بی شوهر ماندند؛ در نتیجه مسلمین تصمیم گرفتند ده-ها هزار زن و دختر ایرانی را برای رسیدن به شوهر، به شبه جزیره-ی عربستان بفرستند؛ بدین ترتیب ریشه-ی فساد را در همان ابتدای کار خشکاندند. از آن پس دیگر هیچ زن و دختری بدون شوهر نماند.»
«هر چقدر پیامبر و اهل بیتش نسبت به ایرانیان نیکی می کردند، همان قدر هم برخی از اعراب نسبت به ایرانیان کینه داشتند. آنها اعتقاد داشتند که ایرانیان نبایستی مسلمان باشند. پس از رحلت پیامبر اسلام، سه تن از به اصطلاح یاران پیامبر، حضرت علی را به گوشه-ای کشاندند و به وی گفتند: «ما میدانیم که تو نایب بر حق پیامبری، اما ما برای بیعت با تو یک شرط داریم؛ شرط ما هم این است که به ایرانیان بگویی که دست از مسلمانی بکشند!»
«حضرت علی خطاب به آن سه تن گفتند: «اگر عطارد را در دست راست من و مریخ را در دست چپ من هم بگذارید، هرگز چنین کاری نخواهم کرد، عطای خلافت را به لقایش بخشیدم.»
«بدین ترتیب شخصی به نام "ابوبکر" به خلافت رسید، گرچه بر اساس قرارداد آنها، حال که حضرت علی از خلافت چشم پوشیده بود نبایستی کاری به کار ایرانیان می داشتند، اما آنها عهد شکستند و از فردای خلافت ابوبکر شروع به آزار و اذیت ایرانیان کردند. پس از مرگ ابوبکر، "عُمر" به خلافت رسید. وی شخصی به نام "سعد ابی وقاص" را روانه-ی ایران کرد و به ایرانیان هشدار داد که دست از مسلمانی بکشند!
«اما ایرانیان که تازه طعم شیرین آزادی را چشیده بودند، حاضر به قبول این امر نشدند. عُمر لشگری را به سوی ایران روانه ساخت؛ ارتش ایران به فرماندهی «سید رستم فرخزاد» در بیرون شهر مدائن به مصاف دشمن رفت؛ لشکر ایران دو بار دشمن را شکست داد؛ اما عاقبت در مرتبه-ی سوم شکست خورد. لشگر عُمر شروع به کشتار ایرانیان نمود؛ اما حتی یک ایرانی هم حاضر نشد که از دین اسلام برگردد.
«عمر برای این که ایرانیان را مجبور به اطاعت کند، متوسل به شیوه-های ناجوانمردانه-ای شد. وی اعلام کرد که اگر ایرانیان حاضر نیستند دست از مسلمانی بردارند، پس باید نیمی از درآمد سالیانه-ی خویش را به عنوان مالیات بپردازند. عمر انتظار داشت که با این شرایط بسیار سختی که وضع کرده بود، ایرانیان را وادار سازد که دست از مسلمانی بکشند؛ اما شگفتا که این حربه-ی او نیز ره به جایی نبرد.
«عمر کتابخانه-ها و مزارع را آتش زد، اما باز هم اثری نکرد؛ صحبت کردن به زبان پارسی را ممنوع کرد؛ اما بازهم نتیجه-ای نداشت. وی که از دیدن این همه مقاومت، سخت عصبانی شده بود، در حضور بسیاری از ایرانیان به پیامبر اسلام دشنام داد و وی را عامل مسلمان شدن ایرانیان دانست.
«ایرانیان به پیامبر اسلام بسیار علاقه داشتند و به هیچ روی نمی توانستند ببینند که شخصی به وی توهین کند. یکی از ایرانیان دلاور به نام «میرفیروز نهاوندی» به محض شنیدن دشنام از زبان عمر، به سوی وی شتافت و با خنجری که در دست داشت، به زندگی ننگین وی پایان داد. پس از عمر آخرین بازمانده-ی این قوم به خلافت رسید و او نیز راه خلفای پیشین را ادامه داد؛ اما مانند آن دو نفر قبلی نتوانست ذره-ای از مهر و محبت ایرانیان به دین اسلام را کم کند.
«خلیفه-ی سوم نیز سرنوشتی بهتر از خلیفه-ی دوم نداشت . وی نیز به علت بی احترامی کردن به مقام پیامبر اسلام، توسط یکی دیگر از ایرانیان دلاور به هلاکت رسید. عاقبت پس از سال-ها انتظار، امام علی به امامت رسیدند. دوران امامت حضرت علی اوج شکوفایی و رشد ایران بود. مردم ایران در این دوره در ناز و نعمت زندگی می کردند. کشور کاملا به آبادانی رسید و بن-های بسیاری در کشور ساخته شد.
تخت جمشید، بیستون، سی و سه پل، چهل ستون و بسیاری دیگر از آثار باستانی ایران، در دوران امام علی در ایران ساخته شده اند.»[*]

[*] - 1389 کتاب تاریخ، مقطع دوم راهنمایی، ایران اسلامزده

و در کشوری که "حسینعلی منتظری"-اش با این «رساله» می شود «پدر حقوق بشر»،
دست "امیراحمدی"-ها برای توجیه هر جنایتی باز است!
مساله-ی 3008 از رساله-ی [آخونــد]منتظری:

اگر کسی با یکی از زن-هایی که محرم نسبی او هستند [مانند مادر/خواهر/دختر برادر...] زنا کند؛ برخی از فقها فرموده-اند که حدش کشتن است. ولی مفاد بعضی از اخبار این است که با شمشیر یک ضربه به گردن او می زنند و اگر زنده ماند باید او را در حبس نگاه دارند، تا بمیرد و احوط رعایت این دستور است...

