همبستگی با ايران ستيزان نابخردی است
مردو آناهيد
آنها، که از بازماندگان ِ جهادگران ِ خون-آشام هستند، ايران را برای پايدار کردن و جان بخشيدن، به اسلامِ نيمه مرده، میخواهنــــد.
آخوندها چنگالهای خونين خود را پيوسته تيزتر و ژرفتر در جان ايرانيان و فرهنگ ايران فرو میکنند و در برنامه-ی اسلام سازی، که از سوی جهانداران گسترده میشود، همياری و توانايی خود را بهتر نشان میهند.
با رجزخوانیهای جنگآوران، اَنبوهی از پول ِ عربها، برای خريد ِ جنگ ابزار به کيسه-ی جهانداران سرازير میگردد. اسراييل از سوی آزمندان ِ جهانی به جنگنده-های بيشتری دست میيابد. بر سود ِ انگلستان، از گرانی-یِ نفت، بسيار افزوده میشود.
پس آمريکا و اسراييل با چه انگيزه-ای بايد به ايران يورش ببرند؟! آنها که بدون جنگ به آرمان خود که پول ِ بيشتری است رسيده و می رسند. چرا بايد بی گُدار به آب بزنند و با اَهريمنان ِ خود پرورده درگير شونــد؟
به هر روی هنوز هيچ ديگی را بار نگذاشته-اند که برخی از شتابزدگی خودشان را به ديگ بيندازند. اگر هم جهانداران نياز دارند، که در اين زمان، بر مردمان ايران، کسان ديگری را حاکم بسازند، آنها حاکميت را به کسانی خواهند سپرد که آنان اسلامزده و ايران ستيز باشند.
انگلستان هيچگاه نمی پذيرد که به جز واليان اسلام، که خودش آنها را سال-ها پرورده و سامان داده است، بر سرزمينهای نفتخيز حکمرانی کنند.
آن کس که اندکی خرد داشته باشد به روشنی خواهد ديد که بازی-های انقلابی، "الربيع العرب"، تنها برای پياده کردن شريعت اسلام، در اين کشورها، بوده است.
اندرزی از سعدی:
اَبر اگر آب ِ زندگی بارد، هرگز از شاخ ِ بيد بر نخوری
با فرومايه روزگار مَبَر، از نی-ی بوريا شکر نخوری
جهانداران دو دسته از ايران ستيزان را، برای روز ِ مبادا، پشتيبانی میکنند. دسته-ی نخست اسلامفروشانی هستند، که بسان دُملی چرکين در پسماندگی-های مردم ايران فرونشسته-اند. آنها کسانی هستند که ريزه-های وجودشان از زهر ِ اسلام پُر شده و هيچ نشانی از مهر به ميهن در آنان ديده نشده است.
اين نامردمان، اسلامفروشانی هستند که برخی در فرومايگی بسان "اکبر گنجی" و برخی در شارلاتانی بسان "سيد ابوالحسن بنی صدر" به خردسوزی درکارند. اين خودفروختگان، در دکه-های اسلامی، زنجيرهای بردگی را به جای گردنبند زُمرّد بهِ کوتاهنگران ِ ايرانی میفروشند.
آنها، که از بازماندگان ِ جهادگران ِ خونآشام هستند، ايران را برای پايدار کردن و جان بخشيدن، به اسلامِ نيمه مرده، میخواهند.
از سويی ديگر آنها هيچ گونه هنری به جز دروغوندی ندارند که بتوانند با آن زندگی کنند. اگر دروغوندی را از اين دکانداران بگيرند، آنها کالای ديگری برای فروش ندارند.
دسته-ی ديگر چپ-روهای سنگ شده هستند که آنها برآنند، با تئوريهای پوسيده-ی بيگانگان، کشور ِايران را، برای چندمين بار، به خواری و نکبت ِ نادانی گرفتار سازند. اين کورانديشان به ويروس اسلامی آلوده-اند و در گماشتگی-ی بيگانگان خودفروشی می کنند. آنها برای ايجاد ديکتاتوری-ی اسلامی (کارگری) در تلاش هستند. ولی پيوسته از ستم ِ ديکتاتورها مینالند.
افزون بر اين دو دسته، به جز شمار ِ اندکی آزادانديش، بسياری هم آزاديخواه هستند که به ميهن خود مهر میورزند. ولی آنها با خويشتن و با فرهنگ ايران بيگانه-اند. جهانداران از پيشرفت و گسترش انديشه يا کردار ِ اين کسان به سختی و با خشونت جلوگيری میکنند.
هيچ کدام از شمار ِ ميهن پروران آرمان، توان و زمينه-ای ندارند که بتوانند آزادانه روشنگر ِ تاريکخانه-ی مسلمانان بشوند.
برخی از ميهن دوستان بياد ِ بنيانگذار ِ ايران «رضاشاه» در پيرامون ِ شاهپور رضا گرد آمده-اند. با آرمانی که شايد بتوانند دوباره شکوه پادشاهی را برپا کنند.
شوربختی-ی اين ميهن پروران در اين است که شاهپور هنوز به درستی نمیداند که آيا او شاهزاده است يا ميرزاده. برخی از او اميد کوروش شدن دارند. ای کاش او توان آن را داشت که اردشير بابکان يا دستکم اسکندر بشود. نفرين اَهريمنی، که 1400 سال است، که بر ايرانيان سايه افکنده، در دانايی و بينايی و در کردار ِ اين بازمانه-ی شاهان نمايان است.
حافظ:
گوهر جام جم از کان و مکانی دگر است
تو تمنا ز گِل ِ کوزه گران می داری؟
شاهپور آرزوی گاندی شدن دارد. ولی او هنوز نمی داند: انگلستان گاندی را از آفريکای جنوبی به هند آورد، از او برای هندیها قهرمان ِ آزاديبخش ساخت، تا گاندی سود انگلستان را، برای هميشه، پايدار سازد. گاندی پس از ورود به هند لُنگ را جايگزين کُت و شلوار و کراوات کرد تا شايسته-ی هندیها باشد. او توانست بيش از 100 ميليون هندی را رهبری کند.
خمينی همانگونه سزاوار ِ شيعيان ايران بوده که گاندی شايسته-ی هندوهای هندوستان است. هر دوی آنها از پروردگان انگلستان و هر دوی آنها در بافتن ِ زنجيرهای بردگی استاد بوده-اند.
گاندی در خور ِ مردمان هند که آنها بُت پرست و ستم پذير و خمينی سزاوار ِ مردمان ايران که آنها شيعه و بيگانه پرست هستند.
بر گرديم به فرماندار ِ ميهن پروران ِ ايرانی که او هنوز نه تنها از گوهر ِ فرهنگ ايران چيزی بر نگرفته است وآنکه او با درونمايه-ی سامان پاد شاهی بيگانه است. او پادشاهی را با يک باشگاه ِ اسبدوانی برابر می انگارد.
او هنوز به ننگ ِ سيد بودن و شکوه ِ ايرانی شدن پی نبُرده است. او نمیداند، يا نمیتواند بداند: نژادپرستانی، که خود را سيد میپندارند، برای ايرانيان ننگی هستند که نشان، از پسدادگان ِ عرب، بر خود نهاده-اند.
او در برابر دشمنان ايران که اسلامفروشان و اسلامزدگان هستند سرفرود میآورد و از آنها درخواست ِ همبستگی دارد. در جايی که آن فرومايگان او را به بازی هم نمیپذيرند.
خمينی زمانی گفت: "همه با هم"، که با دلارهای آمريکايی و شارلاتان-های انگليسی نژاد، بر پشت مردم سوار شده بود. خمينی افسار ِ سدهزار آخوند ِ لاشخور، چند سد تن از نامردمان ِ ميهن فروش و ميليون-ها مسلمان کوتاه خرد را در دست داشت.
خمينی می توانست بگويد "هر کس که آزادی بخواهد مردم پوستش را می کنند". زيرا او شبانی بود که ميليون-ها گوسپند از او پيروی می کردند. او شريعتمداری بود که خرد و وژدان ِ همه-ی پيروان را در زندان شريعت به بند کشيده بود. او مُفتی بود که همه-ی مردمان را نابخرد میدانست و برای آنها فتوا می سرود.
او مجتهدی بود که احکام شريعت را بر ايرانيان ِ خردسوخته فرود می آورد. پس او می توانست برای پيروان ِ نابخرد بگويد که چه چيز حرام و چه چيز حلال است.
او با پشتيبانی-ی رسانههای جهان و يک دسته دروغوند و شارلاتان بسان ابولحسنها و يزدیها که 150 ميليون دلار ِ از کارتر در دست داشتند به ايران آمد نه با کاست.
شمار ِ کسانی که به نام خرابکار در دوران پادشاهی-ی محمد رضا شاه کشته شده-اند از شمار ِ آنانی که آخوندها در سالن سينما رکس زنده زنده سوخته-اند کمتر است. شگفتی در اين است که؛
زهی بی شرمی است: که اکبر گنجی از ستمکاری-های دوران پهلوی ياوه سرايی می کند، ولی از خوشباوران میخواهد که کشتارهای ولايت فقيه را ببخشند ولی فراموش نکنند.
کمتر کسی از اين ايران ستيزان می پذيرد که پژوهشگرانی دانا، کشتارهای 1400 ساله-ی واليان اسلام را، به چالش بکشند. ولی آن چنان از ستم محمد رضا شاه سخن میگويند، که می توان گمان بُرد، که شاه خودش، از آزار دادن ِ ايران ستيزان، شادمان میشده است.
هنوز چشم انساندوستان و آزاديخواهان ِ جهان به کشتار ِ مردمانی، که در دوران قاچار با خشونتی بی همتا نابود شده-اند، خيره مانده است. تا کنون وژدان هيج يک از اين ايران ستيزان نجنبيده است که آدمکشیهای دوران قاچار را، که هنوز فراموش نشده-اند، محکوم کند. همه-ی کشتارهای دوران ِ قاچار با پشتيبانی-ی شريعتمداران ِ خونخوار بوده-اند.
همين فرومايگان آن چنان از خشم رضاشاه سخن میگويند که گويی در دوران قاچار مردمسالاری در ايران بوده است. آيا آتاتورک، که ترکيه-ی امروز را بنيان گذارده است، در برابر شريعتمداران و کومونيستهای با نرمی و خواهش رفتار کرده است؟
مردم ترکيه آگاهانه آتاتورک را ستايش می کنند. زيرا آنها مردمی هستند سرافراز نه خاکسار و بيگانه پرست.
اگر کسانی در دوران محمد رضا شاه کشته شده يا شکنجه ديده-اند همه به خواست و پشتيبانی-ی آخوندها بوده است. زيرا بيشتر اين کسان به نام کومونيستهای خرابکار دستگير میشده-اند. شکنجه گران ساواک، که همگی از مسلمانان ِ با ايمان بوده-اند، کومونيستها را، به گناه بی خدايی، سزاوار عذاب میدانستنه-اند.
به هر روی درد ِ سنگين و رنج آوری است، سخن را کوتاه می دارم که اگر انگشتانم را آزاد بگذارم از راستیهايی خواهم نوشت که بی گمان روان ِ آزادگان ِ ايرانی را می آزارد. با اين وجود تنها اشاره میکنم:
(به زبان ِ عربزدگان: هر نوع اتحاد، با اصلاح طلبان، ملی مذهبیها، مومنين ِ ولايت ِ فقيه و پيروان ِ اسلام رحمانی، عداوت با ملت ِ فارس و سنتهای قديم آنها است.)
مـردو آنـاهيــد
بيست و سوم فوريه ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
0 Comments:
Post a Comment
<< Home