Saturday, May 19, 2012

فتوا با خرد انسان سازگار نيست

مردو آناهيد


اين آخوند، که مانند همه‌-ی واليان اسلام تشنه به خون ِ جوانانِ ايرانی است، خواننده‌-ی گُستاخ را مرتد خوانده و راه را برای کشتن او باز کرده است. بيشترين روشنفکران و آزادانديشان، اين حکم را نادرست و ناجوانمردانه دانسته‌-اند و از آزادگی‌-ی اين خواننده پشتيبانی کرده‌-اند. سخن از آزادی‌-ی ديدگاه و انديشه نيست. سخن از خونآشام بودنِ خليفه‌-ی الله هم نيست. سخن از اين است که؛ "شريعت اسلام خرد ِ مسلمانان را می‌سوزاند" و از آنها جانوری پست‌-تر از گُـراز می‌پروراند.

اگر بينش ِ همگان، به پديده‌-ای زهراگين و زشت آلوده بشود، روشنگران هم آن زهر و زشتی را نديده می‌گيرند. در درازای زمان زهر و زشتی‌-ی آن پديده در زندگانی‌-ی مردم آميخته می‌گردد. هر زشتی و ناخوشی که در زندگانی‌-ی مردم آميخته بشود بخشی از زيبايی‌ها و خوشی‌های جامعه به نيستی می‌گرايد. مردمانی، که با زشتی و پستی خو بگيرند، ناخواسته از زشتکاری و پسماندگی‌-ی ديگران هم آزرده نمی‌شوند. بر چنين مردمانی، هميشه، زشتکاران و ستمگران حکمرانی می‌کنند. مردمان ِ ستم پذير به دروغ پناه می‌برند. در جامعه‌-ی پناهندگانِ دروغ هيولای ترس بر همگان سايه می‌افکند و مردمان، در نازندگی، زيست می‌جويند.

واليان ِ اسلام، خرد و وجدان ِ پيروان را در تاريکسرای ايمان به بند می‌کشند و پيروان را، به ابزاری ستمگر، دگرگون می‌سازند. شريعتمداران، به مانند خرچنگی زهرآگين، بر پشت پيروان سوار و بر آدميان ستم می‌رانند. افزون بر اين، پيروان با خاکساری و پستی، از اين خونآشامان، درخواست حکم می‌کنند.

کسانی که خرد و وجدان خود را به شريعتمداران بسپارند، آنها ننگ و نام يا زشتی و زيبايی را نمی‌شناسند. در شريعت اسلام، "الله" مسلمانان را از "عَلَق: (خون ِ گنديده) يعنی نابخرد خلق کرده است. آنها توان ِ شناسايی خوب و بد را ندارند. از اين روی آنها از سوی شبانی به نام فقيه يا مُفتی رانده می‌شوند. مفتی، که خردش در ايمانش سوخته است، برای مسلمانان ِ با ايمان، فتوا می‌دهد، پيروان هم محکوم به اجرای اوامر آن خردسوخته هستند. کسانی که حکم فتوا را، به گونه‌-ای، می‌پذيرند، آنها به کردار پديده‌-ی خرد را در انسان رد می‌کنند. اين مسلمانان از بودن ِ مفتی، که او فتوا می‌دهد، ننگ ندارند. زيرا آنها خود را هم نادان می‌دانند. نمونه: در همين دوران، که هر مسلمانی هم خود را آگاه می‌پندارد، يک خواننده‌-ی ايرانی در آوازش به پسماندگی و درماندگی‌ی حکومت اسلامی و تاريک انديشی‌-ی مسلمانان ايران اشاره کرده است. در پی آيندِ اين آواز برخی از مسلمانان ِ با ايمان، که چهره‌-ی زشت ِ خود را، در آيينه‌-ی سخنان اين خواننده ديده‌-اند، سخت برآشفته و حُکمِ او را، از آخوندی فرومايه-تر از خود، درخواست کرده‌-اند. اين آخوند هم، که مانند همه‌-ی واليان اسلام تشنه به خون ِ جوانانِ ايرانی است، خواننده‌-ی گُستاخ را مرتد خوانده و راه را برای کشتن او باز کرده است. بيشترين روشنفکران و آزادانديشان، اين حکم را نادرست و ناجوانمردانه دانسته‌-اند و از آزادگی‌-ی اين خواننده پشتيبانی کرده‌-اند. در اين جا سخن از آزادی‌-ی ديدگاه و انديشه نيست. سخن از خونآشام بودن ِ خليفه‌-ی الله هم نيست. سخن از اين است که شريعت اسلام خرد ِ مسلمانان را می‌سوزاند و از آنها جانوری پست‌-تر از گُـراز می‌پروراند. زيرا هر جانوری توان و هوش آن را دارد که بتواند، برای زندگانی‌-ی خودش، خوب و بد را شناسايی کند. هيچگاه ديده نشده است که جانوری، در هر پَستی که باشد، به فتوای درنده‌-ای نياز داشته باشد. اگر اندکی ژرف-تر به داستان ِ فتوای آدمکشان بينديشيم، شايد بتوانيم نابخردی‌‌-ی مسلمانان را به روشنی ببينيم. خون آشامانی که پسماندگی‌-ی خود را از زبان يک خواننده شنيده و از نادانی‌های خود به خشم آمده‌-اند خود را پست‌-تر از آن می‌دانند که بتوانند در پيرامون ِ پديده‌-ای انديشه کنند. پس اين نابخردان از گرگ-هایِ گله دار می‌خواهند تا حکم گستاخی‌-ی خواننده را به آنها امر کند. آن آيت الله که، در برابر اين همه گوسپند، خود را شبان می‌پندارد، برای خشنودی‌-ی الله و ترساندن ِ گستاخان و از همه زشت‌-تر برای نشان دادن ِ نيروی چوب بدستان ِ گله دار، نه تنها اين خواننده‌ را مرتد می‌نامد وآنکه او کسانی را سزاوار ِ مرگ می‌شمارد که آنها دروغ‌های واليانِ اسلام را نپذيرند. بايد اشاره کنم که

در شريعت اسلام مسلمانی را مرتد می‌نامند که به "توحيد" يا به "نبوت" شک کرده باشد، يعنی "لا اله الا الله" را يا "رسالت محمد" را رد کند. مسلمانانِ سُنی، به درستی، بنياد امامت را دروغ و شيعيان را مُشرک می‌دانند، آنها از ديدگاه شيعيان مُرتد شمرده نمی‌شوند!؟

به هر روی از ديدگاه آزادگان: مسلمانانی که از اوامر مفتی، يعنی از فتوا، ننگ ندارند، به راستی کورانديش هستند. زيرا آنها يک آخوند را، که در پسمانده‌-های اسلام فرو رفته است، عالم بر همه چيز می‌پندارند، از اين هم ننگين‌-تر، آنها اوامر او را، کورکورانه، انجام مي دهند. کسی که از آخوند فتوا می‌خواهد يا او شياد است، که می‌خواهد از نادانی‌-ی مسلمانان به کژی سود ببرد، يا خود او هم خردسوخته است که از نابخردی خود را پست‌-تر از يک جانور می‌داند. آن کس که فرمان ِ کشتن را می‌پذيرد و در انجام آن می‌کوشد "گر چه آدم می‌نمايد گرگ است" او از آدم بودن به ابزاری خونريز دگرگون شده است. او مسلمانی است با ايمان که از سرشت آدمی چيزی در وجودش نمانده است. گر چه در شريعت اسلام مسلمانان همه عبد يا برده‌-ی الله هستند و بايد کورکورانه اوامر الله را انجام دهند، با اين وجود شبانی هم با چوبدستی بر آنها گماشته شده است که پيش آمدهای تازه يا ناگهانی را به سودِ اسلام و به زيان گوسپندان برگرداند. احکام شريعت، چندان گسترده نيستند، هر مسلمانی می‌تواند آنها را در کمتر از يکسال فرا بگيرد. با اين وجود واليان اسلام همين اندک هوش را هم از مسلمانان گرفته‌-اند و آنها را با ريسمانِ دروغ به فقيه‌-ای بند کرده‌-اند. مسلمان با هر دانشی که آموخته باشد بايد احکام شريعت را از يک فقيه دريافت کند. زيرا احکام شريعت تا آن اندازه پسمانده هستند که هر کودکی هم می‌تواند به پستی‌-ی آنها پی ببرد. اين است که آخوندی بايد، با دروغ و شيادی، با تفسير، پسماندگی و زشتی‌های شريعت را بپوشاند. شگفتی در اين جاست که مسلمانان هم، با هر دانشنامه‌-ای که داشته باشند، باور دارند که همه‌-ی مردم نفهم هستند و هيچکس نمی‌تواند، بدونِ عمامه، احکام و حکمت الهی را بفهمد.