مساله-ی 3010
اگر مرد کافری با زنی مسلمان زنا کند، حد او کشتن است و اگر هنگام اجرای حد مسلمان شود، حد از او ساقط نمی شود.

مساله-ی 3011
اگر مرد یا زن آزادی که بالغ و عاقل است، به اختیار خود زنا کند، حد او 100 تازیانه است. [در قرآن 80 تازیانه است و کسی که شهادت دروغ بدهد در قرآن حدش 100 تازیانه است] اگر سه مرتبه زنا کند و در هر دفعه تازیانه-اش بزنند، در مرتبه-ی چهارم حد او کشتن است. ولی مرد محصن؛ یعنی مردی که زن دائمی دارد و در حالی که بالغ و عاقل و آزاد بوده، با او نزدیکی کرده، و هر وقت هم می خواهد می تواند با او [با زنش] نزدیکی کند، اگر چنین مردی به اختیار خود با زنی که بالغه و عاقله است، زنا کند، پس اگر پیرمرد است او را صد تازیانه می زنند و بعد سنگسار می کنند. و اگر جوان است سنگسار می کنند و بنابر احتیاط واجب تازیانه نمی زنند؛ و همچنین است زن محصنه، یعنی زن بالغه-ی عاقله-ی آزادی که شوهر دارد و شوهرش با او نزدیکی کرده است و فعلا نیز شوهر در اختیار اوست. اگر چنین زنی به اختیار خود زنا دهد، همین حکم را دارد [یعنی سنگسار و تازیانه].

مساله-ی 3012
زنا به یکی از دو راه ثابت می شود. اول این که خود زنا کننده، اگر بالغ و عاقل و آزاد باشد، به اختیار خود چهار مرتبه اقرار کند و بنا بر احتیاط اقرار باید در بیش از چهار جلسه باشد... دوم این که چهار مرد عادل شهادت دهند، به رویت زنا و اگر سه مرد و دو زن هم شهادت دهند، بنا بر اقوی کافی است.

در حکمت 263 «نهج البلاغه» منسوب به علی ابن ابیطالب، آمده است که دو غلام را به «اتهام دزدی از بیت المال» نزد علی می آورند. برده-ی اول جزو اموال بیت المال بوده [در جنگ اسیر شده و به عنوان برده به غنیمت گرفته شده بوده] برده-ی دوم متعلق به «عربی آزاد» بوده است. علی ابن ابیطالب، در پاسخ این که دست کدام بَرده را باید بُرید، می گوید: «برده-ی اول مال بیت المال است و اگر دستش بُریده شود، به بیت المال ضرر می خورد و مال بیت المال ناقص می شود.»
اما «ابرمرد تاریخ شیعیان علی ابن ابیطالب» دستور می دهد که دست بَرده-ی دوم را قطع کنند.
به گفته-ی علی شریعتی:

«[علی ابن ابیطالب و محمد بن عبدالله] مردانی [هستند]كه جز به قتال نمی‌اندیشند و جز بر «بستر خون» نمی‌خسبند... با «شمشیر-های شسته از خون»، به سراغ قبیله‌-ای بیرون می‌شتابند، و از كمین-گاه نیمه شبی تاریك یا سحرگه-ای گنگ و هراس-انگیز بر سر قومی فرو می‌ریزند؛ می‌كُشند؛ اسیر می‌كنند، غارت می‌كنند و بازمی‌گردند.»[*]

[*]- سیمای محمد، علی شریعتی، صص59 تا 61، به نقل از كتاب «پژوهشی در زندگی علی» آله دالفك، فوریه 1994، بن مایه-‌ها، صص 114 تا 115

"امیراحمدی" راست می گوید. در کشوری که خادمان را می کُشند و آدمکشانی مثل این «مراجع» را ارج می گذارند؛ باید که از آب گل آلود «کوسه ماهی» گرفت. خمینی و شریعتی و بازرگان، خائن-ترین و ضد ایرانی-ترین سمبل-های ضد زن، ضد بشر، و تئوریسین و مبشر آدمکشی که امامزاده شده-اند؛ از کجا معلوم که همین امیراحمدی، میرحسین موسوی، حسینعلی منتظری، شیرین عبادی، زهرا رهنورد؛ فاطمه رجبی، محسن سازگارا، علیرضا نوری زاده، اکبر گنجی و... بقیه-ی اهالی حافظ نظام، در فردای لعنتی کشور فَلَک-زده-ی ما امامزاده نشوند؟
پس بزن و بچاپ هوشنگ امیراحمدی عزیز الخلیفه!
دمت گرم گرم!

نادره افشاری [+]
13 آبانماه 1389
چهارم نوامبر 2010 میلادی

Labels: ,

1 Comments:

At 11:10 AM, August 23, 2011, Anonymous Anonymous said...

اینهایی که سر هم کردید براش سندی هم دارید؟
بعید می دونم.

 

Post a Comment

<< Home