Friday, March 25, 2011


دوران «کابوس-های طلایی»



نادره افشاری


در گذشته زندگی می کنند، در گذشته-های دور؛ در گذشته-های اتوپیا شده-ی وانفسایی که همه چیز آنقدر خوب بود که هیچگاه نبود؛ دوران صدر اسلام؛ دوران اوج قدرت استالین و اوج اقتدار سوسیال امپریالیستِ ریق رحمت سرکشیده؛ دوران «اقتصاد مال خر است»؛ دوران مردمی که انقلاب نکرده بودند، تا خربزه بخورند!


دوران کابوس-های طلایی؛ دوران «طلایی» سید روح الله خمینی، امام آدمکشان کلان تاریخ، اولین رهبر و بنیانگذار جمهوری کهریزکی اسلامی؛ دوران طلایی سید اسدالله لاجوردی و شیخ صادق خلخالی؛ دوران ماشاالله قصاب-ها و زهرا خانم-ها؛ دوران اعدام-های روی پشت بام مدرسه-ی رفاه؛ دوران «میرغضب» شدن وزیر امور خارجه-ی خمینی «دکتر ابراهیم یزدی»؛ دوران ممد رینگو پسر ِ «پدر حقوق بشر» بعضی-ها و خیلی-های دیگر...

دوران هوار کشیدن برای کشتارها؛ دوران گُسیل کودکان از متن مدرسه-های دوشیفته-ی جنوب شهر، به روی مین-های داغ جنگ؛ دوران «عروس شدن» پسربچه-های نابالغ در سنگرهای پاسداران دفاع مقدس...


دوران سلطنت سید اسدالله لاجوردی بر زندگی همه-ی ما؛ دوران بُکش بُکش بازمانده-ی دیوانه-ی «فدائیان اسلام» شیخ صادق خلخالی؛ دوران بازنواخت تاریخ «رومانتیک» قهرمانان تروریست و تروریست-های قهرمان؛ دوران دخترکان باکره-ای که خوراک شبانه-ی پاسدارها بودند و هستند؛ دوران جعبه-های شیرینی و هفتاد و دو تومان مهریه-ی اعدام شدگان؛ دوران توابسازی-های راهروهای اوین؛ دوران شلاق-هایی که از کف پا «ایمان» را به مردم دربند «زورچپان» می کرد...


دوران کابوس-های طلایی؛ دوران دادگاه-ها و کلیشه-های آرمانی یخزده در «عدالتخواهی» کمدی؛ دوران سر و ته آدم-ها را بریدن، تا هم قد و قواره-ی «خمینی» شوند؛ چه فیزیکی و چه «متافیزیکی»؛ دوران مصاحبه-های اجباری و اعدام-های اجباری و زندان-های اجباری و جنگ-های اجباری و شهید شدن اجباری؛ دوران «بنیاد شهید»؛ دوران به فحشا کشاندن زنان و دختران «شهدای» دفاع مقدس؛ دوران «راه قدس از کربلا می گذرد»؛ دوران مین-های منفجر شده زیر پای کودکان ما؛ دوران حجله-های جوانان بر سر همه-ی گذرگاه-ها؛ دوران قبرستان-های آباد و شهرهای ویران؛ دوران وقاحت تا فراتر از مرز بیشرفی؛ دوران جان-ها را با کوپن ماشین رختشویی و روغن مایع تاخت زدن...

در گذشته سیر می-کنند؛ در دورانی که خود اختیار جان و مال و سرنوشت مردم را در دست داشتند؛ دوران دستبوسی «پدرخوانده»-ی پلید جماران؛ دوران نماز جماعت خون به امامت امام آدمکُشان؛ دوران طلایی رشته-های پنبه شده و نخ نما شده؛ دوران جنگ-زدگان سُکنی داده شده در حاشیه-ی شهرهای افیون و فحشا؛ دوران فریب-های چند لایه؛ چند طبقه؛ دوران «وحشت بزرگ» و «دروغ-های بزرگِ» گوبلزی؛ دوران روسفیدی گوبلز؛ دوران فتواهای مرگ؛ فتواهای قتل؛ فتواهای صدور انقلاب پلید اسلامی به گوشه گوشه-ی جهان؛ دوران خمینی؛ دوران ماموت-های مرده و از دور خارج شده؛ دوران دایناسور پرستی-های کهنه و از مد افتاده؛ دنیای غریبی که تنها در کتاب-های کهنه-ی تاریخ می شد سراغی از آن گرفت؛ و حالا در برابرمان بود؛ در برابرمان است؛ بخشی از زندگیمان است و چه تلخ...


دوران «بیچارگی ملتی که قهرمان ندارد»
دوران ملتی که تا عمق باورش در میان سطل-های ذباله، به دنبال قهرمان می گردد و چه ها که نمی یابد؟!


دنیای قهرمان ساختن از جانیان و آدمکشان؛ دوران به هر حشیشی آویختن؛ دوران دفن خدمت-گزاران و ستایش قاتلان؛ دوران وحشت بزرگ، وحشت ناتمام؛ دوران عادت کردن به ترس-ها و نگرانی-ها؛ دوران فرارها، گریزها از کوه و در و دشت؛ تا ناکجاآباد پناهجویی و دریوزگی ذره-ای آزادی...

دوران ملت یتیمی که در چهره-ی قاتل پدرش، «پدران حقوق بشر» را بازسازی می کند و در دامن کشندگان «مادرش» نوحه سر می دهد؛ دوران غریبی که «همه با هم» توطئه می کنند تا گوش-ها را بگیرند، تا چشم-ها را ببندند؛ که تا عمق خودفریبی، دروغ بگویند و دروغ بشنوند؛ مبادا روایت درستی، «کابوس-های طلائیشان» را آشفته سازد؛ دوران مدیحه سرایی برای دروغ-های نجومی دفاع مقدس و سرکوب مقدس و «کشتار درمانی» مقدس و شاش مقدس و تف مقدس و فریب و فریب و فریب مقدس!


دوران قهرمان سازی از فریبکاران و دغلبازان تا همین چند سال پیش؛ دوران خمینی؛ دوران خامنه-ای؛ دوران کوسه و دوران مضحک سید خندان اصلاحات حکومتی؛ دورانی که از هیچ تاریخی درس گرفته نمی شود؛ دوران گرداب و گردبادِ تکرار-های سرگیجه آور؛ تهوع آور...
دورانی که تمام شدنی نیست...
وای که چه قیامتی است اینجا؟!


نادره افشاری
سوم فروردینماه1390
23 ماه مارس 2011 میلادی

Labels: , ,

Wednesday, March 23, 2011


نگاهی به هسته-ی برخوردهای هسته-ای


مـردو آناهیــد
نوامبـر 2006



تکنولوژی (که حق مسلم کسی نیست) در درون اندیشه‌-ی دانشمندان (دانش-دانان) و در روان دانشگاهایی است که انسان را بُن-‌نهاد توانمندی بدانند. با احکام جهادگران و اوامر ولایت فقیه به آسانی نمی‌توان درون‌مایه-ی دانشِ کافران را به غنیمت گرفت.

کُپی کردن دستگاهی یعنی؛ نمونه-‌ای را تقلید کردن و همسان ساختن از یک دست‌آوردِ آماده و این کارکرد نشانِ هنرمندی و دانستن و دانش-‌پروری نیست. ولی کُپی کردن یک نیروگاه هسته-‌ای، به امید "الله" و به خواسته ولایت فقیه ناممکن است. این گونه هنر-رُبایی حتا برای کارشناسان چین هم ده-‌ها سال زمان می‌برد.

آیا جای شگفتی نیست؟ کسانی که حق آزاد-اندیشی، حق بازگوکردن سخن راست و حتا حق برگزیدن پوشش خود را ندارند باید بگویند که "تکنولوژی هسته-‌ای حق مسلم ماست"!!!.
آیا اندیشیدن حق انسان است یا اطاعت کردن؟

در کش مکش و هیاهویی که، در مورد برنامه-‌های هسته-‌ای حکومت اسلامی، در پهنه-‌ی جهان به جریان است، نیاز برخی از روشنفکران به آگاهی در مورد فن-آوری هسته-‌ای بیشتر خواهد بود. چون کسانی که روند سیاسی ایران را مرور می ‌کنند باید بتوانند دیدگاه خود را دانسته و روشن نمایان سازند تا ناخواسته بازیگری در نمایش ‌نامه‌-های فرمانروایان جهان نشوند.
از آنجا که من روزگاری دراز برای تولید انرژی هسته-‌‌ای و بررسی کردن مرزهای ایمنی-ی نیروگاه-‌ها دست ‌اندرکار و درگیر بوده‌-ام، شاید بتوانم، اندکی به بن‌مایه-‌های فیزیکی-ی این پدیده اشاره کنم. البته دانستنی‌هایی که در این فن به کار برده می ‌شوند آن اندازه گسترده هستند که برای نشان دادن آنها دستکم به ده‌ها کارشناس ورزیده نیاز می ‌باشد. ولی روشنفکری که می ‌خواهد در مورد برنامه‌-های هسته-‌ای ایران داوری کند نیاز به دانستن انبوه این آگاهی‌ها ندارد اما نیاز است که او تفاوت ساختمان بمب هسته‌-ای و ساختن نیروگاه هسته-‌ای را بداند.
در این جستار کوشش می ‌شود که اشاره-‌ای کوتاه به بخش‌هایی از این فن ‌آوری بشود تا کسانی که کمتر به فیزیک آشنایی دارند دستکم بتوانند مرزهای این دانش را تصور کنند و گفتار بیهوده-ی سیاستمداران جهان را به حساب سیاست بازی بگذارند نه به حساب کمبود دانستنی‌ های خود.
هرچند این نوشته به بخش کوچکی از انبوه این دانش، آن هم کم و کاست، اشاره می ‌کند ولی خواندن این نوشتار به ژرف‌بینی، ژرف‌اندیشی و به زمان بیشتری نیاز دارد. چون سخن از اندیشه-‌ای نیست، که رد یا پذیرفته شود، بلکه سخن از سامانی است که در هستی واقعیت دارد.
( کاربرد: این جستار تنها برای آگاهی است و با تعریفی، که در زبان فارسی به کار برده می ‌شود، تفاوت دارد)

