ویژگی-ی آزادگی در کسی آمیخته است که او خود را آزاده بداند. ولی پدیده-ی آزادی به نگرش یا عقیده-ای بستگی دارد که بر ذهن همگان حکمفرما شده است.
بنا براین زنان و مردان آزاده می توانند، در زیر ستم حکومت انسان ستیز اسلامی، هم به بینش آزادگی آراسته باشند. ولی در اجتماعی، که معیار سنجش آن «شریعت اسلام» است، نمی تواند "پدیده-ی آزادی" پدیدار حتا شناسایی بشود. زیرا بینش این مردم، از راه ایمان آنها رنگ گرفته، نه از راه خرد آنها آموخته شده است. آنها نمی توانند با نگرشی آزاد به جهان هستی بنگرند و در دیدگاه آنها "پدیده-ی آزادی" وجود ندارد که دیده بشود. پیاده شدن یک بینش آزاد یا مذهبی، در جامعه، اندازه-ی آزادگی یا بردگی-ی آن اجتماع را نشانه گذاری می کند. «حکومت اسلامی»، بینش مردم ایران نیست، شیوه-ی برده داری در «شریعت اسلام» است که روند آن را «الله» برای مردم عربستان نازل کرده است. ایمان به این عقیده پیوند اندیشه-ی مردم ایران را از خرد آنها جدا ساخته و راه نگرش آنها را از راستی به سوی دُروغ برگردانده است.اسفنــد، سـال بـانـوان ايراننیازی نیست که ارزشمندی و توانایی بانوان را ستایش کرد و درخواست حقوقی را داشت که آنها را از انسان جدا کرده-اند. زیرا، به کردار، زبردستی و توانایی بانوان در سراسر گیتی آشگارند؛ ولی همگان (دستکم مردمان ایران) از حق آزاد زیستن و از حق آزاد اندیشیدن برخوردار نیستند.
برآیند تصور همگان، از پیدایش جهان هستی، پهنه-ی پرواز اندیشه-ی اجتماعی را مرزبندی می کند. آسودگی و آزادی در کشوری می رویند که مردمان آن کشور از نگرشی آزاد برخوردار باشند. هر اندازه که خرد همگان به عقیده-ای پسمانده بند باشد، به همان اندازه هم، بینش فرهنگی در جامعه از پیشرفت باز می مانند.
در اجتماعی که، آزادی-ی زنان سرکوب می شود، تصور آن اجتماع، از پیدایش هستی، بر زمینه-ی خالق و مخلوق است، بینش آن جامعه ستمگرا و مردم آن جامعه ستم پذیر خواهند بود. اندیشه و دانش انسان، در آزادی، مرز و کرانه-ای ندارد. مردمی که حقیقت هستی را بی کم و کاست در عقیده-ی خود می پندارند، خرد آنها در بُن بست ایمان گرفتار است و از آن اندیشه-ی تازه-ای تراوش نمی کند.
مردانی که به عقیده-ای پَست و زن ستیز ایمان دارند، آنها در پیشرفته ترین کشورهای جهان هم از تاریکخانه-ی ایمان خود فراتر نمی روند. چنین مردانی ستمگر و زنان آنها هم پسمانده و ستم پذیر هستند.
ویژگی-ی آزادگی در کسی آمیخته است که او خود را آزاده بداند. ولی پدیده-ی آزادی به نگرش یا عقیده-ای بستگی دارد که بر ذهن همگان حکمفرما شده است.
بنا براین زنان و مردان آزاده می توانند، در زیر ستم حکومت انسان ستیز اسلامی، هم به بینش آزادگی آراسته باشند. ولی در اجتماعی، که معیار سنجش آن شریعت اسلام است، نمی تواند "پدیده-ی آزادی" پدیدار حتا شناسایی بشود. زیرا بینش این مردم، از راه ایمان آنها رنگ گرفته، نه از راه خرد آنها آموخته شده است. آنها نمی توانند با نگرشی آزاد به جهان هستی بنگرند و در دیدگاه آنها "پدیده-ی آزادی" وجود ندارد که دیده بشود.
اگر سرکرده-ی کلیسای کاتولیک یا ولایت فقیه یک زن بشود، این نشانی نیست که زن ستیزی از این سازمانها برداشته شده است بلکه نشان آن است که زنان هم می توانند مانند مردان ابزاری خود ستیز باشند. زیرا احکام ستمکاری در کاتولیک بودن یا در ولایت فقیه هستند نه در ابزاری که آن ستم را وارد می کند.
پیاده شدن یک بینش آزاد یا مذهبی، در جامعه، اندازه-ی آزادگی یا بردگی-ی آن اجتماع را نشانه گذاری می کند. حکومت اسلامی، بینش مردم ایران نیست، شیوه-ی برده داری در «شریعت اسلام» است که روند آن را «الله» برای مردم عربستان نازل کرده است. ایمان به این عقیده پیوند اندیشه-ی مردم ایران را از خرد آنها جدا ساخته و راه نگرش آنها را از راستی به سوی دُروغ برگردانده است.
پدیده-ای را که "مسلمانان" می بینند در بینش خود آنها ارزیابی نمی شود. بندگان ایمان، نخست نماد آن پدیده را به زهر عقیده-ی خود آلوده می سازند و سپس آن را با معیار ایمان، که ذهن آنها را پُر کرده است، می سنجند. از این روی هر کس، چه زن و چه مرد، که بخشی از ولایت فقیه را می پروراند، او برده-ایست انسان ستیز که به کار شریعت گماشته شده است.دستکم 1400 سال است که دیدگاه مردم ایران، در زیر ستم احکام مردسالاری، در هم فشرده شده است. این احکام با سرشت آزادگی، که با هر جانداری زاییده می شود، سازگار نیستند، از این روی شریعتمداران با زور و ایجاد ترس انگیزه و نیازهای انسان را واژگون و زشت نامیده تا بتوانند احکام انسان ستیز را، بر پیروان ستم پذیر، فرود آورند.
برای ما، بسیار دشوار است که بتوانیم پدیده-ای را بر زمینه-ی انگیزه و نیازهای سرشت انسان بررسی کنیم. زیرا گوهر ارزش-های فرهنگی، که در بینش مردم نگاشته شده-اند، برای بسیاری از ایرانیان ناشناخته و پوشیده هستند.
جهانی را که ما، از دیدگاه آلوده-ی خود، می شناسیم پوسته-ای است از دروغ که مینوی راستی در پشت آنها پنهان مانده است. برای بررسی، شناختن زیبایی های هستی، باید از دیدگاهی به جهان بنگریم که به رنگی از رنگهای ایمان آلوده نباشد.
شاید با کند و کاو، در ناهنجاری های ذهن خودمان، بتوانیم راستای دیدگاهی را پیدا کنیم که تا اندزاه-ای از این آلودگی-ها دور باشد. پس از آن می توانیم در این راستا به برخی از وِیژگیهایی، که به زن یا به مرد نسبت داده شده است، بپردازیم.
بیشتر انگیزه-هایی، که در سرشت انسان شادی آفرین هستند، در شریعت اسلام نکوهش می شوند. برای نمونه: در این شریعت، آمیزش یک زن با یک مرد، شکوه آفرینندگی و شادمانی نیست، بلکه ورود مردان به کشتزاری است که، دستبرد به آن، «سُنت رسول الله» است. انگیزه-ی آفرینندگی و شادمانی، برای مردان مسلمان ناشناخته، برای زنان با ایمان ناپسند و زشت است.
پیروزی-ی مردسالاران در این است که آنها زنان را از چکاد آفرینندگی به ژرفای ناتوانی و پستی فرود آورده-اند.
نگاهی به سیمای آفرینندگی-ی بانوان در فرهنگ ایران:
نام " زن " از خورشید، که در فرهنگ ایران " زون " نام داشته، گرفته شده است. این نام در زبان های هند و اروپایی هم هنوز به کار می رود. مانند sun (انگلیسی)، Sonne (آلمانی).
(پژوهشگران نخستین، این زبان ها را آریا و ژرمن نامیده بودند).
زُنـار (میوه-ی خورشید) هم، سدها سال پیش از اسلام، از همین واژه " زون = زن " برداشت شده است. زُنـار، کمربند 33 رشته یا 72 رشته-ی مغان است که از دیدگاه عرفان ایران نماد سرفرازی و از دیدگاه مسلمانان نماد خفت شمرده می شود.
هور = خور همان حوری که در اسلام، همان whore که در انگلیسی، همان Hure که در آلمانی وارد شده ست و امروز به چم روسپی به کار می رود. این نامها نشان از دیدگاهی دارند که در آن سیمای بانوان همتا و همسان خورشید درخشان بوده که در جامعه-ی مردسالاری زشت شده است.
اَهورا = خورشید جان بخش و مزدا = ماه دانا است . اَهورا- مزدا = خداوند جان" بخش" و خرد "بخش"
واژه-ی "جان"، در فرهنگ ایران، مفهوم گسترده-ای دارد که نمی توان آن را به زبانی دیگر برگرداند. بیشتر کسان این واژه را به نادرستی با روان، روح، زندگی، منش همسنگ می پندارند. جان، نیروی رویندگی و بازآفریدن خویشتن در جاندارن است
( جان در ریزه-های پیکر گیاهان، جانوران و انسان آمیخته شده است ). شاید بتوان گفت: پدیده-ی " جان " برآیند ِ بینشی است که در روند پیشرفت دانش به " ژِن = gene " بهبود یافته است.
به هر روی بانوان، در فرهنگ نیاکان ما، همسان خورشید "جان بخش" بوده-اند و به ارجمندی ستایش می شدند. شاخه-های مُعرب این واژه هنوز پیوند خود را با هسته-ی "جان" در بر دارند با وجود این که مزه-ی اسلامی به خود گرفته-اند. مانند جِن، جنین، جنت که جنت برابر با جانکده = سرای جان دهنده-ها است.
این پدیده در فرهنگ ایران زیبایی خود را نگه داشته است: «فردوس»، مُعرب شده-ی «پردیس»، «پارادیس»، پری دیس = دشت پریان است (پریان زیبا، مهربان، مهرآفرین، همیار و برانگیزنده-ی انسان هستند، کارکرد آنها همخوابی و آمیزش با انسان نیست.)
اگر ویژگی-هایی را، که ایرانیان پس از اسلام، به زنان داده-اند، اندکی مرور کنیم در می یابیم که مردان ایرانی هنوز هم زن را به ارجمندی نمی پذیرند، زنان اسلامزده هم سرزنشهای مردان را راست و درست می پندارند.
برای نمونه گفته شده است:
زن خوب فرمانبر پارسا
کند شوهر خویش را پادشا
اگر مردی چنین ویژگی را دارا باشد او را " زن ذلیل " می نامند. برخی از مردان، به کردار، زبردست بودن زنان کاردان را باور ندارند.
پیشوایان مسلمانان، از ایمان به انسان ستیزی، زن را کوتاه خرد نامیده-اند، این کسان به پیروان خود امر می کنند که زنان را در خانه بند کنند و هیچگاه به آنها خواندن به ویژه نوشتن نیاموزند. ولی همین خردسوختگان، از راه فریبکاری، می گویند:
" پرورش فرزندان، کرداریست پُرارزش، که به زنان واگذار شده است ". اسلامزدگان هم، که عاقل ولی نابخرد هستند، نمی پرسند:
اگر زنان کوتاه خرد هستند؟ چرا باید ایجاد زمینه-ی نگرش آیندگاه را به کم خردان سپرد؟
خرد اسلامزدگان در تاریکخانه-ی ایمان زندانی است. آنها زنجیرهای بندگی را نمی بینند، فرزندان خود را هم، در بندهای شریعت، «عبدِ الله» می پروراند. اسلامزدگان در خانه ماندن را، مایه-ی نادانی و آن را شایسته-ی مردان نمی دانند. این کسان آگاهانه برآنند که، از برخورد زنان با آزمون های اجتماعی جلوگیری کنند، میدان جنبش زنان را تنگ بدارند تا زنان به اندیشه-ای فراتر از نگرش کدخدا (خداوند خانه) برخورد نکنند. آنها آشگارا با زنان دشمنی می ورزند حتا رایزنی با آنان را کرداری نابخردانه می شمارند.
از دیدگاه زن ستیزان: بانوان نیرنگباز یا خیره و خودخواه هستند. مردانی که از این ویژگی-ها برخوردار باشند آنها را هوشمند یا دلیر و دوراندیش می نامند. «اللـّـه»، خود را به ویژگی-ی نیرنگباز، مکار مکر کنندگان، می ستاید.
ویژگی-های ناروایی را، که مردان به بانوان چسپانده-اند، در سراسر گفتار بیشتر نویسندگان ایران نمایان هستند. شناخت ما از ویژگیهای سرشت زن و مرد از دیدگاه همین نویسندگان برداشت شده است. دیدگاه این نویسندگان، که برخی از آنها هم اندیشمندانی بلند پایه هستند، به عقیده-ای کژ و انسان ستیز آلوده بوده است.
اگر بتوانیم نشانه-های سرفرازی یا شرمساری را، که مردسالارها در نگرش ما کاشته-اند، بررسی کنیم، شاید بتوانیم برخی از پندارهای ستم خیز مردانه را بشناسیم.
نشانه-های این ویژگی-ها را می توان، در گفتار سخنوران مسلمان، یافت. این نشانه-ها در سروده-های "نظامی گنجوی" به روشنی آشگار هستند. «نظامی»، زنان را پدیده-ای دوست داشتنی، برای همخوابگی، می داند و بهترین آنها نوجوان دخترانی هستند که در نخستین بار از آنها کام گرفته می شود. از دیدگاه او پس از هر بار کام گرفتن از ارزش زنانگی و به همان نسبت هم از جلوه-ی دلربایی زنان کاسته می شود.
از دیدگاه این گونه سخنوران، سرافرازی، پیروزی و توانایی مردان در بسیار همخوابگی آنها با زنان است. این توانایی در زنان زشت به سختی نکوهش می شود. دلاوران در داستان-های نظامی (به ویژه در داستان-های هفت پیکر) کسانی هستند که، در سپهر خوش بافته-ی شاعر، دخترانی را چندتا چند به کام بکشند. روشن است، که به خواست نویسنده، همه-ی این دختران نوجوان به ویژه "مرد ندیده" هستند.
در سخنان بیمارگونه-ی این سراینده: شیرین هم، پس از سال-ها آمیزش با خسرو و مهری که به فرهاد داشته، در شب ازدواج با خسرو "نا شکفته" است. البته خسرو در خواب مسلمان شده، شاید هم «رسول الله»، شیرین را با "عقد اسلامی" به او محرم ساخته است. افزون بر این در گفتار این سراینده، مادر اسکندر هم تا اندازه-ای به " مریم مادر عیسی " مانند است. نظامی اسکندر را جنگآور ِ یک دین ابراهیمی می داند که او، تنها برای برانداختن شیوه-ی آتش پرستی، به ایران تاخته است. (جای شگفتی است که ایرانیان در سال روز مرگ اسکندر سینه نمی زنند!)
در دیدگاه مسلمانان با ایمان، زنان بیشتر برای کام گرفتن ارزشیابی می شوند، زن ستیزی-ی بخشی از ایمان آنها است. این است که زنان با ایمان ناآگاهانه خود را گناهکار و پست و مردان را سرور و برتر از خود می پندارند.
هرچند که سخن سرایان کُهن جادوی زیبایی در زنان را ستایش کرده-اند؛ ولی بیشترین آنها، به جز حافظ ، زن بودن را زشت می دانند. برخی هم از داشتن دختر به ویژه شوهر دادن او ننگ دارند، مهرویان داستانهایی را، که آنها سروده-اند، هموند خانواده-ی خود میپندارند و نمی خواهند که آنها رفتاری نامشروع داشته باشند.
برای نمونه: اسعد گرگانی، در برگرداندن و سرودن داستان "ویس و رامین" ، دیدگاه اسلامزده-ی خود را هم در آن گنجانیده است: در زمانی که ویس به همسری-ی رامین در می آید، به خواست اسعد گرگانی، ویس برای نخستین بار با کار آمیزش برخورد می کند. با این که او دوبار شوهر داشته و زمان درازی هم با رامین همراز و همدم بوده است.
برآیند خاموشی، در برابر این گونه دیدگاه-های زن ستیز، این است که مردان "باغیرت" به گمانی دختران و زنان خود را سر می برند. با این که همین مردان دختران خود را در بازار "عقد اسلامی" می فروشند یا به کرایه می دهند و دختران دیگران را رهن یا اجاره می کنند. برخی، از مردان و زنان روشنفکران ما هم، داد و ستد "کالای زن" را به نام «سُنت رسول الله» می پذیرند.
مردان اسلامزده، که به هر زنی، به جز زن خودشان، با چشمی کامجو می نگرند، زنان را بی مهر، بی وفا، ناسپاس و بی احساس می پندارند. البته بی احساس بودن زنان را باور ندارند بلکه آنها خواهان این ویژگی در زنان هستند. از این روی در برخی از مردمان شمال آفریکا، کیسای (چُچول) دختران را، در کودکی، می بـُرند که در سایش این بخش آنها خوشکام نباشند. برخی هم لبه-های روزنه-ی زهدان دختران پس از زخم کردن به هم می جسپانند تا راه ورود به زهدان بسته باشد. (در هنگامی، که او به مردی واگذار می شود، باز با کاردی تیز آن زخم را می شکافند)
برای شناخت بخشی از ویژگیهای بانوان، که بیشتر آنها برای ایرانیان خاموش یا پنهان مانده-اند، از نشانه-هایی در گفتار سخن سرای آزاده «
فروغ فرخزاد » بهره می گیرم.
برخی از این ویژگی-ها را می توان از لابلای گفتار این بانوی ارجمند برداشت کرد. احساسات و بینش او نشانگر آن هستند که ساختار درونی و بُن نهاد این جفت همزاد، یعنی زن و مرد، گوناگون هستند. در اجتماع مردسالاری این نابرابری را واژگون و به کژی وانمود کرده-اند.
فروغ، بی پروا و روشن، از احساس خودش سخن می گوید. سخن او تنها هنر و سامان دادن واژه-های زیبا نیست بلکه نگارش احساسی است که از چکامه-ی او تراوش کرده است. این بانوی سخن سرا، رازهایی را می گشاید که پیش از آن حتا برای بانوان ایران ناشناخته بوده-اند.
در شراره-های آوای فروغ دیده می شود که زنان احساساتی ژرفتر و پُرمایه تر از مردان دارند. زنان از تنهایی بیزارند و بیشتر شادمانی-ی خود را در شادمانی دیگری می آفرینند. شادمانی-ی خود زنان در زمانی کوتاه روییده و زمانی دراز در آگاهبود آنها باز آفریده می شود. گاهی هم آن شادی جاودانه در لبخند زنانه-ی آنها نمایان می گردد.
دیگر رازی را، که می توان از گفتار فروغ شناخت، این است که بانوان فراخ دل هستند، آنها می توانند بسیار کسانی را، به راستی دوست بدارند، ولی نمی توانند دو کس را، در یک زمان، برای همزیستی و همسری بپذیرند. زنان کمتر از مردان کینه توز هستند، آنان ستم و خشونتی را، که دیده باشند، در برابر اندک نیکی و مهربانی فراموش می کنند.
زنان هم می توانند، در دیگر هنگام، با دیگر کسی همبستر بشوند، ولی این آمیزش بیشتر از بخشندگی، یا از نیاز و خواهش درون است، کمتر از بی مهری یا فریبندگی است. در پی آیند آمیزشی، خوش هنگام، مهر و دلبستگی-ی زنان فزاینده، در کرداری یکسان، خواهش و خواسته-ی مردان کاهنده است.
مردان بیشتر از زیبایی هر زنی به شگفت می آیند، نه این که برانگیخته بشوند، آنها بدون آن که در اندیشه-ای نوشین باشند، لب به ستایش زیبایی آن زن می گشایند. ستایش کردن زیبایی، نشانی از شادمانی آنها ست، این کردار با ستودن گلزار، آسمان، پرندگان، آبشار و نوای ساز همسان است.
زنان آیندنگر و دوراندیش تر از مردان هستند. آنها مردی را برای سامان و ساختار خانواده دوست می دارند. از این روی زنان پیوندی پایدار برای همسر داشتن و همسر بودن می جویند. آنها برای رسیدن به این آرمان، رنج و سختی را بر خود هموار می کنند، بر خواسته-های درون خود سرپوش می گذارند. گاهی زنان با شوهر خود،"هم خانه" هستند، به شوهر، که جفت و همسر آنها نیست، شادمانی و آرامش می بخشند.
ویژگی-هایی، که از مهرورزی در سرشت زن می رویند، می توانند از سوی برخی مردان به کژی بهره برداری بشوند. زیرا در اجتماع خودپرستان، معیار سنجش، «احکام شریعت» است نه انگیره و ارزشهای سرشت انسان.
آینده نگری-ی مردان در این است که آنها خانواده را بیشتر برای آسایش و آرامش خود می خواهند. یعنی برای آنها زن و فرزند سرمایه و زمینه-ی این آرمان هستند. هر گاه این پندار برآورده نشود یا این آرمان فرو بریزد، بیشتر مردان سخت افسرده و اندوگین می شوند و گاهی هم، از اندوه بسیار، با زن یا فرزند خود به خشونت رفتار می کنند. ولی آنها کمتر به کاستی یا نادرستی-ی پندار خود می پردازند.
زنان از سرشت خود به نوازش و همیاری نیاز دارند. گاهی یک بوسه، یک لبخند یا یک نگاه مهربان آنها را خشنود و شادمان می سازد و برای هنگام خوشی دیگر بدخویی یا خشونت همدل خود را ندیده می گیرند. آنها برای نوازشی زودگذر، زمانی دراز، از زیبایی و مهربانی-ی خود پیشکش می کنند و بسیار شادی می آفرینند.
برخی از مردان با داشتن چند زن یا در پیری، که توان آمیزش ندارند، ناخودآگاه از کمبود آمیزش رنج می برند. در چنین مردانی شهد آمیزش بسیار زودگذر است و هیچگاه آنها خوش کام نخواهند شد. زیرا آنها نمی توانند از شکوه آمیزش دو دلداده سرشار گردند. آمیزش زن و مرد درهم آمیختن است که، هر یک در خوشکامی-ی دیگری کامیاب می شود، آن دو یگانه-ای را به هم آمیخته می آفرینند.
مـردو آنـاهيــد
فــوريــه 2010
دريافت باز تاب از ديدگاه خوانند گان
[+]