Friday, December 30, 2011


آزادگان با بردگی در پيکار هستند نه با بردگان


مردو آناهيد


شناختنِ اين زهر ِ انديشه سوز و گشودن ِ بندهای بردگی، تنها راه ِ رهايی، برای ايرانيانِ مسلمان، از دامگه ِ انسان ستيزان است. آزادگان، از سرشت ِ انساندوستی، با دارندگان ِ عقيده، به ويژه ايرانيان ِ مسلمان، هيچ گونه دشمنی ندارند.

آزادگان با انسان ستيزی، با انديشه سوزی، با کشتار ِ دگرانديشان، که در شريعت اسلام جای دارند، برخورد و بندهای بردگی را در عقيده‌-ی مسلمانان بررسی می‌کنند. بندهايی که انسان را در عبوديت به خشونت می‌پرورانند و او را از بهزيستن و شاد زيستن دور می‌سازند.
آزادگان از مهری که به هم ميهنان خود و به فرهنگ ايران دارند به روشنگری و کاوش در عقيده‌-ی حاکم، بر خرد ِ مردم ِ ايران، می‌پردازند. برانگيزنده‌-ی اين پيکار، زهر ِ شومی است، که خرد و وجدانِ ايرانيان را، هزار و چهارسد سال، به کورانديشی و سختدلی کشانده است.

شناختنِ اين زهر ِ انديشه سوز و گشودن ِ بندهای بردگی، تنها راه ِ رهايی، برای ايرانيانِ مسلمان، از دامگه ِ انسان ستيزان است. آزادگان، از سرشت ِ انساندوستی، با دارندگان ِ عقيده، به ويژه ايرانيان ِ مسلمان، هيچ گونه دشمنی ندارند.
آيا تلاش ِ ويروس شناسان، برای پيشگيری و درمان ِ بيماری‌-ی ايدز، خوارشمردن ِ بيماران ِ آلوده به اين ويروس است يا گرامیداشت ِ جان ِ انسان؟
آيا پژشکان، که يک بيماری را با داروهای تلخ درمان می‌کنند، خواهان ِ آزردن ِ بيمار هستند يا آنها ميکروب ِ آن بيماری را سرکوب می‌کنند؟
آيا شمردن ِ زيان‌های زهرهایِ خانمانسوز، بسان افيون ِ هروئين، و پيشگيری از گسترش ِ اين جانخوره، ستمکاری بر گرفتاران افيونی است يا انساندوستی است؟
آيا پژوهش در ژرفای روانپريشی، بازگرداندن ِ بيماران ِ روانی به خويشتن، سرزنش کردن ِ اين بيماران است يا سامان بخشيدن به اندرون ِ شيدا شدگان؟

درست است! يک مسلمان هم آزاد است که دانستنی‌های خود را از دفتری، ناساز با زندگی، برداشت کند و خرد و وجدان ِ خود را به ابله‌-ی با ايمان يا شيادی دروغوند بسپارد. زيرا مسلمان بر آنست که پس از مرگ به شير و عسل و عروسک‌های نرم پيکر دست يابد.

پس ديگران هم بايد آزادی داشته باشند که زندگانی‌-ی خود را در همين جهان سامان بدهند. زيرا اين آزادگان برآنند تا باده‌-ی نوشين را با شادمانی از جام ِ گُلچهرگان ِ آزاده بنوشند. اين کسان بر توان ِ خود تکيه دارند و می‌خواهند که آزادانه و خردمندانه، بر روی زمين، بهشت را بيآرايند.
زهی بی شرمی است؛

کسانی که احکام شريعت را، از زادن تا مردن، به همگان فرو می‌کنند يا سوداگرانی خودفروخته که، زهرآب اسلامی را به گريختگان ِ اسلامزده می‌فروشند، با هوچیگری، از ديگران بخواهند تا آنها به عقيده‌ی مردم احترام بگذارند.
احترام به عقيده‌-ای، که از آدمکشی پرهيزی ندارد، برابر با جانستانی است.
احترام به عقيده‌-ای، که بر خوار بودن ِ زنان پافشاری دارد، انسان ستيزی است.
احترام به عقيده‌-ای، که دگرانديشان را ناپاک و آنها را سزاوار آزار دادن می‌داند، دشمنی با انديشه است
.
آيا زهرآب را به جای دارو فروختن، با دروغ و نيرنگ ديدگاه ِ جوانان را تاريک ساختن، کينه ورزی را به جای ميهن پروری به آنان آموختن، ايران را به ايران ستيزان واگذار کردن، احکام پسمانده و پوسيده‌-ی جهادگران را ستايش کردن، از تراوش ِ انديشه‌-ی خردمندان هستند، که بايد به آنها احترام گذاشت؟
کسانی که به اين ويژگی‌های پست احترام می‌گذارند يا خواهان آن هستند که کسی به چنين گندآب‌هايی احترام بگذارد، بی‌ گمان، اين نامردمان، اسلامزدگانی هستند نابخرد يا دروغوندانی هستند انسان ستيز.

رمالان، جادوگران، مرتاضان، واليان ِ مذهبی، شيادان ِ آزمند، حکمرانان ِ ستمکار، پيشدانان ِ مردم-فريب، مفتخوران ِ نادان-پرور، برده داران ِ خردسوز و دزدان ِ آزادگی هستند که با راستی، با دانستن، با آگاه شدن دشمنی می‌ورزند، آنها از فرومايگی، خواهان ِ عقيده داشتن و "احترام گذاشتن" به عقيده‌-ی مردم شده‌-اند.
اين خردستيزان، تنها زمانی، از "احترام به عقيده‌ها" سخن می‌رانند که به پسماندگی و کورانديشی‌-ی خود آنان برخورد بشود و گرنه آنها تنها عقيده‌-ی خود را يگانه حقيقت می‌پندارند. آنها نه تنها هر عقيده‌-ای را خوار و نادرست می‌شمارند وآنکه آشگارا با گوهر ِ فرهنگ ِ ايران هم دشمنی می‌ورزند.

ننگ و نفرين بر اسلامزدگانی که، از زشت ساختن ِ فرهنگ ِ ايران و پيشينه‌-ی ايرانيان، آزرده و اندوهگين نيستند، به جای آن، از ميهن پروران می‌خواهند که به عقيده‌های ايران ستيز احترام بگذارند.

اسلامفروشان و اسلامسازان ِ خردستيز از پسمانده‌-ترين شيادان هستند که می‌خواهند، با اين گونه سخنان، از گفتار و انديشه‌-ی راستکاران پيشگيری کنند. همين فرومايگان ِ دروغوند، در ژرفای بی شرمی به "لا اله الا الله"، که بنياد انديشه سوزی است، ايمان دارند و با تلاش ِ بسيار "لا اله الا الله" را به مردمان ِ خودباخته فرو می‌کنند.
" نيست الهی به جز الله" آيا اين فرياد ِ خشم، که آشکارا هر بينشی را رَد می‌کند، احترام به آزادی در عقيده است يا حکم جهاد برای کشتار دگرانديشان؟


خودفروختگان و کاسه ليسان BBC هستند، که برای پوشاندن ِ پسماندگی‌های شرِيعت اسلام، فرهنگ و بينش ِ ايرانی را به دشنام و ناسزا می‌آزارند. زهی بی شرمی است که اين فرومايگان از آزادگان بخواهند که به عقيده‌-ی مردم، يعنی به زهرآب ِ انديشه سوز، احترام بگذارند.

آيا از کورانديشی و نابخردی يا از آزمندی نيست؟ که برخی به شعار ِ "لا اله الا الله"، که پی آيند ِ آن سرکوب ِ انديشه و کشتار ِ انديشمندان است، احترام می‌گذارند؟
احترام به نادان پروری و احترام به خشمآوری تنها در اندرون ِ کژ آموختگان ِ بی وجدان می‌گنجد نه در بينش آزادگان.
احترام به نادانی، يعنی پذيرفتن ِ زشتی و پليدی، که اين نرمی و سستی، پشتوانه و زاينده‌ی- زشتی و پليدی است.

عقيده يک گمانی زنی نيست که انسان از راه ِ کاوش در گوشه‌های تاريک ِ آن به شناخت برخورد کند.
عقيده يک پندار نيست که از ژرفای انديشه برخاسته و رهنمای انسان ِ جوينده و پژوهنده باشد.
عقيده يک بينش نيست که از شناخت و دانش ِ مردمان برآمده، فزاينده‌-ی فرهنگ، باشد.
زيربنای " عقيده " نادانی، کم دانشی و کوتاه خردی است که کسانی از کمبود ِ شناخت به ناديدنی‌هايی، که در جهان ِ هستی نيستند، ايمان آورده و نيستی را حقيقت ناميده‌-اند.

پيروانی که از ترس ِ دوزخ در بندهای ايمان گرفتار شده‌-اند و برای رسيدن به عروسک‌های مردخواه، در راه الله، کشتار می‌کنند، عقيده دارانی هستند که به کينه ورزی با دگرانديشان ايمان دارند.

عقيده بندی است که پيروان را مهار شده به دست شريعتمداران سپرده است.
عقيده ويروسی است زهرآگين که از گذشتگان به مردم و از مردم به آيندگان وارد می‌شود.
عقيده افيونی است که سرشت ِ دورانديشی و جويندگی را در انسان می‌خشکاند و بر ريزه‌های خرد و وجدان ِ آدمی حکمرانی می‌کند.
عقيده از انسان ِ گستاخ، انسان ِ آزاده و بيدار، بردگانی خودستيز، کوتاه-نگر و کورانديش می‌پروراند.

خرد و وجدان ِ عقيده داران در تاريکخانه‌-ی ايمان گرفتار هستند. آنها، از راه ِ عقيده، خرد و وجدان ِ فرزندان ِ خود را هم، در همان تاريکخانه، به بند می‌کشند.

عقيده‌-ای که، در آن، کليد ِ گشودن ِ دشواری‌های زندگی به مردگان سپرده شده است سزاوار نفرين است نه احترام. زيرا در اين عقيده، انسان، مخلوقی نادان و ناتوان، خلق شده است که به احکام ِ جهادگران ِ بيابانگرد نياز دارد. در اين عقيده، انسان توان شناسايی‌-ی راستی يا کژی را ندارد. او برای عبوديت و اطاعت از اوامر الله زندگی می‌کند.
دروغوندان ِ اسلامفروش که از منشور ِ حقوق ِ بشر دَم می‌زنند، بهتر است که نخستين بند ِ اين منشور را بخوانند تا شايد تفاوت ِ بشر ِ آزاد را با مخلوق ِ الله ببينند. نه تنها در فرهنگ ايران وآنکه در منشور ِ حقوق بشر هم انسان آزاد زاييده شده است (نه عبد ِ الله)، انسان به خرد و وجدان آراسته است ( نه گمراه و نيازمند به احکام ِ آدمکشی).

در شريعت ِ اسلام، انسان عبد و مخلوق ِ الله است، شک داشتن يا انديشيدن، در پيرامون ِ اوامر ِ الله، گناهی نابخشودنی است. آزادی در کجای اين عقيده جای دارد که اسلامفروشان از آن سخن می‌گويند؟

آزادگان از آن روی به زيان‌های زهرآب ِ شريعت اشاره می‌کنند که فريب-خوردگان اندکی به آلودگی‌های درون ِ خود بنگرند. اين روشنگری به آن اميد است، که ديدگاه ِ تنگ و تاريک ِ برخی از خودباختگان گشوده و روشن شود. شايد هم از اين راه برخی، از ايرانيان ِ مسلمان، بتوانند کيستی‌ و وجدان خود را بازيابند.
تلاش ِ آزادگان از مهرورزيدن به آزادگی و بهزيستن در جهان ِ هستی است.
دگرسو با مهر ِ آزادگان، ايمان ِ عقيده داران به احکام ِ جهاد است؛ اين عقيده برانگيزنده‌-ی خشمی است که آنها بر دگرانديشان فرو می‌ريزند.
آزادگان در راه انساندوستی با بُن مايه‌-ی عقيده پيکار می‌کند. زيرا عقيده با خرد و وجدان ِ انسان در ستيز است. آزادگان هرگز با پيروان ِ عقيده، که به اين افيون آلوده شده‌-اند، دشمنی نمی‌ ورزند.

آزادگان از گمان بردن‌ها، از پندارهايی که از شناخت برآمده‌-اند، از انديشه‌های که از خرد تراوش کرده‌-اند، از همپرسی و باهمانديشی پند می‌گيرند، دانش می‌آموزند و بر آگاهی‌ها و شناخت ِ خود می‌افزايند. بينش آزادگان پيوسته از برخورد با انديشه‌های گوناگون گسترش می‌يابد.

عقيده دگرسو با گمان بردن، دگرسو با پندار، دگرسو با انديشه و دگرسو با بينش ِ آزادگی است. عقيده دامگه-ی است فريبنده، سنگين و سخت شده که در آن سرشت گستاخی و جويندگی‌-ی انسان از جنبش باز می‌ماند.
از اين روی هر عقيده‌ای سزاوار ِ نفرين و بيزاری است نه احترام.



مـردو آنـاهيــد
يـلدای 2011
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: ,

Sunday, December 11, 2011


بيداری اسلامی ومسئله تروريسم


سیامک مهر
وبلاگ نويس زندانی


باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری-اند، کوری سفید، کوری-ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده "الله"، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند و نوحه-خوان و آیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده-اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی-اند؟.

ازآغازقیام های مردمی علیه حکومت های استبدادی درخاورمیانه و شمال آفریقا که تاکنون به سقوط دیکتاتوری های تونس، مصر و لیبی منجرگردیده، مقامات رژیم حاکم برایران با اتخاذ سیاست فرار به جلو،از انقلاب اسلامی سال57 به منزله الگوی این جنبش ها یاد می کنند و تحولات گسترده در کشورهای عربی را ناشی از مقوله-ای بنام "بیداری اسلامی" بر می شمارند.

(اگرچه زمانی که امواج این قیام ها به ساحل کشور برادر "سوریه" می کوبد، حاکمان جمهوری اسلامی به یاوه-گویی می افتند واعتراضات مردم سوریه علیه رئیس جمهور موروثی و دایناسورهای حزب بعث را که هر روزه در شهرهای این کشور به خاک و خون کشیده می شود، به تحریک و دخالت دولت های اروپایی و آمریکا نسبت می دهند.)

به واقع اگر این رویدادها متاثر از تحولات جامعه ایران بوده باشد، بدون شک حرکت آزادیخواهانه و دموکراسی خواهی ملت ایران که در سال 88-[2009] خیابان های تهران را با فریاد "مرگ بر دیکتاتور" به صحنه اعجاب انگیزی از شجاعت و شهامت زنان و مردان و جوانان ایرانی در انظار جهانیان تبدیل کرد، بیشترین تاثیر و سهم و نقش را داشته است.

تصاویر دلخراش قتل ندا آقاسلطان، جانبخش جنبش آزادیخواهی که در سطحی گسترده در رسانه های جهان منعکس گردید، وجدان خفته ملت های اسیر را بیدار کرد.

خیزش شجاعانه ملت ایران درسال88-[2009] باتوجه به وسعت و شدت اختناق و سرکوبی در جمهوری اسلامی، نیروی محرکه لازم را در منطقه منتشر ساخت، به طوریکه باعث شد ملت هایی که تا آن هنگام خود را در برابر دیکتاتور های عرفی و معمولی و پیش پا افتاده حاکم بر سرزمین-شان، به مردمی ناتوان و ضعیف باز می شناختند، به خودیابی و خودباوری و دلاوری برمی انگیزد. وگرنه پس از گذشت سی و دو سال از وقوع انقلاب اسلامی، هیچکس خواب نما نشده بود و دلش برای تازیانه و سنگ سار و اعدام و قصاص و حجاب اجباری و تبعیض و تحقیر و اهانت به ساحت بشر تنگ نشده بود که جمهوری اسلامی را الگویی برای جامعه خود قرار دهد و با انقلابی واپس گرا و ارتجاعی، نظامی خونریز و بی رحم را بر سرنوشت و مقدرات خویش حاکم گرداند و هنوز از چاله استبداد بیرون نیامده به چاه بی انتهای اسلام سقوط کند. یعنی دقیقا همان اتفاقی که در سال 57-[1979] برای مردم ایران روی داد.

آیا مردم کشور مصر هوس کرده-اند تا تروریست های اخوان المسمین و یا کفتارهای حوزه علمیه اَلاَزهَر حکومت اسلامی تشکیل دهند و در میدان تحریر قاهره چاله حفر کرده و زنان مصری را سنگسار کنند؟ ویا پیرامون میدان جرثقیل بچینند و جوانان را در ملاعام به دار بیاویزند؟

مردمی که بخواهند با تکیه بر اسلامگرایان و با حمایت آخوند و آیت الله و ملا و مفتی و سایر دینکاران، با استبداد و دیکتاتوری مبارزه کنند و از موضعی مذهبی در پی تغییر سیاسی و بدنبال آزادی و دموکراسی برآیند، دیری نخواهد پایید که اینبار اسیر اسلامگرایان شده و توسط دشمنان کینه توز آزادی به گروگان گرفته شوند.

اساسا ببینیم این "بیداری اسلامی" چه مطلب و موضوعی است که سلطه-گران جمهوری اسلامی از طریق رسانه های انحصاری و بوق و بلندگوهای فراوان خود، بی وقفه و پیوسته و در حجمی عظیم آنرا تبلیغ می کنند و هر اعتراضی و تظاهرات حتا در [آمريکا]، اسپانیا، انگلستان و ... را به "موج بیداری اسلامی" متاثر از انقلاب اسلامی ایران نسبت می دهند.

حدودا از زمان دوره-گردی های "سید جمال الدین اسدآبادی" که به غلط عقب ماندگی جوامع موسوم به اسلامی را نسبت به رشد و پیشرفت و سرافرازی اروپاییان ناشی از استعمار می پنداشت و تنها چاره را وحدت مسلمانان جهت مقابله با استعمارگران می دانست، مقوله-ای در مفهوم "نهضت اسلامی" و "بیداری اسلامی" با بیان های گوناگون و با برداشت ها و تفسیر های مختلف در سخنان و نوشته های رهبران اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و تبلیغ می شود. ازآن پس افرادی همچون محمد عَبدُه و حسن البنا و سید قطب و دیگران در راستای همین فکر فعالیت هایی انجام می دهند.

در حقیقت اذعان و اعتراف به "خوابگردی" مسلمانان، چنانکه آرتورکوستلر، پژوهشگر و دانشمند انگلیسی با آگاهی و به روشنی در کتابی به همین نام به آن اشاره می کند، تلویحا صورت می گیرد.

اما حقیقتی که همواره نادیده گرفته شده و هیچ اسلامزده-ای تا کنون حاضر به پذیرش آن نیست، این نکته است که آنچه علت و عامل اصلی و اساسی خوابگردی و عقب ماندگی جوامع اسلامی است، اتفاقا خود اسلام و آموزه-های آن و هستی شناسی و جهان بینی و دستگاه جهت گیری ای است که ارائه می دهد.

این تناقض همان واقعیتی است که مسلمانان را دچار سر گیجه ساخته و سرنوشت رقت بارشان را از آغاز تا به امروز رقم زده است. معلوم نیست آیین و آموزه های چند تکاملی که تمام هم و غمش متوقف کردن بشر در جاهلیت عرب شبه جزیره است و کلیه احکام و دستورات آن در جهت آماده ساختن انسان برای مرگ و رفتن به ناکجا آباد آخرت خلاصه می شود،اساسا چه کاری به دنیا و زندگی و پیشرفت و رشد و ساختن و سازندگی دارد.

این آموزه هرکجا و هر زمان که فردی با اندیشه و منطق ناب به معنی یونانی آن به کاوش پدیده ها و امور پرداخته و در جستجوی حقیقت بوده است و از پذیرفتن هر سخن یاوه و مهمل و هرز و پوچ و بی منطق سرباز زده، با تکرار "لا یَشعرُونَ وَ لا یَعقُلُون" وی را تخطئه کرده و سفیه-اش خوانده و صدایش را به صدای خر و عوعو سگ مانند کرده است.

آنجا هم که در برابر زور فکری و منطق خردگرایان خود را ضعیف و ذلیل یافته، شمشیر کشیده، تکفیر کرده و حکم به قتل و نابودی دگر اندیشان داده است.

بی دلیل نیست که ارنست رنان نویسنده و متفکر فرانسوی مسلمانان را فاقد توان درک و فهم علم و فلسفه می شناسد.

مسلما موجوداتی پادرهوا و معلق، هرگز زمین سفت و سخت زیر پای خود را نه حس کرده-اند و بطریق اولی نه هم باور کرده-اند. بدنبال پاسخ و پرسش های خویش بجای تحقیق در آزمایشگاه، با پرسه زنی در آسمان ها، تاریخ خود را ساخته-اند. اساسا اگر بتوان به وجود تاریخ برای این موجودات قايل بود. زیرا؛

درازای عمر را مانند اسب آسیاب چشم بسته به دور خود چرخیدن، هیچ قوم و گروهی را صاحب تاریخ نمی کند. تاریخ متعلق به مردمانی است که زندگی کرده-اند، نه خوابگردی.
باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری-اند، کوری سفید، کوری-ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده "الله"، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند و نوحه-خوان و آیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده-اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی-اند؟.

آیین و آموزه های که نقطه کانونی و ماهیت ایمانی و هسته سخت آن مرگ است و تمامی عناصر و اجزا و دستگاه ارزشی و اخلاقی و تمامی هنجارها و باید و نبایدهایش به گرداگرد و پیرامون مرگ شکل گرفته و از مرگ تغذیه می کند، در این صورت حتا عرفان و تصوف و روحانیتی هم که در این چارچوب و فضا نفس می کشد، لاجرم به شدت مسموم و مرگ زده و خوارکننده-ی زندگی و زیبایی-های هستی است.

اگر بر دارالمجانین تذکرة الاولیا عطار نیشابوری مروری اجمالی داشته باشیم، با ورود به باغ وحشی پر از موجودات نیمه دیوانه، عمق و ژرفای زندگی ستیزی، زن ستیزی، نفرت از زیبایی و شادی و شراب، نفرت از آزادی و انسان و نفرت از همه مواهب هستی را در وجود اولیای الهی و مومنین حقیقی به این آموزه-ی ویرانگری، به طرز وحشت آوری درک خواهیم نمود.

اکنون تصور کنیم هیولاهایی این چنین زمانی که از خواب بیدار شوند چه خواهند کرد؛ بدون تردید شمشیر می کشند تا با زندگی بجنگند. تا آنانیکه زندگی و زیبایی ها و شادی-هایش را به موهوم آخرت نمی فروشند به قتل برسانند (نساء 74)

بیدار می شوند تا بمب به خود بسته در میان جمعیت منفجر کنند، قصاص کنند ،اعدام کنند، سر ببرند، دست و پا ببرند، شلاق بزنند، زنان را سنگ سار کنند و یا اگر عجالتا مقدور نبود و موجب وهن اسلام می شد، با حجاب اجباری زنان را در کفن سیاه پیچیده، زنده به گور کنند.

این ها واقعیت هایی است که ما ایرانیان با یک یک ذرات وجودمان تجربه کرده-ایم و تمامت آن چیزیست که از "بیداری اسلامی" نصیب بشر گردیده.

اکنون بیاییم فرض کنیم همانگونه که امثال سید جمال الدین اسد آبادی و همفکرانش آرزو می کردند، مسلمان ها با وحدت کامل، همبسته و یکپارچه پشت یکدیگر می ایستادند، آنوقت با آن مغزهای علیل و معیوب ، با خردهای تعطیل شده و در عمق نادانی و جهل و بی سوادی و بی دانشی و بی هنری، قرار بود چه معجزه-ای پدید آورند؛ مگر این "بیداری اسلامی" قرار بود چه چیزی را بیدار کند؟

آیا سرانجام به غیر ازغول چراغ جادو، به غیر از تروریست های اخوان المسلمین و تروریست های فداییان اسلام؛ نواب صفوی، به غیر از تروریسم فراگیر جمهوری اسلامی، القاعده، طالبان و حزب الله چیز دیگری هم بیدار شد؟

اشتباه سید جمال وهم اندیشان وی تا به امروز این حقیقت است که در نیافتند که اتفاقا اگر اروپای متمدن و پیشرفته و صنعتی، ملل مسلمان را استعمار نمی کرد ، جای بسی شگفتی بود.
مگر دیگران برای گوسفندها و گاوها عمارت و طویله بنا نمی کنند و این حیوانات را استثمار نمی کنند؟
بستر و زمینه و محرک و انگیزه استعمارگران همواره جهل، نادانی و عقب ماندگی گروه-ها و اجتماعات استعمار شونده بوده است.

امروز هم اروپای استعمارگر به جهت تثبیت جهالت مزمن و پس ماندگی مسلمانان با گسیل سفیران استعمار، مانند هانری کربن ها و روژ گارودی ها و آن ماری شیمل ها، دست در دست آخوند و آیت الله به تایید و تقدیس خرافات و اوهام و مهملات اسلامی مشغول است. از زاویه دیگری نیز می توان به سرنوشت تاسف بار مسلمان ها نگریست. اگر یکی از تعریف های انسان را "حیوان ابزار ساز" بدانیم، مسلمان ها در طول حیات تاریخ-شان به اندازه یک سنجاق قفلی ساده و یا یک زیپ برای لباس-شان اختراع و ابتکار به خرج نداده-اند.(تا حداقل عورت خود را که آنهمه بر حجاب آن اصرار می ورزند بطوریکه تمام بدن خود را آلت جنسی و عورت می دانند از انظار بپوشانند.)

حتا برای مجاهدان صدراسلام که جهاد و جنایت فی سبیل الله وغارت مقدس می تاختند، صنعتگران یهودی شمشیر می ساختند.

امروز هم می بینیم نیمه میمون هایی که زوزه های اسلام – اسلامشان گوش فلک را کر کرده و جُهال غرب ستیزی که با تمامی دست آوردهای فکری بشر متمدن دشمنی می ورزند با همان ابزارهای ساخت دنیای آزاد و پیشرفته به جنگ تمدن و آزادی و دموکراسی و پیشرفت برخاسته-اند و در پی "موج بیداری اسلام" انفجارهای یازده سپتامبر را صورت می دهند. .جمهوری اسلامی نیز -( که در فکر ارتقاء مقام خود ازعضوی از اعضای "محور شرارت" به مقام "مرکز شرارت" می باشد )– با استفاده از دانش و تکنولوژی بشر متمدن و متفکر برای ساختن بمب اتمی تلاش می کند تا شاید با تهدید آن بتواند جهان را به گروگان گیرد.

موجوداتی که نه تنها هیج سهمی در رشد و بالندگی و تکامل اندیشه و دانش و صنعت بشر نداشته-اند، بلکه وظیفه ایمانی آنان ایجاد مانع و مزاحمت برای زندگی و پیشرفت دیگران بوده و تجاوز به امنیت و حقوق و آزادیهای دگراندیشان وآزاد اندیشان سرشت دینی ایشان است، اکنون گمان برده-اند که می توان فاصله-ی عقب ماندگی خود با بشر متمدن و پیشرفته را با اسلحه و بمب پُرکرد، با عملیات انتحاری و ترور، با شعار مرگ برآمریکا ومرگ براسرايیل.

باری، تجربه حکوکت اسلامی در ایران طی سه دهه اخیر و حاکمیت کوتاه مدت طالبان در افغانستان به روشنی نشان داد که پی آمد و نتیجه منطقی و محتوم "وحدت اسلامی" و "اتحاد اسلامی" و "نهضت اسلامی" و "بیداری اسلامی" درهرکجا که باشد، در نهایت امر به قدرت گرفتن زورگیرها و خفت گیرها و گروگان گیرها و تروریست هایی می انجامد که به هدف ستیزه با آزادی و ارجمندی انسان، به هدف اسارت بشر واسارت روح انسان، از هیچ جنایت و ددمنشی فروگذار نیستند.

در مجموع حاصل دردناک "وحدت اسلامی" و "نهضت اسلامی" و " موج بیداری اسلامی" و سرانجام تجربه تلخ حکومت اسلامی که تاکنون زندگی چند نسل را تباه کرده است، دست کم ما ایرانیان را به این حقیقت عمیقا آگاه ساخته که در فردای میهن هرگز اجازه ندهیم که هیچ فرد و گروه و حزب و سازمانی،از موضع مذهب و با موضوع مذهبی در حوزه سیاست و در وضع قوانین و کلا در عرصه عمومی کمترین دخالت و اظهار وجود و عرض اندام کنــد.


سیامک مهر
نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران
کرج_ زندان ندامتگاه
آذر ماه 1390

Labels:

Friday, December 02, 2011


آيا روباه از مرغ بيزار می‌ شود؟


مردو آناهيد



حکومت اسلامی برای زورمندان جهان، برای فروشندگان ابزارهای آدمکشی، بهترين و ارزان ترين جارچی و مترسک است. هرگاه که سرکرده-ی اين حکومت از جهاد و ستيزه جويی سخن بگويد، از سوی سرزمين-های عرب زبان، چندين ميليارد دلار به بازار آمريکا و انگليس سرازير می شود.

فشار و تحريم اقتصادی، از سوی جهانداران، برای ولايت فقيه، بيشتر برای خودنمايی است که آن هم چندان کارآيی ندارد. زيرا جلوگيری از فروش کالا، به حکومت اسلامی، بيشتر برای کشورهای فروشنده، زيان بخش است.
گاهی هم جهانداران بايد نگرش مردمان را به سوی انسان ستيزانی خشمآور برگردانند تا آنها بتوانند زشتکاری-های خود را در پوشش انساندوستی پنهان کنند.
ولايت فقيه هم، مانند همه-ی دزدان، بايد بخشی از آنچه که دزديده است، یعنی بخشی از ايران را، به زورمندانِ جهانی باج بدهد تا بتواند ايران را با پشتيبانی آنها تاراج کند.
برای اين که بتوان حکومت اسلامی را از ساختنِ بمب ِ اتمی باز داشت بايد يا ابزار ساخت را از او گرفت يا حاکميت ِ انسان ستيزان و جهادگران را از ايران دور ساخت. حکومت اسلامی که پول داشته باشد، انگيزه-ی او جهادگری است، او می تواند ابزار و کالای مورد نيازش را بخرد و پيوسته، در راه ِ سرکوب ِ آزادگان، به کار ببرد.

ولايت فقيه، در دامنه-ی جهانی، از فروش نفت پُر توان است. اگر اين توان از او گرفته شود: آزمندان، بدون بخشنامه هم، پلوتونيم، به آخوند نمی فروشند و آخوند هم نمی تواند، برای کشتار ِ نامسلمانان، جنگ افزار بسازد.

زورمندانِ فرمانروا، در جهان امروز، برای گسترش ِ نيازهای اجتماعی، تنها در سوی بازار و کاربُرد کالايی، که آنها توليد می کنند، می انديشند. آنها برای استوار ساختن فرمانروايی خود و در دست داشتن بازار فروش، تنها از فشارهای اقتصادی و تحريم‌های سياسی سخن می گويند.

فرمانروايان جهان به کردار، راستای و ابزار ِ پيشرفت را، برای همه-‌ی جهانيان به آن گونه نشانه گذاری و هموار ساخته-اند که همه-ی مردمان بدون درنگ به سوی آرمان اين فرمانروايان روانه بشوند.
کشورهايی که خودسرانه راه ديگری را، برای پيشرفت خود، برگزينند با دشواري‌-هايی روبرو خواهند شد. آنها از داشتن و ساختنِ ابزارهای تُندکار پس می مانند و نمی توانند همدوش با ديگر ِ کشورها گام بردارند.
حکومت اسلامی، که پرورش يافته-ی جهانداران است، نه خودسرانه راهی را برای ساخت و ساز برگزيده و نه در برابر خواسته-‌های فرمانروايان جهان ِ گستاخی نشان داده است. همه-ی برنامه-های حکومت اسلامی در راستای آرمان‌های زورمندانِ جهان هستند. بنابراين؛

کشورهای فرمانروا هيچ گونه انگيزه-ای ندارند که راهِ پيشرفت را برای برنامه‌-های خود، که به دست آخوندهای پليد پياده می شوند، ببندند.

حکومت اسلامي، کمتر سازنده، وآنکه بيشتر خريدار و گسترش دهنده-ی بازار سازندگان کالا است. پول اين حکومت بيشتر از فروش نفت است که آنرا کشورهای فرمانروا می پردازند. اين کشورها همان پول را برای فروش کالاهای خود پس می گيرند. برآيند اين سوداگری گرمی-ی بازاريست که جهانداران خواهان آن هستند.
درست است که برنامه-ی هسته-ای در ايران از انگيزه-ای است که از شريعت ِ جهادگران برآمده است. ولی همين برنامه هم، بازار فروش جنگ افزارها را داغ می سازد. جهانداران از مترسکی به نام صدام توانسته-اند ميلياردها دلار جنگ افزار، به عربها، بفروشند. جنگ افزارهايی که عربها نه به داشتن و نه به کاربرد آنها نيازی داشته-اند.

حکومت اسلامی برای زورمندان جهان، برای فروشندگان ابزارهای آدمکشی، بهترين و ارزان ترين جارچی و مترسک است. هرگاه که سرکرده-ی اين حکومت از جهاد و ستيزه جويی سخن بگويد، از سوی سرزمين-های عرب زبان، چندين ميليارد دلار به بازار آمريکا و انگليس سرازير می شود.

درهم شکستن حکومت اسلامی، در زير فشار اقتصادي، چندان دشوار و پيچيده نيست که نياز به همايش‌های پی در پی، در شورای امنيت، داشته باشد. اگر، کشورهای فرمانروا، نفت را از حکومت اسلامی نخرند و نياز کشورهای خريدار نفت را برآورده کنند، دست اين حکومت از پول تُهی، ولی اندکی از درآمد ِ انگليس کاسته می شود.

ولايت فقيه حکومت دزدان است، دزدان اسلامی آزمندترين دزدان جهانی هستند، آنها جنگ افزار را هم برای جهاد و برای دستدرازی به دارايی ديگران می خواهند.

اگر کاسه ليسان ِ اسلام پناه هم از دُلار‌‌های کفار دور بمانند، جهادگران عمامه به سر هم، کمتر دهان به ستايش ولايت فقيه باز می کنند. خشم ِ بسيجيان هم، که در اجتماع گسترده ‌شده است، کاهش می يابد.
فرمانروايان زورمند، برای رسيدن به آرمان‌های خود، نياز به توليد ارزان و بازار ِ پُر فروش دارند.
آرمان فرمانروايان آراستن جهان با ابزارهای خودکار و زندگانی آسان‌-تر برای کار و خريدن اين ابزارهاست. مردمانِ کشورهای پسمانده، از کژآموزی، کاربُرد اين ابزارها را نشان تمدن و پيشرفت می پندارند.
جهانداران به مردمی نياز دارند که انديشه و گزينش‌های خود را از دانش آنها برداشت کنند تا بسان ابزارهای خودکار و استاندارد شده رفتار نمايند. آنها خواهان آن هستند که حکومت در هر کشوری استوار و با ديدگاه و برنامه-ی آنها همسو باشد.
جهانداران خواهان آن هستند که همه را به يک چوب برانند. از اين که سامانی مردمی، در هر جامعه، به بينش همان مردم بستگی دارد، اين است که برنامه-های جهانداران با آشفتگی و خشونت پيش می روند.
از اين که ستمگری پايه‌-های هر حکومت را سُست می کند، اين است که، جهانداران خواهان آرام ساختن اجتماع، اگر هم نياز باشد، برای فريب دادن ِ مردمان، خواهان دموکراسی می شوند. در کشورهای پسمانده دموکراسی تنها و تنها با نمايشنامه-ی بيعت گيری، که آن را انتخابات نام نهاده-اند، انجام می شود. يعنی حکومت شيادان بر فريبخوردگان يا درست تر بگويم حاکميت الله بر بردگان است.
آرمان آزادگان رسيدن به، مردمسالاريست، سامانی که در آن بر کسی ستم وارد نيايد. آنها خواهان کشورآرايی بر بنياد خرد، همپرسی و نوشوندگی هستند. هر چند که جهانداران با پيکر اين سامان دشمنی ندارند، ولی برنامه-های آنها بر اين انديشه نگاشته نشده-اند.
زيرا در هر روشی، چه در حکومت زور و چه در سامان مردمسالاری، پيشرفت جامعه به جاده-‌های پهن، به راه آهن، به فرودگاه، به پالايشگاه و به نيروگاه نيازمند است. ساختن و پرداختن به اين پديده‌ها، بدون آزادی هم، در جامعه پيش می رود.
گرچه آرمان‌های آزادگان ايران، در راه پيشرفت، با خواسته-‌های جهانداران همسو هستند ولی همسان و برابر نيستند. بنابراين آزادگان می توانند، برای رسيدن به آرمان‌های خود، در ويژگی-هايی از اين نيروها سود ببرند ولی نبايد خود نيز ابزاری برای کاربرد جهانداران بشوند.

به هر روی سخن از روندی به نام فشار از سوی کشورهای پيشرو بر حکومت اسلامی در ايران است.
در دوران ِ جنگ ِ سرد، کشورهای سرمايدار، توانسته-اند حکومت‌های کومونيستی را، که با آنها در ستيز بوده-اند، در زير فشار اقتصادی درهم بشکنند. ولی آنان با حکومت اسلامی نه تنها در ستيز نيستند بلکه با اين حکومت هم‌بستر و هميار هستند.
زيرا اين حکومت به کردار همه-ی مسلمانان جهان را برضد آمپراياليسم، که تنها آمريکا به اين مفهوم شناخته شده است، می شوراند. نه تنها کشورهای اروپا بلکه روسيه، ژاپن، چين و کشورهای پسمانده-ای مانند پاکستان، عراق و افغانستان، هر کدام برای سود ويژه-ای، پشتيبان حکومت ِ انسان ستيز اسلامی هستند. همه-ی آنها از اين حکومت بسان اهرمی به سود خود و بر ضد آمريکا بهره می برند.
رژيم آمريکا هم تنها از دوری و نداشتن ِ ديد‌بانی در بازار ايران نگران است. آمريکا با ساختار ِ ولايت فقيه هيچ گونه دشمنی ندارد. رژيم آمريکا می داند که درآمد و توان اقتصادی حکومت اسلامی بر فروش فرآورده-های کانی، به ويژه از فروش نفت، نهاده شده است. اقتصاد ايران بر چشمه-ی نفت سامان دارد. اين سامان نه چندان در داشتن و نه چندان در نداشتن ِ جنگ‌افزارهای ويرانگر در هم می شکند.
کشورهايی که در وارد آوردن فشارهای اقتصادی بر حکومت اسلامی هم پيمان می شوند نادان نيستند بلکه دروغ پردازند. زيرا آنها تنها از نفروختن کالاهای ويژه-ای به حکومت اسلامی سخن می گويند. ولی سامان اقتصادی، در حکومت اسلامی، نه از نفروختن ِ ابزار وآنکه از نخريدنِ نفت گزندپذير می شود.

سود ِ انگلستان با سود ِ هر کشوری، در فروش نفت، پيوند دارد.
روبهی، که رايزنِ مرغ دزدان باشد، او نه از دزدان و نه از مرغ بيزار می‌ شود.

کشورهای اروپا، از آن روی، به نمايش‌هايی در شورای امنيت نياز دارند که اندکی به حکومت ملايان هشدار بدهند. آنها می دانند که، بيشتر اين فشارها بازده-ای، که آنها می‌ خواهند، ندارند. حکومت اسلامی که پول در دست داشته باشد نه تنها تروريست‌های مسلمان را در جهان پشتيبانی می کند وآنکه او هر ابزاری را، که نياز داشته باشد، با اندکی تکاپويی می‌ خرد.

کشورهای باختر، در دوران جنگ سرد، از هر پديده-ای، که چهره-ی سوسياليسم را نرم نشان می داده است، پرهيز داشته-اند. حتا، در زورآزمايي-‌های ورزشی، به بهانه-هايی از بازی با ورزشکاران شوروی دوری می جستند. اينک می بينيم که رسانه‌های همان کشورها برای استوار ساختن ِ ولايت فقيه و فروکردن آن به ايرانيان برون مرز به شعبده بازی و گرم ساختن بازار اسلامفروشان می پردازند.
تنها در خود آمريکا ده‌ها فرستنده-ی آوا و سيما به نمايندگان حکومت اسلامی واگذار شده-اند. شمار مسجدها و راديوهايی که مزدوران ولايت فقيه در کشورهای اروپا و آمريکا دارند بيشتر از جايگاه-‌های هستند که در ايران به آلوده کردن نگرش ِ مردم در کارند.
آيا انديشمندان اين کشورها نمی دانند که، مسجدها و آموزشگاه-‌های اسلامی، انسان را از خود بيگانه می کنند؟
آيا آنها گمان نمی برند که، دستکم بخشی از اين مسلمانان، می توانند بر ضد نامسلمانان به جهاد برخيزند؟
آيا نمی ‌دانند که تروريستِ ارزان، از جان گذشته، خودکار و فراوان، در احکام اسلام ساخته می شود و اين ابزار جاندار از بمب اتمی دهشت ‌آورتر، ويران ‌کننده تر و پايدارتر است؟
پاسخ اين است: آری آنها به اين آينده آگاه هستند ولی آنها، از گسترش اسلام و فشرده شدن آزادی در جامعه، ترسی ندارند. زيرا حکومت به شيوه-ی ولايت فقيه، که انسان‌ را از خودبيگانه و مهارشده می پروراند، با گسترش تمدن مدرن در تضاد نيست.
البته شيوه-ی مردمسالاری هم با گسترش و پيشرفت تمدن در تضاد نيست، ولی مردمسالاری برانگيزنده-ی خرد انسان است و خرد انسان با ولايت فقيه، با نادانی، با جانستانی، با بردگی و با برده پروری در پيکار است.
آرمان کشورهای پيشرفته: گسترش بازار تمدن از راه پيشرفت ابزار توليد است. آنها با سامانی در ستيز هستند که از پيشرفت آنها جلو گيری کند.
آرمان آزادگان: رسيدن به سامان مردمسالاری از راه گسترش و برخورد انديشه‌هاست. آنها با پديده-ای در ستيزند که از گسترش انديشه-ی آزاد جلوگيری کند.

وظيفه-ی اسلامفروشان: نگهبانی و نجات اسلام است که آن هم تنها با دروغ و نيرنگ امکان پذير خواهد بود. آنها با آزادی و خرد انسان در ستيز هستند و می دانند که در آزادی پايه-‌های اسلام به نقد کشيده می شوند و اسلام در وجدان جامعه سرنگون خواهد شد
.
در هنگامی که آزادی در اجتماع با پيشرفت تمدن و ساختن ابزارهای توليد همسو باشند آزادگان می توانند با کشورهای پيشرو همگام بشوند. يعنی آزادگان با کشورهای پيشرفته دشمنی ندارند، ولی با يکديگر هم‌بستر نمي‌شوند.
حکومت‌های اين کشورها هم به آزادگان مهر نمی ‌ورزند، ولی آنها خواسته-های خود را در راه آزادگان می نگارند. به زبانی ساده، پيشرفت تمدن و آزايخواهان از وجود يکديگر بی نياز نيستند و می توانند زمانی به يکديگر نزديک و زمانی از يکديگر دور باشند.

(يادآوری: اين جستار در نوامبر 2007 با فرنام ِ "آيا حکومت اسلامی تحريم اقتصادی شده است؟" پخش شده است. از آن جا که درونمايه آن هنوز تازه است، آنرا با اندکی بهبود بازگو کرده-ام).



مـردو آنـاهيــد
يکم دسامبر ۲۰۱۱
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: