بيعت با خواب آورن ِ مرگ در آخور ِ خلافت
مـردو آنـاهيــد
مـردو آنـاهيــد
سخنی برهنه: در ننگينترين حکومت ِ جهان، يعنی در ولايت ِ فقيه، چيزی برای برگزيدن، به جز بردگی و نادانی، وجود ندارد.
چه نيکو میبود اگر ما دستکم واژگانی را، که نمايندهی پنداری هستند، میسفتيم؛ در آزمون بينا میشديم و خرمُهره را به گوهر نمیآراستيم. درست است؛ روشنفکرانِ اسلامزده نه با کاربردِ گوهرِ واژگان سرافراز و نه از درونمايهی خرمُهرهها سرافکنده میشوند. زيرا گفتار آنها رشتههايی هستند که برای دروغبافی به کار میروند. فرهنگ ايران درخت ِ باشکوهی است که آزادگان را از کرانههای يونان تا مرزهای چين در بر میگيرد. در اين پيوند: ايرانيان میتوانند به جهان هستی روشنتر و گستردهتر بنگرند. در اين ديدگاه مهر ِ آنها به فرهنگ فزاينده، انگيزهی آنها در ميهن پروری روينده و آرمان ِ آنها در بهزيستن پاينده میشود.
سخن از زيانهای کژپنداری است؛ انديشمندان، در هر مردمی، واژگان را با نگرشی که داشتهاند ساخته يا آفريدهاند. هر واژهای در همان مردم، در همان بينش، در همان فرهنگ، در همان سامان گويا و گرانمايه است. اين است که گوهر ِ واژههای ايرانی، از فرهنگ مردم ِ ايران برآمدهاند و نمیتوان آنها را به آسانی جايگزين ِ کلمههايی کرد که قبيلههای جهادگر به کار میبردهاند. گوهر واژگان ايرانی زمانی درخشان و شکوفا میشوند که؛ کشورآرايی در ايران از بينش و از فرهنگ ِ مردمِ ايران سامان داشته باشد. دستبرد به گنجينهی فرهنگِ ايران يا جايگزين کردنِ واژگان ايرانی در ساختار ِ حکومت ِ اسلامی، بدون ِ شناخت از درونمايه و برآيند ِ آنها، کرداری است نابخردانه که به آلودگیی فرهنگ ِ ايران میافزايد.
برای نمونه: حکومت ِ اسلامی به کردار خلافت ِ فقيه است. کارکرد ِ خليفه، يا نمايندهی الله، اين است که او احکام ِ شريعت را، بر مردمان ِ سرکوب شده، فرود آورد. از اين روی نمیتوان، پياده کردن ِ احکام ِ انسان ستيز را، جمهوری يا مردمی ناميد. زيرا احکام ِ شريعت الهی هستند نه مردمی. ولايت ِ فقيه را نبايد فرمانروايی يا سامان ِ کشورداری خواند. زيرا ولايت فقيه يک حکومت است و در اين حاکميت: خليفه حاکم، قرآن حکم و مردم محکوم هستند. درونمايهی حاکميتِ الله را میتوان تنها با کلمههای عربی آشگار و شناسايی کرد. همسنگ ِ کلمههايی، که جهادگران برای مردم آزاری، برای دزدی، برای آدمکشی به کار بردهاند، در زبان ِ پارسی يافت نمیشوند. (اشاره: کلام ِ عربی با کلمههاست و گويشهای ايرانی با واژهها هستند. ايرانيان قل قل نمیکنند و عربها هم واژه ندارند)
خردسوختگانِ آخورنشين عقيده دارند؛ فقيهی که احکام ِ پسماندهی جهادگران را خوانده و از نابخردی يا از دروغوندی به آنها ايمان آورده است، او بهترين شبانی است که میتواند مردمان را گوسپندوار به سوی الله يا آنها را پس از مرگ به سوی خوشبختی براند. خردسوختگان در آخورک، بيشتر به چُرت زدن و دعا خواندن برای مردگان درکارند. آنها به جای پيروان وکالت دارند که نيازهای کشور را بدانگونه با احکام شريعت همساز کنند که؛ زشتی و پسماندگیی آنها از چشم جهانيان پنهان بماند.
خردسوختگان، که وکيل ناميده شدهاند، با سرشتِ درندگی، گوسپندوار مطيع خليفه هستند. پيوند آنها با مردم تيغ يا شمشيری است به نام ِ قانون، که آن را به خواست ِ خليفه، برای سرکوب ِ آزادگان و راندن ِ مردم تيز میکنند.
اين خردسوختگان به نام وکيل، که از پسدادگانِ جهادگران روييدهاند، ناجوانمردانه برآنند که زندگی و آزادی را برای مردم سختتر و تنگتر کنند. به زبانی ساده: مردمان ِ اسلامزده با فرومايگانی بيعت میکنند که دشمن ِ ايرانيان هستند. يعنی آنان که به زهر ِ نادانی بيمار شدهاند، خرد، کشور، آزادی، سرنوشت و وجدانِ خود را به انسان ستيزان میسپارند تا پس از مرگ به شير و عسل برسند. درونمايهی اين بيعت گيری، که در پوششی به نام ِ انتخابات پيچيده میشود، زشت و پليد است و نبايد آن را با مردم و با فرهنگ ايران پيوند داد. چنين گندآبی را میتوان تنها با کلمههای عربی شناسايی کرد. زيرا اين گونه انسان ستيزیها را بايد با کلمههای اسلامی بازگو کرد تا سزاوار ِ حکومت فقيه باشند.
کاربُرد ِ واژگان ِ ايرانی از بيداد و فرومايگیی خلافت ِ فقيه نمیکاهد. ولی گوهر ِ فرهنگ ِ ايران را به زهر ِ شريعت آلوده میکند. فشردهای از برآيند ِ بيعت گيری: خردسوختگان يا خواب آوران ِ مرگ را "وکيل " میخوانند و آنها مردم را "موکل" خود میدانند. آنها، به گمان ِ خود، از سوی مردم ايران وکالت دارند که احکام اسلامی را با حکومت ِ ولايت فقيه همساز کنند. آنها، در برابر حاکم ِ فقيه، خود را نادان میدانند و مطيع اوامر او هستند. کسانی که بيخود، تاريک، پست يا نادان باشند نياز به وکيلی دارند که به جای آنها چيزی را بپذيرد يا آن را رد کند. در حکومت ِ بيگانگان ِ جهادگر، يا حکومت ِ اسلامی، خردسوختگانی را، برای بيعت کردن، نشانه گذاری میکنند، که وکيل ِ مردم بشوند و مردم موکلين آنها باشند. آنها به امر خليفه در مجلس جلوس میکنند تا اوامر خليفه را، به نام مردم، قانونی کنند. يعنی به نام مردم دارايی ايرانيان را تاراج کنند و به دشمنان ِ ايران ببخشند.
کشور ايران و ايرانيان گرفتار و زمينهای سودآور در اين نابسامانیهای ننگين شدهاند. نامردمانی، که سايهی اين حکومت ِ ننگين را بر مردم ايران افکندهاند، آخورکی را برای سرسپردگان ِ ولايت برپا داشتهاند که اين خردسوختگان بتوانند سخنان ِ پسماندهی ايران ستيزان را نشخوار کنند. آن کسان اين آخورک را "مجلس" نام نهادهاند. همان کسان نيز سرسپرگان ِ خردسوخته را "وکيل" ناميدهاند. وکيلها، در حکومت ِ اسلامی، بدانديشانی هستند ايران ستيز که در "مجلس" برای اسلام بانی، يعنی برای مردم آزاری و برای آزادی ستيزی، گماشته میشوند.
