آزادگان به جان و خرد آراسته هستند
مردو آناهيد
مردو آناهيد
جان در ريزه-های پيکر ِ جانداران زنده و زاينده است. آزادگان با انديشه-ای که از خرد آنان تراوش کرده است زندگانی را سامان میبخشند. در بينش آزادگان جان در هر جانداری گرامی است و انسان، با گوهر ِ خرد، بر جانوران و گياهان برتری، نه سروری، يافته است. جان از آميزش ِ پديدههای جانبخش روييده است و پيوسته در هستی میآميزد و جانهای تازهای را میآفريند. روح پنداری است که از ناآگاهی و کم دانشی در ذهن ِ پيشنيان بافته شده است و هنوز هم در عقيده-ی برخی، که از روزنه-ای بسيار تنگ به هستی مینگرند، پسمانده است. روحانيان، که به اراده-ی الله از "علق"( يعنی خون ِ گنديده) خلق شده-اند، ابزاری هستند که به امر الله در آزردن جانها تلاش میکنند. روحانی، در معنای کلمه، مخلوقی است بی جان، بی اختيار، جدا از خرد و وجدان که به حکم ِ الله محکوم به بودن يا محکوم به نبودن میشود. روح در دانش ِ آزموده شده، که بر هستی-ی ماده بارآور است، راه ندارد. در اسلام روح، بدون تن، آدم نيست که الله بتواند او را رنج بدهد يا به او گنج بدهد. زيرا الله مردم را با گوشت و پوست و استخوان به جهنم يا به جنت میريزد. پيش از آن، که به روحانيان ِ خردسوخته بپردازم، نياز است که به شگردهای اين زهر فروشان اشاره کنم. شيادان ِ دينفروش بی شرمانه آزادانديشی را زشت و از گسترش ِ انديشه-ی آزادگان پيشگيری میکنند. آنها با ابزار ِ نرمی ، که آن را ازِ آزادگان دزديده-اند و به کژی و کينه توزی تيز کرده-اند، به خشونت بر دهان آزادگان میکوبند تا انديشه-ی آزادگی بازگو نشود. شارلاتانها، با مردمفريبی، به نام مردم، به نام عقيده-ی مردم، به نام خواستههای مردم و به نام بيشترين شمار از مردم، آرمان ِ راستکاران و مهر ِ آزادگان را در ديدگاه ِ فريبخوردگان واژگون و ترسناک وانمود میکنند. از آنجا که دينفروشان به جز زنجيرهای زشت ِ بردگی چيزی در دکه-ی خود ندارند، آنها واژگان ِ زيبای آزادگی را میدزدند و زنجيرهای بردگی را در پوسته-ی آنها جاسازی میکنند و به ساده پنداران، که بيشترين شمار از مردم هستند، میفروشند. افزون بر اين، دينفروشان ساده پنداران را، که در بندهای عقيده گرفتار شده-اند، عاقل و رستگار مینامند و آزادگان را جاهل و گمراه. روحانيان، که نادانی و بیخردی را ارجمند میشمارند، پيروان را در نادانی میپرورانند و سرفراز بودن ِ آنها را به سرکوب ِ دگرانديشان پيوند میدهند. مسلمانان ِ با ايمان ناآگاهانه با دگرانديشان دشمنی میورزند و از کشتار ِ آزادگان رويگردان نيستند. از اين روی در حکومتهای اسلامی، در هنگام ِ بيعت گيری، توده-ی مردمان ابزار ِ سرکوب کننده-ی دگرانديشان هستند. مسلمانان، که انديشه-ای از خود ندارند، نمايندگان ِ شريعت اسلام را، به وکالت، انتخاب میکنند. پيروان نيازی به انتخابات و آزادگان نماينده-ای برای برگزيدن ندارند. اين شيادان، در ديدگاه ِ تاريک شده-ی پيروان، هر پديده-ای را با زهر ِ دروغ واژگون مینمايانند. يعنی آنها از آزمندی و از انسان ستيزی، در نگرش ِ فريبخوردگان، زيبايی را زشت، پستی را سرفرازی، بردگی را رستگاری، نيک انديشی را گمراهی و شادمانی را گناه مینگارند. اسلامفروشان آن چنان مردم را فريفته-اند که میتوانند در تاريکخانه-ی ايمان، به نام پشتيبان، بر پُشت ِ پيروان سوار بشوند و به نام راهنما آنها را به گمراهی بکشانند. از اين روی بيشترين روشنفکران هم، که خود اسلامزده هستند، از برخورد به شگردهای ناجوانمردانه-ی روحانيان پرهيز میکنند. اين شارلاتانها از يکسو با عقيده-ای، که به دروغ بافته-اند، مردم را میفريبند و از سويی ديگر خود را پاسدار و نماينده-ی عقيده-ی مردم جا میزنند. اگر شريعت اسلام از آسمان نازل شده است، پس شريعت عقيده-ی مردم نيست وآنکه آن احکام از عقيده-ی کسانی برآمده-اند که آنها الله را در آسمان جای داده-اند. اگر عقيده از انديشه-ی مردم تراوش کرده است، آن مردم تراوش انديشه-ی خودشان را میشناسند، پس نيازی به مفتی و فقيه و والی ندارند. اگر شريعت را الله به مردم امر کرده است، پس آن احکام عقيده-ی الله هستند نه عقيده-ی مردم. از اين گذشته شريعت اسلام بر محمد نازل شده است نه بر شيادان ِ دروغوندی که آنها خود را حاکم بر آن احکام و مردم را محکوم به آن احکام میدانند. تا کنون هيچ جانوری هم ديده نشده است که از سرشت خود، بدون آن که او را به بردگی پرورده باشند، خود را بارکش و عبد ِ اَربابی بداند. پس چگونه انسان که ميليونها سال بدون ِ الله زيست داشته است و اکنون هم بيشتر از جانوران خرد دارد، خود را عبد ِ خالقی بداند که او هيچ گاه زاييده نشده است. چرا اين انسان، که به زور برده-ی الله شده است، بايد بار سنگين ِ کسانی را بکشد، که آنها نيز خود را عبد يا بنده-ی الله میدانند. افزون بر اين نشانهها، شمار ِ بيشترين مردم، معيار ِ دانايی و بينايی نيست. زيرا بازده-ی شش ميليار چراغ خاموش باز هم تاريکی است. اگر شش میليارد کس، از کوتاه خردی، به يک يا به هزار دروغ ايمان بياورند، آن دروغها هرگز به راستی نمیگرايند و هميشه دروغ خواهند ماند. به راستی و درستی بررسی کردن و کاوش، در پندارهای نادرست و عقيدههای پست، مهربانی با گرفتاران ِ به افيون عقيده است نه سرزنش ِ آن بيماران.
پژوهشگران ِ دانشمند به اين برآيند دست يافته-اند که انبوه مردم نه تنها ساده پندار و ناآگاه هستند وآنکه بيشترين آنها نمیتوانند به هسته-ی دانستنیها پی ببرند. گرچه بيشترين شمار از مردم کمتر از پرسشی به جويندگی برانگيخته میشوند، با اين وجود شيادان ِ خردسوز پيشاپيش پاسخهای فريبنده-ای را، برای پرسشهای پيش آمده، در پوشش گفتارهای الهی، به مردم فرو میکنند. انبوه ِ مسلمانان، که زاويه و ژرفای نگرش آنها تنگ و کوتاه است، میتوانند تنها از سخنانی برداشت کنند که در تنگه-ی ديدگاه آنان رنگ بگيرند. اين است که بيشترين ِ آنها، در درون ِ تاريک ِ خود، از داستانهای دروغبافان به شگفت میآيند و از ديدبانی و کينه توزی-ی الله بر خود میلرزند. از اين روی توده-ی مردم، شريعتمداران را عالم و نماينده-ی الله میپندارند، و از اوامر آنها پيروی میکنند. با زبانی ساده: بيشترين شمار از مردم رويه-ی اندکی از پديدهها را میشناسند و نگرش ِ ژرفی ندارند که پرسشهای ژرفی داشته باشند. از اين روی شيادان و دروغوندان، پاسخ ِ انبوه ِ مردمان را، در پيرامون پيدايش ِ هستی، به پنداری پيوند میزنند که در خور فهم بيشترين شمار از مردم باشد. اين است که بيشترين مردمان در يک دَم به چند دروغ، که به هم بافته شده-اند، ايمان میآورند، از آن پس همگی خود را عاقل و رستگار و دينفروشان را عالم و فاضل میپندارند. البته هوش و نگرش ِ دينمداران هم تيزتر و ژرفتر از تنگنای نگرش ِ پيروان نيست. از اين روی دروغهای شيادان بيشتر برای ساده باوران، يعنی برای توده-ی مردم، فريبنده هستند. زيرا آزادگان هر سخنی را با دانش و در ترازوی خرد ِ خود میسنجند. برای نمونه: بيشترين مردم میتوانند روند ِ ماه گرفتگی يا خور گرفتگی را بازگو کنند. ولی شمار ِ اندکی از آنها، به درستی و راستی، اين روند را میشناسند. اين است که بيشترين مسلمانان هنوز هم تاريک شدن ماه يا خورشيد را هوشداری، از سوی الله، میپندارند. زيرا در احکام شريعت برای هر يک از اين رويدادها عبادتی واجب شده است که مسلمانان بتوانند، در نماز ِ جماعت، از بروز بلاهای آسمانی پيشگيری کنند. روحانيان و شيادان ِ دينفروش ناآگاهی و نگرش ِ کوتاهی، که بيشترين مردم را در بر میگيرند، نشان دين خويی میدانند و همين نادانی را کشش مخلوق به سوی خالق نشان میدهند. آنها نمیگويند: ما، به پرسشهای ساده دلان، پاسخهای دروغ داده-ایم و آنها را در سايه-ی نادانی به بند کشيده-ايم. دينفروشان نمیگويند: بيشترين شمار از مردم، که پندارهای پوچ را پذيرفتهاند، ژرفبين و خودانديش نيستند وآنکه آنها میگويند مردمان را الله با سرشتی خلق کرده است تا بسوی او کشيده شوند. اين شارلاتانها، کوتاه خردی و واماندگی-ی مردمان را، نشان بزرگی و جلال ِ الله مینمايانند. يعنی بزرگی و جلال ِ الله در اين است که مسلمانان را نادان خلق کرده است تا آنها به سخنان پوسيده-ی روحانيان ايمان بياورند. روحانيان، که از منش ِ پليد ِ خود دروغوند هستند، ديدگاه روشنفکران را هم به کژی برگردانده-اند. زيرا بيشتر روشنفکران، به راستی، گفتار ِ روحانيان را مرور نمیکنند: اگر مردمان از سرشت خود، که الله آنها را خلق کرده است، نادانند، اين نشان آن است که روحانيان هم نادان هستند. اگر هم بتوان کوتاه خردی و کوتاه نگری يا ساده پنداری را دين خويی نام گذاشت، باز هم اين کاستیها، نشان ِ عبوديت ِ مسلمانان و حاکميت ِ الله يا خلافت ِ فقيه نيست. اگر دين خويی در سرشت مردم هم باشد، دينفروشی، برده سازی، بردگی، پستی و خواری که در سرشت اين مخلوق نيست. اگر مردم، از سرشت خود، دين خو هستند، چه بهتر، هر کس، نسبت به هوش و خويی که دارد، دينی را برای خودش بنگارد. پس چرا بايد انسان را، با زور و در سايه-یِ ترس، به واليان فرومايه و دروغوند واگذار کرد؟ دروغوندان نخست پديده-هايی را، که در بينش مردم ناشناخته هستند، به پنداری دروغين پيوند میزنند تا مردم، از کم خردی، ياوگويیهای آنها را، به نام حقيقت، بپذيرند. شريعتمداران کسانی را با اسمهای عالم، زاهد و متقی میستايند که کورکورانه ننگ ِ بردگی و عبوديت ِ الله را میپذيرند و پسماندگیهای احکام شريعت را عقلی میسازند. از سويی ديگر، آنها کسانی را به نامهای جاهل و کافر میآزارند که به گفتار ِ دينفروشان شک میورزند و با خرد ِ خود در ژرفای پديدهها میانديشند. آنها با اين شيوه بر کورانديشی-ی ساده پنداران ارج مینهند تا آنها خود را رستگار بدانند و آزادانديشان را، به خواری سرزنش میکنند تا آنها در سايه-ی ترس خاموش بمانند. پيروان اسلام در پسماندگی و نابخردی رنج می برند و نمیتوانند برون از مرزهای تنگ ِ شريعت گام بگذارند. بيشترين شمار از مردمان، از واماندگی، دروغهای روحانيان را، که نمیتوانند آنها را ارزيابی کنند، به آسانی باور میکنند. زيرا گستره-ی هوش ِ پُر شمارها از مرزهای عقيده-ای، که پذيرفته-اند، فراتر نمیرود. مسلمانان با رشک و کينه از دانش و کوشش انديشمندان و دانشمندان ِ کافر، که از ديدگاه اسلامی جاهل هستند، سود میبرند. از آنجا که هر دانشی با عقيده-ی پسمانده-ی آنها سازگار نيست باز هم آنها از آخوندهای خردسوخته ياری میجويند که مبادا اندک روشنايی به تاريکسرای ايمان آنها بتابد. آخوندها، که از خردسوختگی، گستره-ی دانستنیهای گذشته و آينده را در قرآن میپندارند، پرسش ِ پيروان را با دروغ پس میزنند: که اين دانش و بينش را هم الله به کافران داده است تا آنها از الله ياد نکنند و پس از مرگ در آتش بسوزند. يا به گونه-ای ديگر: که کافران همه-ی دانش ِ خود را هم از قرآن برداشت کرده-اند. نگرش ِ پيروان، که از ياوه-های آخوندها، تاريک شده است، هميشه دروغ ِ تازهای را میپذيرد. پيروان با هر دروغی، که از خراش در ايمان ِ آنها جلوگيری کند، خشنود و سپاسگزار میشوند. پيروان از راستی میترسند و هيچ گاه از خود نمیپرسند: چرا واليان اسلام، که 1400 سال بر ما حکم میرانند و با اين که سالها قرآن را خوانده-اند، باز هم نادان هستند؟ چرا ما از کسانی پيروی میکنيم که آنها، در قرآن، چيزی به جز خشم و زشتکاری نيافته-اند؟ چرا نبايد ما راه ِ کسانی را دنبال کنيم که آنها توانسته-اند از دانش سودبخشی برخوردار شوند؟ چرا رسول الله و واليان اسلام برای خوردن ِ شير و عسل از دانستنیهايی، که کافران را خوش بخت کرده-اند، روی گردانده-اند؟ عقيده-های مذهبی بندهايی هستند که خرد و وجدان انسان را در تاريکخانه-ی ايمان گرفتار میکنند و انديشه-ی پيروان را از پيشرفت باز میدارند. زيرا پيروان به دروغ و به نادانی-ی انسان ايمان میآورند و میپندارند که همه-ی حقيقت در ايمان آنها گنجانده شده است. کسانی که، تنها حقيقت را، در ايمان ِ خود میپندارند، خرد آنها در زندان ِ ايمان میخشکد. آنها هيچ حقيقتی را نخواهند شناخت و از هر حقيقتی دور خواهند ماند. خرد ِ پيروان توان ِ بررسی کردن و شناختن ِ پديده-های پنهان را ندارد. آنها ايمان ِ خود را، که به زهر ِ عقيده آلوده شده است، فرامرز ِ هر دانايی و آگاهی میدانند.
میتوان به روشنی دريافت: دينمداران، که ساده پنداران را به زهر ِ نادانی آلوده کرده-اند، از ديدگاهی پست و نگرشی بس کوتاه برخوردارند. زيرا نگرش آنها فراتر از پندارهای پوسيده-ی هزار ساله نرفته است. شريعتمداران بيشتر واژه-هايی را نو به نو از ديگران میدزدند و تازه به تازه بر زبان میرانند. ولی آنها نمیتوانند به ارزش و درونمايه-ی آن واژهها پی ببرند.
برای نمونه:
از ديدگاه ِ اسلامی: مسلمان تا زنده باشد، روح ِ او در جسم است، روحانی نمیشود. محمد و غازيان اسلامی هم پس از مرگ روحانی شده-اند. از ديدگاه قرآن، روح به اراده-ی الله، در پيکری، که از آب و خاک است، دميده شده و آدم خلق شده است. هرگاه که الله بخواهد، به اراده-ی خود يا به کمک ملائکه، آن روح را پس میگيرد. روح، که ناشناخته-ای در ذهن ِ مسلمانان است، بدون تن، آدم نيست. از ديدگاه رسول الله: روح پيش از خلقت آدم هم وجود داشته است، ولی، بدون مچاله-ای از آب و خاک، آدم نبوده. در سورهی بنی اسراييل (17) آيه 85 ، الله به محمد میگويد: از تو در باره-ی روح سئوال میکنند، بگو: روح به امر رَب ِ من است و شما را، از علم، اندک ريزه-ای داده است. (رَب = ارباب = صاحب) براستی هم علم ِ آخوندها بسيار اندک است. زيرا آنها هنوز معنای همين آيه را هم نفهميده-اند و خود را روحانی خوانده-اند. يعنی آنها از پديده-های هستی، که پيکر انسان را ساخته-اند، جدا هستند. آنها با هر دانستنی، با هر شناخت و با هر دانشی، که از خرد ِ انسان تراوش میکند و در مغز او انبار میشود، پيوندی ندارند.
آخوندها به راستی کوتاه خرد و نادان هستند که خود را روحانی نام نهاده-اند. اگر آنها از اندکی خرد برخوردار بودند میتوانستند مفهوم روح را از، کتابی که به آيات آن ايمان دارند، برداشت کنند. افزون بر اين میبينيم که، انگل ليسیها، عمامه گُندها را با پيشنام ِ آيت الله «مُفتخَر» کرده-اند و آنها هم از نابخردی خود را، به اين ياوه، سرفراز میپندارند. به درستی: آيه به معنای نشانه و آيت الله به معنای نشانه-ی الله است. از ديدگاه رسول الله، همه-ی پديدهها، نشانههايی از الله هستند. يعنی موش، کرم ِ کَدو، شپش، کژدم و ويروس ِ ايدز هم آيات ِ الله بشمار میآيند. رسول الله، که در انجمن ِِغازيان با هوش شمرده میشود، او خود را مانند همه-ی آدم ها، جسمانی میداند و هرگز خود را آيت الله يا روحانی نام ننهاده است. زيرا محمد و عرب-هايی، که در پيرامون او بودند، هنوز، مانند ِ مسلمانان ِ امروز، به زهر نادانی بيمار نشده بودند که چنين ياوگويی را بپذيرند. آخوندها با اندک ريزه-ای از علم، که الله به آنها داده است، نتوانسته-اند بفهمند واژههايی، که در زبانهای آلمانی يا انگليسی، برای دانستنیهای ذهنی به کار برده میشوند، با مفهوم روح در قرآن، برابر و همسنگ نيستند. ( اشاره: البته اين گناه بيشتر از سوی اسلامزدگانی است که اين واژههای آلمانی يا انگليسی را، در ترجمههای خود، به نادرستی، با روح برابر دانسته-اند. Geist=spirit (verstand) Sinn, mind=intellect, genius, ghost (Kobold), اين واژههای بيگانه را میتوان، تا اندازه-ای، در پارسی با منش، بينش يا هوش و در عربی با فضل، کرامت يا استعداد برابر انگاشت ولی نه با روح. روح مُعرب شده-ی روی يا رُخ است که در عربی با معنای ديگری به کار برده شده است. شايد بتوان در فارسی به جای روح بگويند " روان". يعنی به جای روحانی بگويند روانی به هر روی روحانيان با چشم، با گوش با پوست و بينی پيوندی ندارند. زيرا برآينده هر آگاهی و هر آزمونی، در جان-ريزه-های مغز، نگاشته میشوند و سلولهایِ مغز هم ماده-ی شناخته شده-ای هستند. يعنی برای روحانيان، رسانههايی که مغز شناخت و آگاهی را از آنها دريافت میکند، کارکردی ندارند. از ديدگاه دانش ِ آزموده شده: کارکرد ِ هر پديده-ای، در رفتار و کردار ِ انسان، ريشه-ی مادی دارد. جان-ريزه-های مغز يا به زبانی سلول-های مغز که انگيزهها و برآيند ِ دانستنیها را در خود نگهداری میکنند، همه نياز به خوراک دارند تا زنده و زاينده باشند.
جايگاه ِ منش، بينش و دانش ِ انسان بر کارکرد ِ پديدههای مادی، يعنی شيميايی و الکتريکی، در مغز سامان میيابند. در فرسودگی يا مرگ ِ سلولهای مغز، خويشتن يا خودبودن در انسان فرو میپاشد. در دانش امروز بخشی از سلولهای فرسوده يا مرده را میتوان، با ابزارهای الکترونيکی، بهبود بخشيد يا جايگزين کرد.
در فرهنگ ايران از آميزش، يا بهتر بگويم، از آميختن ِ پديدههای جانبخش( مانند زمين، آب، مهر، هوا) جانداران روييده-اند، افزون بر اين، انسان بيشتر از هر جانداری به خرد آراسته شده است. نشان ِ هر جانداری نيروی خودآفرينی است که او از آميختن، با پديده-های جانبخش رُشد میکند، در آميزش همسان خودش را میآفريند. خرد، که نيروی شناسايی و جويندگی در انسان است، از برخورد با ناشناختهها به انديشه برانگيخته میشود و گره ِ دشواريها را میگشايد. جان در گياهان و جانوران نيرويه رويندگی و زايندگی است. گرچه هنوز دانش امروز، سر تا سر، پندارها و رازهای جان را نگشوده است. ولی يافتههای دانش، مانند ژن، تا اندازه-ای با جان، در فرهنگ ايران، همخوانی دارند.
مـردو آنـاهيــد
ششم ژوئن ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
0 Comments:
Post a Comment
<< Home