Thursday, November 18, 2010


بیگانه پرستی دشمنی با خویشتن است

مـردو آنـاهيـد


اسلام-فروشان، سیمای زشت اسلام را در پوشش دروغ زیبا می‌ نگارند، در این راه، فرهنگ و تاریخ ایران را به زشتی نفرین می‌ کنند. تا ایرانیان، مهر به زیبایی را، به سوی دشمن خود، اسلام، برگردانند و بیزاری-ی خود را بر بُندادگان خویشتن فرود آورند. اسلام-فروشان ایران را برای گسترش اسلام، بسان گوسپندان قربانی، سرمی‌ برند تا "الله" از آنها خشنود گردد.


این از تاریک اندیشی-ی برخی از ایرانیان است، که آنها با کسانی همیار و هم پیمان شده-اند که آن کسان تنها از اسلام ِ نـَرم، راستین و رحمانی و صلح جو سخن می‌ گویند. در گفتار آنها، کشور ایران و فرهنگ ایرانیان، تنها آرایشگاه و زیوری برای بزک کردن اسلام است. این پادو-های دوره گرد، که در منجلاب شریعت، در زندان خلافت، پروده شده-اند، برای جهانداران ابزار-های بی خرد و ارزانی هستند، که همه-ی وجودشان از کینه-توزی لبریز است و با میهن یا کشور ایران هیچ پیوندی، به جز بهره کشی برای اسلام، ندارند. تا زمانی که یک آخوند عربزاده با گذاشتن عمامه-ی سیاه، خود را جانداری برتر و ایرانیان را انسانی پست می‌ نماید و مردم ایران، از دیدن این ننگ، نمی‌ خروشند، این مردم بار بردگی را بخشی از زندگی می‌ پندارند. مردمی که قهرمانان آنها، میهن فروشان و فرهنگ ستیزان ِ عرب پرست، باشند سزاوار بردگی و خواری خواهند بود. چنین مردمی از بردگی و گدایی ننگ ندارند و شایسته-ی آزادگی نیستند.

اگر کسی خرد خود را بدان گونه آزاد سازد، که بر اندیشه-ی خود فرمانروا باشد، بی گمان او خواهد پذیرفت که انسان نمی تواند در رویداد-های گذشته [*] کوچکترین دگرگونی را ایجاد کند. از این روی، اندیشه-ای که از خِرد روشن برآمده باشد، با واقعیت-های امروز، چه زیبا و چه زشت، در برخورد است.
همانگونه که امروز، برآمدی از واقعیت-های پیشین است، آینده نیز در آمیختن کردار ِ همگان، با واقعیت-های امروز، پدیدار می‌ گردد. انسان روشن-اندیش در این پندار است که چگونه روند دگرگونی-های امروز را در سوی آینده-ای زیبا بگرداند.

[*]- (البته دروغوندان، یعنی آخوند-ها، رویداد-های گذشته را واژگون می نمایند تا کسی در اندیشه-ی دگرگون ساختن آینده نباشد)

فرهنگ ایران به درخت ِ شکوفایی ماند که از بینش نیاکان ما روییده و در همه سو شاخه افکنده و ریشه دوانده است.
گوهر-های برآمده از این فرهنگ را می‌ توان، در نگرش آزادگان جهان، باز شناخت. ولی تنها، شناسایی-ی بینش پیشینیان، نشان ِ گسترش و روشن ساختن ِ دیدگاه ِ تنگ و تاریک ما نیست.
واقعیتی است، هزار و چهار سد ساله، که زشت کیشان ِ فرومایه، سرآمد ِ این درخت را تا گردن بریده-اند و حجرالاسود را (شریعت ِ سیاه سنگ را)، با خشمی ترس-گستر، بر تنه-ی این فرهنگ نهاده-اند.
جانورانی ریز و موذی، نیش زهرآگین خود را در ریشه-های این درخت فرو بُرده و آنها را از رویش باز داشته-اند. این درختِ بی شاخ و برگ، نه سایه دارد، که کسی در سایه-ی او بیآساید، نه شکوفه و بَری می‌ آورد، که پرنده-ای بر آن آواز بخواند.
شیره-ای، که هنوز از تنه این درخت تراوش می‌ کند، یادآور باده-ای است نوشین که نیاکان ما از آن شادکام و سرمست بوده-اند.
ما امروز با ریشه-ی آلوده شده و تنه-ی بی شاخ و بر ِ این فرهنگ روبرو هستیم. واقعیت این است؛ که شاخه-های از هم گسسته و فراموش شده-ی این فرهنگ هرگز بارآور نخواهند شد. کسانی، که با بینش و آموزه-های دیرین سرخوش و سرافرازند، باید بدانند:
هرچند که نشانه-های، بینش باستانی، در واقعیت-های این زمان هم دیده می‌ شوند، ولی هیچ کدام از آموزه-های کهن را نمی‌ توان به این تنه-ی بدون سر پیوند زد. فرهنگی که شریعت اسلام جای جوانه-های آنرا گرفته است، درختی است که ریشه و زمینه-ی آن با زهرهای شوره زار آلوده شده-اند.
آموزه-های زرتشت یا میترا و مانی، گوهر-های درخشانی هستند که می‌ توان نشانه-های دگرگون شده-ی آنها را در بُن واژه-ها و شیره-ی اسطوره-ها شناسایی کرد. بافت این شاخه-ها، در زیر فرسایش زمان، از هم پاشیده و پراکنده شده-اند.
هیچگاه این شاخه-های خشکیده، در واقعیت این زمان بارور نخواهند شد. شاید بتوان شاخه-هایی تازه و روینده را، که هم-بافت با فرهنگ ایران باشند، به تنه-ی این درخت پیوند زد تا باز ریشه و پیکر فرهنگ ایران، در فرشکردِ اندیشه، جوانه بزند و بارور بشود.


برای بارور کردن فرهنگ ایران، نخست باید جانوران موذی را، روشنفکران اسلام-فروش را، که تخم-های پلید خود را در ریشه-ی این درخت می‌ پرورانند، از بُن نهاد این فرهنک دورساخت تا تنه-ی این درخت بتواند شاخه-های تازه را بپذیرد و آنها را در جان خود بپروراند.

ایرانیان می‌ توانند از گوهر آموزه-ها و بینش نیاکان خود بهره برداری کنند و آنها را در واقعیت-های امروز بیآمیزند. ولی آموزه-های کُهن، که در کاستی-های خود، در زیر فشار خشم-آوران، یا در پیشرفت زمان به خاموشی گراییده-اند، آنها را نمی‌ توان به درخت این فرهنگ پیوند زد.
درختی که، سنگ شریعت بر سرش نهاده شده است، اسلام-فروشان و اسلام-زدگان در ریشه-اش لانه دارند، توان شکوفایی نخواهد یافت.
بیشتر روشنفکران بر این پندارند که آنها می توانند از ایدآلی، که آن را بیگانگان پرورده و‌ پسنده-اند، مانندی بسازند و به ایران وارد کنند، همانگونه که مردمی از یک ماشین لباسشویی مانند می‌ سازند.
آنها فراموش می‌ کنند: ایدآلی که بیگانگان پرورده-اند، در زمان و در مکان ویژه-ای، در جامعه-ای روییده است که با جامعه-ی ایران همخوانی ندارد. اکنون زمانی دیگر و ایران مکانی دیگر با مردمانی دیگر است.
افزون براین، کسی که می‌ خواهد کالایی را به مردم بفروشد، باید نخست مردم را برای خرید آن کالا آماده سازد. در نمونه-ی بالا، مردمی به ماشین لباسشویی نیازمند می‌ شوند که پوشاک فراوان و دستکم به برق و لوله کشی-ی آب دسترسی داشته باشند.
از آنجا که ایدآل-های، این گونه روشنفکران، از خرد و اندیشه-ی آنها نروییده است، آنها نمی توانند آن پندارها را در فرهنگ و بینش مردمان ایران بگنجانند.

روند برنامه-هایِ جهانداران، با پندارهای این روشنفکران، همسو نیستند، آنها از دیرباز، برای پیدایش ِ واقعیت-های امروز، سرمایه گذاری کرده-اند و اینک برنامه-های خود را بر این واقعیت-ها می‌ نهند تا در آینده بهره برداری کنند.
جهانداران هیچگاه با مردم ایران هم پیمان نمی‌ شوند، زیرا، نگرش و نیازهای مردم بسیار گوناگون هستند. مردمان آزاده، می‌ توانند، به نیروی خرد و اندیشه-ی روشن، نیازهای خود را برآورده کنند. آنها نیازی به دستور-های رسول "الله" و مردگان هزارساله ندارند.
شاید جهانداران با آزادی-ی مردمان در ستیز نباشند، ولی آرمان آنها، خوش زیستن و آزاد بودن ِ مردم ایران هم نیست. آنها خواهان گسترش نیازهای مردم ایران و پیشرفتِ کشور ایران در راستای گسترش بازار جهانی هستند.
از این روی جهانداران از کسانی پشتیبانی می‌ کنند، یعنی روی کردار ِ کسانی سرمایه گذاری می‌ کنند، که بتوانند آنها را با واقعیت-های جامعه-ی ایران درآمیزند و نیازهای جامعه را در سوی بازار جهانداران بپرورانند.
به سخنی دیگر؛


جهانداران به یک مشت روشنفکران از خودبیگانه، با ویژگی-ی ایران ستیزی، نیاز دارند که آنها بتوانند از مردم ایران بردگانی خودکار، زنجیر پرست، بسازند تا نیروی کار و سرمایه-ی ایرانیان به بازار پول و کالای جهانداران سرازیر شود.
بهترین برده فروشان آخوند-ها هستند، آنها هزار و چهارسد سال در این کار ورزیده شده-اند، آنها با ایجاد ترس، از انسانِ آزاد، عبد "الله" می‌ سازند. آخوند-ها می‌ توانند مسلمانان را، که خودستیزترین بردگان هستند، با زنجیر-های شریعت اسلام ، در زمانی کوتاه، به هر سویی، که برای آنها سود بخش باشد، برانند.

"انگلستانِ کهتر" همیشه، با تازیانه-ی آخوند-های برده پرور، بر "آمریکای مهتر" پیروز شده و از پیشوایان فرمایه-تر، به آسانی و بسیار ارزان، بهره برداری کرده است. آرمان اَنگل-ستان درست در راهی نهاده شده که مکتب آخوندی در آن راه نوشته شده است.
درست است که آخوند، در شریعت اسلام، اَنگل و انسان-ستیز می‌ شود. ولی انگلستان بازوی گاوگرد خود را بر پشت همین آخوند-ها، اَنگل-های دینی، می‌ بندد و کشتزار او، با چرخش ِ آخوند، آب-یاری، یا نفت-یاری، می‌ شود.

از این روی؛
تا زمانی که شریعت اسلام بر مردمی حاکم باشد، آن مردم ، ناخودآگاه، در راهی رانده می‌ شوند که، پیشاپیش، برنامه-های سیاست اَنگل- ستان در آن راستا نگاشته شده-اند.

سخن از کرم-های زهرآگین و موذی بود که، برای پایدار ساختن شریعت اسلام، ریشه-ی درخت فرهنگ ایران را به زهر دروغ آلوده می‌ کنند. از آنجا که هر فرهنگی، با ریشه-ی زهرآگین، خشکیده و نازا خواهد شد، این است که، برای پس گرفتن ایران، باید نخست کرم-های پلید و موذی را از بُن نهاد ِ بینش این مردم دور ساخت تا جوانه-های برآمده از خرد آنها، بر پیکر این فرهنگ، روینده و شکوفا بشوند.

اسلام-فروشان که، در بازار شعبده بازان، اسلام راستین و دروغین و رحمانی و نَـرم به نمایش می‌ گذارند، همگی شیادانی انسان-ستیز هستند که برای نجات اسلام از فروزش خرد و رویش اندیشه-ی انسان جلوگیری می‌ کنند.

بیشتر این کرمهای زهرآگین، که فریاد ایران ستیزی از پیشوند ِ نام آنها بلند است، پیوسته به ساختن اسلام-های فریبنده و ننگینی برای ایرانیان درکار هستند. فـُرمایگی و انسان-ستیزی را می‌ توان از پیشوند "سید"، که بر نام این نادان پروران افزوده شده است، شناسایی کرد.
نمونه-ای از نام-های(کرم-های پلید) که اسلام-فروشان، با افتخار زشتخویی خود را، نشان می‌ دهند: سید عبد الکریم، سید ابوالحسن، سید میرحسین، سید علی کلب، سید غلامحسین، سید فضل الحمار، سید نصرالخزعل، سید ابوالفضله و ...
پلیدتر از این ایران ستیزان، اسلامزدگانی هستند که از فضل این کرم-ها بار گرفته-اند.

این پادو-های دوره گرد، که در منجلاب شریعت، در زندان خلافت، پروده شده-اند، برای جهانداران ابزار-های بی خرد و ارزانی هستند، که همه-ی وجودشان از کینه-توزی لبریز است و با میهن یا کشور ایران هیچ پیوندی، به جز بهره کشی برای اسلام، ندارند.
این است که آزمندان جهاندار، این پادو-های عبادی-نژاد را با جایزه-های نوبل و نو پالان مُفت خر می‌ کنند تا بتوانند، از خودفروشان، برای مردم ایران قهرمانان ننگ نشان بسازند.

مردمی که قهرمانان آنها، میهن فروشان و فرهنگ ستیزان ِ عرب پرست، باشند سزاوار بردگی و خواری خواهند بود. چنین مردمی از بردگی و گدایی ننگ ندارند و شایسته-ی آزادگی نیستند.

از این روی، در رسانه-های جهانی، برای بستن ِ راه-های آزادی، این اسلام-زدگان را، به نام آزادیخواه، می‌ ستایند‌ تا در نگرش مردم هسته-ی آزادیخواهی با ایران ستیزی همانی داشته باشد. آنها به بادبادک-‌ها جایزه-ی نوبل و خودکار سبز و مداد زرین می‌ دهند تا مردم شهیدپرور و گورپرست، این ایران ستیزان را، ستایش کنند.
این عبد العبادها، که پرورده-ی کرم-های اَنگل هستند، آن چنان در مرداب اسلام فرو رفته-اند که گویی جهان بدون اسلام از گردش باز می‌ ماند. آنها پیوسته از کردار آخوند-ها، نه از شریعت اسلام، ایراد می‌ گیرند تا زشتی-های اسلام، بر مردم اسلامزده، پوشیده بماند. آنها پیوسته واژگان ارزشمند را به دُم اسلام می‌ بندند که مردم را از دیدن سیمای زشت اسلام باز دارند.
برای خردمند روشن است که در اسلام سنگ شده، مانند حجرالاسود، هیچ گوهری آمیخته نمی‌ شود. بستن واژگان زیبا به دُم اسلام، از زشتی-ی شریعت اسلام نمی‌ کاهد، ولی هسته-ی واژگان را به گند می‌ کشد. از پسوندهایی بسان دموکراسی، مردمسالاری، ایرانی، نـَرم، سکولار و از این نمونه، نه تنها اسلام بهبود نمی‌ یابد وآنکه هسته-ی این پسوند-ها می‌ گندند و نازا می‌ شود.

از فرومایگی-ی اسلامفروشان و پستی-ی اسلامزدگان روشنفکر و خرده فروشان پادو همین بس که آنها هرگز به کیستی-ی ایرانی ارج نمی‌ گذارند. افزون بر این، آنها بر عربزادگی و عرب پرستی-ی خود افتخار می‌ کنند. کسی که عربزاده را "سید" و برتر می‌ پندارد او شایسته-ی ایرانی بودن نیست، او آگاهانه یا نابخردانه با سرشت هر انسانی در ستیز است.
آن که پیشوند "سید" را به نامش می چسپاند، یا شیاد است، که برای سودجویی و سرکوب ایرانی این ننگ را درخشان می‌ سازد یا، از نادانی و فرمایگی، خود را در پس این "کلمه" پنهان می‌ کند.
آن ایرانی که دزدان و خشمآوران جهادگر را ارجمند می‌ پندارد یا نادان است، که از این ننگ شرمسار نمی‌ شود، یا از خودبیگانه، که کیستی-ی ایرانی در درون او خشکیده است.
بر هر روی هرکس با هر نگرشی، چه از نادانی و چه از انگیزه-ی سودجویی، پیشوند "سید" را به کار می‌ برد یا کاربرد آن را می‌ پذیرد، او به کردار تبهکار است. زیرا او انسان را خوار و عربزاده را برتر می‌ شمارد.
هر ایرانی، که از کلمه-ی "سید"، از وجود عمامه سیاهان، ننگ ندارد، او با شیره-ی آزادگی، که با هر انسانی زاییده می‌ شود، بیگانه است. او از انسان ستیزی و از ایران ستیزی بیزار نیست، در درون او، انگیزه-ی خود بودن و سرفراز بودن، خاموش شده است.
تا زمانی که مردمی دشمنان فرهنگ و کشور خود را ارجمند می‌ پندارند و، از حکومت دشمنان بر خود، شرمسار نمی‌ شوند، آن مردم در سوی آرمان آزادگی گام نمی نهند. زیرا آنها از خرد خود بریده شده-اند و اندیشه-ای از خود ندارند که برای گسترش آن به آزادی نیاز داشته باشند.
تا زمانی که یک آخوند عربزاده با گذاشتن عمامه-ی سیاه، خود را جانداری برتر و ایرانیان را انسانی پست می‌ نماید و مردم ایران، از دیدن این ننگ، نمی‌ خروشند، این مردم بار بردگی را بخشی از زندگی می‌ پندارند.
روشنفکرانی که مهر ایران را در دل می‌ پرورانند، میهن پروری را نیک می‌ دانند، از فرهنگ باشکوه ایران سخن می‌ رانند، آرمان آزادی و آزادگی را به سخن می‌ آرایند، ولی از کاربرد نام "سید" آزرده نمی‌ شوند، آنها ساده پندارانی هستند اسلامزده که درون مایه-ی آزادی را نمی‌ شناسند.
این کسان بردگانی هستند "آزاد" که، بدون ریسمان، کوشش و دانش خود را، به شریعتمداران ِ برده فروش، پیش کش می‌ کنند.
خوشباورانی که، از کوتاه-نگری، بر این گمان هستند، که شارلاتان-های اسلام-فروش، آنهایی که به احکام پوسیده-ی عرب-ها می‌ بالند، برای رویش و شکوفایی فرهنگ ایرانی گام خواهند گذاشت. این کژپنداران، شتابزدگانی هستند خود فریب که به امید ِ کباب، با کفتار به شکار می‌ روند.


اسلام-فروشان، سیمای زشت اسلام را در پوشش دروغ زیبا می‌ نگارند، در این راه، فرهنگ و تاریخ ایران را به زشتی نفرین می‌ کنند. تا ایرانیان، مهر به زیبایی را، به سوی دشمن خود، اسلام، برگردانند و بیزاری-ی خود را بر بُندادگان خویشتن فرود آورند. اسلام-فروشان ایران را برای گسترش اسلام، بسان گوسپندان قربانی، سرمی‌ برند تا "الله" از آنها خشنود گردد.
این از تاریک اندیشی-ی برخی از ایرانیان است، که آنها با کسانی همیار و هم پیمان شده-اند که آن کسان تنها از اسلام ِ نـَرم، راستین و رحمانی و صلح جو سخن می‌ گویند. در گفتار آنها، کشور ایران و فرهنگ ایرانیان، تنها آرایشگاه و زیوری برای بزک کردن اسلام است.


تاریک اندیشی-ی این ایرانیان در پرسش-های زیر روشن می‌ شود.
مگر آرمان ایرانی این است که لجنزار اسلام را پاکسازی کند؟
مگر زندگانی ایرانی باید با احکام پسمانده-ی چادرنشینان عرب سامان بگیرد؟
مگر ایرانیان، که روزگاری در یورش مجاهدین شکست خورده-اند، باید برای همیشه باجگزار جهادگران باشند؟
مگر نباید ایران را به ایرانی سپرد تا کشور ایران با فرهنگ و بینش ایرانی سامان یابد؟
مگر سپردن کشور ایران به عربزادگان ِ جهادگر دشمنی با ایرانی و ایران نیست؟
مگر تا کنون شریعتمداران، کشور ایران و دانش ایرانی تنها در راه ِ پایدار ساختن اسلام به کار نبرده-اند؟

این از نادانی یا از خواب هزاره-ای است که ایرانیان پس از این همه خواری و ستمی، که از شریعت اسلام دیده-اند، باز هم، اسلام رحمانی و رمالی خریداری می‌ کنند.
درست است که خرد مسلمان در تاریکخانه-ی اسلام میخکوب شده است و یک مسلمان نمی‌ تواند برون از شریعت اسلام اندیشه کند. ولی دستکم یک مسلمان می‌ تواند در همان تاریکخانه-ی اسلام کورمالی کند.
آیا رسول "الله" نتوانسته است که اوامر "الله" را به درستی بشناسد و آنها را به راستی بازگو برساند؟
آیا تاکنون شریعتمداران اسلام همگی نادان و از شناخت آیات قرآن درمانده بوده-اند؟
آیا کردار رسول "الله" و اصحابش همگی بر ضد "الله" و اسلام بوده است؟
آیا اکنون ، پس از هزار و چهار سد سال، برای اسلام-فروشانِ مردم-فریب، ناگهان وحی نازل شده است؟
که آنها می‌ خواهند از اسلام خشن، اسلام نـَرم بسازند. آگر هم چنین باشد، پس چرا این اَنگل-ها به همان گورستان نمی‌ روند که رسول "الله" اسلام سازی می‌ کرده است؟ چرا باید، با گندآب اسلام، فرهنگ ایران را آلوده کنند؟
این دوره-گرد-هایی، که در پسداده-های اَنگل- ستان-ها می‌ لولند، برآنند که ایران را به زورمندان ِ جهان پیش کش کنند، تا آنها، ذهن مردم را، برای گسترش اسلام، آماده سازند.
مردم ایران، به راستی، به اسلام و فلسفه-ی کرم-های پلید اسلامی نیازی ندارند. آنها می‌ توانند، با خرد و با بینشی، که از اندیشه-ی آزاد خودشان باشد، کشور ایران را، بدون ویروس اسلام، سامان دهند.

با این وجود باید بی پرده به این واقعیت ِ تلخ اشاره کنم: تا زمانی که این اَنگل-های موذی، چه اسلام-زدگان و چه اسلام-فروشان، خرد انسان را از اندیشه باز می‌ دارند و مردمان را به زنجیر شریعت گره می‌ زنند، مردم از گُسستن زنجیر بردگی پرهیز می‌ کنند.
مردم ایران، در بردگی، در شریعت اسلام، کیستی-ی خود را فراموش کرده-اند. عباد "الله" کوراندیش است، مسلمانان نمی‌ توانند با اندیشه-ی خود زیبایی و زشتی را شناسایی کنند، آنها چشم خود را از دیدن واقعیت می‌ بندند.
زیرا در نگرش ِ پیروان تنها رویه-ی پدیده-ها دیده می‌ شود، آنها نمی‌ توانند به ژرفای پدیده-ای بنگرند.
نمونه-ی روشن در این پندار، کوتاه بینی-ی مسلمانان ِ جهان است: مسلمانان با عقد اسلامی زنی را، برای تصرف، به مردی می‌ سپارند. ولی بیشتر آنها درنده خویی را در سنگسار نکوهش می‌ کنند.


زنانی که، در شریعت اسلام، با مبلغی معلوم و مدتی معلوم، برای تصرف، به مردی واگذار شده-اند، آگاهی ندارند که آنها در این عقد، سروری-ی آن مرد را بر خود پذیرفته-اند. آنها با این عقد خود را برای همخوابی با آن مرد فروخته-اند. شوهر آنها، در هر زمان و از هر راهی، که بخواهد، می‌ تواند به کشتزار خریداری شده-ی خود وارد شود.
افزون بر این ننگ، زنان به همراه عقد اسلامی پذیرفته-اند که آمیزش ِ ناساز با این عقد، سزاوار سنگسار است.
مَهریه (مُزد همخوابگی)، تمکین، نکاح، تنبیه، نفقه و سنگسار از ننگ-های پیوسته به عقد اسلامی هستند که زنان از ناچاری یا از نادانی به آنها تن درمی‌ دهند.

زنی، که، در شریعت اسلام، تن خود را برای مَهریه به مردی واگذار می‌ کند، او دیگر برده-ی آن شوهر است، او باید خرد و انگیزه-های انسانی را در خویشتن نابود کند، او دیگر یک انسان آزاد نیست که بخواهد آزادانه بیندیشد.
کسانی که به کردار عقد اسلامی را می‌ پذیرند، بدون برخورد به درون مایه-ی احکام ِ شریعت، تنها بیزاری خود را از سنگسار نشان می‌ دهند، آنها ساده پندارانی هستند که می‌ خواهند پیکر انسانی را با نیش مار-های زهرآگین نوازش‌ دهند.



مـردو آنـاهيــد
نوامبر 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , ,

Saturday, July 31, 2010


سیمای "الله" در کردار مسلمانان آشگار است


مـردو آنـاهيـد


حکومتی که بر مردم ایران حاکم شده است، از پسماندگی-ی عقیده-ی آنها نیرو می‌ گیرد. تا زمانی که مردم نیکویی و بدخویی را، با احکام شریعت می‌ سنجند، آنها از آزردن جان انسان شرم نمی‌ کنند و با آزادگی دشمنی می‌ ورزند.
حکومت هر مردمی نشان دهنده-ی معیارهای بینش همان مردم است.

اَمـرداد، سـال گُسستن از ايمـان

"الله" از برآیندِ نگرش ِ عرب-های چادرنشین، برای برآوردن آز و نیاز جهادگران بیابانگرد خلق شده است. جهادگران احکام "الله" را بسان جنگ ابزاری خروشان، برای سرکوب قبیله-های عرب و مردمان شهرنشین ِ کشور-های پیشرفته، به کار برده-اند. حکم جهاد، یعنی کشتار نامسلمانان، دیدگاه آزادگان را فرو دریده و فرومایگان را بر خردمندان جهان حاکم ساخته است.
چون به ژرفی بنگریم: عرب-ها، در آشفتگی و پراکندگی-ی ایرانیان، با خشونت ِ احکام شریعت از بیابانگردی به چکادی دست یافته-اند که بر ایرانیان، پروردگان فرهنگ، حکم برانند. این فرومایگان با چنین احکام پسمانده-ای بر کشور-داران نیرومند پیروز شده-اند، پس باید، با سوزاندن خرد انسان، در همین احکام پسمانده بیامیزند تا زشتی-ها را زیبا بپندارند و آنها را ستایش کنند.
ایرانیان ِدانش-‌پرور سرکوب شدگانِ جهادگران هستند. آنها به زور و به دروغ "الله" معبود بیگانگان را پذیرفته-اند به این امید،
که با مهر-پروری، از خشم "الله" بکاهند و از او خدایی انساندوست بسازند. این بود که آنها پیوسته سیمای خشمناک و ترسناک "الله" را با پوشش-های زیبا و نیکویی، که خود می‌ شناخته-اند، پوشانده-اند.
ایرانیان نام خدایان خود را (نام-های ایزد، یزدان، پروردگار، کردگار) را بر "الله" نشانده-اند بدین گمان که ویژگی-های این خدایان هم در "الله" آمیخته می‌ شوند و نیز از پذیرفتن معبود عرب-ها ("الله") شرمسار نمی‌ شوند. از شوربختی هر چند ایرانیان، به سخن از "الله" بیزار بوده-اند، به کردار در هزاره-ی گذشته، مانند مسلمانان دیگر، ویژگی-های "الله" را در خود آمیخته-اند.
آنها "الله" را در پوسته-هایی زیبا، بسان بخشنده و مهربان، جای داده-اند ولی به کردار خودشان نمایان کننده-ی خشونت "الله" شده-اند. یعنی آنها نتوانسته-اند، از "الله" خدایی زیبا و هم-سرشت انسان بسازند، ولی توانسته-اند، سرشت انسان را در خود سرکوب کنند، خشونت و زشتی-های "الله" را در بینش خود بیامیزند.
هر چند مسلمانان سراسر جهان می‌ کوشند تا سیمای زشت "الله" را بر جهانیان پنهان بدارند ولی کردار آنها سیمای غاضب و جبار "الله" را آشگار می‌ سازد.
اگر به برخی از پرسش‌-های همگانی بیندیشیم، در پاسخ آنها، چهره-ی "الله" را در کردار مسلمانان خواهیم دید.

پرسش 1 : چرا اسلام-فروشانِ راستین، ملی مذهبی-ها، اصلاح طلبان، اسلام شناسان ِ با ایمان و اسلام-زدگان ِ بی ایمان می‌ کوشند که زشتی-های شریعت اسلام را، با دروغ-های پندار ِخود، پنهان کنند؟
اگر این کسان به "الله" و رسولش ایمان دارند چرا سخنان "الله" را، که در قرآن امر شده-اند، واژگون باز می‌ گویند؟ اگر آنان به بندگی-ی خود ایمان ندارند، پس چرا، پس از شناخت این همه پسماندگی، تنها به پنهان ساختن پسماندگی-ها می کوشند، نمی‌ خواهند خود را از این منجلاب ِ زهرآگین بیرون بکشند؟

من این پرسش را چنین پاسخ می‌ گویم: این مسلمانان ویژگی-های "الله" را در وجود خود آمیخته-اند، آنان دروغوندی و فریبکاری را از سرشت "الله" برگرفته-اند. آنها جهان را از روزنه-ی تنگ شریعت می‌ بینند، آنها از دلبستگی-ی خود به زشتی-های این عقیده، شرم دارند، نه از ساختار این عقیده.
از این روی این مسلمانان می‌ کوشند زیبایی-هایی را، که از گفتار دیگران برداشت می‌ کنند، در تنگنای شریعت اسلام بنگارند تا دیگران به پسماندگی-ی نگرش و دلبستگی-ی آنها پی نبرند.
با وجودی که فرومایگان بیابانگرد "الله" را از آمیختن خدایان پیشین خلق کرده-اند. آنها او را با پیام " لا اله الا الله" = " نیست الاهی به جز الله"، به زور ِ شمشیر، به جای هر خدایی به مردم فرو کرده-اند و هنوز هم از اندیشه-ی آزادگان، در پیرامون این دروغ، می‌ ترسند.

"الله"، ستم و دست-درازی به جان و دارایی-ی نامسلمانان را جهاد می‌ نامد و آنرا به مسلمانان امر می‌ کند. "الله"، کشتار آدمیان و دزدیدن فرآورده-های آنها را عدل الهی و عبادت ِ بندگان می‌ شمارد.

شریعتمداران اسلام هم هیچ شناختی، که از خرد انسان برخاسته باشد، ندارند. معیار و آگاهی آنها تنها و تنها از این گندآب برداشت می‌ شود. نگرش این کوراندیشان، که خود را استاد، دکتر، فیلسوف و علامه خوانده-اند، فراتر از یاوه گویی-های جن شناسان نمی‌ ورد. خرد این شبان پیشه-ها، که تنها در تاریکخانه-ی شریعت کارآیی دارد، کوتاه تر از بینش یک کودک 12 ساله است که او در خانواده-ی آزادگان پروده شده باشد.
از این روی نان و آب و بزرگی-ی شریعتمداران در نادان پروردن ِ مردم، آن هم با ابزار دروغ، برای نجات اسلام است. زیرا فقیه یا علامه، که در نزد خردمندان یاوهِ-گویی بیش نیست، برای مسلمانان شبانی است که آنها را به سوی جنت می‌ راند.
به درستی دو گونه آخوند، بر پشت مسلمانان، سوار شده-اند: یکی آنان که به اسلام ایمان دارند. این کسان، برای خشنودی-ی "الله"، خون دگراندیشان را می‌ ریزند. دیگر آنان که ابله نیستند. آنها، برای سرمستی و شادمانی-ی خود، خون آزادگان را می‌ نوشند.

پرسش 2 : چرا حکومت اسلامی، با وجود سرزنش برخی از سازمان-های حقوقی، نه تنها از انسان ستیزی و خشونت ِخود نمی‌ کاهد بلکه؛ فرومایگی خود را، در شیوه-های جان-ستانی، به نمایش می‌ گذارد؟
آیا ویژگی-هایی، که در سرشت انسان آمیخته است، در ایمان شریعتمداران راه نیافته-اند؟
آیا در درون این کسان پدیده-ای همسان وجدان وجود ندارد که آنها، در آزردن جان انسان، اندکی درنگ کنند؟

پاسخی سر راست: این حکومت، که بر مردم ایران حاکم شده است، اسلامی است نه مردمی. این حکومت باید احکام شرع را بر مردم ایران فرود آورد نه حقوق بشر را. او در برابر "الله" پاسخگوست نه در برابر مردم. این حکومت از چهره-ی ترسناک "الله" پرده بر می‌ دارد تا مردم از ترس او به والیان اسلام پناه ببرند.
ما جانوری را به این درنده خویی نمی‌ شناسیم که او با جانوران دیگر تا این اندازه خشونت بورزد و ستم وارد کند. حکومت اسلامی با مردم ایران، به اندازه-ی توانش، بدان گونه رفتار می‌ کند که "الله" در قرآن امر کرده است.
حکومت اسلامی، عدالت الهی [*] را به آن سختی، که "الله" امر کرده است، نمی تواند پیاده‌ کند.

"الله" در قرآن، بیش از چهارسد بار، عدالت خود را، در مجازات سخت، یاد آوری می‌ کند. الله عادل است زیرا او نافرمانی را به سختی در این جهان و پس از مرگ مجازات می‌ هد. او اطاعت و عبادت مسلمانان را پس از مرگ پاداش می‌ دهد. او مزد جهادگران، آدمکشان با ایمان را از دارایی دگراندیشان، که آنها را جهادگران کشته-اند، می‌ پردازد.

[*] - (در پایان این نوشتار اندک شماری از نشانه-های عدل الهی گردآوری شده است)

کسانی به بلاهای "الله" و آتش جهنم گرفتار خواهند شد که، در اجرای اوامر "الله" سستی کنند، "الله" را با خاکساری و زاری عبادت نکنند، ذکات ندهند، از دارایی و جان خود در راه "الله" خرج نکنند، جانوران را قربانی نکنند، با دگراندیشان جهاد نکنند، کافران را در راه "الله" گردن نزنند، اموال سرکوب شدگان را ندزدند و برای سربلندی-ی اسلام خرج نکنند.
سخت ترین عذاب بر کسانی فرود خواهد آمد که آنها در پیرامون اوامر "الله" اندیشه کنند.
"الله" از بندگانش عبادت، ذکات، صدقه، ایثار و قربانی را نقدی، در همین جهان، دریافت می‌ کند. ولی پیروان را پس از مرگ، با شیر و عسل و حوری-های پلاستکی پاداش می‌ دهد. با وجودی که "الله" پیوسته از مسلمانان گدایی می‌ کند او خود را بی نیاز می‌ پندارد. از این روی مسلمانان از گدایی ننگ ندارند، برای برخی از آنها، گدایی پیشه-ای است که در جلوی مسجد-ها یا امامزاده-ها برگزار می‌ کنند.
بیشتر ویژگی-های "الله" در حکومت اسلامی بازتاب شده-اند. شیوه-های جانستانی، مانند سنگسار و آویختن به دار و سوزاندن جان انسان، که آنها را حکومت اسلامی با شور و شادی انجام می‌ دهد، نشان از خشونتی دارند که آنها را "الله" برای دگراندیشان فراهم کرده است.
مجازاتی که "الله"، برای دگراندیشان و مسلمانان سُست ایمان، شمرده است، به گفته-ی قرآن، در تصور هیچ انسانی نمی‌ گنجند،( جانوران که در اندیشه-ی آزار دادن به دیگران نیستند). عدالت "الله" در آتشی تعریف و تفسیر می‌ شود، که آتشگیره-های آن، آدم-ها و مس گداخته هستند.
حکومت اسلامی هم، درست مانند "الله"، رحمان و رحیم است. ولایت فقیه بارها به پاسداران و بسیجی-ها و مسلمانان ِ با ایمان امر کرده است که آنها دانشجویان و جوانان گستاخ را تنها با چوبدستی و قمه بکوبند و هیچگاه نباید کسی را پیش از بازجویی بکشند. زیرا بازپرسان حکومت اسلامی، که در مکتب "رسول الله" روش-های بازجویی را آموخته-اند، می‌ دانند: چگونه باید دگراندیشان را، در عذاب-های اسلامی، زمانی بسیار دراز، زنده نگه دارند.
"الله" رحمان و رحیم است، زیرا او نمی‌ گذارد نامسلمانان و مسلمانان خوش-پندار در آتش جهنم بمیرند، بلکه پیوسته بر آنها پوست تازه-ای می‌ پوشاند، که بیشتر و سخت تر عذاب بکشند، تا به عظمت و رحمت الهی پی ببرند.
حکومت اسلامی درست، با روش "الله"، همه-ی دارایی مردمان را صاحب شده است. او از مردم، از راه زور و ایجاد ترس، باج می‌ گیرد. ولی مردم را به سوی مردگان هزارساله می‌ فرستند تا آرزوهای خود را از سنگ درخواست کنند.
از آنجا که همه-ی مسلمانان نادان پنداشته می‌ شوند (تا اندازه-ای هم خرد آنها در زهر ایمان خشکیده است)، آنها می‌ پذیرند که تنها عمامه-داران می‌ دانند: که چه چیزی برای آنها سود بخش یا زیان بخش است. از این روی مردگان هزار ساله هم، که از همه-ی علمای اسلام بهتر و بیشتر می‌ دانند، تنها آرزویی را برآورده می‌ کنند که برای درخواست کننده سودبخش باشد.
حکومت اسلامی، که بر هستی-ی مردم ایران دست انداخته است، مانند "الله"، از آنها می‌ خواهد که همه روزه، برای کاری که دارند و خوراکی که می‌ خورند، او را ستایش کنند. زیرا هر گاه که گماشتگان حکومت اراده کنند، سرکشان از کار بیکار می‌ شوند، چشمه-ی درآمد آنها می‌ خشکد، اگر آنها از ناچاری عاقل نشوند یا خودکشی نکنند، به نمونه خشونت-های کهریزکی دچار خواهند شد.
این دزدان بی شرم و ستمکار، که حاکمیت الله را بر پا داشته-اند، بی اندازه شکرگزار "الله"، مالک جهنم، هستند. زیرا "الله" کلید جهنم و شمشیر خود را به دست آنان سپرده است، تا آنها دارایی مردمان را چپاول کنند و آنان را به ارابه-ی ویرانگر اسلام ببندند تا، با زهر شریعت، خرد مردمان را بخشکانند.
این مفتخوران ِانسان ستیز، امیرالمومنین، خلیفه-ی "الله" شده-اند، از این روی بر حاکمیت "الله" پافشاری دارند. زیرا "الله"، در شریعت اسلام، مسلمانان را عاقل (بنده-ی گوش به فرمان)‌ می‌ پروراند. بندگان او، برای سخنانی بیهوده و وعده-های پوچ، از شادمانی-های زندگانی چشم می‌ پوشند و در بندگی جان می‌ سپارند.
آیا مردمی، به این اندازه از خودبیگانه، در جهان یافت می‌ شود که همه-ی دانش و کوشش خود را، همه-ی اندوخته و ارزش‌-های نیاکان خود را، افزون بر این، آینده-ی فرزندان خود را به جهادگران دزد بسپارد و برای ریزه خواری در برابر آنها به خاک بیافتد و فرومایه-ترین دشمنانِ میهن خود را ستایش کند؟
به هر روی این حکومت در برابر "الله" سرافراز است. زیرا او، با دست-های رحیم خود، عدالت "الله" را بر بندگان گنهکار و سرکش او گسترده است. "الله" قربانی می‌ خواهد و حکومت اسلامی هزاران انسان را برای او گردن می‌ زند و گستاخان را سنگسار می‌ کند. بی گمان "الله" از اجرای عدالت و شریعت خودش، که به دست این همه پاسدار و بسجی و کاسه لیسان با ایمان اجرا می‌ شود، خشنود خواهد بود.
این حکومت، از خون مردم ایران ریشه-ی پوسیده-ی اسلام را آبیاری می‌ کند، دانش و کوشش این مردمان را در راه نابود ساختن سرزمین و فرهنگ ایرانیان به کار می‌ بندد. اسلامزدگانی، که در این حکومت به بردگی-ی "الله" در آمده-اند، از راه ایمان به "الله"، ناخودآگاه ایران ستیز هستند، آنها از فرزندان خود برای "الله" برده پرورش می‌ دهند.

پرسش 3 : چرا زنان مسلمان، که در شریعت اسلام خوار شمرده می‌ شوند و مردان به سروری-ی آنها گماشته شده-اند، بیشتر از مردان مسلمان در خواری و بردگی-ی خود پافشاری دارند و در بافتن زنجیرهای بردگی برای دختران خود کوشا هستند؟

پاسخ در همان خوار شمردن ِ انسان است: "الله" با زنان سخن نمی‌ گوید، بلکه به مردان امر می‌ کند که آنها چگونه با زنان خود رفتار یا چگونه زنان را مجازات کنند. مردان از زنان مانند کشتزاری، که به آنها واگذار شده است، بهره برداری می‌ کنند. عرب-ها که خالق "الله" هستند، به زنان، پس از مرگ هم، مژده-ی بهشت یا وعده-ی مردان گردن کلفت نمی‌ دهند.
زیرا شریعتمدار، که تیغ مردان پسمانده را برای کشتار ِ زنان و دختران خود تیز می‌ کنند، از فرومایگی‌ نمی‌ توانند بپذیرند:
که حتا پس از مرگ، مردانی تنومند همزمان و همدوش از زنان یا دختران آنها کام بگیرند. از این روی تصور ِ کامیابی، در روسپی خانه-ی "الله"، تنها برای مردان نگاشته شده است.
از همین پندار است، که "محمد رسول الله"، برای زنانی که کوچکترین سرپچی، حتا از شوهرشان، داشته باشند مجازات سختی را حکم می‌ کند. زنان در اجتماع مردسالاری، به ویژه در شریعت اسلام، بیشتر از مردان از خودآگاهی و آزمون-‌های اجتماعی به دورند، با آنها به خواری و پستی رفتار می‌ شود. از این روی زنان هر گفتاری را، که آخوندی بگوید، ساده تر از مردان می‌ پذیرند.
از آنجا که مسلمانان نمی‌ توانند، اوامر "الله" را، به درستی، انجام دهند؛ این است که همه-ی مسلمانان گناهکارند.
آنها می‌ کوشند با عبادت، خفت، خاکساری و ناله و زاری از میزان عذابی، که "الله" برای آنها شمرده است، بکاهند.
دشمنی با کافران، جهاد در راه "الله"، کشتار و غارت دگراندیشان، تجاوز به زنان و دختران ِمردمی که سرکوب ِ جهادگران شده-اند، از نمونه عبادت-های، بسیار پُر ارج، هستند که از سوزش ِآتش جهنم، برای مسلمانان با ایمان، می‌ کاهند.
از این روی، هر مسلمانی، که خود را بیشتر گناهکار بپندارد، او به خشنود ساختن "الله" بیشتر نیاز دارد. کسانی که در عبادت ِ"الله" کوتاهی کرده-اند، کسانی که ذکات را نپرداخته-اند، کسانی که عباد "الله" را برای سود خود کشته-اند، کسانی که به دروغ از "الله" و رسول او سخن رانده-اند گناهکارند و از همه گناهکار-تر زنان هستند.
زیرا زنان، از سویی از سرشت انسان آفریده شده-اند و ویژگی-های یک زن را در خود دارند، از دگر-سوی در شریعت اسلام، زنان برای کامجویی و بندگی-ی مردان خلق شده-اند. در شریعت اسلام، زنان از هنگام زادن بخشی از دارایی مردان شمرده می‌ شوند، پس از آن که یک زن به مردی واگذار شد، او باید صاحب ِ تازه-ی خود را همدوش "الله" ستایش کند.
میان آزادگی-ی زنان با مومنات در اسلام، تضاد سنگینی است که در شریعت زنان به بردگی-ی عباد الله درآمده-اند.
در شریعت اسلام زنان مسلمان بیشتر از مردان نیاز به آزادی دارند. زیرا آنها در خانه-ی خویش هم زندانی هستند و زندانبان آنان هم مردانِ همخانه-ی آنها هستند. از این روی زنان بیشتر از مردان به عبادت و زاری می‌ پردازند، تا از زن بودن خود پوزش بخواهند. آنها برای عبادت، بیشتر از مردان به مسجد و امامزاده می‌ رورند، تا تنگنای خانه را فراموش کنند.
زنان با دگراندیشان سخت‌ تر دشمنی می‌ ورزند. آنان به خرد خود بیشتر از دستور-های ابلهانه-ی یک آخوند بدگمان هستند. زیرا آنها به سخنان علی، که آنها را ناقص العقل خوانده است، ایمان دارند و خویشتن را کمتر و گناهکار-تر از مردان می‌ پندارند.
زیبایی، تراوت، دلربایی، شادابی و شادی در ساختار زن آمیخته شده-اند. دگرسو با شکوه زنانگی، در اسلام زنان گناهکار زاییده می‌ شوند، در شریعت اسلام آشگار شدنِ هر یک از این ویژگی-های زیبای زن، که "الله" در نابود ساختن آنها ناتوان بوده است، گناه شمرده می‌ شود.
افزون بر گناه دلربایی، زنی، که به تصرف مردی مسلمان در آمده باشد، در نهان-خانه-ی درونش، از سرشت زنانگی، مردانی را به زیبایی انسان می‌ آفریند و این راز را بر هیچ کس بازگو نمی‌ کند. از این روی، او پیوسته در میان سرشت زنانگی و احکام پسمانده-ی ایمانش در فشار به سر می‌ برد، او پیوسته با خویشتن با زن بودن ِخود با گناهان پندار خود در جنگ است تا از مجازات الله رهایی یابد.
رهایی-ی زنان، از بندهای تو در تو، بدون گسستن از "ایمان" و روشن ساختن خرد خویشتن امکان پذیر نخواهد بود.
حکومت اسلامی، با گستردن ترس و نشان دادن خشونت، بر مردم حاکم شده است. ترس و خشونت پایه-های استوار شریعت اسلام هستند و ولایت فقیه مشروعیت خود را از "الله" گرفته است. کسانی که مسلمان هستند، به نادان بودن خود و نیک بودن احکام شریعت ایمان دارند، آنها سیمای الله را، که در خشم حکومت آشگار می‌ شود، می‌ بینند. آنها، که دلباخته و بنده-ی "الله" هستند، دلباخته-ی فرود آوردن خشم "الله" بر کفار هم هستند.
در قرآن، سدها بار، کافران یا دگراندیشان را از عذاب-های عظیم می‌ ترساند، بارها امر می‌ کند که مسلمانان باید از خشم "الله" بترسند، "الله" خود را جبار و غاضب و سختگیر می‌ نامد. بیشترین مسلمانان از ترس ناشناخته-ای، که رسول الله گسترده است، به پای والیان اسلام یا به گور امامان مرده پناه می‌ برند و به آنها باج می‌ دهند که شاید از این راه از عذاب آنها در جهنم کاسته شود.

[*] هر آزاده-ای می‌ تواند ویژگی-های عدالت "الله" را در اندک شماری از آیات ترس آور او شناسایی کند:

سوره 2، البقره،
آیه 7 : "الله" بر دلها و بر گوش کافران مـُهر نهاده‏، و بر چشم-هایشان پرده‏اى کشیده است و آنان را به عذابى بزرگ
می‌آزارد.

آیه 59 : آنگاه که ستم ورزیدند، سخن را به چيزى جز آنچه به آنان گفته شده بود، تبديل كردند؛ پس بر سر ستمكاران به كيفر نافرمانيشان عذابى از آسمان فرو فرستاديم‏.

آیه 284 : آنچه در آسمان-ها و آنچه در زمين است از آن "الله" است‏؛ و آنچه را که در دل دارید آشكار كنيد يا پنهان داريد، "الله" از شما حساب پس خواهد گرفت، آنگاه هر كس را كه بخواهد مى‏آمرزد و هر كس را كه بخواهد عذاب مى‏كند؛ و "الله" بر هر كارى تواناست‏.

سوره 3، آل عمران،
آیه 4 : پیش از این فرستاده شده است، كسانى كه به آيات قرآن كافر شدند، آنها كيفر شديدى دارند و "الله" توانا و صاحب انتقام است‏.

آیه 56: امّا کافران را سخت عذاب کنیم در دنيا و در آخرت‏ و براى آنها هیچ یاوری نيست‏.

آیه 91 : كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر چه زمينی را پر از طلا كفّاره بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد؛ و براى آنان‏، مجازاتِ دردناك است‏؛ و هیچ یاوری نخواهند داشت.

سوره 4، النساء،
آیه 14 : و آن كس كه از اوامر الله و رسولش سرپیچی کند و از احکام او بگذرد، او را در آتشى جاودانه وارد مى‏كند؛ و براى او مجازات خواركننده-‏اى است‏.

آیه 84 : پس بکش در راه الله ، و مومنان را بر این تشویق کن، تو پاسخگوی نیستی! باشد که الله از قدرت كافران جلوگيرى كند، الله قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است‏.

سوره 5، المائده،
آیه 115 : الله گفت: اگر بر آنچه که برشما فرود آورده ام کافر شوید، شما را آن چنان عذاب دهم که احدى از جهانيان را چنان عذاب نكرده باشم‏.

سوره 6 الانعام،
آیه 43 : چرا هنگامى كه ما آنها را عذاب دادیم زاری نکردند؟! بلكه دلهاى آنها سخت شد و هر کاری که می‌کردند، شيطان‏ آنرا زیبا جلوه می‌داد.
آیه 125 : آن كس را كه الله بخواهد سينه-‏اش را براى اسلام‏، گشاده مى سازد؛ و آن كس را كه گمراه بخواهد، سينه‏اش را آنچنان تنگ مى‏كند كه گويا او به آسمان پر می‌کشد، به این گونه الله پليد می سازد، کسانی كه ايمان نمى‏آورند.

سوره 7 الاعراف،
آیه 4 : چه بسيار شهرها را ویران کردیم،عذاب ما، شب‏هنگام‏، يا درهنگام خواب نیمروز، بر آنها وارد آمد.
آیه 97 : آيا اهل آباديها، هنگام خواب ایمنی خواهند داشت، زمانی که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد.
سوره 8 الانفال،

سوره 9 التوبه،
آیه 14 : بکشید آنان را تا الله آنها را به دست شما عذاب دهد و رسوا سازد، و بر قلب شما مرهم نهد شما را شفا بخشد.

سوره 22 الحج،
آیه 22 : هر آن گاه که آنها بخواهند از عذاب دوزخ خارج شوند، باز پس رانده می‌شوند؛ پس بچشيد عذاب آتش را.
آیه 57 : و كسانى كه کفر کردند و آيات ما را دروغ شمردند، برای آنها عذاب خواركننده‏-اى فراهم است.

سوره 23 المومنون،
آیه 76 : آنها را به عذابی سخت گرفتار ساختيم، ولی آنها نه الله را ستودند و نه به زاری پرداختند.

سوره 35 فاطر،
آیه 36 : كسانى كه كافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست‏؛ نه به مردن آنها امر میدهیم و نه چيزى از عذابش از آنان کاسته مى‏شود، ما اين گونه هر کافران را جزا مى‏دهيم.

سوره 65 الطلاق،
آیه 8 : چه بسيار(مردم) آباديها كه از فرمان الله و رسولانش سرپيچى كردند و ما بشدّت از آنها حساب پس گرفتیم و به مجازات كم ‏نظيرى گرفتار ساختيم.

سوره‌ی النساء، آیه‌ی 089 :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.

نیازی نیست که بیش از این نشانه-های عدالت "الله" را بشمارم و باز گویم، زیرا؛

حکومتی که بر مردم ایران حاکم شده است، از پسماندگی-ی عقیده-ی آنها نیرو می‌ گیرد. تا زمانی که مردم نیکویی و بدخویی را، با احکام شریعت می‌ سنجند، آنها از آزردن جان انسان شرم نمی‌ کنند و با آزادگی دشمنی می‌ ورزند.
حکومت هر مردمی نشان دهنده-ی معیارهای بینش همان مردم است.



مـردو آنـاهيــد
اَمـرداد، سـال گُسستن از ايمـان

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Tuesday, July 13, 2010


سنگسار ننگی است بر سیمای بشریت


مـردو آنـاهيـد
زمان، سال رسوایی اسلام-فروشان


اسلام با انسان ستیزی آمیخته شده است، بدون این ویژگی، اسلام در لجنزار خودش خواهد خشکید.
کسانی که، از آزردن جان انسان رنج می‌ برند، آنها نمی‌ توانند دانسته مسلمان باشند.
کسانی، که اسلام را ستایش می‌ کنند، آنها دانسته آدمکشی را می‌ پذیرند.
مسلمان آزاد زاییده نمی‌ شود و به خرد آراسته نیست، زیرا او عبد ِ "الله" است و عقیده-اش بر خرد او حکمرانی می‌ کند.
مسلمان برده-ایست که با زنجیر ایمان رانده می‌ شود.

این، که جانِ انسانی را با برگزار کردن "سنگسار" می‌ گیرند، ننگی است که بر پیشانی-ی بشریت خواهد ماند. زیرا بشریتِ امروز، در سایه-ی منشور حقوق بشر، با آدم آزاری در کشورهای مسلمان مدارا می‌ کند. ننگ بر حقوقدانانی خواهد ماند که آنها سنگسار کنندگان را در سازمان-های حقوقی پذیرفته-اند. آدمکشان مسلمان، با رشوه دادن به سازمان-های جهانی، منشور حقوق بشر را، با شمشیر اسلام، واژگون ساخته-اند.
این، که آزردنِ جان در احکام شریعت اسلام ستایش می‌ شود، ننگی است که مسلمانان در آن فرو رفته-اند، آنها ننگ را بخشی از نازندگی-ی خود می‌ پندارند.

مسلمان آزاد زاییده نمی‌ شود و به خرد آراسته نیست، زیرا او عبدِ "الله" است و عقیده-اش بر خرد او حکمرانی می‌ کند. مسلمان برده-ایست که با زنجیر ایمان رانده می‌ شود.

این که، والیان اسلام از اجرای "سنگسار" سرمست می‌ شوند، نشان درنده خویی در ایمان آن-هاست. این فرومایگان، در اجرای احکام آدمکشی پافشاری دارند، آنها پدری را ستایش می‌ کنند، که در پایان برگزاری-ی "سنگسار" سر فرزند خود را، با سنگی بزرگ، بکوبد.
این که این حکم در کشور مهرپروران ایران انجام می‌ شود نشان پستی و فرمایگی-ی عقیده-ایست که بر ذهن ایرانیان حکمفرما شده است. در کشوری که زشت ترین، گناه، آزردن جان بوده است. در فرهنگی که آزردن هر جانی (در این فرهنگ گیاهان و جانوران حتا زمین، آب و هوا هم جاندار شمرده می‌ شوند) نکوهش می‌ شده است. اینک در میان این مردمان، که از خودبیگانه و مسلمان شده-اند، انسانی را می‌ بندند و با پرتاب سنگ، همراه با فریاد الله اکبر، جان او را می‌ گیرند. (نفرین بر این عقیده-ی شوم)
شگفتی در این است که برخی از ایرانیان از مهربانی، هر چندگاهی، کوتاه، تلاش می‌ کنند که تنها جانِ انسانِ گرفتاری را از "سنگسار" شدن برهانند. ولی بیشتر آنها بیزاری-ی خود را از حکم "سنگسار"، که در شریعت اسلام اجرا می‌ شود، نشان نمی‌ دهند. برخی از آنان از جانستانی حتا با شیوه-ی "سنگسار" شرمسار نمی‌ شوند بلکه برآنند که این ننگ را، در سرشت "الله"، بپوشانند.
این کسان هرگز نمی‌ پذیرند که "سنگسار" زشت‌-ترین شیوه-ی جانستانی است، بلکه به دروغ می‌ گویند: این حکم در اسلام نیست. آنها نمی‌ خواهند که این زشتی در چهره-ی "الله" آشگار بشود.
معیار، این انسان ستیزان، شریعت اسلام است، یعنی هر جان-‌آزاری و شکنجه-ای، که در اسلام امر شده باشد، برای این دروغوندان پذیرفتنی است. آنها از جانستانی بیزار نیستند، تنها اندکی از دلسختی، در سنگسار، آزرده می‌ شوند. برخی تا آن اندازه اسلامزده هستند که از بی گناهی-ی آن زن سخن می‌ گویند.

برای کوراندیشان ، سرکشی از احکام شریعت گناه شمرده می‌ شود و مجازات این گناهکاران مرگ است و نیز مجازات برخی هم "سنگسار" .

روی سخن با آزادگانی است که آنها از سخن تلخ بَرِ شیرین می‌ گيرنـد.
آیا جهانیان به ویژه ایرانیان به آن اندازه از سرشت انسان بریده شده-اند که تنها از دیدن یا شنیدن زشتی-ها، نه از بودن آنها، آزرده می‌ شوند؟ گویا سرشت این کسان با این زشتی-ها آمیخته شده است و آنها تنها از دیدن این آیینه، که سیمای عقیده-ی آنها را نشان می‌ دهد، پرهیز می‌ کنند.
بنا بر عقیده-ی فرومایگان، مردان با پرداخت مزد (مَهریه) زنی را به تصرف خود در می‌ آورند. در شریعت اسلام، بر زنان امر شده است، که فرمانبردار مردان خود باشند، "الله" مردان را به سروری-ی زنان گماشته است، مردان صاحب و زندانبان زنان هستند و می‌ توانند بر کردار آنها داوری کنند و آنها را سزا بدهند.
زنانی که به کردار، حتا در پندار، فراتر از مرزهای این احکام گام بگذارند با سخت‌ترین شکنجه-ها و آزارهای ننگین روبرو خواهند شد. کشتار زنان و دختران، به دست ِ بستگان و خویشاوندان مسلمان آنها، بدان شمار انجام شده و می‌ شود که برخی از اسلامزدگی و فرمایگی این آدمکشی را بخشی از حقوق سکولاریسم برای مسلمانان می پذیرند.
کَفتار-ها از گرسنگی به جانوری یورش می‌ برند و از پاره-های تن جانور می‌ خورند. کَفتار، پس از والیان فقیه، پست‌ ترین درنده-ایست که شکار را زنده زنده پاره می‌ کند. او برای زیستن، جانوران دیگر را، می آزارد ولی نه مانند والیان اسلام، برای زورمند شدن و گستردن ترس.
احکام شریعت اسلام، نماد خونآشامی و انسان ستیزی، در جهان هستند. این احکام با سرشت انسان سازگار نیستند، از این روی هیچ انسان آزاده-ای نمی‌ تواند این همه زشتی و فرومایگی را بپذیرد. در تنگنای این شریعت پلید، نه تنها آزادگان بلکه همه-ی مسلمانان هم گناهکار شمرده می‌ شوند و سخت‌-ترین مجازات هم برای شکستن ِ پست-ترین حکم شریعت اجرا می‌ شود.
در این شریعت زنان را با "مبلغی معلوم" برای "مدتی معلوم" به مردی واگذار می‌ کنند. "مَهر" پول "نکاح" یعنی مزد همخوابگی است که زن دریافت می‌ کند و برای این مزد باید، زنِ ِفروخته شده، از مرد "تمکین" کند. این زن کشتزار مردی شده که او را خریده است، آن مرد از هر راهی که خواسته باشد و هر زمانی که خواسته باشد می‌ تواند به این کشتزار وارد شود.
روشن است که این همه ننگ را آزادگان، حتا زنان مسلمان هم، نمی‌ پذیرند. این است که "سنگسار" سخت‌-ترین جانستانی برای زنانی است که آن زن مردی را به جز شوهر، که صاحب اوست، بپذیرد. زنانی، که با "عقد اسلامی" خود را برای "نکاح" واگذار می‌ کنند، باید بدانند که "سنگسار" ماده-ی پیوسته به "عقد اسلامی" است.
مردان و زنانی، که از پسماندگی-ی این گونه احکام ننگ ندارند، فرومایگانی هستند نابخرد که سرشت انسانیت در آنها سوخته است.
چندی پیش شریعتمدارانی که، در مجلس حکومت اسلامی، احکام شریعت اسلام را به مردم فرو می‌ کنند در
"کميسيون قضايی و حقوقی مجلس به حذف مجازات سنگسار در صحن پارلمان رای مثبت دادند"
(پیشنهاد، ایران ستیزان ِ اسلامزده، در پایان این نوشتار درج می‌ شود)
در همین سر خط آشگار است که‌ این فرومایگان "سنگسار" را مجازات می‌ دانند و دیگر این که برآنند که آنرا تنها از "صحن پارلمان" برچینند. ‌این انسان ستیزان ِ کوراندیش نمی‌ خواهند، این ننگ را از چهره-ی اسلام پاک کنند بلکه برآنند که آن را از دیدگاه جهانیان پنهان بدارند. آنها خواهانند که جمله-ی "سنگسار" در احکام اسلامی بیان نشود، نه این که، ننگین‌ترین شیوه-ی جانستانی، اجرا نشود.

"کميسيون قضايی مجلس در بررسی اين لايحه به اين نتيجه رسيد که برای رعايت مصلحت نظام برخی از حدود اسلامی از جمله سنگسار در قانون بيان نشود."

آخوندهای پوسیده مغز، در این "کمیسیون"، شریعت ِآدمکشان را ستایش می‌ کنند که برای گرفتن جان انسان با ابزار "سنگسار" سختگیری کرده است و آنها کمتر زمانی می‌ توان از این حکم استفاده کنند. البته برای این نامردمان روشن است که، در شریعت اسلام، کشتار دگراندیشان بسیار آسان است و کشتن آزادگان به مسلمانان امر شده است.
بی شرمی این نابخردان تا اندازه-ای است که آنها از برگزار کردن این جانستانی ننگ ندارند ولی به "سختگیری" در اجرای "سنگسار" افتخار می‌ کنند.
این آخوندها، که خوی درندگی-ی در ایمان آنهاست، پیشنهاد دارند که برخی از احکام ننگین اسلام را، در قانون، ذکر نکنند ولی اجرا بکنند.
"کميسيون قضايی و حقوقی به اين نتيجه رسيدند که ضرورتی به ذکر برخی حدود در قانون نيست"

فرومایگی-ی این آخوندها در این "کمیسیون" هم آشگار است که آنها جانستانی، با آزار سنگسار، را به آخوندهای عمامه گُنده و امام زمان واگذار می‌ کنند.
نیروبخش ِ شریعت اسلام، آدمکشی، گستردن ترس در مردمان، است. تنها با این ابزارها است که اسلام می‌ تواند خرد ِ مردمان را در زندان ایمان بخشکاند و از به-روز کردن ِ اندیشه-ی آزادگان پیش گیری کند.

اسلام با انسان ستیزی آمیخته شده است، بدون این ویژگی، اسلام در لجنزار خودش خواهد خشکید.
کسانی که، از آزردن جان انسان رنج می‌ برند، آنها نمی‌ توانند دانسته مسلمان باشند.
کسانی، که اسلام را ستایش می‌ کنند، آنها دانسته آدمکشی را می‌ پذیرند.




مـردو آنـاهيــد
زمان، سال رسوایی اسلام-فروشان
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]


Labels: ,

Friday, March 26, 2010


در بازار دین فروشان، آزادی، یافت نمی‌شود


مـردو آنـاهيـد


هر آموزگاری، اندیشمندی، دانشمندی، سخندانی، دانشدانی، نیک اندیشی، بزهکاری، شیادی می‌تواند پدیده-‌ی آزادی را برای ما بنگارد. ولی ما، تا مفهوم خودبودن، مفهوم خرد، مفهوم اندیشیدن را ندانیم، هرگز نمی‌توانیم درخت آزادی را پرورش دهیم.

دود دين فروشان به چشم همگان می رود

هر کس آزاد زاییده شده است. ولی، همه کسان آزاد بودن خود را نمی‌شناسند. بلکه بیشترین کسان آزادی‌-ی انسان را از پندار یا گفتار دیگران برداشت می‌کنند. آزادی‌-ی انسان، در آزاد بودن، برای برگزیدن برده‌‌دار یا درازای زنجیر آنها نیست. پدیده-ی آزادی به میزان دیه یا به شماره تازیانه و شمار سنگ‌های قاضی-‌ی شرع بستگی ندارد.


خاموشی در برابر دروغ سزاوار آزادیخواهان نیست.




انسان آزاده بندگی و احکام هیچ الاهی را نمی‌پذیرد و خود را گوسپند هیچ رسولی یا پیامبری نمی‌داند. انسانِ خردمند برآمده از پدیده‌‌های هستی است و بر اندیشه‌‌-ی خود فرمانروا ست. ایمان، بر اندیشه‌‌-ی خردمند حاکم نیست.

مردمان جهان، در هر دوره‌ای از زمان، بر اساس بینش خود برای برآوردن نیازهای اجتماعی تلاش می‌کرده‌اند. انسان در جستجوی آرامش، آسایش و همزیستن در اجتماع است تا بتواند بدون ترس خانواده-‌‌ی خود را در آن اجتماع سامان دهد. مردمان امروز به این برآیند رسیده‌اند که آرامش و آسایش تنها در جامعه‌‌ای پدیدار می‌شود که در آن آزادی وجود داشته باشند.
آزادی، پدیده‌ای نیست که بتوان آنرا از بازاری خرید یا از جایی رونوشت برداری کرد. آزادی، مانند دیگر ارزش‌های فرهنگی، تخمی است که، در زمینه‌‌‌-ی آگاه مردمان کاشته می‌شود و با بینش و کوشش آنها پرورش می‌یابد. درخت آزادی زمانی پایدار می‌شود که شهد میوه‌‌های آن در بینش مردمان آمیخته شود. یعنی رشته‌‌های اندیشه‌‌-ی آن مردمان از بافت‌های آزادی تنیده شده باشند.
مردمی که هزاران سال سرگردان و از خود بیگانه زیسته‌اند آنها مزه‌‌-ی آزادی را نچشیده‌اند و تنها بر گمان خود آن پدیده را می‌نگارند. این است که چنین مردمی بیشتر به دنبال باغی یا باغبانی می‌گردند که بتوانند میوه‌-ی آزادی را، که خودشان نمی‌شناسند، برای آنها به بار آورد.
از آنجا که زمینه‌‌-ی بینش ما به پلیدی‌ها آلوده شده است، از سویی تخم اندیشه تنها در زمینه‌ای آزاد رُشد می‌کند، پس

تا زمانی، که نتوانیم جهان‌بینی‌-ی خود را از آلودگی‌های هزاره‌ها پاک کنیم، نهال آزادی در جامعه‌‌-ی ایرانیان نمی‌روید. ما خود آزاد نیستیم و نمی‌توانیم آزادانه بیندیشیم، پدیده-‌ی آزادی را نمی‌شناسیم، چگونه باید پدیده‌ای را که نمی‌شناسیم بیآفرینیم. پدیده‌ای که بیشترین شمار مردم آن را سزاور خود نمی‌دانند. چون آنها خود را عَبدِ "الله" می‌دانند.
می‌بینیم که مسلمانان با ایمان، در مهد آزادی هم، آزاد نیستند حتا آنها با آزادی و آزادگان در ستیز هستند.

هر آموزگاری، اندیشمندی، دانشمندی، سخندانی، دانشدانی، نیک اندیشی، بزهکاری، شیادی می‌تواند پدیده-‌ی آزادی را برای ما بنگارد. ولی ما، تا مفهوم خودبودن، مفهوم خرد، مفهوم اندیشیدن را ندانیم، هرگز نمی‌توانیم درخت آزادی را پرورش دهیم.
آنگاه کسی می‌تواند با خرد خودش درآمیزد و پدیده‌‌های هستی را آزمون کند که او از درون خود آلودگی‌های هزاره‌‌ها را بیرون بریزد و زمینه-‌‌ی اندیشه‌‌-ی خود را با شک‌ورزی، گستاخی و خودآزمایی بارور سازد.
در سامان اجتماعی، انسان، برای گذراندن زندگی نیاز به آگاهی‌های اندکی دارد که آنها را از راه آموزش یا همزیستی فرامی‌گیرد. هر آگاهی‌ برآیند دانشی است که از گذشت‌های دور برآمده و در بی‌کرانه-‌ی آینده روان می‌شود. ولی ما تنها به بخشی از آن گستره نیاز داریم تا بتوانیم با مردم جامعه همآهنگ بشویم. از این روی ما کاربرد ابزارها را از کتاب‌ها می‌آموزیم، بر این روند هم، می‌پنداریم که هر آگاهی را می‌توان از کتابی برداشت کرد. این است که، خویشتن، خود را هم در کتاب‌ها جستجو می‌کنیم.
همانگونه که بدون پیشدانشی شیوه‌‌-ی رانندگی را آموخته‌‌ایم، گمان می‌بریم، که از راه شناختن چند دستور از سوی پیشوایی، خودمان را هم بازشناسی خواهیم کرد و پدیده-‌‌ی "راستی" را، که در زیر خاشاک هزاره‌ها پنهان شده است، به دست می‌آوریم.
انسان آزاده و جوینده می‌تواند، از دانشی که با هستی‌-ی او آمیخته شده است، توان خودش را بسنجد و بیآزماید، بداند، که او هم مانند دیگران توانمند است "دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد".
هر کس می‌تواند در مورد گفتار یا عقیده-‌ی آخوند-ی یا موبد-ی اندیشه کند. اوست که می‌تواند، با خرد و نیروی اندیشه، درستی یا کاستی‌های گفتار و عقیده‌های دیگران را ارزیابی ‌کند. نه این که او بخواهد راستی و درستی را از گفتار آخوند-ی یا موبد-ی برداشت کند.
آخوند نمی‌تواند پدیده‌ای را در ورای ایمانش شناسایی کند. زیرا آسمان پرواز اندیشه‌-ی انسان بی‌کرانه است ولی عقیده‌-ی آخوند بسان عقیده-‌ی موبد در تنگنای ایمانش گرفتار است.
ما باید بپذیریم که ایرانیان نمی‌توانند آلودگی‌های هزاره‌‌ها را به آسانی از جهان‌‌بینی خود بزدایند. ولی ما می‌توانیم امیدوار باشیم که جویندگان آزادی، با شک‌ورزی و آزمون، در این راه گام بگذارند. شناسایی کردن و ارزشیابی کردن، بینش و راستای نگرشی که امروز بر ما فرمانروا شده است، نخستین گامی است که می‌تواند ما را با آنچه که هستیم و آنچه می‌توانیم باشیم آشنا کند.

بیش از دوهزار سال است که والیان مذهب‌ها با شیوه‌های برده‌سازی بر جامعه-‌‌ی ایران حکمرانی کرده‌اند. حکومت اسلامی، که اندیشه-‌‌ی مردم را در سیاهچال ستم زندانی کرده است، زاییده و پروانده شده-‌‌ی بینشی است که در درون همین مردم فرو رفته و بر اندیشه‌-ی آنها حاکم شده است.

معیارهای سنجش ما، که راستای نگرش ما را نشان می‌دهند، از دروغ‌های ستمکارانی برداشت شده است که ما از کردار آنها بی‌زار و آزرده هستیم. ولی چون ما برده-منش پروده شده‌ایم، آزادمنشی را نمی‌شناسیم، به دنبال برده‌داری مهربان می‌گردیم تا زنجیر بردگی او را، که می‌پنداریم سبک‌تر است، به گردن بگذاریم.
شوربختی در این است که ما حتا برده‌دارانی تازه و نواندیش جستجو نمی‌کنیم بلکه ما برده‌دارانی فرسوده تر و پسمانده‌‌تر از آنچه که داریم خواهان هستیم. چون از خشم ستمکاران پیشین، که امروز فرونشسته است، رنج نمی‌بریم. از این روی آنها را مهربان و راستکار می‌پنداریم.
از آنجا که ما از خودبیگانه پرورده شده‌ایم، خود را نادان می‌دانیم و به تضادهایی که، در گفتار و کردار برده‌پروران کهن، هست برخورد نمی‌کنیم. حتا دیدن تضادها را نشان نادانی و ناآگاهی خود می‌پنداریم. پدید-‌ی جویندگی و گستاخی ، که در سرشت هر انسانی نهفته است، در وجود ما، گرفتار تن‌پروری و ترس از ناشناخته‌ها شده است. از این کاستی و درماندگی ما خود را با سخنان دروغوندان فریب می‌دهیم.
سخن از ایرانیانی است، که پسماندگی و بی‌دادگری را در احکام اسلامی شناسایی کرده‌اند، و برآنند که خود را از چنگال این عقیده، که تا مغز استخوان آنها رخنه کرده است، رها سازند. ولی این کسان به خویشتن بازنگشته و بیدار نشده‌اند که به جستجوی راستی و شناختن هویت خود به پردازند.
آن کس که فرهنگ خود را نمی‌شناسد، او هویت خود را نمی‌داند، او خود را مخلوقی نادان و ناتوان می‌پندارد، او به دنبال کسی می‌گردد که با خالق او پیوند داشته باشد تا او را رهبری کند. با این وجود این کسان در آغاز راه جویندگی و خودآگاهی گام نهاده‌اند. آنها دریافته‌‌اند که پیروی از اسلام برآیند نادانی و گمراهی است و نیز گمان می‌برند که هویت آنها در بنمایه‌‌های فرهنگ ایران روان است.
هویت انسان از بینش فرهنگی و اندیش-‌ی خود او ست. اگر انسان از دیدگاه آزمون شده-ی خودش به هستی بنگرد، خود را آزاد و آراسته به خرد می‌داند. هویت او به خودش، به آنچه که از درون خودش جوشیده است، پیوند دارد.
از دیدگاه اسلامی انسان مخلوق "الله" است پس ایماندار خود را بنده‌-ی الاهی می‌پندارد او هویت خود را در بندگی می‌شناسد نه در آزادی. گرچه ریشه‌‌های فرهنگ ایران هنوز در درون ایرانیان نخشکیده است ولی بُن‌-نهاد این فرهنگ شکسته و پاره پاره شده و در زیر خاشاک ستم زورمندان دوران پراکنده است.
فرهنگ ایرانی، که هویت انسان را برترین نماد هستی می‌داند، در لابلای واژه‌‌ها، افسانه‌‌ها، اسطوره‌‌ها و بنداده‌‌هایی است که در دیدگاه ما واژگون جلوه می‌کنند. شناختن پیوند این پاره‌‌ها و ریزه‌هایی، که هسته‌‌-ی این فرهنگ را در بر دارند، راهی است دراز و زنجی است فرساینده. از این روی تا کنون کمتر اندیشمندی در این راه گام گذاره است.

پرُفسور منوچهر جمالی
بی گمان نخستین پژوهنده‌ایست که پاره‌ها و ریزه‌های این جهان‌بینی را از ژرفای بنداده‌‌ها بیرون می‌کشد. او، از راه شناسایی بافت‌های این فرهنگ، ریزه‌های پراکنده-‌ی آن را گردآوری و سیمای سیاه شده-‌‌ی فرهنگ ایران را بازسازی می‌کند.

به هر روی سخن از کسانی است که، هنوز بندهای ایمان به خالقی را از اندیشه-‌ی خود نگسسته‌اند، آنها در خودباختگی خویشتن را جستجو می‌کنند. در این راه، برخی از این کسان ، به جای رهایی از دام آخوندها، گرفتار افیون موبدان زرتشتی شده یا می‌شوند.
موبدان، که خود را والیان زرتشت و انباردار فرهنگ ایران می‌خوانند، این جویندگان را از هر جنبشی بازمی‌دارند. زیرا موبدان فرسودتر از آخوندها هستند و آرمانی تازه ندارند که جوانان شوریده به خودآگاهی را برانگیزد. این است که این کسان، در تاریکخانه-‌‌ی اندیشه‌‌-ی موبدان، به بُن بست آرزوهای سنگ شده برخورد می‌کنند. این جویندگان بیش از پیش از خویشتن بیزار و از فرهنگ ایران دور می‌شوند.
درست است که نوشته‌‌های تاریخ به دروغ آلوده هستند و حتا یک برگ از آن یافت نمی‌شود که بر راستی نگاشته شده باشد. ولی درلابلای داستان‌ها، افسانه‌‌ها، اسطوره‌‌ها، که آنها هم پاکیزه نمانده‌اند، می‌توان تضادها و دروغ‌های نوشتارهای تاریخی را شناسایی کرد. گرچه این شیوه هم ما را به خودآگاهی و خویشتن یابی راهنمایی نمی‌کند ولی ما را به شک‌ورزی و جویندگی و راز گشایی برمی‌انگیزد. رویدادهایی که ما را با کردار موبدان دروغوند آشنا می‌سازد برگ‌هایی هستند که نوشته نشده‌ اند یا در درازای زمان نابود گشته‌اند.
آنچه، که در پندارمان به نام پیشینه-‌ی فرهنگ ایران می‌شناسیم، سیمای حکومت موبدان زرتشتی است که بر شاهان ساسانی فرمانروایی می‌کرده‌اند. این پندار نادرست نه تنها ما را از شناختن فرهنگ ایران دور می‌سازد بلکه فرهنگ ایران به آن اندازه زشت نشان می‌دهد که زشتی‌های اسلام را فراموش می‌کنیم.

همانگونه که دشمنان اندیشه، یعنی حکومت اسلامی، بزرگداشت فردوسی و مولوی و حافظ را برپا می‌کنند تا زشتی‌های اسلام را بپوشانند. بر این روش آخوندها بر پیکر اندیشمندان کافر قبای اسلامی می‌پوشانند تا از پوشش اندیشه‌-ی کافران دام بسازند و خامباوران و رمیده شدگان را به دام بیندازند. به همین روند هم موبدان، از نام و آموزه‌‌-ی زرتشت، ابزاری ساخته بوده‌اند، که ریشه-‌‌ی نواندیشی را در مردمان بسوزانند، تا بتوانند به نام دین زرتشتی بر اندیشه‌‌-ی جامعه حکومت کنند.

اشاره‌ای به تضادهای گاتاها با کردار موبدان:
آموزه‌‌-ی زرتشت را می‌توان شاخه‌ای از فرهنگ ایران شمرد. راستای این آموزه را می‌توان خردورزی، راستکاری، به زیستی و فرشکرد(نوشوندگی) جهان دانست. ارزش و شکوه این اندیشه یا آموزه بیشتر بر مفهوم دو واژه‌ آشگار می‌شود. مفهوم پدیده‌-ی"راست" و مفهوم پدیده‌ی"دروغ". البته گوهر معنای این دو واژه از بینش ما ایرانیان گم شده است.
در این اندیشه، سامان و آسایش اجتماعی را بر بنیاد "راستی" استوار است. ترس و ستمکاری و بدبختی به همراه "دروغ" پیدایش می‌یابند.
یعنی اگر به ارزش سرود‌های گاتا برخورد کنیم می‌توانیم برداشت کنیم که زرتشت آزادی، دادگستری، پيشرفت، آسايش، شادی، مهر، بزرگی، دانش و ساماندهی کشور را تنها در پرتو "راستی" امکان پذير می‌داند.
نیز به ژرفی دیده می‌شود که زور، ستمکاری، پسماندگی، بدبختی، رنج، پستی، نادانی ، نابسامانی کشور در زهر "دروغ" گسترش می‌یابند.
« از آن دو مينو، دروغوند، ورزيدن به بد ترين کارها را برگزيده است.
مينوی فزاينده، که استوارترين آسمان ها را بر خود پوشيده است، راستی را» (اهنود گات: يسنای 30‌، بند5)
« هيچ کس از دروغوندان گفتارهای نيک را نشنوده است.
چون او خانه، خاندان، روستا و کشور را در تنگی و مرگ نهاده است.» (اهنود گات: يسنای 31، بند 18)
داستان آلودگی‌‌-ی منش ایرانیان، به ويروس ترس و دروغ، در دوران ساسانيان به کوشش موبدان آغاز شده، با هجوم تازيان و تحميل شريعت اسلام، به کوشش "اسلامزدگان ايرانی" تکامل يافته است.
برای روشن شدن ولایت موبدان زرتشتی در دوران ساسانی به بخشی از نانوشته‌‌های تاریخ اشاره می‌کنم.
سوی نگرش و تاریخ فرهنگ بیشتر مردمان جهان را می‌توان از کتاب‌های دینی آنها برداشت کرد. بیشترین کتاب‌های دینی‌-ی ایرانیان در دوران ساسانیان بازنویسی و دگرگون شده‌اند که برخی از آنها چند سد سال و برخی بیش از هزارسال پس از هجوم تازیان از پهلوی به فارسی برگردانده شده‌اند.
البته برخی مانند شاهنامه، که از زیباترین ارزش‌های فرهنگی‌-ی جهان بشمار می‌آید، برگردانی است از خدای نامه که فردوسی آن را به گوهر هنر خود آراسته است.
اوستا، بندهش و کتاب‌هایی از این شمار پیش از اینکه به زبان فارسی درآیند آنها به عربی، انگلیسی و آلمانی یا به فرانسه برگردانده شده بوده‌اند. درون مایه-‌‌ی این کتاب‌‌ها نشان می‌دهند که بنمایه‌‌-ی تاریخی و اسطوره‌‌ای آنها به دست دشمنان فرهنگی (شاید موبدان زرتشتی) دگرگون گاهی واژگون شده است. با این وجود هنوز شیره-‌ی فرهنگ ایران و خراش‌های چنگال دشمنان در لابلای اسطوره‌های آنها آشگار است.
باستان شناسان جهانی، پس از رازگشایی از سنگ نوشته‌‌های بیستون و تخت جمشید به کمک یادداشت‌هایی، از تاریخ‌ نگاران یونانی و آسوری، به شکوه شاهنشاهی هخامنشی پی‌برده‌اند. با یافتن منشور کوروش، برای مردم شناسان، بنیاد بینشی آشگار می‌شود که جامعه شناسان جهان را به شگفتی وادار می‌کند. در همه‌‌-ی نوشتارهایی، که از زرتشتیان بازمانده‌اند، نامی از پادشاهان هخامنشی برده نشده است.
در شاهنامه (برگردانی از خدای نامه) از دارا سخن رانده شده است که با سپاهی انبوه در برابر سپاه اسکندر شکست می‌خورد. از نانوشته‌‌های این کتاب‌ها می‌توان به بخش‌های گم شده‌ای، از تاریخ و فرهنگ ایران گمان برد، که از راه کینه ورزی نابود شده‌اند.
دشمنی و ستیزه جویی موبدان را، که گردآورندگان این نوشته‌ها هستند، می‌توان در شاهنامه هم پیدا کرد. می‌بینیم که، این نویسندگان حکومت اسکندر را، بسان چاپلوسی‌-ی مسلمانان از خلفای اسلام، ستایش می‌کنند. این کسان اسطوره‌های ایرانی را به نام اسکندر برمی‌گردانند و رنج سرشکستگی‌‌-ی خود را در برابر اسکندر با یک مشت دروغ می‌پوشانند.
فردوسی خودسرانه اسکندر را ستایش نمی‌کند بلکه در خدای نامه‌‌ای، که او در دست داشته است، اسکندر را چنین ستوده بوده‌‌اند. به ستمکاری‌-ی اسکندر و کشتار شاهزادگان ایرانی خیلی کوتاه، پس از دوران اشکانیان، در سرآغاز پیدایش اردشیر بابکان اشاره می‌شود.
تاریخ هخامنشی را، پیش از هجوم تازیان به خواست ولایت موبدان، از همه‌‌-ی نوشتارهای تاریخی گم کرده‌اند.
انگیزه-‌‌ی این دشمنی در سنگ نوشته‌‌های داریوش و کوروش پیدا می‌شود. کوروش بُت‌های بابل، مردوک، خدایان آشگار مردمان را ستایش می‌کند. در آزاد ساختن مردم بابل هیچ کجا نه از زرتشت و نه از آهورامزدا سخنی رانده شده است.
در سنگ‌نوشته‌‌های داریوش هم از زرتشت و آهورامزدا نامی نیست بلکه او خود را برگزیده-‌‌ی اورمز یا هُرمز می‌خواند. ویژگی‌های اورمَز با آهورامزدا برابر نیستند که بتوان آنرا به آهورامزدا همانی داد.
در زمانی دیرتر، اورمَز و آرمیتی آفریننده‌‌-ی آهورامزدا هستند که برخی آرمیتی را دختر آهورامزدا می‌شمارند. اورمَز = بُن ماه = زهدان ماه است. می‌بینیم که پیروزی‌‌-ی اسکندر، به ویژه حکومت یونانیان بر ایران، همانند پیروزی‌‌-ی تازیان بدون پیش‌کاری و دشمنی والیان دینی به آسانی امکان پذیر نبوده است.

حکومت چندین ساله-‌ی یونانیان در ایران و نیز حکومت‌های هزار و چهارسد ساله‌-ی اسلام بر ایرانیان نشانی از خودبیگانه بودن مردمان ایران است. از خودبیگانـه شدن انسان تنها در ترس و فشار حکومتی ساختار می‌یابد که والیان مذهبی بتوانند اندیشه-‌‌ی اجتماع را مهار شده در دست داشته باشند.
زورآوران دینی عقیده‌‌-ی خود را جایگزین هویت انسان می‌کنند. آنها انسان را مانند ابزاری نابخرد و گوش به فرمان پرورش می‌هند. این است که ایرانیان، هنوز هم عرب‌زادگان عمامه سیاه را سید می‌نامند. مردمی که از خود بیگانه شدند آنها از حکومت بیگانگان حتا از پست شمردن خود شرمسار نمی‌شوند.

برگردیم به نانوشته‌‌های تاریخ. در کتاب‌های تاریخی و دینی نشانه‌‌های اندکی از اشکانیان برجای مانده است. ولی از نانوشته‌‌ها می‌توان دریافت که اشکانیان ایرانی بوده‌اند. آنها یونانی‌ها را از ایران بیرون رانده و ایران را آزاد ساخته‌‌اند.
از اینکه اردشیر بابکان با نیرنگ بر اردوان می‌شورد، ناجوانمردانه خاندان او را کشتار می‌کند، می‌توان برداشت کرد که در فرمانروایی اشکانیان بیشتر دادگری و کمتر ستمکاری وجود داشته است. زیرا اردوان با اردشیر، که خود را از نژاد اسفندیار ‌خوانده است، دشمنی نمی‌ورزد و او را با مهربانی می‌پذیرد.
پس از اشکانیان روند فرمانروایی در ایران به فرمان موبدان زرتشتی و پسماندگان اسفندیار( دشمنان دیرینه‌ی فرهنگ ایران) نگاشته می‌شود.
درنوشتارهایی، که به جای مانده‌اند، دوران فرمانروایی چند سد ساله-‌‌ی اشکانیان ناپیدا است ولی سخن از افکندن و گسترش دین زرتشتی به درازا کشیده شده است. در این زمان، که سخن از زرتشت رانده می‌شود، به راستی هیچ نشانی از خود زرتشت نیست. (به زمانی که زرتشت می‌زیسته است، دیرتر اشاره می‌کنم)[***]
نشانه‌‌های بسیاری از ستمکاری موبدان، در نانوشته‌‌های تاریخ، برجای مانده است که می‌توان آنها را از آواره شدن ایرانیان در سرزمین‌های بیگانه شناسایی کرد. در دوران ولایت موبدان، بسان دوران ولایت فقیه، بسیاری از ایرانیان، که پیرو دین‌های دیگر بوده‌اند، از این ایران می‌گریزند.
پرسش: چرا ایرانیانی، که پیروی از موبدان زرتشتی نمی‌کردند، از ایران رانده شده‌اند؟
پاسخ این پرسش، با شناخت امروز ما از احکام اسلامی، چندان دشوار نیست.
از پناهجویان میترایی در روم، از فرار و آوارگی‌-ی پیروان سکایی ( شاید سیستانی‌ها) در باختر دریای مازندران، از زیستن و نشانه‌های فرهنگ سیمرغیان در اروپای باختری(اوکرایین و کشورهای بالکن)، از آوارگی و دربدر شدن دگراندیشان داستان‌های نانوشته‌ای وجود دارند که بسیار شنیدنی هستند.
فریاد این آوارگان تنها به گوش کسانی می‌رسد که هویت خود را نباخته‌اند. بیشتر این فراریان هستی‌-ی خود را از افشاندن هستی‌-ی خدایان( زمین، ماه، مهر، باد، آب و برخی ستارگان) می‌دانسته‌اند آنها برده و بنده-‌‌ی خدایی نبوده‌اند. از دیدگاه ایمانداران "آزاداندیشان" جاهل و گمراهند و باید با جنگ و جهاد با آنها رفتار کنند.
راز فرار ایرانیان در این بوده است که:
یا در میهن خود از اندیشه‌‌-ی خود بگذرند یا با اندیشه-‌‌ی خود از میهن خود بگریزند.
داستان اندیشه سوزی و انسان‌ستیزی والیان دینی داستان هزاره هاست که نمی‌توان به اندک اشاره‌ای آنها را بازگو کرد. ولی خاموشی در برابر دروغ سزاوار آزادیخواهان نیست. باید شناخت که آخوندها از روند و شیوه-‌‌ی همین موبدان زاییده شده‌اند. هسته-‌‌ی هر دو در کشتزار دروغ پرورش یافته است و برآیند افسون همه‌-ی آنها زهری است که بنیاد خرد انسان را می‌خشکاند.
شاید این هشدار برای کسانی باشد که با گستاخی از دام آخوند می‌گریزند و از میهن‌پروری و خوشباری به ورد و فریب موبدان گرفتار می‌شوند.
همین زمان هم موبدان زبان نشناس در برگردان خرده اوستا و یشت‌ها در دروغ‌های بافته شده‌‌-ی پیشین دست و پا می زنند. این موبدان"اهورامزدا" را به "خدای بزرگ" (با ویژگی‌های الله) ترجمه، تحریف و تفسیر می‌کنند.
آنها او را خدای یکتا یا دانش‌بزرگ نام نهاده‌اند.
آنها زرتشت را، بسان محمد، به پیامبری "مبعوث" کرده و او را در جایی، بسان علی، به "شهادت" می‌رسانند. چیزی نمانده است که این موبدان، هجرت و شق القمر را در گاتا تفسیر و نبوت رسول الله را هم پیشگویی کنند.
در همین نوشته‌‌ها دیده می‌شود که آهورامزدا و همزاد او اهریمن (از آمیزش اورمز و آرمیتی) زاییده می‌شوند. اهریمن همزاد، جفت جدا ناپذیر، آهورامزدا ست. هریک از آنها، بسان دو بال کبوترند، بدون یکدیگر کارآیی ندارند. این دو همزاد در همیاری با یکدیگر همآهنگ هستند نه در دشمنی و ستیزه جویی. در همه-‌‌ی اوستا آهورامزدا خدایان بسیاری را ستایش و از همیاری آنها سپاسگزاری می‌کند.
استاد بزرگ، پورداوود، که یشت‌ها را به فارسی ترجمه کرده است، بی گمان با این کار به ارزش‌های فرهنگی ایران افزوده است. او می‌فرماید: که هیچ گاه ایرانیان پدیده‌‌های طبیعی، بسان ماه و خورشید و ستارگان، را پرستش نمی‌کرده‌اند بلکه آنان آهورامزدا، خدای یکتا، را می‌پرستیده‌اند.
سپس همین باورمند، ماه یشت، مهر یشت، رام یشت، ارت یشت، رام یشت، بهمن یشت و...یشت‌های دیگر را از پهلوی به فارسی برگردانده است.
آیا این استاد نمی‌داند که ماه و خورشید و زمین و باد و آب و ستارگان از پدیده‌‌های طبیعی هستند؟
آیا به درستی نمی‌شناسد که خود آهورامزدا از همین پدیده‌ها در شگفت است و آنها را به نام خدایان ستایش می‌کند.
البته استاد پورداوود این خدایان را "موکلین" اهورامزدا تفسیر می‌کند.
آیا او که چندین زبان به ویژه زبان عربی را به خوبی می‌داند مفهوم کلمه‌‌ی "موکل" را نمی‌فهمد؟
یا او از دینداری به ویژه از ایمان به تورات به کژپنداری می‌گراید.
در همین یشت‌ها آمده است که جمشید برای برپاساختن بهشت در روی زمین همکاری با آهورامزدا را نمی‌پذیرد. او با خدایان دیگر پیمان می‌بندد که بیماری و پیری را از انسان دور بدارند.
اگر کسی راستکاری را از زرتشت یاد بگیرد می‌بیند که حتا نام "آهورامزدا" آمیخته‌ا‌ی از نام های خدایانی دیگر است.
آهورا = ابر‌ یا خورشید جان‌بخش، مزدا = ماه دانا است، که هور = خور = خورست و مَز = مَس = ماه، خود پیش از آهورامزدا خدایان افشاننده‌‌-ی جان و ‌ خرد بوده‌اند.
آثر یا آذر که فرزند(پسر شاید هم دختر) آهورامزدا باشد هنجار دهنده‌-ی ناهنجاری‌ها بوده است.
از ویژگی‌های این خدایان این است که هیچکدام از آنها همه چیز را نمی‌داند حتا پیشدان هم نیستند و هیچکدام بر دیگری فرمانروایی نمی‌کند. به ویژه هیچ یک، از خدایان فرهنگ ایران، پیامبر یا احکامی را برای انسان نفرستاده است. پیامبران و فرشته‌‌ها و احکام، از یافته‌‌های دین‌فروشان، زنجیرهایی هستند که آنها را برای بردگی‌‌-ی انسان بافته‌‌اند.

[***]
بیشتر پژوهشگران فرهنگی، زرتشت را اندیشمند تاریخی نه اسطوره‌ای
می‌دانند. آنها بخش‌هایی از سرودهای گاتا را نیز برآمده از اندیشه-‌‌ی زرتشت می‌شمارند. این پژوهشگران زمان زاده شده و زیستن زرتشت را، به درستی، پیدا نکرده‌اند و آنرا با تفاوت بیش از هزار سال گمان می‌زنند. ولی همه‌‌-ی آنها بر این باورند که هماندیشان و یاران زرتشت، در زمان زیستن او، در شمار اندک بوده‌‌اند.
آنچه که ما امروز از دین زرتشتی می‌شنویم برآینده روندی است که، دستکم 700‌‌ سال پس از زرتشت، در دوران ساسانی، آن هم با زور، در برخی از بخش‌های ایران گسترش یافته است. البته اوستا و حتا گاتاها چند بار نابود و هر بار پس از چندسد سال بازنویسی شده است. این نوشتارها یادگارهای فرهنگ ایران هستند و موبدان زرتشتی آنها را نگه دار کرده‌اند. از این دیدگاه به راستی سپاس و آفرین مردم ایران شایسته-‌ی آنهاست؛ ولی موبدان وارث و فرمانروای فرهنگ ایران نیستند.
به هر روی نشانه‌‌های فرهنگ ایران در این نوشتارها و نیز در شاهنامه و در سروده‌‌های مولوی نهفته شده‌اند. هر انسانی که زمینه‌‌-ی خرد و اندیشه‌‌-ی خود را از آلودگی‌های اسلامی پاک کند می‌تواند راهی به سرچشمه‌‌-ی این فرهنگ پیدا کند.
آموزه‌‌-ی زرتشت در خون موبدان ریخته نشده است که تنها آنها بتوانند اندیشه‌‌-ی زرتشت را بفهمد و تفسیر کند. کسی نمی‌تواند امید داشته باشد که آخوندی پسماندگی-‌‌ی اسلام را برای او آشگار سازد. چون؛ آخوند اسلام فروش است نه اسلام شناس.
موبدان زرتشتی هم بیشتر از دیگران چیزی در دست ندارند که بیشتر از دیگران بدانند. دانستن از پیوند عمامه، دستار، کُستی و خرقه به درون کسی فرو نمی‌رود. پیشوایان مذهبی اگر نادان نباشند بی گمان دروغ پردازند. براین اساس هم شایسته نیست که کسی، برای دانستن، دیدگاه زرتشت را از موبدی بیاموزد.
هر کس می‌تواند خردمندانه خودش به کاستی‌ها و زشتی‌های گفتار ایمان‌داران پی‌ببرد.

در بازار دین‌فروشان زنجیر و ریسمان و احکام بردگی می‌فروشند. دانایی، خوداندیشی، خردورزی، آزادی از پدیده‌‌های نیستند که بتوان آنها را خریداری کرد. آخوند دکاندار اسلام است، اسلام دین رسول الله است. اسلام از اوامر الله سخن می‌راند و این احکام با فرهنگ ایران، که بر خرد انسان استوار است، سازگاری ندارد.

شور بختی ایرانیان در این است که موبدان از بازماندگان اسفندیار، از تخم تور، پسر نابکار فریدون هستند و دشمنی آنها با ایرج (فرهنگ ایران) پنهان مانده است. زیرا آنها اشکانیان را سرکوب کرده و دینی را به نام زرتشت بر ایرانیان افکنده‌اند. در زیر این ستم ایرانیان از خویشتن بیگانه شده و به بندگی‌-ی آهورامزدا درآمده‌اند.
این بود که؛
مجاهدین اسلام هم به آسانی توانسته‌اند بیشتر ارزش‌های فرهنگی را نابود سازند یا به غنیمت بگیرند و آنها را به رنگ و فریب اسلامی آلوده سازند. «آهورامزدا» یکی از نام های پُر ارزشی است که به غنیمت الله در نیامده است.

اکنون اسلامزدگان و موبدان، سیمای "آهورامزدا" را همانند "الله" می‌نگارند. با این دروغ آهورامزدا را با الله همانی می‌بخشند و از زرتشت هم یک رسولی از رسولان الله می‌سازند. کسی که با شمشیر به جنگ فرهنگ نمی‌رود.
واژگون ساختن ارزش‌ها، دروغ پردازی در بنداده‌ها، تحریف و تفسیر رویدادهای تاریخ از ابزارهایی هستند که با آنها می‌توان بینش آزادگان را کژ و نازا کرد.

مردو آناهید

مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

Sunday, March 07, 2010


کوزه-هایی که دروغ تراوش می‌کنند


مـردو آنـاهيـد



آخوند، یک پیشه ور است که کالای اسلام می‌ فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌ کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار، گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه-ی دروغ سازی-ی اسلام و برای فروش این کالاست.
(اسلامفروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).

اگر دستکم کسانی، که حکومت اسلامی را نمی پذیرند، دروغ-های آخوندها را ستایش نمی کردند؛ مردم ایران اندکی به آزادی نزدیک می‌ شدند. ولی از شوربختی همین روشنفکران، پیشاپیش و تازه به تازه، گفتار آخوندها را در زربرگ می پیچند و آنها را به نام "راستی و درستی" نشان می گذارند.
پژوهش در زاویه-ی دیدگاه یک آخوند چندان دشوار نیست؛ اگر ما نخست زمینه-ی نگرش او را شناسایی کنیم.
یک آخوند، به جهان هستی، بر زمینه-ی خلقت، به اراده-ی الله، می نگرد. در این دیدگاه انسان بنده و محکوم به اطاعت از اوامر الله است. در پهنای زاویه-ی این دیدگاه، به جز بردگی-ی انسان و پندارهای آمیخته به دروغ، چیز دیگری دیده نمی شود.
یک آخوند یا، پذیرفته است که او، مخلوقی نابخرد است و نیاز به اوامر الهی دارد؛ یا به دروغ آن را به این گونه بازگو می‌کند. همه-ی شاخه و برگ‌ها، کتاب‌ها و گفتارهای اسلامی، از همین دیدگاه برداشت شده-اند.
از اسطوره-ی آدم و حوا، جن و روح، انبیا و احکام اسلامی تا داستان‌هایی که برای علی، حسین و رضا بافته-اند. حتا
داستان فرزند امامی که، هیچ یک از زنانش آبستن نشدند، پس از مرگش برای او فرزندی خلق کرده و سپس غیب کرده-اند. همه و همه-ی این تصورات را، از حکایت‌های پیشین مردم دزدیده-اند و، بر زمینه-ی نگرش خلقت در اسلام، برای سوختن خرد انسان بازگو کرده-اند.

این داستان-ها، که پندارهای پیشینیان و بافته-های دروغ اسلام سازان هستند، تار و پود عقل، علم، حکمت، معرفت، منطق و فلسفه-ی یک آخوند را می‌ سازند. مهم این نیست که خود یک آخوند تا چه اندازه در مرداب دروغ فرو رفته است بلکه مهم این است که پیشه-ی او عقلی کردن و فروختن این دروغ‌ها و بافتن و ساختن دروغ‌های تازه-ای است.
اسلامفروشی که، بدون فریبکاری، در پیرامون عقیده-ی اسلامی، حتا یک سخن راست بگوید، با همین سخن، بخش‌های پیوسته به دروغ، که هستی-ی او را ساختار شده-اند، از هم می‌ پاشند. این مانند بندی است که سدها مداد را به هم پیوسته داشته است. اگر گره آن بند باز شود انبوه مدادها به هم می‌ ریزند.
برخی ادعا دارند، که می تواند (در برخورد به اسلام) اسلامفروشی راستکار یا راستگو وجود داشته باشد، این کسان خود، از دیدگاه آخوندی به جهان هستی می‌ نگرند، آنها نمی توانند دروغ را شناسایی کنند.
برای نمونه:
« الله » در قرآنش، "روح" را رازی نا گشودنی می‌ خواند، به " رسول الله " امر می‌ کند: از تو در مورد "روح" می‌ پرسند. این رازی است که « الله » بر آن آگاه است، کسانی که در جستجوی این راز بکوشند گمراه خواهند شد.
با این وجود آخوندها خود را "روحانی" نامیده-اند در جایی که محمد خودش را جسمانی می دانسته است. یا این که محمد هر پدیده-ای را " آیت الله " (نشانه-ی الله) می‌ داند، چرا آخوندی می ‌پذیرد او را " آیت-الله " بنامند.
یعنی آخوندها حتا نام و ویژگی‌هایی خود را هم، از چشمه-ی دروغ دزدیده، به دروغ به خود بسته-اند.

آیت-الله بودن یا آیت-الله شدن نشان برتری نیست. زیرا ویروس ایدز، میکرب وبا، ویروس آنفولانزا، پشه-ی مالاریا، سرطان روده، کرم کدو همه آیات الله و همه عظما هستند. البته برای بشریت، ویروس ایدز خیلی کمتر از یک آیت الله زیان بخش است.

به هر روی آخوند، یک پیشه ور است که کالای اسلام می‌ فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌ کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار، گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه-ی دروغ سازی-ی اسلام و برای فروش این کالاست. (اسلامفروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).
برخی شاخ‌های آشگار دروغ‌های خود را در واژه-ی "راستین" پنهان می‌کنند. این کسان برآنند که شک ورزان را بفریبند تا آنها هر آگاهی را، که در پیرامون اسلام می‌ شناسند، که خود می‌ بینند و می‌ دانند، دروغ بشمارند و تنها دروغ‌های اسلامفروشان را به نام "راستین" بپذیرند. خیانتی که این اسلامفروشان به فرهنگ ایران کرده و می‌کنند بیشمار است. حتا آنها درون مایه-ی واژه-ی "راستین" را هم به دروغ آلوده کرده-اند.
سخن از شناخت ساختار زمینه-ای است، که نگرش آخوند، تنها، در آن زمینه می‌ گردد. شناسایی این زمینه از نیازهای فرهنگی است که برای جامعه-ی ما بسیار پُر ارزش است. زیرا نگرش مردم ایران آن چنان به زهر دروغ آلوده شده است که آنها توان شناسایی راستی را ندارند. ولی آزادی و حقوق بشر تنها در بینش راست‌منشان در خور شناسایی است.
برای روشن شدن زمینه-ی دروغ در دیدگاه اسلامفروشان، گفتارهای دو آخوند را، که سخت نگران اسلام عزیز و انسان ستیز هستند، بررسی می‌کنیم. هر دو آخوند، با دروغ‌‌های بافته شده-ی خود، مردم را برای پشتیبانی و نجات اسلام می‌ فریبند. هر دوی آنها شورش 57 و اسلام را سر آغاز آزادی و پیشرفت مردم ایران می‌ شمارند.

1 - بررسی-ی گفتار خامنه-ای در کوی دانشگاه:
سخنان خامنه-ای با دانشجویان آن چنان است که گویی او کودکان ناآرامی را می‌ ترساند.
چکیده-ی گفتار او را می توان بدین گونه بازگو کرد: "شما دانشجویان مسلمان و در نتیجه خوب و پشتیبان حکومت اسلامی هستید. کوشش کنید که از درستان بازنمانید و بتوانید بیشتر از اسلام عزیز پشتیبانی کنید تا جهانیان بدانند که شما بچه-های با ایمانی هستید و اسلام دانش پرور است. در مورد این که برخی بسیجی-ها، که نافرمانی کرده-اند و شما را کتک زده-اند، من خودم همشان را تنبیه می‌ کنم.
البته در زندان [اردوگاه مرگ] کهریزک هم خلاف کاری شده است و چندتایی هم جان باخته-اند. ولی شما هیچ اندیشه-ای نکنید زیرا من گفتم که جداگانه به این جریانات رسیدگی بشود. اگر هم کسی خلافی کرده باشد گفتم که مجازاتش کنند.
"همه مراقبت کنند در اين « مسائل سياسی کوچک و حقير »، کار علمی دانشگاه-ها و کلاس-ها و مراکز تحقيقاتی دچار آسيب نشود و هدف آشکار و مشخص دشمن برای اينکه حداقل مدتی دانشگاه-ها را به تعطيلی و تشنج و اختلال بکشاند محقق نگردد".
به زبان آدمی یعنی: اگر شما برای افشای جنایات حکومت کاری بکنید می گویم که دانشگاها را ببندند.
البته این آخوند کوته-بین، جلوی همان دانشجویان بی شرمانه، از جنایات پلیس و بسیحی-ها، برای سرکوب آزادیخواهان، ستایش می‌ کند.
به دانشجویان وعده می‌ دهد که در آینده به جنایات گماشتگانش، که شاید خلافکاری کرده باشند، رسیدگی خواهد شد. ولی اکنون باید آبروی اسلام، که خدشه برداشته است، بهبود پذیرد و نخست به کردار کسانی رسیدگی کرد که این مردم را به خیابان‌ها کشانده-اند.
به زبان آدمی، یعنی: نخست هر آوایی را، که ورای خواسته-ی ما بلند شده است، باید در گلوی فریادکننده خفه کنیم که دیگر کسی، از ترس مجازات‌های ما، دهان باز نکند.
از آن جا که پول-هایی، که به نام مجتبی خامنه-ای، از بند بانک‌های انگلیس آزاد شده-اند. اینک این آخوند به شرکت و جاسوسی-ی هماندیشان و همیاران انگلیسی خود، در این جنبش، شک می‌ ورزد.
هیچ کس نمی داند که شماری بی گناه بازداشت و شکنجه می شوند تا به زور، پول-های دزدانی را، از چنگ دزدانی دیگر، آزاد کنند.
برای این که یک کس از، گماشتگان، حکومت اسلامی، از سوی پلیس فرانسه بازداشت شده است. حکومت اسلامی، برای آزادی ساختن این گماشته، شماری را به جرم جاسوسی-ی فرانسه به زندان می‌ اندازد و زندگانی انسان‌هایی را تباه می‌سازد تا گماشته-ی خود را آزاد کند.
البته این درست مانند مجازاتی است که در اسلام حتا برای قتل امر شده است. آخوند بهتر می داند که چگونه از این اوامر الهی سود ببرد. آخوندها همه-ی کشورها را مانند " طایفه و قبیله" می پندارند. زیرا میدان فکر یک فقیه فراتر از این نمی ‌ رود.

سوره‌-ی البقره، آيه‌-ی 178:
ای کسانی که ايمان آورده ايد، برای شما مجازات قتل چنين نوشته شده است: آزاد را به جای آزاد، برده را به جای
برده، زن را به جای زن (بُکشید)، و چنانچه برادر مقتول از مجازات قاتل در گذرد، او را مورد احسان قرار دهيد (به او پول بپردازيد)، و اين تخفيف رحمتی است برای سروران شما و هر کس از اين موازين تجاوز کند برای او عذابی هولناک خواهد بود.

1 - حکایت:
امیری عابد در بلاد خامنه حاکم شده بود. روزی بر خری چموش نشسته، خراج هزارساله را در خورجین نهاده، به قصد پرداخت باج، به دیار اجدادش در راه بود. بر نوار رونکی-ی [*] آن کوسه خر نوشته بود:
در خریت برابریم؛
مطیع امر رهبریم.
لگامدارش که غلامی کودن، از نژاد خشمآوران، بود.
از او پرسید: یا امیرالمومنین، خریت که از پیشانی خودت هم خوانده می‌ شود، پس بر رونکی-ی این خر چرا بنویسی؟
امیر گفت: ای غازی نژاد، رهزنان از پس من آیند، پیشانی-ی مرا نخوانند.

هر که بر کوسه-ای سوار نشست
او بلند است و پیروانند پست
او که از رهزنان بلندی یافت
بـُد نژادی لگامدارش هست

لگامدار، بر رکاب امیر بوسه زد، او را سجده برد و پرسید: مولای من، آیا آبروی تو از "سواری" بر این مرکب است یا آبروی این مرکب از "سواری دادن" به تو ست؟
امیر گفت:
پدیده-ی "آبرو" در عقل غلامی کودن نگنجد؛ " آبرو" از درون این خورجین برآید نه از ترکیب دو "بی آبرو".
[*] رونکی (رانکی): بندی است که، از زیر دم و بالای ران خر می گذرد، دو پهلوی پالان را به هم پیوسته می دارد.

2 – بررسی-ی گفتار آیت الله منتظری در پاسخ باورمندانش:
منتظری هم مانند خامنه-ای نگران خدشه دار شدن، نظام حکومت اسلامى، در بين توده ها و در سطح جهانى است. بیشتر ترس او از آن است که مبادا این حکومت سرنگون بشود.
او با همه-ی سادگی که از خود نشان داده است به دروغ می‌ گوید:
"دين اسلام، دين كامل الهى است و در آن آزادى عقيده و بيان چنان روشن و واضح است كه قرآن كريم در مورد اصل پذيرش دين مى فرمايد: ( لا اكراه فى الدين ) يعنى زور و اجبارى در پذيرش دين نيست; و بايد پذيرفتن اصول دين با استدلال و برهان باشد".
او، برای دروغگویی، نیمی از آیه را می‌ گوید و نیم دیگر را پنهان می‌ دارد. همین نیم آیه را هم به دروغ ترجمه می‌کند. زیرا در ( لا اكراه فى الدين ) سخن از پذیرفتن "اصول دین" با استدلال و برهان نیآمده است.
او به دروغ ادعا دارد که: "الا اکراهَ فی الدّین" به مفهومی که هر کس آزاد است اسلام را بپذیرد یا رد کند. ولی
در سوره البقره، این آیه 256 چنین می‌ گوید:
"در دين اكراهی نيست‏؛ زیرا كه راه از بيراهه به روشنى آشكار شده است‏".

به درستی از آیات دیگر، در قرآن، آشگار می ‌شود که هر مسلمان باید، یعنی مجبور است، اسلام را به آنگونه که امر شده است بپذیرد و "در ایمان او نباید هیچ اکراهی وجود داشته باشد". اگر در ایمان کسی اکراهی باشد او کافر است و مجازات می‌شود
.
سوره 4، النساء،آیه 14:
و آن كس كه از اوامر « الله » و رسولش سرپیچی کند و از احکام او بگذرد، او را در آتشى جاودانه وارد مى‏كند؛ و براى او مجازات خواركننده-‏اى است‏.
آیه 84: پس بـُکش در راه « الله »، و مومنان را بر این تشویق کن، تو پاسخگوی نیستی! باشد که « الله » از قدرت كافران جلوگيرى كند، « الله » قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است‏.

سوره 5، المائده،آیه 115:
« الله »، گفت: اگر بر آنچه که برشما فرود آورده-ام کافر شوید، شما را آن چنان عذاب دهم که احدى از جهانيان را چنان عذاب نكرده باشم‏.
هیچ اکراهی در دین نیست چون، از دیدگاه رسول الله، همه چیز در قرآن روشن بیان شده است.

نمونه-ای از این گونه دروغ‌ها:
خمینی چند سال پس از آن که زورمند شد. می‌ خواست همه-ی دگر اندیشان، حتا کسانی که در شورش 57 او را پشتیبانی کرده-اند، کشتار کند. از این روی او با خشم فراوان، با این مفهوم، می گوید: ملت انقلاب کرد و آنرا به ما سپرد، ما سستی کردیم، ما ضد انقلاب را آزاد گذاشتیم، ما به اُمت اسلام خیانت کردیم من از این ملت معذرت می‌خواهم.
سپس چنین می‌ گوید: "که امامان و پیامبران همه کشتار می‌ کرده-اند و از این که او در کشتار کوتاهی کرده است از اُمت مسلمان معذرت خواهی می کند".
هزاران بیگناه در پی آیند این "اعتراف به خیانت" و "معذرت خواهی" کشتار می‌شوند.
در جایی که خمینی در این اعتراف امر به کشتن دگراندیشان می‌ کند و به کردار بسیاری کشته می‌ شوند.
آیا ناجوانمردانه نیست؟ که کسی بگوید: خمینی به خیانت خود اعتراف کرد و از مردم معذرت خواست.

نمونه-ای دیگر:
در نخستین ماه-ها پس از" شورش 57" که کسانی از سرکوب شدگان هنوز در زندان بوده-اند. طالقانی می گوید: "در اسلام، زندان وجود ندارد، مجرم را قصاص می کنند یا"حد" می زنند".
"حـَد" یعنی زدن تازیانه، بریدن سر یا بریدن دست و پا، پرداخت دیه و سنگسار، خشونت-هایی که ننگ بشریت هستند.
آیا ستمکاری و دروغ نیست که کسی بگوید: در اسلام تا آن اندازه آزادی ست که طالقانی، می گوید: "در اسلام زندان وجود ندارد".
کاربرد نیمه-ی یک آیه برای فریب مردم و نجات اسلام است که منتظری ناجوانمردانه آن را به دروغ برگردانده است.
باز او ادامه می‌ دهد: "که مردم می‌توانند در كمال آزادى و بدون لـُكنت زبان و بدون هيچگونه ترس و واهمه-اى درباره مسائل انتقاد و اظهارنظر نمايند".
در این سخن آشگارا دروغ می گوید "بدون ترس". آیا او قرآن را نخوانده است یا دانسته دروغ می‌ گوید؟

« الله » در همان آغاز به رسولش امر می‌ کند: "برخیز و بترسان". « الله » در سراسر قرآن پیوسته مسلمانان و کافران را می ترساند. هنوز حکومت‌های اسلامی از کشتار بهاییان یا نوکیشان زرتشتی و مسیحی دست برنداشته است

که این آیت الله فراموش کرده باشد. ولی او با ویژگی-ی یک آخوند، نیرنگ واژگون می زند، زیرا او می‌گوید: "درباره مسائل انتقاد و اظهار نظر کنند".
به زبان آدمی: یعنی احکام ننگینی مانند "جهاد و امر به معروف و نهی از منکر"، که از اوامر الهی هستند، نباید کسی در درستی-ی آنها شک داشته باشد. "مسائل یعنی" آدابی مانند غـُسل، جماع، طهارت، مطهرات و نجاسات هستند؛ که شاید کسی اجازه دارد به آنچه را مطهرات نامیده-اند ایراد بگیرد.
از نکته-ی پایانی سخن او بگویم که کسانی را ذوق زده کرده است. منتظری می گوید: در پخش این اعترافات نمایشی "قضاوت کردن در اسلام" به مسخره گرفته می‌ شود. این مسخره بازی آن چنان است که بهتر بود:
شما شجاعت داشتید و می‌ گفتید: " این حکومت نه جمهوری و نه اسلامی است "
او از این که پسماندگی-ی"محکمه و قضاء " اسلامی، که در جهان رسوا می‌ شود، برآشفته نه از انسان ستیزی که در احکام اسلامی است.
البته این حکومت اسلامی نیست زیرا حکومتی اسلامی است که دستکم مانند حکومت "طالبان در افغانستان" باشد.
اسلام چنان حکومتی است که مردم ایران، با همه-ی سرکوب و مغزشویی، آنرا نخواهند پذیرفت. اسلام هم که اوامر و احکام الهی است و با مفهوم جمهوری در تضاد هستند.
ولی این آیت الله که خود از بنیان گذاران ولایت فقیه است که، در زمان ولایت او، هزاران انسان را در محکمه-ی اسلامی کـُشته-اند. او اکنون از کسان همین حکومت می‌ خواهد که "دست از انحراف بردارند" یعنی او جنایات کنونی را، که آشگار شده-اند، یک انحراف می‌ شمارد که به آسانی می‌ توان انحراف برگرداند.
او هرگز نمی گوید این حکومت باید سرنگون بشود زیرا " نه جمهوری و نه اسلامی" است. در هیچ یک از سخنان این آخوند دیده نشده است که او از جانستانی و جان آزاری انسان، اندکی آزرده شود، بلکه همیشه او نگران است که این جنایات ماهیت اسلام را رسوا کنند.
خوب او یک آخوند ساده پنداری است که بیشتر ناخودآگاه دروغ-های اسلامی را، که او باور دارد، بازگو می‌کند.

اگر هم اسلامفروشی برای مردمفریبی از برابری، عدالت و حقوق بشر سخن می راند. او برابری، عدالت و حقوق بشر را در همین احکام پسمانده می‌ داند و آنها را تنها و تنها برای مسلمانان درخواست دارد، نه برای نامسلمانان.
کافر که در اسلام حقی ندارد.

( البته در سوره‌-ی توبه، آیه‌ 29 آمده است:
بـُکشید کسانی را که به « الله » و احکام (...) او ایمان ندارند, هم چنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته-اند؛ مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه بپردازند. )

2 - حکایت:
برده-پروری بر خرگاهی دکه داشت. او اندک پسآب گندیده-ای را در "گلابدان-هایی" به گزاف می‌ فروخت.
بر بلورین گلابدان-ها نوشته بود: آب مقدس " علاج بینایی و چاره-ی شنوایی".
بازرگانی که بر او می گذشت؛ به حیرت برآشفت و گفت: ای زاهد چه می فروشی؟ این که گندش درآمده است.
شیخ فرمود: ای مسکین، بردگان در همین گندزار پرورده شده-اند و تقدس را از همین گندآب می شناسند.

به گندش پرورانیدند مسکین
به دوشش بار بنهادند سنگین
چو شد بیگانه با فرهنگ ایران
بنوشد زهر در جام بلورین

بازرگان، که سود خود را در حکمت زاهد می‌ دید، زمین منت ببوسید و گفت:
از تعلق-ها نباید کاستن
عالمی دیگر نشاید خواستن


مـردو آنـاهيــد
سپتامبر 2009
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,