خردسوختگان وکيل و مردم موکل آنها هستند. آنها ستمورزی و نابخردیی احکام شريعت را نمايندگی میکنند، آنها نمايندهی گندآب ِ خلافت هستند. "نماينده" واژهايست پارسی يعنی نمايان کننده، يعنی کسی که خواسته و انديشهی ديگری را، به مانند ِ آينه، نمايان میسازد. کسانی که اين خردسوختگان را نماينده میخوانند، آنها، از کژپنداری و از خودبيگانگی، پسماندگی و زشتیهای خلافت را، به بهای آلوده ساختن ِ واژگان پارسی، میپوشانند. چنين کسانی، کورکورانه و ندانسته، مردمان ِ ايران را منجلاب ِ پليدی و فرومايگی مینامند. زيرا زشتکاران ِ پليد نمايندگان سرچشمهی زشتی و پليدی هستند. وکيلهايی که آنها را، در ولايت فقيه، به مردم پيوند میدهند، پسماندگانی هستند که در آخورک ِ حکومت، سايهی مرگ را بر مردمان ِ ايران میگسترانند. وکيلهای حکومتی، يعنی خردسوختگان، در "مجلس"، بسان ِ گوسپندانی تيزدندان هستند که خشونتهایِ خلافت را در روند ِ کشور داری قانونی مینمايانند. آنها نمايان کنندهی يا نمايندهی احکام ِ شريعت هستند نه نمايندهی مردم. فقيه ِ حاکم يا خليفه هم نمايان کنندهی يا نمايندهی الله است نه رهبر. درست است که خليفه چوبداران، جهادگران و ستمورزان را بر مردم میشوراند. ولی او راهنما نيست وآنکه بر اجرای روشهای آدمکشی و دزدی ديدبانی میکند و به کردار چهرهی الله را نمايان میسازد. خليفه و سرسپردگانش نه هوش، نه توان و نه انگيزهای دارند که برای بهبود ِ زندگانیی مردم پنداری داشته باشند.
الله به سخن در ولايت فقيه حاکميت دارد، به کردار فقيه ولیی الله يا به زبانی سرور ِ الله است. الله و پسدادگانش، که براستی زاييدهی آزمندانی خشمآور هستند، در دست فقيه، بازيچهای بيش نيستند. فقيه میتواند احکام پسماندهای را، که قبيلههای راهزن در 1400 سال پيش داشتهاند، با فريبکاری و دروغوندی تعبير و تفسير کند.
فقيهِ حاکم، که خود را ولی، سرور يا جانشينِ الله میپندارد، وظيفه دارد؛ به زور ِ تازيانه و گستردن ِ ترس، مردمان را، به سويی براند که الله حکم کرده است. در اين حاکميت، که فقيه ولايت دارد، فقيه الله را نمايندگی میکند. خشنودی و خشم ِ فقيه با خشنودی و خشم ِ الله همانی دارند.
در شريعت اسلام، الله مردم را نادان خلق کرده است. از اين روی مسلمانان نابخرد هستند و نمیتوانند خودشان راستی و کژی را شناسايی کنند و الله هم نمیتواند با آدمها سخن بگويد. اين است که احکامش را به جبرييل داده که او به محمد بگويد تا محمد آن آحکام را به کمک ِ جهادگران و به زور ِ شمشير بر مردم فرود آورد. محمد و پسماندگانش يعنی خليفهها، امامها، فقيهها و مفتیها همه در جايگاه ِ حاکميت ويژگیهای الله را نمايان میسازند، آنها به جای الله بر مردم حکم میرانند و هر کدام از آنها مردم را گوسپندانی سرکش میپندارد و با زور و ايجادِ ترس، به کردار ِ الله، با مردم رفتار میکند. اين فرومايگان هم، بسان ِ الله، هيچگاه از مردمان چيزی را نمیپرسند، آنها هم مانند ِ الله احکام خود را به مردم امر میکنند و بر آزادگان و سرکشان مانند الله سخت میگيرند. در حاکميت الله تنها سخن از عبوديت و اطاعت است، الله حق است و خالق، مخلوق حقی بر خالق ِ خود ندارند.
