Saturday, July 31, 2010


سیمای "الله" در کردار مسلمانان آشگار است


مـردو آنـاهيـد


حکومتی که بر مردم ایران حاکم شده است، از پسماندگی-ی عقیده-ی آنها نیرو می‌ گیرد. تا زمانی که مردم نیکویی و بدخویی را، با احکام شریعت می‌ سنجند، آنها از آزردن جان انسان شرم نمی‌ کنند و با آزادگی دشمنی می‌ ورزند.
حکومت هر مردمی نشان دهنده-ی معیارهای بینش همان مردم است.

اَمـرداد، سـال گُسستن از ايمـان

"الله" از برآیندِ نگرش ِ عرب-های چادرنشین، برای برآوردن آز و نیاز جهادگران بیابانگرد خلق شده است. جهادگران احکام "الله" را بسان جنگ ابزاری خروشان، برای سرکوب قبیله-های عرب و مردمان شهرنشین ِ کشور-های پیشرفته، به کار برده-اند. حکم جهاد، یعنی کشتار نامسلمانان، دیدگاه آزادگان را فرو دریده و فرومایگان را بر خردمندان جهان حاکم ساخته است.
چون به ژرفی بنگریم: عرب-ها، در آشفتگی و پراکندگی-ی ایرانیان، با خشونت ِ احکام شریعت از بیابانگردی به چکادی دست یافته-اند که بر ایرانیان، پروردگان فرهنگ، حکم برانند. این فرومایگان با چنین احکام پسمانده-ای بر کشور-داران نیرومند پیروز شده-اند، پس باید، با سوزاندن خرد انسان، در همین احکام پسمانده بیامیزند تا زشتی-ها را زیبا بپندارند و آنها را ستایش کنند.
ایرانیان ِدانش-‌پرور سرکوب شدگانِ جهادگران هستند. آنها به زور و به دروغ "الله" معبود بیگانگان را پذیرفته-اند به این امید،
که با مهر-پروری، از خشم "الله" بکاهند و از او خدایی انساندوست بسازند. این بود که آنها پیوسته سیمای خشمناک و ترسناک "الله" را با پوشش-های زیبا و نیکویی، که خود می‌ شناخته-اند، پوشانده-اند.
ایرانیان نام خدایان خود را (نام-های ایزد، یزدان، پروردگار، کردگار) را بر "الله" نشانده-اند بدین گمان که ویژگی-های این خدایان هم در "الله" آمیخته می‌ شوند و نیز از پذیرفتن معبود عرب-ها ("الله") شرمسار نمی‌ شوند. از شوربختی هر چند ایرانیان، به سخن از "الله" بیزار بوده-اند، به کردار در هزاره-ی گذشته، مانند مسلمانان دیگر، ویژگی-های "الله" را در خود آمیخته-اند.
آنها "الله" را در پوسته-هایی زیبا، بسان بخشنده و مهربان، جای داده-اند ولی به کردار خودشان نمایان کننده-ی خشونت "الله" شده-اند. یعنی آنها نتوانسته-اند، از "الله" خدایی زیبا و هم-سرشت انسان بسازند، ولی توانسته-اند، سرشت انسان را در خود سرکوب کنند، خشونت و زشتی-های "الله" را در بینش خود بیامیزند.
هر چند مسلمانان سراسر جهان می‌ کوشند تا سیمای زشت "الله" را بر جهانیان پنهان بدارند ولی کردار آنها سیمای غاضب و جبار "الله" را آشگار می‌ سازد.
اگر به برخی از پرسش‌-های همگانی بیندیشیم، در پاسخ آنها، چهره-ی "الله" را در کردار مسلمانان خواهیم دید.

پرسش 1 : چرا اسلام-فروشانِ راستین، ملی مذهبی-ها، اصلاح طلبان، اسلام شناسان ِ با ایمان و اسلام-زدگان ِ بی ایمان می‌ کوشند که زشتی-های شریعت اسلام را، با دروغ-های پندار ِخود، پنهان کنند؟
اگر این کسان به "الله" و رسولش ایمان دارند چرا سخنان "الله" را، که در قرآن امر شده-اند، واژگون باز می‌ گویند؟ اگر آنان به بندگی-ی خود ایمان ندارند، پس چرا، پس از شناخت این همه پسماندگی، تنها به پنهان ساختن پسماندگی-ها می کوشند، نمی‌ خواهند خود را از این منجلاب ِ زهرآگین بیرون بکشند؟

من این پرسش را چنین پاسخ می‌ گویم: این مسلمانان ویژگی-های "الله" را در وجود خود آمیخته-اند، آنان دروغوندی و فریبکاری را از سرشت "الله" برگرفته-اند. آنها جهان را از روزنه-ی تنگ شریعت می‌ بینند، آنها از دلبستگی-ی خود به زشتی-های این عقیده، شرم دارند، نه از ساختار این عقیده.
از این روی این مسلمانان می‌ کوشند زیبایی-هایی را، که از گفتار دیگران برداشت می‌ کنند، در تنگنای شریعت اسلام بنگارند تا دیگران به پسماندگی-ی نگرش و دلبستگی-ی آنها پی نبرند.
با وجودی که فرومایگان بیابانگرد "الله" را از آمیختن خدایان پیشین خلق کرده-اند. آنها او را با پیام " لا اله الا الله" = " نیست الاهی به جز الله"، به زور ِ شمشیر، به جای هر خدایی به مردم فرو کرده-اند و هنوز هم از اندیشه-ی آزادگان، در پیرامون این دروغ، می‌ ترسند.

"الله"، ستم و دست-درازی به جان و دارایی-ی نامسلمانان را جهاد می‌ نامد و آنرا به مسلمانان امر می‌ کند. "الله"، کشتار آدمیان و دزدیدن فرآورده-های آنها را عدل الهی و عبادت ِ بندگان می‌ شمارد.

شریعتمداران اسلام هم هیچ شناختی، که از خرد انسان برخاسته باشد، ندارند. معیار و آگاهی آنها تنها و تنها از این گندآب برداشت می‌ شود. نگرش این کوراندیشان، که خود را استاد، دکتر، فیلسوف و علامه خوانده-اند، فراتر از یاوه گویی-های جن شناسان نمی‌ ورد. خرد این شبان پیشه-ها، که تنها در تاریکخانه-ی شریعت کارآیی دارد، کوتاه تر از بینش یک کودک 12 ساله است که او در خانواده-ی آزادگان پروده شده باشد.
از این روی نان و آب و بزرگی-ی شریعتمداران در نادان پروردن ِ مردم، آن هم با ابزار دروغ، برای نجات اسلام است. زیرا فقیه یا علامه، که در نزد خردمندان یاوهِ-گویی بیش نیست، برای مسلمانان شبانی است که آنها را به سوی جنت می‌ راند.
به درستی دو گونه آخوند، بر پشت مسلمانان، سوار شده-اند: یکی آنان که به اسلام ایمان دارند. این کسان، برای خشنودی-ی "الله"، خون دگراندیشان را می‌ ریزند. دیگر آنان که ابله نیستند. آنها، برای سرمستی و شادمانی-ی خود، خون آزادگان را می‌ نوشند.

پرسش 2 : چرا حکومت اسلامی، با وجود سرزنش برخی از سازمان-های حقوقی، نه تنها از انسان ستیزی و خشونت ِخود نمی‌ کاهد بلکه؛ فرومایگی خود را، در شیوه-های جان-ستانی، به نمایش می‌ گذارد؟
آیا ویژگی-هایی، که در سرشت انسان آمیخته است، در ایمان شریعتمداران راه نیافته-اند؟
آیا در درون این کسان پدیده-ای همسان وجدان وجود ندارد که آنها، در آزردن جان انسان، اندکی درنگ کنند؟

پاسخی سر راست: این حکومت، که بر مردم ایران حاکم شده است، اسلامی است نه مردمی. این حکومت باید احکام شرع را بر مردم ایران فرود آورد نه حقوق بشر را. او در برابر "الله" پاسخگوست نه در برابر مردم. این حکومت از چهره-ی ترسناک "الله" پرده بر می‌ دارد تا مردم از ترس او به والیان اسلام پناه ببرند.
ما جانوری را به این درنده خویی نمی‌ شناسیم که او با جانوران دیگر تا این اندازه خشونت بورزد و ستم وارد کند. حکومت اسلامی با مردم ایران، به اندازه-ی توانش، بدان گونه رفتار می‌ کند که "الله" در قرآن امر کرده است.
حکومت اسلامی، عدالت الهی [*] را به آن سختی، که "الله" امر کرده است، نمی تواند پیاده‌ کند.

"الله" در قرآن، بیش از چهارسد بار، عدالت خود را، در مجازات سخت، یاد آوری می‌ کند. الله عادل است زیرا او نافرمانی را به سختی در این جهان و پس از مرگ مجازات می‌ هد. او اطاعت و عبادت مسلمانان را پس از مرگ پاداش می‌ دهد. او مزد جهادگران، آدمکشان با ایمان را از دارایی دگراندیشان، که آنها را جهادگران کشته-اند، می‌ پردازد.

[*] - (در پایان این نوشتار اندک شماری از نشانه-های عدل الهی گردآوری شده است)

کسانی به بلاهای "الله" و آتش جهنم گرفتار خواهند شد که، در اجرای اوامر "الله" سستی کنند، "الله" را با خاکساری و زاری عبادت نکنند، ذکات ندهند، از دارایی و جان خود در راه "الله" خرج نکنند، جانوران را قربانی نکنند، با دگراندیشان جهاد نکنند، کافران را در راه "الله" گردن نزنند، اموال سرکوب شدگان را ندزدند و برای سربلندی-ی اسلام خرج نکنند.
سخت ترین عذاب بر کسانی فرود خواهد آمد که آنها در پیرامون اوامر "الله" اندیشه کنند.
"الله" از بندگانش عبادت، ذکات، صدقه، ایثار و قربانی را نقدی، در همین جهان، دریافت می‌ کند. ولی پیروان را پس از مرگ، با شیر و عسل و حوری-های پلاستکی پاداش می‌ دهد. با وجودی که "الله" پیوسته از مسلمانان گدایی می‌ کند او خود را بی نیاز می‌ پندارد. از این روی مسلمانان از گدایی ننگ ندارند، برای برخی از آنها، گدایی پیشه-ای است که در جلوی مسجد-ها یا امامزاده-ها برگزار می‌ کنند.
بیشتر ویژگی-های "الله" در حکومت اسلامی بازتاب شده-اند. شیوه-های جانستانی، مانند سنگسار و آویختن به دار و سوزاندن جان انسان، که آنها را حکومت اسلامی با شور و شادی انجام می‌ دهد، نشان از خشونتی دارند که آنها را "الله" برای دگراندیشان فراهم کرده است.
مجازاتی که "الله"، برای دگراندیشان و مسلمانان سُست ایمان، شمرده است، به گفته-ی قرآن، در تصور هیچ انسانی نمی‌ گنجند،( جانوران که در اندیشه-ی آزار دادن به دیگران نیستند). عدالت "الله" در آتشی تعریف و تفسیر می‌ شود، که آتشگیره-های آن، آدم-ها و مس گداخته هستند.
حکومت اسلامی هم، درست مانند "الله"، رحمان و رحیم است. ولایت فقیه بارها به پاسداران و بسیجی-ها و مسلمانان ِ با ایمان امر کرده است که آنها دانشجویان و جوانان گستاخ را تنها با چوبدستی و قمه بکوبند و هیچگاه نباید کسی را پیش از بازجویی بکشند. زیرا بازپرسان حکومت اسلامی، که در مکتب "رسول الله" روش-های بازجویی را آموخته-اند، می‌ دانند: چگونه باید دگراندیشان را، در عذاب-های اسلامی، زمانی بسیار دراز، زنده نگه دارند.
"الله" رحمان و رحیم است، زیرا او نمی‌ گذارد نامسلمانان و مسلمانان خوش-پندار در آتش جهنم بمیرند، بلکه پیوسته بر آنها پوست تازه-ای می‌ پوشاند، که بیشتر و سخت تر عذاب بکشند، تا به عظمت و رحمت الهی پی ببرند.
حکومت اسلامی درست، با روش "الله"، همه-ی دارایی مردمان را صاحب شده است. او از مردم، از راه زور و ایجاد ترس، باج می‌ گیرد. ولی مردم را به سوی مردگان هزارساله می‌ فرستند تا آرزوهای خود را از سنگ درخواست کنند.
از آنجا که همه-ی مسلمانان نادان پنداشته می‌ شوند (تا اندازه-ای هم خرد آنها در زهر ایمان خشکیده است)، آنها می‌ پذیرند که تنها عمامه-داران می‌ دانند: که چه چیزی برای آنها سود بخش یا زیان بخش است. از این روی مردگان هزار ساله هم، که از همه-ی علمای اسلام بهتر و بیشتر می‌ دانند، تنها آرزویی را برآورده می‌ کنند که برای درخواست کننده سودبخش باشد.
حکومت اسلامی، که بر هستی-ی مردم ایران دست انداخته است، مانند "الله"، از آنها می‌ خواهد که همه روزه، برای کاری که دارند و خوراکی که می‌ خورند، او را ستایش کنند. زیرا هر گاه که گماشتگان حکومت اراده کنند، سرکشان از کار بیکار می‌ شوند، چشمه-ی درآمد آنها می‌ خشکد، اگر آنها از ناچاری عاقل نشوند یا خودکشی نکنند، به نمونه خشونت-های کهریزکی دچار خواهند شد.
این دزدان بی شرم و ستمکار، که حاکمیت الله را بر پا داشته-اند، بی اندازه شکرگزار "الله"، مالک جهنم، هستند. زیرا "الله" کلید جهنم و شمشیر خود را به دست آنان سپرده است، تا آنها دارایی مردمان را چپاول کنند و آنان را به ارابه-ی ویرانگر اسلام ببندند تا، با زهر شریعت، خرد مردمان را بخشکانند.
این مفتخوران ِانسان ستیز، امیرالمومنین، خلیفه-ی "الله" شده-اند، از این روی بر حاکمیت "الله" پافشاری دارند. زیرا "الله"، در شریعت اسلام، مسلمانان را عاقل (بنده-ی گوش به فرمان)‌ می‌ پروراند. بندگان او، برای سخنانی بیهوده و وعده-های پوچ، از شادمانی-های زندگانی چشم می‌ پوشند و در بندگی جان می‌ سپارند.
آیا مردمی، به این اندازه از خودبیگانه، در جهان یافت می‌ شود که همه-ی دانش و کوشش خود را، همه-ی اندوخته و ارزش‌-های نیاکان خود را، افزون بر این، آینده-ی فرزندان خود را به جهادگران دزد بسپارد و برای ریزه خواری در برابر آنها به خاک بیافتد و فرومایه-ترین دشمنانِ میهن خود را ستایش کند؟
به هر روی این حکومت در برابر "الله" سرافراز است. زیرا او، با دست-های رحیم خود، عدالت "الله" را بر بندگان گنهکار و سرکش او گسترده است. "الله" قربانی می‌ خواهد و حکومت اسلامی هزاران انسان را برای او گردن می‌ زند و گستاخان را سنگسار می‌ کند. بی گمان "الله" از اجرای عدالت و شریعت خودش، که به دست این همه پاسدار و بسجی و کاسه لیسان با ایمان اجرا می‌ شود، خشنود خواهد بود.
این حکومت، از خون مردم ایران ریشه-ی پوسیده-ی اسلام را آبیاری می‌ کند، دانش و کوشش این مردمان را در راه نابود ساختن سرزمین و فرهنگ ایرانیان به کار می‌ بندد. اسلامزدگانی، که در این حکومت به بردگی-ی "الله" در آمده-اند، از راه ایمان به "الله"، ناخودآگاه ایران ستیز هستند، آنها از فرزندان خود برای "الله" برده پرورش می‌ دهند.

پرسش 3 : چرا زنان مسلمان، که در شریعت اسلام خوار شمرده می‌ شوند و مردان به سروری-ی آنها گماشته شده-اند، بیشتر از مردان مسلمان در خواری و بردگی-ی خود پافشاری دارند و در بافتن زنجیرهای بردگی برای دختران خود کوشا هستند؟

پاسخ در همان خوار شمردن ِ انسان است: "الله" با زنان سخن نمی‌ گوید، بلکه به مردان امر می‌ کند که آنها چگونه با زنان خود رفتار یا چگونه زنان را مجازات کنند. مردان از زنان مانند کشتزاری، که به آنها واگذار شده است، بهره برداری می‌ کنند. عرب-ها که خالق "الله" هستند، به زنان، پس از مرگ هم، مژده-ی بهشت یا وعده-ی مردان گردن کلفت نمی‌ دهند.
زیرا شریعتمدار، که تیغ مردان پسمانده را برای کشتار ِ زنان و دختران خود تیز می‌ کنند، از فرومایگی‌ نمی‌ توانند بپذیرند:
که حتا پس از مرگ، مردانی تنومند همزمان و همدوش از زنان یا دختران آنها کام بگیرند. از این روی تصور ِ کامیابی، در روسپی خانه-ی "الله"، تنها برای مردان نگاشته شده است.
از همین پندار است، که "محمد رسول الله"، برای زنانی که کوچکترین سرپچی، حتا از شوهرشان، داشته باشند مجازات سختی را حکم می‌ کند. زنان در اجتماع مردسالاری، به ویژه در شریعت اسلام، بیشتر از مردان از خودآگاهی و آزمون-‌های اجتماعی به دورند، با آنها به خواری و پستی رفتار می‌ شود. از این روی زنان هر گفتاری را، که آخوندی بگوید، ساده تر از مردان می‌ پذیرند.
از آنجا که مسلمانان نمی‌ توانند، اوامر "الله" را، به درستی، انجام دهند؛ این است که همه-ی مسلمانان گناهکارند.
آنها می‌ کوشند با عبادت، خفت، خاکساری و ناله و زاری از میزان عذابی، که "الله" برای آنها شمرده است، بکاهند.
دشمنی با کافران، جهاد در راه "الله"، کشتار و غارت دگراندیشان، تجاوز به زنان و دختران ِمردمی که سرکوب ِ جهادگران شده-اند، از نمونه عبادت-های، بسیار پُر ارج، هستند که از سوزش ِآتش جهنم، برای مسلمانان با ایمان، می‌ کاهند.
از این روی، هر مسلمانی، که خود را بیشتر گناهکار بپندارد، او به خشنود ساختن "الله" بیشتر نیاز دارد. کسانی که در عبادت ِ"الله" کوتاهی کرده-اند، کسانی که ذکات را نپرداخته-اند، کسانی که عباد "الله" را برای سود خود کشته-اند، کسانی که به دروغ از "الله" و رسول او سخن رانده-اند گناهکارند و از همه گناهکار-تر زنان هستند.
زیرا زنان، از سویی از سرشت انسان آفریده شده-اند و ویژگی-های یک زن را در خود دارند، از دگر-سوی در شریعت اسلام، زنان برای کامجویی و بندگی-ی مردان خلق شده-اند. در شریعت اسلام، زنان از هنگام زادن بخشی از دارایی مردان شمرده می‌ شوند، پس از آن که یک زن به مردی واگذار شد، او باید صاحب ِ تازه-ی خود را همدوش "الله" ستایش کند.
میان آزادگی-ی زنان با مومنات در اسلام، تضاد سنگینی است که در شریعت زنان به بردگی-ی عباد الله درآمده-اند.
در شریعت اسلام زنان مسلمان بیشتر از مردان نیاز به آزادی دارند. زیرا آنها در خانه-ی خویش هم زندانی هستند و زندانبان آنان هم مردانِ همخانه-ی آنها هستند. از این روی زنان بیشتر از مردان به عبادت و زاری می‌ پردازند، تا از زن بودن خود پوزش بخواهند. آنها برای عبادت، بیشتر از مردان به مسجد و امامزاده می‌ رورند، تا تنگنای خانه را فراموش کنند.
زنان با دگراندیشان سخت‌ تر دشمنی می‌ ورزند. آنان به خرد خود بیشتر از دستور-های ابلهانه-ی یک آخوند بدگمان هستند. زیرا آنها به سخنان علی، که آنها را ناقص العقل خوانده است، ایمان دارند و خویشتن را کمتر و گناهکار-تر از مردان می‌ پندارند.
زیبایی، تراوت، دلربایی، شادابی و شادی در ساختار زن آمیخته شده-اند. دگرسو با شکوه زنانگی، در اسلام زنان گناهکار زاییده می‌ شوند، در شریعت اسلام آشگار شدنِ هر یک از این ویژگی-های زیبای زن، که "الله" در نابود ساختن آنها ناتوان بوده است، گناه شمرده می‌ شود.
افزون بر گناه دلربایی، زنی، که به تصرف مردی مسلمان در آمده باشد، در نهان-خانه-ی درونش، از سرشت زنانگی، مردانی را به زیبایی انسان می‌ آفریند و این راز را بر هیچ کس بازگو نمی‌ کند. از این روی، او پیوسته در میان سرشت زنانگی و احکام پسمانده-ی ایمانش در فشار به سر می‌ برد، او پیوسته با خویشتن با زن بودن ِخود با گناهان پندار خود در جنگ است تا از مجازات الله رهایی یابد.
رهایی-ی زنان، از بندهای تو در تو، بدون گسستن از "ایمان" و روشن ساختن خرد خویشتن امکان پذیر نخواهد بود.
حکومت اسلامی، با گستردن ترس و نشان دادن خشونت، بر مردم حاکم شده است. ترس و خشونت پایه-های استوار شریعت اسلام هستند و ولایت فقیه مشروعیت خود را از "الله" گرفته است. کسانی که مسلمان هستند، به نادان بودن خود و نیک بودن احکام شریعت ایمان دارند، آنها سیمای الله را، که در خشم حکومت آشگار می‌ شود، می‌ بینند. آنها، که دلباخته و بنده-ی "الله" هستند، دلباخته-ی فرود آوردن خشم "الله" بر کفار هم هستند.
در قرآن، سدها بار، کافران یا دگراندیشان را از عذاب-های عظیم می‌ ترساند، بارها امر می‌ کند که مسلمانان باید از خشم "الله" بترسند، "الله" خود را جبار و غاضب و سختگیر می‌ نامد. بیشترین مسلمانان از ترس ناشناخته-ای، که رسول الله گسترده است، به پای والیان اسلام یا به گور امامان مرده پناه می‌ برند و به آنها باج می‌ دهند که شاید از این راه از عذاب آنها در جهنم کاسته شود.

[*] هر آزاده-ای می‌ تواند ویژگی-های عدالت "الله" را در اندک شماری از آیات ترس آور او شناسایی کند:

سوره 2، البقره،
آیه 7 : "الله" بر دلها و بر گوش کافران مـُهر نهاده‏، و بر چشم-هایشان پرده‏اى کشیده است و آنان را به عذابى بزرگ
می‌آزارد.

آیه 59 : آنگاه که ستم ورزیدند، سخن را به چيزى جز آنچه به آنان گفته شده بود، تبديل كردند؛ پس بر سر ستمكاران به كيفر نافرمانيشان عذابى از آسمان فرو فرستاديم‏.

آیه 284 : آنچه در آسمان-ها و آنچه در زمين است از آن "الله" است‏؛ و آنچه را که در دل دارید آشكار كنيد يا پنهان داريد، "الله" از شما حساب پس خواهد گرفت، آنگاه هر كس را كه بخواهد مى‏آمرزد و هر كس را كه بخواهد عذاب مى‏كند؛ و "الله" بر هر كارى تواناست‏.

سوره 3، آل عمران،
آیه 4 : پیش از این فرستاده شده است، كسانى كه به آيات قرآن كافر شدند، آنها كيفر شديدى دارند و "الله" توانا و صاحب انتقام است‏.

آیه 56: امّا کافران را سخت عذاب کنیم در دنيا و در آخرت‏ و براى آنها هیچ یاوری نيست‏.

آیه 91 : كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر چه زمينی را پر از طلا كفّاره بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد؛ و براى آنان‏، مجازاتِ دردناك است‏؛ و هیچ یاوری نخواهند داشت.

سوره 4، النساء،
آیه 14 : و آن كس كه از اوامر الله و رسولش سرپیچی کند و از احکام او بگذرد، او را در آتشى جاودانه وارد مى‏كند؛ و براى او مجازات خواركننده-‏اى است‏.

آیه 84 : پس بکش در راه الله ، و مومنان را بر این تشویق کن، تو پاسخگوی نیستی! باشد که الله از قدرت كافران جلوگيرى كند، الله قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است‏.

سوره 5، المائده،
آیه 115 : الله گفت: اگر بر آنچه که برشما فرود آورده ام کافر شوید، شما را آن چنان عذاب دهم که احدى از جهانيان را چنان عذاب نكرده باشم‏.

سوره 6 الانعام،
آیه 43 : چرا هنگامى كه ما آنها را عذاب دادیم زاری نکردند؟! بلكه دلهاى آنها سخت شد و هر کاری که می‌کردند، شيطان‏ آنرا زیبا جلوه می‌داد.
آیه 125 : آن كس را كه الله بخواهد سينه-‏اش را براى اسلام‏، گشاده مى سازد؛ و آن كس را كه گمراه بخواهد، سينه‏اش را آنچنان تنگ مى‏كند كه گويا او به آسمان پر می‌کشد، به این گونه الله پليد می سازد، کسانی كه ايمان نمى‏آورند.

سوره 7 الاعراف،
آیه 4 : چه بسيار شهرها را ویران کردیم،عذاب ما، شب‏هنگام‏، يا درهنگام خواب نیمروز، بر آنها وارد آمد.
آیه 97 : آيا اهل آباديها، هنگام خواب ایمنی خواهند داشت، زمانی که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد.
سوره 8 الانفال،

سوره 9 التوبه،
آیه 14 : بکشید آنان را تا الله آنها را به دست شما عذاب دهد و رسوا سازد، و بر قلب شما مرهم نهد شما را شفا بخشد.

سوره 22 الحج،
آیه 22 : هر آن گاه که آنها بخواهند از عذاب دوزخ خارج شوند، باز پس رانده می‌شوند؛ پس بچشيد عذاب آتش را.
آیه 57 : و كسانى كه کفر کردند و آيات ما را دروغ شمردند، برای آنها عذاب خواركننده‏-اى فراهم است.

سوره 23 المومنون،
آیه 76 : آنها را به عذابی سخت گرفتار ساختيم، ولی آنها نه الله را ستودند و نه به زاری پرداختند.

سوره 35 فاطر،
آیه 36 : كسانى كه كافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست‏؛ نه به مردن آنها امر میدهیم و نه چيزى از عذابش از آنان کاسته مى‏شود، ما اين گونه هر کافران را جزا مى‏دهيم.

سوره 65 الطلاق،
آیه 8 : چه بسيار(مردم) آباديها كه از فرمان الله و رسولانش سرپيچى كردند و ما بشدّت از آنها حساب پس گرفتیم و به مجازات كم ‏نظيرى گرفتار ساختيم.

سوره‌ی النساء، آیه‌ی 089 :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.

نیازی نیست که بیش از این نشانه-های عدالت "الله" را بشمارم و باز گویم، زیرا؛

حکومتی که بر مردم ایران حاکم شده است، از پسماندگی-ی عقیده-ی آنها نیرو می‌ گیرد. تا زمانی که مردم نیکویی و بدخویی را، با احکام شریعت می‌ سنجند، آنها از آزردن جان انسان شرم نمی‌ کنند و با آزادگی دشمنی می‌ ورزند.
حکومت هر مردمی نشان دهنده-ی معیارهای بینش همان مردم است.



مـردو آنـاهيــد
اَمـرداد، سـال گُسستن از ايمـان

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Thursday, July 15, 2010

ايـران، گهــواره-ی تمــدن

Iran: Seven Faces of Civilization


Beyond the gate of time lies a civilization with seven thousand years of celebrated heritage.
A cradle of civilization a tolerant world empire a crossroad of civilizations a world of artistic forms and shapes a kaleidoscope of architectural marvels recreated for the first time:
IRAN Seven faces of a Civilization




این ويديو مستندی است از آثار تمدن ایران باستان از دوران ایلامی به مادها، هخامنشيان، پارت-ها، ساسانیان و دوران پس از يورش اسلام زمان صفويـه می باشد.


Labels: , ,

Tuesday, July 13, 2010


سنگسار ننگی است بر سیمای بشریت


مـردو آنـاهيـد
زمان، سال رسوایی اسلام-فروشان


اسلام با انسان ستیزی آمیخته شده است، بدون این ویژگی، اسلام در لجنزار خودش خواهد خشکید.
کسانی که، از آزردن جان انسان رنج می‌ برند، آنها نمی‌ توانند دانسته مسلمان باشند.
کسانی، که اسلام را ستایش می‌ کنند، آنها دانسته آدمکشی را می‌ پذیرند.
مسلمان آزاد زاییده نمی‌ شود و به خرد آراسته نیست، زیرا او عبد ِ "الله" است و عقیده-اش بر خرد او حکمرانی می‌ کند.
مسلمان برده-ایست که با زنجیر ایمان رانده می‌ شود.

این، که جانِ انسانی را با برگزار کردن "سنگسار" می‌ گیرند، ننگی است که بر پیشانی-ی بشریت خواهد ماند. زیرا بشریتِ امروز، در سایه-ی منشور حقوق بشر، با آدم آزاری در کشورهای مسلمان مدارا می‌ کند. ننگ بر حقوقدانانی خواهد ماند که آنها سنگسار کنندگان را در سازمان-های حقوقی پذیرفته-اند. آدمکشان مسلمان، با رشوه دادن به سازمان-های جهانی، منشور حقوق بشر را، با شمشیر اسلام، واژگون ساخته-اند.
این، که آزردنِ جان در احکام شریعت اسلام ستایش می‌ شود، ننگی است که مسلمانان در آن فرو رفته-اند، آنها ننگ را بخشی از نازندگی-ی خود می‌ پندارند.

مسلمان آزاد زاییده نمی‌ شود و به خرد آراسته نیست، زیرا او عبدِ "الله" است و عقیده-اش بر خرد او حکمرانی می‌ کند. مسلمان برده-ایست که با زنجیر ایمان رانده می‌ شود.

این که، والیان اسلام از اجرای "سنگسار" سرمست می‌ شوند، نشان درنده خویی در ایمان آن-هاست. این فرومایگان، در اجرای احکام آدمکشی پافشاری دارند، آنها پدری را ستایش می‌ کنند، که در پایان برگزاری-ی "سنگسار" سر فرزند خود را، با سنگی بزرگ، بکوبد.
این که این حکم در کشور مهرپروران ایران انجام می‌ شود نشان پستی و فرمایگی-ی عقیده-ایست که بر ذهن ایرانیان حکمفرما شده است. در کشوری که زشت ترین، گناه، آزردن جان بوده است. در فرهنگی که آزردن هر جانی (در این فرهنگ گیاهان و جانوران حتا زمین، آب و هوا هم جاندار شمرده می‌ شوند) نکوهش می‌ شده است. اینک در میان این مردمان، که از خودبیگانه و مسلمان شده-اند، انسانی را می‌ بندند و با پرتاب سنگ، همراه با فریاد الله اکبر، جان او را می‌ گیرند. (نفرین بر این عقیده-ی شوم)
شگفتی در این است که برخی از ایرانیان از مهربانی، هر چندگاهی، کوتاه، تلاش می‌ کنند که تنها جانِ انسانِ گرفتاری را از "سنگسار" شدن برهانند. ولی بیشتر آنها بیزاری-ی خود را از حکم "سنگسار"، که در شریعت اسلام اجرا می‌ شود، نشان نمی‌ دهند. برخی از آنان از جانستانی حتا با شیوه-ی "سنگسار" شرمسار نمی‌ شوند بلکه برآنند که این ننگ را، در سرشت "الله"، بپوشانند.
این کسان هرگز نمی‌ پذیرند که "سنگسار" زشت‌-ترین شیوه-ی جانستانی است، بلکه به دروغ می‌ گویند: این حکم در اسلام نیست. آنها نمی‌ خواهند که این زشتی در چهره-ی "الله" آشگار بشود.
معیار، این انسان ستیزان، شریعت اسلام است، یعنی هر جان-‌آزاری و شکنجه-ای، که در اسلام امر شده باشد، برای این دروغوندان پذیرفتنی است. آنها از جانستانی بیزار نیستند، تنها اندکی از دلسختی، در سنگسار، آزرده می‌ شوند. برخی تا آن اندازه اسلامزده هستند که از بی گناهی-ی آن زن سخن می‌ گویند.

برای کوراندیشان ، سرکشی از احکام شریعت گناه شمرده می‌ شود و مجازات این گناهکاران مرگ است و نیز مجازات برخی هم "سنگسار" .

روی سخن با آزادگانی است که آنها از سخن تلخ بَرِ شیرین می‌ گيرنـد.
آیا جهانیان به ویژه ایرانیان به آن اندازه از سرشت انسان بریده شده-اند که تنها از دیدن یا شنیدن زشتی-ها، نه از بودن آنها، آزرده می‌ شوند؟ گویا سرشت این کسان با این زشتی-ها آمیخته شده است و آنها تنها از دیدن این آیینه، که سیمای عقیده-ی آنها را نشان می‌ دهد، پرهیز می‌ کنند.
بنا بر عقیده-ی فرومایگان، مردان با پرداخت مزد (مَهریه) زنی را به تصرف خود در می‌ آورند. در شریعت اسلام، بر زنان امر شده است، که فرمانبردار مردان خود باشند، "الله" مردان را به سروری-ی زنان گماشته است، مردان صاحب و زندانبان زنان هستند و می‌ توانند بر کردار آنها داوری کنند و آنها را سزا بدهند.
زنانی که به کردار، حتا در پندار، فراتر از مرزهای این احکام گام بگذارند با سخت‌ترین شکنجه-ها و آزارهای ننگین روبرو خواهند شد. کشتار زنان و دختران، به دست ِ بستگان و خویشاوندان مسلمان آنها، بدان شمار انجام شده و می‌ شود که برخی از اسلامزدگی و فرمایگی این آدمکشی را بخشی از حقوق سکولاریسم برای مسلمانان می پذیرند.
کَفتار-ها از گرسنگی به جانوری یورش می‌ برند و از پاره-های تن جانور می‌ خورند. کَفتار، پس از والیان فقیه، پست‌ ترین درنده-ایست که شکار را زنده زنده پاره می‌ کند. او برای زیستن، جانوران دیگر را، می آزارد ولی نه مانند والیان اسلام، برای زورمند شدن و گستردن ترس.
احکام شریعت اسلام، نماد خونآشامی و انسان ستیزی، در جهان هستند. این احکام با سرشت انسان سازگار نیستند، از این روی هیچ انسان آزاده-ای نمی‌ تواند این همه زشتی و فرومایگی را بپذیرد. در تنگنای این شریعت پلید، نه تنها آزادگان بلکه همه-ی مسلمانان هم گناهکار شمرده می‌ شوند و سخت‌-ترین مجازات هم برای شکستن ِ پست-ترین حکم شریعت اجرا می‌ شود.
در این شریعت زنان را با "مبلغی معلوم" برای "مدتی معلوم" به مردی واگذار می‌ کنند. "مَهر" پول "نکاح" یعنی مزد همخوابگی است که زن دریافت می‌ کند و برای این مزد باید، زنِ ِفروخته شده، از مرد "تمکین" کند. این زن کشتزار مردی شده که او را خریده است، آن مرد از هر راهی که خواسته باشد و هر زمانی که خواسته باشد می‌ تواند به این کشتزار وارد شود.
روشن است که این همه ننگ را آزادگان، حتا زنان مسلمان هم، نمی‌ پذیرند. این است که "سنگسار" سخت‌-ترین جانستانی برای زنانی است که آن زن مردی را به جز شوهر، که صاحب اوست، بپذیرد. زنانی، که با "عقد اسلامی" خود را برای "نکاح" واگذار می‌ کنند، باید بدانند که "سنگسار" ماده-ی پیوسته به "عقد اسلامی" است.
مردان و زنانی، که از پسماندگی-ی این گونه احکام ننگ ندارند، فرومایگانی هستند نابخرد که سرشت انسانیت در آنها سوخته است.
چندی پیش شریعتمدارانی که، در مجلس حکومت اسلامی، احکام شریعت اسلام را به مردم فرو می‌ کنند در
"کميسيون قضايی و حقوقی مجلس به حذف مجازات سنگسار در صحن پارلمان رای مثبت دادند"
(پیشنهاد، ایران ستیزان ِ اسلامزده، در پایان این نوشتار درج می‌ شود)
در همین سر خط آشگار است که‌ این فرومایگان "سنگسار" را مجازات می‌ دانند و دیگر این که برآنند که آنرا تنها از "صحن پارلمان" برچینند. ‌این انسان ستیزان ِ کوراندیش نمی‌ خواهند، این ننگ را از چهره-ی اسلام پاک کنند بلکه برآنند که آن را از دیدگاه جهانیان پنهان بدارند. آنها خواهانند که جمله-ی "سنگسار" در احکام اسلامی بیان نشود، نه این که، ننگین‌ترین شیوه-ی جانستانی، اجرا نشود.

"کميسيون قضايی مجلس در بررسی اين لايحه به اين نتيجه رسيد که برای رعايت مصلحت نظام برخی از حدود اسلامی از جمله سنگسار در قانون بيان نشود."

آخوندهای پوسیده مغز، در این "کمیسیون"، شریعت ِآدمکشان را ستایش می‌ کنند که برای گرفتن جان انسان با ابزار "سنگسار" سختگیری کرده است و آنها کمتر زمانی می‌ توان از این حکم استفاده کنند. البته برای این نامردمان روشن است که، در شریعت اسلام، کشتار دگراندیشان بسیار آسان است و کشتن آزادگان به مسلمانان امر شده است.
بی شرمی این نابخردان تا اندازه-ای است که آنها از برگزار کردن این جانستانی ننگ ندارند ولی به "سختگیری" در اجرای "سنگسار" افتخار می‌ کنند.
این آخوندها، که خوی درندگی-ی در ایمان آنهاست، پیشنهاد دارند که برخی از احکام ننگین اسلام را، در قانون، ذکر نکنند ولی اجرا بکنند.
"کميسيون قضايی و حقوقی به اين نتيجه رسيدند که ضرورتی به ذکر برخی حدود در قانون نيست"

فرومایگی-ی این آخوندها در این "کمیسیون" هم آشگار است که آنها جانستانی، با آزار سنگسار، را به آخوندهای عمامه گُنده و امام زمان واگذار می‌ کنند.
نیروبخش ِ شریعت اسلام، آدمکشی، گستردن ترس در مردمان، است. تنها با این ابزارها است که اسلام می‌ تواند خرد ِ مردمان را در زندان ایمان بخشکاند و از به-روز کردن ِ اندیشه-ی آزادگان پیش گیری کند.

اسلام با انسان ستیزی آمیخته شده است، بدون این ویژگی، اسلام در لجنزار خودش خواهد خشکید.
کسانی که، از آزردن جان انسان رنج می‌ برند، آنها نمی‌ توانند دانسته مسلمان باشند.
کسانی، که اسلام را ستایش می‌ کنند، آنها دانسته آدمکشی را می‌ پذیرند.




مـردو آنـاهيــد
زمان، سال رسوایی اسلام-فروشان
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]


Labels: ,

Saturday, July 10, 2010


سفارشنامه-ی "داريوش بزرگ" به فرزندش "خشايار" بهنگام مرگ


مــردو آناهيــد


درغگو و کژ-زبان را به خود راه ندهی که هر دوی آنها کشور را به تباهی همی ‌کشند.
پيوسته بر چنين کسان سختگير باش و هرگز کار ديوان کشور و سامان شهروندان را به آنها نسپار که آنها بر مردمان ستم خواهند راند.
از گماشتن خويشان و بستگان خود به کارهای کشور بپرهيز، برای آنها برخورداری از دوستی تو کافی می باشد. چرا که اگر از سوی خويشان و بستگان تو بر مردم ستمی وارد آيد، شايد نتوانی بر گناه آنها به داد، داوری کنی و بیدادگری تو را شايسته نباشد.
زنهار، زنهار هرگز خود، دادخواه و هم، داور مباش، هرآنگاه به دادخواهی نياز داشتی، آزاده‌-ای درستکار را به داوری برگزين. زيرا که اگر دادخواه، خودش داوری کند به ديگری ستم خواهد کرد.

اينک که من از اين جهان می روم، همانا بيست و پنج کشور در فرمانروايی ايران است. در اين کشورها، (دریک) ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشور-ها، و مردم کشور-ها نیز در ایران، ارجمند می باشند.

جانشين من خشايارشاه بايد بسان من در پايداری پيوند اين سرزمين-ها با ایران بکوشد. راز نگهداری اين پيوند-ها در اين است که او مردمان اين کشور-ها را بر باور-های خودشان و شيوه‌-ی شهرآرايی آزاد بگذارد و هرگز به ارزش-ها و دانش-های آن مردمان به خواری نگاه نکند.

اکنون که من از اين جهان چشم بپوشم، تو را دوازده کرور "دريک" زر در گنج-خانه-‌ی شاهی بماند که پشتوانه‌-ی نيرو و فزاينده‌-ی توان تو باشند زيرا که توان پادشاه تنها به شمشير نيست. تو بايد بر اين باشی که به دارايی گنج-خانه افزوده نه اينکه کاسته شود. سخن از اين است که زر از برای برآوردن نياز-ها در هنگام تنگی است، از اين روی بايد هميشه اندوخته‌-ی کشوری را وخشنده و شايسته، پاس-داری.

" آتوسا " مادرت را می‌ستايم، از اين پس تو در خشنودی و شادسازی او کوشا باش.

ده سال است که به ساختن انبار-هايی برای، دانه‌-های خوراکی، در هر گوشه کشور کوشش می‌کنم. من روش ساختن اين گونه انبار-ها را، که برای نگهداری دانه‌-ها ساخته می شوند، در مصر آموخته‌-ام.
این انبار ها بشکل بـُرج و از سنگ ساخته می شوند و چون پیوسته پـُر و تهی می گردند جانوران ریز و موذی نمی توانند به دانه-ها گزندی برسانند. با این روش دانه-های خشک را می توان برای چند سال نگاهداری کرد و تو باید پس از من ساختن این گونه انبار ها را پیگیری نمایی و هر ساله پس از درو خرمن-‌های نو، دانه-های تازه را جایگزین دانه-های پیشین نمایی، و از دانه-های پیشین برای خوراک مردم بهره بگیری، و همواره انباشته-‌ای را برای چند سال پس انداز کنی تا در هنگام خشکسالی‌-های پی در پی مردمان در تنگی نمانند.
و با این روش تو هرگز برای فراهم کردن خوراک مردم این کشور-ها دچار دشواری نخواهی شد.

از گماشتن خويشان و بستگان خود به کارهای کشور بپرهيز، برای آنها برخورداری از دوستی تو کافی می باشد. چرا که اگر از سوی خويشان و بستگان تو بر مردم ستمی وارد آيد، شايد نتوانی بر گناه آنها به داد، داوری کنی و بیدادگری تو را شايسته نباشد.

بکوش آب-راهی، که گذر کشتی-ها، را از رود نيل به دريای سرخ فراهم می سازد، و به فرمان من ساختمان آن آغاز شده است، به انجام برسانی. چون اين آب-راه ، از نگر جنگی بسيار پـُرارزش و از نگر بازرگانی سود بخش خواهد بود، و پس از اینکه به پايان رسید، گذر-پرداخت آنرا سنگين نگذار که کشتی بانان راه دورتر را بر اين راه نزديک پذيرا باشند.

اکنون من سپاهی به سوی مصر روانه کرده‌ام تا، در سرزمين-هايی که در فرمانروايی ما هستند، آرامش و دادگری پایدار نمایند. زمان تنگ است و من نمی‌توانم سپاهی به يونان بفرستم، اين کار را به تو واگذار می‌کنم تا با نيرومندی به يونان درآيی و کينه توزی آنها را فرونشانی.

سفارش دیگر من اینست که؛

درغگو و کژ-زبان را به خود راه ندهی که هر دوی آنها کشور را به تباهی همی ‌کشند.
پيوسته بر چنين کسان سختگير باش و هرگز کار ديوان کشور و سامان شهروندان را به آنها نسپار که آنها بر مردمان ستم خواهند راند.

برای گرفتن خراج دیوانی، آن بخشی که هرکس از درآمد يا فرآورده-‌ی خود به ديوان کشور می پردازد، دستوری بنياد کرده‌ام که کارگزاران ديوان کشور با مردمان برخورد رو در روی نداشته باشند. اگر تو هم اين نهاد را در دستور کارت بگذاری به کسی از اين بابت ستمی وارد نخواهد آمد.

با افسران و سربازان ارتش به شايستگی رفتار کن تا از تو خرسند باشند و آزرده نشوند. اگر آنها از تو رنجيده شوند، نمی‌توانند که رنجش خود را بر تو آشکار سازند مگر در رزمگاه که دست از پشتيبانی تو برکشند، اگر آنها همبستگی خود را از تو دريغ کنند، دست از جنگ کشیده و کشور را بدشمن واگذار خواهند کرد و تو شکست خواهی خورد.

فرمان آموزش همگانی مردمان را که آغاز نموده‌ام پی-گير باش تا مردمان نبشتن و خواندن را بياموزند که اين دانش و توان آنها را افزون، و پادشاهی تو را استوارتر می‌سازد.

هرگز آئين اورمزد را فراموش نکن، اما پيروان هر کيشی را در باور خودشان آزاد بگذار، تا خدای خودشان را ستايش کنند و هيچگاه با زور آنها را به پرستش خدای خودت، اهورامزدا، وادار مکن.

پس از آنکه من جان به جان آفرين سپردم، پيکرم را بشوی، بر آن پوشاکی که خود فراهم دارم بپوشان، سپس آنرا در تابوتی که از سنگ مهيا شده است بگذار، پس آنگاه تابوت مرا در دخمه‌ای که در دل کوه کنده شده است جای بده.


دخمه را آنگونه درگاهی بساز که هر گاه بخواهی، بتوانی به آن دخمه درآيی و بر تابوت من بنگری و بدانی که من پدر تو بودم، شاه شاهان که بر بيست و پنج کشور جهان فرمانروايی داشتم، بسان هر کس جهان را بدرود گفتم و تو نيز به همين پايان خواهی رسيد. بدان که سرانجام زندگی برای هرکس، چه شاهی توانا و چه خارکنی بينوا باشد، يکسان است. ديدار تو از تابوت من از آن سوی برايت سودبخش است که خودخواهی و خودستايی را از منش خود دور خواهی ساخت. آنگاه که مرگ خود را نزديک ديدی، بفرما تا درگاه دخمه-‌ی مرا با سنگ آنگونه ببندند که زآن پس کس به آندرون نتواند. تو نيز بر فرزندت چنين اندرز کن که پس از مرگ تو هرگاه که بخواهد بتواند تابوت تو را ببيند.

زنهار، زنهار هرگز خود، دادخواه و هم، داور مباش، هرآنگاه به دادخواهی نياز داشتی، آزاده‌-ای درستکار را به داوری برگزين. زيرا که اگر دادخواه، خودش داوری کند به ديگری ستم خواهد کرد.

هرگز از آبادانی کشور دست بر ندار، کشوری که در روند آبادانی پيشرفت نکند به ويرانی می‌گرايد. برای آبياری کشتزار-ها در کندن کاریز-‌ها، برای گسترش بازرگانی در ساختن جاده-‌ها و برای زيست بهتر در بنای شهر-ها بسيار کوشنده باش.

فراموش نکن که جوانمردی و گذشت بخشی از ساختار منش پادشاهان دادگر است. گذشت کردن، از ستمی که بر تو وارد آمده، بزرگی و جوانمردی تو است. گذشت کردن تو، از ستمی که بر ديگری گذشته، همانا ستمکاری تو بر ديگری است.

بيش از اين چيزی نمی‌گويم، و این سخنان را در برابر کسانی که بجز تو در اینجا گرد آمده-اند گفتم، تا اینکه بدانند پیش از مرگم این سفارش را کرده-ام، و اینک بروید و مرا تنها بگذارید، چون می دانم مرگم نزدیک شده است.


مـردو آنـاهيــد
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Friday, July 02, 2010


گیاه بی ریشه، سرسبز نمی روید

مــردو آنـاهيــد
تيـرگان، گاهنيـار آرش کمـانگيـر


اکنون نامردمان بی فرهنگ، که بر مردم ایران حاکم شده-اند، ننگ برده شدن ایرانیان را بر روی پرچمی نگاشته و آن را به نام کشور و مردم شکست خورده-ی ایران بر افراشته-اند.
پرچم حکومت اسلامی، دشنام ِ دشمنان ایران است، که خوار ساختن ایرانیان را نشان می‌ دهد. پنج شمشیر روی پرچم، نشان ابزاری است که با آن مردمان با فرهنگ ایران سرکوب شده-اند. الله اکبر آن، نشان جایگزین شدن عقیده-ی دزدان بیابانگرد در فرهنگ راستکاران است.
این پرچم، نشان هزار و چهارسد سال بهره کشی از مردمی است که آنها از ریشه-ی خود جدا شده-اند.
از خود بیگانگان نادان، که با میهن و سرزمین نیاکان خود پیوندی ندارند، از درک ارزش ایرانی بودن ناتوان هستند، آنها، از بی ریشگی و نازایی، در پسداده-ی فرومایگان عرب می‌ لولند. این کسان از افراشتن نشانه-های خفت خود شرمسار نمی‌ شوند. زیرا آنها شناسه-ای ندارند که به آن ببالند و از آن پرستاری کنند.

هشدار: کسانی که، از دیدن پرچم حکومت اسلامی، رنج نمی برند از خواندن این نوشتار خودداری فرمایند.
از خودبیگانگی، درد بی دردی است، که شناختن آن برای این بیماران دشوار و مداوای آن رنج آور است. خودبودن با دردِ در خود سوختن و رنج ِ پرستاری با گوهر آزادگی همراه است. این است که از خود-بیگانه از شناختن آزادگی و برگشتن به ریشه-ی خویشتن پرهیز می کند.
ویژگی-هایی مانند ننگ و نام، فـُرمایگی و خردمندی، بردگی و آزادی با خودآگاهی و سربلند بودن انسان پیوند دارند. کسی، در این ویژگی-ها، رنج یا شادمانی را خواهد شناخت، که خویش را در هستی و هستی را در خویشتن بشناسد.
کسی که از بُن و از ریشه-ی خود بریده شده باشد، او نمی‌ تواند درد و شادمانی را در خود-بودن بچشد، او از آفرین سرافراز و از نفرین شرمسار نمی گردد.
پیوند همبستگی-ی مردم، با یکدیگر، کشوریست که بُن ِ شهروندان در آن سرزمین پا گرفته است. کیستی یا خودبودن مردم به آن کشور پیوند دارد. یگانگی و همبستگی-ی شهروندان، سرافرازی-ی آنهاست، دست‌اندازی به آن خاک سرافکندگی-ی آنها به شمار می‌ آید.
نشانه-های آفرینندگی در کشور نشان هستی-ی مردم آن مرز و بوم است. کسی که بی ریشه بشود او با خاک کشورش پیوندی ندارد. او، مانند خاری جدا شده از خاک، در زمینی بُن نمی‌ گیرد.
درد خود را برای کسانی باز می‌ گویم که بینش آنها از فرهنگ ایرانی روشن و پهناور باشد و آتش درون آنها سوزنده و سرکش است.

به زخم خورده حکایت کنم ز درد جراحت
که تندرست ملامت کند چو من به خروشم (اندرزی از سعدی)

درد بی دردی، بیماری-ی ایرانیانی است، که کیستی-ی آنها از خاک ایران بریده شده است، آنها خویشتن را در هرزه باد اسلام رها کرده-اند. در این جا سخن از زخمی است، که از تبر ایران ستیزان، بر ریشه-یِ ایرانی وارد شده است. نگرانی و شادمانی-ی میهن پروران، در رویندگی-ی بُن نهاد این ریشه است، که مبادا این ریشه، در توفان زهرآگین اسلام، بخشکد.

برانگیزنده-ی این گفتار:
در روزهای پایان بهار امسال به سرزمین پهناور «کانادا» پا نهاده-ام و نگاهی کوتاه به آمیزش خدایان جانبخش در بستر زمین (اِرت = آرمیتا) انداخته-ام. از شکوه اَبر و باد و خورشید که، در این پهنه، از دیرباز به آفرینندگی در کار هستند، بشگفت آمده-ام. آوردن نام خدایان جانبخش (گوشورون، آناهید، رام، مهر و ماه) اشاره به بینش نیاکان ماست که همیشه در هر کجا زنده و زاینده-اند.
مهربانی، مهمان نوازی، میهن پروری، از ویژگی-هایی هستند، که در شاهنامه بسیار ستوده شده-اند. این ویژگی-ها در سامان شهروندان «کانادا» به روشنی دیده می‌ شوند. از شوربختی، در انبوه مردم ایران، گوهر این فرهنگ با زهر شریعت اسلام آلوده شده است. زیرا اسلام به کردار با هر دگراندیشی دشمنی می‌ ورزد و مسلمانان را از دوستی با نامسلمانان می‌ ترساند. اسلام، با حکم جهاد، مسلمانان را دشمن دگراندیشان جهان کرده است.
از سامانی، که شهروندان «کانادا» را در بر گرفته است، می‌ توان، شیوه-ی کاشتن و پرورش ِ هسته-ی میهن دوستی را، برای ریشه دار کردن ِ شهروندان آموخت. در این سامان مردمانی، که از زادگاه خویش برکنده-اند، با نماد یگانگی در این خاک، که پرچم کاناداست، پیوند می‌ یابند. اندک اندک ریزه-های درون هر شهروند با نشانه-ای یگانه، که برای همگان ارجمند است، آمیخته می‌ شود.
برگ درخت افرا، که بسان برگ چنار پنجه-ای است، نماد آزادگی و یگانگی در این کشور است. شناسه-ی این برگ با هنرمندی تا آن اندازه، بر در و دیوار و در هر پهنه، به زیبایی نگاشته شده است که هر شهروند به این نماد دلبند می‌ شود. از برآیندِ این گستره، مردم کیستی-ی خود را همگوهر ِ این نگاره (برگ درخت افرا) می‌ دانند.
این برگ با پرچم «کانادا» همانی دارد، مردم این پرچم را، که کیستی-ی آنها را نشان می‌ دهد، دوست می‌ دارند. این پرچم نماد کشور کاناداست، از این پیوند مردم به کشور کانادا، که در آن بُن نهاده-اند، مهر می‌ ورزند.
برترین شگفتی، برای من، در این است: کسانی (پیشتازان انگیسی و فرانسوی) آگاهانه، برای مردمانی، که از ریشه-ی خود بریده شده-اند، در ساختن و پروردن میهنی، به نام کانادا می‌ کوشند که همان کسان به کردار و دانسته پیوند مردمان با فرهنگ را با میهن کُهنسالشان پاره کرده-اند.
این کسان به درستی می‌ دانند: کشور با مردمانی پایدار و روینده است که در آن خاک ریشه داشته باشند. آنها آزموده-اند که؛
میهن فروشان، همیشه روشنفکرانی بی بُن هستند که با میهن خود پیوندی ندارند.

(از این نمونه روشنفکران در ایران بسیار است).

اسلامفروشان، ملی مذهبی-ها، اسلام شناسان با ایمان، اندیشمندان بیگانه پرست، از نمونه کسانی هستند، که به کردار انیرانی پرورش می‌ دهند. آنها آگاهانه یا ناخودآگاه ایران ستیزند. از این روی دشمنان ایران، به ویژه انگلیس، پیوسته از این خودباختگان قهرمان ملّی می‌سازند و آنها را با جایزه-های جهانی مُفت‌ خر می‌کنند.

دانایی و هوشیاری-ی بازماندگان فرانسوی و انگلیسی در سامان دادن کشوری به نام «کانادا» و بُن دادن به شهروندان این خاک بسیار چشمگیر است. گرچه هنوز هم بریتانیا دست از سَروَری بر این سرزمین بر نداشته است، ولی پیکار کشور-داران برای آزاد ساختن «کانادا»، سرزمین ساخته شده-ی آنها، از چنگال کشورگشایان پیشین خود، به پایان نرسیده است.
آنچه که به درستی این مردمان را، با شناسه-ی کانادایی، سرافراز کرده است پرچم آنهاست که آنها در سال 1968 به داشتن این پرچم پیروز شده-اند. تا این زمان پرچم بریتانیا در گوشه-ی پرچم کانادا ( مانند پرچم کنونی-ی استرالیا و نیوزلند) زبردستی-ی انگلستان و زیردستی-ی «کانادا» را آشگار می‌ کرده است.
کشور «کانادا» تا 1968 تنها از خود-گردانی برخوردار بوده است. کشورداران کانادا پس از 180 سال مبارزه، به این پیروزی دست یافته-اند، که ننگ زیردست بودن خود را از روی نماد کشورشان پاک کنند. با این که آنها هنوز هم به کردار باجگزار انگلیس هستند. ولی نشان وابستگی را از پرچم خود زدوده-اند.
کشورسازان کانادا، بُندادگان خود را فرهنگ و مردمان اروپا می‌ دانند و به داشتن این پیشینه می‌ بالند. ولی برآنند که شهروندان کنونی در این سرزمین ریشه بنهند و به این مرز و بوم مهر بورزند.
سخن از کشورسازان اروپایی نیست بلکه سخن از کارکرد ِ نماد و نشانه-ایست که سرافرازی و سرافکندگی مردمی به آن بند شده است. برگ "پنچه سان" تنها برگ درخت افرا و چنار نیست بلکه گیاهان گوناگونی، در سراسر کانادا، برگی هم مانند برگ درخت افرا در بر دارند. این برگ براستی شناسه-ی این سرزمین است و از سوی انگلیس برای آنها پیش نویس نشده است.
در هرکجا که ساختمانی، تابلویی، تندیسی یا هر پدیده-ای که در چشم انداز باشد با این شناسه آراسته شده است.
نام "Canada" در جایگاهای همگانی با پسوند این فرتور نگاشته می‌ شود. با این که در هر شهر چند شماری کلیسا وجود دارند ولی بیشترین آنها کوتاه و در سیمای شهر به چشم نمی‌ خورند ولی «پرچم کانادا»، که کیستی-ی این مردم را نمایان می‌ سازد، هیچ زمانی از دیدگاه مردم پنهان نمی‌ماند.
کشورسازان دانسته مردمانی را با دیدگاهای گوناگون با این شناسه، با پرچم کانادا، به هم پیوند داده-اند. از برآیند این پیوند، کیستی، سربلندی، تاریخ، دانش و هنر سازندگان پیشین و همیاری-ی شهروندان تازه در این شناسه بازگو و آمیخته می‌ شوند.
شهروندان این نماد را ارجمند می‌ شمارند، کیستی-ی آنها به این پرچم دوخته شده است و با آن هم افراشته یا افکنده می‌ شود. انبوه نونهالان به این خاک سرسبزند و به آن بیشتر از سرزمین نیاکان خود مهر می‌ ورزند.
تنها کسانی از این پیوند همبستگی جدا مانده-اند مسلمانان هستند. زیرا آنها در زنجیر ایمان در شریعت اسلام گرفتارند.
آنها خودباخته، برده-ی "الله"، هستند و نمی‌ توانند پدیده-ای را به جز "الله" دوست بدارند. از این روی مسلمانان، که هنوز، در کانادا، چندان کسی شمرده نمی‌ شوند، به کردار در راه گسترش دادن اسلام و پروردن مجاهد پیش می‌ روند تا روزی بتوانند به حکم جهاد بر کافران بتازند و هستی-ی این مردمان را برای "الله" قربانی کنند.
کشوری به نام کانادا، از بینش اروپایی، پا گرفته است و شاخه-های این بینش در این مرز و بوم می‌ رویند.
دگرسو با این روند؛

درخت کُهنسال فرهنگ ایران است، که هر زمان بیشتر پایمال شریعت اسلام می‌ شود، شاخ و برگ چندانی از آن به جای نمانده است. با این وجود ریشه-ی این فرهنگ هنوز نخشکیده است و هر زمان در گوشه و کنار ایران جوانه-هایی از هسته-ی این فرهنگ سر می‌ کشند. دریغا که بیشتر آنها در دود زهرآگین اسلام توان رویش ندارند.

میهن پروری، مهری است که از خاک میهن به روان وهومن، در مینوی زندگی، افشانده می‌ شود. روند زمان و زیستن برای میهن پروران هنگامی خوش است که مهر میهن پروری در مینوی زندگی-شان افشانده شود. خودبیگانگان پیوندی با خاک ندارند، وهومن از نازندگی-ی آنها جدا و گذار زمان برای آنها دلخراش است. زیرا آنها در هر آن، به مرگ، به نیستی، نزدیکتر می‌ شوند.
پیوند ایرانیان به بُندادگان خود، که آنها بنیان گذار کشورآرایی در جهان بوده-اند، از خاک پاره شده است. ایرانیان، با چندین هزارسال تاریخ کشورداری، سرکوب جهادگران پا برهنه شده-اند. جهادگرانی که نگرش آنها از تنگنای یک قبیله فراتر نمی‌ رفته است.

اکنون حکومت همان جهادگران، پیروزمندانه، نشانه-های ننگین ایران ستیزان را بر روی پرچم حکومت اسلامی نگاشته است.
پرچم حکومت فرومایگان، یادگار خشونت ِ جهادگران، بر مردمان ِ برده شده-ی ایران است. زیرا لکه-ی ننگینی، که روی آن کشیده است، پیروزی-ی خشمآوران تازی را بر ایرانیان بازگو می‌ کند.

این پرچم، با پنج شمشیر پیوسته، که با آنها نام "الله" را نگاشته-اند، نماد خون-آشامی در شریعت اسلام را آشگار می‌ کند. پنج شمشیر روی پرچم، به تفسیر آخوندها، شعار "لا اله الا الله" یعنی: نیست الاهی به جز "الله"، را فریاد می‌ زنند.

ایرانیان، هزار و چهارسدسال پیش، در زیر فشار خشمآوران تازی به دروغ سخن "لا اله الا الله" را پذیرفته-اند. آنها "الله" جبار، مکار و مالک جهنم را با خدایان مهربان، زاینده و زاییده شده-ی خود همسان پنداشته-اند، آنها پوسته-ی خوشرنگ ایزد، یزدان، کردگار و پروردگار را بر پیکر ناساز "الله" پوشانده-اند تا از سیمای زشت "الله" نترسند.

عرب-ها، ایرانیان را کشتار، دارایی آنها را غارت، همه شهرهای ایران را ویران کرده-اند. فرمایه-های جهادگر هر پدیده-ای که نشان سربلندی ایرانیان بوده است، حتا زیبارویان ایرانی را، سرنگون و سرافکنده ساخته-اند.
ایرانیان، موالی شدگان، به امید اینکه از خشم "الله" بکاهند، همه-ی دانش و کوشش خود را به "الله" و اسلامش پیش کش کرده-اند. آنها برای این که، از پستی و فرمایگی "الله" شرمسار نباشند، پیوسته ویژگی-های نیک را، که از خدایان دیرین خود می‌ شناخته-اند، به دروغ به "الله" جسپانده-اند.

اکنون نامردمان بی فرهنگ، که بر مردم ایران حاکم شده-اند، ننگ برده شدن ایرانیان را بر روی پرچمی نگاشته و آن را به نام کشور و مردم شکست خورده-ی ایران بر افراشته-اند.

ایران ستیزان در کناره-های، این پارچه-ی ننگین، بارها کلمه-ی "الله اکبر" را، که شعار جهادگران ستمکار و نماد برده ساختن آزادگان است، نگاشته-اند.
پرچم حکومت اسلامی، دشنام ِ دشمنان ایران است، که خوار ساختن ایرانیان را نشان می‌ دهد. پنج شمشیر روی پرچم، نشان ابزاری است که با آن مردمان با فرهنگ ایران سرکوب شده-اند. الله اکبر آن، نشان جایگزین شدن عقیده-ی دزدان بیابانگرد در فرهنگ راستکاران است.

این پرچم، نشان هزار و چهارسد سال بهره کشی از مردمی است که آنها از ریشه-ی خود جدا شده-اند.

جهادگران بیابانگرد، که بر سرزمین پروردگان اندیشه دست یافته-اند، به این پیروزی-ی برزگ افتخار دارند و این سربلندی را با سرزنش و خوار ساختن ایرانیان، بر روی پرچم گروگان-های خوار شده، نشان می‌ دهند.
جهادگران تازی، از نژادپرستی، هر عرب-زاده-ی مسلمان را برترین انسان می‌ دانند و این پسمانگی-ی بینش را، که ننگ بشریت است، در روی پارچه-ای به دست نامردمان ایران ستیز سپرده-اند.
ایران ستیزان، با گذاشتن عمامه-ی سیاه، خود را سَروَر ایرانیان می‌ پندارند، و این فـُرومایگی را با نشانه-های اسلامی بر روی پرچم کسانی، که آنها را موالی می‌ خوانده-اند، نگاشته-اند.
پیروزمندان همیشه پیروزی خود را درخشان نشان داده-اند ولی جهادگران تازی، که به کردار انسان ستیز هستند، آنها پیروزی-ی خود را، در دشنام و ناسزا گفتن به سرکوب شدگان، نمایان کرده-اند. زیرا افتخار این نامردمان فـُرومایه در کشتار و دست‌اندازی به جان و سرای دیگران بوده است.
آنچه که هر شهروند ایرانی را آزار می‌ دهد: همکاری و همیاری-ی ایرانیانی است که آنها عبد ِ"الله" شده-اند و از نشانه-های ننگینی، که عربزاده-ها بر آنها وارد کرده-اند، شرمسار نمی‌ شوند. برخی از نابخردی نام خود را هم با پیشوند "سید" بکار می‌ برند و با بی شرمی از منشور حقوق بشر هم سخن می‌ گویند.
ایران ستیزان آشکارا نام-های ننگین خود را با پیشوند سید به کار می‌ برند و کوته-خردانِ ایرانی هم این ننگ را در خود می‌ آمیزند.
( نمونه نام-هایی که به ایران ستیزی در کارند: سید ابوالحسن، سید عبدالکریم، سید میرحسین، سید علی، سید عبدالحمار، سید دکترغلامحسین، برخی هم سید و هم غلام و هم عبد و هم دکتر هستند)
این بی شرمی و ایران ستیزی تا آنجا رسیده است که اسلام-فروشی دوره گرد مانند «اکبر گنجی» (که او در مکتب حکومت اسلامی آموزش اسلامفروشی دیده است و وزارت، نادان پرور، "ارشاد" برای او کتاب منتشر کرده است) به ساده پنداران فریب خورده، دستور می‌ دهد: که از افرشتن پرچم ایران جلوگیری کنند و در همایش-های برونمرز، تنها پرچم حکومت اشغالگـر ایران را در دست بگیرند. سد دریغ، شماری بی ریشه، که از شناخت پدیده-ی آزادی به دور هستند، دستور پادوی ایران ستیزان را دنبال کرده و از افراشتن پرچم ایران جلوگیری می‌ کنند.

کسی، که میهن-اش را دزدیده-اند، چگونه می‌ تواند، بدون کشورش، به آزادی برسد؟
کسی، که نشانه-های سرکوب ایرانیان را بر سر چوب افراشته است، چه پیوند با آزادیخواهی دارد، که او بتواند از آزادی سخن بگوید؟
کسی، که احکام جهادگران خون-آشام را حقوق بشر می‌ داند، چگونه می‌ تواند درونمایه-ی دادگری را شناسایی کند؟
کسی، که مسلمان است و از این روی، انگیزه-ی میهن پروری ندارد، چگونه می‌ تواند خود را ایرانی بپندارد؟

درست است که ایرانیان، از بیابانگردان عرب، شکست خورده-اند.
درست است که برخی از اندیشمندان ایرانی دانش و کوشش خود را به مسلمانان پیش کش کرده-اند.
درست است که برخی از نادانی خود را غلام آدمکشان عرب نام نهاده-اند.
درست است که برخی خودفروخته به نام کشندگان ایرانی و ویران کنندگان ایران گنبد زرین ساخته-اند.
درست است که شماری نابخرد آرزوهای خود را بر گور مـُردگان هزارساله بازگو می‌ کنند.
درست است که انبوهی از ایرانیان عبد ِ "الله"، پست و فرو مایه، شده-اند.
درست است که روشنفکران دروغوند با شیادی، از ایرانیان بی ریشه، ایران ستیز پرورش داده-اند.
درست است که پست ترین حکومت جهان، با ننگین ترین احکام، مردم ایران را به گروگان گرفته است.
درست است، که از حاکمیت شریعت و آلودگی-ی فرهنگی، انبوه مردم، خودستیز و از خود بیگانه شده-اند.
با این وجود چرا باید این همه ننگ را، با بی شرمی، بر سر چوب افراشت و برده بودن خود را به جهانیان نشان داد؟
شاید جهانیان، تا کنون با یک کس، که ایرانی باشد، آشنا نشده-اند، شاید جهانیان همین مسلمانان پسمانده را ایرانی می‌ پندارند. ولی؛

آیا به راستی ما تا آن اندازه در لجنزار اسلام فرو رفته-ایم که نمی‌ توانیم سر از این گندآب بلند کنیم؟ تا دستکم ببینیم که این لجنزار سزاوار آزادگان نیست.

از دشمنان بیابانگرد شکست خوردن، بردگی-ی فرومایگان را پذیرفتن، در برابر جلادان به خاک افتادن، از مردگان هزارساله گدایی کردن، به دور سنگی سیاه چرخیدن، زنان را خریدن و فروختن، عرب-زادگان را برتر شمردن، ویژگی-هایی هستند که هر انسان آزاده-ای را شرمسار می‌ سازند.
شرممان باد که، شماری کوراندیش و بی بُن، نشانه-های بردگی-ی انسان را بر سر چوب کرده و بنام پرچم ایران به دست می‌ گیرند.
البته «اکبر گنجی»-ها، که ریزه-های وجودشان به زهر اسلام آلوده-اند، با ننگین ساختن فرهنگ ایران، زشتی و پسماندگی-ی اسلام را پنهان می‌ سازند. آنها از این راه می‌ توانند کالای پوسیده-ی اسلام را به بازار بگذارند.
اسلامزدگانی، مانند «اکبر گنجی»-ی فرومایه و خودفروخته هستند، که ایران را غنیمت اسلام می‌ پندارند و آن را برای نجات اسلام قربانی می‌ کنند. برای این ایران ستیز، پرچم حکومت اسلامی، پیروزی جهادگران عرب و شکست ایرانیان را نمایان می‌ کند. او از حاکمیت "الله"، بر پرستاران مهر، سرافراز و شادمان است. او با ستمی که بر ایرانیان وارد می‌ سازد، نه تنها از سوی دشمنان ایران مزد (جایزه) می‌ گیرد بلکه پس از مرگ در کنار دیگر جهادگران با روسپی-های جنت همخواب می‌ شود.
ولی؛ فریب خوردگان، از اسلامزدگی نمی‌ دانند که آنها، از ننگین ساختن ایرانیان، تنها بر سربلندی-ی دشمنان و سرافکندگی-ی خود می‌ افزایند.
دشمنان ایران به ویژه جهادگران اسلام همه-ی زیبایی-ها و ارزش-های فرهنگ ایران را نابود یا به زهر اسلامی آلوده ساخته-اند، آنها پیوند ایرانیان را با سرزمین ایران بریده و شهروندان را بی ریشه کرده-اند، همه-ی هنر و هستی ایرانیان را دزدیده-اند، ایرانی بودن مردم را خوار شمرده-اند، ایرانیان را عجمی و موالی خوانده-اند. ولی باز هم شماری، که هنوز با سرزمینی به نام ایران پیوند داشته-اند، پیوسته نشانه-های ننگ را با دانش و هنر خود پوشانده-اند.
حکومت جهادگران تازی نشانه-های اسلامی را بر روی پرچم ایران نگاشته است. اگر به جز "الله" خدایی نیست، اگر "الله" بزرگتر است، این پدیده-ی ترسناک زاییده-ی افکار پسمانده-ی عرب-هاست.

در فرهنگ ایران هیچگاه خدایی نازا و آفریننده-ای که مالک جهنم باشد وجود نداشته است.
از خود بیگانگان نادان، که با میهن و سرزمین نیاکان خود پیوندی ندارند، از درک ارزش ایرانی بودن ناتوان هستند، آنها، از بی ریشگی و نازایی، در پسداده-ی فرومایگان عرب می‌ لولند. این کسان از افراشتن نشانه-های خفت خود شرمسار نمی‌ شوند. زیرا آنها شناسه-ای ندارند که به آن ببالند و از آن پرستاری کنند.



مــردو آنـاهيــد
تيـرگان، گاهنيـار آرش کمـانگيـر

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , , ,