Tuesday, June 14, 2011


برخورد-های کار سیاسی با پژوهش فرهنگی


مردو آناهیـد


سیاست-پیشه می‌پندارد: اگر او به حکمرانی برسد می‌تواند به دلخواه جامعه را دگرگون سازد.
یک پژوهشگر فرهنگی از اندیشیدن، در مورد ناهمآهنگی‌-های درون و در ذهن جامعه، یافته-‌ها و ارزش‌-های تازه‌-ای را پرورش می‌دهد او به کارکرد و ناسازگاری آن ارزش-‌ها با ساختار اجتماع برخورد نمی‌کند. برخی از پژوهشگران فرهنگی می‌توانند دشواری-‌ها و گره-‌های کوری که در درازای زمان سامان اجتماع را آشفته کرده‌اند شناسایی کنند ولی آنها گره-گشای آن دشواری‌-ها نیستند. چون پژوهشگر فرهنگی تنها گره‌-های کور و درد-های کهنه را در اجتماع شناسایی می‌کند ولی گشودن این گره‌-ها و درمان این درد-ها در خور پژوهش نیستند. چون پژوهش در مورد بازده‌-ی پدیده-‌ای فرهنگی، که شاید در آینده پیدایش یابد، باید به آیندگان واگذار شود. روشن‌-اندیش براین باور است که تنها با دگرگون شدن فرهنگ مردم شیوه-‌ی کشورآرایی‌-ی آنها دگرگون خواهد شد.

برآیند ترس و زور، که از سوی حکمرانان بر آگاه-بود و ذهنیات مردم ایران وارد می‌شوند، نه تنها خرد همگان را از کارآیی بازمی‌دارد بلکه آشفتگی بزرگی در برداشت از کارکرد واژه‌-هایی که ما روزانه به کار می‌بریم به وجود می‌آورد. از آن که زورمندان جامعه بیشتر به مفهوم‌-های اسلامی و کمتر به فرهنگ ایران آشنایی داشته‌-اند کمتر واژه-شناس و سازمانی که در ایران بتواند به درستی مفهوم واژه‌-های را تعریف کند بوجود آمده است. البته بزرگ-مردانی بسان «دهخدا» در ایران پدیدار شده‌-اند ولی یافته‌-های پرارزش آنها کمتر تصور یا تصویر واژه-‌ها را در بینش همگان همآهنگ ساخته است. از این روی برای بیشتر ما، بُن-‌مایه-‌ی واژه‌-هایی که ما در گفتگو-ها و همپرسی‌-ها به کار می‌بریم، روشن نیست. چه بسیاری گوینده و شنونده‌ نمی‌دانند که آنها از مفهوم یک واژه یا مفهوم یک پدیده-‌ی ذهنی برداشت‌-های گوناگونی دارند.
گاهی هم از گوناگون بودن برداشت‌-هایی، که برخی کسان از یک واژه داشته باشند، دشواری‌-هایی پدیدار می‌شود که کمتر کسی به بُن-‌نهاد آن دشواری-‌ها می‌پردازد. چون کمتر گوینده‌-ای به درستی و راستی-‌ی واژه-‌های گفتارش می‌اندیشد و به آسانی کمتر می‌تواند کژ-پنداری‌ و برداشت شنونده را ارزیابی کند.
پرسش این جستار: چه تفاوت‌-هایی می‌توانند، در کارآیی و کارکرد یک روشن‌-اندیش با یک روشنفکر سیاسی، وجود داشته باشند.
(روشنفکران سیاسی به روند سیاست‌-ها فکر می‌کنند، خودبخود سیاست-‌پیشه نیستند، ولی در این جستار، با پوزش فراوان، بجای مفهوم "روشنفکر سیاسی" واژه-‌ی " سیاست-پیشه" به کار رفته است.)


در آشفتگی که امروز در ذهن ما ایرانیان وجود دارد کمتر می‌توان مفهوم-هایی بسان سیاست-پیشه، روشنفکر، پژوهشگر فرهنگی، جامعه-شناس و اندیشمند را به درستی شناسایی و مرزبندی کرد. درست است که یک روشنفکر یا پژوهشگر فرهنگی هم می‌تواند سیاست-پیشه باشد ولی همیشه یک سیاست-پیشه روشنفکر نیست. البته به کردار هم بیشتر سیاست-پیشگان همه فن حریف هستند. آنها هم از جامعه، هم از فرهنگ، هم از تاریخ و هم از درد یا درمان اجتماع سخن می‌رانند. از این روی برخی می‌پندارند که یک روشن‌-اندیش یا پژوهشگرفرهنگی هم باید بینش و آرمان سیاسی داشته باشد.

در اجتماعی که آزاد-اندیشی جـُرم است هر اندیشه‌-ای، که ورای احکام حکومت زورمندان پرواز کند، با بنیاد حکومت در تضاد خواهد بود. در اجتماع ستمکش و حکمرانان زور-پرور هر کس که روشن‌-اندیش باشد، او گناهگار و سزاوار مجازات است، او مرز قانون‌-های سیاسی را شکسته است، اندیشه-‌ی او هر اندازه هم که در مایه-‌ی دانش پژوهی باشد سیاسی به شمار می‌آید. رفتار این زورمندان با «ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی، پـور سینا» و دیگر اندیشمندان و پژوهشگران این دوران گواه این گفتار است.
از این گونه رفتار نه تنها، مفهوم اندیشه یا دانش و سیاست، با کژی در ذهن همگان کاشته می‌شود بلکه گاهی در ذهن خود روشن‌-اندیش هم این مفهوم‌-ها با یکدیگر همانی پیدا می‌کنند و او رفته رفته به سیاست-پیشگی کشیده می‌شود. البته اگر سیاست-پیشگان نتوانند از برآیند یک اندیشه، در راه رسیدن به آرمان‌-هایشان، سود ببرند آن اندیشه را خوار و بی ارزش می‌پندارند. سیاست-پیشگان اندیشه‌-ای را ارزشمند می‌دانند که بتواند ذهن بیشتر مردم را به سوی آنها، یا دستکم در سوی آرمان آنها، برگرداند.
سیاست-پیشگان براین پندارند، بهترین روشی که می‌تواند کشور را سامان بدهد، حکومتی است که در بینش یا ایدئولوژی آنها ساختار پیدا کرده است. رسیدن به حکمرانی نخستین میدانی است که آنها می‌خواهند در آن آرمان‌-های خود را بگسترانند و برتری آنها را درخشان کنند. سیاست-پیشگان براین باورند که آنها باید مردم را به سوی آرمان‌-های خود، که بهترین شیوه‌-ی کشورآرایی است، رهبری ‌کنند.


(در این نوشتار سخن از سیاست-پیشگانی است که آرمان فرمانروایی و کشور-آرایی دارند نه از کسانی که می‌خواهند شریعتی را، که آنها به آن ایمان دارند، بر مردم ایران فرود آورند. سیاست-پیشگان خواهان سازندگی و اسلام-فروشان خواهان درماندگی ایرانیان هستند. چون در درماندگی است که مردم امامان را به یاری می‌خوانند)

سیاست-پیشگان، از راه شناخت برخی از خواسته‌-های مردم، آرمان-‌های خود را، که در پوسته-‌های دلخواه مردم بسته-بندی شده-‌اند، به مردم پیشنهاد می‌کنند. بسان سیاست-پیشگانی که آزادی و مردم-سالاری را بر پیکر حکومت جمهوری با پادشاهی می‌پوشانند حتا برخی دیکتاتوری‌-ی کارگری را در جامه‌-ی دموکراسی برای مردم می‌نگارند.
سیاست-پیشگان زمانی می‌توانند درستی-‌ی شیوه-‌ی فرمانروایی و راستی-‌ی گفتار-شان را بنمایانند که به حکومت رسیده باشند. این است که سیاست-پیشه تا به حکومت نرسیده است همگان را به یاری می‌خواند و هر سیاست-پیشه‌-ای را، که همیار او باشد یا دستکم با او در ستیز نباشد، گرامی می‌دارد. هنگامی که او به فرمانروایی رسید، از همیاران پیروزمند خود می‌خواهد که شعار-ها را فراموش کنند و تنها در پایداری حکومت او بکوشند، از یاری دهندگان می‌خواهد که فرمانبرداری را پیشه کنند، از دگر-اندیشان سیاست-پیشه می‌خواهد که دست از ستیزه-جویی بردارند تا او بتواند در کردار به پندار-های خود روان هستی ببخشد.
سیاست-پیشگان تا زمانی که از اندک شماری روشنفکر پشتیبانی می‌شوند، در اقلیت هستند، آنها برای گسترش آگاهی در مردم سودمند و خواهان آزادی و برابری در اجتماع می‌باشند. سیاست-پیشگان کاستی‌-ها و پسماندگی-‌های اجتماع را، تا آن اندازه که بتوانند مردم به آرمان آنها دلبند سازند، بررسی و در دورنمای مردم-پسندی آشگار می‌کنند. در نتیجه‌-ی تلاش و برخورد-های همین اقلیت‌-هاست که دستگاه حکومتی می‌تواند با هر پسماندگی پیشرفت داشته باشد. چون اگر حکومتی در زمینه‌-ی اجتماعی پیشرفت نداشته باشد مردم با همه‌-ی بی‌خبری به امید بهبود به اقلیت‌-ها می‌پیوندند. این است که حکومت اسلامی هم در اجرای برخی از خواسته-‌های اقلیت-‌های سیاسی، با دُرون-‌مایه-‌ی دیگری، پیش-دستی می‌کند تا از هوا-خواهان آنها کاسته شود.
انبوه همگان، اکثریت، در بی‌خبری کمتر خواسته‌-ای دارد که بنیاد حکومت را بلرزاند. خواسته‌-های انبوه مردم پدیده-‌هایی هستند که پیوسته از سوی حکمرانان، در بسته بندی-‌های وعده و شعار، شنیده‌اند. انبوه مردم، که اکثریت هستند، ستمکاری و بی‌دادگری‌-ی حکومت را، که بر دیگران وارد می‌شوند، به نام عدالت می‌پذیرد. از سوی انبوه بی‌خبران، پیروان اکثریت، بی‌دادگری در حکومت مشروعیت پیدا می‌کند، آنها ابزار خود-خراش و نیرومند شریعت هستند، آنها ارزش آزادی را برای دادخواهی نمی‌شناسد، حکومت زورمندان بر بی‌خبری و ایمان همین اکثریت استوار شده است. داشتن آزادی‌ در اندیشیدن، در بازگو کردن اندیشه، در برگزیدن شیوه-‌ی کشورآرایی به امکانات بی‌خبران نمی‌افزاید.
سیاست-پیشگان، تازمانی که اقلیت هستند، آزادی ندارند که بتوانند اندیشه و خواسته‌-های خود را به همگان بنمایانند، از ستمی که بر آنها وارد می‌شود رنج می‌برند، آنها خواهان آزادی، دگرگونی و رسیدن به فرمانروایی هستند. چون آنها کمبود آزادی را می‌چشند، در آرزوی داشتن آزادی، جانفشانی می‌کنند. تلاش آنها برای پیشرفت اجتماع، حتا برای کسانی که حکمرانی را در دست دارند، تا اندازه‌-ای سود بخش است. کوشش آنها در این است که انبوه مردم، همگان یعنی اکثریت، آنها را بپذیرند تا آنها بتوانند به کمک همگان به آرمان‌-های خود نزدیک شوند. پشتیبانی‌-ی همگان را نشان درستی و بهتر بودن شیوه-‌ی حکومتی-‌ی خود می‌شمارند. بدیهی است، شیوه‌-ای که از سوی مردم برای کشورآرایی پذیرفته شود حقانیت پیدا می‌کند ولی سِاست-پیشگان آن شیوه، یعنی پرورندگان آن حزب،‌ فرمانروایی بر مردم را حق خود می‌دانند. به زبانی دیگر؛


مردم در پندار نمایندگان خود را برمی‌گزینند ولی به کردار سرورانی را بر خود می‌پذیرند.

زمانی که نمایندگان یک حزب، باورمندان یک شیوه-‌ی کشورآرایی، به فرمانروایی رسیدند آنها دیگر آزاد هستند و نه تنها دیگر نیازی به آزادی-‌ی ندارند بلکه آزادی دیگران میدان آزادی آنها را تنگ می‌کند. از این پس این آزادی-خواهان کهن دشمن آزادی-خواهانی خواهند بود که نواندیش باشند و آنها را، در خودکامگی، آزاد نگذارند. یک سیاست-پیشه پیوسته در مبارزه است یا برای رسیدن به حکومت یا برای پایداری حکومت. بنابراین همیشه بخشی از کارکرد گروه‌-ها و حزب-‌های سیاسی، در دورانی که آزادی ندارند و خواهان آن پدیده هستند، با ارزش است. چون آنها کاستی‌-ها و زشتی-‌های کردار حکمرانان، که آزاد هستند، و نیز کمبود-های اندیشه و آرمان-‌های اقلیت‌-های سیاسی دیگر را آشگار می‌سازند.
وجود گروه‌-ها و حزب‌-های سیاسی و گوناگون بودن آرمان-‌های آنها نشان جنبندگی و سازندگی در راه دگرگون ساختن شیوه-‌ی حکومت اسلامی است. اگرچه جنبش اقلیت-‌ها سیاسی می‌تواند برای بررسی و بازسازی فرهنگ ایران هم پرارزش باشد ولی هر دگرگونی در حکومت اسلامی نشان پیشرفت فرهنگی نیست بلکه نشان درماندگی و پسماندگی احکام این شریعت است.
اقلیت-‌های سیاسی بیشتر بخش-‌های پیکر حکومت را از دیدگاه سیاسی‌-ی خود بررسی می‌کنند و براین باورند که با اندکی دگرگونی در ساختار این بخش‌-ها می‌توانند آزادی و راستی را در کشور بگسترانند. آنها بیشتر در فکر دگرگون ساختن شیوه-‌ی فرمانروایی هستند نه در اندیشه-‌ی دگرگون ساختن فرهنگ کشورآرایی.
بینش، جهان‌-بینی یا تصور مردم از سامان کشورآرایی از فرهنگی است که از دانش و آگاهی‌-های تاریخی و تجربی آن مردم روییده باشد نه آن شیوه‌ای است که آن را شریعتی برای آنها پیش-‌نویس یا کسی از تجربه‌-ی بیگانگان و رنوشت-‌برداری کرده باشند.
بر خلاف روشنفکر سیاسی، که بیشتر به سیاست-پیشه گفته می‌شود، یک روشن‌-اندیش آرمان فرمانروایی ندارد او پیوسته در مورد تضاد-های درون هر پدیده-‌ی اجتماعی اندیشه می‌کند. او گاهی، از راه جویندگی، بُن-‌مایه-‌های این تضاد-ها را بررسی و در این راه به ارزش-‌ها، اندیشه-‌ها، بینش-‌ها و دانستنی-‌هایی برخورد می‌کند. ارزش-‌های تازه‌-ای که گاهی از سوی یک روشن‌-اندیش یافته می‌شوند در اجتماعی، که آشفتگی-‌ی فرهنگی در آن گسترده شده است، کاربرد و توان روییدن ندارند.
اجتماعی که به آشفتگی-‌ی فرهنگی دچار باشد، ساختار هر پدیده-‌ای در آن جامعه، ناهنجار و ناآرام است. با دگرگون ساختن و تنش-زدایی در هر پدیده‌-ای از آن اجتماع به ناآرامی و تنش در میان پدیده‌-های دیگر افزوده می‌شود. این است که برخی از اندیشه-‌های نوین، هراندازه هم که پرارزش حتا گره‌-گشا باشند، نمی‌توانند به آسانی در آن آشفتگی رخنه کنند.


درد-های کهنه‌-ی اجتماع بخش‌-های آشفته-‌ی پیکر جامعه را پر کرده-‌اند، برای درمان درد-های کهنه نیاز به ساختار نوینی است که پیکر جامعه را در بر بگیرد.

روشن‌-اندیش جویای راه همآهنگ ساختن آشفتگی-‌های جامعه نیست او بیشتر به ریشه-‌های آن آشفتگی‌-ها می‌پردازد و آنها را از دیدگاه خود، که این دیدگاه برای دیگران روشن نیست، آشگار می‌کند. بررسی و شناسایی بُن-‌مایه-‌های آشفتگی در اجتماع نیاز به گذشتن و کنارزدن لایه‌-هایی دارد که در درازای هزاره-‌ها زمینه-‌های ذهنی و برداشت-‌های فرهنگی-‌ی مردم را آلوده کرده‌-اند. ولی پاک کردن ذهن همگان، از این لایه-‌های آلوده، نیاز به زمان و زمینه-‌ای دارد که نمی‌تواند، آن زمینه را در آشفتگی‌-های اجتماعی، بارور کرد. بنا براین سیاست-پیشه می‌تواند بینش و اندیشه-‌ی یک روشن‌-اندیش را شناسایی کند و از ارزش-‌های آنها بهره گیری کند ولی هر اندیشه‌-ی پرارزشی بدون آمادگی‌-ی فرهنگی در اجتماع نمی‌تواند فرهنگ کشورآرایی حتا شیوه-‌ی فرمانروایی را دگرگون سازد.
برخورد کردن به تضاد-های درون جامعه یا برخورد به آشفتگی در درون یک ایدئولوژی تنها یک بررسی، یک برداشت، یک ژرفنگری یا یک پرسش است. یک پژوهشگر بُن-مایه-‌های یک بینش را می‌یابد و هنجار و ناهنجاری درون آنها را آشگار می‌سازد. بازده‌-ی اندیشه-‌ی یک روشن-‌اندیش یا پژوهشگر فرهنگی می‌تواند برای روشنفکران سیاسی برانگیزنده باشد، که آنها بتوانند از تضاد-های خواسته-‌ها و آرزو-های خود بکاهند، ولی نباید این برآیند با آرمان-‌های آنها همسو باشد.
گاهی اندیشه‌-ای نو سال-ها خاموش می‌ماند تا زمینه-‌ای برای شکفتن آن فرارسد و گاهی هم آن اندیشه هیچگاه نمی‌تواند زمینه‌-ای را برای روییدن و بارور شدن پیدا کند. البته گاهی اندیشه‌-ای که امروز در اجتماعی سرد و خاموش مانده است در زمانی دیگر، که زمینه رشد و فرهنگ اجتماع برای گرفتن آن فراهم شود، آن اندیشه اجتماع را به جنبش برمی‌انگیزد، در ذهن آن اجتماع جای می‌گیرد، در اندک زمانی می‌روید و گسترده می‌شود.
روشن‌-اندیش از دیدگاه خود تضاد-ها و ناهمآهنگی-‌های پدیده-‌های اجتماعی را، براساس آگاهی‌-هایی که دارد، بررسی می‌کند. این به آن معنی نیست که برآیند اندیشه-‌های یک روشن‌-اندیش می‌تواند از هر دیدگاهی راست و درست یا همیشه سودبخش باشد. ولی روشن-اندیش به سود و زیان بازده-‌ی اندیشه-‌ی خود برخورد نمی‌کند او از تازگی و یافته-‌های اندیشه‌-اش سرخوش است. این است که روشنفکران سیاسی می‌تواند، برای رسیدن به فرمانروایی، تنها با برخی از اندیشه-‌های نوین هم آوایی کند. سیاست-پیشه، پس از پیروزی، برای فرمانروایی نیاز به آرامش ذهن و فرمانبرداری در مردم دارد.
اندیشه‌-ی روشن پیوسته در زایندگی و نوشوندگی است ولی شیوه‌-های فرمانروایی زود کهنه می‌شوند. این است که فرمانروایان نمی‌خواهند شراره-‌ی نوینی درون خاموش مردم را روشن کند. از این روی سیاست-پیشگان هنگامی که به فرمانروایی برسند از پیشرفت-‌های فرهنگی که به آزاد-اندیشی بپیوندند هراس دارند آنها تا زمانی آزاد-اندیشی را ستایش می‌کنند که اندیشه‌-ی آنها هم گرفتار، یعنی در اقلیت، باشد.
یک سیاست-پیشه پدیده-‌هایی را در درون جامعه و در ذهن مردم می‌جوید، که مردم خواهان دگرگونی‌-ی آنها باشند، او دگرگون ساختن آن پدیده-‌ها را در دستور کار خود می‌گذارد تا مردم او را در راه رسیدن به فرمانروایی یاری کنند، او به درستی و نارستی آن پدیده‌-ها برخورد نمی‌کند. او حتا توانایی و ناتوانی‌-های خود را، برای دگرگون ساختن آن پدیده‌-ها، نمی‌سنجد و تنها به مشروعیت داشتن حکومتی، که او می‌خواهد به آن برسد، می‌اندیشد.


سیاست-پیشه می‌پندارد: اگر او به حکمرانی برسد می‌تواند به دلخواه جامعه را دگرگون سازد.
یک پژوهشگر فرهنگی از اندیشیدن، در مورد ناهمآهنگی‌-های درون و در ذهن جامعه، یافته-‌ها و ارزش‌-های تازه‌-ای را پرورش می‌دهد او به کارکرد و ناسازگاری آن ارزش-‌ها با ساختار اجتماع برخورد نمی‌کند. برخی از پژوهشگران فرهنگی می‌توانند دشواری-‌ها و گره-‌های کوری که در درازای زمان سامان اجتماع را آشفته کرده‌اند شناسایی کنند ولی آنها گره-گشای آن دشواری‌-ها نیستند. چون پژوهشگر فرهنگی تنها گره‌-های کور و درد-های کهنه را در اجتماع شناسایی می‌کند ولی گشودن این گره‌-ها و درمان این درد-ها در خور پژوهش نیستند. چون پژوهش در مورد بازده‌-ی پدیده-‌ای فرهنگی، که شاید در آینده پیدایش یابد، باید به آیندگان واگذار شود. روشن‌-اندیش براین باور است که تنها با دگرگون شدن فرهنگ مردم شیوه-‌ی کشورآرایی‌-ی آنها دگرگون خواهد شد.

[کاریکاتور-ها از:
روزنامه-ی فکاهی «حاجی بابا»، چاپ در آمریکا - سال 1358-1980
]



مـردو آنـاهيــد
٣ آذر ۱٣٨۵
۲۴ نوامبر ۲۰۰۶
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , , ,

Friday, December 10, 2010


آیا هر مردمی سزاوار حقوق بشر است


مــردو آنـاهیــد


برای "انگلیس" آخوند-ها کارگزاران خوبی هستند که بدون آنکه خود بدانند در راه خواسته-‌های "انگلیس" جانفشانی می‌کنند. ملایان و شیخان مسلمان نه تنها اوامر مملکت-‌داری را به دلخواه "انگلیس" انجام می‌دهند بلکه از سرشت‌-شان سرسختانه دشمن سوسیالیسم و ناخودآگاه دشمن سرسخت آمریکای آمپریالیسم هستند. تاکنون، برای کشور-های شکارچی، ملایان و شیخان جنگ‌افزار-هایی پرقدرت، روینده، خودکار، سود-آور و ریشه-‌ای بوده-‌اند و بدون همکاری-‌ی آنها این کشور-ها نمی‌توانسته-‌اند به آسانی بر اینهمه مردمان سروری کنند.

چون ما بشر هستیم، همه‌-ی انسان-‌ها را آدم می‌شماریم، هنگامی که سخنی از انسان پیش می‌آید می‌پنداریم که سخن در باره-‌ی ما هم هست. ولی این پندار ما همیشه درست نیست. شاید اروپایی-‌ها تنها مردمان پیشرفته را بشر یا آدم بشمار می‌آورده-‌اند و البته آنها تنها خودشان را پیشرفته می‌دانسته-‌اند. این است که منشور جهانی حقوق بشر را برای آنهایی نوشته-‌اند که آن کسان را آدم می‌شمرده-‌اند. زیرا، در برنامه-‌های سازندگی‌-ی جهان پیشرفته، کشور-های پسمانده‌-ی جهان سوم را، برای بهره-‌برداری از سرزمین-‌ها و بهره-‌کشی از مردمان-شان، گنجانده بوده-‌اند. برداشت آنها از واژه-‌ی "جهان" همان جهان آنها، جهان یکم، و برداشت آنها از "حقوق بشر" حقوق مردمان همان جهان بوده است. با این وجود درون-‌مایه و بیشتر ارزش‌-هایی که در "منشور جهانی حقوق بشر"[+] گردآوری شده-‌اند به کردار تا به امروز در همین کشور-های پیشرفته، جهان یکم، هم به کار گرفته نشده-‌اند.

برای نمونه به - ماده ۱۶ - از این منشور، می‌نگریم (برگردان فارسی از زبان آلمان)

۱- هر زن و مرد همسرپذیر حق دارند بدون هیچ مرزی در زمینه‌-ی نژاد، ملیت یا مذهب در پیوند همسری درآیند و خانواده‌-ای را بنیان گذارند. آنها در پیوند و هنگام همسری یا گسستن از یکدیگر دارای حقوق برابر می‌باشند.

۲- پیمان آنها باید در آزادی و تنها به خواست آنها بسته شود .

٣ - خانواده زمینه-‌ی و ساختار نخستین بخش جامعه است و حق دارد که از پشتیبانی-‌ی هموندان و قانون-‌گذاران برخوردار شود.

اگر بند-های این ماده-‌ی ۱۶ منشور را با پیمان-‌های ازدواج، که هنوز در بیشتر این کشور-ها بر اساس احکام کلیسا بسته یا گسسته می‌شوند، بسنجیم به تفاوت کارکرد آنها پی‌می‌بریم. البته این کشور‌-ها نه هرگز انتظاری داشته و نه مردمان مسلمان امیدی داشته‌-اند که آمیزش زن و مرد، در کشور-های جهان سوم، براساس ماده-‌ی ۱۶ منشور حقوق بشر باشد .
تاریخ استعمار-گری کشور-های اروپایی و رفتار آنها با مردمان دیگر، حتا پس از جنگ جهانی دوم [10 دسامبر 1948 - 19 آذر 1327] و پذیرفتن منشور حقوق بشر، نشانگر آن هستند که "بشر بودن" برای آنها مفهوم ویژه-‌ای داشته است. البته هنوز هم نشانه-‌هایی از کردار و رفتار آنها با مردمانی، که درعقیده-‌های پسمانده-‌ای گرفتار هستند، دیده می‌شود .
برای نمونه: کشور-های فرمانروا (جهان یکم) حکومت‌ کشور-های «ترکیه، کنگو، مصر، عراق، افغانستان، اندونزی و حتا مملکت-‌های ثروتمند عرب» را، که بر مردم حکمرانی می‌کنند، دموکرات می‌خوانند!!! ولی براین باورند که "دموکراسی" به مفهوم راستی شایسته-‌ی این مردمان نیست. البته فرهنگ این مردمان هم، که با عقیده-‌های بـَرده-‌پروری آلوده شده است، آزادی و دموکراسی را نمی‌شناسد.

نمونه‌-ی دیگری را که از دیرزمان می‌توان یاد کرد مردم-‌ستیزی "قاجاریان" در ایران است که اروپایی-‌ها از یادآوری آن شرم دارند ولی مردم ایران هنوز آن انسان‌-ستیزی را فراموش نکرده-‌اند. در آن زمان، که تا کنون اندکی بیش از دویست سال می‌گذرد، کشور-هایی بسان "انگلیس، فرانسه، روسیه" روند حکومت را در ایران دیدبانی می‌کرده-‌اند. "محمد-خان قاجار"، برای نابود ساختن بازمانده-‌ی "کریم-‌خان زند"، با خشم بی-‌کران وارد کرمان می‌شود، پس از کشتار بی‌-شماری از شهروندان، هزاران چشم را از کاسه-‌ی سر کسانی که زنده مانده بوده-‌اند بیرون می‌کشد و سپس همه‌-ی قنات-‌های آنها، یعنی چند سد قنات، را ویران می‌کند. همسان این ستمکاری را تاریخ بشر به یاد ندارد ولی این ستم در نهایت خشم، از سوی حاکمی، بر مردم همان سرزمین وارد می‌شود و این دیدبانان اروپایی حتا یادداشتی هم در این مورد نمی‌نویسند .
درست است که در آن زمان هنوز، منشور جهانی حقوق بشر، ساختاری نداشته است ولی در همان زمان هم در اروپا اندیشمندانی پایه‌-های حقوق بشر را زمینه سازی می‌کرده-‌اند. در همان زمان هم در انگلیس و فرانسه دادستان و دادگاه وجود داشته است. با اینکه در قوانین آنها همه‌-ی شهروندان برابر نبوده-‌اند. با همه-‌ی پیشرفت-‌هایی که اروپایی-‌ها برای شناختن حقوق بشر کرده-‌اند ولی رفتار آنها، با مردم کشور-های جهان سوم، بسان رفتار شکارچی با شکارش بوده است ولی خیلی خشن و خشمناک-‌تر از یک شکارچی.
با دگرگونی-‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم در زمینه-‌ی جهان‌-گردانی و حقوق بشر به وجود آمده-‌اند و با پیشرفت شگفت-‌انگیز ابزار-های تولیدی پیوند-های کشور-های شکارچی (کشور-های اروپایی، امریکا، شوروی) و شکارگاه-‌های آنها (کشور-های پسمانده) هم رفته رفته دگرگون شده‌-اند .
مانند اینکه؛
"انگلیس"، با قدرت دادن به شیخ-‌ها، سرقبیله-‌ها، گردن-کشان، راهزنان و پیشوایان دینی آنها را گماشته و سرسپرده-‌ی خود می‌سازد و حکمرانی را، در سرزمین-‌هایی که استعمار آنها دشوار شده بود، به آنها واگذار می‌کند. بدین شیوه هم خود را از درگیری و روبرو شدن با مردمان قبیله نشین دور و هم اندیشه-‌ی شکارچیان دیگر را از این شکارگاه-‌های سودآور برمی‌گرداند.

"انگلستان"، با پشتیبانی از پیشوایان دینی (به ویژه اسلامی) و قدرت بخشیدن به آنها راستای خواسته-‌های حکمرانان این سرزمین‌-ها را به دلخواه خود برمی‌گزیند. او از این راه می‌تواند به اراده-‌ی خود روان آز و نیاز را در بیشتر کشور-های عربی، به ویژه کشور-های نفت‌خیز، خلق کند و بر استخوان-‌های پوسیده‌-ی آنها بدمد .
مسلمانان جهان بهترین و خودکار-ترین ابزار-های بوده-‌اند که بدون دریافت مزد یا پاداش بر ضد شوروی (کومونیست-‌های بی‌خدا) آماده-‌ی جهاد هستند. بنابراین در این مملکت-‌ها دشمنان سرسخت شوروی و سوسیالیست-‌های داخلی زاییده و پرورده می‌شوند.

حکومت شوروی هم ایده‌-های مارکسیستی و سوسیالیستی خود را قربانی مبارزه برضد آمپریالیسم آمریکا ‌می‌کند و با چاپلوسی نابخردانه-‌ای به ستایش اسلام و پیشوایان آن می‌پردازد. به این امید که هم از این شکار-ها کبابی بخورد و هم از گسترش آمپریالیسم آمریکا در جهان پیشگیری کند .
"آمریکا" به پیروی از "انگلیس" از مسلمانان به ویژه از خشن-‌ترین آنها پشتیبانی می‌کند تا ارتش چشم و گوش بسته-‌ی مسلمانان را برای سرکوبی‌-ی کومونیست-‌ها برپا سازد. در ذهن آمریکایی، که خود را توانا-ترین و نیرومند-ترین کشور جهان می‌پندارند از اندیشه‌-ی کومونیسم و کومونیست-‌ها بر خود می‌لرزند و آنها را دشمن بزرگ خود می‌شمارند، این بود که آنها، به کمک پست‌-ترین پیشوایان مسلمان، مجاهدین افغانستان را پر قدرت و قهار ساختند تا سربازان شوروی را از زمین-‌های "انگلیس"، که آمریکا آنجا را افغانستان می‌پنداشت، بیرون بریزند.

برای "انگلیس" آخوند-ها کارگزاران خوبی هستند که بدون آنکه خود بدانند در راه خواسته-‌های "انگلیس" جانفشانی می‌کنند. ملایان و شیخان مسلمان نه تنها اوامر مملکت-‌داری را به دلخواه "انگلیس" انجام می‌دهند بلکه از سرشت‌-شان سرسختانه دشمن سوسیالیسم و ناخودآگاه دشمن سرسخت آمریکای آمپریالیسم هستند. تاکنون، برای کشور-های شکارچی، ملایان و شیخان جنگ‌افزار-هایی پرقدرت، روینده، خودکار، سود-آور و ریشه-‌ای بوده-‌اند و بدون همکاری-‌ی آنها این کشور-ها نمی‌توانسته-‌اند به آسانی بر اینهمه مردمان سروری کنند.

این است که کشور-های شکارچی، به ویژه "انگلیس"، نه تنها حکمرانی در «سرزمین-‌های نفت-خیز» را به والیان مسلمان واگذار و آنها را کشور-های آزاد و مستقل نام-گذاری می‌کند بلکه در کشور-های اروپایی، به ویژه "انگلیس"، مساجد و مدارس بی‌شماری برپا می‌سازند تا دنباله-‌ی مجاهد-‌پروری را در همه جای جهان بگسترانند. با این پندار که هم تخم کومونیسم را به آسانی بخشکانند و هم دست‌ درازی-‌ی آمریکا را از این سفره-‌های گسترده اندکی کوتاه-‌تر نگه دارند. البته تاکنون هم در این راه پیروز بوده و سگ-‌های نگهبان و گوسپندان فراوانی را هم پرورش داده-‌اند.

کشور-های فرمانروا، جهان یکم، از «ابزار خشمگین جهاد، که در اسلام مقدس است»، بسیار سود برده-‌اند و این احکام هیچگاه برای این کشور-ها زیان-‌بخش نبوده-‌اند. از آنجا که این کشور-ها توانسته-‌اند از همسویی آرمان-‌های خود با ملایان بهره-‌گیری کنند، مردمان مسلمان را به سویی برانند که دلخواه آنها است، همیشه پشتیبان و ستایشگر اسلام بوده-‌اند. آنها نه تنها از خشم مسلمانان نمی‌ترسیده-‌اند بلکه از خشم و خشونت آنها برای سرکوب مردمان سرکش و گستاخ سود می‌برده-‌اند و می برنــد .
شکی نیست که جهان پیشرفته با آیات قرآن آشنایی داشته است ولی مردمان آنها کمتر تیزی و برندگی-‌ی شمشیر اسلام را بر گلوی خود احساس کرده-‌اند. هر ستمی هم که به دست "مجاهدین اسلام"، بر دیگران رفته است در راستای آرمان و خواسته‌-های آنها بوده است .
مجاهدین افغانی توانستند با به کاربستن آیات جهاد بر کشور شوروی پیروز شوند ولی هرگز نمی‌خواهند و نمی‌توانند آزاد و مستقل باشند. ایمان مجاهدین با عقیده-‌ی انسان-‌ستیزی آمیخته است، کارکرد آنها در راه گسترش اسلام است، برای آنها ملت و ملیت و کشور افغانستان تنها در کنار اسلام مفهوم پیدا می‌کند. آنها علت بی-‌چارگی مردم را بیشتر به آمریکا می‌چسپانند یعنی پاداش جهاد با آمریکا، در نزد "الله"، دو برابر است .
در این دوران مسلمانان که از مادر عبدِ "الله" زاییده می‌شوند، ناخودآگاه به اطاعت از والیان اسلام درمی‌آیند، آنها از سوی-‌ی والیان دین به بردگی گماشته می‌شوند. این والیان هم بیشتر به سگ‌-های گله می‌مانند نه به چوپان، ولی چوپانی که این سگ‌-ها را پرورش می‌دهد به چشم نمی‌آید .
آیات زیر، که اندکی ماهیت اسلام راستین را روشن می‌کنند، تا کنون چندان ترسی در دل فرمانروایان کشور-های پیشرفته به وجود نیاورده-‌اند!؟ .

سوره‌-ی آل عمران، آیه-‌ی ۰۲٨ :
مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست "الله" نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کنید.

سوره-‌ی النساء، آیه-‌ی ۰۴۵ :
"الله" بهتر می داند که چه کسانی دشمن شما هستند, برای شما دوستی و یاری‌ی "الله" کافی است .

سوره-‌ی النساء، آیه-‌ی ۰٨۹ :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکـُشید، که آنها دوست و یار شما نیستند .

سوره-‌ی البقره، آیه-‌ی ۱۹۰ :
بکـُشید در راه "الله"، مخالفان را, ولی بدون شورش، که "الله"، شورش را دوست ندارد .

سوره-‌ی التوبه، آیه-‌ی ۰۲٨ :
ای مسلمانان مشرک ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، "الله" از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل "الله" است)

سوره-‌ی البقره، آیه-‌ی ۱۹۱ :
بکـُشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکـُشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۰۰۵ :
همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکـُشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که "الله" غفور و رحیم است .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۱۲٣ :
بکـُشید کافران را از پس هم، تا جدیت و خشم شما را احساس کنند .

سوره-‌ی محمد، آیه-‌ی ۰٣۵ :
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون "الله" شما را قویتر و بی نقص گردانده است .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۰۲۹ :
بکـُشید کسانی را که به "الله" و احکام (...) او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته‌-اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه (جریمه-‌ی دگر-اندیشی در اسلام) بپردازند .

سوره-‌ی محمد، آیه‌-ی ۰۰۴ :
کفار را در هر کجا یافتید "گردن بزنید" تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند .

این آیات نمونه-‌ی احکامی هستند که مسلمانان باید به آنها ایمان داشته باشند و وظیفه دارند که برای نجات خود از آتش جهنم آنها را اجرا کنند. هر چند که اجرای این احکام با مفهوم «منشور جهانی حقوق بشر» در تضاد هستند، ولی اگر همه-‌ی مردمان جهان بشر به شمار می‌آیند، پس چگونه باید پذیرفت که در بند ۱٨ «منشور جهانی حقوق بشر» حق ایمان داشتن به این آیات و حق انجام این اوامر به روشنی تایید شده است.

ماده ۱۸-ی «منشور جهانی حقوق بشر» (برگردان فارسی از زبان آلمانی):
« هر کس حق داشتن آزادی در اندیشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگیرنده‌-ی آزادی در تعویض مذهب یا بینش خود می‌باشد، همچنین آزاد است که، مذهب یا بینش خود را، به تنهایی یا همراه با دیگران، همگانی یا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئین-‌های مذهبی بنمایاند. »

آیا استادان سازنده‌-ی «منشور جهانی حقوق بشر»، از تضاد احکام اسلام، که حکومت‌-گرا است، با این منشور بی‌خبر بوده-‌اند؟
پاسخ این است که حقوقدانان جهانی این احکام را می‌شناخته-‌اند ولی از کردار-شان پیداست که آنها این مردم را بشر نمی‌دانسته-‌انـــد!؟.

کشور-های پیشرو تاکنون از ملایانِ مسلمانان، که مردم-‌ستیزی بخشی از عبادت و آئین-‌های مذهبی آنهاست، به عنوان ابزار در راه پیاده کردن خواسته‌-های خود بهره برده‌-اند و خشونت اسلام هم چندان مشکلی را برای "جهان پیشرو" ایجاد نکرده است!؟

سنگینی احکام اسلام را مردم مسلمان می‌کشیده‌-اند که بیشترین آنها هم به آن رنج خو گرفتده-‌‌اند. اینکه اسلام مردمان را بی هویت می‌سازد و در آنها انگیزه-‌های میهن‌-پروری و فرهنگ-‌گستری را می‌کـُشد، برای جهان آزاد مشکل-‌ساز نیست بلکه خود این کردار راهگشای سروری‌-ی فرمانروایان "جهان پیشرفته" بر حکمرانان "جهان پسمانده" می‌باشد .
از شوربختی-‌ی فرمانروایان بشر، این تروریست‌-ها [جهـاد-گران] مار-هایی شده-‌اند، که از کرم-های خاکی به وجود آمده-‌اند، که گاهی نیش آنها اندکی دست این بشر دوستان را می‌خراشد ولی این خوش-باوران هنوز تلخی-‌ی زهرمار را نچشیده-‌اند.

کردار مجاهدین، تروریست-‌های اسلامی، در اروپا و آمریکا آتش‌-ریزه-‌هایی هستند که پرورده و سرکش می‌شوند و روزی خشک و تر آنها را، بسان فرهنگ ایرانیان، خاکستر خواهد کرد.

پرسشی که برای بیشتر جامعه-شناسان وجود داشت این بود: چگونه و چرا کشور-های پیشرفته-‌ای بسان «ایران، مصر، سوریه و...»، سرکوب یک مشت بیابان-‌گرد عرب، مجاهدین اسلام، شده-‌اند؟.
پاسخ آنها به کردار در کارکرد جهادگرانی است که امروز آنها را تروریست‌-های اسلامی می‌خوانند. می‌بینیم که کردار چند جهادگر جهان آزاد آنها را برهم زده است و پیوسته از ترس غضب آنها از آزادی مردمان این کشور-ها کاسته و بر قدرت و گسترش اسلام افزوده می‌شود. با خشمی که مسلمانان، برای کاریکاتور-های محمد در کشور-های آزاد، از خود نشان داده-‌اند از آن پس، همه-‌ی رسانه‌-های آزاد از ترس، از گفتن و نشان دادن راستی در مورد اسلام خود-داری می‌کنند .
آیا توانایی و دانایی سرکردگان ایران، در هزار و چهارسدسال پیش، بیشتر از این بوده است که امروز فرمانروایان جهان آزاد دارند‌؟ آیا در آن زمان امکان داشت که مردم ایران بتوانند از راه دوراندیشی روند گسترش اسلام را بهتر از اروپایی‌-های امروز پیش‌بینی کنند؟
هر خشمی، که بتواند مردمان اروپا را از آزادی پس بزند، فشاری است که آنها را به پذیرفتن خفت و بندگی در برابر خشم‌-آوران نزدیک می‌کند. دیده می‌شود که نویسندگان اروپایی آنچنان، از ترس یا از نادانی، به بزک کردن و ستایش اسلام پرداخته-‌اند که کسان بسیاری شیفته و فریفته-‌ی اسلام قهار شده-‌اند و حتا برخی آمادگی دارند تا خشم خود را برای خشنودی "الله" بر دگراندیشان فرود ‌آورند .
چرا در میان مردم ترس-‌زده از تروریسم اسلامی، سد-ها کس با دروغ و فریب و با بی شرمی برای پوشاندن زشتی-‌های "شریعت اسلام" کتاب‌ می‌نویسند؟
آیا فرمانروایان، برای رسیدن به سروری بر جهان پیشرفته، تن به بندگی‌-ی مردمان پسمانده می‌دهند؟
پاسخ هر کدام از این پرسش-‌ها شاید این باشد: جهان آزاد، از ترس مار-هایی که در آستین خود پرورش داده است، از آزادی مردمان چشم می‌پوشد تا از نیش زهرآگین این مار-ها در امان بماند. هر گامی که این آزاد‌کسان از آزادی پس می‌گذارند جایی است که برای گسترش جهادگران مسلمان باز می‌کنند .
آیا در این جهان آزاد با این همه رسانه-‌های گوناگون هیچ کس، در اروپا و آمریکا، وجود ندارد که بتواند درون‌مایه-‌ی اسلام را بررسی و برآیند احکام آنرا بر مردمان روشن کند؟

تا زمانی که روشنگران، آزادیخواهان و نیکوکاران جهان، به بُن داده-‌ها و پیامد-های احکام اسلامی توجه نکنند و راست‌-منشی را برای برانداختن خودکامی و انحصار طلبی "الله" به کار نبندند از کشتار دگراندیشان بدست مجاهدین مسلمانان کاسته نخواهد شد.


مــردو آنـاهيــد
سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱٣٨۵ - ۱۵ اوت ۲۰۰۶



Labels: , , , , ,