فقيهِ حاکم، که دروغوندی شارلاتان است، ايران ستيزانی را، برای خورناس کردن در آخورک ِ حکومت، به نام وکيل نشانه گزاری میکند تا پيروان با پستترين آنها، که آشگارا ننگ پذير باشند، بيعت کنند. ايران ستيزانِ خردسوخته، که آمادهی خورناس کشيدن در آخورک ِ خلافت هستند، بايد از فرومايگی و برده منشی برخوردار باشند. آنها بايد به نادان بدون ِ خود و عالم بودن ِ فقيه ايمان داشته باشند. آنها بايد به کردار نشان بدهند که گوسپندوار از اوامر فقيه پيروی خواهند کرد.
اين خودفروختگان، برای نشان دادن ِ ايمان خود پيوسته از سخنان ناساز، سُست و بيهودهای که خمينی، يا خشمآوری از اين نمونه، گفته است ياد میکنند و خود را در بندهای ننگينی، که ابلهان ِ شارلاتان يا شارلاتانهای ابله بافتهاند، خرسند نشان میدهند. گردانندگان ِ ولايت فقيه آن چنان فرومايه هستند که از انسان ستيزی و آدمکشی هم ننگ ندارند. آنها از نادانی و با بی شرمی به گفتار و به کردار نشان میدهند که آنها ويژگیهايی را دارند که جهادگران ِ راهزن و ايران ستيزان ِ خشمآور در 1400 سال پيش داشتهاند.
حکومت ِ ولايت ِ فقيه ننگين ترين دشنامی است که مردمان آزاده و سرفراز ايران با خود میکشند. بيعت گيری، برای خواب آوران مرگ، که آن را با بی شرمی انتخابات مینامند، نمايشی است زهرآگين که به کردار خوشباوران ِ سرگردان را ستم پذير میکند. شمار ِ رای دهندگان اندازهی خوابزدگی و کوتاهنگریی مردمان ِ ايران را نشان میدهد که اين پسماندگی برآيندی از اسلامزدگی و خودباختگیی روشنفکران ِ ايران است. اندازهی کورانديشیی اين روشنفکران را میتواند با گفتار و کردار ِ نابخردانهی آنها سنجيد. برای نمونه:
اين کژانديشان، که نام ِ روشنفکر را بر خود نهادهاند، حکومت ِ ولايت فقيه را پذيرفتهاند، يعنی به کردار نشان میدهند که آنها گوسپندانی نادان هستند و فقيه برترين کس و نمايندهی الله است. شگفتی در آشفتگی و ناسازگاری کردار و پندار ِآنها است که اين برده منشها، در ولايت فقيه، در پيرامون ِ آزادی در انتخابات سخن پراکنی میکنند.
اين روشنفکران، با اين همه بيداد و ستمی که بر مردمان وارد میآيند، هنوز نمیدانند که احکام شريعت برای استوار ساختن ِ حاکميت ِ الله و برده ساختن ِ مردم هستند نه برای انتخاب کردن. در حاکميت ِ الله فشار ِ بندهای بردگی، بر گلوی مردمان، سختر میشود. در حکومت فقيه، که به کردار حکومت ايران ستيزان است، چه آنهايی که به نام ِ وکيل، در آخور ِ فقيه، خورناس میکشند، چه آنان، که از نادانی يا از اسلامزدگی، به اين خواب آوران رای میدهند، چه آنان که از ولايت فقيه، يعنی از حکومت ِ عربزادگان، بيزار و شرمنده نمیشوند، همهی آنها به کردار دشمن ِ آزادگان و ميهن پروران هستند.
مـردو آنـاهيــد
مه ۲۰۱۳
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: الله, بيعت, جهادگر ،شريعت اسلام, فرهنگ ِ ايران, مـردو آنـاهيــد, ولايت فقيه