Friday, January 07, 2011


الله، به مردان مسلمان امر می‌کند نه به کشتزار آنها


مـردو آنـاهيــد



خوش به روزگار زنان مسلمان (المسلمات) که برای آنها بهشتی پيش‌-بينی نشده است و بد به حال مردان مسلمان (المسلمين) که بايد تا ابد با پديد-هايی زن-‌نما که بسان رايانه برناهه-ريزی شده‌-اند، ولی تنها برای سکس، خود مردان هم که تبديل به تلمبه-‌های بی‌موتور می‌شوند و بايد با شير و عسل خود را روغن-کاری ‌کنند

برخی می‌پندارند چيزی که حقيقت نيست نبايد واقعيت داشته باشد يا چيزی که واقعيت دارد پس بايد حقيقت باشد. در حاليکه می‌بينيم که بسياری از واقعيت‌-ها حقيقت نيستند و بسياری از حقيقت-‌ها به واقعيت نمی‌پيوندند. بسان عيسی يا "امام مهدی" که وجود آنها از ديدگاه تاريخ حقيقت ندارد، يعنی هرگز چنين موجودی ديده نشده است، ولی آنها در واقعيت، به خواست متوليان خود، زنده‌-اند. اين جاودان‌-ها دام-هايی هستند انديشه-سوز که خرد انسان در آنها می‌خشکد. بيشترانسان‌-هايی که در اين دام-ها زاده شده‌-اند حتا به فکر گريز از اين دام-ها نيستند چون آنها با واقعيت روبرو هستند. برخی از کسانی که حقيقت را می‌شناسند نمی‌خواهند اين واقعيت‌-ها را بررسی کنند حتا اگر با چند ميليارد مسيحی و چندين ميليون شيعه در برخورد باشند.
تا هنگامی که به دام افتادگان با دانه-‌های درون اين دام-ها سرخوشند شناسايی بند-های گرفتار کننده-‌ی آنها پنهان می‌ماند. بسان اروپايی-‌ها که، مسيحی هستند، تا اندازه-‌ای هم از حقوق انسانی برخوردارند. چون مسيحيت بر آنها حکومت نمی‌کند نيازی هم به شناسايی قيد و بند کليسا ندارند.

اگر شکار در بند-های دام، دست و پا می‌زند، او آزخواهی خود‌ را فراموش و نچشيده مزه-‌ی آزادی، رنج گرفتاری را حس می‌کند. بسان ايرانيان که به شوق رهايی از خليفه-‌های عرب در دام امام-سازان گرفتار آمده‌-اند.

برای شکار انديشه-‌ی مردم بايد دانه-‌هايی را در دام نهاد که آن مردم خواهان و جويای آنها باشند. برای نمونه: حکومت اسلامی از عدالت، آزادی و برابری سخن می‌گويد تا بتواند به کمک پيروانش بی‌دادگری، ستمکاری و ناتوانی را در مردم ايجاد کند. به کار بردن واژه-‌ی "مهر-ورزی" از سوی سرکرده‌-ی حکومت اسلامی همان دانه-ای است که مردم جويای آن هستند و در دام نهاده می‌شود. از سويی هم او برای پرورش دادن مهر-ورزان اسلامی جنايت نازی-‌ها را ستايش می‌کند زيرا خشم آوردن بر کافران مهر ورزيدن به "الله" است. يک مجاهد هم بايد نخست به "الله"، اسلام و بهشت مهر بورزد تا بتواند به کشتار دگر-انديشان دست ببرد.

مکار-ترين مکاران ملايان اسلامی هستند، آنها نه تنها "امام مهدی" را از هيچ خلق کرده و فرمانبردار خود ساخته‌-اند بلکه به کردار هزاران سال تاريخ و حقيقت زيست را از ذهن خودآگاه مسلمانان زدوده‌-اند.

يعنی به آنگونه از دوران پيش از اسلام سخن گفته‌-اند که مسلمانان می‌پندارند پيش محمد مردم عربستان وحشی (جاهل) بوده-‌اند. گمان دارند که محمد نه تنها دين تازه-‌ای را منتشر کرده است بلکه ناگهانی کلمه‌-های عربی و ارزش‌-های قبيله‌-ای را خلق کرده است. درست است که عرب‌-ها زندگی قبيله‌-ای داشتند و اندکی هم خشن بوده-‌اند ولی آنها از ارزش‌-های اجتماعی و فرهنگی آن دوران برخوردار بوده‌-اند.

از آيه‌-های قرآن می‌توان در يافت که آن مردم [عرب‌-ها] پيش از اسلام فرهنگی پيشرفته-تر و رفتاری انسانی-‌تر از مسلمانان امروز داشته-‌اند.

از بينش خوب آنها می‌توان نمونه‌-هايی را نام برد: اينکه در ماه‌-هايی دست به شمشير نمی‌بُردند و اين سُنت آرام-بخش، پيشرفت محمد را، در راه سرکوبی قبيله-‌های عرب، کُـند می‌کرد. بی‌صبری محمد در اين ماه-ها برای جهاد کردن در سوره‌-ی توبه، آيه‌-ی 5، نمايان است. يا اينکه مزگد = مسجدالحرام پناهگاه هر گريزنده بوده است و محمد در سوره‌-ی البقره، آيه-‌ی 191، دستور کشتار دگر-انديشان را، که در مسجد پناه می‌جستند، صادر می‌کند.
حتا کلمه-های «سلام، سلم، سالم، سلمان، سليم، تسليم و مُسلِم» در ميان آن مردم، پيش از محمد، ارزنده و گرامی بوده-‌اند که محمد از آنها به عنوان دانه‌-پاشی، در دامی که گسترده بود، استفاده می‌کند تا مردم مهربان را به دور خود گرد آورد پس از گرفتار آمدن آنها در دام اسلام آنها را در راه جهاد به کار می‌بندد. ديگر اينکه در سوره‌-ی الحج، آيه-‌ی 39، کُـشتن انسان(نامسلمان) را برای مسلمان مجاز می‌کند، اجازه داريد بکُـشيد، هرکه را که به شما ستم کرده است، "الله" پشتيبان شماست. پيش از اين عرب-ها از کُـشتن هر کس ترس داشتند.
ويروسی که اسلام-فروشان با دروغ پردازی در ذهن مسلمانان فرو کرده-‌اند اين است که محمد با اسلامش زندگی زنان را بهتر و آسان‌-تر ساخته است. برای فروش دروغ خود می‌گويند که پيش از اسلام دختران را زنده به گور می‌کردند و محمد آن مردم را از اين کار منع کرده است. برداشت اين ادعا تنها از نوشته‌-ای از خود مدعی يعنی در قرآن است که در سوره-‌ی النحل، آيه-‌ی 57 تا 59 در اين باره سخن گفته شده است. گهگاهی محمد برای شکايت‌-ها يا تنش‌-های روزمره هم آيه نازل می‌کرده و به فکر اينکه هزار سال ديگر مردم را سرگردان می‌کند نبوده است. شايد هم کسی يا کسانی، که از دختر داشتن بیزار بوده‌-اند، گاهی اين کار را کرده‌-اند ولی هيچگاه در عربستان هم چنين رسمی نبوده است. نشانه‌-های اينکه زنان در زمان پيش از اسلام آزادی بيشتری داشته‌-اند در داستان‌-های خديجه، زن محمد نمايان است. يکی اينکه خديجه کارفرمای محمد بوده و محمد مرد سومی بوده است که خديجه او را به وصلت خود می‌گمارد و در دورانی که محمد در وصلت او بوده است چهار دختر می‌زايد. محمد تا خديجه زنده بود آن گستاخی را نداشت که زن ديگری بگيرد، پس از او زن-های بسياری را صاحب می‌شود، با وجود اينکه بيشترين آنها جوان-‌تر از خديجه بوده‌-اند ولی هيچ يک ازآنها حتا آبستن هم نشده است. ديگر اينکه خدايان آن مردم (عزّه، لات، هاروت، ماروت، زهره، شامس، مز) که در مگه، پرستش می‌شدند همه زن بوده‌-اند. در فرهنک آن مردم که با فرهنگ ايران اندکی آميخته بوده است خدايان با زاييدن از زهدان خود پديده‌-ای را می‌آفريدند، واژه-‌ی زاييدن با آفريدن همانی دارد. اين بود که محمد بر اين پافشاری داشته که "الله" نه زاييده شده و نه می‌زايد. در سوره‌-ی توحيد با "لم يلد ولم يولد" محمد ارزش، آفرين و ستايش زايندگی را از زنان جدا می‌کند. اسلام با پديده‌-های ذهنی و پوچ، که بر نادانی انسان تکيه دارند، تصورات تجربی و مادی مردم را، که بر بنياد جويندگی و دانش-‌پژوهی ساختار داشته‌-اند، جایگزين می‌کند.
متوليان مذهبی به آنگونه خرد انسان را می‌خشکانند تا انسانِ با ايمان، بدون انديشه سخن آنها را باور کند.

اگر اندکی به همين آيه-‌ها، که محمد کسانی را از کشتن دختر-شان منع کرده است، انديشه کنيم به معيار-های انسان-ستيزی اسلام پی ‌می‌بريم. او در قرآن کُشتن دختر را ناپسند ناميده است ولی اين کردار را جُـرم ندانسته که مجازاتی داشته باشد!؟ هم امروز مسلمانی که اين ترحم محمد را افتخار خود می‌دانند و در ايران حکومت می‌کنند کشتن فرزند را، به دست پدر، جرم نمی‌شناسند البته کشتن فرزند به دست مادر در خور مجازات است ولی مجازات کشتن پسر سنگين-‌تر از کشتن دختر است (بنگريد به قوانين مجازات اسلامی).

اگر به خواهيم ارزش زن را در اسلام بررسی کنيم بايد به کردار محمد و مسلمانان به ژرفی بنگريم نه به ارزش‌-هايی که مردم آن سرزمين دوست داشته‌-اند و در قرآن هم برای گول زدن همان مردم به کار برده شده است.
درست است که محمد برای زنان احکام و وظيفه-‌های بسياری نازل کرده است وحتا به زنان فرمانبردار و با ايمان پاداش بزرگی وعده داده است ولی من در قرآن آيه‌-ای را نيافتم که، روی سخن "الله" با زنان باشد، "الله" زنان را امر يا نهی کند. يا اينکه "الله" به مردان مسلمان امر می‌کند که بايد زنان آنها چگونه کرداری داشته باشند يا وظيفه-‌های زنان را در احکام می‌شمارد. شايد گمان کنيم که زنان از شنوندگان يا شکوه کنندگان "الله" نبوده-‌اند ولی اين پندار درست نيست بلکه "الله" يا محمد سخن گفتن با زن را شايسته-‌ی بزرگی خود نمی‌دانسته‌-اند.
مسلمانان با افتخار گزارش داده‌-اند: هنگامی که محمد با همراهانش وارد يثرب (مدينه) می‌شوند، ياران يثربی زنانی را برای هم-خوابی تسليم آنها می‌کنند. چون کسی يا کسانی از همراهان محمد از راهی بر زنان وارد می‌شود که برای زنان دردآور بوده است پس فردای آنروز برخی از آن زنان شِکوِه خود را به محمد می‌برند. پس از آن اين آيه نازل می‌شود.

سوره-‌ی البقره(آيه-‌ی 223):
"زنان شما کشتزار شما هستند، پس وارد شويد بر آنها هرآنگاه که خواهيد و با هر روشی که خواهيد".
با اينکه در اين مورد زنان بودند که شکايت داشتند ولی "الله" به زنان امر نمی‌کند: که شما زنها کشتزار مردان هستيد بلکه روی سخن "الله" با مردان است.
البته اگر کسی هم در شيوه-‌ی پرورش يا شکار اسب نوشتاری را گردآوری کند، روی سخن او با پرورش دهنده يا شکارچی است نه با اسب. بديهی است از ديدگاهی که زنان کشتزار مردان هستند نمی‌توان به کشتزار هم امر کرد. مردان هستند که بايد کشتزار را به دلخواه خود برگردانند.
اين ننگ بر هر انسان خردمند می‌ماند که در جامعه‌-ی آنها بانوان کارکرد يک پيکر چند دالان را دارند و مردان می‌تواند در آن شکاف-ها کاوش کند.
(از بازگو کردن اين آيه‌-ها شرمگين هستم و به ويژه از بانوان گرامی پوزش می‌خواهم)

سوره-‌ی البقره(آيه-‌ی 228):
"آن زنانی که طلاق داده شده-‌اند وظيفه دارند که صبر کنند تا سه بار "ماه خستی[*]" ببينند، اگر در اين زمان آبستن شدند، سزاوار است که شوهران، آنها را به پناه خود بازآورند و بر زنان همان رونده مرسوم را رعايت کنند. و هست مردان را بلندی و فرمانروايی، که "الله" غالب و دانا ست.

[*] "ماه خستی": هر ماه يک تخم از تخمدان زن به سوی زهدان می‌جهد، در آميزش با مرد، اگر آن تخم باردار نشود با جدار زهدان، که خون لخته است، خارج می‌شود، اگر تخم بادار شود بچه پرورش می‌يابد و تا هنگام زادن بچه اين خون پرورنده است و به بيرون روان نمی‌شود.

در قرآن به آنگونه و فراوان بر وظيفه‌-های زن و سرور بودن مرد بر او پافشاری شده است که، انسان برداشت می‌کند، زنان تنها برای پرستش مردان وجود دارند و خود زن بدون مرد سزاوار حقوق اجتماعی نيست. در قرآن از حقوق زنان هميشه در پيوند با پديده-‌ی ديگری، بسان شوهر يا ارث، سخن رانده می‌شود نه به آنگونه که حقوق بشر حق بنيادی زنان است. يعنی اگر از وظيفه يا حقی برای بشر يا انسان گفته شده و از زن نام برده نشده است روی سخن با مردان است.
نمونه: "الله" امر می‌کند که مومنين بايد جهاد کنند و بکُـشند کسانی را که ايمان نياورده‌اند، روی سخن تنها با مسلمين است نــه با مسلمات. "الله" آنگاه به همه-‌ی مردم، الناس، روی دارد که آنها را به اطاعت بی چون و چرا امر می‌کند و البته هميشه اطاعت از "الله" يعنی اطاعت از اوامر محمد است. نگرش زن-ستيز در اسلام را بايد از لابلای احکام شريعت برخواند.
ببينيم که چگونه مردی را مجازات می‌کند که او زنش را سه بار طلاق گفته است.

سوره‌-ی البقره(آيه‌-ی 229):
"پس از طلاق دادن (بار سوم) ديگر اين مرد را با اين زن اجازه نکاح نيست مگر اينکه اين زن به نکاح مرد ديگری درآيد، پس اگر اين شوهر او را طلاق داد، ديگر برآنها گناهی نيست که آن زن به نکاح مرد(پيشين) درآيد، اگر بتوانند احکام "الله" را رعايت کنند، اين حدود را "الله" بيان می‌کند، حدود "الله" برای مردمی که او می‌داند.
می‌بينيم از اين ديدگاه زن دارای هيچ گونه خواسته و احساسی نيست. مردی دو بار زنش را از خود دور کرده و باز به تصرف درآورده است برای اينکه دودلی او در بار سوم مجازات بشود بايد کسی با زنی که او را بازمی‌خواند هم-خوابگی کند تا آن مرد آزرده شود(اين است آزادی انسان و عدالت اسلامی).

در قرآن نوشته نشده است که زن به جنت نمی‌رود ولی به روشنی هم گفته نشده که زن به جنت می‌رود. روشن است مردانی که از، تصور آشگار شدن زن خود در برابر ديدگاه مردان بر خود می‌لرزند، با گمان برخوردی، زن خود را می‌کُـشند، رسول "الله" آنها آيه-‌های جبری نازل می‌کند تا کسی پس مرگش به زن-های او نزديک نشود، چگونه بايد بپذيرند که زنان آنها در جنت با مردانی گردن کلفت، حوری-نما، که تنها برای سکس برنامه-ريزی شده‌-اند، گروه گروه با زنان آنها هم-آغوش می‌شوند.
بايد گفت که؛

خوش به روزگار زنان مسلمان(المسلمات) که برای آنها بهشتی پيش‌-بينی نشده است و بد به حال مردان مسلمان(المسلمين) که بايد تا ابد با پديد-هايی زن-‌نما که بسان رايانه برناهه-ريزی شده‌-اند، ولی تنها برای سکس، خود مردان هم که تبديل به تلمبه-‌های بی‌موتور می‌شوند و بايد با شير و عسل خود را روغن-کاری ‌کنند
.
پس از زبان زنده-ياد «پرويز خانلری»، می‌توان گفت:
من نيم در خور اين مهمانی
گنـد و مُردار تُـرا ارزانی

اين گونه وعده‌-ها که در اسلام به مردان داده می‌شود برای کسانی شگفت-آور است که هرگز مزه‌-ی آميزش را در مهرورزی با بانوان شادی-آفرين نچشيده‌-اند. اگر مردان بانوان را در تنگنای خرافات و ارزش‌-های درون تهی زندانی نکنند همه-‌ی زنان، آفرين-سرشت و شادی-آفرين هستند.

گر بهشت است، رخ توست نگارا که در آن
می‌توان کرد به هر لحظه تماشای دگر
(عماد خراسانی)
اگر به ژرفی به آيه-‌ی زير بنگريم برداشت می‌کنيم که پيش از اسلام، دستکم در دور و بر محمد، زن-ها بسان مانکن‌-های اروپا پيکر خود را آرايش می‌داده‌-اند و زينت می‌بستند تا زيبايی تن خود را بهتر نشان دهند ولی محمد از کار آنها خشمگين می‌شده است و آيه‌-ای نازل می‌کند که امروزه به خود-پرستی برخی از مردان می‌افزايد.

سوره‌-ی النور، آيه-‌ی 31
"و بگو به زنان مسلمان، که چشم خود را فرو نگرند، فرج[*] و زينت‌-های خود را نشان ندهند مگر آنچه آشگار است. پارچه-‌ای بر گريبان تا روی پستان-‌های خود بگذارند. رينت‌-های خود را بر کسی نه نمايانند به جز بر شوهران خود، پدران خود، پسران خود يا پسران شوهران خود، برادران خود يا پسران برادران خود، پسران خواهران خود يا زنان خود يا کسانی که مالک آنها شده‌-اند، (غلامان) يا مردان اخته و کودکانی که هنوز با عورات[*] زن-ها آشنايی ندارند. ديگر اينکه پای بر زمين نکوبند تا از زيور پنهان آنها چيزی آشگار شود، پس ای همه-‌ی مسلمانان بر گرديد بسوی "الله" که رستگار شويد.

[*] برگردان "فرج" يا "عورت"، به شرمگاه ستمکاری بر انسان است، چون هيچ بخشی از پيکر انسان شرم آور نيست. نام اين بخش از تن زن-ها در فارسی بسيار ستوده و زيبا است که امروز زشت پنداشته می‌شود.

در فرهنگ ايران سخن از همسر شدن، از دوگانگی به يگانگی پيوستن، از مهرورزی خدايان، از آفريندگی انسان است. در فرهنگ ايران مهردخت (عروس) و پورمهر (داماد) برای شادباش بر يکديگر گوهرافشانی می‌کنند و مهمانان با دست آورد-های زيبايی پيوند آنها را آفرين می‌گويند. اين است که ايرانيان هنوز مفهوم ازدواج را در قاموس اسلامی درک نکرده‌-اند. در احکام ازدواج اسلامی اجرت زن، بهای تصرف و نفقه يا صدقه او بر عهده‌-ی مرد است. در عقد اسلامی هنوز هم آخوند به وکالت از سوی زن اعلام می‌کند که اين ضعيفه(عروس) آماده شده است با اين مبلغ معلوم برای اين مدت معلوم (يا هميشه) خود را در تصرف اين مرد (شوهر) بگذارد. اين احکام هم-سان با عقد اجاره، رهن يا خريد ساختمانی هستند که در عقد ازدواج آن پديده انسانی است ستمکش که به تصرف مردی در می‌آيد. آيه‌-های زير ارزش زن را در اسلام روشن می‌کند.

سوره-‌ی النسآء، آيه-‌ی 4:
"با ميل مهريه-‌ی[*] زنان را بپردازيد، اگر زنان بخشی از مهريه[*] را ببخشند، آن بخش را با خوشی نوش جان کنيد.
[*] مهر = Mahr با واژه‌-ی Mehr در فرهنگ ايران پيوندی ندارد، در قرآن چيزی همسنگ با اجرت يا صدقه آمده است.

سوره‌-ی النسآء، آيه-‌ی 15:
"آنانيکه از زنان شما زنا کنند، پس بخوانيد چهار مرد از خودی‌-ها، اگر گواهی دادند پس محبوس کنيد اين زنان را تا زمان مرگ يا "الله" برای ايشان راهی[*] مقرر کند".
[*] شايد اين آيه برای يک زن ويژه‌-ای(عايشه) بوده است چون "الله" هم می‌خواهد فکر کند که در آينده راهی ديگری را پيدا کند.
در آيه‌-ی پسين می‌بينيم که حکم زنا برای خودی‌-ها يا خويشان آسان-‌تر شده است.

سوره-‌ی النسآء، آيه-‌ی 16:
"و آن دو کس که از شما زنا می‌کنند، پس ايشان را آزار دهيد و اگر توبه کردند و خود را اصلاح کنند، پس از آزار‌ دادن آنها بگذريد که "الله" توبه-پذير و رحيم است.
خوشبختانه آيه‌-ی زير هميشه برای ايرانيان بی معنی بوده است ولی اين آيه نشان می‌دهد که زن هم بسان چيز-های ديگر به وارث می‌رسيده است که گاهی وارث او را به گروگان می‌گرفته و نمی‌خواسته آن زن را رها کند.

سوره‌-ی النسآء، آيه-‌ی 19:
ای مومنان بر شما حلال نيست که زنان را، برخلاف ميلشان، به ارث ببريد و رها نکنيد تا آنچه را که داده-‌ايد به دست آوريد، مگر آنکه آشگارا دچار گناه شوند، با زنان به نيکی رفتار کنيد، اگر از آنها چيزی ناپسند است، شايد "الله" در آن چيز بسياری خوبی پيدا کند.
می‌بينيم که نقش اين احکام نشان دهنده-‌ی حقوق بشر نيستند بلکه مبلغ، اندازه و صاحب چيزی را تعيين می‌کنند. در آيه-‌ی پسين بسان آيه‌-های پيشين کرداری نکوهش نمی‌شود بلکه از بهای پرداخت کرداری سخن رانده می‌شود.

سوره‌-ی النسآء، آيه-‌ی 20:
و اگر بخواهيد زنی را به جای زنی ديگر تبديل کنيد، پس چيزيکه پيشتر به او داده‌-ايد، با دروغ و ستم باز نستانيد.
زنانی که در غزوه و جهاد به اسارت در می‌افتادند، برده، کالايی برای خريد و فروش به حساب می‌آمده-‌اند. در زبان فارسی واژه-‌ای برای اين کسان وجود ندارد. کنيا = زن و واژه-‌ی کنيز=زنی که با خانواده‌-ای که اکنون درآنجاست خويشاوندی روشنی ندارد ولی ارزنده و گرامی است. فردوسی دختران شاهزاده و سرکردگان کشور را که در جشنی گردهم آمده باشند کنيز می‌نامد. بنابراين به کار بردن واژه-‌ی کنيز برای زنانی که مسلمانان مالک آنها می‌شدند نادرست و ستمکاری به فرهنگ ايران است.

سوره-‌ی النسآء، آيه-‌ی 24:
بر شما حرام شدند زنان شوهر دار مگر آنانکه مالک آنها شده‌-ايد...
بيشترين آيه-‌هايی که در مورد زنان در قرآن آمده‌-اند همسان همين آيه-‌هايی هستند که در بالا آورده شد و گردآوردن همه‌-ی آنها در اين نوشتار ملال-آور است. ولی اينکه زنان در احکام اسلامی ارزش انسانی ندارند نه تنها برای بانوان گرامی رنج آور است بلکه برای هر خردمند ايرانی ننگ-بار می‌باشد. چگونه می‌تواند يک خردمند بپذيرد کسانش، خويشانش، همسرش به خواست آخوندی در خريد و فروش انسان‌-هايی برای کامجويی همکاری می‌کنند.
متوليان مذهبی فريب-کارند و تجربه-‌ی چند هزارساله دارند. انسان-ها شيفته و دلباخته‌-ی نيکويی‌-های فرهنگ خود هستند ولی همه ژرف-نگر و دور-انديش نيستند. بيشترين مردمی که موسی يا عيسی را ستايش می‌کنند از مهربانی آنها می‌خوانند که گوسپند گم شده‌-ای را به گله باز می‌گردانند ولی کمترين دوستداران مهر از سرنوشت گوسپند و بيچارگی گرگ سراغ می‌گيرند و فريفته-‌ی عيسی يا موسی می‌شوند.
در کتاب‌-های مسلمانان پيوسته از زنا و زناکار و مجازات آنها نوشته شده است و هر کدام از ما بارها با اين نوشتار-ها برخورد کرده‌-ايم ولی کمتر به تجاوز کاری و ستمکاری معيار-های درون خودمان انديشه کرده‌-ايم. بيشترين مادران و خواهران ما را با عقد اسلامی در تصرف مردی قرار داده-‌اند که به درستی او را نديده بوده است. آيا هيچگاه توانسته‌-ايم ترسی که مادران نوجوان ما، در شب زفاف، در برابر شوهر ناشناخته-‌ی خود داشته-‌اند تصور کنيم. نيازی هم نبوده که انسان به اين برخورد-های زناشويی فکر کند چون پيوسته اجرا شده است، عقد اسلامی را قانونی می‌پنداريم، ولی آيا قانونی که زن را به تصرف مردی می‌گذارد انسانی هم هست؟. در ذهن ما هنوز هم اينگونه تجاوز-ها قانونی و حقيقت است ولی مهرورزی يک بانوی آزاده با مردی که او با تمام وجودش دوست دارد زناکاری، زشت، پليد و در خور مجازات است. گويی که خود ما نيز با قانون "الله" زاده شده‌-ايم نه با سرشت انسانيت.
جای بسی شوربختی است،

انسانی که چند سد مليون سال روی زمين زندگی کرده است و بيش از ده هزار سال تجربه‌-ی دانش و فرهنگ دارد باور کند که نادان و ناتوان است و نياز به رسول کسی دارد که او را خوار و برده می‌شمارد. شگفت آور است که اين مسلمان انديشه-سوخته هزاران سال زيست انسان‌-ها را دوران جاهليت می‌نامد و در اندک زمانی "الله" را از هيچ خلق می‌کند تا عبد او بشود و او را عبادت کند و اين جاندار خود را عاقل می‌پندارد.



مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

Thursday, November 18, 2010


بیگانه پرستی دشمنی با خویشتن است

مـردو آنـاهيـد


اسلام-فروشان، سیمای زشت اسلام را در پوشش دروغ زیبا می‌ نگارند، در این راه، فرهنگ و تاریخ ایران را به زشتی نفرین می‌ کنند. تا ایرانیان، مهر به زیبایی را، به سوی دشمن خود، اسلام، برگردانند و بیزاری-ی خود را بر بُندادگان خویشتن فرود آورند. اسلام-فروشان ایران را برای گسترش اسلام، بسان گوسپندان قربانی، سرمی‌ برند تا "الله" از آنها خشنود گردد.


این از تاریک اندیشی-ی برخی از ایرانیان است، که آنها با کسانی همیار و هم پیمان شده-اند که آن کسان تنها از اسلام ِ نـَرم، راستین و رحمانی و صلح جو سخن می‌ گویند. در گفتار آنها، کشور ایران و فرهنگ ایرانیان، تنها آرایشگاه و زیوری برای بزک کردن اسلام است. این پادو-های دوره گرد، که در منجلاب شریعت، در زندان خلافت، پروده شده-اند، برای جهانداران ابزار-های بی خرد و ارزانی هستند، که همه-ی وجودشان از کینه-توزی لبریز است و با میهن یا کشور ایران هیچ پیوندی، به جز بهره کشی برای اسلام، ندارند. تا زمانی که یک آخوند عربزاده با گذاشتن عمامه-ی سیاه، خود را جانداری برتر و ایرانیان را انسانی پست می‌ نماید و مردم ایران، از دیدن این ننگ، نمی‌ خروشند، این مردم بار بردگی را بخشی از زندگی می‌ پندارند. مردمی که قهرمانان آنها، میهن فروشان و فرهنگ ستیزان ِ عرب پرست، باشند سزاوار بردگی و خواری خواهند بود. چنین مردمی از بردگی و گدایی ننگ ندارند و شایسته-ی آزادگی نیستند.

اگر کسی خرد خود را بدان گونه آزاد سازد، که بر اندیشه-ی خود فرمانروا باشد، بی گمان او خواهد پذیرفت که انسان نمی تواند در رویداد-های گذشته [*] کوچکترین دگرگونی را ایجاد کند. از این روی، اندیشه-ای که از خِرد روشن برآمده باشد، با واقعیت-های امروز، چه زیبا و چه زشت، در برخورد است.
همانگونه که امروز، برآمدی از واقعیت-های پیشین است، آینده نیز در آمیختن کردار ِ همگان، با واقعیت-های امروز، پدیدار می‌ گردد. انسان روشن-اندیش در این پندار است که چگونه روند دگرگونی-های امروز را در سوی آینده-ای زیبا بگرداند.

[*]- (البته دروغوندان، یعنی آخوند-ها، رویداد-های گذشته را واژگون می نمایند تا کسی در اندیشه-ی دگرگون ساختن آینده نباشد)

فرهنگ ایران به درخت ِ شکوفایی ماند که از بینش نیاکان ما روییده و در همه سو شاخه افکنده و ریشه دوانده است.
گوهر-های برآمده از این فرهنگ را می‌ توان، در نگرش آزادگان جهان، باز شناخت. ولی تنها، شناسایی-ی بینش پیشینیان، نشان ِ گسترش و روشن ساختن ِ دیدگاه ِ تنگ و تاریک ما نیست.
واقعیتی است، هزار و چهار سد ساله، که زشت کیشان ِ فرومایه، سرآمد ِ این درخت را تا گردن بریده-اند و حجرالاسود را (شریعت ِ سیاه سنگ را)، با خشمی ترس-گستر، بر تنه-ی این فرهنگ نهاده-اند.
جانورانی ریز و موذی، نیش زهرآگین خود را در ریشه-های این درخت فرو بُرده و آنها را از رویش باز داشته-اند. این درختِ بی شاخ و برگ، نه سایه دارد، که کسی در سایه-ی او بیآساید، نه شکوفه و بَری می‌ آورد، که پرنده-ای بر آن آواز بخواند.
شیره-ای، که هنوز از تنه این درخت تراوش می‌ کند، یادآور باده-ای است نوشین که نیاکان ما از آن شادکام و سرمست بوده-اند.
ما امروز با ریشه-ی آلوده شده و تنه-ی بی شاخ و بر ِ این فرهنگ روبرو هستیم. واقعیت این است؛ که شاخه-های از هم گسسته و فراموش شده-ی این فرهنگ هرگز بارآور نخواهند شد. کسانی، که با بینش و آموزه-های دیرین سرخوش و سرافرازند، باید بدانند:
هرچند که نشانه-های، بینش باستانی، در واقعیت-های این زمان هم دیده می‌ شوند، ولی هیچ کدام از آموزه-های کهن را نمی‌ توان به این تنه-ی بدون سر پیوند زد. فرهنگی که شریعت اسلام جای جوانه-های آنرا گرفته است، درختی است که ریشه و زمینه-ی آن با زهرهای شوره زار آلوده شده-اند.
آموزه-های زرتشت یا میترا و مانی، گوهر-های درخشانی هستند که می‌ توان نشانه-های دگرگون شده-ی آنها را در بُن واژه-ها و شیره-ی اسطوره-ها شناسایی کرد. بافت این شاخه-ها، در زیر فرسایش زمان، از هم پاشیده و پراکنده شده-اند.
هیچگاه این شاخه-های خشکیده، در واقعیت این زمان بارور نخواهند شد. شاید بتوان شاخه-هایی تازه و روینده را، که هم-بافت با فرهنگ ایران باشند، به تنه-ی این درخت پیوند زد تا باز ریشه و پیکر فرهنگ ایران، در فرشکردِ اندیشه، جوانه بزند و بارور بشود.


برای بارور کردن فرهنگ ایران، نخست باید جانوران موذی را، روشنفکران اسلام-فروش را، که تخم-های پلید خود را در ریشه-ی این درخت می‌ پرورانند، از بُن نهاد این فرهنک دورساخت تا تنه-ی این درخت بتواند شاخه-های تازه را بپذیرد و آنها را در جان خود بپروراند.

ایرانیان می‌ توانند از گوهر آموزه-ها و بینش نیاکان خود بهره برداری کنند و آنها را در واقعیت-های امروز بیآمیزند. ولی آموزه-های کُهن، که در کاستی-های خود، در زیر فشار خشم-آوران، یا در پیشرفت زمان به خاموشی گراییده-اند، آنها را نمی‌ توان به درخت این فرهنگ پیوند زد.
درختی که، سنگ شریعت بر سرش نهاده شده است، اسلام-فروشان و اسلام-زدگان در ریشه-اش لانه دارند، توان شکوفایی نخواهد یافت.
بیشتر روشنفکران بر این پندارند که آنها می توانند از ایدآلی، که آن را بیگانگان پرورده و‌ پسنده-اند، مانندی بسازند و به ایران وارد کنند، همانگونه که مردمی از یک ماشین لباسشویی مانند می‌ سازند.
آنها فراموش می‌ کنند: ایدآلی که بیگانگان پرورده-اند، در زمان و در مکان ویژه-ای، در جامعه-ای روییده است که با جامعه-ی ایران همخوانی ندارد. اکنون زمانی دیگر و ایران مکانی دیگر با مردمانی دیگر است.
افزون براین، کسی که می‌ خواهد کالایی را به مردم بفروشد، باید نخست مردم را برای خرید آن کالا آماده سازد. در نمونه-ی بالا، مردمی به ماشین لباسشویی نیازمند می‌ شوند که پوشاک فراوان و دستکم به برق و لوله کشی-ی آب دسترسی داشته باشند.
از آنجا که ایدآل-های، این گونه روشنفکران، از خرد و اندیشه-ی آنها نروییده است، آنها نمی توانند آن پندارها را در فرهنگ و بینش مردمان ایران بگنجانند.

روند برنامه-هایِ جهانداران، با پندارهای این روشنفکران، همسو نیستند، آنها از دیرباز، برای پیدایش ِ واقعیت-های امروز، سرمایه گذاری کرده-اند و اینک برنامه-های خود را بر این واقعیت-ها می‌ نهند تا در آینده بهره برداری کنند.
جهانداران هیچگاه با مردم ایران هم پیمان نمی‌ شوند، زیرا، نگرش و نیازهای مردم بسیار گوناگون هستند. مردمان آزاده، می‌ توانند، به نیروی خرد و اندیشه-ی روشن، نیازهای خود را برآورده کنند. آنها نیازی به دستور-های رسول "الله" و مردگان هزارساله ندارند.
شاید جهانداران با آزادی-ی مردمان در ستیز نباشند، ولی آرمان آنها، خوش زیستن و آزاد بودن ِ مردم ایران هم نیست. آنها خواهان گسترش نیازهای مردم ایران و پیشرفتِ کشور ایران در راستای گسترش بازار جهانی هستند.
از این روی جهانداران از کسانی پشتیبانی می‌ کنند، یعنی روی کردار ِ کسانی سرمایه گذاری می‌ کنند، که بتوانند آنها را با واقعیت-های جامعه-ی ایران درآمیزند و نیازهای جامعه را در سوی بازار جهانداران بپرورانند.
به سخنی دیگر؛


جهانداران به یک مشت روشنفکران از خودبیگانه، با ویژگی-ی ایران ستیزی، نیاز دارند که آنها بتوانند از مردم ایران بردگانی خودکار، زنجیر پرست، بسازند تا نیروی کار و سرمایه-ی ایرانیان به بازار پول و کالای جهانداران سرازیر شود.
بهترین برده فروشان آخوند-ها هستند، آنها هزار و چهارسد سال در این کار ورزیده شده-اند، آنها با ایجاد ترس، از انسانِ آزاد، عبد "الله" می‌ سازند. آخوند-ها می‌ توانند مسلمانان را، که خودستیزترین بردگان هستند، با زنجیر-های شریعت اسلام ، در زمانی کوتاه، به هر سویی، که برای آنها سود بخش باشد، برانند.

"انگلستانِ کهتر" همیشه، با تازیانه-ی آخوند-های برده پرور، بر "آمریکای مهتر" پیروز شده و از پیشوایان فرمایه-تر، به آسانی و بسیار ارزان، بهره برداری کرده است. آرمان اَنگل-ستان درست در راهی نهاده شده که مکتب آخوندی در آن راه نوشته شده است.
درست است که آخوند، در شریعت اسلام، اَنگل و انسان-ستیز می‌ شود. ولی انگلستان بازوی گاوگرد خود را بر پشت همین آخوند-ها، اَنگل-های دینی، می‌ بندد و کشتزار او، با چرخش ِ آخوند، آب-یاری، یا نفت-یاری، می‌ شود.

از این روی؛
تا زمانی که شریعت اسلام بر مردمی حاکم باشد، آن مردم ، ناخودآگاه، در راهی رانده می‌ شوند که، پیشاپیش، برنامه-های سیاست اَنگل- ستان در آن راستا نگاشته شده-اند.

سخن از کرم-های زهرآگین و موذی بود که، برای پایدار ساختن شریعت اسلام، ریشه-ی درخت فرهنگ ایران را به زهر دروغ آلوده می‌ کنند. از آنجا که هر فرهنگی، با ریشه-ی زهرآگین، خشکیده و نازا خواهد شد، این است که، برای پس گرفتن ایران، باید نخست کرم-های پلید و موذی را از بُن نهاد ِ بینش این مردم دور ساخت تا جوانه-های برآمده از خرد آنها، بر پیکر این فرهنگ، روینده و شکوفا بشوند.

اسلام-فروشان که، در بازار شعبده بازان، اسلام راستین و دروغین و رحمانی و نَـرم به نمایش می‌ گذارند، همگی شیادانی انسان-ستیز هستند که برای نجات اسلام از فروزش خرد و رویش اندیشه-ی انسان جلوگیری می‌ کنند.

بیشتر این کرمهای زهرآگین، که فریاد ایران ستیزی از پیشوند ِ نام آنها بلند است، پیوسته به ساختن اسلام-های فریبنده و ننگینی برای ایرانیان درکار هستند. فـُرمایگی و انسان-ستیزی را می‌ توان از پیشوند "سید"، که بر نام این نادان پروران افزوده شده است، شناسایی کرد.
نمونه-ای از نام-های(کرم-های پلید) که اسلام-فروشان، با افتخار زشتخویی خود را، نشان می‌ دهند: سید عبد الکریم، سید ابوالحسن، سید میرحسین، سید علی کلب، سید غلامحسین، سید فضل الحمار، سید نصرالخزعل، سید ابوالفضله و ...
پلیدتر از این ایران ستیزان، اسلامزدگانی هستند که از فضل این کرم-ها بار گرفته-اند.

این پادو-های دوره گرد، که در منجلاب شریعت، در زندان خلافت، پروده شده-اند، برای جهانداران ابزار-های بی خرد و ارزانی هستند، که همه-ی وجودشان از کینه-توزی لبریز است و با میهن یا کشور ایران هیچ پیوندی، به جز بهره کشی برای اسلام، ندارند.
این است که آزمندان جهاندار، این پادو-های عبادی-نژاد را با جایزه-های نوبل و نو پالان مُفت خر می‌ کنند تا بتوانند، از خودفروشان، برای مردم ایران قهرمانان ننگ نشان بسازند.

مردمی که قهرمانان آنها، میهن فروشان و فرهنگ ستیزان ِ عرب پرست، باشند سزاوار بردگی و خواری خواهند بود. چنین مردمی از بردگی و گدایی ننگ ندارند و شایسته-ی آزادگی نیستند.

از این روی، در رسانه-های جهانی، برای بستن ِ راه-های آزادی، این اسلام-زدگان را، به نام آزادیخواه، می‌ ستایند‌ تا در نگرش مردم هسته-ی آزادیخواهی با ایران ستیزی همانی داشته باشد. آنها به بادبادک-‌ها جایزه-ی نوبل و خودکار سبز و مداد زرین می‌ دهند تا مردم شهیدپرور و گورپرست، این ایران ستیزان را، ستایش کنند.
این عبد العبادها، که پرورده-ی کرم-های اَنگل هستند، آن چنان در مرداب اسلام فرو رفته-اند که گویی جهان بدون اسلام از گردش باز می‌ ماند. آنها پیوسته از کردار آخوند-ها، نه از شریعت اسلام، ایراد می‌ گیرند تا زشتی-های اسلام، بر مردم اسلامزده، پوشیده بماند. آنها پیوسته واژگان ارزشمند را به دُم اسلام می‌ بندند که مردم را از دیدن سیمای زشت اسلام باز دارند.
برای خردمند روشن است که در اسلام سنگ شده، مانند حجرالاسود، هیچ گوهری آمیخته نمی‌ شود. بستن واژگان زیبا به دُم اسلام، از زشتی-ی شریعت اسلام نمی‌ کاهد، ولی هسته-ی واژگان را به گند می‌ کشد. از پسوندهایی بسان دموکراسی، مردمسالاری، ایرانی، نـَرم، سکولار و از این نمونه، نه تنها اسلام بهبود نمی‌ یابد وآنکه هسته-ی این پسوند-ها می‌ گندند و نازا می‌ شود.

از فرومایگی-ی اسلامفروشان و پستی-ی اسلامزدگان روشنفکر و خرده فروشان پادو همین بس که آنها هرگز به کیستی-ی ایرانی ارج نمی‌ گذارند. افزون بر این، آنها بر عربزادگی و عرب پرستی-ی خود افتخار می‌ کنند. کسی که عربزاده را "سید" و برتر می‌ پندارد او شایسته-ی ایرانی بودن نیست، او آگاهانه یا نابخردانه با سرشت هر انسانی در ستیز است.
آن که پیشوند "سید" را به نامش می چسپاند، یا شیاد است، که برای سودجویی و سرکوب ایرانی این ننگ را درخشان می‌ سازد یا، از نادانی و فرمایگی، خود را در پس این "کلمه" پنهان می‌ کند.
آن ایرانی که دزدان و خشمآوران جهادگر را ارجمند می‌ پندارد یا نادان است، که از این ننگ شرمسار نمی‌ شود، یا از خودبیگانه، که کیستی-ی ایرانی در درون او خشکیده است.
بر هر روی هرکس با هر نگرشی، چه از نادانی و چه از انگیزه-ی سودجویی، پیشوند "سید" را به کار می‌ برد یا کاربرد آن را می‌ پذیرد، او به کردار تبهکار است. زیرا او انسان را خوار و عربزاده را برتر می‌ شمارد.
هر ایرانی، که از کلمه-ی "سید"، از وجود عمامه سیاهان، ننگ ندارد، او با شیره-ی آزادگی، که با هر انسانی زاییده می‌ شود، بیگانه است. او از انسان ستیزی و از ایران ستیزی بیزار نیست، در درون او، انگیزه-ی خود بودن و سرفراز بودن، خاموش شده است.
تا زمانی که مردمی دشمنان فرهنگ و کشور خود را ارجمند می‌ پندارند و، از حکومت دشمنان بر خود، شرمسار نمی‌ شوند، آن مردم در سوی آرمان آزادگی گام نمی نهند. زیرا آنها از خرد خود بریده شده-اند و اندیشه-ای از خود ندارند که برای گسترش آن به آزادی نیاز داشته باشند.
تا زمانی که یک آخوند عربزاده با گذاشتن عمامه-ی سیاه، خود را جانداری برتر و ایرانیان را انسانی پست می‌ نماید و مردم ایران، از دیدن این ننگ، نمی‌ خروشند، این مردم بار بردگی را بخشی از زندگی می‌ پندارند.
روشنفکرانی که مهر ایران را در دل می‌ پرورانند، میهن پروری را نیک می‌ دانند، از فرهنگ باشکوه ایران سخن می‌ رانند، آرمان آزادی و آزادگی را به سخن می‌ آرایند، ولی از کاربرد نام "سید" آزرده نمی‌ شوند، آنها ساده پندارانی هستند اسلامزده که درون مایه-ی آزادی را نمی‌ شناسند.
این کسان بردگانی هستند "آزاد" که، بدون ریسمان، کوشش و دانش خود را، به شریعتمداران ِ برده فروش، پیش کش می‌ کنند.
خوشباورانی که، از کوتاه-نگری، بر این گمان هستند، که شارلاتان-های اسلام-فروش، آنهایی که به احکام پوسیده-ی عرب-ها می‌ بالند، برای رویش و شکوفایی فرهنگ ایرانی گام خواهند گذاشت. این کژپنداران، شتابزدگانی هستند خود فریب که به امید ِ کباب، با کفتار به شکار می‌ روند.


اسلام-فروشان، سیمای زشت اسلام را در پوشش دروغ زیبا می‌ نگارند، در این راه، فرهنگ و تاریخ ایران را به زشتی نفرین می‌ کنند. تا ایرانیان، مهر به زیبایی را، به سوی دشمن خود، اسلام، برگردانند و بیزاری-ی خود را بر بُندادگان خویشتن فرود آورند. اسلام-فروشان ایران را برای گسترش اسلام، بسان گوسپندان قربانی، سرمی‌ برند تا "الله" از آنها خشنود گردد.
این از تاریک اندیشی-ی برخی از ایرانیان است، که آنها با کسانی همیار و هم پیمان شده-اند که آن کسان تنها از اسلام ِ نـَرم، راستین و رحمانی و صلح جو سخن می‌ گویند. در گفتار آنها، کشور ایران و فرهنگ ایرانیان، تنها آرایشگاه و زیوری برای بزک کردن اسلام است.


تاریک اندیشی-ی این ایرانیان در پرسش-های زیر روشن می‌ شود.
مگر آرمان ایرانی این است که لجنزار اسلام را پاکسازی کند؟
مگر زندگانی ایرانی باید با احکام پسمانده-ی چادرنشینان عرب سامان بگیرد؟
مگر ایرانیان، که روزگاری در یورش مجاهدین شکست خورده-اند، باید برای همیشه باجگزار جهادگران باشند؟
مگر نباید ایران را به ایرانی سپرد تا کشور ایران با فرهنگ و بینش ایرانی سامان یابد؟
مگر سپردن کشور ایران به عربزادگان ِ جهادگر دشمنی با ایرانی و ایران نیست؟
مگر تا کنون شریعتمداران، کشور ایران و دانش ایرانی تنها در راه ِ پایدار ساختن اسلام به کار نبرده-اند؟

این از نادانی یا از خواب هزاره-ای است که ایرانیان پس از این همه خواری و ستمی، که از شریعت اسلام دیده-اند، باز هم، اسلام رحمانی و رمالی خریداری می‌ کنند.
درست است که خرد مسلمان در تاریکخانه-ی اسلام میخکوب شده است و یک مسلمان نمی‌ تواند برون از شریعت اسلام اندیشه کند. ولی دستکم یک مسلمان می‌ تواند در همان تاریکخانه-ی اسلام کورمالی کند.
آیا رسول "الله" نتوانسته است که اوامر "الله" را به درستی بشناسد و آنها را به راستی بازگو برساند؟
آیا تاکنون شریعتمداران اسلام همگی نادان و از شناخت آیات قرآن درمانده بوده-اند؟
آیا کردار رسول "الله" و اصحابش همگی بر ضد "الله" و اسلام بوده است؟
آیا اکنون ، پس از هزار و چهار سد سال، برای اسلام-فروشانِ مردم-فریب، ناگهان وحی نازل شده است؟
که آنها می‌ خواهند از اسلام خشن، اسلام نـَرم بسازند. آگر هم چنین باشد، پس چرا این اَنگل-ها به همان گورستان نمی‌ روند که رسول "الله" اسلام سازی می‌ کرده است؟ چرا باید، با گندآب اسلام، فرهنگ ایران را آلوده کنند؟
این دوره-گرد-هایی، که در پسداده-های اَنگل- ستان-ها می‌ لولند، برآنند که ایران را به زورمندان ِ جهان پیش کش کنند، تا آنها، ذهن مردم را، برای گسترش اسلام، آماده سازند.
مردم ایران، به راستی، به اسلام و فلسفه-ی کرم-های پلید اسلامی نیازی ندارند. آنها می‌ توانند، با خرد و با بینشی، که از اندیشه-ی آزاد خودشان باشد، کشور ایران را، بدون ویروس اسلام، سامان دهند.

با این وجود باید بی پرده به این واقعیت ِ تلخ اشاره کنم: تا زمانی که این اَنگل-های موذی، چه اسلام-زدگان و چه اسلام-فروشان، خرد انسان را از اندیشه باز می‌ دارند و مردمان را به زنجیر شریعت گره می‌ زنند، مردم از گُسستن زنجیر بردگی پرهیز می‌ کنند.
مردم ایران، در بردگی، در شریعت اسلام، کیستی-ی خود را فراموش کرده-اند. عباد "الله" کوراندیش است، مسلمانان نمی‌ توانند با اندیشه-ی خود زیبایی و زشتی را شناسایی کنند، آنها چشم خود را از دیدن واقعیت می‌ بندند.
زیرا در نگرش ِ پیروان تنها رویه-ی پدیده-ها دیده می‌ شود، آنها نمی‌ توانند به ژرفای پدیده-ای بنگرند.
نمونه-ی روشن در این پندار، کوتاه بینی-ی مسلمانان ِ جهان است: مسلمانان با عقد اسلامی زنی را، برای تصرف، به مردی می‌ سپارند. ولی بیشتر آنها درنده خویی را در سنگسار نکوهش می‌ کنند.


زنانی که، در شریعت اسلام، با مبلغی معلوم و مدتی معلوم، برای تصرف، به مردی واگذار شده-اند، آگاهی ندارند که آنها در این عقد، سروری-ی آن مرد را بر خود پذیرفته-اند. آنها با این عقد خود را برای همخوابی با آن مرد فروخته-اند. شوهر آنها، در هر زمان و از هر راهی، که بخواهد، می‌ تواند به کشتزار خریداری شده-ی خود وارد شود.
افزون بر این ننگ، زنان به همراه عقد اسلامی پذیرفته-اند که آمیزش ِ ناساز با این عقد، سزاوار سنگسار است.
مَهریه (مُزد همخوابگی)، تمکین، نکاح، تنبیه، نفقه و سنگسار از ننگ-های پیوسته به عقد اسلامی هستند که زنان از ناچاری یا از نادانی به آنها تن درمی‌ دهند.

زنی، که، در شریعت اسلام، تن خود را برای مَهریه به مردی واگذار می‌ کند، او دیگر برده-ی آن شوهر است، او باید خرد و انگیزه-های انسانی را در خویشتن نابود کند، او دیگر یک انسان آزاد نیست که بخواهد آزادانه بیندیشد.
کسانی که به کردار عقد اسلامی را می‌ پذیرند، بدون برخورد به درون مایه-ی احکام ِ شریعت، تنها بیزاری خود را از سنگسار نشان می‌ دهند، آنها ساده پندارانی هستند که می‌ خواهند پیکر انسانی را با نیش مار-های زهرآگین نوازش‌ دهند.



مـردو آنـاهيــد
نوامبر 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , ,