برنامه-ی دیروز افق صدای آمریکا، با حضور پسران آقایان "منتظری، خزعلی و حسن شریعتمداری"، در مورد ولی فقیه و موضوع فقاهت هنوز در ذهن من مانده بود که این مطلب آقای "سروش"، به آنها اضافه شد. من هنوز مشغول هضم تحجر در بحث های آقای "خزعلی"، که اتفاقا طرفدارانی نیز دارد، بودم که ضربه-ی دیگری تراوشات دکتر "سروش"، بر من زد و من را از روزه-ی ننوشتن درآورد.
باعث حیرت است که در قرن ۲۱، در عصر اینترنت و رُباتیک و ارسال فضاپیما به مریخ، یک نفر بدون آنکه ثابت کند چرا باید یک جامعه بر پایه-ی دین و به ویژه اسلام از نوع فقاهتی باشد، تنها راه رسیدن به آنچه که «حلال و حرام» و «خوب و بد» میداند را در یک نفرخلاصه میکند، یک نفری که نه در آفرینش و نه در هوش و اختیار در عدم انجام گناه و انجام ثواب، برتری و رجحانی به دیگران دارد و نه حتی در میزان اکتساب علوم زمینی و معنوی هیچ برتری-ای دارد. در این دنیای بزرگ با وجود بیش از ۱۹۰ کشور، یک نمونه و فقط یک نمونه از نوع جامعه-ایی که دکتر خزعلی تعریف کرده-اند و یا حتی یک نفر را هم با شرایطی که ایشان به عنوان فقیه معرفی کرده-اند را نمی توان یافت. پرسه زدن در خیال های واهی «اتقی»، «اعلم»، «اصلح» و از این دست صفت های برتر، برای بیش از ۶ میلیارد جمعیت کره-ی زمین، بیشتر به جوکی میماند که حتی کودکان را در مهدکودک به خنده وا نمی دارد. ادعای رای-گیری پیامبر برای بیعت و داستان-هایی از این قبیل، که نه کسی به لحاظ تاریخی آنها را ثابت کرده و نه میتواند این کار را انجام دهد نیز گوشه-ی دیگری از بیرون کشیدن خرگوش تَحَجُر از کلاه شعبده-ی شریعت میماند.
ای کاش همانند دکتر "سروش"، توانایی به خاطر سپردن این همه شعر و نوشتن به زبان فردوسی و سعدی را داشتم تا در قرن بیست و یکم پس از لعن کردن و نفرین کردن جمهوری[حکومت] اسلامی بابت دو سه ساعت بازپرسی از دامادم، بتوانم ثابت کنم که با همه-ی علم و معلومات دنیوی و اخروی که چیزی در حد همان صفات برتری است که دکتر "خزعلی"، از آن نام بردند، آدم ها بر دو قسم-اند، کافران و فقیهان که قطعا مسلمانند. قاعدتا ادبیات خرافه-ی ۳۵ ساله گذشته نیز که بخش مهمی از تراوشات شعرگونه-ی امثال آقای دکتر "سروش"، در مغز کوکان و بزرگسالان-مان است، دائما تزریق کرده-اند که کافران مستحق زندگی نیستند، چون کافرند، چون در تمام جنگها و قصص قرآنی (بدون آنکه صحت و عدم آن درست باشد) کافرانی قرار دارند که قرار است شیطان آنها را به قعر جهنم ببرد و عذاب دهد! کسی هم نباید بپرسد که تعریف کافر چیست؟ دیندار کیست؟ مرز بین خرافه و اعتقاد کدام است؟ اعتقاد مهمتر است یا دین؟ جالب است که ایشان ۸۶ خط در مورد کافران مینویسند و آنها را به راه راست هدایت میکنند و تنها ۲۹ خط و بیت را برای فقهای گرانسنگی که روزانه از مالیات همان کافران، مفت ارتزاق میکنند تا برای همانها نسخه پیچی کنند، رهنمون دارند. به قول ایشان:
«حیرت اندر حیرت آمد زین قصص»
این بین، ظاهرا بزرگواران فراموش کرده-اند که بازیگر دیگری نیزی در این میانه است که در ادبیات ساده-ی خیابانی و خارج از تماشاچیانی که از ما «نُت برداری» میکنند، به آنها «مردم» میگویند. آقایان به موسی چسبیده-اند و علفی که گوسفندان نشخوار میکنند و فراموش کرده که کل داستان در مورد «شبان» بود. موسی و خدا و علف و گوسفند، همگی برای شبانند، نه اینکه شبان متعلق به موسی و خدا و علف و گوسفند باشد. اصلا رابطه-ی شبان و خدا، چه ارتباطی به گوسفند و موسی دارد؟! جالبتر آن میشود که در داستان امروزی گوسفند و شبان ما، صدها موسی پیدا میشوند که همگی ما را به راه راست هدایت میکنند؛ از مکارم شیرازی و سردار رادان گرفته تا خمینی و گشت ارشاد و "سروش". گاهی دانشگاه-های-مان را سراپا از «عطر و بوی اندیشه-ی اسلامی» پـُـر میکنند و «بوی دلنواز آن را» به زور به خورد دانشگاهیان میدهند و با صدمن فلسفه بافی تیغ بر دست، ریشه-ی استاد و دانشجو را میزنند، گاهی سفسطه میکنند که آموزش دین و داشتن حجاب بخشی از دموکراسی است، چون نداشتن انها دموکراسی نمی آورد!
من مانده-ام که پس نقش انسان چیست؟ اختیار او کجاست؟ چگونه میتوانیم بیواسطه، «بـُـز»هایمان را فدای «خدا»ی خودمان کنیم و متهم به ژاژ و کفر نشویم و پنبه-ای در دهان-مان نفشاریم؟ بیش از یک عمر، بیرون-مان به فنا رفته است و با همین استدلال ها، «خیره سر» و «مسلمان ناشده، کافر شده-ایم». حال، آقایان فقهای مسلمان! کسی را نخواهیم خورد! چند صباحی اجازه دهید که خدای خودمان، همان که شبها آرزوی خوابیدن در بسترش را داریم، «درونمان» را بنگرد، چراکه «عاشقان را ملت و مذهب خداست». میخواهیم «آداب و ترتیب» را کنار گذاریم و «هرچه دل تنگمان میخواهد» بگوییم. شما به بهشت بروید، ما جهنم را به دل میپذیریم. آتش جهنم را با صدها حوری، معاوضه نمیکنیم.
ولی و فقه-تان را برای خودتان نگه دارید؛ سفت و محکم. نترسید و نهراسید که ما شما را نخواهیم خورد... آدمخواری نزد عاشقان گناه است. گوش دل خود را باز کنید، باشد که چون موسی عتاب را نه از «خدا»، که از «حق» بشنوید. حق مهربان است و راهنمایی میکند، خدا شمشیر میکشد و عقوبت میدهد.
به امید انکه حق اگاهتان کند تا از عذاب خداوند در امان بمانید!
۱۶/خرداد/۱۳۹۱
*****
بازتابِ دیدگاهِ خواننـــدگان
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
متاسفم برای کسانی که مدعی آزادی هستند و دموکراسی اما اینچنین بر سخن بر حق دکتر سروش می تازند. حتی تحمل نقد خود را ندارید و اگر کسی یک کلمه بر خلاف نظر شما حرف زد به هزار و یک تهمت او را روانه می کنید. این حرفهای تند شما است که ملت را ترسانده که اگر اینها آمدند همه چیز ما را بر باد می دهند و فنا می کنند. کاش بهتر و بیشتر م اندیشیدید
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
ممکن است بفرمایید چگونه بر سخن سروش تاخته اند؟! نمونه ای مثالی چیزی ذکر کنید. همانطور که نویسنده این متن با سند نشان داده است که سروش با مغلطه می خواهد حجاب و آموزش دین بخشی از دموکراسی است چرا که نداشتن آنها دموکراسی نمی آورد؟!؟! که نمونه بارز مغلطه تصدیق تالی است. البته بر شما عیب و حرجی نیست که اینها را احیاناً ندانید. اما سروش در غرب فلسفه خوانده است و بنابراین به هیچ وجه پذیرفته نیست که او اینها را نداند, لاجرم او آگاهانه مغلطه می کند و این واقعاً شرم آور و مایه تأسف است.
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
من هرچه مذهبی سفت و سخت دیده ام در همه جای دنیا همینطور بوده . در مورد تجاوز کودکان به وسیله کشیش ها بسیاری از کاتولیک ها می گفتند این بچه ها همجنس گرا بوده و کشیش ها را اغوا می کردند . اصولا اگر کسی قابلیت مغلطه و دروغ به خود را نداشته باشد نمی تواند ایمان مذهبی داشته باشد. بلندتر فکر کنیم
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
واقعا که جای تاسف فراوان دارد! در یک جا مدعی می شوید که ایشان را نقد محترمانه کنید و در جای دیگر هرکس به مولایتان که درجه ی عرفان هم به ایشان داده اید، نقد می کند، شمشیر زبان از غلاف دهان برمی کشید!! اگر کلمه ای و فقط یک کلمه توهین به دکتر سروش در این نوشته یافتید، بلافاصله در یک مقاله ی دیگر، ضمن عذرخواهی از درگاه ربوبی ایشان و ولی فقیه شان، برای ابد از نوشتن دست برخواهم داشت. و اگر نتوانستید موردی پیدا کنید، نمی خواهد که کار خاصی کنید، به خودتان تلنگری بزنید که «زمانه ی عرفان و معصوم انگاری» قرن هاست که به تاریخ پیوسته. حق نگهدارتان!
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
ممکن است بفرماید چه چیز ملت ایران فنا نشده که اگر اسلام گراها شرشان را کم کنند ممکن است فنا شود !؟
MANI IRANI - ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
واقعا ادم ميمونه به إفرادي مثل سروش چي بگه. ايشون همون به انقلاب فرهنگيشون ادامه بده سنگين تره تا اينكه حرفهاي قشنگي كه فقط واسه قصه ها خوبه!!!
۱۸ خرداد ۱۳۹۱
من مقاله حاج فرج را نخواندم چون برای ایشان هیچ ارزشی قائل نیستم چون کلن برای اسلامگرایان هیچ ارزشی قائل نیستم چه برسه به حاج فرج که در وقتی نچندان دور در خدمت دستگاه جنایت خمینی بوده و اگاهانه زندگی بسیاری مردم ایران را نابود کرده است و هنوز هم یک چیزی طلبکار هست ولی در وبلاگی به نام گمنامیان پاسخحش را به حاج فرج خواندم که مقاله حاج فرج را مو به مو خوانده بوده و مغلطه های شرم اوره حاج فرج را بسیار عالی بیرون کشیده و به انها پاسخی کوبنده داده است به شما پشنهاد میکنم حتمن این مقاله را از این وبلاگ [+]بخوانید و ببینید بیشرمی حاج فرج حد و مرز ندارد.
۱۹ خرداد ۱۳۹۱
خودنویس! چرا کامنت من را سانسور کردید؟! چون نوشتم؛ حاج فرچ دباق اسلامگرا مقاله-اش سراسر توهین به شعور انسان مدرن است و... را به اوج رسانده است.
Labels: خزعلی مهدی، حسن شریعتمداری، مجتبا واحدی، امیرارجمند، کاظم علمداری، بازرگان، شاهین نجفی, سروش
0 Comments:
Post a Comment
<< Home