درست است که واليان اسلام نمی‌توانند همه‌-ی پيروان را فقيه و مجتهد کنند. ولی آنها به درستی توانسته‌-اند همه‌-ی پيروان را نادان بپروانند. اگر اين پيروان، نادان پرورده نشده بودند که يک آخوندِ خردسوخته نمی‌توانست خوب و بد را به آنان امر کند و آنها هم گوسپندوار اطاعت کنند.


مـردو آنـاهيــد
نوزدهم می ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels:

Tuesday, May 15, 2012

سراب وا اسلاما ی سبز!...

سروش سکوت



راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟!

چند روزی از انتشار آهنگ "نقی" شاهین نجفی و بازخوردها و واکنش های گسترده به آن می گذرد؛ از "توهم ِ توهین" شاهین به چیز و کس نامعلوم و نادیده و نابوده-ای بنام "مقدسات" تا فتوای قتل وی از سوی مروجان مرگ حکومت اسلامی... اما آنچه بیش از هر چیزِ دیگری "باز هم" نمایان شد، "دُم ِ خروس ِ دروغ" اصلاح طلبان و سبزها بود، که باز هم نمره-ی این جماعت را به "زیر صفر" رساند و کشاند. اینها که خودشان خوب می دانند در اثر تیز و خشم آگین و طنزآلود شاهین، نه اثری ار توهین است و هرچه بوده فقط بازگو کردن مباحث اجتماعی و به ویژه خرابی های یک سال اخیر بوده که اتفاقا خود این اصلاح طلبان هم در آفرینش و پیدایش آن تاثیر بسزایی داشته-اند. این بار هم در میان ندای "وا اسلاما" و "بستن دخیل بر ضریح اسلام" سبزهایی همچون "سید مجتبی واحدی" در واکنش به اثر کاملا اعتراضی شاهین نجفی، مغلطه-ای جز پنهان سازی موارد دیگر شعر اعتراضی شاهین به همه چیز و همه کس، حتا اپوزیسیون (به ویژه آنجا که می گوید: راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟!) وجود نداشته است.

شاهین نجفی، این بار هم زیرکانه، عملکرد افتضاح اصلاح طلبان مدعی آزادی را غلغلک داد و آنها نیز خودشان، خودشان را رسوا کردند.

اینکه شاهین نجفی در جایی از "سیاسیون فسیلی تو غربت" یاد می کند، به مزاق آن بخش اپوزسیون که سی و سه سال است فقط شعار داده-اند و هیچ کار اجرایی و عملی نکرده-اند و حتا قدرت پشتیبانی از یک آدم نیازمند یا یک پناهنده-ی دردمند را ندارند و آن وقت مدعی برانداختن یک رژیم سرکوبگر هستند و سی و سه سال است تنها مبتلا به روزمره-گی و روزمرگی شده-اند، خوش نیامده است و این بخش هم از مغلطه-ی مُضهک "توهین به عقاید دیگران" سو استفاده کرده-اند! نجفی، در این زمانه-ای که دروغ حتا در میان اپوزیسیون روزآمد و کارآمد شده، صرف نظر از خوشایند یا بدآیند کس یا جریانی، واقعیت ها را در عریانی ِ راستی در آهنگ "نقی" بیان کرده است. شاید اگر شاهین نجفی هم مثل خیلی از سیاسیون گرفتار خودسانسوری و دل بسته به "روزمرگی مبارزاتی"، فقط به نکوهش سیستم جمهوری[حکومت] اسلامی می پرداخت، این همه واکنش به یک آهنگ پیش نمی آمد تا آنجا که حتا فتوای قتل این هنرمند نوگرا را صادر کرده و برای سرش جایزه بگذارند! اینکه حتا تصور کنیم برای چیزی و جرمی بنام "توهین به مقدسات" برای شاهین حکم ارتداد صادر شده، مُضهک است؛ چرا که در میان مخالفان جمهوری[حکومت] اسلامی، در رسانه های مختلف و فضای مجازی و حقیقی هستند افراد بسیاری که به معنای واقعی کارشان تنها و تنها دین ستیزی است؛ چرا برای آنها فتوای مرگ صادر نمی شود؟! دلیلش واضح است: چون شاهین نجفی چیزی را بازگو می کند که تا بحال انگشت شمارانی همچون «فریدون فرخزاد» به سراغش رفته-اند و آنها هم سرنوشتی جز کشته شدن به دست وحشی های مسلمان حکومت اسلامی نداشته-اند.

فریدون فرخزاد را اما، پیش از آنکه جمهوری[حکومت] اسلامی از پای در آورد، تک تک اپوزیسیون در تبعید و جماعت لوس آنجلسی با بی مهری خود، وقتی تَردَش کردند، از پای در آورد.

شاهین نجفی نیز همانگونه که بارها گفته، تنها مُشکلش با سیستم جمهوری[حکومت] اسلامی یا خرافه-های مذهبی نیست،

سیستم فکری که جامعه-ی امروز ایران و ایرانیان را در هر جای جهان طاعون زده کرده، فراتر از دین یا حکومت است. وقتی دروغ از نان شب ایرانی ها واجب تر می شود، مُسلم است که ایرانیان به سیستم فکری بسی وسیع-تر از مذهب یا حکومت مذهبی گرفتار هستند.

شاهین گفته، با ابزار خود این سیستم پُر از فریب به نبرد با آن می رود، اساس کار بهره گیری از توپ میدان حریف و بازی دادن آنها و غلغلک نمودن افکارشان است. جریانی که شاهین نجفی آن را "شر و اشرار" می نامد، برخوردی تیزبینانه، شاعرانه، ساختارشکنانه، ادبی و منطقی با مسایل و مُعضلات اجتماعی و فرهنگی دارد. دیروز، در مصاحبه-ی شاهین نجفی با بی بی سی فارسی، جمله-ی پایانی مجری برنامه، به نظرم پاسخ خیلی ها را داد که فکر می کردند با ناسزا یا تهمتِ توهین زدن به شاهین و آهنگش، می توانند شخصیت او را تخطئه کنند: "اثری که شاید بخاطر تابوشکنیش مهجور می ماند، به لطف مخالفانش حالا همه جا شنیده می شود"... پس از مخالفان نابخردمان متشکریم! در این زمینه، به نظرم، کیهان لندن، کامل ترین و جامع ترین مقاله را آورد. حکم ارتداد و فتوای قتل علیه شاهین نجفی؟

سروش سکوت
22 اردیبهشت

*****

حکم ارتداد و فتوای قتل علیه شاهین نجفی؟


راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟!

کیهان آنلاین
بيست و يکم ارديبهشت ۱۳۹۱ - دهم می ۲۰۱۲

شاهین نجفی از خوانندگان موسیقی زیرزمینی است که چند سال پیش از ایران به آلمان مهاجرت کرد. موسیقی او اعتراضی و عاصی و متن-هایش بی پروا هستند. شاهین خواننده رَپ است و آهنگ تازه وی به نام «آی نقی» که مانند دیگر ترانه-هایش مسایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را به پرسش می کشد، برخی از شنوندگان از جمله مؤمنان «سبز»، «سیاه»، «سرخ»، «زرد» و رنگ های دیگر را خوش نیامده است تا جایی که خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران حکم ارتداد و قتل وی را از طرف "آیت الله صافی گلپایگانی" منتشر کرد و ارتش سایبری جمهوری[حکومت] اسلامی کارزار مجازی برای قتل وی ترتیب داد و برخی نیز زبان به سرزنش وی گشودند که چرا به عقاید مردمانی که به موضوعات مورد انتقاد وی اعتقاد دارند، احترام نمی گذارد. به نظر می رسد گذشته از جمهوری[حکومت] اسلامی و جانبازان مجازی جهاد مجازی در جهان مجازی، برای بسیاری از ایرانیانی که ادعای دفاع از دمکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر دارند نیز، همه این مفاهیم هنوز چندان روشن نیست وگرنه یک اثر هنری و ادبی را هر ارزشی که داشته باشد یا نداشته باشد، می توان دید و شنید و خواند یا ندید و نشنید و نخواند! تنها اندیشه ها و افرادی از تبار "آیت الله روح الله خمینی" و "صافی گلپایگانی" و "فاضل لنکرانی" و مشابهانشان هستند که فرمان ارتداد و قتل و حذف و نابودی می دهند که اگر قرار بود آدم ها به این فرامین گردن بنهند، نه خود مذهب «شیعه» می توانست به وجود آید و نه اساسا دین اسلام متولد می شد! اتفاقا خود مؤمنان، از جمله آنها که هنوز پس از قرن ها برای «امام حسین» به سر و سینه خود می کوبند، بیش از دیگران باید ایمان داشته باشند، که با کشتن و از میان برداشتن افراد نمی توان اندیشه و زبان و تأثیر آنها را از میان بُرد که اگر چنین می بود، اساسا شیعه-ای وجود نمی داشت!

به نظر می رسد برای این عده کف بر دهان آورده در دنیای مجازی، بیش از آنکه مسئله بر سر «نقی» و «مهدی» باشد، بیشتر بر سر موارد دیگر این ترانه رَپ شاهین نجفی است مانند «امام مقوایی» و «تحریم» و «طفل علی گوی توی رحم گیر» و «فوتبال دینی» و «رحلت جان گوز امام امت» و «راستی اسم رهبر جنبش سبز چی بود؟» و...

اگر غیر از این باشد، باید صفی طولانی علیه شاهین نجفی وارد کارزار حذف وی شوند چرا که وی کسی را در ترانه «نقی» بی نصیب نگذاشته است: شیث رضایی، مدیران کارخانه ویاگرا، صنف نانوایان و قصابان، زنانی که عمل بکارت و زیبایی انجام می دهند، ممه های گلشیفته، نژاد آریایی، صنف جواهرفروشان که فَروَهَر و نشانه های زرتشتی می فروشند، فرنود کوچولو، اختلاس گران میلیاردی، روسیه و امارات، سیاسیون فسیل تو غربت، زنان بیوه-ای که به دیسکو می روند، روشنفکران مجازی در چت های بی پایان، مردان روسپی و... خلاصه همه این «جماعت حالی به حالی»! ولی ظاهرا فقط صدای آیت الله صافی گلپایگانی و ارتش سایبری رژیم و برخی «سبزها» در آمده است!

کیهان آنلاین
بيست و يکم ارديبهشت ۱۳۹۱ - دهم می ۲۰۱۲


Labels: , , , , , ,

Tuesday, May 08, 2012

ناله‌-ی گرگ از پشيمانی نيست

مردو آناهيد



بينش و کارکرد ِ يک ايرانی‌-ی مسلمان با بينش و کارکرد ِ يک مسلمان ِ ايرانی برابر و همسنگ نيستند. اين سخن برآيند ِ يک بررسی است که در ديدگاه ِ آزادگان ارزيابی شده است. اين برداشت را بارها گفته‌-ام و کمتر کسی شيره‌-ی آن را مزه کرده است. با اين وجود، باز هم می‌گويم. بدان اميد که، شايد يکی از هزار، اين سخن را بگوارد و در خود بياميزد. زيرا آتش ِ مهر هنوز در سينه‌‌-ی همه‌-ی ايرانيان خاموش نشده است. يک ايرانی، که مسلمان است، کيستی‌-ی خود را ايرانی، در روپوش ِ اسلامی، می‌داند، او الله را در ايران می‌پذيرد چون او مسلمان شده است و الله را پشتيبان خود و ايران می‌پندارد. او مسلمانانی را بيشتر دوست دارد که آنها ايرانی باشند. او احکام اسلامی را ننگين نمی‌داند که از اجرای آنها در ايران شرمسار بشود. او از راه ايمان، نه از راه ِ خرد، شريعت اسلام را نيکو می‌پندارد. از اين روی او پذيرای اين احکام در ايران است. او از اسلام به سود ميهن خود می‌گذرد. يک ايرانی، که خود را مسلمان می‌پندارد، او از خودبيگانه است. ولی او دشمن ِ ايران و ايرانی نيست. يک مسلمانی، که او را شهروندی از ايران خوانده‌-اند، هويت او در ايمان او به اسلام است. پيوند ِ او با ايران در پيوند ِ ايران با اسلام است که او از اين سر زمين سود می‌برد. او ايران را برای سربلندی‌ و سود ِ اسلام می‌پذيرد. او برای زيبا نشان دادن ِ اسلام، ايران را زشت نشان می‌ دهد. او برای پايدار ساختن ِ اسلام، ايران را ويران می‌سازد. هستی‌-ی او تنها در بودن ِ اسلام جای دارد، او به سود اسلام از ايران و ايرانی می‌گذرد. يک مسلمان، که از ايرانی بودن بهره‌مند شده است، يا در ايران جای گزيده است، او به کردار دشمن ايران و ايرانی است او تنها برای اسلام جانبازی می‌کند. چون هر نشانه‌ای، که از شکوه يا از فرهنگ ايران درخشان بشود، پسماندگی و درماندگی‌-ی اسلام را آشگار می‌کند. اين است يک مسلمان ِ ايرانی هميشه در نابود ساختن و آلوده کردن شکوه و فرهنگ ِ ايران می‌کوشد. او پستی‌ها و زشتی‌های اسلام را با نشانه‌هايی، که از گوهر ِ فرهنگ ايران دزديده شده‌-اند، می‌پوشاند.

در اين جستار بر آن نيستم که ايرانيان ِ مسلمان شده را شناسايی و نشانه گذاری کنم. زيرا انگيزه‌-ی ميهن پروری در درون آنها هنوز نخشکيده است. برای نمونه: آنها هنوز از هنر و نشانه‌های ايرانی، که در ساختن مسجدها به کار رفته‌-اند، بر خود می‌بالند. پس سخن از شناسايی‌-ی ويژگی و نشان‌های مسلمانان ِ ايرانی است که زيان بخش‌-ترين آنها اسلامزدگان به ويژه اسلامفروشان ِ ايرانی هستند.

اسلامزدگان کسانی هستند که با پستی‌ها و زشتی‌های اسلام خو گرفته‌-اند و از پسماندگی‌ و زشتخويی خودشان هم نمی‌رنجند وآنکه تنها از آشگار شدن ِ اين پسماندگی‌‌ها شرمنده می‌شوند. اسلامزدگان نيروبخش ِ واليان اسلام و اسلامفروشان هستند و هيچگاه نمی‌خواهند و نمی‌توانند به سررشته‌-ی پليدی‌هايی، که خرد ِ آنها را از کارآيی انداخته است، پی‌ببرند. کوتاهنگری‌-ی اسلامزدگان ميدان ِ تاخت و تاز ِ اسلامفروشان را بزرگ می‌دارد و بازار آنها را گرم می‌کند.

واليان اسلام، که گردانندگان ِ شريعت هستند، آنها اسلامفروشان ِ آشگار و با ايمانی هستند که در پياده کردن ِ احکام شريعت هم می‌کوشند و از اين راه سود می‌برند. آيت الله‌-ها، مفتی‌ها، بن لادن‌ها، حزب الهی‌ها و به کردار جهادگران ِ با ايمان نماينده‌-ی فروش ِ کالای سرگشاده‌-یِ اسلام هستند. اين کسان درون‌مايه‌-ی اسلام را کمتر پنهان می‌کنند.

پست ترين اسلامفروشان، خودفروختگانی هستند، هوچی‌گر که اسلام را در رسانه‌های زورمند بزک می‌کنند تا خوشباوران ِ مسلمان را از گُسستن ِ بندهای بردگی بازدارند و ناباوران مسلمان را در ناآگاهی آرام بدارند.

همه‌-ی ريزه‌های وجود اين فرومايگان با زهر اسلام آلوده شده‌-اند و در پيکر آنها ديگر جايی برای انساندوستی نمانده است. از آن جا که در شريعت اسلام هر خُدعه، يعنی هر گونه دروغ و نيرنگی، در راه ِ گسترش و نجات اسلام جايز، يعنی آزاد، است. اين است که اين خودفروختگان، برای نجات يا بزرگداشت ِ اسلام، از هيچ گونه انسان ستيزی روی گردان نيستند. حکومت اسلامی با کردار ِ زشت ِ خود درون‌مايه‌-ی احکام اسلام را به روشنی نشان داده است. از سنگينی و سختی‌-یِ ستمی، که بر مردمان ايران فرود آمده است، بيشتر ِ مسلمانان ايرانی هم از اين همه بيدادگری و انسان ستيزی ناخشنود و برخی از آنها هم خشمگين شده‌-اند. شايد برخی از مسلمانانی، که آنها را هم ايرانی می‌خوانند، به کژی از اين بيدادگری سود برده‌-اند يا اين که برخی از نادانی ستم پذير شده‌-اند. از اين روی حکومت اسلامی و زورمندان ِ اسلام پناه، نياز به جارچيان و آرايشگرانی دارند، که آنها اسلامی را به دروغ زيبا بنگارند و در زَربرگهای فريبنده نشان بدهند. تا مسلمانان از زندان ِ ايمان نگريزند و مردمان ِ اروپا هم جهادگران و مسلمانی را، که به سرزمين آنها واريز می‌شوند، بپذيرند. اين اسلامفروشان، در چهره‌های گوناگون، بر ايرانيان ستم وارد می‌آروند و آنها را در تاريکخانه‌-ی نادانی و بردگی به زنجيرهای دروغ بند می‌کنند. اين زهر فروشان: چه آنان که در مکتب‌های اسلامی عالم ِ اسلام شناس شده‌-اند، چه آنها که در زندان حکومتی آموزش ِ اسلامفروشی ديده‌-اند، چه آنان که خود را جداگانه هم به بيگانگان فروخته‌-اند و چه آنها چندان خريداری برای نادان پروردن نيافته‌-اند. همه‌-ی اين شيادن ِ دروغوند دارای يک نشان ِ ويژه‌-ای هستند که از ديدگاه آزادانديشان پنهان نمی‌ماند. گرچه اين نشان به چشم اسلامزدگان و از خودبيگانگان نمی‌آيد. نشانی را که، همه‌-ی اين جارچيان ِ خودفروخته، نمی‌توانند پنهان کنند اين است: آنها از ديدگاهی سخن می‌گويند که معيار زيستن برای انسان؛ "دين"، به ويژه معيار ِ زيستن در ايران، اسلام است. از آنجا که حکومت اسلامی به کردار سيمای ترسناک ِ اسلام را بر همگان آشگار ساخته است، پس کار ِ اين دروغوندان اين است که پسماندگی و زشتی‌های احکام اسلامی را به آخوندها پيوند بزنند تا پليدی‌های شريعت ِ اسلام ديده نشوند.

هوچیگران ِ پروده شده در مکتب اسلام، به خواست ِ واليان اسلام، برآنند تا بيدادگری‌های اسلامی را از نگرش مردم دور بدارند. آنها می‌کوشند کردار ِ حکومت اسلامی را، که آشگارا دگرانديشان را گردن می‌زند، کرداری جدا از شريعت اسلام نشان بدهد تا بهتر و آسانتر بتوانند اسلام خود را، که آن را در پوسته‌های زربرگ پيچيده‌-اند، بفروشند. آسان ترين راهی که بتوان ستمديدگان ِ مسلمان را، که ايرانی هستند، در بندهای ننگين ِ ايمان نگه داشت، اين است که آنها را به اسلامی راستين و رحمانی و نرم، که هرگز در هيچ زمانی و هيچ مکانی ديده نشده است، اميدوار ساخت. اين مژدگانی را، بیش از 800 سال است که خوشباورانی عارف، مانند مولوی و عطار، بدانگونه در ژرفای مردم ايران فرو کرده‌-اند که هنوز بيشترين ِ آنها، در جذبه‌، بی‌هوش مانده‌-اند.

انگيزه‌ی اين نوشتار بيشتر نمايش فيلم کوتاهی از يک مسلمان بوده است که او برای نجات ِ ته مانده‌-ی (تَتَمه) اسلام از کشتار و دروغ و فريب، در حکومت ِ اسلامی، می‌نالد. آنچه که من از مويه‌های اين مُنجی‌ ته مانده برداشت کرده‌-ام، به زبان ساده چنين است او در آغاز ِ حکومت ِ اسلامی اميد بر اين داشته است که ولايت فقيه عدالت اسلامی و کرامت انسانی را بر اُمت مسلمان ِ ايران شايد هم بر مسلمانان جهان فرود بياورد. از آنجا که ميزان ِ سن ِ دختران ِ تن فروش به 12 سال رسيده، او به اين برآيند دست يافته است که روحانيان هم، اگر به قدرت برسند، می‌توانند دروغ بگويند، ستمکار بشوند و با خوشی‌های دنيوی همآغوش گردند.

( پرسش ِ من:
آيا روحانيانی که به حکومت نرسيده‌-اند راستکار و مهربان هستند؟.)

به هر روی اکنون که، روحانيان در ايران بر مردم ِ مسلمان اين همه ستم وارد آورده‌-اند، سيمای اسلام به زشتی آشگار و از گرايش‌های دينی‌-ی مردم کاسته شده است. پس حکومت اسلامی مردود شده، تا دير نشده است، بايد برای نجات ِ ته مانده‌-ی اسلام چاره‌-ای را جويا شد و گرنه نجات اسلام نا ممکن می‌شود. اين عزادار چنين مويه سر می‌دهد که: ما مردود شديم، ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما شکست خوريم، ما آدم کشتيم. پس ما اشتباه کرديم و در اين اشتباه به اسلام زيان وارد آورده‌-ايم. پيشنهاد او اين است: برای حفظ ته مانده‌-ی اسلام همان فضای فراخی را که برای خودمان می‌خواهيم، طبق همان آموزه‌های دين خودمان، برای گرايش‌های و اعتقادهای دينی ديگر هم بخواهيم. او نام می‌برد: برای سُنی مذهب‌ها، برای بهايیان، برای کومونيست‌ها.
(اشاره‌: آموزه‌-ی دين او شريعت اسلام است. ولی روشن نيست طبق اين شريعت، که او آن را به دروغ آموزه‌ می‌نامد، کومونيسم هم از گرايش‌ها و اعتقادهای دينی شمرده می‌شود يا نه؟)‌
از اين که او کشتار ِ آدمها را، در حکومت اسلامی، يادآور می‌شود و می‌گويد ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما ستم کرديم، ما آدم کشتيم، برخی کسان از اين يادآوری‌ها، که تا کنون بر همگان روشن و آشگار بوده‌-اند، به شگفت آمده و لب به ستايش و آفرين بر منجی‌-ی ته مانده‌-ی اسلام گشوده‌-اند. اگر اين يادآوری نشان ِ دلاوريست، پس خمينی، به بزرگی‌-ی عزراييل، دلاور است. زيرا او از انبوه ِ کشتارهایِ رسول الله و امامان شيعه يادآوری کرده و بر همين برابری هم به کشتار ِ دگرانديشان آشگارا امر کرده است. اين مويه-سرا کُشتار ِ 1400 ساله‌-ی اسلام را عدالت و کرامت انسانی می‌پندار و او، جدا از شريعت اسلام، تنها 33 سال ستمکاری‌های حکومت اسلامی را برای بقای اسلام زيان بخش می‌داند.
در اين جا پرسش‌هايی بر می‌آيند: مگر سنی‌ها در اين 1400 سال آدمها را کشتار نکرده‌-اند؟ مگر در سرزمينی‌هايی، که سنی‌ها زورمند شده‌-اند، کم آدم کشته‌-اند؟ (هان يادم آمد: در عدالت اسلامی و کرامت انسانی تنها کافران، مُشرکين، آتش پرستان، زنديقيان، مُحارب و مُرتدها را گردن می‌زنند. زيرا که "الله"، اين کسان را برای کشتن و عذاب دادن خلق کرده است.) مگر کومونيست‌ها، در شوروی، برای رسيدن به حکومت کشتار نکرده‌-اند؟ {شايد بايد اين 30 و40 ميليون آدم را، که کومونيست‌ها کشته‌-اند، بخشيد و فراموش کرد. پيشتاز اين بابا هم اُن يارو پونسی بوده که می‌گفت جنايات اسلامی را بايد بخشيد ولی فراموش نکرد. (تا همه يادشان باشد و در اطاعت و عبادت کوتاهی نکنند)}.

نشانه‌هايی از دروغوندی و فريبکاری اين مُنجی: آيا او جايی را در جهان يا در تاريخ اسلام می‌شناسد که کرامت و عدالت اسلامی به جز اين باشد که حکومت اسلامی در ايران پياده کرده است؟ آيا در زمان رسول الله، سرکردگان و پيشوايان اسلام بهتر از اين حکومت عدالت و کرامت داشته‌-اند؟ آيا عدالت الهی، که در قرآن به آن پرداخته شده است، به جز گردن زدن، دست و پا بريدن، تازيانه زدن و در آتش سوختن است؟ آيا در شريعت اسلام هميشه زنان برای تن فروشی به کار نمی‌روند؟ آيا سن زن فروشی در اسلام زير 12 سال نيست؟ آيا بنيان گذاران اسلام، تنها با کشتار دگرانديشان، اسلام را گسترش نداده‌-اند؟ آيا احکام جهاد در اسلام برای کشتار و غارت دگرانديشان نيستند؟ آيا آخوندی، که او را روحانی می‌خواند، هيچگاه سخنی راست بر زبان رانده است که برای فريب مردم نباشد؟ آيا "لا اله الا الله" که بنياد اين عدالت و کرامت است يک دروغ و پشتوانه‌-ای اين دروغ شمشير جهادگران نيست؟

اگر هم اين ته مانده مُنجی، تا پيش از شورش 57 از آدمکشی در اسلام نشنيده بوده است دستکم پس از آشگار شدن ِ کرامت ِ آيات عظما، در آتش زدن سينما رکس آبادان، بايستی به عدالت و کرامت اسلام پی ‌برده باشد. شايد هم او، در آن زمان، روزنامه‌های حکومت اسلامی را نخوانده است. آيا وجدان ِ اين خودباخته از کشتارهايی که قضات شرع ِ مقدس اسلام، در نخستين سالهای حکومت، بر اساس احکام ِ شرع انجام ‌داده‌-اند، آزرده نشده است؟ اين اسلامداران در آن زمان برای نجات اسلام آدم کشته‌-اند و در اين زمان می‌خواهند برای نجات ِ ته مانده‌-ی اسلام ايران و ايرانی را به جمع ِ دينمداران بسپارند. (برنامه‌-ای که در عراق و افغانستان پياده شده است) اين است که ايشان ناگهان، پس از 33 سال خون ريزی، فهميده است که آنها ضرر کردند، آنها شکست خوردند، آنها مردود شدند. چون مردمان تا اين اندازه هم نادان نبودند که آخوندها بتوانند زهر ِ عدالت ِ اسلامی را به جهانيان بخورانند. آنچه را که او، در اين نمايش، بازگو می‌کند چيزهای تازه‌-ای نيستند که کسی آنها را نشنيده و به آنها آگاهی نداشته باشد.
پرسش: آيا کسی در ايران وجود دارد که از آدمکشی‌های حکومت اسلامی آگاهی نيافته باشد؟ پاسخ: همه‌ی مردم ايران می‌دانند که حکومت اسلامی هزاران جوان را کشتار کرده است و هنوز هم در هر زمانی که خشمگين بشود آدم می‌کُشد.

اسلام از دروغ سرشته شده است. فريب، دروغ، غارت و ايجاد ترس هم از ويژگی‌هايی هستند که اسلام از آنها پا گرفته است.

مسلمانان با ايمان و عالِم به شريعت می‌دانند که کردار ِ حکومت بر پايه‌-ی شرع مقدس اسلام است. رسول الله و امامان ِ شيعه هم برای کشتارهايی که کرده‌-اند، از سوی مسلمانان، ستايش می‌شوند و از سوی اسلامزدگان هم نکوهش نمی‌شوند. مسلمانان ايرانی هم، که اين ستمها بر آنها وارد آمده‌-اند، بر اين پندارند که کشتار ِ برخی از اين جوانان شرعی نبوده و آخوندها به نا حق خون آنها را ريخته‌-اند.

( مگر نه، زمين را از خون ِ کافران رنگين ساختن حکمی قرآنی است؟)

هيچ کدام، از اين مسلمانان، کشتار ِ اسلامی را محکوم نکرده‌-اند و هرگز هم از کشتار ِ نامسلمانان (کافران) شرمند نشده‌-اند. از آن روی برخی از اين مسلمانان از کشتار ِ حکومت اسلامی رنجيده‌-اند که آنها اين دگرانديشان را کافر نمی‌دانند. گرنه مسلمانان کشتن کافران را وظيفه‌-ی خود می‌ دانند و با فرياد "الله اکبر" سر مُی‌برند. اين عزادار، که هنوز ايران را غنيمت اسلام می‌پندارد، پيشنهاد می‌کند که بايد بخشی از اين طعمه را به سنی‌ها و بهايی‌ها و کومونيست‌ها واگذار کنند. اين خودباخته هنوز معيار زيستن و معيار کشورداری را در عقيده‌-های پوسيده‌ می‌پندارد. او زشتی‌ها و پسماندگی‌های شريعت را به حکومت اسلامی بند می‌کند و آنها را از اسلام جدا می‌سازد. او مردمان ايران را، با گرايش‌های اعتقادی، از يکديگر جدا می‌کند. او انسان ِ آزاده و آزادانديشی را در انسان نمی‌شناسد و بنا براين خواهان است که ايرانيان، بند شده به عقيده‌-هايشان، به دينمداران ِ آن عقيده‌-ها واگذار بشوند.

مگر ايرانيان گوسپند و گاو يا شتر هستند که بايد هر بخشی را به شبانی سپرد که آنها سزاوار هستند؟

او که، اشک تمساح می‌ريزد، به اين انديشه راه نيافته که؛

ايران از آن ِ مردمان ايران است نه از آن ِ دينمداران ِ برده ساز و برده فروش. مردمان ايران، هزاران سال پيش از آن که جهادگران عرب، الله را، برای کشتار و غارت، خلق کنند، آنها سامان کشورآرايی را در جهان بنيان گذارده‌-اند. آنها با فرهنگ ِ باشکوه ِ خود هيچ نيازی به احکام پسمانده‌-ی چادرنشينان بيابانگرد ندارند. البته رنجی نيست، اين کس با عقيده‌-ی پستی که دارد کوشش کند که ته مانده‌-ی اسلام را نجات دهد و در اين راه به فريبکاری و دروغوندی بپردازد و بسياری از ساده پنداران هم او را ستايش کنند. آزردگی‌-یِ من از کسانی است که، آنها خود را آزادانديش و ميهن پرور می‌پندارند، تا کنون هم بسيار شماری از اين اسلامفروشان ديده و سخنان آنها را شنيده‌-اند. ولی هنوز زبان دروغوندان و مُنجی‌های اسلامفروش را ياد نگرفته‌-اند.




مـردو آنـاهيــد
هشتم می ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,

Thursday, May 03, 2012

دین‌داران[ديـن-فروشان] را چه شد؟!

بهمن زاهدی



قم بزرگترین مصرف کننده مشروبات الکی، مواد مخدر و مرکز رواج فحشا در ایران است. تقلید آیت‌ الله‌-های جمهوری‌[حکومت]اسلامی از کشیش‌های قرون وسطای اروپا بدان شدت شده که اگر در اروپا در کنار هر کلیسایی فاحشه‌خانه‌-ای وجود داشته (در اکثر شهرهای اروپا همچنان مشاهده می‌شود، مانند شهر کُلن در آلمان و یا آمستردام در هلند) در ایران هر مسجدی خود فاحشه‌-خانه‌-ای شده است.

مشکل اساسی دولت و مردم در این بود که با دولتی شدن درآمد نفت، دولت از مالیات گرفتن از مردم بی نیاز شد و این امر باعث آغاز جدایی مردم از دولت شده بود. امروز دینداران یا آیت‌ الله‌-ها با دسترسی به درآمد نفت بی‌نیاز از خمس، ذکات و خیریه‌های مردمی شده‌-اند.


فساد دولتی به همراه فساد دین، ایران را به خفقان ولایت فقیه رسانده است. نه دولت به مردم نیاز دارد و نه آیت‌ الله‌-ها نیازمند کمک مردم برای ترویج فرقه مذهبی خود هستند. دولت و مذهب شیعه درآمد ملی و نفت را بین خود تقسیم می‌کنند و مردم را بازیچه خود می‌شمارند. در طی هفت سال حکومت [گُماشتــه-ی خليــفــــه] "احمدی‌نژاد" درآمد نفتی ایران به هشصد میلیارد دلار رسیده، در حالیکه کل ارزش صادرات نفت ایران در «دوره محمد رضا پهلوی»، در طی دوره ۱۹٦۰ تا ١۹۷۸ تنها ۱۳۵ میلیارد دلار بوده (1).

با استناد به این آمار می‌توان درک کرد که درآمد نفتی ایران چگونه مابین دینداران[اسلام-فروشان]، آیت‌-الله‌-های تن‌پرور تقسیم شده است. نباید فراموش کنیم که طلاب در قم در کنار تحصیل رایگان، شهریه هم می‌گیرند. آقا‌زاده "مجتبی خامنه‌-ای"، به طرفدارنش ماهانه حقوق خوبی پرداخت می‌کند. با در نظر گرفتن اینکه اگر جمهوری‌[حکومت]اسلامی در زمان "احمدی‌نژاد" برای مقابله با اُپوزیسیون بخواهد فقط یک درصد از درآمد نفتی شش سال گذشته را به مصرف برساند، بودجه مقابله با اُپوزیسیون به هشت میلیارد دلار طی شش سال گذشته خواهد رسید. باز هم نباید فراموش کنیم چگونه اپوزیسیون برانداز یا سرنگونی‌طلب جمهوری‌[حکومت]اسلامی کم‌کم به اصلاح‌طلب جمهوری‌[حکومت]اسلامی تبدیل می‌شوند و انتخابات آزاد را در جمهوری‌اسلامی عملی انجام‌پذیر می‌نامند


و در رسانه‌-های فارسی زبان کشورهای اروپایی و امریکا به طرفداری از خمینی و دوران طلایی او سخنرانی می‌کنند.

در اروپایی که درهای خود را بروی هر پناهنده‌-ای بسته است و فقط افرادی می‌توانند در اروپا سکونت گزینند که دارای وضعیت مالی مناسبی باشند،

چگونه اصلاح‌طلبان جمهوری‌[حکومت]اسلامی در سرتاسر اروپا در سفر و سخنرانی هستند، این هزینه‌ها از کجا پرداخت می‌شود؟
آیا عقل سلیمی در اروپا از حراج منافع‌ملی ایران برای ماندگار شدن چند آیت‌-اللهُ تن‌پرور چشم می‌پوشد؟ در شش سال گذشته آن هشصد میلیارد دلار چگونه خرج شده است که دولت[گُماشتــه-ی خليــفــــه] "احمدی‌نژاد"، ذخیره ارزی کشور را معادل با صفر می‌داند. در کشوری که تمامی صنایع آن در اویل انقلاب دولتی شد، بانک‌ها، بیمه‌ها، سندیکاهای کارگری، اتحادیه‌های کارفرمایان، رسانه‌های ،نوشتاری، شنیداری و دیداری آن در دست دولت است و حتا باشگاه‌های ورزشی و تیم ملی فوتبال بر طبق خواست دولت در میدان بازی برنده یا بازنده می‌شود،

چگونه می‌توان اصلاحاتی بوجود آورد؟ تمامی چرخش پول در کشور، چه بصورت رسمی (داد و ستد) و چه بصورت غیر رسمی (مواد مخدر و فاحشه‌خانه‌ها و قاچاق نیازمندهای مردم) دولتی هستند

نباید به این اندیشه افتاد که این سیستم که از پایه در منجلاب مافیای مذهبی ساخته شده است و هیچ‌گونه اصلاح را به خود نخواهد پذیرفت، قابل ترمیم نیست. قیمت هر کسی به ارزش‌های فردی آن شخص ارتباط دارد. کسانیکه که برای خود ارزشی قائل نیستند خود را مجانی هم به اصلاح‌طلبان می‌فروشند تا از تاراج ملی ایران سهمی ببرند. ولی افرادی که قدرت سیاسی را برای بهبود وضع مردم می‌خواهند در مقابل دلارهای نفتی خواهند ایستاد. مهمترین عاملی که باید اپوزیسیون سرنگونی‌طلب از آن استفاده کند همان قطع شدن رابطه دینداران[اسلام-فروشان]، با مردم می‌باشد که اپوزیسیون از آن می‌تواند بهترین استفاده‌ها را بکند. اگر جمهوری‌[خلیفـــه-گـری]اسلامی حمایت مردم را در اختیار خود داشت معامله‌گران خود را برای خرید اپوزیسیون به اروپا و امریکا نمی‌فرستاد.

ضعف جمهوری‌[حکومت]اسلامی در همین است که امروز ثروت ایران را در دست دارد ولی مردم را از دست داده است.


1)- نفرین نفت - تجربه ایران[+]

بهمن زاهدی
سوم می ۲۰۱۲

Labels: , , , , , , , , , ,

Tuesday, May 01, 2012

نيرويی که به کژی بهره برداری می‌ شود

مردو آناهيد



شايد برخی از روشنفکران خواهان ِ سرنگونی‌-ی حکومت اسلامی هستند. ولی آنها در انديشه‌-ی سامانی نيستند که در آن جان و خرد ِ مردمان گزندناپذير باشد.
به راستی آرمان ِ اين روشنفکران سالار شدن بر مردم نه سالار بودن ِ مردم است.

درست است، که دگرگون شدن ِ سامان هر کشوری در جهان، با خشونت به نيروی پُرتوان بيشترين شمار از مردم، يعنی با نيروی پُرشمارها به انجام رسيده است. ولی در جنبش‌هايی که سامان کشوری، برای جايگزين کردن ِ سامانی ديگر، در هم شکسته‌ شده است، هميشه اندک شماری برانگيزنده‌-ی پُرشمارها بوده‌-اند. در روند ِ دگرگونی‌ها، پُرشمارها، يعنی نيروی جنبنده، در تنگی و از نياز، آرزوهای آشفته‌-ی خود را، با خواسته‌های فريبندگانی چند، برابر انگاشته و برای پيکار برانگيخته شده‌-اند. ولی

پُرشمارها، يعنی اکثريت، هيچگاه دانسته، خردمندانه، ژرف بين و دورانديش نبوده‌-اند. آنها در هر جنبشی آرمان ِ اندک شماری سياست پيشه را دنبال کرده‌-اند.

بيشترين شمار از مردم، يعنی اکثريت يا پُرشمارها، کمتر خودآموز هستند، آنها آموزش پذيرند. پُرشمارها آفرينندگان ِ انديشه‌های تازه نيستند. آنها کاربران ِ انديشه‌ها هستند. پُرشمارها کمتر هنرجو و هنرمند هستند، آنها شيفتگان ِ هنر و هنرآموزی هستند. پُرشمارها نيرو و توانی، سامان نيافته، در خود نهفته دارند که آن نيرو می‌تواند، در هنگام ِ ويژه‌-ای، پُر توان و خروشنده آشگار بشود. ولی هميشه سامان دهنده و برانگيزنده‌-ی خروش ِ همگانی کم شمارها هستند. کم شمارها بيشتر سياست پيشه هستند و از ويژگی‌های فريبکاری و دروغوندی برخوردارند. آنها تراوش انديشه‌های خردمندان را بر سخنان ِ خود می‌پوشانند و آنها را در دورنمای آرمان ِ آزادگی جلوه گر می‌سازند. فريبندگان، با همين پوسته‌های ميان تهی، پُرشمارها را برمی‌انگيزند و از نيروی آنها به سود خود و به کژی بهره‌مند می‌شوند. کم شمارترين مردم آزادانديش هستند. آنها تنها در هنگامی، که تنور ِ دروغوندان سرد شده باشد، می‌توانند به کمک روشن انديشان و آزادگان، نگرش مردم را به سوی راستی و آزادگی بر گردانند. پيروزی‌-ی انديشه‌های آزاد هميشه زودگذر است. با اين وجود، انديشه‌های نوينی، که پيروزمند باشند، می‌توانند سرآغاز ِ راه ِ نوينی را، برای پيشرفت ِ جامعه و برای نگرشی تازه، نشان بدهند. در رويدادهای زمان بيشتر آزمندان و کژپنداران بوده‌-اند، نه آزادانديشان و آزادگان، که نيروی همگان را، در راه کينه توزی، به کژی و به زشتی به کار گرفته‌ و برآيند ِ اين مردم ستيزی را واژگون نگاشته و نشان داده‌-اند. از اين روی مويه‌-ی سرکوب شدگان، که پيوسته در سراسر تاريخ بلند است، گوش زورمندان و پُرشمارها را نمی آزارد. هر سامانی، در جهان، که به خواست ِ جهانداران و به نيروی مردم، در هم شکسته و دگرگون شده است، حکمرانان ِ تازه، سامان شکست خورده را، نفرين کرده‌، دگرگونی را به نام خود و به خواست ِ مردم يادداشت کرده‌-اند تا خود را پيشوا و مردم را پشتيبان ِ خود نشان بدهند. جنبش‌های ناکام در ايران يا جنبش ِ مشروطه و شورش ِ اسلامزدگان، در سال ِ 57، گواه بر اين گفتار هستند. دگرگونی‌هايی که در هندوستان، در کشورهای شمال يا جنوب آفريکا انجام شده‌-اند، همه پيشتازانی دارند، که آنها ساخته و پرورده شده‌-ی زورمندان ِ بيگانه بوده‌-اند. اين پيشتازان کسانی هستند که، رسانه‌های زورمندان، از آنها قهرمان ساخته‌-اند تا خروش مردمان را مهار شده به سويی برگردانند که برای جهانداران سودبخش باشد. نمونه‌ی کُهن تر: دوهزارسال پيش، در روم شماری چند، نخست از راه ِ انساندوستی، گردهم آمده، از بينش ِ ميترايسم و يهودی عقيده‌-ی تازه‌-ای را به هم بافته و پُرشمارها را، که در سختی بوده‌-اند، برای رهايی از بدبختی، به پيروی از دستورهايی به نام مسيح فراخوانده‌-اند. هنگامی که زور ِ پيروان مسيحی، به پشتيبانی‌-ی روشنفکرانی چند، از توان ِ دگرباوران فزونی يافت، پاپ خليفه‌-ی مسيحيت، پيروان را برای گسترش حاکميت ِ پدرآسمانی، بسيج می‌کند، تا خروشان بر همسايگان ِ روم بتازند و آنها را باجگزار و هم پيمان ِ مسيحيت سازند. جهاد ِ مسيحيان، که از روم فرماندهی می‌شده است، هزارسال به درازا می‌کشد. تا سرانجام جهادگران ِ مسيحی توانسته‌-اند همه‌-ی مردمان ِ سرزمين‌های اروپا را، در نادانی و در زير ِ فشار، در بندگی برای پاپ، به پيروی از کليسا درآورند. فرآورد ِ اين انسان ستيزی نه آن است که مردم يک به يک به مسيح ايمان آورده‌-اند وآنکه هر سرکرده‌-ای که در جنگ شکست می‌خورده يا در زير فشار سرفرود می‌آورده است، مردمان آن سرزمين، يا مردم آن شهر ِ شکست خورده، به بندگی از پيروزمندان ِ مسيحی وادار می‌شده‌-اند. بينش ِ انديشمندان اروپايی هم، در 2000 سال پيش ، پسمانده‌-تر از مسيحيت نبوده است. ولی انبوه ِ مردم ِ اروپا، مانند بيشترين مردمان جهان، انديشه‌-ای از خود نداشته‌-اند که در چشمه‌-ی خرد ِ آنها پروده شده باشد. آنها پيروان آن عقيده‌-ای بوده‌-اند که فرمانروايان ِ آنها می‌خواسته و ستايش می‌کرده‌-اند. اين است که

برانگيزنده‌-ی عقيده‌-ی مسيحيت هم در آغاز ، مانند ِ شريعت اسلام، پندار ِ کم شماری از آزمندان بوده که اندک اندک، آن هم با خشم، بر همگان فرود آمده است.

500 سال پس از سرکوب ِ اروپاييان، جهادگران ِ بيابانگرد از يزرب (مدينه) برای کشتار و تاراج ِ دستآوردهای ديگران بر مردمان ِ برتر و پيشرفته‌تر تاخته، با خشم و درنده خويی، آنها را کشتار و سرکوب کرده‌-اند. پُرشمارها چه در مسيحيت و چه در اسلام، پس از سرکوب شدن، به نيروی خشمآوران در آمده و راه گسترش انسان ستيزی را بر خود و بر مردمان ديگر هموار ساخته‌-اند. سرگذشت ِ رويدادهای زمان، که آنها را به نام تاريخ به خورد ِ مردم می‌ دهند، بيشتر دروغ و بی بُن هستند. زيرا دروغوندان هر يک پس از ديگری، که تازيانه‌-ی حکومت را در دست گرفته‌-اند، با فريب و دروغ از پشتيبانی‌-ی پُرشمارها زورمند شده‌-اند؛ از اين روی آنها نمی‌خواهند مردم را به کژپنداری و کژروی سرزنش کنند. دروغوندان ِ تاريخ خود را، پيشتاز و رهايی بخش، خوانده‌-اند تا فرومايگی و ستمکاری‌-ی آنها، در عقيده‌های تاريک ِ مردمان، واژگون ارزيابی بشوند. حکمرانان نخست عقيده‌-ای را در پندار ِ سُست ِ پُرشمارها فرو می‌کنند و سپس خواسته‌ها و کردار ِ خود را، همساز و همرنگ، با پندار ِ انبوه ِ مردم به نمايش می‌گذارند. پُرشمارها بيشتر، ندانسته، به دنبال ِ انگيزه‌های سرشت ِ انسان هستند. ولی انگيزه‌های آنها از سوی حکمرانان به کژی برگردانده می‌شوند. از اين روی حکومت بر مردمان ِ با ايمان و کورانديش آسان‌-تر است. اين است که جهانداران در هر زمانی می‌کوشند که مذهبی را بر گردن ِ همگان بياويزند تا نگرش مردمان به پستی بگرايد. پُرشمارها در هيچ زمانی و در هيچ کجا زاينده‌-ی انديشه‌های تازه نبوده‌-اند. ولی کم شمارها، از آزمندی و خودپرستی، در ويژگی‌هايی، توانسته‌-اند که خواسته‌های خود را به نام مردم بر مردم فرو ريزند. مردمان ِ جهان، که بيشتر دروغزدگان تاريخ هستند، هزاران بار از برگها و گفتارهای تاريخی دروغ شنيده و برداشت کرده‌-اند، باز هم هر نوشته‌-ای را، که به نام تاريخ بخوانند، آن دروغ را، بی درنگ، به انبار آگاهی‌های بی بار و سُست ِ خود می‌افزايند. يک اشاره: در دادگاه‌های مردمان ِ دموکرات، گواهی‌-ی کسی را، که يکبار دروغش آشگار شده باشد، نمی‌پذيرند. هر چند که آن کس، در آن دادگاه، به راستی و درستی گواهی دهد.

پُرشمارها خودفريب و خوشباورند، آنها هزار بار، به اسم الله، فريب می‌خورند و هميشه به دنبال فريبی و دروغی تازه می‌گردند تا بتوانند نادانی و بدبختی‌-ی خود را به خواست ِ الله بنگارند
.
به دروغ گفته می‌شود: زمانی که مسيحست به اروپا وارد شده است، مردم اروپا که در پستی و در سختی زندگی داشته‌-اند، آنها با شگفتی به مسيحيت روی آورده‌-اند. اين هم از دروغ‌های بزرگ ِ تاريخی است که زورآوران و شکست‌خوردگان آن را دوست می‌دارند و هر دو دسته نمی‌خواهند که اين رويدادها را، از پنجره‌-ی راستی، ببينند. انبوه ِ مردمان ِ اروپا، بسان مردمان ديگر، در هر زمان، به همان عقيده‌-ای بند شده‌-اند که حکمرانان بر آنان می‌سروده‌-اند. در آغاز ِ جهاد ِ مسيحيت، سرکردگان، يکی پس از ديگری، به زور، از ترس، از ناچاری يا از آزمندی باجگزار و سرسپرده‌-ی پاپ شده‌-اند، اين سرسپردگان مردم را به ساختن کليسا و به پيروی از کشيش‌ها فرمان داده‌-اند. پس از سدها سال برخی از سرکردگان ِ مسيحی شده، با سرکشی و در جنگ، بندهای بردگی‌-ی خود را، در پيوند با پاپ، پاره کرده‌-اند. ولی آنها خرد و وجدان ِ مردم را، که مسيحی شده بودند، در کليسای ديگری به ميخ کشيده‌-اند. پُرشمارها، يعنی انبوه ِ مردمان اروپا، با وجودی که آنها به کليسا می‌روند، در آن نامگذاری و ازدواج می‌کنند، هنوز هم درونمايه‌-ی مسيحيت را به درستی نمی‌شناسند. بسان ِ انبوه مسلمانان، که زاينده‌-ی نيروی خشمآور ِ اسلام هستند، هرگز به درون مايه‌-ی اسلام پی نبرده‌-اند و در پيرامون زشتی‌ها و کاستی‌های آن انديشه‌-ای نکرده‌-اند. برخی از انديشمندان در اروپا، پس از بررسی در پيرامون آزادی، به اين برآيند دست يافته‌-اند که هيچگاه با مسيحيت به آزادی نخواهند رسيد. زيرا کليسای مسيحی از گسترش ِ انديشه‌های آزاد و پيشرفت ِ دانش پيشگيری می‌‌کند. از اين روی انديشمندان و سرمايداران، از نياز ِ جامعه به دانش و پيشرفت، توانسته‌-اند پُرشمارها را، برای مبارزه با حکومت ِ ستمکاران ِ مسيحی، برانگيزند. اين مبارزه چند سد سال به درازا می‌کشد تا اين که، کم شمارها توانسته‌-اند، به نام ِ مردم، حکومت را از کليسای مسيحی جدا سازند و فرماندهی بر مردم را به نام دموکراسی در دست بگيرند. اگر اندکی به ژرفی به دگرگونی‌های سامان ِ کشورهای جهان بنگريم، می‌توانيم به آسانی ببينيم که مردمان ِ فرانسه، روسيه، چين برانگيزنده‌-ی دگرگون شدن ِ روند ِ کشوداری نبوده‌-اند وآنکه در ويژگی‌هايی، تنها چند شماری از انديشمندان و سپس روشنفکران، توانسته‌اند خشم انبوه مردمان را برانگيزند تا سامان ِ کهنه‌-ی اين کشورها را درهم بشکنند. اين کم شمارها بوده‌-اند که، پس از فرو ريختن ِ سامان ِ کهنه‌، خود را در جايگاه ِ سران ِ کشور جايگزين کرده و مردم را به دلخواه ِ خود در بندهای تازه‌-ای گرفتار کرده‌-اند. روند ِ روزگار نشان داده است که انبوه ِ مردمان عقيده‌-ای از خود ندارند که هميشه به آن پايبند باشند وآنکه هميشه عقيده‌-ی حاکم در جامعه بر کردار آنها فرمانروايی می‌کند. پُرشمارها با فراهم شدن ِ ويژگی‌هايی در آزادی، در آنجا که پادزهر ِ عقيده‌ها کارايی داشته باشد، به انگيزه‌های سرشت ِ انسان باز می‌گردند. اين بازگشت نشان آن نيست که همگان آزادانديش می‌شوند وآنکه، در هنگام ِ ويژه‌-ای، باز خودپرستانی می‌توانند به آسانی عقيده‌-ای را بر خرد همگان فرمانروا سازند. نمونه: سياهان آفريکايی، که بدست مسلمانان ِ شمال آفريکا شکار و به بازرگانان ِ انگليسی فروخته می‌شدند، آنها ناگهان از آزادگی به بردگی فرو می‌رفتند. آنها، بيش از سد سال، هيچ گونه آمادگی نداشتند که برای مبارزه با برده داری سازمانی را برپا کنند. برده شدگان پس از آن، که از سوی کمترين شمار از آزاديخواهان برانگيخته و در سازمان‌هايی سامان داده می‌شوند، از پيوند آنها نيروی خروشانی بر می‌آيد که زنجيرهای بردگی‌-ی آنها را پاره می‌کند.

انبوه سياهان بر بردگی پيروز می‌شوند ولی به آزادگی نمی‌رسند! زيرا بيشترين بردگان ِ آزاد شده به همان عقيده‌هايی ايمان می‌آورند که ساليان دراز آنها را در بردگی به بيگاری کشانده بودند. يعنی سياهان ديگر برده‌-ی سفيدپوستان نيستند وآنکه مانند ِ پُرشمارهای سفيدپوست بندگان ايمانی شده‌-اند که در آن عقيده به زنجيرهای سخت‌-تری بند هستند.

برآينده اين گفتار چيست؟ انبوه ِ مردم ِ ايران، پُرشمارها، يا به زبان ِ حاکم اکثريت، در ويژگی‌های کنونی پيروان ِ خلافت شده‌-اند. آنها مانند ِ پيروان عقيده‌های ديگر هيچگاه نه نياز آن را داشته‌-اند که درون مايه‌-ی شريعت اسلام را شناسايی کنند و نه توان آن را که به بررسی کردن ِ زشتی‌ها و پسماندگی‌های احکام شريعت بپردازند. اين است هنگامی، که اندک شماری از آزادانديشان بتوانند فرهنگ ايران را در سامان کشورآرايی بازشناسی کنند، پُرشمارها به ارزش‌های فرهنگی می‌گرايند، چنانچه روشنفکران اندکی از خودپرستی، به سود ميهن‌پروری، چشم بپوشند. رنج و اندوه ِ آزادگان تنها زهری نيست که، بينش انبوه ِ مردم ايران را آلوده کرده است وآنکه درد آزادگان اين است که کم شمارها، يعنی روشنفکران، در انديشه‌-ی بازآفرينی فرهنگ ِ ايران و آزادگی در سامان کشورآرايی نيستند. افزون بر اين بيشتر آنها برآنند که بندهای فريبنده‌-ی خود را به همين عقيده‌های پسمانده بند کنند تا بتوانند آسانتر و زودتر بر پُرشمارها حکم برانند.

شايد برخی از روشنفکران خواهان ِ سرنگونی‌-ی حکومت اسلامی هستند. ولی آنها در انديشه‌-ی سامانی نيستند که در آن جان و خرد ِ مردمان گزندناپذير باشد.
به راستی آرمان ِ اين روشنفکران سالار شدن بر مردم نه سالار بودن ِ مردم است.



مـردو آنـاهيــد
می ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]


Labels: ,