مردم برگزيدگان را توانمند می سازند نه خردمند
مردو آناهيـد
دموکراسی، در کشورهای اسلامی، حکومت دروغوندان بر فريب-خوردگانِ کوتاه خرد است.
آنجا که بيشترين شمار از مردم، آزادانه نه آگاهانه، سرکرده-ای را برمی گزينند، بی گمان، آنها فريبنده-ترين کس، نه خردمند-ترين کس، را بر خود حاکم می سازند. برگزيدگان نيروی سرشار ِ مردم را، سامان يافته، در دست می گيرند. آنها می توانند برانگيزنده-ی خشونت یا خاموش کننده-یِ آن در جامعه باشند.
به هر روی، در جهانِ امروز، روزنه-ی ديدگاه ِ برگزيدگان هميشه تنگتر از ديدگاه ِ برگزينندگان و خرد آنان کوتاه تر از خردِ همگان است.
هيتلر، خمينی یا گاندی از نمونه برگزيدگانی هستند که از نيروی بيشترين شمار، يعنی اکثريت، برخوردار بوده-اند. آنها آن نيرو را، در تنگه-ی ديدگاه خود، به کژی روان ساخته-اند.
سرکردگانِ مردمانِ آمريکا یا ايتاليا هم، که برگزيده-ی مردم هستند، ديدگاهی گشاد-تر از روزنه-ی تنگ ِ برگزينندگان نداشته-اند و ندارند. افزون بر اين، هوش آنان هم فراتر از ميانگين ِ هوش ِ همگان نبوده است و نيست. اين سرکردگان در مردمداری(مردمفريبی) زبردست و در کشورآرايی ناشايست بوده-اند و هستند.
آزمندانِ زورمند، در هر زمانی، مردم را به سویِ نمادی خوانده-اند که کارکردِ آن نماد، برای هيچ کس، روشن نبوده است. برای شيادانی، که به گماشتگی-ی آزمندان در آمده-اند، بسيار آسان است که همه-ی خواسته-ها و آرزوهای مردم را بر روی خيکی، که از باد پُر شده است، بنگارند و آنها را شيفته و دلباخته-ی خيکِ باد کنند.
از آنجا که نگارپرستان نمی توانند، از رنگ و نگار، به خواسته-های خود برسند، زمان به زمان، خليفه-ی تازه-ای بندِ آن خيک را به کمر ِ خود می بندد تا مردم با خلافت او بيعت کنند. نگارپرستان که، اندک اندک به نابخردی-ی خود ايمان آورده-اند، هميشه خليفه-ای را، که او آرزوهای مردم را می نگارد، دنبال می کنند. روشن است که آنها هيچگاه به خوش زيستی، که ندانسته خواهانِ آن هستند، نمی رسند.
پيروان، انديشه-ای از خود ندارند، آنها خوشبختی را در چيزهايی می بينند که ديگر مردمان يا ديگر کسان دارند. از اين روی در آرزوی کسی هستند که آن چيزها را برای آنها فراهم کند يا از ديگران هم بگيرد.
برای نمونه: مسلمانان داشتنِ دانشنامه-ای را پيکِ پيشرفت می پندارند. آنها، برای دريافت ِ دانشنامه، خواهان ِ داشتن ِ دانشگاه هستند. آنها خواهان ِ داشتن ِ دانشمند يا دستکم خواهانِ دانستن هم نيستند. زيرا با دانشنامه شايد بتوانند در انجمن ِ سران وارد بشوند، ولی با دانستنی-ها ايمان يا سر خود را هم از دست می دهند.
نمادهای فريبنده چه آنها که بُتگونه هستند، چه آنکدام که در پندارها بُت شده-اند، چه آنان که از شکم بُت-های جاندار يا پندارهای مرده برآمده-اند، همه-ی آنها، به گمان ِ پيروان، پيوسته زيبا و کاستی ناپذير هستند. زيرا پيروان، زيبایی و نيکويی را تنها در پيوند با نمادی، که به آن ايمان دارند، می شناسند.
اينگونه نمادهای پوچ، آن چنان در سراب ِ آرزوهای مردم، جلوه-گر شده-اند که هيچ انديشمندی زهره-ی آن را ندارد که به تُهی بودن آن نمادها اشاره کند. زيرا انديشمند می داند: روشنفکرانی، که سال-ها فريب ِ درخشش ِ خرمهره-ای را خورده-اند، با گوهر ِ انديشه-ی او کينه توزی خواهند کرد.
نمونه-ی اين نمادها و قارچ-های برآمده از آنها بسيارند. افزون بر بُت شدگانی بسان الله، یهوه، بودا، ابراهيم، موسی، عيسی، محمد، علی را که همه می شناسند؛ برخی نمادهای بُتسان هم وجود دارند، که به کردار آرايشگر ِ همين نمادهای پوچ بوده-اند، که بسياری از روشنفکران شيفته-ی عروسکبازی-ی آنان شده-اند.
اين گونه روشنفکران ِ دلباخته را می توان در آرايشگاه ِ "مولوی" و "عطار" تماشا کرد يا برخی را که در بازار ِ سياست شيفته-ی "گاندی" يا "ماند ِلا" شده-اند. برای اين کسان گفتار، کردار و رفتار ِ بُتسانان، از آغاز تا به انجام، از خاور تا باختر کاستی ناپذير و اين پيشوايان گزند ناپذير هستند.
آزادگان، از سرشت جويندگی، هسته-ی واژگان يا درون مايه-ی نمادهای ناديدنی را مزه می کنند تا بتوانند شيرينی يا تلخی-ی شيره-یِ آنها را بچشند. بينش ِ آزادگان پيوسته در رويندگی و دگرگونی است و نگرش آنان در گوشه-های تاريک ِ هر پنداری در جستجوی دانايی ست.
روشن است که، با پیشرفت ِ آگاهی و دانش در اندک شماری از مردمان، برخی از بُت-ها یا نمادهای نامبرده ديگر کارکردی، آن چنان دلخواه، ندارند که جهانداران بتوانند آنها را، برای همه-ی جهانيان دلربا و پسنديده، به بازار بياورند.
از اين روی جهانداران نياز به ابزاری جهان پسند و زورمندتر از مذهب دارند که با آن بتوانند همه-ی جهانيان را با هر مذهبی که دارند، در آزادی، به يک ايدآل بند کنند. ايدآلی شگفت انگيز که سيمای آن را روشنفکران جهان بر باد يا بر شوره زارهای پندار بنگارند.
تا اين زمان زورمندان ِ جهان، به کمک ِ افيون ِ مذهب، از انبوه ِ مردم، ابزاری کينه توز و خشمآور يا "جهادگر" پرورش می داده-اند. واليان مذهب، که از خودپرستی و انسان ستيزی سرشته شده-اند، اين ابزار ِ توانمند را، برای گستردن ِ ترس و دستبرد به دستآوردهای ديگر مردمان، به کار می برده-اند.
در اين زمان جهانداران، برای زراندوزی و انباشتن ِ سرمايه، نيازی به کشور گشایی و دستبرد به گنج های روی زمين ندارند. زيرا سوداگران ِ توانمند، با در دست داشتن ِ ابزار و توليد ِ هر کالايی در جهان، مردمان را، به اميد تن پروری، به ابزار و کالای مدرن نيازمند ساخته-اند.
خويشتن را به بازار گذاردن تنها پيشه-ايست که هر کس، برای زيستن، می آموزد تا بتواند، برای خواهش-های گوناگون، نيرو، دانش و هنر خود را به فروش برساند.
امروزه، مردمان بايد، بدان گونه پرورده بشوند که، گنج-های ميهن و بازده-ی رنج-های خود را، برای داشتن ِ ابزارهای شگفت انگيز، آزادانه و برده وار، به جهانداران پيش کِش کنند. جهانداران، ورزيده ترين و زرنگترين بردگان را، با نشانه گذاری و زرافشانی، پاداش می دهند. بردگان ورزيده بر ديگر ِ شهروندان برتری خواهند يافت.
در اين سوداگری، همه-ی جهانيان پرورده شده و خودکار، برای به دست آوردن ِ فرآورده-های زورمندان، از يکديگر پيشی می جويند. آنها برای آسان زيستن، چشم بسته، راهی به جز چرخيدن در گاوگرد ِ جهانداران ندارند.
همه-ی جهانيان، در چرخه-ی زراندوزی، بدانگونه زاده می شوند، بدانگونه می آموزند، بدانگونه می انديشند، بدانگونه می سازند، بدانگونه می زيند و بدانگونه دانش و توان خود را به فروش می گذارند که جهانداران در سامان ِ دموکراسی پيش نويس کرده-اند.
در جهان ِ آزمندان، که خردمندی و فرهمندی، دانایی و بينایی، هنر و فرهنگ هم با پول ارزیابی می شوند. دانش همآن است که آزمندان شناخته-اند، مردم کسانی هستند که آنها خوانده-اند، کشور سرزمينی است که آنها ناميده-اند، فرهنگ، هنر، راستی، زيبایی، آسودگی، سختی، هوشمندی، نادانی، توانمندی، دوستی، دشمنی و... همه دارای درون مايه-ای هستند که رسانه-های جهانی به کژی در آگاهبود ِ همگان فرو کرده-اند.
پديده-ی دموکراسی به کردار آن ويژگی را ندارد که در سامان ِ آن، زبردستان بر زيردستان ستم وارد نيآورند وآنکه به راستی آن سامانی است که، در درون آن، زيردستان و زبردستان خودبخود و آزادانه ستم پذير و ستمکار بشوند.
در سامان ِ دموکراسی، سرکشی و گستاخی روانپريشی شمرده می شوند، سخنان و انديشه-های نيکو تنها برای آرايش برنامه-های پيش نوشته به کار می روند.
در ارابه-ی ِ دموکراسی هر کس بر آن اميدوار است که بخشی از رنج او را ديگر ِ شهروندان بکشند. با اين اميد است که انبوه روشنفکران، بدون ِ ژرفنگری، برای رسيدن به اين ارابه، در راه هستند.
درست است، ويژگی-های سامان ِ دموکراسی در دفتری یادداشت می شوند که آن را قانون ِاساسی می نامند. با اين وجود، کارکرد يا کُنش و واکُنش مردم بر اساس عقيده-ايست که بر خرد آنان حاکم شده است نه بر اساس سخنانی که از بينش ِ بيگانگان در دفتری نوشته شده-اند.
«سامان ِ دادگری در سرزمينی پياده می شود که ويژگی-های آن سامان از فرهنگ و از بينش ِ انديشمندان ِ آن سرزمين برآمده باشند». به زبانی ديگر؛ «سامان هر کشوری به بينشی بستگی دارد که مردمان همان کشور از آفرينش داشته باشند». ساده تر بگويم: «مسلمانان، که "الله" را خالقی قهار و او را قادر بر همه-ی هستی می پندارند، آنها بردگانی هستند که خود را سزاوار رنج و اندوه می دانند».
مسلمانان از آزاد بودن، از پاره شدن ِ بندهای ايمان ِ خود می ترسند. آنها پذيرفتن ِ سامان ِ دادگری را در پيوند با رَد کردن ِ احکام شريعت می بينند. از اين روی آنها رنج بردگی را بر خود هموار می سازند تا به گناه ِ آزادگی در جهنم ِ "الله" نسوزند.
حکومت در کشورهای مسلمان، هميشه همنواز با حاکميت الله بر عبادالله است، هيچگاه به قانونی که از انديشه-ی آزادگان برخاسته باشد پيوند نمی يابد.
جهانداران از ستمی که بر مردمان ِ کشورهای پسماند وارد می آيد آزرده نمی شوند. آنها تنها خواستار اين هستند که اين مردمان، در نمايش انتخاباتی، نشان بدهند که آنها آزادانه (برده وار) پذيرای ستم بر خويشتن هستند.
سوداگران جهانی سامان سرزمينی را دموکراسی می نامند که در آن زيردستان آزادانه (نابخردانه) بار ِ سنگين ِ زبردستان را بر دوش بکشند. بسان ِ مردمان ِهندوستان که آنها آزادانه کسانی را برای بر پا داشتن ِ نيروی دين-فروشان، يعنی ستم پيشگان، بر می گزينند. اين نشان آن نيست که در سامان کشور هندوستان بر مردم کمتر ستم وارد می آيد وآنکه اين نشان آن است که مردمان هندوستان بيشتر ستم پذير هستند.
آرمان جهانداران اين است که همه-ی جهانيان به اَرابه-ی دموکراسی بند باشند نه اين که همه-ی مردمان دموکرات بشوند وآنکه همه در خريدن ِ کالا و فروختن ِ خويشتن آزاد باشند.
يعنی: همه-ی کشورها بايد دارای سامانی باشند که جهانداران بتوانند آزادانه آن مردم را نيازمند به کالایی بکنند که آنها توليد کرده-اند.
سرکردگان ِ کشورها، پس از پيوستن به ارابه-ی دموکراسی، می توانند با پنداری، که در آن سرزمين کارآيی دارد، شهروندان را در نادانی و بردگی آزاد بگذارند و در کوچه-های تاريک ِ حقوق بشر تخم ِ بشريت را بخشکانند. چنانچه آنها به خشونت ِ بيشتری نياز دارند، می توانند جنگ افزارهای پُر زورتری را از بازار ِ دموکراسی دريافت کنند.
اين است که دين-سالاری و ديگر ِ نمادهای مردم ستيز، در سامان دموکراسی و در پناه ِ حقوق بشر، برای سوختن ِ خرد و دستآوردهای مردمان، به کار می روند. اين نمادها، نسبت به ايمان ِ حاکم بر خرد ِ مردم، با نمايشی به نام انتخابات، پُر زورتر می شوند.
اکنون جهانداران، افزون بر افيون ِ دين، به بُت یا نمادی تازه نياز دارند که بتوانند آن را برای همه-ی جهانيان یکسان گزندناپذير سازند. نمادی که در نگرش ِ همگان "مقدس" باشد، انديشمندان و آزادانديشان هم، از ترس ِ سرزنش ِ روشنفکران، به آن برخورد نمی کنند.
اين نماد، اََرابه-ای است گزندناپذير، که "دموکراسی" نام گرفته است و بندهایی که برای کشيدن اين اَرابه به گردن روشنفکران بسته می شوند همان بندهای "حقوق بشر" هستند.
فروشنده-یِ هر عقيده، پيش از آن که پيروانش را، به اين ارابه-ی زورمند، وارد کند بايد، نخست دکه-ی خود را با بندی از "حقوق بشر" بگشايد، پس از آن، آزادانه به خردسوزی و برده پروری بپردازد. از کرامات ِ دموکراسی اين است که؛ بيشتر آزاداندیشان، از ترس اين که واپسگرا و توده-ستيز نامیده نشوند، خود را به بندهای حقوق بشر گره می زنند.
نگاهی به دموکراسی-ی ناب: برخی کسان گمان می برند که 200 ميليون آمريکایی از دانش و هوش ِ رايانه و ماهواره سازی برخوردارند. با اين که فرمانروايان آمريکايی، پيشگام تمدن و از سازندگان و فروشندگان ِ دموکراسی هستند، نمی توان باور داشت که توده-ی آمريکایی از باهوش ترين يا از داناترين کسان گردآوری شده-اند.
ژرف بينی و خرد ِ برگزيدگان، در سامان ِ هر کشوری، نمايان کننده-یِ ميانگين ِ هوش و بينش ِ مردمان همان کشور است.
انبوه ِ مردمان، در آمريکا، آزادانه و از ديدگاه ِ خود، بهترين سرکردگانی را، برای جهانداری، برگزيده-اند. توده-ی آمريکایی، با دموکراسی-ی ناب، که در جهان ِ روشنفکران ِ امروز پسنديده است، پذيرای خواسته-های آزمندانی شده-اند که آنها را خردمندتر و بهتر از خود می دانسته-اند.
سرکردگان ِ کشورهای زورمند، افزون بر اين که، برای مردمان خودشان سود بخش نبوده-اند، آنها، برای نيرومند ساختن ِ اَرابه-ی دموکراسی، فرهنگ و بينش ِ جهانيان را سرکوب کرده-اند. در سامان ِ دموکراسی هيچگاه خردمندترين، فرهمندترين و دورانديش ترين کسان به چرخه-ی کشورآرايی وارد نخواهند شد.
زيرا بيشترين شمار از انبوه ِ مردمان از شناسایی گوهر ِ خردمندی، فرهمندی و آزادگی به دور هستند.
شمار ِ خردمندان در هر مردمی بسيار اندک است، در حاکميت اکثريت، انديشه-ی آنها پيش از آن که بروز کند در سينه-ی خردمند می سوزد.
سخن تنها از اين نيست که توده-ی مردمان، در سامان دموکراسی هم، برای آراستن و پروردن ِ کشور، شايستگی-ی گزينش را ندارند وآنکه بيشتر سخن از اين است که بيشترين شمار مردم در هر سرزمينی، یعنی اکثريت، تنها از هوش و شناختی ميانگين برخوردارند.
شايد در کشورهايی، که چندين حزب، جدا از دين و جدا ايدئولوژی، برای برگزيدن به مردم پيشنهاد می شوند، ويژگی-هایی باشند که، هموندان ِ حزب نه همياران، بتوانند داناترِين و خردمندترين کس را، از انجمن ِ فرهيختگان، برگزينند. در اين نمونه هم فرهيختگان کمترين شمار از هموندان هستند.
نمونه-ی آن کارکرد ِ مسيحيان در دموکراسی است: با اين که هموندان ِ حزب ِ مسيحی دموکرات، در آلمان، بيشتر به دموکراسی و کمتر به مسيحيت چسپيده-اند، ولی نگرش ِ اين حزب هم بسيار تنگ تر و پست تر از ديدگاه ِ آزادگان است. زيرا هموندان اين حزب، از روزنه-ی کليسا، به کشور و به حقوق بشر می نگرند.
به هر روی توده-ای، که به يک بُت يا به يک قهرمان بند باشنـد، آگاهی و دانايی آن را ندارند که بهترين کسان را برای کشورآرايی برگزيننــد. زيرا؛ دانايی و بينایی با ايمان سازگار نيستند. خردمندی، گستاخی، جويندگی و خودانديشی، از نشانه-های بی ايمانی هستند.
برای نمونه: اگر، در خلافت اسلامی، مسلمانان را برای بيعت گيری، که آن را انتخابات ناميده-اند، فرابخوانند، برای اين مسلمانان، بهترين وکيل يا بهترين خليفه، که آن را رهبر ناميده-اند، کسی است که بهتر از ديگران احکام شريعت را پياده کند.
دموکراسی، در کشورهای اسلامی، حکومت دروغوندان بر فريب-خوردگانِ کوتاه خرد است.
مـردو آنـاهيــد
شانزدهم سپتامبر ۲۰۱۱
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]
Labels: MarduAnahid Iran Islamicrepublic Islam, مردم برگزيدگان را توانمند می سازند نه خردمند, مردو آناهيد