زایندگان و خریدارانِ دروغ
مـردو آناهیــد
آوریل 2011
شماری از آزادی-خواهان، دروغ-های یک آخوند یا یک اسلامزده را رسوا می کنند تا فریب-خوردگانِ مسلمان به درون مایه-ی شریعت اسلام پی ببرند و آزادگی را برگزینند. این کسان براین باورند که با آشگار ساختنِ دروغوندی، در گفتار و کردارِ والیان اسلام، از نا آگاهی-ی مسلمانان کاسته و به شناختِ آنها، از زشتکاری، افزوده می شود.
آرزوی این کسان بر پنداری کژ روییده است که هیچگاه باروَر نخواهد شد، زیرا مسلمانان 1400 سال است که آخوند را سررشته-ی دروغوندی می دانند، ولی هرگاه که تلنگـُری خواب ِ سنگین آنها را آشفته کند، آنان به دروغ پرداز-ترین آخوندی را که می شناسند، پناه می برند که او دوباره، با دروغی تازه، آرامش ِ خواب را به آنها برگرداند.
مسلمانان آموخته-اند که چگونه، با دروغ، دیدگاه خود را از دیدن و شناختن ِ راستی بپوشانند تا از واکُنش ِ زشتِ خود شرمسار نشوند. زیرا آنها می دانند: در حکومت "الله"، آنان که از روزنه-ای به سوی راستی نگریسته-اند، زندگانی بر آنها دشوارتر شده است. در حاکمیت "الله"، پذیرفتن و کاربُـرد ِ دروغ، ابزاری است، که به آسانی، بر سود ِ مسلمانان و بر زیان نامسلمانان می افزاید.
بینشِ مسلمانان، به ویژه بینش ِ ایرانیان، بیشتر به دروغ آلوده شده است. زیرا فرهنگ ایرانیان با "الله" و شریعت اسلام هیچ سازگاری نداشته است. از این روی آنها، دگرسو با بینش ِ خود، به دروغ، اسلام را پذیرفته-اند و با دروغ، ویژگی-های خدایان فرهنگ ایران را، به "الله" پیوند داده-اند. اکنون هم می شنویم: که آنها، به جز در عبادت، نام "الله" را هم بر زبان نمی رانند.
به هر روی ایرانیان با دروغ و دروغوندی خو گرفته-اند، بدتر از این، آنها دروغ را زشت نمی دانند و در هنگام خوشی، با دروغ-پردازی، شادمانی می کنند. بیشترین ِ مسلمانان از شنیدن ِ راستی، در پیرامون پسماندگی-های شریعت، آزرده و خشمناک می شوند، ولی از پوشاندن ِ سیمای "الله" در روبندهایِ دروغ آرام می گیرند.
لایه-های ایمانِ ایرانیان، بسیار پوسیده هستند. اسلام-فروشان با بندهای دروغ از فروریختن آنها جلوگیری می کنند. ایمان ِ ایرانیان به اسلام بسیار سُست بنیاد است، اگر هر یک از این دروغ-بندها پاره بشود، لایه-های ایمان ِ آنها، که با همین دروغ-ها بند هستند، فرو می ریزند.
پیروان از ناتوانی و نابخردی، پیوسته، با دروغ، دیوارهایِ زندان ِ ایمان را سخت-تر می کنند که مبادا، در خشت-های آن دهلیز، شکافی به سوی روشنایی باز شود و لایه-های ایمان آنها از هم بپاشند.
از آنجا که مسلمانان با خرد خویشتن بیگانه-اند، در آزادی هم، آنها مانند ِ گوسپندی ترس-زده، که از دهلیز ِ کشتارگاه گریخته باشد، چوپانی را جویا هستند. این چنین کسان با خرد ِ خاموش خود نمی توانند آزادانه بیندیشند و آگاهانه گام بردارند.
این است که اسلامزدگان، پس از رهایی از ایمان هم، به دنبال مرشدی، دروغوندی، یا برده-پروری دیگر می گردند تا نیاز به اندیشیدن و دانستن نداشته باشند.
اسلامزدگان می ترسند که، از دیدن یا شنیدن راستی، بندهای ایمان آنها پاره بشوند. از این روی، آنها ترس ِ خود را با شریعتمداری درمیان می گذارند تا او با دروغ-هایی خواب-آور از فروریختن ِ لایه-هایِ ایمان آنها پیشگیری کند. شریعتمداران، که همگی دروغوند هستند، می دانند: کسی که، از آنها چاره-جویی می کند، خردش در تاریکخانه-ی ایمان گرفتار است. پس شریعتمداران می توانند به آسانی پاسخی ببافند، که آن نابخرد، باز خود را، در زندان ِ ایمان، عاقل و عالم و رستگار بپندارد.
شریعتمداران با بافته-های دروغ از تابش روشنایی به درون خیمه خرگاه ِایرانیان پیشگیری می کنند. آنها بر این آگاهی دارند که گاهی، تلنگـُری می تواند خوابِ هزار ساله-ی این بندگان را بشکند. از این روی آنها به واژگون ساختنِ ارزش-های گران-مایه در فرهنگ ِاین مردمان می پردازند.
شریعتمداران، ارزش-های فرهنگی را، که ایرانیان آنها را می پسندند، پیشاپیش، از فرهنگ ایران، جدا و درون مایه-ی آن ارزش-ها را، به گندآب شریعت آلوده می سازند تا ایرانیان را بفریبند. آنها از دو سو به کژی و دروغ سود می برند. یکی این که سیمای زشت ِ شریعت اسلام، در زربرگهای آدم پسند، پنهان می کنند، دیگر این که، ایرانیان به دست خود آن گندآب را، به جای باده-ی جانبخش، سرمی کشند.
این پیروان هر دانشی را، که نیاز داشته باشند، آن را در تنگه-ی ایمان ِخود می گنجانند تا از نادانی-ی آنها کاسته نشود. این است که مسلمانان، با هر دانشنامه-ای که بگیرند، همیشه خود را، از یک شریعتمدار، نادان-تر می دانند و دستورهای او را کورکورانه انجام می دهند.
می بینیم، همه ساله، هزاران کس، که دانشی را هم یاد گرفته-اند، برای عبادت به مکه می روند تا همگان به نابخردی-ی آنها گواهی دهند و آنان را حاجی بخوانند.
این دانشدانان بسان ِبشکه-ای هستند که برگ-هایی از کتاب-هایی چند در آن ریخته باشند. نشان بی دانشی-ی این کسان همین بس که آنها، در راه حج، به حکمِ آخوندی به شیطان سنگ پرتاب می کنند، به دور ِسنگی سیاه می گردند و برای خشنودی-ی "الله" گوسپندان را سر می برند.
هر مسلمانی باید به نادان بودنِ خود ایمان داشته باشد و گرنه او مسلمان نیست. او باید همه روزه از "الله" بخواهد که او را در "صراط المستقیم" براند و او را "مغضوب" نکند. یک مسلمان هیچگاه از خود نمی پرسد:
"الله" چه کسانی را غضب کرده یا کدام اندیشمند گمراه شده است؟
یک مسلمان، از ترس و از تنبلی، نمی خواهد که خودش رهجو باشد، او می خواهد، در راهی که "الله" امر کرده است، رانده شود. زیرا او بینایی و دانایی را گمراهی می پندارد. کسی به ریسمان ِ"الله" چنگ می زند؛ که او خرد خود را به آخوندی ابله سپرده باشد.
از شگفتی-های حقوق اسلامی: مردمانی را، پیش از زادن به دروغ مسلمان می خوانند، سپس آنها را به دروغ می پرورانند، به آنها سرگذشت-های دروغ می آموزند تا آنها به پنداری دروغ ایمان بیآورند، برای عقیده-ای دروغ زندگی کنند، برای گستردن ِدروغ بکشند و به امیدی دروغ بمیرند.
پس در این گردانه، تنها پدیده-ای، که مسلمانان آن را بسیار دوست دارند، پدیده-ی دروغ است. آنها از راستی می گریزند، در انجمن دروغ پردازان می نشینند و دروغگویان ِدیگر را نفرین می کنند تا خود را راستکار نشان بدهند.
آخوندها یا اسلامفروشان نمی توانند سخنی را، به راستی، بر زبان برانند. زیرا عقیده-ی آنها، دانسته، بر دروغ پایدار است. عقیده-ی آنها بر "لا اله الا الله" (نیست الهی به جز "الله") نهاد شده است. آیا آنها تا آن اندازه کور و کَر هستند که خدایان را نمی بینند، فریاد یا ناله-ی آنها را نمی شنوند که همه روزه این دروغ را تک-رار می کنند.
آنها، که از نادانی به "الله" ایمان آورده-اند، از کجا می دانند که هیچ خدایی به جز "الله" نیست؟
آنها چگونه پذیرفته-اند که محمد رسول "الله" است؟
کسی که، از راه مردم-فریبی، می گوید "جهاد" ( کشتار دگراندیشان) در اسلام وجود ندارد، او شیادی است دروغوند، که می کوشد از گـُسستن بندهای بردگی در اسلامزدگان پیش گیری کند یا بندهای تازه-ای را به گردن ِخوشباوران ِ کوتاه خرد بیندازد. او از کشتار و غارت دگراندیشان رویگردان نیست وآنکه او از نمایان شدن ِزشتی-های شریعت اسلام در هراس است.
آخوندی که به مسلمانان یادآور می شود که جهاد، در راه اسلام، وظیفه و عبادت آنهاست، او با این سخن "راست" به کشتار و غارت دگراندیشان مشروعیت می بخشد. آخوند، بر پایه-ی ایمانش، راستکاران و نیک اندیشان را، دشمنان ِ"الله" و دشمنان ِرسول "الله" می خواند و از مسلمانان جلاد می پروراند. ولی آخوند به "راستی" از احکامی سخن می راند که آنها را از شریعتی دروغ برداشت کرده است.