>> ساختمان اتم: اتم، کوچکترین بخش هر ماده-‌ای (عنصر، جسم یا در فرهنگ کهن ماتراسپنتا)‌ است که خواص فیزیکی و شیمیایی آن ماده را در بر می ‌دارد. هسته-ی آن را "پروتون"، دانه‌-هایی که بار الکتریکی-‌ی مثبت دارند، و " نویترون" ، دانه‌-هایی که بار الکتریکی ندارند، می‌ سازند. پوسته-ی اتم را " الکترون" می ‌سازد که بار الکتریکی-ی آن منفی است. همیشه شمار " الکترون"-ها، که به سرعت به دور هسته در گردش هستند، با شمار " پروتون"-ها برابر است و از این دیدگاه دانه-ی اتم بار الکتریکی ندارد. خواص شیمیایی و شناخت هر ماده از شمار "پروتون" برمی ‌خیزد. جِرم اتم از شمار "پروتون"-ها و شمار "نویترون"-ها، که می‌ توان جِرم آنها را برابر انگاشت، حساب می‌ شود.
اگر شمار "نویترون"-ها در اتم‌‌های یک ماده با هم برابر نباشند، آنها را "ایزوتوب" می‌ گویند، آنها دارای خواص شیمیایی برابر هستند و تنها جِرم آن اتم‌ها تفاوت دارد. مانند هیدروژن H که یک " پروتون" دارد و در نتیجه یک " الکترون" و جرم آن یک است. ایزوتوب آن را دویترییم D می ‌نامند که یک "پروتون" و یک "نویترون" دارد، و البته یک "الکترون" پس جرم آن دو به حساب می ‌آید. بازده-ی ترکیب 2 هیدروژن با یک اکسیژن، آب، و بازده-ی 2 دویترییم با یک اکسیژن، آب سنگین، است. سبکترین اتم، هیدروژن H است، که یک پروتون و سنگین‌ترین اتم، لیورسیم Lr، که 103 پروتون دارد. اتمی که هنرمندانه در آزمایشگاه ساخته می‌شود 107 پروتون دارد.
به همین سان هم اتم U اورانیم که 92 "پروتون" دارد و جرم 238، یعنی 146 "نویترون" دارد و ایزوتوب آن اورانیم 235U است که 143 "نویترون" در هسته دارد. در هر هزار گرم از U اورانیم طبیعی تنها هفت گرم ایزوتوب 235 وجود دارد.

>> شکافتن اتم: اتمی که تا کنون، برای سوخت، شکافته می ‌شود اتم U اورانیم (ایزوتوب 235) که به نسبت بزرگ و دهان گشاد است. برای این کار از پرتاب نویترون استفاده می‌ شود که بار الکتریکی ندارد و از هسته-ی اتم که مثبت است گریزان نمی ‌شود. البته باید نخست از سرعت نویترون کاست تا از هسته نگذرد. برای این کار آن را از آب سبک یا از آب ‌سنگین یا از گرافیت (کربن) عبور می دهند تا آرام‌-تر در هسته-ی اورانیم 235 بنشیند. اورانیم 235 پایدار نیست و با نیرویی سترگ از هم می ‌پاشد و به دو اتم تازه کریپتون Kr و بارییم Ba تبدیل می‌ شود. افزون بر این، 2 یا 3، نویترون هم به بیرون پرتاب می ‌شوند. از اینکه اتم‌های تازه نمی ‌توانند از هم بگریزند و اینکه نویترون ‌های رها شده‌ به هر ماده-‌ای که برخورد کنند، از سرعت آنها کاسته می ‌شود و نیروی سینماتیک (روند، جریان، حرکت) خود را در انرژی‌-ی گرمایی بر جای می ‌گذارند، گرمای زیادی تولید می ‌شود. 82 درسد انرژی-‌ی این هسته از بازده-ی همین پرتاب‌ها به وجود می‌ آید. نزدیک به 10 درسد انرژی آن را در ریزه‌-های (آلفا، گاما، بتا که رادیوآکتیو بشمار می‌ آیند) می‌ توان یافت که دیرتر به آنها اشاره می ‌کنیم. میزان گرمایی که از شکافتن یک گرم 235U برمی ‌خیزد برابر با گرمایی است که 3 هزار کیلو ذغال سنگ پس می ‌دهد.

>> کارآیی بمب اتم: از پرتاب یک نویترون به هسته-ی 235U این اتم شکافته می ‌شود و از شکافته شدن هر اتم دو و گاهی سه نویترون جدا می ‌شوند. از برخورد دو نویترون‌، که پرتاب شده-‌اند، به دو اتم 235U چهار نویترون آزاد می‌ گردد و همین سان از برخورد هر نویترون دیگر باز دو نویترون به بیرون پرتاب می ‌شوند. در نتیجه گرمایی فزاینده به وجود می ‌آید که تصور نیروی آن برای ما دشوار است.
اگر بتوان، اورانیمی پربار فراهم کرد ( غنی کرد) که 90 درسد آن 235U باشد، به سوی آن نویترون شلیک کرد، سرعت نویترون‌ها را در ماده-ی کُند کننده (Moderating materials) همآهنگ ساخت، در یک آن همه-ی اتم-های اورانیم از هم می ‌پاشند. میزان گرمای فزاینده-‌ای که ایجاد می‌ شود چندین میلیون درجه (چند برابر گرمای روی خورشید) است و تا شعاع چندین کیلومتر همه چیز را خاکستر می‌ کند. جنبشی که از این انرژی برمی‌آید هر ساخته و ناساخته-‌ای را ویران می ‌سازد. در میدان این آشوب، خوشبخت جانداری است که در آنی خاکستر شود. جاندارانی که دیرتر، چه از مکان و چه از زمان، با این پرتوهای رادیوآکتیو برخورد می‌کنند با رنجی بسیار دردناک جان می‌ سپارند. البته فراهم کردن اورانیم که 90 درسد آن 235U باشد بسیار دشوار است ولی می‌ توان از اتم پولوتونیم 239Pu که بسان 235U در خور شکافتن است بهره گرفت. پولوتونیم Pu را در رآکتورهای هسته-‌ای از پرتاب نویترون به 238U تهیه می ‌کنند چون این راه تولید آسان-‌تر است آخوندها هم دوستدار نیروگاه هسته-‌ای شده-‌اند. دیرتر به این تولید اشاره می‌ کنیم.

>> فن‌آوری برای ساختن بمب اتم: برای ساختن بمب اتمی نیاز به فن‌آوری گسترده‌-ای نیست. دشواری آن در فراهم کردن بن‌مایه-‌های آن است. مواد ویرانگر، یا پلوتونیم 239Pu را و نیز بن ‌نهادی را، که باید نخست نویترون افشانی کند، می ‌توان در رآکتورهای هسته-‌ای تهیه کرد. یعنی به بهای بی‌چارگی-‌ی مردم، هر نامردمانی می ‌توانند صاحب بمب‌های اتمی بشوند. البته می‌توان این جنگ‌افزار را، برای ویران ساختن دست آوردان بشر و نابود کردن بشریت، به کار برد، یعنی با هواپیما برسر مردمان فروریخت، ولی اگر آرمان نابودساختن سرزمین‌ها و مردم دوردست باشد باید موشک‌هایی را به کار گرفت که هم توانایی برای پیمودن راه دراز را داشته باشند و هم اینکه بتوانند نشانه-‌ای را شناسایی و به هدف برخورد کنند. هنر و فن ساختن این موشک‌ها به دانش گسترده-‌ای نیاز دارد که هر کشوری نمی ‌تواند به تنهایی به این دانش دست یابد.
تنها بخشی از موشک‌های آمریکایی که راه درازی را می ‌پیمایند درست به نشانه می ‌خورند. بیشتر موشک‌های روسی به هدف برخورد نمی ‌کنند. نکته مهم این است، هر کشوری که بمب اتمی ساخت نشان آن نیست که همزور و همسان زورمندان اتمی می ‌شود. نسبت نیروی ویرانگر بمب‌های آمریکایی به بمب‌های هند و پاکستان بسان نسبت نیروی تانک لئوپارد به تفنگ بادی می ‌ماند. البته اگر موشک‌های هندی و پاکستانی می‌ توانستند به هدف برخورد کنند. به هر روی

کاربُرد و ساختن بمب اتمی به کسانی نیاز دارد که نمی‌توان نام انسان را بر آنها نهاد و هرگونه همکاری و همیاری با چنین کسانی خیانت به آفرینش هستی است.

>> پرتوهای رادیوآکتیو: در هسته-‌ی اتم تنها پروتون و نویترون نیستند بلکه ریزه‌-هایی هم وجود دارند که ساختار و پیوند نویترون را در هسته ممکن می ‌سازند. در شکافتن اتم این ریزه‌-ها در پیکر پرتو به هر سویی افشانده می ‌شوند. پرتو "آلفا" چون به نسبت بزرگ است از ماده‌ها نمی ‌گذرد و به جانداران زیانی نمی‌ رساند ولی پرتو "گاما" که سرعتی نزدیک به سرعت نور دارد از میان بیشتر مواد می‌ گذرد یا در هسته-ی آنها می ‌نشیند و آرامش درون آنها را بهم می‌ زند. یعنی آنها را آکتیو می ‌کند. این "گاما" از تن جانداران هم رد می ‌شود. اگر به سلول‌های زاینده-ی پیکری برخورد کند آنها را از فرمان جان بیرون و از همآهنگی می‌ اندازد. سلول‌های زاینده در پیکر انسان، که خودزا هستند، بخش‌های تن را بازسازی می‌ کنند یا سلول‌های کارگر (بسان گلبول‌های خون) را می ‌آفرینند.

هسته-ی سلول‌های زاینده، در برخورد با پرتو "گاما"، ناگهان سامان پیشین خود را گـُم می‌ کننــد و سلول-‌هایی بی‌ اندازه و ناجور می سازند که با تن جاندار همآهنگی ندارند و اندک اندک همه-ی سلول‌های زاینده را به این آشوب وادار می‌کننـد
(بسان انقلاب اسلامی 1357).
به این زایش نادرست و بی‌اندازه-ی سلول‌ها "سرطان" می ‌گویند. البته هرچند بیشتر پرتو-های رادیوآکتیو به پیکر انسان برخورد کند احتمال ایجاد سرطان بیشتر است. در میدان انفجار بمب اتمی احتمال پیدایش سلول‌های سرطانی نزدیک به سد درسد است.

از این گذشته بخار و گازهایی که از گرمای بمب اتم بلند می‌ شوند، با این پرتوهای مرگ-‌افزا آمیخته هستند، با نیروی باد به سدها کیلومتر دورتر برده می ‌شوند و با ابر بارنده زمین‌های دور را هم آلوده می‌ کنند. گیاهانی که از این زمین‌ها برویند آلوده و جاندارانی که از این گیاهان بخورند از بیماری‌-ی "سرطان" می‌میرند. بازده این آلودگی‌های مرگبار تا چند سدسال از میان نخواهد رفت. البته از نیروی مرگبار آن نسبت به گذشت زمان کاسته می‌شود.

>> بهره-گیری از گرمای هسته-‌ای: دانش و هنرهایی که در بهره برداری از این انرژی به کار می‌روند بسیار گسترده و گوناگون هستند و به آسانی نمی‌توان به آنها اشاره کرد. در این جا هنرمندی، برخلاف بمب اتم، مهار کردن گرمایی است که از شکافتن اتم و برخورد نویترون به وجود می‌آید. گفته شد که از شکافتن 235Uدو یا سه نویترون پرتاب می‌شوند. در رآکتور نیروگاه شیوه‌هایی به کار برده می‌شوند که بتواند از هر اتمی که شکافته می‌شود تنها یک، نویترون، اتمی دیگر را بشکافد. در این روند میزان گرمایی که به وجود می‌آید دل-خواسته و در خور مهار شدن است. برای کُند کردن سرعت نویترون‌ها بیشتر از آب، آب سنگین یا کربن (ذغالی که در گرمای زیاد با روش الکتریکی تهیه می‌شود) استفاده می‌کنند. در رآکتورهای "چرنوبیل" از همین کربن استفاده کرده بوده-‌اند که همسان بمب اتمی کارکرد داشتند. این نویترون‌ها را نویترون گرمازا می‌نامند چون در برخورد با Moderator گرما ایجاد می‌کنند. در رآکتورهای آب سبک، آب همآهنگ ‌کننده است یعنی هم سرعت نویترون‌ها را می‌گیرد و هم ماده-ی سرد کننده است. در رآکتورهای زیر فشار، از برخورد نویترون، گرمای آب به 270 درجه می‌رسد و فشار درون رآکتور به اندازه-ی 160 Bar (آتمُسفر) است.
در این نوع رآکتورها برای اینکه از شمار نویترون‌ها کاسته شود آن اندازه از ماده‌های که نویترون‌ها را بخورند، بسان Bor، به آب رآکتور می‌آمیزند که، K=1، میزان تولید و برداشت گرما از رآکتور برابر بشود. میزان شکافتن اتم‌ها، یعنی توان رآکتور را با وارد کردن چنگال‌های ویژه-‌ای در میان مواد سوخت، که در لوله‌های باریک و بلندی انباشته شده-‌اند، کم و زیاد می‌کنند. این چنگال‌ها از فلزی هستند که نویترون‌ها را می‌گیرند و از این راه میزان اتم‌هایی که باید شکافته ‌شوند دلخواه می‌سازند.
با فروافتادن این چنگال‌ها رآکتور خاموش می‌شود. البته جنبش نویترون‌ها برجای می‌ماند.
مواد برجای مانده، نسوخته، که دستکم 97 درسد مواد سوخت نخستین است، از 238U،239Pu و آلوده به پرتوهای رادیوآکتیو می‌باشد. این تفاله تا چند سدسال آکتیو است و حتا گرما تولید می‌کند که در خور بهره برداری نیست. انبار کردن و دیده-‌بانی-‌ی این پسمانده‌ها هم کار ساده و ارزانی نیست.
انبوه نویترون‌های آزاد، که بیشتر از مصرف در رآکتور شلیک می‌شوند، اگر به 238U برخورد کنند این اتم را نمی‌شکافند ولی از بازده-ی این نیرو نویترون در هسته جوش می‌خورد. از این انرژی دو "پروتون"، با بار مثبت در هسته به وجود می‌آیند، و دو الکترون منفی، که در پوسته-ی اتم به دوران می‌شتابند. این اتمی است، با 94 پروتون و جرم 239،239Pu ، که خواص شیمیایی دیگری دارد ولی مانند 235U شکافته می‌شود و انرژی آزاد می‌کند. این است که در رآکتورهای هسته-‌ای می‌توان آسان-‌تر موادی را که برای ساختن بمب اتمی نیاز است فراهم کرد.
در رآکتورهای زیرفشار که با آب خنک می‌شوند بیش از سد هزار کیلو اورانیم غنی شده برای سوخت جاسازی می‌شود. از یک چنین نیروگاهی که 3800 مگا وات انرژی تولید می‌کند تنها یک سوم آن به الکتریسیته تبدیل می‌شود و دوسوم گرمای مانده را باید از راه جریان‌هایی بسته که از چندین هزار لوله-ی باریک ساختار می‌یابند در راه برداشت انرژی از رآکتور بیرون راند. جریان درون رآکتور نباید به هیچ گونه به برون راه یابد چون رادیوآکتیو است و هر ماده-‌ای را آلوده می‌کند. گرما در همسایگی با جریان‌های دیگر به بیرون رانده می‌شود. دوسوم این گرما باید در هوا یا در آب رودخانه‌‌ یا به آب دریا وارد شود. البته به گونه-‌ای می‌توان از آن گرما سود برد ولی دشواری‌های فنی و قانونی دارد.

>> ساختن نیروگاه هسته‌ای: به هر روی نیروگاه هسته-‌ای ابزاری نیست که برخی بپندارند با خریدن یا به کارگرفتن آن می‌توانند به هنر ساختن آن ابزار پی‌ببرند. نیروگاه‌های که "زیمنس آلمان" ساخته و در بوشهر نیمه کاره مانده-‌اند، دستگاهی نیستند که روسیه یا کشور دیگری بتواند آنها را با همان سامان به انجام برساند. هیچ کارشناسی که از قوانین ایمنی در نیروگاه-‌های هسته-‌ای آگاهی داشته باشد نمی‌تواند درستی-‌ی کارکرد آن را بپذیرد. سازمان جهانی-‌ی اتمی که در این کارکرد دیده‌-بانی دارد به هسته-گذاری در یک چنین نیروگاهی رای نخواهد داد.
هر پیچی که در بخش هسته-‌ای نیروگاه به کار می‌رود از آغازی که فولاد آن در کوره ذوب و تا هنگامی که به جای خود بسته می‌شود دارای شناسنامه‌-ای است که در آن سرگذشت دگرگونی‌های آن، با آزمون‌های گواهی شده، یادداشت شده است. هر کارشناس ورزیده-‌ای می‌تواند درستی و توانایی آن پیچ را به روشنی پی‌گیری کند. از راه شناخت، قوانین طبیعی، دانش نمی‌توان بازده-ی کارهای مافیای روسی، آمیخته با فکر و دیدبانی آخوندی، را بررسی کرد.
کارشناسان و کارخانه‌های آلمانی، که در این کشور و کشورهای دیگر بیش از 30 نیروگاه هسته-ی ساخته-‌اند که هنوز هم از بیشتر آنها بهره برداری می‌شود، نمی‌توانند بدون کمک کشورهای دیگر یک نیروگاه بسازند. در آلمان کوره‌-ها و دستگاه-‌هایی که بتوانند 200 تُن فولاد را یکباره ذوب کنند و بخش‌های رآکتور را، با دقت میلی متری، بکوبند و آهنگری کنند وجود ندارد. تنها در چند کشور اروپا می‌توانند بخش‌های رآکتور را که در ژاپن ساخته می‌شوند به هم جوش بدهند. اگر کشور آلمان بخواهد همه-ی ماشین‌هایی را، که برای ساختن بخش‌های یک نیروگاه هسته-‌ای به کار می‌روند، فراهم کند به سالیانی دراز و سرمایه-‌ای، که هیچ شرکتی به تنهایی ندارد، نیازمند است. البته کارشناسان و استادان آلمان دانش ساختن و توان سامان دادن هر نیروگاهی را دارند.

تکنولوژی (که حق مسلم کسی نیست) در درون اندیشه‌-ی دانشمندان (دانش-دانان) و در روان دانشگاهایی است که انسان را بن‌نهاد توانمندی بدانند. با احکام جهادگران و اوامر ولایت فقیه به آسانی نمی‌توان درون‌مایه-ی دانشِ کافران را به غنیمت گرفت.

>> غنی سازی: برای درک کردن دشواری در هنر غنی سازی، به نمونه-ی ساده‌-ای اشاره می‌کنم، تصور کنیم که کسی از یک لگن خمیر با چرخش ملاغه-‌ای، چونه-‌ای از خمیر جدا کند و بخواهد که نشاسته-ی درون این چونه چهار برابر نشاسته-‌ای باشد که در هر بخش خمیر بوده است. از این دشوار-تر زمانی است که او بخواهد بیش از نیمی از آن، چونه، نشاسته باشد. البته دانه-‌های نشاسته به دانه-‌های خمیر پیوندی ندارند و نشاسته خواص ویژه‌-ای دارد. پس می‌توان خواص آن را به کار گرفت و آن را به دلخواه از خمیر جدا کرد.
دانه‌-ی اتم‌های اورانیم دارای خواص برابر هستند، هر اندازه که آنها را ریز بسایند، باز هم شمار بسیاری از اتم‌ها به یکدیگر چسپیده-‌اند. این است که جدا ساختن اتم‌های سنگین-‌تر کار دشواری است و با چندتا چرخ و ‌فلک و به یاری-‌ی امام زمان نمی‌توان برای بمب یا نیروگاه هسته‌-ای اورانیم غنی کرد.
ویرانگری نیاز به تکنولوژی دارد ولی تکنولوژی، به مفهوم دانستن و هنرمندی، نیازی به ساختن ابزار ویرانگری ندارد.

>> تکنولوژی هسته-‌ای: تکنولوژی هسته-‌ای به دانش فیزیک (هسته-‌ای، سینماتیک، هیدرولیک، پنوماتیک، دینامیک، مغناتیس)، شیمی، الکتریسته، الکترونیک، متالورژی، ترمودینامیک، زمین‌شناسی، گیاه شناسی، ریاضی و پزشکی بستگی دارد.
این تکنولوژی (که در شعار؛ "حق مسلم حکومت اسلامی" شده است) نیازی به پروانه-ی کار و دیدبانی‌-ی جهانی ندارد، آن را می‌توان در سازمان-هایی که بر دانش و خرد انسان بنیان داشته باشند فراهم کرد. دانشگاه-‌های ایران در سامانی که از شعارهای آخوندی جدا باشد می‌توانند سازمانی ایجاد کنند که در زمانی کوتاه-تر از 10 سال به فرمانروایی بر این تکنولوژی برسند. ولی این به آن معنی نیست که باید بتوانند نیروگاه را در کارخانه-‌های ایران بسازند بلکه نیروگاه نخست در روی کاغذ و در رایانه (کامپیوتر) پیاده می‌شود. کسانی که بر یک تکنولوژی فرمانروا باشند می‌توانند هر بخشی را که با خرد و دانش خود آفریده-‌اند به استادان سازنده-ی آن در هر کشوری سفارش دهند. چون آنها هستند که کارکرد و ویژگی‌های هر بخش را مرز-بندی می‌کنند نه سازنده-ی آن.


کُپی کردن دستگاهی یعنی؛ نمونه-‌ای را تقلید کردن و همسان ساختن از یک دست‌آوردِ آماده و این کارکرد نشانِ هنرمندی و دانستن و دانش-‌پروری نیست. ولی کُپی کردن یک نیروگاه هسته-‌ای، به امید "الله" و به خواسته ولایت فقیه ناممکن است. این گونه هنر-رُبایی حتا برای کارشناسان چین هم ده-‌ها سال زمان می‌برد.

شیره-ی سخن این است که آمریکا و اروپا به توانایی و ناتوانی-‌ی "حکومت اسلامی"، در این موارد، آگاهی دارند و ترسی از بمب اتمی، که شاید پس از ده-‌ها سال به آن دست یابند، ندارند. نمایش-‌نامه-‌هایی که در این زمینه بازی می‌شوند جنگ زرگری می‌باشند. دروغ‌پردازی-‌ی آنها، تهدید یا ادعاهای آنها، برای گمراه کردن اندیشه‌ و فریب دادن مردمان در جریان است. روشنفکران باید بتوانند به انگیزه-‌های، کسانی که این هیاهو را در جهان پخش می‌کند، بنگرند نه اینکه به آهنگ و با سازی که دلخواه آنهاست بنوازند.

آیا جای شگفتی نیست؟ کسانی که حق آزاد-اندیشی، حق بازگوکردن سخن راست و حتا حق برگزیدن پوشش خود را ندارند باید بگویند که " تکنولوژی هسته-‌ای حق مسلم ماست"!!!.
آیا اندیشیدن حق انسان است یا اطاعت کردن؟




مـردو آنـاهيــد
نوامبــر 2006
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

Friday, March 11, 2011


دادخواهیِ آزاد-اندیشِ دربنـد «سیامک مهــر»

شرحی بر يک بيداد



اهريمن همين اندازه به انسان فرصت زندگی می‌دهد که او فرزندانی به دنيا آورد تا مغز آنان خوراک مار-های دوش ضحاک شوند. درست به‌مانند سرمايه‌-سالارانی که دستمزد کارگران خود را به ميزانی تعيين می‌کنند که مقدار کالری مصرف‌ شده حين کار را برای روز کاری بعد جبران کنند و نه بيشتر.

نقشه و تصميم رژيم اسلامی درباره فرجام کار من
تا اين زمان 3 سال حبس تعزيری (يعنی همراه با شکنجه) در بيدادگاه اسلامی [محکمه-ی شریعت] نصيبم ساخته است که نه ابلاغ آن را پذيرفتم و نه اعتراضی کردم. (چون اگر اعتراض می‌کردم معلوم نبود در دادگاه [محکمه-ی شریعت] تجديد نظر رأی دادگاه [محکمه] بدوی تشديد نشود. دادگاه [محکمه-ی شریعت] تجديد نظر در هلند و يا فرانسه تشکيل نمی‌شود. دو تا اتاق آن‌ورتر يک آخوند طالبانی‌-تر نشسته که ممکن است همه کينه اسلامی‌-اش را بر من خالی کند. می دانيم که سابقه هم داشته است. چند سال پيش از اين يک متهم سياسی اهل کردستان که به 10 سال حبس محکوم شده بود در دادگاه [محکمه-ی شریعت] تجديد نظر به اعدام محکوم شد.)
ادامـــه[+]

Labels:

Thursday, March 10, 2011

آموزش اسلام در یک جلسه


مافیای مدینه



سیامک مهر



قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدینه به ایران، مافیای مدینه به شکل سازمان روحانیت شیعه دگردیسی یافت. این تشکیلات مافیایی پس از سده-ها که بصورت جنینی و انگلی به آشامیدن خون جامعه-ی ایران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با یورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت های ملی ایران تسلط یافت. اموال و املاک و حتا خانه-ی شخصی افراد را مصادره کرد و یکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج میلیون تن را آواره ساخت.

( آموزش اسلام در یک جلسه!)
در صفحات تاریخ اسلام بطور خلاصه خوانده-ایم که مردم ساکن مکه، پس از آنکه از مزاحمت-ها و خرابکاری-ها و نفاق افکنی-های اراذل و اوباشی که به گرد «محمدابن عبدالله» جمع شده بودند به ستوه آمده و تحمل تجاوزها و اخلال-گری-های آنان در زندگی روزمره و آرامش شهر بر مردم گران آمده بود، مصمم شدند که با دارودسته-ی محمد به مقابله برخیزند. تعقیب عمال و آدم های محمد با فراز و نشیب ها و هزینه ها و سختی هایی همراه بود، اما سرانجام مردم مکه موفق شدند آنها را از شهر خود برانند و آرامش را به زندگی خود بازگردانند.
شصت، هفتاد نفری که به سرکردگی محمد در بیابان ها آواره شده بودند، پس از یک دوره-ی گرسنگی و سختی و سرگردانی در صحراهای خشک، عاقبت به شهر مدینه که فاصله-ی کوتاهی از مکه داشت رفته و در آن شهر ساکن می شوند.
بخش اصلی و هیجان انگیز تاریخ اسلام از همین زمان شروع می شود که نطفه-های سازمانی مافیایی و گانگستری مرکب از اوباش گریخته از مکه، بعلاوه-ی شمشیرکش-ها و گردنه بگیرها و قطاع الطریق-های مدینه که به دو قبیله-ی اوس و خزرج وابسته بودند شکل یافته و ظهور می یابد. تشکیلاتی مافیایی که بعدها در«سازمان روحانیت شیعه» در ایران، به کمال انسجام ساختاری و کارآمدی و گستردگی و سودآوری فرارویید.

در این زمان شورای مرکزی مافیای مدینه تشکیل می شود که شامل محمد"" در مقام "پدرخوانده" و ده تن از لاشخورهای مکه و مدینه موسوم به عشرهء مبشره از قرار «ابوبکر ـ عمر ـ عثمان ـ علی ـ طلحة بن عبیدالله ـ زبیر بن عوام ـ عبدالرحمن بن عوف ـ سعد بن ابی وقاص ـ سعید بن زید و ابوعبیدة بن جراح» است.
از این گروه دوتن به پدرخوانده نزدیک ترین بودند. "عمر و علی".
عمر مردی زیرک و باهوش و در عین حال قسی القلب و دگم و راست کیش بود. از جنم آدم-هایی که در قضاوتشان، برای کمترین گناه، اشد مجازات را در نظر می گیرند. بطوریکه فرزند خود را به جرم نوشیدن شراب تا کمی بیشتر از سرحد مرگ تازیانه می زند.(لازم به توضیح است که مفهوم گناه در مشرب مافیای مدینه به معنی مخالفت و سرپیچی از احکام پدرخوانده و یا همان پیامبر می باشد.) بعد از مرگ محمد و در دوره-ای که عمر به مقام پدرخواندگی دست یافت، حوزه-ی فعالیت و سیطره-ی مافیای مدینه با درایت و سیاست وی به اقصی نقاط عالم گسترش یافت.
اما؛

«علی» ابن ابی طالب ملقب به «قتال العرب»، گدازاده-ای بی سواد و لُمپن بود که به دلیل خوی وحشی-گری و متجاوزش، هرکجا که محمد به کثیف ترین و رذیلانه ترین اعمال نیاز داشت، حاضر به یراق بود. قتل و ترور و سربریدن و مثله و پاره پاره کردن انسان-ها و بوی خون «علی» را نشئه می ساخت. جالب اینجاست که سیرت علی بر خلاف معمول در اکثر افراد، اما در صورتش به کمال متجلی بود. قد کوتاه با پاهایی از بالاتنه کوتاهتر، بازوهای پیچ پیچ و قوی، شکم برآمده، دندان های پیش آمده، چشم های ورقلمبیده.

«علی» علی الظاهر بسیار شبیه شرک بود. با این تفاوت که شرک هیولای نازنینی است.
این دو تن پس از مرگ پدرخوانده-ی «مافیای مدینه»، سرنوشت تاریخی آنچه را که بعدها به «دین اسلام» شهرت یافت و به شعبه ها و سازمان های تبهکاری ریز و درشت تقسیم شد، تا حدود زیادی دگرگون ساختند. البته شرح آنچه سپس-تر بر این دگرگونی مترتب گردید موضوع این نوشتار کوتاه نیست. اما لازم است بدانیم که؛

مافیای روحانیت شیعه که امروز بر ایران حاکم است، پیشینه و ریشه-ی سازمان و تشکیلات خود را به "علی" منسوب می داند و بعد از محمد او را پدرخوانده می شمارد.

کلاً "مافیای مدینه" نظیر نمونه-های مشایه آن در دوران معاصر ما از جمله "مافیای سیسیل" در ایتالیا و یا دارودسته-ی ال کاپون در شیکاگوی نیمه-ی اول قرن بیستم، حول دو محور و خواست و مطالبه-ی اساسی اما با حاشیه های بسیار شکل گرفت: «پول و زن».
"مافیای مدینه" برای نخستین بار با حمله به کاروانی تجاری در نقطه-ای بنام «بدر» که کاروانیان برای استفاده از چاه-های آب آن منطقه توقف کرده بودند و قتل عام بازرگانان و محافظان کاروان، مزه و طعم پول و طلای فراوان را چشیدند. قریب نهصد تن را به قتل رساندند و زن-ها و بچه های همراه کاروان را به کنیزی و بردگی بردند. در این نوع يورش به کاروان-ها و قبایل، گاهی پدرخوانده-ی مافیای مدینه بلافاصله و همان روز، به زنی که شوهر و برادران و بستگانش را به قتل رسانده و به کنیزی گرفته بود تجاوز می کرد.

در مرامنامه-ی "مافیای مدینه" که سال ها بعد به سرپرستی یکی از آدم-های محمد بنام «عثمان» گردآوری و تألیف شد و به "قرآن" موسوم گشت به صراحت از اهداف و مقاصد لاشخور-های مدینه سخن رفته است. به عنوان مثال؛ پدرخوانده-ی مافیای مدینه زمانی که آدم-هایش از دزدی باز می گردند به آنان می گوید:"آنچه به غنيمت برده‏-ايد حلال و پاكيزه بخوريد." یعنی کیفشو ببرید و هیچ هم وجدانتان معذب نباشد! هرچند صاحبان اموال را «فراز گردنشان را زده باشید و همه-ی سرانگشتانشان را قلم کرده باشید.» (انفال 12 و 69)
همچنین در مرامنامه-ی مافیای مدینه آمده است که پدرخوانده مجاز است همسرانی که مهرشان را داده و کنیزانی که از غنیمت جنگی به دست آورده و دختران عمو-هایش و دختران عمه-هایش و دختران دایی و خاله-اش و زنانی که خود را به او بخشیده-اند... و کلاً تمام زن-های روی زمین را بگاید! (احزاب 50)

پیش از این تاریخ، دزدها و راهزنان و حرامی-های سرزمین حجاز و نجد و اطراف آن بصورت گروه-های کوچک و پراکنده و مستقل به کاروان هایی که غالباً کالاهایی را به مقصد شامات و روم حمل می کردند دستبرد می زدند و یا به قبیله-ها و طایفه-هایی با جمعیت کم که قدرت دفاع از خود نداشتند هجوم آورده و به قتل و غارت و برده-گیری می پرداختند. اما «محمد» در مدینه اغلب این دارودسته-های غارتگر را گردهم آورد و متحد و مجاب ساخت که تحت گروهی واحد و قوی، هم موفقیت بیشتری در دزدی ها و حملات خود به کاروان های تجاری و طوایف خواهند داشت و هم با هجوم به شهرها و سرزمین های آباد و ثروتمند دور و نزدیک درآمد و سهم بیشتری از غنایم نصیب آنان می شود.

در حقیقت «محمد» با تبیین «ایدئولوژی دزدی» که به «دین اسلام» شهرت یافت و تدوین «مرامنامه مافیای مدینه» که «قرآن» خوانده می شد، به غارت و چپاول رسمیت بخشید و چنان قداستی برای دزدی و قتل و غارت و برده-داری تراشید که اگر راهزنی و جنایت و چپاول تا آن زمان فرضاً نزد برخی افراد نکوهیده بود و وجدان بعض راهزنان را گهگاه دچار عذاب می نمود، از آن پس دزدی و جنایت به عنوان کاری نیکو که بعد از مرگ نیز پاداشی برای آن در نظر گرفته شده عمومیت یافت و رفته رفته اکثریت مردم ساکن شبه جزیره در این شغل شریف به «محمد» پیوستند.

از طرفی حضور اعضای وحشی مافیای مدینه که مسلمان خوانده می شدند، در میان هر قبیله و شهر و آبادی، آنچنان رعب و وحشت و اضطرابی در دل ساکنین می افکند که جملگی به خواسته-ی آنان تن می دادند. مخالفت و مقاومت در برابر دزدان و جنایتکاران مدینه تقریباً غیرممکن بود.

دزدان مدینه زمانی که موفق شدند مکه را تصرف کنند و رؤسای گردن کلفت قبایل همچون ابوسفیان را با خویش همراه و هم پیمان نمایند، به چنان قدرت مخوفی دست یافتند که تقریباً هیچ نیروی معارضی در سرزمین عربستان قادر به مقابله با آنان نبود. در این زمان آدم-ها و شمشیرکش-های محمد به همه سو گسیل بودند و از هر قبیله و عشیره-ای طلب باج می کردند و چناچه با مخالفت روبرو می شدند همه را قتل عام می کردند و زنان و کودکانشان را برده می ساختند و اموالشان را غارت می کردند. طبق مرامنامه-ی مافیای مدینه یک پنجم از برده-ها و اموال و غنایم سهم پدرخوانده می شد.
مافیای مدینه فریضه-ای بنام «جهاد» برای اعضاء خود در نظر گرفت که طبق آن حداقل سالی یکبار موظف بودند به مردمان دیگر سرزمین ها حمله برند و آنان را غارت کنند. به این طریق هرگاه اموال و ثروت-های مسروقه مصرف و تمام می شد، در فرصتی دیگر و با حمله و جهاد، برای سال پیش رو تأمین آذوقه و پول و برده و زن می کردند. این مرام و طریقه و شریعت، همان روشی است که بعدها به "اقتصاد اسلامی" و یا "اقتصاد توحیدی" معروف گشت.

(در ایران معاصر، اجرای اقتصاد توحیدی و نقش و وظیفه-ی مجاهدان و جهادگران در صدر اسلام را «بازاریان سنتی» به عهده گرفته اند. یک پنجم از انفال و غنایمی را که جهادگران اسلام پس از قتل عام و غارت غیر مسلمانان به پدرخوانده-های مافیای مدینه پرداخت می کردند، امروز بازاریان با غارت عامه-ی مردم ایران به صورت خُمس به مراجع تقلید و آیات عظام و سایر پدرخوانده-های مافیای روحانیت شیعه می پردازند. «بازاریان سنتی» که مؤمنین و متدیننین و شرکای واقعی "مافیای اسلام" را شامل می شوند، دست در دست روحانیت، فریضه-ی جهاد با کافران و مُشرکان یعنی سنت غارت مقدس در اسلام را به شکل بسیار زیرکانه-ای با انحصار و احتکار نان و خوراک و مواد و نیازهای مصرفی جامعه بجا می آورند. مافیای روحانیت شیعه نیز هرزمان که بازاریان با مشکلی مواجه شوند مانند جریان تنباکو به حمایت از منافع ایشان بر می خیزد. به غیر از بازاریان هیچ گروه و قشر و طبقه-ای در ایران امروز بطور مستقیم خُمس و زکات و سهم امام به آخوند نمی دهد.)

همانگونه که کم و بیش به نوع فعالیت گروه-های مافیایی و گانگستری آشنایی داریم، می دانیم که این گروه-ها در هر منطقه-ای که فعالند با مراجعه به هتل ها و رستوران ها و فروشگاه ها و یا از افراد متمول طلب باج می کنند و چنانچه جواب رد بشنوند، گروهی را می فرستند تا این مکان-ها را به آتش بکشند و تخریب کنند. سپس آدم-هایی دیگر از همان گروه با این ادعا که ما امنیت شما را تضمین خواهیم نمود باج خواهی می کنند.
نسبت گانگستریسم و تشکیلات مافیایی و یا تبه-کاری سازمان یافته به دعوت و بشارت «محمد»، بیشتر از هرکجا در مفهوم « کافر ذَمی» نمود و واقعیت می یابد. در منابع و مهملات اسلامی و در ذیل تعریف «کافر ذَمی» آمده است: "کافر ذمی، غیرمسلمانی است که جان و مالش در پناه اسلام است".
جالب اینجاست که هیچ زمان هم به این سؤال پاسخ داده نشد که؛ مگر جان و مال غیر مسلمانان از جانب چه نیرویی به غیر از مجاهدان اسلام مورد تعرض واقع می شده که اسلام با از خودگذشتگی به نجات ایشان مأمور گشته است؟! نه تنها جان و مال غیرمسلمان که حتا جان و مال خود مسلمانان نیز همواره از جانب اسلام و مجاهدان اسلام مورد تجاوز و تعرض و تهدید بوده است. پیدایش و ابداع و اختراع اصل تقیه نزد شیعیان، تمهید و تهیه-ای به جهت حفظ خود از تجاوز دیگر فرقه-های اسلامی بوده است و هرگز هیچ نیرو و قدرت و گروهی به غیر از اسلام و مسلمانان و به دلیل تفاوت-های ایمانی و عقیدتی و اندیشه-ای و وجدانی کسی را مورد تعرض قرار نمی داده است.
"کافر ذَمی"، باید پول و جزیه می داد تا جان و مالش را مجاهدان اسلام از تعرض خود مصون بدارند و در غیر این صورت باید مسلمان می شد و زکات می پرداخت. در هر حال باید باج می داد.

مافیای مدینه در ایران

عبدالغنی الرصافی در کتاب «شخصیت محمدی» می نویسد:
«سراقه بن مالک»، نزد پیامبر بود. هنگامی که سراقه قصد بازگشت نمود، پیامبر به او گفت: ای سراقه نظرت چیست اگر دستنبندهای "کسرا" را بدست خود کردی؟ سراقه گفت: منظورت "کسرا" فرزند "هرمز" است؟ محمد گفت: آری.
در اینجا می بینیم که قصد محمد روشن و آشکار است، او می خواهد به "سرزمین فارس" دست یازد و دارایی "کسرا" را بچنگ بیاورد. حتا دستیند-هایش را سراقه بن مالک مدلجی بدست خواهد کرد.
محمد در جنگ خندق بار دیگر هدفش را آشکار ساخت، که در این باره حلبی و ابن هشام و سیره-های خود از قول «سلمان» چنین نقل می کنند:
در قسمتی از خندق مشغول کندن بودم که با زمین سخت برخوردم و پیامبر در نزدیکی من بود، چون دید کار بر من سخت شده است پایین آمد و کلنگ را از دستم گرفت و با آن، چنان ضربتی بر زمین کوبید که جرقه-ای در زیر کلنگ برق زد، سپس ضربه-ای دیگر و همان شد، و برای بار سوم باز هم جرقه زد، به او گفتم: ای رسول خدا این چه بود که با هر ضربه کلنگ برق زد؟ گفت تو هم آنرا دیدی سلمان؟ گفتم آری، گفت: در ضربه اول، "الله" «یمن» را برای من گشود، و در دومی «شام» و سمت غرب را و در سومی، "الله" سمت شرق را بر من گشود.
و در روایتی، هنگامی که کندن زمین سخت، بر سلمان مشکل گردید، رسول الله کلنگ را از دست او بگرفت و ضربتی بر آن سنگ زد، و یک سوم آنرا خرد کرد و برقی ظاهر شد، رسول الله تکبیر گفت و فرمود: کلیدهای یمن را دریافت کردم، دروازه-های صنعا را از همین جایی که ایستاده ام همچون نیش سگان می بینم، سپس ضربت دوم را وارد کرد و یک سوم دیگر آنرا خرد کرد، و برقی از سمت روم ظاهر شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای شام را دریافت کردم، بخدا قصرهای سرخ آنرا می بینم و ضربت سوم را فرود آورد، و باقیمانده سنگ را خرد کرد و جرقه-ای پدیدار شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای فارس را دریافت کردم، به خدا از همین جا که ایستاده ام، قصرهای حیره و مداین را همانند نیش های سگان می بینم، و شروع به وصف گوشه و کنارهای فارس برای سلمان کرد.»

هجوم گُراز-وار مسلمانان به ایران و تسلط مافیای مدینه بر جان و مال مردم ایران یکی از تلخ-ترین و دردناک-ترین صفحات تاریخ ایرانزمین را رقم زده است. کفتار-های اسلام با شمشیرهایی برهنه به مدت دو قرن در دریایی از خونِ ایرانیان به پیش می تاختند. مردان جوان و زنان و کودکان را در زنجیر می کردند و در بازار-های برده فروشی مکه و مدینه به حراج می گذاشتند.

( امروز یقین بدانیم که اگر در زمان حیات خود محمد، مجاهدان و جهادگران و وحوش مسلمان به ایران هجوم آورده و ایرانیان را به اسارت می گرفتند و در بازارهای مکه و مدینه به عنوان برده و غلام به فروش می رساندند، قطعاً از میان آنان پهلوانی ایرانی مانند قاتلان عمر و علی پیدا می شد و برمی خاست تا محمد عرب را هم به دَرَک واصل کند. همانطور که یک ایرانی بنام «فیروز نهاوندی» معروف به ابولؤلؤ، عمرابن خطاب خلیفه-ی دوم را به قتل رساند؛ همانطور که ایرانی ِ اصیلی بنام «بهمن جازویه»، ملقب به ابن ملجم، "علی ابن ابیطالب معروف به قتال العرب" را سَقَط کرد.)

قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدینه به ایران، مافیای مدینه به شکل سازمان روحانیت شیعه دگردیسی یافت. این تشکیلات مافیایی پس از سده ها که بصورت جنینی و انگلی به آشامیدن خون جامعه-ی ایران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با یورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت-های ملی ایران تسلط یافت. اموال و املاک و حتا خانه-ی شخصی افراد را مصادره کرد و یکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج میلیون تن را آواره ساخت.
«مافیای روحانیت شیعه» در دوران جنینی و در دورانی که مردم ایران به خواب اسلامی ِ عمیقی فرو رفته بودند، از محل خُمس و زکات و سهم امام و موقوفات و کلاً آنچه که به وجوهات شرعیه موسوم است، جهت توسعه-ی سازمان تبهکاری و گانگستریسم شیعه استفاده می کرد و بر بستر مردابی ِ حوزه-های علمیه و مدارس مذهبی و مساجد و حسینیه-ها و هیئت-ها و تکایا، بطور سنتی با جذب فقرا و گرسنگان روستایی و حاشیه نشین و نیز جذب افرادی بی مصرف و مُفت-خور با ارواح تنبل و کاهل، مانند پشه و مگس، تخم-ریزی می کرد و بر خیل ناسخون می افزود و در حقیقت با عضوگیری بی وقفه و انبوه طلبه ها، سازمان مافیایی خود را گسترش می داد.
منوچهر جمالی ایرانیار بزرگ می نویسد:
"سکولاریسم اینست که: سرمایه ملت ایران، «غنیمت = انفال» نیست، و نباید «خرج دوام و ترویج شریعت اسلام» گردد، بلکه باید در«تضمین نیرومندی و رفاه ملت ایران»، سرمایه-گذاری شود. خمس و زکات و اوقاف نیز، سرمایه ملت ایران محسوب می شوند.
خمس و زکات و اوقاف، باید تابع حاکمیت ملت گردد.
مسئله بنیادی دموکراسی وسکولاریزاسیون آنست که از دید حقوقی، «ملت، اینهمانی با خدا می یابد». طبعا هم قانونگذار و قاضی می شود و هم دارنده کل قدرت اقتصادی می شود، و می بایست کل اموال ِ سازمان-های دینی (اوقاف) و علما(؟) و ملازمانشان را که از ملت، غصب کرده-اند، مصادره کند و به خود بازگرداند. کلیه قدرت-های قضائی و حقوقی و اقتصادی، باید ازعلما(؟) و فقها و سازمان-هایشان و ملازمانشان، سلب گردد."
( منوچهر جمالی- چاشنی های اندیشه)

بیش از سه دهه تجربه-ی حکومت اسلام و حاکمیت و سلطه-ی مطلق مافیای روحانیت شیعه بر ایران، به روشنی نشان داد که؛ اسلام در یک کلام یعنی دزدی، یعنی تبهکاری و جنایت مداوم. اسلام آموزه-ای است اهریمنی برای نفاق افکنی و ویرانگری.
ایران آخور تاریخی اسلام است. کفتارهای اسلام در تمامی تاریخ-شان از ایران تغذیه کرده-اند. نه فقط رشد و گسترش شوم و نکبت بار اسلام در حقیقت مدیون تهاجم قادسیه و چپاول ثروت-های مردم ایران است، بلکه اسلام در هر برهه-ای که دچار ضعف و ذبونی گشته با حمله-ی مجدد به ایران و چپاول ثروت-های ملت ایران دوباره فربه شده و خوک گرسنه-ی وجودش را سیر و پروار کرده است. همانگونه که پس از هجوم سال 57 با غارت و مصادره-ی اموال ملی و مردمی، مافیای روحانیت شیعه که به حقارت و گدایی و روضه خوانی و گورستان گردی دچار شده بود، جانی دوباره یافت.


به هوش باشیم که مافیای مدینه و مجاهدان و جهادگران اسلام برای سومین بار و این مرتبه در قالب اصلاح طلبان و ملی-مذهبی ها، با برافراشتن پرچم سبز "الله" و با پروژه-ی «اســلام رحمانی» و به کمک قدرت-های سلطه-گر غربی که حفظ اسلام به عنوان اصلی-ترین عامل عقب ماندگی جوامع مسلمان دغدغه آنهاست، قصد حمله به ایران دارند.

سیامک مهر[+]
September 08, 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , , ,

Saturday, March 05, 2011


پیوند آزادگان آرمان آنها نه ایمان آنهاست


مـردو آناهیــد



این شیوخ برآنند که نیروی جنبنده-ی مردم را به سود خود برگردانند تا در این میان بر حاکمیت "الله" خراشی وارد نیاید. این عرب-زدگان که هستی-ی آنها به هستی-ی ولایت فقیه بستگی دارد، از کوتاه-خردی، خود را نیروبخش جنبش آزادی-خواهی در ایران می‌ پندارند.
هر جنبش یا هر نیرویی که، در حکومت اسلامی، بخواهد یا بتواند، کسانی را جایگزین فرومایگان کنونی بکند، درون مایه-ی آن مردمفریبی، کژروی و ستمگری است، که در پایان آن بیراهه، آرمان-های مردم به گورستان ِخوشباوری سپرده خواهند شد.

کسانی که، از راه ایمان، پیشوایی را دنبال می‌ کنند، آنها به پیشوا، نه به همدیگر پیوند دارند، آنها با شکست یا مرگ پیشوا پراکنده می‌ شوند. زیرا پیروان، نیروبخش هستند نه نیرومند. آنها نشانی از پندار ِخود را نمی‌ شناسند که بتوانند آن را پی گیری کنند.
آزادگان، برای رسیدن به آرمان ِخود، در هم-اندیشی و هم-پُرسی با یکدیگر پیوند می‌ یابند. آگاهی به ویژگی-های آزادی، گام به گام، آزادگان را به سوی آرمانی، که آن را می‌ شناسند، نزدیک می‌ کند. فرمانده تنها گام-های جویندگان را همآهنگ می‌ سازد. رَهجویی و رهبری به سامان اندیشه-ای بستگی دارد که جویندگان آن را به فرمانده-ای می‌ سپارند.
مردمی که نتوانند با یکدیگر هم-پُرسی (دیالوگ) داشته باشند، آنها در پراکندگی اندیشه می‌ کنند، همبستگی-ی آنها سُست و نا پایدار است. هر کس به ناچار از روزنه-ای تنگ به جهان ِ هستی می‌ نگرد که آن را خرد-ستیزان برای همگان نگاشته-اند. دیدگاه ِچنین مردمی، هرچند که در رنگ‌-های گوناگونی جلوه می‌ کند، بیشتر در تنگنای عقیده-ی حاکم مرز بندی شده است.
آنچه، که سامان کشوری را می‌ آراید، بینش مردمان همان کشور است. آنچه که بینش مردم را گسترش می‌ دهد و درخشان می‌ سازد، آموزه-ها و یافته-های اندیشمندانی هستند که از فرهنگ همان مردمان برگرفته شده-اند. زمانی آموزه-های نوین در بینش مردمی جایگزین می‌ شوند که همگان با آنها برخورد داشته باشند تا گوهر ِآن ارزش-ها در نگرش مردم نهاده شود.
دانش-دانان، یعنی پیروانی که دانشی را در خود انبار کرده-اند، نمی‌ توانند اندیشمند یا دانشمند باشند. زیرا زمینه-ی خرد آنها به زهر عقیده-ای آلوده شده است و از آن زمینه، اندیشه یا دانشی نمی‌ روید.
نام دانشمند کسانی را در بر می‌ گیرد که آنها، خردمندانه، به دانه، به هسته و به ویژگی-های پدیده-ای پی برده-اند. این کسان، بیشتر دلباخته-ی پدیده-ای هستند که ژرفای آن را می‌ شناسند. دانشمندان، جدا از دیدگاه فرهنگی، در اندیشه-ی بهره برداری از دانش، در پیوند با تمدن نه با فرهنگ، هستند.
فرآورده-های دانش، ابزارهایی هستند که می‌ توانند زندگانی یا کشتار انسان را، در روند تمدن، آسان سازند. ولی بینش مردمان همدوش با این روند روشن-تر و گشوده-تر نمی‌ شود.
دردهایِ کهنه-ی اجتماع را، تنها با شناسایی ویروس آن بیماری، نمی‌ توان درمان کرد. زیرا این ویروس در بینش اجتماع رخنه کرده است. اجتماع آلوده، ندانسته به زایش و پرورش این ویروس می‌ پردازد. چنانچه ویروس ِ مذهب جایگزین خرد و میزان سنجش ِ جامعه-ای بشود، مردمان آن جامعه، رنج ِ بیماری را آسانتر از درمان آن، می‌ پذیرند.

درمان ِ بیماری یا گشودنِ گره-های کور اجتماعی به زمانی بستگی دارد که مردمان بتوانند، در خویشتن بنگرند، آلودگی-های بینش خود را بشناسند و از آنها بیزار بشوند.

اندیشمندان به آزادی نیاز دارند که بتوانند، به راستی و درستی، شراره-ای در تاریکخانه-ی ذهن اجتماع ِ خاموش بیفکنند. بدآن امید، که ویروس خردسوز، از دیدگاه ِاندک شماری در اجتماع ریشه-کن بشود و جوانه-های اندیشه از خرد ِ آنان بروید.
گاهی، از برخورد شراره-ای، درون خاموش ِ جوینده-ای فروزان می‌ شود و اندک اندک آذرخشی در میان شیفتگان راستی افشانده می گردد.
آذرخش ِاندیشه در برخورد با اندیشه-های دیگر گیرا و گسترده خواهد شد، یعنی تلنگری می‌ تواند در هم-پرسی، دیالوگ، لرزه بر پیکر اجتماع بیفکند و نگرش ِهمگان به سویی برگرداند که آرمان آنها در آن سو نهاده شده است.
اندیشمندانی که نتوانند فرآورده-های اندیشه-ی خود را بازگو کنند، آنها نمی‌ توانند راستی و روشنی را در دیدگاه مردم نمایان سازند. مردمی که دیدگاه آنها، در درازی زمان، یکسان تنگ بماند، خواسته-های آن مردم هم از مرزهای همان تنگه فراتر نخواهند رفت.

مردم، در سنگلاخ ستمکاران، رویندگی و زایندگی را فراموش می‌ کنند و جوانه-های اندیشه-ی آنها، در ابرهای بی باران، می‌ خشکند.

انبوه مردمان از تنگی و سختی، که راه پیشرفت را بر آنها بسته است، رنج می‌ برند. آنها نمی‌ توانند به بُن نهادِ این شوربختی پی ببرند. زیرا بنیاد ِتنگی و سختی، که در زندگانی-ی آنها ست، از کژپنداری و شناخت ِنادرست آنها، از جهان هستی است. این مردمان به آلودگی-هایی که آنها را از شناخت و اندیشه بازداشته است ایمان آورده-اند. آنها به پندارهای پوچ روی آورده و از اندیشه-های درست روی گردانده-اند.
از این روی مردمان تنها از ناتوانی-ی خود و توانایی ستمگران رنج می‌ برند. آنها ستمگران را نفرین می‌ کنند نه ستمکاری را. آنها بیشتر جویای راهی هستند که بتوانند به توانمندی برسند، تا ستمگر باشند نه ستمکش.
این مردمان تنها از درد می‌ نالند، نه از بیماری. از این روی، آنها در اندیشه-ی ریشه کن ساختن بیماری نیستند. زیرا ریشه-های این بیماری در ایمان آنهاست که توان اندیشیدن را از آنها گرفته است.
سیاست پیشگان ایرانی که دیده-ی خود را در همین تاریکخانه گشوده-اند، پدیده-ی بینایی را نمی‌ شناسند، آنها هم به فلسفه-ی نام آورانی ایمان آورده-اند و خود را روشنفکر می‌ پندارند. آنها در اندیشه-ی درمان دردهای اجتماعی نیستند و توان شناسایی-ی بیماری اجتماع را هم ندارند.
آنها دگرگونی-های جامعه را هم، مانند دستور پختن خورش، از اندیشه-ی پیشروان اروپایی برداشت کرده-اند. آنها خوداندیشی را نیاموخته-اند که بتوانند خودشان جامعه-ی ایران را بررسی کنند و اندیشه-ای بر زمینه-ی فرهنگ ایران و نیازهای جامعه بپرورانند. زیربنای فکر آنها، نیز به همان زهر خردسوز ِایمان آلوده است.
افزون بر این که آنها در اندیشه-ی ستم-زدایی از سامان اجتماع نیستند، کوشش آنها بیشتر در این است که خود آنها بتوانند تازیانه-ی ستمکاری را به چنگ آورند.
برای نمونه:


کسانی که، در حکومت اسلامی، با جهادگران ِایران-ستیز هم پیمان بوده-اند و پنجه-ی خود را تا آرنج در گلوی دگراندیشان فرو می‌ داشته-اند، اکنون که، نیرنگ-بازان زورمند، از آنها پیشی گرفته-اند، خود را به مردم بسته-اند تا آنها بی گناه و درست کردار جلوه کنند.

بازیگران بیعت-گیری، که با شیادانی مسلمان-تر از خود روبرو شده-اند، می‌ کوشند با شمردن ِ زشتی-های نامردمان ِمکار، خود را دادخواه و همیار مردمان ِراستکار نشان بدهند. این ذوالفقار-پرستان که، خشم خود را با فریاد آزادیخواهان می‌ پوشانند، پیروان شریعت آدمکشان هستند و هرگز از بیداد رویگردان نبوده-اند. زیرا خود آنها به شریعت اسلام، در حاکمیت ولایت فقیه، ایمان دارند. یعنی ایمان آنها بر بیداد و انسان-ستیزی استوار است.
آنها از آزمندی به کینه-توزی با انصار زرنگتر از خود به زورآزمایی برخاسته-اند، با سخنان ِآزادی-خواهان، برای به دست-آوردن ِشمشیر خلافت، روبروی هم-کیشان خود ایستاده-اند. کسانی که، در حکومت اسلامی، با جهادگران ِایران-ستیز هم پیمان بوده-اند و پنجه-ی خود را تا آرنج در گلوی دگراندیشان فرو می‌ داشته-اند، اکنون که، نیرنگ-بازان زورمند، از آنها پیشی گرفته-اند، خود را به مردم بسته-اند تا آنها بی گناه و درست کردار جلوه کنند.

این شیوخ برآنند که نیروی جنبنده-ی مردم را به سود خود برگردانند تا در این میان بر حاکمیت "الله" خراشی وارد نیاید. این عرب-زدگان که هستی-ی آنها به هستی-ی ولایت فقیه بستگی دارد، از کوتاه-خردی، خود را نیروبخش جنبش آزادی-خواهی در ایران می‌ پندارند.

آیا مردم ایران "الله" و محمد یا شریعت اسلام را انتخاب کرده-اند؟
آیا مسلمانان پیرو ِاوامر "الله" هستند یا "الله" از خواسته-های مردم پیروی می‌ کند؟
مگر امامت ِ یازده جهادگر ِعرب را به رای مردم ایران گذارده-اند؟
مگر خلقت ِامامی را، که هیچگاه زاییده نشده است، در مجلس اسلامی به تصویب رسانده-اند؟
مگر ولایت فقیه، که آن را فرومایگان پذیرفته-اند، نفی خرد انسان نیست؟
مگر اسلام از دروغ، نیرنگ، جهاد، راهزنی و کشتار پا نگرفته است؟ که این مومنین از دروغ-های برادران دینی خود رنجیده-اند.


هر جنبش یا هر نیرویی که، در حکومت اسلامی، بخواهد یا بتواند، کسانی را جایگزین فرومایگان کنونی بکند، درون مایه-ی آن مردمفریبی، کژروی و ستمگری است، که در پایان آن بیراهه، آرمان-های مردم به گورستان ِخوشباوری سپرده خواهند شد.

پیروزی مردم ایران به شمار ِکسانی، که به دنبال ِاسلامزدگان هستند، بستگی ندارد. زیرا پیروزی ایرانیان تنها از راه ِسپردن ِایران به ایرانی می‌ گذرد و راه ِاسلامزدگان دگرسو با فرهنگ ایران است.
مردمان دنباله رو در هر شماری که باشند، آنها که از ناآگاهی و پراکندگی به دُم اسلامزده-ای بند شده-اند، انبوهی هستند که آرزوهای خود را، در خواسته و توان یک پیشوا می‌ پندارند. آنها برای پیشوای خود، ابزاری زورمند هستند. ولی آنها، در شکست یا در پیروزی-ی آن پیشوا، ناکام خواهند ماند. زیرا این پیروان، در بیگانگی، خواسته-ی خود را به دشمنان ایران واگذار کرده-اند.

ایران-ستیزان، 1400 سال است که از پیروزی-ی ایرانیان پیش-‌گیری‌ کرده-اند. خواسته-ی آنها: حاکمیت "الله" و اطاعت از اوامر او است.

به هر روی گرگ-های پوستین پوش، آن چنان از دزدان حاکم سخن می‌ رانند که گویی هیچگاه آنها در انجمن ِاین حکومت نبوده-اند و یکباره شراره-های مهر به گوسپندان در دل آنها روشن شده است. آنها دندان-های خشمگین خود را در پوزه بندی، به رنگ ِ چمنزار، پیچیده-اند و کینه-های خود را، به نام دادخواهی، در راه مردمی نهاده-اند که آنها برای براندازی-ی حاکمیت "الله" و ایجاد سامان دادگری در ایران برخاسته-اند.
پوستین پوشان، از روی کوتاه خردی، می‌ پندارند: مردمی، که برای پس گرفتن ایران پیکار می‌ کند، تا آن اندازه نابخرد و فراموشکار است که، با سینه-ی دریده شده، بازهم به تیز کردن دندان-های گرگ-ها بپردازد. این دروغوندان، که بر حکومت ولایت فقیه پافشاری دارند، با بی شرمی، از آزادی و سامانی مردمی سخن می‌ گویند.
این دروغوندان، آزادگی را، در تنگنای احکام پوسیده، به انجمن فریب-خوردگان می‌ فروشند و احکام قصاص را، در پوسته-ی حقوق بشر، پنهان می‌ کنند. آنها از یک سو از شریعت اسلام به نام تنها شیوه-ی حکمرانی یاد می‌ کنند، از سوی دیگر خواسته-های جنبش آزادیخواهان ایران را بازگو می‌ کنند.

مردمی که اکنون در خیزش-های پیاپی به خیابان-ها می‌ ریزند، خواهان سامانی هستند که از بینش مردم ایران برخاسته باشد. آزادیخواهان برآنند که ننگ ِ ولایت فقیه را، برای همیشه از پیشیانی-ی ایرانیان پاک کنند و کشور ایران را‌ از چنگال جهادگران ِ خانمانسوز رها سازند. آرمان ِاین مردم، در این پیکار، کوتاه ساختن دست راهزنان فقیه از کاروان ایران-پروران است.

اسلامزدگانی که خود را پیشتاز ِاین جنبش می‌ پندارند، آرمانی دگرسو با خواسته-های مردم دارند، آرمان این کسان به دست آرودن حاکمیت و سوار شدن بر شتر خلافت است. این کسان، که با خیزش ِ مردم به جلو رانده شده-اند، خود را برده یا عید ِ"الله" می‌ دانند و برآنند که بردگان ِ"الله" را با احکام اسلامی برانند. آنها آزادی را، در آزاد بودن ِدست خود، برای اجرای احکام شریعت می‌ دانند.

زمانی که گرگ-ها خیلی گرسنه باشند، در پاره کردن ِنخجیر بر یکدیگر می‌ خروشند، برای گرگ-های دیگر دندان تیز می‌ کنند، گاهی هم یکدیگر را می‌ درند. ولی خشونت گرگ-ها، با همدیگر، نشان مهربانی-ی آنها با گوسپندان نیست.

مردمان گر یکدگر را می‌‌درند
گرگ‌-هاشان رهنما و رهبرند
این که انسان هست این سان دردمند
گرگ‌-ها فرمانروایی می‌ کنند
گرگ‌-ها همراه و انسان‌-ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
(سپاس از زنده یاد، فریدون مشیری)



مـردو آنـاهيــد
مارچ 2011
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: