ناله-ی گرگ از پشيمانی نيست
مردو آناهيد
بينش و کارکرد ِ يک ايرانی-ی مسلمان با بينش و کارکرد ِ يک مسلمان ِ ايرانی برابر و همسنگ نيستند. اين سخن برآيند ِ يک بررسی است که در ديدگاه ِ آزادگان ارزيابی شده است. اين برداشت را بارها گفته-ام و کمتر کسی شيره-ی آن را مزه کرده است. با اين وجود، باز هم میگويم. بدان اميد که، شايد يکی از هزار، اين سخن را بگوارد و در خود بياميزد. زيرا آتش ِ مهر هنوز در سينه-ی همه-ی ايرانيان خاموش نشده است.
يک ايرانی، که مسلمان است، کيستی-ی خود را ايرانی، در روپوش ِ اسلامی، میداند، او الله را در ايران میپذيرد چون او مسلمان شده است و الله را پشتيبان خود و ايران میپندارد. او مسلمانانی را بيشتر دوست دارد که آنها ايرانی باشند. او احکام اسلامی را ننگين نمیداند که از اجرای آنها در ايران شرمسار بشود.
او از راه ايمان، نه از راه ِ خرد، شريعت اسلام را نيکو میپندارد. از اين روی او پذيرای اين احکام در ايران است. او از اسلام به سود ميهن خود میگذرد. يک ايرانی، که خود را مسلمان میپندارد، او از خودبيگانه است. ولی او دشمن ِ ايران و ايرانی نيست.
يک مسلمانی، که او را شهروندی از ايران خوانده-اند، هويت او در ايمان او به اسلام است. پيوند ِ او با ايران در پيوند ِ ايران با اسلام است که او از اين سر زمين سود میبرد. او ايران را برای سربلندی و سود ِ اسلام میپذيرد. او برای زيبا نشان دادن ِ اسلام، ايران را زشت نشان می دهد.
او برای پايدار ساختن ِ اسلام، ايران را ويران میسازد. هستی-ی او تنها در بودن ِ اسلام جای دارد، او به سود اسلام از ايران و ايرانی میگذرد. يک مسلمان، که از ايرانی بودن بهرهمند شده است، يا در ايران جای گزيده است، او به کردار دشمن ايران و ايرانی است او تنها برای اسلام جانبازی میکند.
چون هر نشانهای، که از شکوه يا از فرهنگ ايران درخشان بشود، پسماندگی و درماندگی-ی اسلام را آشگار میکند. اين است يک مسلمان ِ ايرانی هميشه در نابود ساختن و آلوده کردن شکوه و فرهنگ ِ ايران میکوشد. او پستیها و زشتیهای اسلام را با نشانههايی، که از گوهر ِ فرهنگ ايران دزديده شده-اند، میپوشاند.
در اين جستار بر آن نيستم که ايرانيان ِ مسلمان شده را شناسايی و نشانه گذاری کنم. زيرا انگيزه-ی ميهن پروری در درون آنها هنوز نخشکيده است. برای نمونه: آنها هنوز از هنر و نشانههای ايرانی، که در ساختن مسجدها به کار رفته-اند، بر خود میبالند.
پس سخن از شناسايی-ی ويژگی و نشانهای مسلمانان ِ ايرانی است که زيان بخش-ترين آنها اسلامزدگان به ويژه اسلامفروشان ِ ايرانی هستند.
اسلامزدگان کسانی هستند که با پستیها و زشتیهای اسلام خو گرفته-اند و از پسماندگی و زشتخويی خودشان هم نمیرنجند وآنکه تنها از آشگار شدن ِ اين پسماندگیها شرمنده میشوند.
اسلامزدگان نيروبخش ِ واليان اسلام و اسلامفروشان هستند و هيچگاه نمیخواهند و نمیتوانند به سررشته-ی پليدیهايی، که خرد ِ آنها را از کارآيی انداخته است، پیببرند. کوتاهنگری-ی اسلامزدگان ميدان ِ تاخت و تاز ِ اسلامفروشان را بزرگ میدارد و بازار آنها را گرم میکند.
واليان اسلام، که گردانندگان ِ شريعت هستند، آنها اسلامفروشان ِ آشگار و با ايمانی هستند که در پياده کردن ِ احکام شريعت هم میکوشند و از اين راه سود میبرند. آيت الله-ها، مفتیها، بن لادنها، حزب الهیها و به کردار جهادگران ِ با ايمان نماينده-ی فروش ِ کالای سرگشاده-یِ اسلام هستند. اين کسان درونمايه-ی اسلام را کمتر پنهان میکنند.
پست ترين اسلامفروشان، خودفروختگانی هستند، هوچیگر که اسلام را در رسانههای زورمند بزک میکنند تا خوشباوران ِ مسلمان را از گُسستن ِ بندهای بردگی بازدارند و ناباوران مسلمان را در ناآگاهی آرام بدارند.
همه-ی ريزههای وجود اين فرومايگان با زهر اسلام آلوده شده-اند و در پيکر آنها ديگر جايی برای انساندوستی نمانده است. از آن جا که در شريعت اسلام هر خُدعه، يعنی هر گونه دروغ و نيرنگی، در راه ِ گسترش و نجات اسلام جايز، يعنی آزاد، است. اين است که اين خودفروختگان، برای نجات يا بزرگداشت ِ اسلام، از هيچ گونه انسان ستيزی روی گردان نيستند.
حکومت اسلامی با کردار ِ زشت ِ خود درونمايه-ی احکام اسلام را به روشنی نشان داده است. از سنگينی و سختی-یِ ستمی، که بر مردمان ايران فرود آمده است، بيشتر ِ مسلمانان ايرانی هم از اين همه بيدادگری و انسان ستيزی ناخشنود و برخی از آنها هم خشمگين شده-اند.
شايد برخی از مسلمانانی، که آنها را هم ايرانی میخوانند، به کژی از اين بيدادگری سود برده-اند يا اين که برخی از نادانی ستم پذير شده-اند.
از اين روی حکومت اسلامی و زورمندان ِ اسلام پناه، نياز به جارچيان و آرايشگرانی دارند، که آنها اسلامی را به دروغ زيبا بنگارند و در زَربرگهای فريبنده نشان بدهند. تا مسلمانان از زندان ِ ايمان نگريزند و مردمان ِ اروپا هم جهادگران و مسلمانی را، که به سرزمين آنها واريز میشوند، بپذيرند.
اين اسلامفروشان، در چهرههای گوناگون، بر ايرانيان ستم وارد میآروند و آنها را در تاريکخانه-ی نادانی و بردگی به زنجيرهای دروغ بند میکنند. اين زهر فروشان: چه آنان که در مکتبهای اسلامی عالم ِ اسلام شناس شده-اند، چه آنها که در زندان حکومتی آموزش ِ اسلامفروشی ديده-اند، چه آنان که خود را جداگانه هم به بيگانگان فروخته-اند و چه آنها چندان خريداری برای نادان پروردن نيافته-اند.
همه-ی اين شيادن ِ دروغوند دارای يک نشان ِ ويژه-ای هستند که از ديدگاه آزادانديشان پنهان نمیماند. گرچه اين نشان به چشم اسلامزدگان و از خودبيگانگان نمیآيد.
نشانی را که، همه-ی اين جارچيان ِ خودفروخته، نمیتوانند پنهان کنند اين است: آنها از ديدگاهی سخن میگويند که معيار زيستن برای انسان؛ "دين"، به ويژه معيار ِ زيستن در ايران، اسلام است. از آنجا که حکومت اسلامی به کردار سيمای ترسناک ِ اسلام را بر همگان آشگار ساخته است، پس کار ِ اين دروغوندان اين است که پسماندگی و زشتیهای احکام اسلامی را به آخوندها پيوند بزنند تا پليدیهای شريعت ِ اسلام ديده نشوند.
هوچیگران ِ پروده شده در مکتب اسلام، به خواست ِ واليان اسلام، برآنند تا بيدادگریهای اسلامی را از نگرش مردم دور بدارند. آنها میکوشند کردار ِ حکومت اسلامی را، که آشگارا دگرانديشان را گردن میزند، کرداری جدا از شريعت اسلام نشان بدهد تا بهتر و آسانتر بتوانند اسلام خود را، که آن را در پوستههای زربرگ پيچيده-اند، بفروشند.
آسان ترين راهی که بتوان ستمديدگان ِ مسلمان را، که ايرانی هستند، در بندهای ننگين ِ ايمان نگه داشت، اين است که آنها را به اسلامی راستين و رحمانی و نرم، که هرگز در هيچ زمانی و هيچ مکانی ديده نشده است، اميدوار ساخت.
اين مژدگانی را، بیش از 800 سال است که خوشباورانی عارف، مانند مولوی و عطار، بدانگونه در ژرفای مردم ايران فرو کرده-اند که هنوز بيشترين ِ آنها، در جذبه، بیهوش مانده-اند.
انگيزهی اين نوشتار بيشتر نمايش فيلم کوتاهی از يک مسلمان بوده است که او برای نجات ِ ته مانده-ی (تَتَمه) اسلام از کشتار و دروغ و فريب، در حکومت ِ اسلامی، مینالد. آنچه که من از مويههای اين مُنجی ته مانده برداشت کرده-ام، به زبان ساده چنين است
او در آغاز ِ حکومت ِ اسلامی اميد بر اين داشته است که ولايت فقيه عدالت اسلامی و کرامت انسانی را بر اُمت مسلمان ِ ايران شايد هم بر مسلمانان جهان فرود بياورد. از آنجا که ميزان ِ سن ِ دختران ِ تن فروش به 12 سال رسيده، او به اين برآيند دست يافته است که روحانيان هم، اگر به قدرت برسند، میتوانند دروغ بگويند، ستمکار بشوند و با خوشیهای دنيوی همآغوش گردند.
( پرسش ِ من:
آيا روحانيانی که به حکومت نرسيده-اند راستکار و مهربان هستند؟.)
به هر روی اکنون که، روحانيان در ايران بر مردم ِ مسلمان اين همه ستم وارد آورده-اند، سيمای اسلام به زشتی آشگار و از گرايشهای دينی-ی مردم کاسته شده است. پس حکومت اسلامی مردود شده، تا دير نشده است، بايد برای نجات ِ ته مانده-ی اسلام چاره-ای را جويا شد و گرنه نجات اسلام نا ممکن میشود.
اين عزادار چنين مويه سر میدهد که: ما مردود شديم، ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما شکست خوريم، ما آدم کشتيم. پس ما اشتباه کرديم و در اين اشتباه به اسلام زيان وارد آورده-ايم.
پيشنهاد او اين است: برای حفظ ته مانده-ی اسلام همان فضای فراخی را که برای خودمان میخواهيم، طبق همان آموزههای دين خودمان، برای گرايشهای و اعتقادهای دينی ديگر هم بخواهيم. او نام میبرد: برای سُنی مذهبها، برای بهايیان، برای کومونيستها.
(اشاره: آموزه-ی دين او شريعت اسلام است. ولی روشن نيست طبق اين شريعت، که او آن را به دروغ آموزه مینامد، کومونيسم هم از گرايشها و اعتقادهای دينی شمرده میشود يا نه؟)
از اين که او کشتار ِ آدمها را، در حکومت اسلامی، يادآور میشود و میگويد ما دروغ گفتيم، ما غارت کرديم، ما ستم کرديم، ما آدم کشتيم، برخی کسان از اين يادآوریها، که تا کنون بر همگان روشن و آشگار بوده-اند، به شگفت آمده و لب به ستايش و آفرين بر منجی-ی ته مانده-ی اسلام گشوده-اند.
اگر اين يادآوری نشان ِ دلاوريست، پس خمينی، به بزرگی-ی عزراييل، دلاور است. زيرا او از انبوه ِ کشتارهایِ رسول الله و امامان شيعه يادآوری کرده و بر همين برابری هم به کشتار ِ دگرانديشان آشگارا امر کرده است.
اين مويه-سرا کُشتار ِ 1400 ساله-ی اسلام را عدالت و کرامت انسانی میپندار و او، جدا از شريعت اسلام، تنها 33 سال ستمکاریهای حکومت اسلامی را برای بقای اسلام زيان بخش میداند.
در اين جا پرسشهايی بر میآيند:
مگر سنیها در اين 1400 سال آدمها را کشتار نکرده-اند؟
مگر در سرزمينیهايی، که سنیها زورمند شده-اند، کم آدم کشته-اند؟
(هان يادم آمد: در عدالت اسلامی و کرامت انسانی تنها کافران، مُشرکين، آتش پرستان، زنديقيان، مُحارب و مُرتدها را گردن میزنند. زيرا که "الله"، اين کسان را برای کشتن و عذاب دادن خلق کرده است.)
مگر کومونيستها، در شوروی، برای رسيدن به حکومت کشتار نکرده-اند؟
{شايد بايد اين 30 و40 ميليون آدم را، که کومونيستها کشته-اند، بخشيد و فراموش کرد. پيشتاز اين بابا هم اُن يارو پونسی بوده که میگفت جنايات اسلامی را بايد بخشيد ولی فراموش نکرد. (تا همه يادشان باشد و در اطاعت و عبادت کوتاهی نکنند)}.
نشانههايی از دروغوندی و فريبکاری اين مُنجی:
آيا او جايی را در جهان يا در تاريخ اسلام میشناسد که کرامت و عدالت اسلامی به جز اين باشد که حکومت اسلامی در ايران پياده کرده است؟
آيا در زمان رسول الله، سرکردگان و پيشوايان اسلام بهتر از اين حکومت عدالت و کرامت داشته-اند؟
آيا عدالت الهی، که در قرآن به آن پرداخته شده است، به جز گردن زدن، دست و پا بريدن، تازيانه زدن و در آتش سوختن است؟
آيا در شريعت اسلام هميشه زنان برای تن فروشی به کار نمیروند؟
آيا سن زن فروشی در اسلام زير 12 سال نيست؟
آيا بنيان گذاران اسلام، تنها با کشتار دگرانديشان، اسلام را گسترش نداده-اند؟
آيا احکام جهاد در اسلام برای کشتار و غارت دگرانديشان نيستند؟
آيا آخوندی، که او را روحانی میخواند، هيچگاه سخنی راست بر زبان رانده است که برای فريب مردم نباشد؟
آيا "لا اله الا الله" که بنياد اين عدالت و کرامت است يک دروغ و پشتوانه-ای اين دروغ شمشير جهادگران نيست؟
اگر هم اين ته مانده مُنجی، تا پيش از شورش 57 از آدمکشی در اسلام نشنيده بوده است دستکم پس از آشگار شدن ِ کرامت ِ آيات عظما، در آتش زدن سينما رکس آبادان، بايستی به عدالت و کرامت اسلام پی برده باشد.
شايد هم او، در آن زمان، روزنامههای حکومت اسلامی را نخوانده است. آيا وجدان ِ اين خودباخته از کشتارهايی که قضات شرع ِ مقدس اسلام، در نخستين سالهای حکومت، بر اساس احکام ِ شرع انجام داده-اند، آزرده نشده است؟
اين اسلامداران در آن زمان برای نجات اسلام آدم کشته-اند و در اين زمان میخواهند برای نجات ِ ته مانده-ی اسلام ايران و ايرانی را به جمع ِ دينمداران بسپارند. (برنامه-ای که در عراق و افغانستان پياده شده است)
اين است که ايشان ناگهان، پس از 33 سال خون ريزی، فهميده است که آنها ضرر کردند، آنها شکست خوردند، آنها مردود شدند. چون مردمان تا اين اندازه هم نادان نبودند که آخوندها بتوانند زهر ِ عدالت ِ اسلامی را به جهانيان بخورانند.
آنچه را که او، در اين نمايش، بازگو میکند چيزهای تازه-ای نيستند که کسی آنها را نشنيده و به آنها آگاهی نداشته باشد.
پرسش:
آيا کسی در ايران وجود دارد که از آدمکشیهای حکومت اسلامی آگاهی نيافته باشد؟
پاسخ: همهی مردم ايران میدانند که حکومت اسلامی هزاران جوان را کشتار کرده است و هنوز هم در هر زمانی که خشمگين بشود آدم میکُشد.
اسلام از دروغ سرشته شده است. فريب، دروغ، غارت و ايجاد ترس هم از ويژگیهايی هستند که اسلام از آنها پا گرفته است.
مسلمانان با ايمان و عالِم به شريعت میدانند که کردار ِ حکومت بر پايه-ی شرع مقدس اسلام است. رسول الله و امامان ِ شيعه هم برای کشتارهايی که کرده-اند، از سوی مسلمانان، ستايش میشوند و از سوی اسلامزدگان هم نکوهش نمیشوند.
مسلمانان ايرانی هم، که اين ستمها بر آنها وارد آمده-اند، بر اين پندارند که کشتار ِ برخی از اين جوانان شرعی نبوده و آخوندها به نا حق خون آنها را ريخته-اند.
( مگر نه، زمين را از خون ِ کافران رنگين ساختن حکمی قرآنی است؟)
هيچ کدام، از اين مسلمانان، کشتار ِ اسلامی را محکوم نکرده-اند و هرگز هم از کشتار ِ نامسلمانان (کافران) شرمند نشده-اند. از آن روی برخی از اين مسلمانان از کشتار ِ حکومت اسلامی رنجيده-اند که آنها اين دگرانديشان را کافر نمیدانند. گرنه مسلمانان کشتن کافران را وظيفه-ی خود می دانند و با فرياد "الله اکبر" سر مُیبرند.
اين عزادار، که هنوز ايران را غنيمت اسلام میپندارد، پيشنهاد میکند که بايد بخشی از اين طعمه را به سنیها و بهايیها و کومونيستها واگذار کنند.
اين خودباخته هنوز معيار زيستن و معيار کشورداری را در عقيده-های پوسيده میپندارد. او زشتیها و پسماندگیهای شريعت را به حکومت اسلامی بند میکند و آنها را از اسلام جدا میسازد. او مردمان ايران را، با گرايشهای اعتقادی، از يکديگر جدا میکند.
او انسان ِ آزاده و آزادانديشی را در انسان نمیشناسد و بنا براين خواهان است که ايرانيان، بند شده به عقيده-هايشان، به دينمداران ِ آن عقيده-ها واگذار بشوند.
مگر ايرانيان گوسپند و گاو يا شتر هستند که بايد هر بخشی را به شبانی سپرد که آنها سزاوار هستند؟
او که، اشک تمساح میريزد، به اين انديشه راه نيافته که؛
ايران از آن ِ مردمان ايران است نه از آن ِ دينمداران ِ برده ساز و برده فروش.
مردمان ايران، هزاران سال پيش از آن که جهادگران عرب، الله را، برای کشتار و غارت، خلق کنند، آنها سامان کشورآرايی را در جهان بنيان گذارده-اند. آنها با فرهنگ ِ باشکوه ِ خود هيچ نيازی به احکام پسمانده-ی چادرنشينان بيابانگرد ندارند.
البته رنجی نيست، اين کس با عقيده-ی پستی که دارد کوشش کند که ته مانده-ی اسلام را نجات دهد و در اين راه به فريبکاری و دروغوندی بپردازد و بسياری از ساده پنداران هم او را ستايش کنند.
آزردگی-یِ من از کسانی است که، آنها خود را آزادانديش و ميهن پرور میپندارند، تا کنون هم بسيار شماری از اين اسلامفروشان ديده و سخنان آنها را شنيده-اند. ولی هنوز زبان دروغوندان و مُنجیهای اسلامفروش را ياد نگرفته-اند.
مـردو آنـاهيــد
هشتم می ۲۰۱۲
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان
[+]
Labels: دروغ، دروغوندان، اسلامزدگان، آزادانديش، مکتب اسلام، مُنجی،, مردو آناهيد, نالهی گرگ از پشيمانی نيست