Thursday, April 09, 2009

افسانه بافی های تاریخی


مغلطه ها و مغالطه های آقای بهرام مشیری




باتوجّه به اینکه برخی افرادمنسوب به «جبههء ملّی» برای نقد کتاب «آسیب شناسی یک شکست» به سخن فردی بنام «استاد بهرام مشیری»!! استناد می کنند، لازم دیدم که پاسخ به سخنان بهرام مشیری را ( به نقل از یکی از برنامه های تلویزیون پارس) خدمت تان بفرستم تا دوستداران تاریخ ایران بدانند که « استاد این افراد» مانند خودِ آنان، تا چه پایه از تاریخ ایران بی اطلاع است.
پاينده ايران
همايون محمدی

مغلطه ها و مغالطه های آقای بهرام مشیری

بازیِّ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
آنکس که عرض شعبده با اهل راز کرد
(حافظ)

من نمی دانم که آقای مهندس بهرام مشیری، تحصیلاتش چیست؟ و «مهندس» در کدام رشتهء دانشگاهی است، (طبق سایت مبارک،ایشان ظاهراً «افسر اخراجی ارتش [شهـربـانی - در يکی از کلانتری های شهرستان مراغه در آذربايجان] و متخصّص در امور «هیروشیما» هستند!!!) اینکه این دو شغل چه ربطی با تاریخ و فرهنگ ایران یا «سرزمین جاوید» دارد؟ اللــهُ اعلَم!، ولی، در هرحال ،این فرد، « پدیده»ای است دیدنی و شنیدنی که چنان ذوبِ در افسانه بافی های تاریخی شده که ظاهراً زمام عقل و منطق واندیشه را رها کرده است:
کارِ جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی: تو هم بیا که تماشای ما کنی!
آقای مهندس مشیری، علاوه بر «ساخت و ساز»های دیگر، ظاهراً استادِ مُغالطه نیز هست و می دانیم که مغالطه به منظور شُبهه انگیزی و به غلط انداختن مخاطب است. از آخرین مطالعه های آقای بهرام مشیری این است:
ایشان در نقد کتاب استاد جلال متینی و سلسله مقالات دکتر علی میرفطروس دربارهء دکتر محمّد مصدّق، «افاضه» کرده که:
1- «اصلاً این آقای دکتر متینی کیست؟ چند تا کتاب نوشته؟ مگر می شود که آدم رئیس دانشکدهء ادبیّات مشهد باشد امّا حتّی یک کتاب ننوشته باشد و ...».
نمی دانم که آقای مشیری، خود، چکاره است؟ و تا حال چند کتاب و تحقیق ارزشمند منتشر کرده که اینک به طلبکاری از استادی مانند دکتر جلال متینی نشسته است؟! از این گذشته: آقای مشیری، ایکاش سری به کتاب «فهرست مقالات» استاد ایرج افشار، می زد تا فهرست نام بیش از صد مقاله و تحقیق ارزشمند استاد جلال متینی را می دید. از این گذشته، قریب 26 سال انتشار فصلنامهء معتبر «ایران نامه» و «ایرانشناسی» توسط دکتر جلال متینی، خود، یک گنجینهء عظیم تاریخی و فرهنگی است. چرا و چگونه است که آقای مشیری، اینهمه را ندیده است!؟ این کینه ها و دشمنی های آخوندی با فرهنگ و فرهنگسازان ایران از کجاست و چراست؟
2- آقای مشیری،مدّعی است که: «اصلاً دکتر علی میرفطروس را نمی شناسد و اصلاً نمی داند کی هست و چه نوشته است و ...؟»


واقعاً چگونه ممکن است که فردی مانند بهرام مشیری، سال ها در همین لس آنجلس زندگی کرده باشد و سری به کتابفروشی – مثلاً «شرکت کتاب» زده باشد و در بخش مخصوص ِآثار دکتر میرفطروس، بیش از 10 کتاب چاپ شده و تجدید چاپ شدهء ایشان را ندیده باشد!؟ حتّی کتاب بسیار معروف «حلاّج» را که تاکنون بیش از 15 بار تجدیدچاپ و منتشر شده است! در رابطه با این «بی بصری»ی آقای مشیری است که سعدی گفته است:
- «تو که چراغ نبینی، با چراغ چه بینی؟!»
امّا از قدیم گفته اند که: «دروغگو کم حافظه است»، چگونه است که آقای مشیری در یکی از برنامه های اخیر خود از دکتر میرفطروس بعنوان «نویسنده و انسانی شریف» یاد می کند، ولی حالا می گوید: وی را نمی شناسد و کتابی از ایشان نخوانده است!!
آقای مهندس بهرام مشیری، مدّعی است که: برخلاف نظرِ آقای میرفطروس، نویسندگان تاریخ یعقوبی و اخبارالطوّال، ایرانی نیستند بلکه عَـرَب می باشند و ...
باز هم – ایکاش – آقای مهندس، سری به فرهنگ های دم ِ دستی می زد تا می دید که احمدبن یعقوب اصفهانی معروف به یعقوبی اهل اصفهان بوده است و نه عَرَب!!. همچنین: با نیم نگاهی به همین فرهنگ ها، آقای مشیری می دید که: ابوحنیفهء دینوری (نویسندهء اخبارالطوّال) اهل ِ دینور Dinvar کرمانشاهان بوده و با آنکه کتابش به زبان عربی است، امّا سرشار از حسّ وطن دوستی و ایران پرستی می باشد.
امّا عجیب ترین مغالطهء آقای بهرام مشیری،اینست که مدّعی است:
- «حملهء چنگیزخان مغول به ایران، باعث رونق هنر و حرفه و تاریخ نویسی شده است ،مثل کتاب تاریخ جهانگشای جوینی و ...» این حرف آنچنان مسخره است که به سبک رفسنجانی و شرکاء بگویم: استقرار جمهوری اسلامی در ایران، باعث رونق هنر و فرهنگ و تاریخ نویسی در این کشور شده است!!
آقای مشیری – باز – اگر نگاهی به کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران، نوشتهء دکتر علی میرفطروس، می کرد در صفحات 17-20 همین کتاب می دید که حملهء مغولان چه نتایج شوم و هولناکی بر تکامل تاریخی و فرهنگی ایران باقی گذاشته است. در عرصهء تاریخ و فرهنگ و هنر، همین «تاریخ جهانگشای جُوینی»ِ (مورد اشارهء آقای مشیری) می نویسد:
- « مدارس ِ درس، مُندرس، و عالِم علم، مُنطمس (نابوده شده) و طبقهء طلبه (استادان و دانش پژوهان) در دستِ لگدکوب حوادث، متواری ماندند، هنر، اکنون همه در خاک طلب باید کرد».
گفتنی است که – باز- برخلاف افاضات آقای مشیری: فرزندان چنگیزخان مغول هم نه تنها به رونق فرهنگ و تاریخ و تاریخ نویسی کمکی نکردند بلکه مثلاً به دستور هلاکوخان مغول، کتاب های کتابخانهء عظیم خزانه حکمت و خانهء فلسفه را (که حاوی هزارها جلد کتاب تاریخی، علمی و فلسفی بود) به دجله ریختند و آنچه کتب قطور بود – بجای آجر - در ساختن آخور ِاسبان مغول ها بکار بردند و جعبه های کتاب را هم تبدیل به کاهدان کردند (ملاحظاتی در تاریخ ایران، دکتر علی میرفطروس، ص35).
عطا ملک جوینی (نویسندهء تاریخ جهانگشا) در پایان گزارش خود از حملهء مغول ها به ایران، جملهء جانسوزی دارد که اشاره ای به علاّمه هائی مانند آقای بهرام مشیری می باشد. عطا ملک جوینی
می گوید:
-« اکنون بسیط زمین- عموماً – و بلاد خراسان – خصوصاً – خالی شد. کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند ... هر خَسی، کسی، هر آزادی، بی زادی (بی توشته ای) و هر رادی، مردودی و هر دستاربندی، بزرگوار دانشمندی ... » (تاریخ جهانگشا، ج 1، صص 3-5، به نقل از ملاحظاتی در تاریخ ایران، دکتر علی میرفطروس، چاپ چهارم).

گفتیم که معنای اصلی مغالطه، غلط گفتن به منظور شُبه افکنی ِ خواننذه یا شنونده است ،نمونهء دیگری از مغالطه های آقای بهرام مشیری اینست که در نقد مقدّمهء کتاب «آسیب شناسی یک شکست»، گفته است:
-«در عبارتِ «شخصیّت های دلپذیرمان آنچنان پاک و بی بدیل و بی عیب اند که تن به «امامان معصوم» و « قهرمانان صحرای کربلا می زنند»... فعل «تن زدن» غلط است، زیرا «تن زدن» یعنی: «از زیرِ کار دررفتن» و ... روشن که آقای مشیری- باز - با شُعبده بازی، دو مفهوم «تن زدن» و «تن به کسی زدن» را با هم خِلط یا مغالطه کرده است زیرا «تن به فلانی زدن»، یعنی: «پهلو به فلانی زدن» یعنی: حریف و همسنگ با کسی بودن ...
نمونهء دیگری از دانش عمیق آقای مهندس بهرام مشیری!!!، در«دستور زبان فارسی» است، برای نمونه: وی – بارها – در برنامه های خود از «عمَله جات ِ استبداد» یاد کرده است و در اینهمه مدّت کسی نبود که بگوید: استاد مشیری! هر اکابرخوان ِ زبان فارسی می داند که «عمَلَه» جمع ِ«عامل» است و «عمَلَه جات» ،جمع ِ در جمع ِ در جمع است و.....غلط!
با این سطح از سواد و دانش و معرفت، ایکاش آقای مشیری، اوّل برود کمی دستور زبان فارسی یاد بگیرد و بعد، از استادانی مانند دکتر جلال متینی و دکترعلی میرفطروس، صحبت کند!

*****




این ها، فقط چند نمونه از شعبده بازی های کسی است که می خواهد مُعرّف تاریخ و فرهنگِ « سرزمین جاوید» (ایران) باشد! ... اگر همهء سینه چاکان مرحوم دکتر مصدّق، همین شعبده بازها هستند، پس باید گفت: بدا به حال مرحوم مصدّق! وای به حال ایران! وای به حال ما!



Labels: , , , ,

Wednesday, August 08, 2007

1 - مشـروطيـت


تأمّلاتی دربارهء جنبش مشروطیّت

عـلـی ميـرفطـروس

(بخش اوّل)



شکست ایران در دو جنگ با روسیه در اوایل قرن نوزدهم و تحمیل معاهده های اسارت بارِ «گلستان» و «ترکمن چای» که در نتیجــهء آنها، 17 شهر قفقاز و نیز بعضی از شهرهای شمال شرقی، از ایران جدا و ضمیمـهء خاک روسیه شدند، در واقع باروتی بود که حس نهفتــهء ملیِ ایرانیان را منفجر کرد و برای اولین بار جامعــهء ایران و خصوصاً روشنفکران ایران را با «چرا؟» و «چه باید کرد؟» روبرو ساخت. برای اولین بار، ایرانیان وطن دوست متوجه شدند که برخلاف اعتقاد آیات عظام، با آیه و استخاره و دعا و روضه نمی توان به جنگ توپ و تفنگ های «کفّار» رفت. جامعــهء ایران و خصوصاً روشنفکران ایران، عامل اصلی این دو شکست اسارت بار را، هم در حکومت مطلقــهء ایلی و بی تدبیری سیاسی قاجارها می دانستند و هم در سلطــهء بلامنازع علمای مذهبی می دیدند که در واقع «یارِ غار» حکومت و آتش بیارِ جنگ های ایران و روسیه بودند و با هرگونه نوآوری و نوسازیِ اجتماعی - سیاسی مخالفت می کردند.

جنبش مشروطيت (1906) بعنوان بزرگ ترين جنبش اصلاح طلبانــهء تاريخ معاصر ايران براساس قانون و حاكميت مردم استوار بود.


جنبش مشروطیت ایران، در حقیقت تبلور اجتماعی مقابلــهء «بدعت» (تجدّد) با «سُنّت» (شریعت) بود. متفکران مشروطه برای اولین بار کوشیدند تا «رعیّت» را به «ملّت» و «هویّت ملّی» را جایگزین «هویّت اسلامی» نمایند. از این دوران است که ما از یک «جامعــهء ایلی» به یک «جامعــهء ملّی» متحوّل شدیم.

فضای عمومي جنبش مشروطيت، اساساً يك فضاي غيرمذهبي و غيراسلامي بود.

ادامـــــهء متن کامـل[+]در «بی پـايـان»


تأمّلاتی دربارهء جنبش مشروطیّت (بخش دوّم [+])



!+!+!+!+!+!+!




بـرگی از تـاريـخ ِ معـاصـر ايـران





پـاسخ به "اُستـاد" راميـن کـامــران به زبان سـاده


Labels: ,

Saturday, May 05, 2007

دکتـر مـصــدّق - 2


دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست


علی میرفطروس
(بخش دوّم)



* مصدق - که سالها پیش، رضاشاه، تقی زاده و رزم آرا را بخاطر انعقاد قرارداد با کمپانی های نفتی به «سازش» و «خیانت» متهم کرده بود - در بیم از اتهام سازش و خیانت و آلوده شدن «وجاهتِ ملّیِ» خود - با بن بست مذاکرات، می کوشید مانند یک «قهرمان مظلوم» ظاهر شود.


Mosadegh+Kashani

* کارل پوپر، وظیفهء یک سیاستمدار صدیق را خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختی هایش می داند و می گوید: در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف باز می مانـَد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار، کناره گیرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد.

* بقول محمّد علی موحّد: «انتخابات دورهء هفدهم، انتخاباتی بود که هم، درماندگی مصدّق را در برابر نیروهای مخالف، فاش ساخت، و هم بسیاری از سران جبههء ملّی را رو در روی هم قرار داد ... این انتخابات، ابرِ بلائی بود که مایهء خفّت و سرشکستگی دکتر مصدّق گردید».

* حائری زاده (از بنیانگذاران جبههء ملّی) طی نامه ای به دبیر کلّ ِ سازمان ملل، دکتر مصدّق را به پایمال کردن حقوق بشر متهم نمود که «هیچگونه آزادی عمل و عقیده ای برای هیچکس باقی نگذاشته و در سایهء قدرت پلیسی و نظامی، مخالفین خود را زندانی و مطبوعات آزاد را توقیف کرده است».

... که عشق، آسان نمود اوّل،
ولی افتاد مشکل ها!


ادامــهء متن کامل بخش دوّم [+]

دکتر محمّد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست - بخش سوّم[+]

!+!+!+!+!

نسل ِ آینده ی ایران را بیش از این گمراه نکنیم


بانو شیرین طبیب زاده، سردبیر دو ماه نامهء روزنه در کالیفرنیا، در نامه یی به سردبیر روزنامک، نوشته یی با عنوان «نسل ِ آینده ی ایران را بیش از این گمراه نکنیم» برای خوانندگان روزنامک فرستاده اند.

ایشان در نوشته شان به بررسی بندهایی از کتاب دکتر متینی پرداخته است. ارزش این نوشته برای بچه های درون میهن، بسیار است، چراکه دسترسی به این کتاب ندارند و بانو طبیب زاده با تیزبینی، مهم ترین بخش های این کتاب را بررسی کرده که به خوبی درون مایهء کتاب دکتر متینی را به خواننده نشان می دهد.

متن کامل را در «روزنـامک» بخـوانيــد[+]

Labels: , ,