آخوندها ایمان ِمسلمانان را با پهنه-یِ دروغ-هایی می سنجند که یک مسلمان آنها را به کردار نشان می دهد. یعنی هر اندازه مسلمانی نادان-تر باشد، هر حکمی را بی چون و چرا بپذیرد، او را متقی و عاقل می نامند. مسلمانی که اندکی زیرک باشد، از انجام برخی از احکام سرپیچی کند، او را سُست ایمان و جاهل می خوانند.
شریعتمداران تنها خود را حاکم بر احکام شریعت می نمایانند. یعنی تنها کسی می تواند، احکام جهادگران بیابانگرد را، شناسایی کند که در دروغوندی بر خرد ِانبوه مسلمانان فرمانروا باشد و آخوندهای دیگر هم به تقوا و زُهد او گواهی بدهند.
به زبانی ساده:
دروغوندی، که احکام شریعت را می شناسد، خود را مفتی می داند و برای مردم فتوا می دهد. زیرا او، همه-ی مردمان را نابخرد می شمارد. شگفتی در اینجاست که برخی از روشنفکران، خود را از گوسپند هم نادان تر می پندارند، آنها از مفتی درخواست فتوا می کنند و امیدوار هستند که مردم، گوسپندوار، فرمانبر یک مفتی باشند.
سخن از راستی و راستکاری است. سخن از این است که هیچ آخوند یا هیچ اسلامزده-ای نمی تواند، در پیرامون ارزش-های فرهنگی یا عقیده-های مذهبی، به راستی سخن بگوید. هر آنگاه واژگانی پُر ارزش، از زبان یک آخوند شنیده شوند، بی گمان، آنها پوسته-ای خشک با درون مایه-ای دروغ هستند که برای گمراه کردن خوشباوران و پنهان ساختن زشتی-های شریعت اسلام به کار برده می شوند.
به درستی، این فرومایگان ارزش-های فرهنگی را هم می دزدند تا هسته-ی آنها را به گندآب عقیده-ی خود آلوده سازند و سپس آنها را به جویندگان آن ارزش-ها فرو کنند.
در اسلام: "الله" بر همه چیز حاکم است، احکام او در قرآن نگاشته شده-اند، مردمان محکوم به اطاعت از آن احکام هستند. هیچگاه "الله" خودش را یا احکامش را به رای نگذاشته است بلکه آنها را به مردم امر کرده است.
گوهر فرهنگ ایران از بینش آزادگان ِاندیشه برآمده است. اندیشمندانی، که از این فرهنگ برانگیخته بوده-اند، واژگانی را آفریده-اند، که ریشه-ی آنها در جهان بینی-ی آن مردمان جای داشته-اند. دگرسو با مفهوم فرهنگ، احکام شریعت است، که آنها را رسول "الله"، برای برآوردن ِنیازهای جهادگران ِعرب، امر کرده است. این احکام با بینش و اندیشه-ی ایرانیان هیچگونه پیوندی ندارند.
انسان از کمبود آگاهی و دانش به پنداری ایمان می آورد و خرد خود را به عقیده-ای یا یک ایدئولوژی واگذار می کند.
ارزش-های فرهنگی، که از خرد و بینش اندیشمندان برخاسته-اند، آنها را نمی توان به عقیده-ای وارد کرد. مگر آن که نخست درون مایه-ی ارزش-ها را با سرشت آن عقیده همساز ساخت. این است که ارزش-های فرهنگی در هر عقیده-ای بدون هسته و نازا هستند.
هر عقیده-ای، از بروز ِاندیشه-های آزاد، پیشگیری می کند. از این روی اسلامفروشان، واژه-های ارزشمند را، بدون هسته، بر زبان می رانند تا بتوانند زشتی-های شریعت را در پوسته-ی آنها جاسازی کنند و به خفتگان ِخوشباور بفروشند.
پسماندگی و فرومایگی-ی اسلامفروشان بِدآن ماند: که شغالهایی پلید، میوه-های بوستانی را بدزدند، هسته-های آنها را به کِرم-های زهری بیامیزند، آنها را به پروردگان آن بوستان بسپارند. پس از آن، بی چاره مردمانی هستند، که باغبانانی نابخرد، میوه-هایی زهرآگین، بپرورانند و به آنها بخورانند.
شگفتی در ایران است: پروردگان بوستان، که مزه-ی میوه و شکوه ِباده را فراموش کرده-اند و از نادانی و از ترس، کِرم-های پلید را ستایش می کنند.
سخن از این است که شریعت اسلام، با زور ِجهادگران، بر زمینه-ی دروغ نهاده شده است. هر گفتاری یا هر کرداری در این زمینه به دروغ آلوده است. از این روی مسلمانان از آشگار شدن ِدروغ، در گفتار آخوندها یا اسلامفروشان رَم نمی کنند.
برای نمونه:
با این وجود بیشتر ِمسلمانان، به سخن، پیمان شکنی را نکوهش می کنند، زیرا آنها با دروغ پروده شده-اند و آموخته-اند که چگونه کردار زشت ِ خود را با سخنان زیبا بپوشانند.
مـردو آنـاهيــد
آوریل 2011
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: زایندگان و خریدارانِ دروغ, مـردو آناهیــد