Sunday, March 07, 2010


کوزه-هایی که دروغ تراوش می‌کنند


مـردو آنـاهيـد



آخوند، یک پیشه ور است که کالای اسلام می‌ فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌ کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار، گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه-ی دروغ سازی-ی اسلام و برای فروش این کالاست.
(اسلامفروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).

اگر دستکم کسانی، که حکومت اسلامی را نمی پذیرند، دروغ-های آخوندها را ستایش نمی کردند؛ مردم ایران اندکی به آزادی نزدیک می‌ شدند. ولی از شوربختی همین روشنفکران، پیشاپیش و تازه به تازه، گفتار آخوندها را در زربرگ می پیچند و آنها را به نام "راستی و درستی" نشان می گذارند.
پژوهش در زاویه-ی دیدگاه یک آخوند چندان دشوار نیست؛ اگر ما نخست زمینه-ی نگرش او را شناسایی کنیم.
یک آخوند، به جهان هستی، بر زمینه-ی خلقت، به اراده-ی الله، می نگرد. در این دیدگاه انسان بنده و محکوم به اطاعت از اوامر الله است. در پهنای زاویه-ی این دیدگاه، به جز بردگی-ی انسان و پندارهای آمیخته به دروغ، چیز دیگری دیده نمی شود.
یک آخوند یا، پذیرفته است که او، مخلوقی نابخرد است و نیاز به اوامر الهی دارد؛ یا به دروغ آن را به این گونه بازگو می‌کند. همه-ی شاخه و برگ‌ها، کتاب‌ها و گفتارهای اسلامی، از همین دیدگاه برداشت شده-اند.
از اسطوره-ی آدم و حوا، جن و روح، انبیا و احکام اسلامی تا داستان‌هایی که برای علی، حسین و رضا بافته-اند. حتا
داستان فرزند امامی که، هیچ یک از زنانش آبستن نشدند، پس از مرگش برای او فرزندی خلق کرده و سپس غیب کرده-اند. همه و همه-ی این تصورات را، از حکایت‌های پیشین مردم دزدیده-اند و، بر زمینه-ی نگرش خلقت در اسلام، برای سوختن خرد انسان بازگو کرده-اند.

این داستان-ها، که پندارهای پیشینیان و بافته-های دروغ اسلام سازان هستند، تار و پود عقل، علم، حکمت، معرفت، منطق و فلسفه-ی یک آخوند را می‌ سازند. مهم این نیست که خود یک آخوند تا چه اندازه در مرداب دروغ فرو رفته است بلکه مهم این است که پیشه-ی او عقلی کردن و فروختن این دروغ‌ها و بافتن و ساختن دروغ‌های تازه-ای است.
اسلامفروشی که، بدون فریبکاری، در پیرامون عقیده-ی اسلامی، حتا یک سخن راست بگوید، با همین سخن، بخش‌های پیوسته به دروغ، که هستی-ی او را ساختار شده-اند، از هم می‌ پاشند. این مانند بندی است که سدها مداد را به هم پیوسته داشته است. اگر گره آن بند باز شود انبوه مدادها به هم می‌ ریزند.
برخی ادعا دارند، که می تواند (در برخورد به اسلام) اسلامفروشی راستکار یا راستگو وجود داشته باشد، این کسان خود، از دیدگاه آخوندی به جهان هستی می‌ نگرند، آنها نمی توانند دروغ را شناسایی کنند.
برای نمونه:
« الله » در قرآنش، "روح" را رازی نا گشودنی می‌ خواند، به " رسول الله " امر می‌ کند: از تو در مورد "روح" می‌ پرسند. این رازی است که « الله » بر آن آگاه است، کسانی که در جستجوی این راز بکوشند گمراه خواهند شد.
با این وجود آخوندها خود را "روحانی" نامیده-اند در جایی که محمد خودش را جسمانی می دانسته است. یا این که محمد هر پدیده-ای را " آیت الله " (نشانه-ی الله) می‌ داند، چرا آخوندی می ‌پذیرد او را " آیت-الله " بنامند.
یعنی آخوندها حتا نام و ویژگی‌هایی خود را هم، از چشمه-ی دروغ دزدیده، به دروغ به خود بسته-اند.

آیت-الله بودن یا آیت-الله شدن نشان برتری نیست. زیرا ویروس ایدز، میکرب وبا، ویروس آنفولانزا، پشه-ی مالاریا، سرطان روده، کرم کدو همه آیات الله و همه عظما هستند. البته برای بشریت، ویروس ایدز خیلی کمتر از یک آیت الله زیان بخش است.

به هر روی آخوند، یک پیشه ور است که کالای اسلام می‌ فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌ کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار، گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه-ی دروغ سازی-ی اسلام و برای فروش این کالاست. (اسلامفروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).
برخی شاخ‌های آشگار دروغ‌های خود را در واژه-ی "راستین" پنهان می‌کنند. این کسان برآنند که شک ورزان را بفریبند تا آنها هر آگاهی را، که در پیرامون اسلام می‌ شناسند، که خود می‌ بینند و می‌ دانند، دروغ بشمارند و تنها دروغ‌های اسلامفروشان را به نام "راستین" بپذیرند. خیانتی که این اسلامفروشان به فرهنگ ایران کرده و می‌کنند بیشمار است. حتا آنها درون مایه-ی واژه-ی "راستین" را هم به دروغ آلوده کرده-اند.
سخن از شناخت ساختار زمینه-ای است، که نگرش آخوند، تنها، در آن زمینه می‌ گردد. شناسایی این زمینه از نیازهای فرهنگی است که برای جامعه-ی ما بسیار پُر ارزش است. زیرا نگرش مردم ایران آن چنان به زهر دروغ آلوده شده است که آنها توان شناسایی راستی را ندارند. ولی آزادی و حقوق بشر تنها در بینش راست‌منشان در خور شناسایی است.
برای روشن شدن زمینه-ی دروغ در دیدگاه اسلامفروشان، گفتارهای دو آخوند را، که سخت نگران اسلام عزیز و انسان ستیز هستند، بررسی می‌کنیم. هر دو آخوند، با دروغ‌‌های بافته شده-ی خود، مردم را برای پشتیبانی و نجات اسلام می‌ فریبند. هر دوی آنها شورش 57 و اسلام را سر آغاز آزادی و پیشرفت مردم ایران می‌ شمارند.

1 - بررسی-ی گفتار خامنه-ای در کوی دانشگاه:
سخنان خامنه-ای با دانشجویان آن چنان است که گویی او کودکان ناآرامی را می‌ ترساند.
چکیده-ی گفتار او را می توان بدین گونه بازگو کرد: "شما دانشجویان مسلمان و در نتیجه خوب و پشتیبان حکومت اسلامی هستید. کوشش کنید که از درستان بازنمانید و بتوانید بیشتر از اسلام عزیز پشتیبانی کنید تا جهانیان بدانند که شما بچه-های با ایمانی هستید و اسلام دانش پرور است. در مورد این که برخی بسیجی-ها، که نافرمانی کرده-اند و شما را کتک زده-اند، من خودم همشان را تنبیه می‌ کنم.
البته در زندان [اردوگاه مرگ] کهریزک هم خلاف کاری شده است و چندتایی هم جان باخته-اند. ولی شما هیچ اندیشه-ای نکنید زیرا من گفتم که جداگانه به این جریانات رسیدگی بشود. اگر هم کسی خلافی کرده باشد گفتم که مجازاتش کنند.
"همه مراقبت کنند در اين « مسائل سياسی کوچک و حقير »، کار علمی دانشگاه-ها و کلاس-ها و مراکز تحقيقاتی دچار آسيب نشود و هدف آشکار و مشخص دشمن برای اينکه حداقل مدتی دانشگاه-ها را به تعطيلی و تشنج و اختلال بکشاند محقق نگردد".
به زبان آدمی یعنی: اگر شما برای افشای جنایات حکومت کاری بکنید می گویم که دانشگاها را ببندند.
البته این آخوند کوته-بین، جلوی همان دانشجویان بی شرمانه، از جنایات پلیس و بسیحی-ها، برای سرکوب آزادیخواهان، ستایش می‌ کند.
به دانشجویان وعده می‌ دهد که در آینده به جنایات گماشتگانش، که شاید خلافکاری کرده باشند، رسیدگی خواهد شد. ولی اکنون باید آبروی اسلام، که خدشه برداشته است، بهبود پذیرد و نخست به کردار کسانی رسیدگی کرد که این مردم را به خیابان‌ها کشانده-اند.
به زبان آدمی، یعنی: نخست هر آوایی را، که ورای خواسته-ی ما بلند شده است، باید در گلوی فریادکننده خفه کنیم که دیگر کسی، از ترس مجازات‌های ما، دهان باز نکند.
از آن جا که پول-هایی، که به نام مجتبی خامنه-ای، از بند بانک‌های انگلیس آزاد شده-اند. اینک این آخوند به شرکت و جاسوسی-ی هماندیشان و همیاران انگلیسی خود، در این جنبش، شک می‌ ورزد.
هیچ کس نمی داند که شماری بی گناه بازداشت و شکنجه می شوند تا به زور، پول-های دزدانی را، از چنگ دزدانی دیگر، آزاد کنند.
برای این که یک کس از، گماشتگان، حکومت اسلامی، از سوی پلیس فرانسه بازداشت شده است. حکومت اسلامی، برای آزادی ساختن این گماشته، شماری را به جرم جاسوسی-ی فرانسه به زندان می‌ اندازد و زندگانی انسان‌هایی را تباه می‌سازد تا گماشته-ی خود را آزاد کند.
البته این درست مانند مجازاتی است که در اسلام حتا برای قتل امر شده است. آخوند بهتر می داند که چگونه از این اوامر الهی سود ببرد. آخوندها همه-ی کشورها را مانند " طایفه و قبیله" می پندارند. زیرا میدان فکر یک فقیه فراتر از این نمی ‌ رود.

سوره‌-ی البقره، آيه‌-ی 178:
ای کسانی که ايمان آورده ايد، برای شما مجازات قتل چنين نوشته شده است: آزاد را به جای آزاد، برده را به جای
برده، زن را به جای زن (بُکشید)، و چنانچه برادر مقتول از مجازات قاتل در گذرد، او را مورد احسان قرار دهيد (به او پول بپردازيد)، و اين تخفيف رحمتی است برای سروران شما و هر کس از اين موازين تجاوز کند برای او عذابی هولناک خواهد بود.

1 - حکایت:
امیری عابد در بلاد خامنه حاکم شده بود. روزی بر خری چموش نشسته، خراج هزارساله را در خورجین نهاده، به قصد پرداخت باج، به دیار اجدادش در راه بود. بر نوار رونکی-ی [*] آن کوسه خر نوشته بود:
در خریت برابریم؛
مطیع امر رهبریم.
لگامدارش که غلامی کودن، از نژاد خشمآوران، بود.
از او پرسید: یا امیرالمومنین، خریت که از پیشانی خودت هم خوانده می‌ شود، پس بر رونکی-ی این خر چرا بنویسی؟
امیر گفت: ای غازی نژاد، رهزنان از پس من آیند، پیشانی-ی مرا نخوانند.

هر که بر کوسه-ای سوار نشست
او بلند است و پیروانند پست
او که از رهزنان بلندی یافت
بـُد نژادی لگامدارش هست

لگامدار، بر رکاب امیر بوسه زد، او را سجده برد و پرسید: مولای من، آیا آبروی تو از "سواری" بر این مرکب است یا آبروی این مرکب از "سواری دادن" به تو ست؟
امیر گفت:
پدیده-ی "آبرو" در عقل غلامی کودن نگنجد؛ " آبرو" از درون این خورجین برآید نه از ترکیب دو "بی آبرو".
[*] رونکی (رانکی): بندی است که، از زیر دم و بالای ران خر می گذرد، دو پهلوی پالان را به هم پیوسته می دارد.

2 – بررسی-ی گفتار آیت الله منتظری در پاسخ باورمندانش:
منتظری هم مانند خامنه-ای نگران خدشه دار شدن، نظام حکومت اسلامى، در بين توده ها و در سطح جهانى است. بیشتر ترس او از آن است که مبادا این حکومت سرنگون بشود.
او با همه-ی سادگی که از خود نشان داده است به دروغ می‌ گوید:
"دين اسلام، دين كامل الهى است و در آن آزادى عقيده و بيان چنان روشن و واضح است كه قرآن كريم در مورد اصل پذيرش دين مى فرمايد: ( لا اكراه فى الدين ) يعنى زور و اجبارى در پذيرش دين نيست; و بايد پذيرفتن اصول دين با استدلال و برهان باشد".
او، برای دروغگویی، نیمی از آیه را می‌ گوید و نیم دیگر را پنهان می‌ دارد. همین نیم آیه را هم به دروغ ترجمه می‌کند. زیرا در ( لا اكراه فى الدين ) سخن از پذیرفتن "اصول دین" با استدلال و برهان نیآمده است.
او به دروغ ادعا دارد که: "الا اکراهَ فی الدّین" به مفهومی که هر کس آزاد است اسلام را بپذیرد یا رد کند. ولی
در سوره البقره، این آیه 256 چنین می‌ گوید:
"در دين اكراهی نيست‏؛ زیرا كه راه از بيراهه به روشنى آشكار شده است‏".

به درستی از آیات دیگر، در قرآن، آشگار می ‌شود که هر مسلمان باید، یعنی مجبور است، اسلام را به آنگونه که امر شده است بپذیرد و "در ایمان او نباید هیچ اکراهی وجود داشته باشد". اگر در ایمان کسی اکراهی باشد او کافر است و مجازات می‌شود
.
سوره 4، النساء،آیه 14:
و آن كس كه از اوامر « الله » و رسولش سرپیچی کند و از احکام او بگذرد، او را در آتشى جاودانه وارد مى‏كند؛ و براى او مجازات خواركننده-‏اى است‏.
آیه 84: پس بـُکش در راه « الله »، و مومنان را بر این تشویق کن، تو پاسخگوی نیستی! باشد که « الله » از قدرت كافران جلوگيرى كند، « الله » قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است‏.

سوره 5، المائده،آیه 115:
« الله »، گفت: اگر بر آنچه که برشما فرود آورده-ام کافر شوید، شما را آن چنان عذاب دهم که احدى از جهانيان را چنان عذاب نكرده باشم‏.
هیچ اکراهی در دین نیست چون، از دیدگاه رسول الله، همه چیز در قرآن روشن بیان شده است.

نمونه-ای از این گونه دروغ‌ها:
خمینی چند سال پس از آن که زورمند شد. می‌ خواست همه-ی دگر اندیشان، حتا کسانی که در شورش 57 او را پشتیبانی کرده-اند، کشتار کند. از این روی او با خشم فراوان، با این مفهوم، می گوید: ملت انقلاب کرد و آنرا به ما سپرد، ما سستی کردیم، ما ضد انقلاب را آزاد گذاشتیم، ما به اُمت اسلام خیانت کردیم من از این ملت معذرت می‌خواهم.
سپس چنین می‌ گوید: "که امامان و پیامبران همه کشتار می‌ کرده-اند و از این که او در کشتار کوتاهی کرده است از اُمت مسلمان معذرت خواهی می کند".
هزاران بیگناه در پی آیند این "اعتراف به خیانت" و "معذرت خواهی" کشتار می‌شوند.
در جایی که خمینی در این اعتراف امر به کشتن دگراندیشان می‌ کند و به کردار بسیاری کشته می‌ شوند.
آیا ناجوانمردانه نیست؟ که کسی بگوید: خمینی به خیانت خود اعتراف کرد و از مردم معذرت خواست.

نمونه-ای دیگر:
در نخستین ماه-ها پس از" شورش 57" که کسانی از سرکوب شدگان هنوز در زندان بوده-اند. طالقانی می گوید: "در اسلام، زندان وجود ندارد، مجرم را قصاص می کنند یا"حد" می زنند".
"حـَد" یعنی زدن تازیانه، بریدن سر یا بریدن دست و پا، پرداخت دیه و سنگسار، خشونت-هایی که ننگ بشریت هستند.
آیا ستمکاری و دروغ نیست که کسی بگوید: در اسلام تا آن اندازه آزادی ست که طالقانی، می گوید: "در اسلام زندان وجود ندارد".
کاربرد نیمه-ی یک آیه برای فریب مردم و نجات اسلام است که منتظری ناجوانمردانه آن را به دروغ برگردانده است.
باز او ادامه می‌ دهد: "که مردم می‌توانند در كمال آزادى و بدون لـُكنت زبان و بدون هيچگونه ترس و واهمه-اى درباره مسائل انتقاد و اظهارنظر نمايند".
در این سخن آشگارا دروغ می گوید "بدون ترس". آیا او قرآن را نخوانده است یا دانسته دروغ می‌ گوید؟

« الله » در همان آغاز به رسولش امر می‌ کند: "برخیز و بترسان". « الله » در سراسر قرآن پیوسته مسلمانان و کافران را می ترساند. هنوز حکومت‌های اسلامی از کشتار بهاییان یا نوکیشان زرتشتی و مسیحی دست برنداشته است

که این آیت الله فراموش کرده باشد. ولی او با ویژگی-ی یک آخوند، نیرنگ واژگون می زند، زیرا او می‌گوید: "درباره مسائل انتقاد و اظهار نظر کنند".
به زبان آدمی: یعنی احکام ننگینی مانند "جهاد و امر به معروف و نهی از منکر"، که از اوامر الهی هستند، نباید کسی در درستی-ی آنها شک داشته باشد. "مسائل یعنی" آدابی مانند غـُسل، جماع، طهارت، مطهرات و نجاسات هستند؛ که شاید کسی اجازه دارد به آنچه را مطهرات نامیده-اند ایراد بگیرد.
از نکته-ی پایانی سخن او بگویم که کسانی را ذوق زده کرده است. منتظری می گوید: در پخش این اعترافات نمایشی "قضاوت کردن در اسلام" به مسخره گرفته می‌ شود. این مسخره بازی آن چنان است که بهتر بود:
شما شجاعت داشتید و می‌ گفتید: " این حکومت نه جمهوری و نه اسلامی است "
او از این که پسماندگی-ی"محکمه و قضاء " اسلامی، که در جهان رسوا می‌ شود، برآشفته نه از انسان ستیزی که در احکام اسلامی است.
البته این حکومت اسلامی نیست زیرا حکومتی اسلامی است که دستکم مانند حکومت "طالبان در افغانستان" باشد.
اسلام چنان حکومتی است که مردم ایران، با همه-ی سرکوب و مغزشویی، آنرا نخواهند پذیرفت. اسلام هم که اوامر و احکام الهی است و با مفهوم جمهوری در تضاد هستند.
ولی این آیت الله که خود از بنیان گذاران ولایت فقیه است که، در زمان ولایت او، هزاران انسان را در محکمه-ی اسلامی کـُشته-اند. او اکنون از کسان همین حکومت می‌ خواهد که "دست از انحراف بردارند" یعنی او جنایات کنونی را، که آشگار شده-اند، یک انحراف می‌ شمارد که به آسانی می‌ توان انحراف برگرداند.
او هرگز نمی گوید این حکومت باید سرنگون بشود زیرا " نه جمهوری و نه اسلامی" است. در هیچ یک از سخنان این آخوند دیده نشده است که او از جانستانی و جان آزاری انسان، اندکی آزرده شود، بلکه همیشه او نگران است که این جنایات ماهیت اسلام را رسوا کنند.
خوب او یک آخوند ساده پنداری است که بیشتر ناخودآگاه دروغ-های اسلامی را، که او باور دارد، بازگو می‌کند.

اگر هم اسلامفروشی برای مردمفریبی از برابری، عدالت و حقوق بشر سخن می راند. او برابری، عدالت و حقوق بشر را در همین احکام پسمانده می‌ داند و آنها را تنها و تنها برای مسلمانان درخواست دارد، نه برای نامسلمانان.
کافر که در اسلام حقی ندارد.

( البته در سوره‌-ی توبه، آیه‌ 29 آمده است:
بـُکشید کسانی را که به « الله » و احکام (...) او ایمان ندارند, هم چنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته-اند؛ مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه بپردازند. )

2 - حکایت:
برده-پروری بر خرگاهی دکه داشت. او اندک پسآب گندیده-ای را در "گلابدان-هایی" به گزاف می‌ فروخت.
بر بلورین گلابدان-ها نوشته بود: آب مقدس " علاج بینایی و چاره-ی شنوایی".
بازرگانی که بر او می گذشت؛ به حیرت برآشفت و گفت: ای زاهد چه می فروشی؟ این که گندش درآمده است.
شیخ فرمود: ای مسکین، بردگان در همین گندزار پرورده شده-اند و تقدس را از همین گندآب می شناسند.

به گندش پرورانیدند مسکین
به دوشش بار بنهادند سنگین
چو شد بیگانه با فرهنگ ایران
بنوشد زهر در جام بلورین

بازرگان، که سود خود را در حکمت زاهد می‌ دید، زمین منت ببوسید و گفت:
از تعلق-ها نباید کاستن
عالمی دیگر نشاید خواستن


مـردو آنـاهيــد
سپتامبر 2009
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

0 Comments:

Post a Comment

<< Home