Saturday, November 27, 2010


چگونه بگویم “علی” مایه بدبختی ما است؟!


اندیشــه



چگونه به تو بگویم "علی" مایه بدبختی و رنج و عقب ماندگی و خرافاتی شدن ما است؟ چگونه بگویم تا این بدبختی بختک مانند را دریابی؟افسوس که تو در خواب رفته-ای و شغالان زوزه کشان همچنان میهن و هویت و انسانیت-مان را می درند!

"علی" یعنی خدعه! یعنی دروغ، یعنی توهم. "علی" گونه-ای دهن کجی شوم به اعراب بود که باعث شد صورت ما کج فرم شود! یک گریز نافرجام بود که باعث شد زندان ما ایران شود! تو بگو چگونه از "علی" خدا را شناخته-ای؟ از یک نام عربی که بار-ها و بار-ها در حسینه-ها تکرار شده است چه معرفتی ممکن است کسب شود؟ "علی" یعنی آن همه پول که در یک قفسه آهنین ریخته می شود تا فرزند تو معالجه شود یا همسرت باز گردد یا در کنکور قبول شوی و یا شغل مورد علاقه-ات را بیابی!
"علی" یعنی توهم! یعنی واگذاری شایستگی یک فرد برای احراز شغل به یک انگشتر عقیق! یعنی حکومت دردانه-های خونخوار خداوندی [الله-ی] عبوس که شکنجه می دهد و خود را بخشنده مهربان می داند!

چگونه به تو بگویم تو را بازی داده اند؟ چگونه بگویم که تو نیازی به ولی نداری! آن هم ولی موهومی که غایب است و تو عملا کار-هایت را خود انجام می دهی و او هیچ نقشی در زندگی تو ندارد. چگونه بگویم که خودت و مرا با دندان ندری؟ راستی تو چرا درنده شده-ای؟ به پیرامونت بنگر! همه در حال زندگی کردن هستند و بسیار بهتر از ما که ولایت را ستایش می کنیم زندگی میکنند. چگونه به تو بگويم "علی" همچون پرتره-اش که تصوير زنی است که برايش ريش گذاشته-اند فقط توهم است؟
"علی" ای همای رحمت! کدام رحمت؟ می توانی یک رحمت را به "علی" ربط دهی که توهم نباشد؟



اینها رحمت است؟

1 - کشتار قبیله” بنی قریظه”:
"علی" پس از پیروزی بر قبیله "بنی قریظه" تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل گودال-هایی که از پیش کنده بودند سر بریدند. (تاریخ طبری. جلد 3 . صفحه 1088)
پیامبر بگفت تا در زمین گودال-ها بکندند و "علی" و "زبیر" در حضور پیامبر گردن انها را زدند. (تاریخ طبری. جلد 3. ص 1093)

2- کشتار خاندان "ازد":
"علی" و یارانش در یک روز تعداد 2500 نفر از خاندان "ازد" را سر بریدند. بنحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب. جلد اول. ص 729)

3- کشتار "خوارج" :
در نهم صفر سال 38 هجری در محلی واقع در «دشت نهروان»، جنگ خونینی بین لشگریان "علی" و «خوارج» روی داد که در این جنگ در حدود 1800 نفر از خوارج بقتل رسیدند.

4- نبرد "لیله الحریر":
"علی" در نبردی بنام "لیله الحریر" در حدود 500 تا 900 نفر را از دم تیغ گذراند. (منتهی الامال. جلد 1. ص 153)

5- کشتار "عبدالله خرمی و یارانش":
عبدالله خرمی و 70 تن از یارانش از بیم جان به قلعه-ای پناه برد. به دستور "علی" قلعه به آتش کشیده شد که در جریان آن تمامی این افراد در آتش سوختند بطوری که بوی گوشت بریان شده آنها آنچنان در هوا پخش شده بود که مردم را آزار می داد. (علی مرز نامتناهی. ص 199)

6- کشتار کسانی که بعد از فوت محمد از دین اسلام برگشتند:
آنانکه دست رنگ کرده بودند و شادی و شعف در اثر در گذشت محمد نشان داده بودند "علی" و "خالد بن ولید"، همه را بکُشتند و اجساد-شان را در آتش سوزاندند. (تاریخ طبری. جلد 4. صفحات 1380.1464) (تاریخ طبری. جلد 6. صفحات 2420.2265)

نقش علی در ترور مخالفان :

1- ترور شاعری بنام "حویرث بن نقیذ":
وی شتر دختران محمد "فاطمه" و "ام کلثوم" را رم داده بود به فرمان حضرت محمد و توسط علی در جریان یک توطئه به قتل رسید. (سیره ابن هشام. جلد 2. ص 273)

2- سر بریدن "مغیره" :
پیر مردی بنام "مغیره"، که پس از فتح مکه از ترس محمد گریخته بود بوسیله علی دستگیر و سر بریده شد. (نگاه کنید به؛ زنان پیغمبر. ص 316)

3- "علی" شاه-رگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند. (امام علی. عبدالفتاح. جلد 5. ص 27)

4- سر بریدن "نضر" و "عتبه" :
پس از شکست "ائیل" محمد به علی دستور داد که "نضر"، پسر "حارث"، را سر ببرد. همینطور در منطقه-ای دیگر بنام "الظیه"، از میان اُسرا "عتبه"، پسر "ابی معیظ" بدستور محمد و بدست علی سر بریده شد. (منتهی الامال. جلد 1. ص 57)

5- سر بریدن "عتبه" :
مردی بنام "عتبه"، که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت محمد تُف کرده بود بوسیله "علی" سر بریده شد. (تاریخ طبری. جلد 5. ص 1103)

*- در زمان "امام علی"، مردم استخر چندین بار قیام کردند. امام علی در یکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده-ها را در سیل خون فرونشاند. (فارسنامه. ابن بلخی، ص 136)

*- در مورد دیگر که مردم استخر شورش کردند، امام علی «زیادبن ابیه» که از خون-خواری و آدمکشی به [انوشیروان دوم(؟)] لقب گرفته بود به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم استخر توسط "زیادبن ابیه"، کتاب-ها و روایات زیادی نوشته و نقل شده است (نگاه کنید به؛ کتاب مروج الذهب، جلد دوم، ص 29)

*- در سال 39 هجری مردم «فارس و کرمان»، نیز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر "امام علی" را از شهر خود بیرون کردند. امام علی مجددا "زیادابن ابیه" را به آنجا گسیل داشت و لشکریان وی از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند. (تاریخ طبری، جلد 6، ص 2657 و فارسنامه، ص 136)

*- مردم «خراسان»، نیز در زمان "امام علی" برای چندین بار قیام کردند و چون چیزی نداشتند به عنوان باج و خراج بپردازند، از دین اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه-ای دست زدند. امام علی «جعدبن هبیره» را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نیشابور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند. (تاریخ طبری، جلد 6، ص 2586 و فتوح البلدان، ص 29)

*- در زمان "امام علی"، مردم شهر «ری»، نیز سر به طغیان برداشتند و از پرداخت خراج خودداری کردند. امام علی، «ابوموسی» را با لشکری زیاد به سرکوب شورش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستین برگرداند. ابوموسی پیش از این طغیان نیز، یکبار دیگر بدستور "امام علی" به جنگ مردم شهر ری گسیل شده بود. (فوتوح البلدان، ص 150)

*- به روزگار خلافت "علی"-بن ابی طالب، چون پایان سال 38 و آغاز سال 39 بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده-ی بی شمار بدست آوردند. تنها در یک روز، هزار برده میان یارانش تقسیم کرد. لکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین «قیقان» (سر حد خراسان) کشته شد. (فتوح البلدان، بلاذری)

*- "علی"-بن ابی طالب، "عبدالرحمان بنی جز طائی"، را به سیسستان فرستاد. لکن «حسکه حبطی» وی را بکـُشت، پس "علی" فرمود: بیاید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانیم. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نشوند. (فتوح البلدان، بلاذری)

*- "علی"، ولایت آذربایجان را نخست به "سعید بن ساریه خزاعی" و سپس به "اشعث بن قیس" داد. یکی از شیوخ آذربایجان نقل می کند که "ولیدبن عقبه"، همراه با اشعث از ولید طلب یاری می کرد و ولید برای یاری وی سپاهی از کوفه به آنجا گسیل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح [کُشتار] کرد و پیش رفت. و پس از فتح [اشغال] آذربایجان گروهی از تازیان اهل عطا را بیاورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند. (فتوح البلدان، بلاذری)

اينها تنها مواردی از جنايات اين همای رحمت(!؟) بود. بيشتر جستجو کنيد تا بيشتر بدانيد. چگونه به تو بگویم؛ علی مایه بدبختی و رنج و عقب ماندگی و خرافاتی شدن ما است؟ چگونه بگویم تا این بدبختی بختک مانند را دریابی؟
افسوس که تو در خواب رفته-ای و شغالان، زوزه کشان همچنان میهن، هویت [کيستـی] و انسانیت-مان را می درند!


چهارشنبه، 24 نوامبر 2010
انديشــه[+]

Labels: , , , , , , ,

Friday, May 21, 2010


گوهر شناسی


مــردو آنـاهيــد


آرمان یک میهن پرور پس گرفتن ایران، از چنگال ایران ستیزان، است، او با دریغ و اندوه از فرهنگ آلوده شده-ی ایران سخن می‌ راند تا شاید کسانی، که در دل خود، هنوز اندک مهری به میهن دارند، بیدار شوند و به پیکار با دشمنان ایران و دشمنان این فرهنگ به پردازند.
کسانی که از سکولاریته سخن می‌ گویند و اسلام می‌ فروشند، مردم
فریبانی هستند مکار، زیرا اسلام، با احکام شریعت، به همه-ی مردمان امر می‌ کند، که چه بکنند و چه نکنند، اسلام سرکشان را گردن می‌ زند، اسلام هیچگاه از مردم نمی‌ پرسد که آنها چه می‌ خواهند.

هر گاه نام یا پوسته-ی دو پدیده، یا دو ارزش اجتماعی، یکسان باشند، این یکسان بودن، نشان آن نیست که درون مایه-ی آن دو پدیده با یکدیگر برابر و همگوهر هستند. از شوربختی بیشترین کسان، گوهر پدیده-ای را، که ستایش می‌ کنند نمی‌ شناسند، آنها تنها به رویه-ی هر پدیده می‌ نگرند، نیآزموده هسته-ی دروغ را راست می‌ پندارند. از برآیند این کژپنداری، خرد انسان، ناخواسته و ندانسته، از راستی به سوی کژی می‌ گراید.
انسان با چشم سر می‌ بیند ولی با چشم جان، که خرد آدمی است، می‌ اندیشد.
پدیده-هایی بسان آزادی، مردمسالاری، دادگری، آسودگی، فرمانروایی، دانش و دانش پژوهی، دانایی و خردمندی، راستی و درستی، مهربانی و بیزاری، دوستی و دشمنی، پیکار و پدافند، رزماپرهیزی و ستیزه جویی، آفرینندگی و خدایی و دیگر گوهر-های فرهنگ ایران تنها در سامانی پُر مایه و زنده خواهند بود که آن سامان بر شالوده-ی فرهنگ ایران بنا شده باشد. از شوربختی پوسته-ی این گوهرها، در حکومت اسلامی، دزدیده می‌ شوند و با درون مایه-ی احکام شریعت به کار می‌ روند.

دزدیدن واژه-های فرهنگ ایران و کاربرد پوسته-ی آنها، در حکومت اسلامی، نشان کژپنداری-ی ایرانیان و دروغوندی، فرومایگی و فریبکاری-ی والیان اسلام است.

خرد، چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپـُری (فردوسی)

ژرف-بینی اشاره به چشم جان است که آدم ژرف-نگر، از راه اندیشه به درون پدیده می‌ نگرد، از رویه و پوسته-ی پدیده، نشناخته و ندانسته، درون مایه-ی آن را، از گفته-ی دیگران، برداشت نمی‌ کند. آزاده به خرد آراسته است، او پیرو هیچ عقیده-ای نیست، او شک ورز و گستاخ است، او پیوسته بر آنست که بیآزماید و بداند: که هر واژه یا هر پدیده-ای چه مینویی، چه هسته-ای یا چه مفهومی در درون دارد.

اندرزمند تاریخ ایران، "فردوسی"، چنین می‌ فرماید:

ندانسته در کار تـُنــدی مکـُن
بیندیش و بنگر ز سر تا به بُن
به گفتار شیرین بیگانه مرد
به ویژه به هنگام ننگ و نبرد
پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هر چه باشد به ژرفی ببین


خردمند هیچ سخنی را بدون سُفتن نمی‌ پذیرد زیرا هیچ فروشنده-ای از کالا-ای که به بازار آورده است به زشتی یاد نمی‌ کند. خریدار است که او، با چشم ژرف-نگر، ویژگی-ها و گوهر هر کالایی را، پیش از خریدن، آزمون می‌ کند.
سیاستمندان همیشه گفتار خود را بسیار شیرین در زربرگ-های زیبا و مردم پسند به بازار می‌ آورند.

کسانی که از سکولاریته سخن می‌ گویند و اسلام می‌ فروشند، مردم فریبانی هستند مکار، زیرا اسلام، با احکام شریعت، به همه-ی مردمان امر می‌ کند، که چه بکنند و چه نکنند، اسلام سرکشان را گردن می‌ زند، اسلام هیچگاه از مردم نمی‌ پرسد که آنها چه می‌ خواهند.

هیچ مذهبی، هسته-ی خشونت بار خودش را، برای پیروانش آشکار نمی‌ کند. مذهب، از راه مهربانی، کینه ورزی و ستیزه جویی با آزاداندیشان را در دل پیروان می‌ کارد. هرگاه که والیان مذهب نیاز داشته باشند، از راه عشقی که در دل پیروان، نسبت به خالق قهار، کاشته-اند خشم سرسپردگان خود را بر می‌ انگیزند و آن خشم را مانند جنگ افزاری کشنده بر جان گستاخان آزاده فرود می‌ آورند.
روشن است که آرمان یک اسلامزده تنها نجات اسلام است، او ایران را برای گستردن اسلام می خواهد، او همیشه زیان ایرانیان را به سود اسلام می‌ پذیرد، او با سخنان فریبنده و زیبا، که همگان خواهان آنها هستند، پیوند مردم را به عقیده-ی اسلامی باز سازی و سفت می‌ کند. او اسلام را به زیبایی بزک می‌ کند تا ایرانیان را با دروغ در دامگه ایمان بند کند، تا در تاریکخانه-ی اسلام، خرد آنها را از اندیشیدن باز دارد.

آرمان یک میهن پرور پس گرفتن ایران، از چنگال ایران ستیزان، است، او با دریغ و اندوه از فرهنگ آلوده شده-ی ایران سخن می‌ راند تا شاید کسانی، که در دل خود، هنوز اندک مهری به میهن دارند، بیدار شوند و به پیکار با دشمنان ایران و دشمنان این فرهنگ به پردازند.

پدیده-ای، که با ایران پیوند داشته باشد، برای یک ایرانی-ی مسلمان یا یک مسلمان ایرانی، برابر و یکسان نیست. یک ایرانی-ی مسلمان با یک مسلمان ایرانی با یکدیگر هماندیش و هم آرمان نیستند، تفاوت آنها از آزادگی تا بردگی ست. آنها، با واژه-هایی یکسان، از دو خواسته از دوسو، از دو پندار سخن می‌ گویند. آنها هم گوهر یکدیگر نیستند که با هم دوستی داشته باشند.

یک ایرانی-ی مسلمان، با اسلام مدارا می‌ کند، مسلمانان را می ‌پذیرد، چون آن مسلمانان ایرانی هستند، او اسلام را برای ایران نیک می‌ پندارد، او برای سرافرازی-ی ایران از اسلام می‌ گذرد.
یک مسلمان ایرانی، آنگاه ایران را می‌ پذیرد که ایران اسلامی باشد، او با ایرانیان جهاد نمی‌ کند چون آنها مسلمان هستند، او ایران را برای اسلام سودبخش می‌ داند، او ایران را به سود اسلام می‌ فروشد.

برای انبوه مردم، با داشتن عقیده، از ترس جهنم و به امید جنت، با نادانی، در بردگی ماندن، آسان تر است از پیکار کردن و رنج بردن برای رسیدن به آزادی. برای آنها آزادی پدیده-ایست که هرگز آن را نشناخته-اند. این است که یک آخوند می‌ تواند، در اندک زمانی، از مسلمانان، هزاران برده-ی با ایمان برای اسلام بپروراند ولی یک آزادیخواه با هزاران رنج نمی‌ تواند یک عَبدِ "الله" را ، یک مسلمان با ایمان را، به آزادگی رهنمون بشود.

سعدی می‌ فرماید:
ابر اگر آب زندگی بارد، هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فـرومایـه روزگار مبر، از نی بـوریـا شکـر نخـوری

ایرانیان میهن پرور باید بدانند که راه رسیدن ایرانیان به آزادی تنها از راه شناخت فرهنگ خودشان می‌ گذرد. ارزش-های فرهنگ ایران از بینش مردم ایران برخاسته-اند، این گوهر-ها در هسته-ی واژه-ها و در روان بُنداده-ها پنهان هستند. واژه-های ایرانی بار فرهنگی، مینوی آزادگی و شراره-ای در درون دارند که گرچه آنها خاموشند ولی هنوز زنده-اند که اگر هر یک از آنها را که بشکافند فریاد نیاکان ایرانیان را خواهند شنید.

گوهر جام جم از کان و مکانی دگر است
تـو تمنـا ز گل ِ گـوزه گـران مـی‌ داری؟

باشد که هشدار خردمندانه-ی حافظ ما را رهنما شود تا دستکم تفاوت گوهر جام جم را با گل ِ گوزه گران بشناسیم.


مردو آناهید
مـی مـاه 2010

دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , , , ,