Wednesday, January 31, 2007

حـلاج


دریچـه ای بر باغِ بسیار درخت


زندگی و عقاید حسین بن منصور حلاّج
برنامه ای از تلویزیون AFN [+](تصویرایران)
تهیّـه و اجراء: خانم آلـما
شنبه: 14 بهمن ماه 1385 = سوم فوریه 2007
ساعت: 11 صبح به وقت لوس آنجلس = 8 شب به وقت اروپا = 10و نيـم شب به وقت ایران = 2 نيمـروز به وقت شرق آمريکا و کانـادا
بازپخش: شنبه 9 شب به وقت لوس آنجلس
این برنامه از طریق شبکهء جهانی اینترنت نیز قابل دریافت است:
http://afnl.com/farsi

Friday, January 26, 2007

انقلاب اسلامی ایــران - 2


علی میرفطروس

تأمّلاتی دربارهء «انقلاب اسلامی ایران»!

(بخش دوّم)



* من به تحلیل های عامیانه مارکسیستی و تئوری هـای ساده انگارانه «اختناق سیاسی = انقلاب» اعتقـادی ندارم.

* بی توجهی به آزادی و دمکراسی، مختصّ رضاشاه یا محمدرضا شاه نبود، بلکه این بی توجهی در عقایـد بیشتر رهبران سیاسی و روشنفکران ایران نیز وجود داشت.

* جامعهء روشنفکری ما، اسیر دو مطلق گرائی یا دو بنیادگرائی بـود: یکی بنیادگرائی اسـلامی و دیگـری بنیادگرائی مارکسیستی. وجه مشترک این دو بنیادگرائی، نیاندیشیدن و مقابله با تجدّدگرائی و توسعهء زمان رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه بود.


Mirfetros




روحانيّت سُنـّتی شيعه- كه در دوران رضاشاه دچار ضربات مهلكي شده بود - در زمان محمد رضاشاه و در بيم رژيم از «شبح كمونيسم»، جانی تازه يافت و در پيلهء «انتظار» از طريق شبكه ها و انجمن ها و هيأت های مذهبی به بازسازی خويش پرداخت با اینحال: وضعيّت مذهب در ميان روشنفكران و دانشجويان و جوانان ايران آنچنان بود كه دكتر علي شريعتی و مرتضی مطهری از آن بعنوان «حالت نيمه مرده و نيمه زندهء مذهب و وضعيت بسيار بسيار خطرناك آن» ياد كرده اند (5).
در چنان شرايطی، وقتی دكتر علی شريعتی با زبانی شعرگونه و شورانگيز از «پروتستانتيسم اسلامی» ياد كرد و از «مذهب عليه مذهب» يا از «پدر - مادرها! ما متهميم» و از «شيعه، يك حزب تمام» سخن گفت، ناگهان باورهای سنگ شده و سُنـّتی شيعه، از درون منفجر شد و بعد، چون آواری هستی فكری جوانان و دانشجويان ما را در خود گرفت.
در آن فضای شعر و شور و افسانه و افسون، روشنفکران معروف و لائیک ما (مانند دکتر علی اصغر حاج سید جوادی) نیز ضمن پیش بینی «طلوع انفجار» (6)، انقلاب حضرت محمد را «بزرگترین انقلاب تاریخ بشر» و پیام محمد را «پیام یک انقلابی کامل عیارِ زمینی» می دانستند و لذا «بازگشت به سرچشمه» (اسلام) را توصیه می کردند رهبران جبههء ملّی و مليّون ايران در كربلای 28 مرداد سينه می زدند و از تدوين يك فلسفهء ملّی، معقول و معاصر بازماندند. شماری از «انديشمندان حکومتی» نيز در غوغائی از تملّق ها و بزرگ نمائی های تاريخی، و در گرايش درونی به «آفاق تفكر معنوی اسلام ايرانی»، راهِ «يوسف گم گشته»ی انقلاب آينده را هموار می كردند.
* * *
من به تحليل های عاميانهء ماركسيستی و تئوری های ساده انگارانهء « اختناق سياسی = انقلاب» اعتقادی ندارم چرا كه تحولات سياسی در كرهء جنوبي، برزيل و خصوصاً اسپانيا، شيلی و آفريقای جنوبی نشان می دهند كه اين كشورها - عليرغم مشكلات عظيم سياسي و تنش های عميق اجتماعی - توانستند بدون انقلاب از حكومت های فردی و استبدادی به آزادی و دموكراسی سياسی سير نمايند. بهمين جهت ادعای اینکه «انقلاب اسلامی، محصول اختناق سیاسی رژیم شاه» و یا «محصول کودتای 28 مرداد 32 بود» بنظر من، تنها برای ساده کردن مسئله و نوعی فرافکنی و فرار از مسئولیت کسانی ست که «آتش بیارِ معرکهء انقلاب» بودند.

[+] ادامــهء متن کامل


Thursday, January 25, 2007

امام زاده ها مــردگان هيـچ کاره


داستان گريه و زاری به کشتگان کـربـلا!!!



Kasravi



شادروان « احمــد کسـروی » پـژوهشـگر ژرف انديش تاريخ ايـران و اسلام ماجرای عاشورا را با زبانی ساده چنين بيان می کنــد:
امام زاده ها مــردگان هيـچ کاره
داستان گريه و زاری به کشتگان کـربـلا!!!
پس از آنکه رُخ داده از گريستن چه سود توانــد بـود؟!
يک داستانی را عنوان کردن و بزم های سوگواری بر پا گردانيدن ، گريستن و گريانيدن با خرد چه می سازد؟!
حسين بن علی به طلب خلافت برخاست و نتوانست کاری از پيش برد ، ليکن مردانگی بسيار ستوده ای از خود نشان داد و آن اینکه زبونی ننموده ، کشته شدن خود و فرزندان و يارانش را از گردن گذاردن به " يـزيد " و " ابن زياد " بهتر دانسته ، مردانه پافشاری کرد و خود و پيروانش کشته گرديدند. اين کار او بسيار ستوده بوده ، ولی هر چه بوده ، بوده ؛ هزاروسيصد سال گريستن چه معنی دارد؟ به آن نمايش های بسيار بی خردانه مُحرم و صفر چه توان گفت؟!
سران شيعه در آن کوشش های سياسی خود پروا هیچ نکرده ، هر چه خواسته کرده اند ولی ما آيا می توانيم چشم از کارهای سرا پا زيان ايشان بپوشيم؟!
داستان هائی که در کتاب های شيعی ، دربارهً کشاکش علی ابن ابيطالب با ابوبکر و عُمر نوشته اند همه دروغ و همه ساختگی است.

Wednesday, January 24, 2007

شادخواری و شادزيستی


«به یزدان که گر ما خِرَد داشتیم
کجـا ایـن سرانجام بـد داشتیم؟»


واقعهً کربلا

بررسی دقيق " واقعه کربلا "، بروشنی نشان می دهد که "در قيام(؟)امام حسين" نيز انگيزه های مردمی و مترقی ، بسيار اندک بوده اند. قابل ذکر است که در تمامت دوران سياه حکومت ظالمانه " معـاويــه "(پدر يزيد) - حدود بيست سال امام حسين روابط دوستانه و "محترمانه"ای با وی داشت.
نظريه پردازان " تشيع سرخ علوی " (از جمله دکتر شريعتی و ...) که معاويه را " نماينده اشرافيت تاريخی " و " مرکز و مظهر ارتجاع سياسی " دانسته اند – عمداً – در اين باره سکوت می کنند که در سفرهای معاويـه به مکه و مدينه، امام حسين اولين کسی بود که همواره به " پيشواز " معاويه می شتافت و " نمايندهً اشرافيت تاريخی " و " مرکز مظهر ارتجاع سياسی " را درآغوش می گرفت. با چنين مناسبات و روابط " دوستانه "ای بود که عليرغم خواست توده ها – در خلع معاويه و سرنگونی حکومت بنی اميـه – امام حسين می گفت: " ميان من و معـاويه عهدی است که آنرا نقض نمی کنم. بنابراين تا معـاويه زنده است من (امام حسين) عليه او مبارزه و طغيان نمی کنم.
امام حسين در نامه ای به معـاويه تاکيد کرد که: " من خواهان نبرد يا مخالفت با تو نيستم " و از اين رو به ياران خويش گفت: " تا معاويـه زنده هست بايد هر يک از شما "خانه نشينی" را پيشه خود سازد "
در برابر اين "آرامش" و "حُسن تفاهم" بود که امام حسين – همواره – از کمک های مالی فراوان و از "رشوه" های هنگفت معاويه برخوردار می شد.
ما باید خود را از این سُنّت خون و خشونت، از این آئین های عزا و مرثیه و مرگ و شهادت رها سازیم و با الهام از فرهنگ شاد نیاکان باستانی مان آینده بهتری برای ملّت های خود بسازیم.
برای رسيدن به آزادی و جامعه مدنی، ابتداء بايد از اين "جغرافيای خون و جنون" گريخت!
از درون اين دستگاه فرتوت فكرى ـ مذهبى و از درون اين امام زاده بازى هاى سياسى ـ مذهبى،
ما نمى توانيم به تجدد و جامعه مدنى و آزادى و دموكراسى برسيم.
جامعهء ما تا زمانی که از اين صحرای کربلای احساس و انديشه، از اين فلکلورعزا و مرثيه و زاری، از اين "دينخوئی" و بردگی روحی و از اين دُور باطل ايدئولوژی اسلامی بيرون نيايد، نخواهد توانست جايگاه شايستهء خود را درجهان شتابان و پيشرفتهء امروز، بدست آورَد .
اين فرهنگ عزا و شهادت و عاشورا، قرن هاست که انسان ايرانی را دچار "از خود بيگانگی "وعدم تعادل کرده است .
انسانی که بجای "سر"، همواره با "دل"ش می انديشد. انسانی که هميشه "آينده" را در نابودی "حال" جستجو کرده است .

آنهمه جشن و اميد و تلاش و شادخواری و شادزيستی در فرهنگ ايران پيش از اسلام،
برای ما ايرانيان، ذخائر ارزشمندی برای رسيدن به يک ايران مدرن، شاد و سرفراز، بشمار می روند.


«ملاحضاتی در تارِخ ايران، اسلام و "اسلام راستين"» علی ميرفطروس

Saturday, January 20, 2007

انقلاب اسلامی ایـران


علی میرفطروس
تأمّلاتی دربارهء «انقلاب اسلامی ایران»!
(بخش نخست)



* نوعی ماهیّت گرائی مطلق در ارزیابیِ رژیم شاه (بعنوان یک رژیم وابسته) روشنفکران و رهبران سیاسی ما را از درک تضادهای محمدرضا شاه با دولت های اروپائی و آمریکائی بازداشت.

* انقلابِ ایران، شاید نالازم ترین و غیر ضروری ترین انقلاب در تـاریخ انقلاب های دو قـرن اخــیر
بود.
* بر بستر یک بی بضاعتی فکری و بی نوائی فلسفی، هر کس «یوسف گمگشته» ی خود را در «کـنعانِ» اندیشه ها و ایدئولوژی های ضد تجدّد می یافت و در فضائی از اسطوره و وهم و خواب و خیال زمـزمه می کرد: « من خواب دیده ام که کسی می آید!».


اشاره:
انقلاب 57، حکایت پایان ناپذیری است که همروزگاران ما فراوان دربارهء آن نوشته اند و آیندگان نیز از آن خواهند نوشت.
تحلیل های رایج از چگونگی برآمدِ انقلاب یا علل و عوامل آن، عموماً، ماهیّتی سیاسی- ایدئولوژیک داشته و بیشتر در خدمت توجیه یا تبرئهء «اصحاب دعوی» می باشند تا در جهت حقیقت گوئی و روشنگری تاریخی.
مقالهء حاضر، تأمّلاتی است دربارهء برخی جنبه های رویداد بزرگی که - درست یا نادرست- «انقلاب اسلامی» نامیده می شود. انتشار این «تأمّلات» در سال های دور، با توجه به رونق ایدئولوژی های انقلابی، برای بعضی روشنفکران و رهبران سیاسی ما «ناگوار» بود امّا، اینک – با پیدایش روشنفکران و رهبرانی که «مصالح ملّی» را بر «منافع حزبی و ایدئولوژیک» ترجیح می دهند - امیدوارم که انتشار این «تأمّلات» باعث تأمّل و تفکر تازه ای گردد.
از دوست عزیزم آقای عباس احمدی (مزدک)، مسئول سایت های «بی پایان» و «ایران آرا» که تأمّلات زیر را از خلال گفتگوها و مقالاتم استخراج و تنظیم کرده اند، صمیمانه سپاسگزارم
ع. م


powered by
BubbleShare
-


انقلاب اسلامی ايران دگرگونی های ژرفی در عرصهء سياست، فرهنگ، اخلاق و رفتارهای اجتماعی در ايران بوجود آورده و بار ديگر سئوالات مهمی را در برابر مردم و خصوصاً روشنفكران ما قرار داده است: «چرا انقلاب؟»، «چرا آيت الله خمينی؟»... و «چه بايد كرد؟»...
انقلاب اسلامی ايران شايد نالازم ترين و غيرضروری ترين انقلاب در تاريخ انقلاب های دو قرن اخير بود زيرا بیشتر انقلاب های دو قرن اخير در اوج انحطاط اقتصادی و زوال اجتماعی روی داده اند، در حاليكه انقلاب 57 در دوران رشد اقتصادی و رونق مناسبات اجتماعی بوقوع پيوسته است. از اين گذشته، وقوع دو رويداد عمدتاً غيرمذهبی (لائيك) يعنی انقلاب مشروطيت (1906) و جنبش ملی كردن صنعت نفت در ايران (1950) ابهامات و تناقضات موجود در چرائی ظهور خمينی و وقوع انقلاب اسلامی را دو چندان می كند.
دربارهء انقلاب 57، سال ها پيش، مسائلی را طرح كرده ام (ديدگاه ها، 1993، صص 91-102) اينك با اشارهء كوتاه به آن مسائل، مي توان ملاحظات يا پرسش های تازه ای را مطرح كرد:
ابتداء بهتر است که دربارهء خصلت «اسلامی» یا «غیراسلامیِ» انقلاب ایران اشاره ای کنیم. می دانیم که قبل از پیدائی خمینی و «جمهوری اسلامی»، جامعهء ما، بطور مشخص، سه رویداد مهم سیاسی – اجتماعی را پشت سر گذاشته بود:
اوّل: انقلاب مشروطیت.
دوّم: جنبش ملّی کردن صنعت نفت.
سوّم: شورش 15 خرداد 42.
ادامــهء متن کامل[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~