Friday, December 31, 2010


راز سر به مُهر بوف کور/ روشنفکر دفرمه



نـادره افشـاری


«ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم؛ ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم؛ و فقر را فخر نمی دانستیم؛ همه-ی اینها را از ما گرفتند و بجاش فقر و پشیمانی و مرده-پرستی و گریه و گدائی و تاسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کون-شوئی و خلا رفتن برایمان آوردند؛ همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بیذوقی و مرگ و بدبختی است...»

صادق هدایت[1] تبلور سرگشتگی-های «روشنفکری» ما و «اعتراض» به عقب ماندگی-ها و واپسگرایی-های باصطلاح «روشنفکران» اخته-ی ماست که از ناچاری خاک بر سر کرد و خودکشی!

هدایت «نماد» تلاش-های بی سرانجام ما در برابر افسون شیعه-زدگی «پیشتازان» جامعه-ی ماست. اگر هدایت [2] در نهانی-ترین پس زمینه-های ذهنش تصور میکرد که هنرش را 200 سال دیگر خواهند فهمید؛ تجربه-ی داغ 1357 و تداوم «روشنفکر»ی ابتر و اخته-ی ما نشان داد که باید یک «صفر گنده» ی دیگر هم در برابر این 200 سال گذاشت؛ یعنی که 2000 سال دیگر هم نمیتوان و نباید آزادی، انسان-دوستی و ایران-دوستی را در «روشنفکران»[3] ایرانی در چشم انداز داشت؛ چرا که افسون شیعه-زدگی، عقب-افتادگی، زن-ستیزی و ایران-ستیزی این «پیشتازان» را پایانی نیست؛ هر دم از این باغ بری میرسد!

نمونه-ی تازه-اش همین بلوای «سبز لجنی» و بازگشت به دوران «طلایی» امام آدم-کُشان کلان تاریخ، از سوی باصطلاح «رهبران» جنبش 1388 است.


صادق هدایت تبلور آرزو-های انسان-دوستانه، ایران-دوستانه، مدرن و حتی حیوان-دوستانه-ی ایرانیانی است که در برابر «خشونت» ویرانگر «نادانی روشنفکری» ما به زانو می افتد و ذبح می شود.

آنانی که می کوشند «بوف کور» را «روانکاوانه» بررسی کنند، فراموش می کنند که هدایت چند صد داستان و پژوهش و مقاله و قضیه-ی دیگر هم دارد که پرداختن به تنها یکی از آنها کمکی به «علم» روانکاوی نمی کند؛ اینگونه برخورد با هنرمندی «چند بُعدی» چون هدایت، تنها یک بررسی تجریدی است و از آن چیزی «دستگیر» نمی شود؛ جز تداوم همان نافهمی-ها و کج بینی-ها!

«بوف کور» همان «علویه خانم» است؛ همان «کاروان اسلام» است؛ همان «حاج آقا»ست و «طلب آمرزش» و «پروین، دختر ساسان» و «توپ مرواری»... که در «بوف کور» در هیئت خوابی بر درونی-ترین لایه-های روحی نویسنده، شبیخون می زند و «هدایت» را تعریف می کند.

متولیان و تئوریسین-های حکومت اسلامی، خود بهتر می دانند که هدایت، جمالزاده و خیلی-های دیگر محصول و فرآورده-ی دوران راه یافتن «مدرنیته» به درون ناخودآگاه ایرانیان، و شرم تازه-شان از عقب-ماندگی، بیسوادی، خرافات-زدگی، وطن-فروشی، معرب-بازی و عنوان-فروشی-های بی ارزش این جماعت است.

در دریافت حاکمان و تئوریسین-های چرکین اسلامی، هدایت مروج «نیاکان-پرستی افراطی، دین-ستیزی و فرنگی-مآبی»[4] است که همه-ی اینها در درک نادرست این متولیان، کفر مطلق و همسنگ با «زندقه» و «غرب-زدگی» ارزیابی می شود؛ چرا که در جنگ بین سنت و مدرنیته، این طیف «هنرمندان» همسوی مدرنیته، مبشر «آزادی-های اجتماعی» هستند که در فهم یکی از همین قماش [سید محمد خاتمی] «ولنگاری» تعریف میشود!

هدایت سمبل آگاهی و به خود آمدن بخشی از «روشنفکری» جامعه-ی دفرمه-ی ماست که به درون حرمسراها و اندرونی-های جهل-زده-ی «عوام کالانعام مقلد آخوندها» نقب زده است؛ نقبی ویرانگر!

هدایت «بیمار» نیست که او را روی تخت روانکاوی دراز کنیم؛ هدایت را کسانی روی تخت-خواب کج و کوله-ی روانکاوی-شان دراز می کنند که «خود» مفهوم سرگشتگی-ها و شرم و خجالت-های هدایت را از عقب-افتادگی «پیشتازان» و تحصیل-کردگان ایرانی نمی فهمند. اینان، خود بیمارانی هستند که در زنجیر-های سُنت، عقل-ستیزی و عقب-ماندگی شیعه-گری/کمونیستی-شان قفل شده-اند، و چون تعریفی برای سرگشتگی-های هدایت نمی یابند، او را همچون اندیشه-ی خود، «بیمار» ارزیابی می کنند؛ غافل از این که سرگشتگی-های صادق هدایت، سرگشتگی-های آنانی است که از رسوخ شیعه-گری و خرافات، در بستر جامعه-ی افیونی ما به فغان آمده-اند.

آنچه همسنخان هدایت می نویسند، در واقع «نشان دادن» دُمل چرکینی است که تا همین امروز هم جامعه-ی افیون-زده و شیعه-زده-ی ما را گرفتار شعبده بازی-اش کرده است؛ دُمل چرکین اسلامیسم و ضدیت با انسان، با اندیشه، و دُمل چرکین بی هویت شدن سرزمین های مفتوحه-ی اعراب، به دست آنانی که از فرهنگ، هنر و سازندگی بویی نبرده-اند؛ و هنوز هم پس از 1400 سال در پی نابودی فرهنگ و ارزش-های تاریخی ما، پستان به تنور اصلاح طلبی حکومتی و سبز-های لجنی و تئوریسین-های معیوب مارکسیست/لنینیست آن می چسبانند. هیچ کشوری در جهان و در تاریخ، زیر یوغ این دفرمگی گامی به پیش نرفته است؛ می دانستید؟!

هدایت، فغان و فریاد نسل شکفته-ای است که می رود تا همه-ی این عقل-ستیزان را به جایگاه اصلی-شان؛ همان حوزه-های جهلیه عقب براند!

«زن اثیری» هدایت، ایران ماست که در مشت پیرمرد «خنزری پنزری» [شیعه-زدگی و عقب-ماندگی] به فاحشه-ای بدل شده که از بخت بد عاشق همانی است که او را به مزبله‌-ی خود-فروشی و بی هویتی کشانده است.

دستمال چرکینی که آن گورکن بر روی کوزه-ی قلمدان زیبای «ایران»[5] کشیده است، همان افسون شیعه-زدگی ماست که تاریخ و فرهنگ ما و هویت ایرانی ما را چرکین و آلوده کرده است.

«دخترک» که در آغاز «اثیری» است، در آلوده دامنی رفاقت با پیرمرد خنزری پنزری، به لکاته-ای بدل می شود!

«در دنیای جدیدی که بیدار شده بودم، محیط و وضع آنجا کاملا به من آشنا و نزدیک بود…»[6] در این «دنیای جدید» اتاقش «یک پستوی تاریک و دو دریچه با خارج، با دنیای رجاله‌-ها[7] دارد…» و او را «مربوط به شهر ری می‌کند»[8] شهر ری[9] با «… کوشک-‌ها، مسجد-ها و باغ‌-هایش…»[10] «از تمام منظره-ی شهر، دکان قصابی[11] حقیری جلو دریچه-ی اتاق [راوی] است که روزی دو گوسفند[12] به مصرف می‌رساند…»[13] قصابش «… آستین را بالا می‌زد، بسم ‌الله [14] می‌گفت و گوشت‌-ها را می‌برید…»[15] «کمی دورتر، زیر یک طاقی، پیرمرد عجیبی نشسته که جلوش بساطی پهن است. توی سفره-ی او [علاوه بر چیز-های دیگر]… یک کوزه-ی لعابی گذاشته که رویش را دستمالی چرک انداخته… فقط شب‌-های جمعه با دندان‌-های زرد و افتاده -اش قرآن می‌خواند… گویا سفره-ی روبروی پیرمرد و بساط خنزر و پنزر او با زندگی‌-اش رابطه-ی مخصوصی دارد…»[16]


پیرمرد خنزری پنزری همان اسلام مهاجم است که هرچند پیر شده، با این همه با ارتزاق از خون همان زن اثیری، نمی میرد؛ اما زن را «ایران را» به کشتن می دهد؛ ایرانی که در برابر پیرمرد خنزری پنزری می رقصد و «دلبری» می کند... تا درد این تهاجم 1400 ساله را آرام کند؛ یا شاید این خوی وحشی مهاجم را تلطیف بخشد.

به نوشته-ی خود صادق هدایت:
«ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم؛ ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم؛ و فقر را فخر نمی دانستیم؛ همه-ی اینها را از ما گرفتند و بجاش فقر و پشیمانی و مرده-پرستی و گریه و گدائی و تاسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کون-شوئی و خلا رفتن برایمان آوردند؛ همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بیذوقی و مرگ و بدبختی است...»[17]

و کار همه-ی آنانی که در پی نگه-داشتن این کج فهمی در بنیان اندیشه و خرد ایرانی هستند، نیز همچنین!

در اینجا[+] زيـر-نويس-ها را بخوانیـــد

نـادره افشـاری
هشتم امرداد ماه 1389
30 ژوئیه 2010 میلادی

Labels: ,

Tuesday, December 28, 2010


«نارسيسم» يا «خود-شيفته-گی»



امير سپهــر[+]


چون بيشترين ايرانيان، حال دگر هم چهره-ی راستين محمد ابن عبدِ "الله" و اسلام او را بخوبی بازشناخته-اند، هم کعبه و هم فقه و هم فقيه و شيخ و ملا را، هم «روشنفکری به سياق ايرانی» را که در پسمانده-گی و ايران-ستيزی، درست روی ديگر همان سکه-ی «آخونديسم تاريخی» است و هم اصلآ «حقيقت خود-شان» را. يعنی اين «حقيقت» را که اين باور-های سنتی در نزد ما که گويی ايرانی خيلی بافرهنگ و متمدن و بامعنويت و هشيار و حتا از همه-ی ديگر ملت-های اين جهان هم زيبا-تر باشد، همگی از بيخ و بُن دروغ بوده و ناشی از آن «ناخوشی تاريخی». همان ناخوشی مزمن و بدخيم ملی ما که نام آن هم «نارسيسم» يا «خود-شيفته-گی» است.

اگر ما حتا اندکی هم هوشمندی می داشتيم، دستکم حال ديگر می بايستی يک نيمچه بديل خردمند و هدفمندی در برابر اين دَدان و ديوان حاکم بر ميهنمان می داشتيم که به جهانيان بگوييم آری ای مردم آزاده دنيا! اين است آن «سامانه» بافرهنگ و پيشروی که ملت ريشه-دار و بافرهنگ ايران شايسته-ی داشتن آن است، نه آن دستگاه دوزخی خلافت شر-خران و راه-زنان بی فرهنگ و شرم که مزدوران بی ناموس آن در اسارتگاه-های اسلامی خود حتا به پيرمردان بندی هم تجاوز جنسی کنند...


پاره-ای بی شعور هم در تلويزيون-های لوس آنجلسی، اين «بحث-های نژادی» بيجا و نالازم را بميان انداخته-اند که اصلآ ايران تُرک نداشته و ندارد و گويا حمله مغول باعث شده که اين چند ده ميليون ايرانی تُرک زبان گردند، تُرکان همگی از نژاد مغول هستند، ما اصلآ در ايران عرب نداريم و از اين دست بحث-های نابخردانه-ی نفاق برانگيز و ايران-سوز که خطر آن هزار بار بيش از خطر چند صد تجزيه-طلب مزدور اجانب است...

جدای از تُرک-های داخل ايران کنونی، بسياری دگر از اين تُرکان آسيای ميانه هم که حال ديگر ايرانی بشمار نمی آيند، نه تنها هم تاريخ و هم فرهنگ، بلکه اصلآ از خواهران و برادران تنی ما ايرانيان هستند، ولو که هيچ هم فارسی ندانند... ما وقتی از حکومت تُرک-ها بر ايران و نقش آنان در تاريخ بومی خود سخن می گوئيم که اساسآ هم بحثی بيجا و تفرقه-ساز است، بايد اين راستی را فراچشم داشته باشيم که تمامی فبايل تُرک زبانی که بيش از يک هزاره بر ايران حکومت کردند، همگی از ايرانيان سره بودند و هستند. بنگريد که دولت و مردم تُرکيه با چه هُشياری و هوشمندی گام به گام سنگر-های معنوی و فرهنگی و اقتصادی ما را در آسيای ميانه فتح می کنند! ...

ما از سويی به جدا-سران «ملت ساز» نهيب می زنيم که صِرف سخن گفتن به تُرکی و کُردی و بلوچی و عربی ... به معنای يک ملت بودن نيست و از سوی دگر، خود اين سوی معرکه-ی «فاشيسم زبان فارسی» براه انداخته و غيرفارس ها را انيرانی می خوانيم! ... - ادامـــه[+]

Labels:

Monday, December 27, 2010


محکومیت وبلاگ-نویس زندانی سیامک مهر


فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ایران[+]


جلسه-ی بی دادگاه [محکمه شریعت] 22 آذر فقط و فقط از یک دادرس [حاکم شرع] تشکیل شد و من چون ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن و حق تماس با وکیل از روز نخست بازداشت نداشتم و آن جلسه نیز بدون وکیل من و هیئت منصفه و نماینده رسانه-ها و بدون اطلاع قبلی تشکیل شده بود را غیر قانونی و فاقد صلاحیت دانسته-ام بدون شک این رای را اداره اطلاعات کرج صادر کرده است نه دادگاه شایسته.

محکومیت وبلاگ-نویس زندانی «سیامک مهـر» (محمدرضا پور شجری)
به 3 سال زندان
دوشنبه ، 6 دی 1389
نوشته شده توسط "فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ایران[+]"

گزارشی از صدور حکم سنگین و غیر انسانی 3 سال زندان علیه وبلاگ-نویس زندانی سیامک مهر (محمد رضا پور شجری) جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران " قرار گرفته است. متن آن به قرار زیر می باشد:

یک هزار و یک توضیح:

شنیدم که وبلاگ من با عنوان «گزارش به خاک ایران»، به آدرس: «خاک ایران.بلاگ اسپوت.کام»، به همان صورت پیش از بازداشت من در فضای اینترنت قابل بازدید است. لازم به توضیح است که در تاریخ 21 شهریور 89 برابر با 12 سپتامبر 2010 البته بصورت کَلَک و فشار تمامی پاسوارد-های وبلاگ و ایمیل آدرس-های من ضبط شده است و در اختیار ماموران می باشد.
بنابراین نوشته-ها و مقالات وبلاگ من می تواند تحریف شده و دست-خوش هرگونه تغییر و تبدیل و ویرایش قرار گرفته باشد. دوستان و اشخاص آشنا به اینترنت تقاضا دارم چنانچه ممکنه از مدیریت بلاگر بخواهند که یا اکانت وبلاگم را در اختیار شخص قابل اعتمادی قرار دهند و یا آن را تا اطلاع ثانوی مسدود نماید.

دوم اینکه امروز دوشنبه 30 آذر 89 من را بدون اطلاع قبلی تحت مراقبت شدید ماموران به شعبه-ی 2 دادگاه [محکمه شریعت] انقلاب کرج برده و رای دادگاه [محکمه] اسلامی را ابلاغ نمودند که من از تایید ابلاغ و همچنین اعتراض به آن خوداری کردم و رای بی دادگاه [محکمه] اسلامی را به اتهام تبلیغ علیه نظام که هرگز هیچ جلسه-ای تشکیل نشده و هیچ دفاعی از من صورت نگرفته حکم صادر شده بود و به مدت 1 سال حبس تعزیری قرار صادر گردیده و در تنها جلسه که در 22 آذر تشکیل شده به گونه-ی مسخره-ای دادگاه [محکمه شریعت] نامیده می شد تنها به اتهام توهین به مقام معظم رهبری رسیدگی کرد که در این مورد نیز به دوسال حبس تعزیری محکوم شدم.

جلسه-ی بی دادگاه [محکمه شریعت] 22 آذر فقط و فقط از یک دادرس [حاکم شرع] تشکیل شد و من چون ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن و حق تماس با وکیل از روز نخست بازداشت نداشتم و آن جلسه نیز بدون وکیل من و هیئت منصفه و نماینده رسانه-ها و بدون اطلاع قبلی تشکیل شده بود را غیر قانونی و فاقد صلاحیت دانسته-ام بدون شک این رای را اداره اطلاعات کرج صادر کرده است نه دادگاه شایسته.

سیامک مهـر
محمدرضا پور شجری
آذر 1389 – دسامبر 2010

Labels:

Sunday, December 26, 2010


وظیفه-ی تاریخی ما در قبال دین-کاران؟


سیامک مهــر


یک توضیح واضح اما ناگزیر:
در این مقاله هرجا سخن از "آخوند" رفته است، مراد جمیع دین-کاران می باشد.. اعم از «فقیه عالیقدر و عالم ربانی و مجتهد جامع الشرایط و آیت الله و آیت الله العظما و مرجع تقلید و مُلا و مُفتی و حضرات آیات عظام و علمای اعلام و روحانیت معظم و حجج اسلام و ... تا روضه خوان محله». از قضا همین گونه-ی اخیر یعنی روضه خوان-های محلی در محافظت و مراقبت از جهل مؤمنین مؤثر-ترین گروه هستند. هرساله در ماه-های محرم و صفر و رمضان هزاران قلاده روضه خوان از حوزه-های علمیه به اطراف و اکناف کشور تا دور-ترین روستا-ها اعزام می شوند تا هم از یکسو به توزیع عادلانه-ی جهالت اسلامی مبادرت ورزند و هم آخرین گزارشات خود را از میزان وفاداری گله-ی گوسفندان به چوپانان خویش در اختیار پدرخوانده-های مافیای اسلام قرار دهند.


عنوان این نوشته را همراه علامت سوال[؟] مطرح کردم تا بدور از شعار-های رایج و پیراسته از دشنام-هایی در عین حال سزاوار که برآمده از بغض-های فروخورده نثار جماعت اسلام-فروشان می گردد، هر کس به فراخور انتظار و آرزوی خود از جامعه-ی فردای ایران، تکلیف دین-کاران و دکان-داران دین را در هستی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه خویش مورد مطالعه قرار دهد. نگارنده بر این نظر است که تا این پرسش اساسی، پاسخ روشن و شایسته-ای نیابد و راهکار-های عملی منطبق بر آن انتظار و آرزو-ها تببین و تدوین نگردد، صحبت از «سکولاریزاسیون» از حد و حدود یک شعار و آرزو فراتر نخواهد رفت.

سی سال آزگار دین-کاران و دکان-داران دین از هر قسم و قشر اسلام-شان را آزمایش و اجرا کردند: کُـشتند، سوختند، دار زدند، ترور کردند، شکنجه کردند، دست و پا بریدند، سنگسار کردند، چشم درآوردند، شلاق زدند، زبان بریدند، گاز گرفتند و به سیاق صحابه-ی رسول "الله" و مجاهدین صدر اسلام غارت کردند، دزدیدند، تجاوز کردند، مصادره کردند و دختران فراری از خانه را مابین همدیگر تقسیم کردند و مازاد آنرا نیز به سرزمین تازیان هم-نژاد خود صادر کردند.

سی سال آزگار احکام و شرایع اسلام اصیل و اسلام ناب محمدی را بر سر هر کوچه و گذری اجرا کردند، تهدید کردند، تحقیر کردند، توهین کردند، امر به معروف و نهی از منکر کردند، نیمی از ملت را در گونی سیاه پیچیدند و هر صدای متفاوتی را در گلو خفه کردند.

سی سال آزگار از هر مسجد و منبری، از هر بوق و بلندگویی از بام تا شام عربده اسلام اسلام سر دادند، گفتند، نوشتند، نشان دادند و ذره-ای از اسلام عزیز و اسلام مترقی باقی نگذاشتند که تا لایه-های عمیق روان ما را سوراخ نکرده باشد و تا مغز استخوان-مان را نسوزانده باشد.

و اکنون دولت امام زمان-شان با تزریق آخرین قطره-های زهر اسلامی خود به تن و جان ایران و ایرانی، تهدید و هراس از جنگی ویرانگر و مُهلک را برفراز ایران ِ جان همچون ابر سیاه و شومی معلق نگه داشته است که عنقریب، بار بمب و آتش خود را فرو خواهد ریخت. آنزمان است که به قیمت جنازه-ی سوخته-ی فرزندان و همسران-مان، به بهای جسد تکه پاره شده-ی مادران و پدران-مان، به قیمت شکم دریده-ی کودکان-مان، نتیجه و سرانجام و عاقبتِ اسلام و مسلمانی و آخوند-پرستی یک ملت در کف دستش نهاده خواهد شد. این «حق مسلم ما» عاقبت در دستان خودمان منفجر خواهد شد.

اکنون سی سال آزگار سلطه و ستم روحانیون و علمای اسلام می بایست ملت ایران را در جستجوی یافتن پاسخی روشن و شفاف به این سوال برانگیخته باشد که؛ برای مقابله با "مافیای روحانیت" و خشکاندن مرداب-ها و باتلاق-هایی که اسلام-فروشان به مانند حشرات موذی در آن هزار هزار تخم می ریزند چه راهکاری برگزیده است؟ چه برنامه-ی عملی و عاری از شعار-های میان-تهی تدارک دیده است؟

نیرو-های سیاسی و احزاب و سازمان-های مخالف و معارض جمهوری اسلامی - به جز برخی گروه-های چپ و کمونیست- در برابر تجاوز تاریخی و هجوم ملخوار آخوند-ها به تمامی ساحت-های عمومی و خصوصی ملت ایران، تجاوز به آزادی-های فردی و اجتماعی - که منحصر به دوران حکومت اسلامی نبوده و نیست - تاکنون هرگز هیچ موضع صریح و صادقانه-ای که نشان از شجاعتی شایسته-ی ادعا-های ایشان بوده باشد اتخاذ نکرده اند. غالباً با زبانی الکن و با تمجمج و طفره و به بهانه-ی احترام گذاردن به اعتقادات مردم، حیاتی-ترین پرسش جامعه-ی ایران را بی پاسخ گذاشته اند.
به عنوان مثال هیچیک از نحله-ها و گروه-های یاد شده در مقابل و مقابله با حمایت-های استعماری از روحانیت شیعه و مشخصاً حمایت سنتی "دولت انگلستان" که از حافظان اصلی بیضه-ی اسلام بشمار می رود، هیچ سخنی نگفته و هیچ برنامه ای ارائه نکرده است.
و نیز؛
می توان از شاهزاده رضا پهلوی گله کرد که در طی گذشت سه ده از آغاز نظام نکبت الهی حتا یکبار و در یک مورد سراغ نداریم که گفته باشد بالای چشم اسلام ابروست. یعنی هرگز از آن سوراخی که ملت هر روز و هر ساعت، دم به دم به وسیله-ی آخوند گزیده می شود کمترین نشان و آدرسی نداده و انتقادی نکرده است. البته به خاطر داریم که ماکیاولی به شهریار توصیه می کند که دین مردم را محترم بشمار!

ناگفته پیداست که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود. دلخوش بودن به این تعریف که« سکولاریسم یعنی جدایی دین از دولت» بدون توجه به وجه سلبی سکولاریسم ساده-لوحی است. چگونه می توان آخوندها را آزاد گذاشت که علاوه بر رشد و تکثیر سرطانی خود، از هزاران بوق و بلندگو، از هزاران مسجد و منبر آیات شرم-آور و احادیث و روایات و جعلیات پوچ و مزخرف را در فضای جامعه منتشر کنند؟ چگونه می توان هزاران آخوند و پیش-نماز و امام جماعت و واعظ و خطیب و روضه خوان را بی بند و افسار رها کرد تا با لعنت لعنت و ولاالضالین ولاالضالین و با فحاشی اسلامی بذر نفرت از آزادی در جامعه بیافشانند. تا کی می توان از منابر شنید که آب به دست کسی که نماز نمی خواند نبایست داد؟ تا کجا باید تحقیر و توهین به زنان و تجاوز به حقوق بانوان را تحمل کرد؟ تا کی باید شستشوی مغزی کودکان و نوجوانان خود را در نظام آموزش و پرورش اسلامی به فراموشی سپرد؟ تا چه اندازه می شود مانع آخوند بر سر راه دموکراتیزه کردن جامعه را نادیده گرفت؟
با شعار سکولار سکولار تکلیف شصدهزار مسجد و هشت هزار امامزاده روشن نمی شود. هزاران حسینیه و تکیه و هیأت مذهبی و صد-ها حوزه-ی علمیه، فضا-های گرم و مرطوبی است که لارو حشرات را به خوبی پرورش می دهد.
اگر در نظامی سکولار با اهرم-های محکم قانونی فعالیت-های دین-فروشان محدود نگردد و با مفاد قانونی ِ صریح و شفاف محدوده-ی عمل آنان مشخص نشود و به منابع مالی دکان-های اسلامی با دقت و وسواس رسیدگی نشود، پس از چندی اختاپوس روحانیت سر-های از دست داده خود را بازسازی کرده و تمامی دست آورد-های مدرن و مدنی جامعه ایران را دوباره خواهد بلعید.
با توجه به دین-بارگی ِ مردم ایران و حمایت-های بازار اسلامی و دلال-پیشه و عقب مانده و نیز حمایت-های بیدریغ استعمارگران اروپایی از اسلام و آخوند، مبارزه با اسلام-فروشان محدود و منحصر به دوران جمهوری اسلامی نیست و نخواهد بود. بنا به همین دلایل، این خطر که حتا پس از گذشت قرنی از سقوط رژیم تجاوز الهی، اسلام گرایان خود را بازسازی کرده و از دخمه و بیغوله-ای دوباره سر بدر آورند همواره وجود خواهد داشت.

مبارزه با دین-کاران جدالی است متداوم که به انسان-هایی وطن پرست، آگاه و روشنفکر و پیگیر و خستگی ناپذیر نیاز دارد.

سه دهه تجربه-ی حاکمیت دین-کاران کافی است تا دریابیم که بغرنجی جامعه و فرهنگ ما چیست و درکجاست:
در مبحث و مقوله-ی «سنت و تجدد» که تاکنون متون و محتوا-های ارزشمندی از سوی متفکران و اندیشمندان ایرانی نگاشته و تولید شده است، اما همواره با یک خطای نابخشودنی مواجه بوده-ایم که در همه موارد سنت را به جای اسلام نشانده-ایم و با این انحراف، از درک و شناخت عامل اصلی و اساسی عقب-ماندگی جامعه ایران بازمانده-ایم.
اگر روشنفکران در انقلاب مشروطیت ناگزیر بودند برای پیشبرد افکار مدرن خود در جامعه-ای عقب مانده و نزد مردمی دین-باره و آخوند-زده ملاحظاتی را در نظر بگیرند، امروز اما برای بیان حقیقت هیچ مانع و مشکلی دیده نمی شود. مگر رسوبات و لای و لجن سفت و سخت شده-ی یاوه-ها و خزعبلات مذهبی در اذهان برخی خرافی-اندیش از یکسو و از طرفی مماشات بعضاً روشنفکران ضعیف و جبون و مرعوب گشته-ی دم و دستگاه عریض و طویل روحانیت.

در فرهنگ اصیل ایرانی هرگز چالشی میان سنت و مدرنیته وجود نداشته است. بلکه این اسلام و آخوند بوده است که پای هر تحول-خواه و دگر-اندیش ِ نوجو را در همان گام نخست قلم کرده است. کدام سنت اصیل ایرانی مانع رشد و پیشرفت و دگر-شوی ِ جامعه و فرهنگ بوده است؟ چرا هیچگاه مؤلفه-های این سنت ادعایی برشمرده و آمار نشد و توضیح داده نشد که این سنت-ها کدامند که ما نمی شناسیم؟

آیا اعلامیه-ی حقوق بشر کوروش بزرگ با نوشوندگی و نوگرایی جامعه مشکل داشته است؟
آیا سنت چهارشنبه سوری و نوروز و جشن سده و جشن مهرگان مانع دست یابی به جامعه مدرن و مدنی بوده است؟
آیا سنت پهلوانی و مهمان نوازی ما ایرانیان با مدرنیزم در تعارض بوده است؟
آیا آهنگ و رقص بابا کرم و نمایش تخته روحوضی مدرنیته را به چالش می کشیده است؟
حتا سنت سیاسی ِ سلطنت و پادشاهی و حتا استبداد سنتی اگر در برهه-هایی مانع دموکراتیزه شدن جامعه بشمار می رفت، اما پادشاه مستبدی نیز داشته-ایم که روشنفکرانی به گرد خود داشت که آرزو می کردند که از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.
بنابراین اگر سنتی وجود داشته باشد که در برابر دگرگشت و تحول و نوجویی جامعه ایران ممانعت به عمل می آورد و سخت جانی نشان می دهد، سنت-های فرهنگ ایرانی نیست، بلکه سنت رسول "الله" است. شاهد این مدعا هم جمیع کشور-های اسلامی است که در گنداب عقب-ماندگی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی غوطه ورند.

با وجود فوج دین-کاران اسلامی در بافتار جامعه ایران، مدرنیزه کردن جامعه نه از پایین ممکن است، که تجربه-ی شکست خورده-ی انقلاب مشروطه این حقیقت را نشان داد و نه از بالا که به خوبی دیدیم که دستاورد-های پنجاه ساله-ی سلسله-ی پهلوی جهت خروج از پسماندگی اسلامی در انقلاب 57 چگونه بر باد رفت.

اینکه گفته شود که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند، هرگز دلیلی بر ضرورت وجود حتا یک آخوند و اسلام-فروش نیست. اگرچه هیچ زمان آماری از تعداد مسلمانان ایران که بر مبنای اظهار آزادانه و بدور از تکفیر و تنبیه و بدون شمشیر و شلاق آخوند و ارعاب و ارهاب و ترور اسلامی بوده باشد بدست نیامده است تا عدد مسلمانان ایران آشکار گردد. که اگر چنین بود و حقیقت آشکار می شد، آنوقت شعار « ملت مسلمان ایران » نمی توانست لقلقه-ی زبان استعمار-گران قرار بگیرد.

آخوند وکیل خود خوانده است. هیچ مسلمانی به آخوند وکالت نداده است. اساساً به صرف مسلمان بودن مردم، دلیلی پیدا نیست که دخالت-های کینه توزانه-ی روحانیت را در ریز-ترین مسائل جامعه و پنهانی-ترین زاویه-های زندگی خصوصی ملت تحمل کنیم.
مگر به جز آخوند و اسلام مانع و رادعی بر نواندیشی و نوگرایی و نوجویی در فرهنگ و هستی و حیات ما متصور است؟ دین-کاران عامل و عنصر اصلی عقب ماندگی و فقر و فلاکت ملت ایران و مسبب هر گرفتاری و درماندگی و پریشانی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی این ملک و ملت هستند. آخوند برای فروش متاع کپک-زده و مسموم دکان جهل و خرافه-اش و برای تداوم زندگی انگلی و بی شرمانه-ی خویش و برای ارتزاق از دست-رنج دیگران، تمامی هم و همت تاریخی-اش بر جهالت-گستری و مرید و مؤمن-پروری و دور نگهداشتن یکایک آحاد ملت از حقیقت وجود خود و هویت فردی مستقل و خاضع و خاشع و سرسپرده ساختن و از خود بیگانه کردن مردم متمرکز است. آخوند بر پایه-ی سیره و سنت نبوی و آموزه-های الهی قرآن، درس خـُدعه و مکر و نیرنگ اسلامی را به درستی آموخته است. آخوند در هر آستینش هزار مار و در هر جیبش هزار ماکیاولی پنهان دارد. با هیچ منطق و استدلال و مجادله و مناظره و نقد و نظری هرگز نمی توان آخوند را دور زد و یا بر وی چیره گشت. آخوند را می باید نابود کرد. حرفه-ی و پیشه-ی آخوندی را می باید جرمی آشکار اعلام نمود و دکان-داران دین را در هر زمان و در هرکجا تحت پیگرد قانونی قرار داد.

در بعد از جمهوری اسلامی هر رژیم و نظامی که حداقل در چهار مورد، با قدرت به مقابله جدی با دین-کاران بر نخیزد دولت مستعجل خواهد بود:
فتوای قتل، فتوای جهاد، تکفیر و امر به معروف و نهی از منکر چهار محوری است که می باید به عنوان عملی مجرمانه شناسایی شده و با ابزار-های قانونی با آن برخورد شود. می باید در قوانین جزایی مجازات سختی برای مرتکبین به آن در نظر گرفته شود.
لازم به توضیح است که برخی «معروف» را با عرفی-گرایی اشتباه گرفته و حتا لزوم آزادی بیان را از آن اراده کرده-اند! معنی«نهی از منکر» که روشن است و آن پرهیز از منکرات اسلام است. ولی "امر به معروف" نیز به همان صراحت بر پیروی از احکام و شرایع و آموزه-ها و هنجار-های اسلام و جامعه اسلامی توصیه می کند نه عرف هر جامعه-ای. این در صورتی است که از تجربه-ی سی ساله-ی حکومت اسلامی دریافتیم که فریضه-ی "امر به معروف و نهی از منکر" وسیله-ای در دست مردم نبود که با حاکمان ستمگر مقابله کنند - که تاکنون دین-کاران چنین معنی و مفهومی را از این اصل تبلیغ می کردند- بلکه ابزار سرکوب و دخالت در زندگی خصوصی افراد و تیغی در کف اسلام-گرایان بود که هر فکر آزادی-خواهی و دگرباشی و هر میل تفاوت و اراده-ی تغییری را در نطفه خفه کنند.

و در پایان اینکه؛
دین-کاران با هیچ منطق و استدلالی چه درون-دینی و چه برون-دینی بنا به این مثل فارسی که «هیچ ماست بندی نمی گوید ماست من ترش است» هرگز نخواهند پذیرفت که دکان فریب و نیرنگ و تحمیق مردم و تثبیت جهل عمومی را تعطیل کنند. دکان-داری دین می باید به مثابه مشاغل کاذب و مخرب در جامعه، با قوه قهریه برچیده شود. دقیقاً به مانند برخورد قانونی با تولید کنندگان و توزیع کنندگان و قاچاقچیان حشیش و تریاک و هروئین و کراک.


یک توضیح واضح اما ناگزیر:
در این مقاله هرجا سخن از "آخوند" رفته است، مراد جمیع دین-کاران می باشد. اعم از «فقیه عالیقدر و عالم ربانی و مجتهد جامع الشرایط و آیت الله و آیت الله العظما و مرجع تقلید و ملا و مفتی و حضرات آیات عظام و علمای اعلام و روحانیت معظم و حجج اسلام و ... تا روضه خوان محله». از قضا همین گونه-ی اخیر یعنی روضه خوان-های محلی در محافظت و مراقبت از جهل مؤمنین مؤثر-ترین گروه هستند. هرساله در ماه-های محرم و صفر و رمضان هزاران قلاده روضه خوان از حوزه های علمیه به اطراف و اکناف کشور تا دور-ترین روستا-ها اعزام می شوند تا هم از یکسو به توزیع عادلانه-ی جهالت اسلامی مبادرت ورزند و هم آخرین گزارشات خود را از میزان وفاداری گله-ی گوسفندان به چوپانان خویش در اختیار پدرخوانده-های مافیای اسلام قرار دهند.
2008 19 June
30 خرداد 1387
سیامک مهـــر

*****

گزارشگر به خاک ایران در شکنجه-گاه خلیفه اسلام


سیامک مهر

او که راستی-ها را می نوشت
آگاهی را گزارش می کرد
او که بی پرده از اسلامِ ایران-ستیز سخن می گفت
او که پوست-کنده، چهره-ی اسلام و باور-مندانش را نشان می داد
او که ویروس "اسلام"، این دشمن انسان و انسانیت را نشانه گرفته بود
امروز در سیاه-چال خلافت اسلامی
حلاج دیگریست که سرش را به دارِ "شریعت اسلام" می سپارد.


متن رنجنامه-ی آزاد-اندیش «سیامک مهر»، ايران-پرورِ اسلام-ستیز، نویسنده-ی وبلاگ "گزارش به خاک ایران[+]" که؛
"فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران[+]" آن را بازتاب داده-اند.

سیامک مهر
[4 روز پس از نوشتن و پست کردن «مافیای اسلام» - ( آموزش اسلام در یک جلسه!) - Wednesday, September 08, 2010]،

در تاریخ 21 شهریور 1389 – 12 سپتامبر 2010؛ ماموران اطلاعات کرج [مزدوران خلافت اسلامی] با حمله به خانه-اش در شهر مشهد، او را دستگیر و به بند 8 اطلاعات زندان رجایی شهر، که معروف به "بند سپاه" است منتقل کردند و هم اکنون زیر وحشیانه-ترین شکنجه-های اسلامی-امام زمانی [اگر زنده مانده باشـــد؟!]، هزینه-ی آزاد-اندیشی و انسان-پروری را پس می دهـــد.

Labels: , ,

Thursday, December 23, 2010


سيـامک مهــر


گزارشگر به خاک ایران در شکنجه-گاه خلیفه اسلام



سیامک مهر

او که راستی-ها را می نوشت
آگاهی را گزارش می کرد
او که بی پرده از اسلامِ ایران-ستیز سخن می گفت
او که پوست-کنده، چهره-ی اسلام و باور-مندانش را نشان می داد
او که ویروس "اسلام"، این دشمن انسان و انسانیت را نشانه گرفته بود
امروز در سیاه-چال خلافت اسلامی
حلاج دیگریست که سرش را به دارِ "شریعت اسلام" می سپارد.


متن رنجنامه-ی آزاد-اندیش «سیامک مهر»، ايران-پرورِ اسلام-ستیز، نویسنده-ی وبلاگ "گزارش به خاک ایران[+]" که؛
"فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران[+]" آن را بازتاب داده-اند.

سیامک مهر نوشته است:

[4 روز پس از نوشتن و پست کردن «مافیای اسلام» - ( آموزش اسلام در یک جلسه!) - Wednesday, September 08, 2010]،

در تاریخ 21 شهریور 1389 – 12 سپتامبر 2010؛ ماموران اطلاعات کرج با حمله به منزل شخصی-ام پس از بازداشت من هر آنچه از وسایلم نیاز داشته توقیف کردند از جمله کیس کامپیوتر، رسیور، سند خانه، اسناد و دفترچه-های مالی و بانکی، تمامی نوشته-ها و دست نویس-ها، تعدادی کتاب، آلبوم-های عکس خانوادگی، سی دی-ها، فیلم، فلاش، کیف پول شخصی و غیره. ماموران اطلاعات من را به بند 8 اطلاعات زندان رجایی شهر، که معروف به "بند سپاه" است منتقل کردند.

در رابطه با تهدید و فشار-های سخت و بی امان تمامی وبلاگ-ها و ایمیل-های من را گرفتند و روز بعد در سلول انفرادی بر اثر فشار-های تحمل-ناپذیر با بریدن رگ-های دست خود اقدام به خودکشی نمودم که موفق نشدم!؟ من را به بیمارستان زندان جهت درمان منتقل کردند.

در روز نخست بازجویی-ها که با فشار شدید شروع شد چند ده صفحه بازجویی گرفتند. روز سه شنبه 23 شهریور بازجویان پس از ضرب وشتم بسیار از من خواستند تا وصیت-نامه-ام را بنویسم سپس با بردن من بر چهار پایه، اعدام نمایشی را اجرا کردند.

از روز نخست بازداشت تاکنون از بازجو و شکنجه-گر و بازپرس و غیره جملگی من را به اعدام تهدید کردند و هر یک که دهان بازکردند به جای زبان طناب دار نمایان شده است.

اکنون من در حسینیه سالن 2 اندرزگاه 1 معروف به "آخر دنیا" محبوس هستم و از کمترین امکانات یک زندانی نیز برخوردار نیستم، ممنوع ملاقات، ممنوع تلفن و حق تماس با وکیل را ندارم در میان مجرمین خطرناک متهمین به قتل و جنایت محبوسم و هیچگونه امنیت جانی ندارم.

از سنگ کلیه، دیسک کمر درد-ها ... بیماری سینوزیت در رنج هستم، حداکثر درمان بهداری زندان که ارائه-ی یکی دو عدد قرص مسکن محدود است. بدون اطلاع من و بستگانم من را به بازپرسی دادگاه [محکمه-ی شریعت] می برند. از دست بند و پابند استفاده می کنند، حقوق یک متهم سیاسی و عقیدتی و زندانی سیاسی را رعایت نمی کنند در دادگاه [محکمه شریعت] نیز اجازه-ی حضور وکیل، هیئت منصفه، نمایندگان رسانه-ها داده نمی شود و قاضی [حاکم شرع] در واقع همان شاکی است.

سیامک مهر، نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران[+
محمدرضا پورشجره سابق

آذر 1389 – دسامبر 2010
زندان رجایی شهر - کرج

"فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران[+]"
2دی 1389 – 23 دسامبر 2010

Labels: ,

Saturday, December 18, 2010


ظروفی به نام دادگاه در رژیم اسلامی


[+]سیامک مهر
آزاد-اندیش مبارز در سیاه-چال خلیفــه




سيـامک مهــر

من محصول جمهوری اسلامی هستم، من ساخت حکومت اسلامی-ام، رژیم استبداد دینی خود مسئول تولید آدم-هایی با اندیشه-های مثل من است. همانطوری که این رژیم 7 میلیون معتاد، بیش از 3 میلیون مواد فروش، چند میلیون زن خیابانی تولید کرده است به همان نسبت نیز چند میلیون کفر-گو متنفر از تمامی عربده-های اسلامِ حاکمان ستمگر تولید کرده است. پیش از تسلط ضد انقلاب در سال 57 اگر مجموع نوشته-ها و کتب انتقادی و ضد اسلامی را جمع آوری می کردیم یک جعبه کوچک را پر نمی ساخت اما اکنون یک کتاب-خانه عمومی هم گنجایش کتاب-ها و مقالات و پژوهش-های انتقادی و اسلام-ستیز را ندارد

گزارشی از دادگاه وبلاگ نویس [آزاد-اندیش] زندانی «محمد رضا پورشجری» که مقاله-های خود را با نام «سیامک مهر» انتشار می داد جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار داده شده است. او دادگاه [محکمــه شریعت] را به محاکمه این رژیم تبدیل نمود.
لازم به یاد آوری است آقای پورشجری « سیامک مهر » در 21 شهریور-ماه 1389، [12 سپتامبر 2010]، با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد و به بند سپاه، شکنجه-گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت کرج منتقل شد، و پس از چندین هفته در سلول-های انفرادی و شکنجه-های جسمی و روحی به حسنینه-ی سلول-های انفرادی بند 1 معروف به سگدونی انتقال یافت.

20 آذر 1389، [11 دسامبر 2010]، بدون اطلاع قبلی، اولین جلسه به اصطلاح دادگاه رسیدگی به اتهامات من در شعبه 2 دادسرای انقلاب [محکمــه شریعت] کرج برگزار شد که به همه چیز شباهت دارد به غیر از دادگاه! واژه داد در فرهنگ ایران از ارجمندی بسیاری برخوردار است؛ معنای ژرف آن با آنچه در نظام استبداد اینجا به عدالت ترجمه شده هرگز برابر این!؟
دادگاه جایگاهی که در آن مدیریت جامعه به داد مردم می رسد و حقوق آزادی-های طبیعی مردم را که از سوی قدرت-مداران مورد تجاوز و تضیع قرار گرفته اعاده می کند.

اما در جمهوری اسلامی دادگاه [محکمــه شریعت] بویژه وقتی که به جرائم سیاسی و عقیدتی رسیدگی می کند ابزار سرکوب مخالفان و معترضان به وضع موجود است و نهادی است که گویا به جهت حفظ قدرت و انحصارات گروه اقلیت حاکم بنا شده است.

امروز به 2 اتهام من رسیدگی می شد؛ توهین به مقام معظم رهبری و ارتباط با سایت-های ضد انقلاب.
در ابتدا عرض کردم که در دوره 37 ساله-ی پهلوی دوم و در دوره 32 سال حکومت استبداد دینی هرگز هیچ دادگاه و محکمه-ای که صلاحیت داشته و شایسته بوده باشد به اتهاماتی از جمله اتهامات سیاسی و وجدانی و عقیدتی رسیدگی نکرده است و من این جلسه را به عنوان دادگاه به رسمیت نمی شناسم، زیرا که از حداقل وجاهت قانونی برخورد دار است، هیئت منصفه حضور ندارند، من وکیل ندارم و نمایندگان رسانه-ها نیز غایب هستند.

اما بدلیل اینکه من هر از فرصتی جهت راز بیان اندیشه-ها و آراء خود استفاده می برم از این موقعیت ناخواسته نیز بهره می جویم و علیرغم بی اعتبار دانستن این مجلس [محکمه شریعت] به عنوان دادگاه از نوشتار-های خود دفاع می کنم.

در مورد توهین به مقام معظم رهبری باید عرض کنم من شخصی، شیخی، جایگاهی به این نام نمی شناسم. اگر منظور فرد خودکامه و ستمگر و دیکتاتوری است که برای حفظ قدرت انحصارات خود با زور و قهر و خشونت حکومت می کند و مخالفان و معترضان خود را در زندان-ها با شکنجه به قتل می رساند و در بیابان-ها به گلوله می بندد از حق طبیعی هر شهروندی از ایشان به دشنام یعنی به نام بد یاد کنند.

در مورد اتهام ارتباط با سایت-های مجازی ضد انقلاب عرض کردم طبق ماده 19 اعلامیه-ی حقوق بشر هر قانون اساسی و موضوعی باید قطعا با روح و متن آن هماهنگ بوده باشد و هرگز روح و مبنای آن را نقض نکرده و اعتبار خود را از آن کسب کند، کسب اطلاعات و آگاهی از هر منبع و مرجعی انتشار اطلاعات و اندیشه-ها بدون استثناء در امور مسلم بشر شناخته شده و ... جهت تبادل افکار حق خود می دانم که با هر فرد و گروه و نحوه-ی فکری ارتباط داشته باشم و بر اساس حق آزادی بیان که مادر آزادی-ها است و هیچ فرد و مقام و قدرتی نمی تواند این حق را از من سلب نماید.

حرف-های آخر:

پس در خارج از موضوع دادگاه بطور دوستانه برای حضار عرض کردم که؛

من محصول جمهوری اسلامی هستم، من ساخت حکومت اسلامی-ام، رژیم استبداد دینی خود مسئول تولید آدم-هایی با اندیشه-های مثل من است. همانطوری که این رژیم 7 میلیون معتاد، بیش از 3 میلیون مواد فروش، چند میلیون زن خیابانی تولید کرده است به همان نسبت نیز چند میلیون کفر-گو متنفر از تمامی عربده-های اسلامِ حاکمان ستمگر تولید کرده است. پیش از تسلط ضد انقلاب در سال 57 اگر مجموع نوشته-ها و کتب انتقادی و ضد اسلامی را جمع آوری می کردیم یک جعبه کوچک را پر نمی ساخت اما اکنون یک کتاب-خانه عمومی هم گنجایش کتاب-ها و مقالات و پژوهش-های انتقادی و اسلام-ستیز را ندارد.


سیامک مهر
محمد رضا پور شجری سابق
آذر 1389 – دسامبر 2010
زندان رجایی شهر[+]
*****

وبلاگ نویس زندانی «سيـامک مهــر»،
در شرایط غیر انسانی و بلاتکلیفی بسر می برد

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" وبلاگ نویس زندانی « سيـامک مهــر » در شرایط حاد جسمی و بلاتکلیفی در سلول-های انفرادی بند1 زندان گوهردشت کرج بسر می برد.

وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری «سيـامک مهــر» پس از 4 ماه در سلول-های انفرادی بند سپاه و بند 1 زندان گوهردشت کرج توانست با خانواده-اش برای مدت کوتاهی ملاقات کابینی داشته باشد. هنگام ملاقات، خانواده-اش شاهد شرایط حاد جسمی او بودند آقای پورشجری بشدت لاغر شده بودند و وضعیت جسمی بسیار بدی داشتند.

وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری «سيـامک مهــر»، 21 شهریور ماه 1389، [12 سپتامبر 2010]، با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلش دستگیر شد و به سلول-های انفرادی بند سپاه، شکنجه-گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت کرج منتقل شد.
او به مدت یک هفته توسط بازجویان وزارت اطلاعات مورد شکنجه جسمی ،روحی و توهین آنها قرار داشت. پس از یک هفته شکنجه وضعیت جسمی-اش رو به وخامت گذاشت که ناچار شدند او را در بیمارستان بستری نمایند اما بعد از بهبودی نسبی مجددا وی را به سلول انفرادی منتقل نمودند و چندین هفته در آنجا نگه داشتند.

سپس او را به سلولی منتقل کردند که در آن دو زندانی دیگر بنام-های آقایان حسین شایگان هموطن بهایی و محمود دولت آبادی که گفته می شود بیش از 11 ماه در آنجا در بازداشت بسر می برد قرار دادند.

وبلاگ نویس زندانی «سيـامک مهــر»، پس از 2 ماه از بند سپاه به فرعی 17 بند 6 که کاملا ایزوله است منتقل کردند و چند هفته پیش او را به حسینیه سلول-های انفرادی بند 1 زندان گوهردشت بردند.

آقای پورشجری «سيـامک مهــر»، در طی این مدت از داشتن ملاقات با خانواده-اش محروم بود.

دختر او در مشهد دائم تحت فشار و بازجویی و تهدید فردی با نام مستعار محمدیان از بازجویان اداره اطلاعات مشهد می باشد. این فرد خانم پورشجری را تهدید نمود در صورت مصاحبه با رسانه-ها و تماس باسازمان-های حقوق بشری و تشریح وضعیت پدرش او را هم بازداشت خواهد کرد. این بازجو تا به حال چند بار خانم پور شجری را برای مدت طولانی مورد بازجویی و تهدیدات مختلف قرار داده است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، دستگیری، شکنجه، قرار دادن در شرایط غیر انسانی و نگهداری در حالت بلاتکلیفی این وبلاگ نویس زندانی را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر، مدافعین وبلاگ نویسان و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
19 آذر 1389 - 10 دسامبر 2010

گزارش فوق را به سازمان-های زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگران بدون مرز
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
گزارشگر ویژه دستگیری-های خود سرانه و شکنجه سازمان ملل متحد

Labels: , ,

Friday, December 10, 2010


آیا هر مردمی سزاوار حقوق بشر است


مــردو آنـاهیــد


برای "انگلیس" آخوند-ها کارگزاران خوبی هستند که بدون آنکه خود بدانند در راه خواسته-‌های "انگلیس" جانفشانی می‌کنند. ملایان و شیخان مسلمان نه تنها اوامر مملکت-‌داری را به دلخواه "انگلیس" انجام می‌دهند بلکه از سرشت‌-شان سرسختانه دشمن سوسیالیسم و ناخودآگاه دشمن سرسخت آمریکای آمپریالیسم هستند. تاکنون، برای کشور-های شکارچی، ملایان و شیخان جنگ‌افزار-هایی پرقدرت، روینده، خودکار، سود-آور و ریشه-‌ای بوده-‌اند و بدون همکاری-‌ی آنها این کشور-ها نمی‌توانسته-‌اند به آسانی بر اینهمه مردمان سروری کنند.

چون ما بشر هستیم، همه‌-ی انسان-‌ها را آدم می‌شماریم، هنگامی که سخنی از انسان پیش می‌آید می‌پنداریم که سخن در باره-‌ی ما هم هست. ولی این پندار ما همیشه درست نیست. شاید اروپایی-‌ها تنها مردمان پیشرفته را بشر یا آدم بشمار می‌آورده-‌اند و البته آنها تنها خودشان را پیشرفته می‌دانسته-‌اند. این است که منشور جهانی حقوق بشر را برای آنهایی نوشته-‌اند که آن کسان را آدم می‌شمرده-‌اند. زیرا، در برنامه-‌های سازندگی‌-ی جهان پیشرفته، کشور-های پسمانده‌-ی جهان سوم را، برای بهره-‌برداری از سرزمین-‌ها و بهره-‌کشی از مردمان-شان، گنجانده بوده-‌اند. برداشت آنها از واژه-‌ی "جهان" همان جهان آنها، جهان یکم، و برداشت آنها از "حقوق بشر" حقوق مردمان همان جهان بوده است. با این وجود درون-‌مایه و بیشتر ارزش‌-هایی که در "منشور جهانی حقوق بشر"[+] گردآوری شده-‌اند به کردار تا به امروز در همین کشور-های پیشرفته، جهان یکم، هم به کار گرفته نشده-‌اند.

برای نمونه به - ماده ۱۶ - از این منشور، می‌نگریم (برگردان فارسی از زبان آلمان)

۱- هر زن و مرد همسرپذیر حق دارند بدون هیچ مرزی در زمینه‌-ی نژاد، ملیت یا مذهب در پیوند همسری درآیند و خانواده‌-ای را بنیان گذارند. آنها در پیوند و هنگام همسری یا گسستن از یکدیگر دارای حقوق برابر می‌باشند.

۲- پیمان آنها باید در آزادی و تنها به خواست آنها بسته شود .

٣ - خانواده زمینه-‌ی و ساختار نخستین بخش جامعه است و حق دارد که از پشتیبانی-‌ی هموندان و قانون-‌گذاران برخوردار شود.

اگر بند-های این ماده-‌ی ۱۶ منشور را با پیمان-‌های ازدواج، که هنوز در بیشتر این کشور-ها بر اساس احکام کلیسا بسته یا گسسته می‌شوند، بسنجیم به تفاوت کارکرد آنها پی‌می‌بریم. البته این کشور‌-ها نه هرگز انتظاری داشته و نه مردمان مسلمان امیدی داشته‌-اند که آمیزش زن و مرد، در کشور-های جهان سوم، براساس ماده-‌ی ۱۶ منشور حقوق بشر باشد .
تاریخ استعمار-گری کشور-های اروپایی و رفتار آنها با مردمان دیگر، حتا پس از جنگ جهانی دوم [10 دسامبر 1948 - 19 آذر 1327] و پذیرفتن منشور حقوق بشر، نشانگر آن هستند که "بشر بودن" برای آنها مفهوم ویژه-‌ای داشته است. البته هنوز هم نشانه-‌هایی از کردار و رفتار آنها با مردمانی، که درعقیده-‌های پسمانده-‌ای گرفتار هستند، دیده می‌شود .
برای نمونه: کشور-های فرمانروا (جهان یکم) حکومت‌ کشور-های «ترکیه، کنگو، مصر، عراق، افغانستان، اندونزی و حتا مملکت-‌های ثروتمند عرب» را، که بر مردم حکمرانی می‌کنند، دموکرات می‌خوانند!!! ولی براین باورند که "دموکراسی" به مفهوم راستی شایسته-‌ی این مردمان نیست. البته فرهنگ این مردمان هم، که با عقیده-‌های بـَرده-‌پروری آلوده شده است، آزادی و دموکراسی را نمی‌شناسد.

نمونه‌-ی دیگری را که از دیرزمان می‌توان یاد کرد مردم-‌ستیزی "قاجاریان" در ایران است که اروپایی-‌ها از یادآوری آن شرم دارند ولی مردم ایران هنوز آن انسان‌-ستیزی را فراموش نکرده-‌اند. در آن زمان، که تا کنون اندکی بیش از دویست سال می‌گذرد، کشور-هایی بسان "انگلیس، فرانسه، روسیه" روند حکومت را در ایران دیدبانی می‌کرده-‌اند. "محمد-خان قاجار"، برای نابود ساختن بازمانده-‌ی "کریم-‌خان زند"، با خشم بی-‌کران وارد کرمان می‌شود، پس از کشتار بی‌-شماری از شهروندان، هزاران چشم را از کاسه-‌ی سر کسانی که زنده مانده بوده-‌اند بیرون می‌کشد و سپس همه‌-ی قنات-‌های آنها، یعنی چند سد قنات، را ویران می‌کند. همسان این ستمکاری را تاریخ بشر به یاد ندارد ولی این ستم در نهایت خشم، از سوی حاکمی، بر مردم همان سرزمین وارد می‌شود و این دیدبانان اروپایی حتا یادداشتی هم در این مورد نمی‌نویسند .
درست است که در آن زمان هنوز، منشور جهانی حقوق بشر، ساختاری نداشته است ولی در همان زمان هم در اروپا اندیشمندانی پایه‌-های حقوق بشر را زمینه سازی می‌کرده-‌اند. در همان زمان هم در انگلیس و فرانسه دادستان و دادگاه وجود داشته است. با اینکه در قوانین آنها همه‌-ی شهروندان برابر نبوده-‌اند. با همه-‌ی پیشرفت-‌هایی که اروپایی-‌ها برای شناختن حقوق بشر کرده-‌اند ولی رفتار آنها، با مردم کشور-های جهان سوم، بسان رفتار شکارچی با شکارش بوده است ولی خیلی خشن و خشمناک-‌تر از یک شکارچی.
با دگرگونی-‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم در زمینه-‌ی جهان‌-گردانی و حقوق بشر به وجود آمده-‌اند و با پیشرفت شگفت-‌انگیز ابزار-های تولیدی پیوند-های کشور-های شکارچی (کشور-های اروپایی، امریکا، شوروی) و شکارگاه-‌های آنها (کشور-های پسمانده) هم رفته رفته دگرگون شده‌-اند .
مانند اینکه؛
"انگلیس"، با قدرت دادن به شیخ-‌ها، سرقبیله-‌ها، گردن-کشان، راهزنان و پیشوایان دینی آنها را گماشته و سرسپرده-‌ی خود می‌سازد و حکمرانی را، در سرزمین-‌هایی که استعمار آنها دشوار شده بود، به آنها واگذار می‌کند. بدین شیوه هم خود را از درگیری و روبرو شدن با مردمان قبیله نشین دور و هم اندیشه-‌ی شکارچیان دیگر را از این شکارگاه-‌های سودآور برمی‌گرداند.

"انگلستان"، با پشتیبانی از پیشوایان دینی (به ویژه اسلامی) و قدرت بخشیدن به آنها راستای خواسته-‌های حکمرانان این سرزمین‌-ها را به دلخواه خود برمی‌گزیند. او از این راه می‌تواند به اراده-‌ی خود روان آز و نیاز را در بیشتر کشور-های عربی، به ویژه کشور-های نفت‌خیز، خلق کند و بر استخوان-‌های پوسیده‌-ی آنها بدمد .
مسلمانان جهان بهترین و خودکار-ترین ابزار-های بوده-‌اند که بدون دریافت مزد یا پاداش بر ضد شوروی (کومونیست-‌های بی‌خدا) آماده-‌ی جهاد هستند. بنابراین در این مملکت-‌ها دشمنان سرسخت شوروی و سوسیالیست-‌های داخلی زاییده و پرورده می‌شوند.

حکومت شوروی هم ایده‌-های مارکسیستی و سوسیالیستی خود را قربانی مبارزه برضد آمپریالیسم آمریکا ‌می‌کند و با چاپلوسی نابخردانه-‌ای به ستایش اسلام و پیشوایان آن می‌پردازد. به این امید که هم از این شکار-ها کبابی بخورد و هم از گسترش آمپریالیسم آمریکا در جهان پیشگیری کند .
"آمریکا" به پیروی از "انگلیس" از مسلمانان به ویژه از خشن-‌ترین آنها پشتیبانی می‌کند تا ارتش چشم و گوش بسته-‌ی مسلمانان را برای سرکوبی‌-ی کومونیست-‌ها برپا سازد. در ذهن آمریکایی، که خود را توانا-ترین و نیرومند-ترین کشور جهان می‌پندارند از اندیشه‌-ی کومونیسم و کومونیست-‌ها بر خود می‌لرزند و آنها را دشمن بزرگ خود می‌شمارند، این بود که آنها، به کمک پست‌-ترین پیشوایان مسلمان، مجاهدین افغانستان را پر قدرت و قهار ساختند تا سربازان شوروی را از زمین-‌های "انگلیس"، که آمریکا آنجا را افغانستان می‌پنداشت، بیرون بریزند.

برای "انگلیس" آخوند-ها کارگزاران خوبی هستند که بدون آنکه خود بدانند در راه خواسته-‌های "انگلیس" جانفشانی می‌کنند. ملایان و شیخان مسلمان نه تنها اوامر مملکت-‌داری را به دلخواه "انگلیس" انجام می‌دهند بلکه از سرشت‌-شان سرسختانه دشمن سوسیالیسم و ناخودآگاه دشمن سرسخت آمریکای آمپریالیسم هستند. تاکنون، برای کشور-های شکارچی، ملایان و شیخان جنگ‌افزار-هایی پرقدرت، روینده، خودکار، سود-آور و ریشه-‌ای بوده-‌اند و بدون همکاری-‌ی آنها این کشور-ها نمی‌توانسته-‌اند به آسانی بر اینهمه مردمان سروری کنند.

این است که کشور-های شکارچی، به ویژه "انگلیس"، نه تنها حکمرانی در «سرزمین-‌های نفت-خیز» را به والیان مسلمان واگذار و آنها را کشور-های آزاد و مستقل نام-گذاری می‌کند بلکه در کشور-های اروپایی، به ویژه "انگلیس"، مساجد و مدارس بی‌شماری برپا می‌سازند تا دنباله-‌ی مجاهد-‌پروری را در همه جای جهان بگسترانند. با این پندار که هم تخم کومونیسم را به آسانی بخشکانند و هم دست‌ درازی-‌ی آمریکا را از این سفره-‌های گسترده اندکی کوتاه-‌تر نگه دارند. البته تاکنون هم در این راه پیروز بوده و سگ-‌های نگهبان و گوسپندان فراوانی را هم پرورش داده-‌اند.

کشور-های فرمانروا، جهان یکم، از «ابزار خشمگین جهاد، که در اسلام مقدس است»، بسیار سود برده-‌اند و این احکام هیچگاه برای این کشور-ها زیان-‌بخش نبوده-‌اند. از آنجا که این کشور-ها توانسته-‌اند از همسویی آرمان-‌های خود با ملایان بهره-‌گیری کنند، مردمان مسلمان را به سویی برانند که دلخواه آنها است، همیشه پشتیبان و ستایشگر اسلام بوده-‌اند. آنها نه تنها از خشم مسلمانان نمی‌ترسیده-‌اند بلکه از خشم و خشونت آنها برای سرکوب مردمان سرکش و گستاخ سود می‌برده-‌اند و می برنــد .
شکی نیست که جهان پیشرفته با آیات قرآن آشنایی داشته است ولی مردمان آنها کمتر تیزی و برندگی-‌ی شمشیر اسلام را بر گلوی خود احساس کرده-‌اند. هر ستمی هم که به دست "مجاهدین اسلام"، بر دیگران رفته است در راستای آرمان و خواسته‌-های آنها بوده است .
مجاهدین افغانی توانستند با به کاربستن آیات جهاد بر کشور شوروی پیروز شوند ولی هرگز نمی‌خواهند و نمی‌توانند آزاد و مستقل باشند. ایمان مجاهدین با عقیده-‌ی انسان-‌ستیزی آمیخته است، کارکرد آنها در راه گسترش اسلام است، برای آنها ملت و ملیت و کشور افغانستان تنها در کنار اسلام مفهوم پیدا می‌کند. آنها علت بی-‌چارگی مردم را بیشتر به آمریکا می‌چسپانند یعنی پاداش جهاد با آمریکا، در نزد "الله"، دو برابر است .
در این دوران مسلمانان که از مادر عبدِ "الله" زاییده می‌شوند، ناخودآگاه به اطاعت از والیان اسلام درمی‌آیند، آنها از سوی-‌ی والیان دین به بردگی گماشته می‌شوند. این والیان هم بیشتر به سگ‌-های گله می‌مانند نه به چوپان، ولی چوپانی که این سگ‌-ها را پرورش می‌دهد به چشم نمی‌آید .
آیات زیر، که اندکی ماهیت اسلام راستین را روشن می‌کنند، تا کنون چندان ترسی در دل فرمانروایان کشور-های پیشرفته به وجود نیاورده-‌اند!؟ .

سوره‌-ی آل عمران، آیه-‌ی ۰۲٨ :
مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست "الله" نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کنید.

سوره-‌ی النساء، آیه-‌ی ۰۴۵ :
"الله" بهتر می داند که چه کسانی دشمن شما هستند, برای شما دوستی و یاری‌ی "الله" کافی است .

سوره-‌ی النساء، آیه-‌ی ۰٨۹ :
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکـُشید، که آنها دوست و یار شما نیستند .

سوره-‌ی البقره، آیه-‌ی ۱۹۰ :
بکـُشید در راه "الله"، مخالفان را, ولی بدون شورش، که "الله"، شورش را دوست ندارد .

سوره-‌ی التوبه، آیه-‌ی ۰۲٨ :
ای مسلمانان مشرک ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، "الله" از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل "الله" است)

سوره-‌ی البقره، آیه-‌ی ۱۹۱ :
بکـُشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکـُشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۰۰۵ :
همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکـُشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که "الله" غفور و رحیم است .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۱۲٣ :
بکـُشید کافران را از پس هم، تا جدیت و خشم شما را احساس کنند .

سوره-‌ی محمد، آیه-‌ی ۰٣۵ :
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون "الله" شما را قویتر و بی نقص گردانده است .

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی ۰۲۹ :
بکـُشید کسانی را که به "الله" و احکام (...) او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته‌-اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه (جریمه-‌ی دگر-اندیشی در اسلام) بپردازند .

سوره-‌ی محمد، آیه‌-ی ۰۰۴ :
کفار را در هر کجا یافتید "گردن بزنید" تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند .

این آیات نمونه-‌ی احکامی هستند که مسلمانان باید به آنها ایمان داشته باشند و وظیفه دارند که برای نجات خود از آتش جهنم آنها را اجرا کنند. هر چند که اجرای این احکام با مفهوم «منشور جهانی حقوق بشر» در تضاد هستند، ولی اگر همه-‌ی مردمان جهان بشر به شمار می‌آیند، پس چگونه باید پذیرفت که در بند ۱٨ «منشور جهانی حقوق بشر» حق ایمان داشتن به این آیات و حق انجام این اوامر به روشنی تایید شده است.

ماده ۱۸-ی «منشور جهانی حقوق بشر» (برگردان فارسی از زبان آلمانی):
« هر کس حق داشتن آزادی در اندیشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگیرنده‌-ی آزادی در تعویض مذهب یا بینش خود می‌باشد، همچنین آزاد است که، مذهب یا بینش خود را، به تنهایی یا همراه با دیگران، همگانی یا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئین-‌های مذهبی بنمایاند. »

آیا استادان سازنده‌-ی «منشور جهانی حقوق بشر»، از تضاد احکام اسلام، که حکومت‌-گرا است، با این منشور بی‌خبر بوده-‌اند؟
پاسخ این است که حقوقدانان جهانی این احکام را می‌شناخته-‌اند ولی از کردار-شان پیداست که آنها این مردم را بشر نمی‌دانسته-‌انـــد!؟.

کشور-های پیشرو تاکنون از ملایانِ مسلمانان، که مردم-‌ستیزی بخشی از عبادت و آئین-‌های مذهبی آنهاست، به عنوان ابزار در راه پیاده کردن خواسته‌-های خود بهره برده‌-اند و خشونت اسلام هم چندان مشکلی را برای "جهان پیشرو" ایجاد نکرده است!؟

سنگینی احکام اسلام را مردم مسلمان می‌کشیده‌-اند که بیشترین آنها هم به آن رنج خو گرفتده-‌‌اند. اینکه اسلام مردمان را بی هویت می‌سازد و در آنها انگیزه-‌های میهن‌-پروری و فرهنگ-‌گستری را می‌کـُشد، برای جهان آزاد مشکل-‌ساز نیست بلکه خود این کردار راهگشای سروری‌-ی فرمانروایان "جهان پیشرفته" بر حکمرانان "جهان پسمانده" می‌باشد .
از شوربختی-‌ی فرمانروایان بشر، این تروریست‌-ها [جهـاد-گران] مار-هایی شده-‌اند، که از کرم-های خاکی به وجود آمده-‌اند، که گاهی نیش آنها اندکی دست این بشر دوستان را می‌خراشد ولی این خوش-باوران هنوز تلخی-‌ی زهرمار را نچشیده-‌اند.

کردار مجاهدین، تروریست-‌های اسلامی، در اروپا و آمریکا آتش‌-ریزه-‌هایی هستند که پرورده و سرکش می‌شوند و روزی خشک و تر آنها را، بسان فرهنگ ایرانیان، خاکستر خواهد کرد.

پرسشی که برای بیشتر جامعه-شناسان وجود داشت این بود: چگونه و چرا کشور-های پیشرفته-‌ای بسان «ایران، مصر، سوریه و...»، سرکوب یک مشت بیابان-‌گرد عرب، مجاهدین اسلام، شده-‌اند؟.
پاسخ آنها به کردار در کارکرد جهادگرانی است که امروز آنها را تروریست‌-های اسلامی می‌خوانند. می‌بینیم که کردار چند جهادگر جهان آزاد آنها را برهم زده است و پیوسته از ترس غضب آنها از آزادی مردمان این کشور-ها کاسته و بر قدرت و گسترش اسلام افزوده می‌شود. با خشمی که مسلمانان، برای کاریکاتور-های محمد در کشور-های آزاد، از خود نشان داده-‌اند از آن پس، همه-‌ی رسانه‌-های آزاد از ترس، از گفتن و نشان دادن راستی در مورد اسلام خود-داری می‌کنند .
آیا توانایی و دانایی سرکردگان ایران، در هزار و چهارسدسال پیش، بیشتر از این بوده است که امروز فرمانروایان جهان آزاد دارند‌؟ آیا در آن زمان امکان داشت که مردم ایران بتوانند از راه دوراندیشی روند گسترش اسلام را بهتر از اروپایی‌-های امروز پیش‌بینی کنند؟
هر خشمی، که بتواند مردمان اروپا را از آزادی پس بزند، فشاری است که آنها را به پذیرفتن خفت و بندگی در برابر خشم‌-آوران نزدیک می‌کند. دیده می‌شود که نویسندگان اروپایی آنچنان، از ترس یا از نادانی، به بزک کردن و ستایش اسلام پرداخته-‌اند که کسان بسیاری شیفته و فریفته-‌ی اسلام قهار شده-‌اند و حتا برخی آمادگی دارند تا خشم خود را برای خشنودی "الله" بر دگراندیشان فرود ‌آورند .
چرا در میان مردم ترس-‌زده از تروریسم اسلامی، سد-ها کس با دروغ و فریب و با بی شرمی برای پوشاندن زشتی-‌های "شریعت اسلام" کتاب‌ می‌نویسند؟
آیا فرمانروایان، برای رسیدن به سروری بر جهان پیشرفته، تن به بندگی‌-ی مردمان پسمانده می‌دهند؟
پاسخ هر کدام از این پرسش-‌ها شاید این باشد: جهان آزاد، از ترس مار-هایی که در آستین خود پرورش داده است، از آزادی مردمان چشم می‌پوشد تا از نیش زهرآگین این مار-ها در امان بماند. هر گامی که این آزاد‌کسان از آزادی پس می‌گذارند جایی است که برای گسترش جهادگران مسلمان باز می‌کنند .
آیا در این جهان آزاد با این همه رسانه-‌های گوناگون هیچ کس، در اروپا و آمریکا، وجود ندارد که بتواند درون‌مایه-‌ی اسلام را بررسی و برآیند احکام آنرا بر مردمان روشن کند؟

تا زمانی که روشنگران، آزادیخواهان و نیکوکاران جهان، به بُن داده-‌ها و پیامد-های احکام اسلامی توجه نکنند و راست‌-منشی را برای برانداختن خودکامی و انحصار طلبی "الله" به کار نبندند از کشتار دگراندیشان بدست مجاهدین مسلمانان کاسته نخواهد شد.


مــردو آنـاهيــد
سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱٣٨۵ - ۱۵ اوت ۲۰۰۶



Labels: , , , , ,

Sunday, December 05, 2010


شریعت اسلام یا حقوق بشر


مـردو آناهيــد


شریعت اسلام یک جهان بینی نیست که در ماده-ی 18 «منشور جهانی حقوق بشر»، به آن مفهوم اشاره شده است. شریعت اسلام در بر گیرنده-ی احکام برده-داری است که در آنها، بشر، بردگان "الله" هستند، همه-ی مردمان عبد ِ"الله" و مجبور به اطاعت از اوامر او هستند. در شریعت کسانی که بردگی-ی "الله" را نپذیرند، گناهکار و نادان خوانده شده-اند، دستکم، آنها به کناره-ی اجتماع رانده می‌ شوند.
«منشور جهانی حقوق بشر»، در ماده-ی نخست، بشر را آزاد و به خرد آراسته می‌ داند، در ماده-ی 18 به بشر حق برده شدن و به شریعتمداران حق برده پروردن می‌ بخشد.
اگر بشر به خرد و وجدان آراسته است، چرا باید به کسانی پروانه داد که آنها از انسان آزاد و با خرد، برده-ی نابخرد و بی وجدان بسازند؟

شگفتا، بسیار کسانی در پیرامون پدیده-ای، که آن را نمی‌ شناسند، گفتگو می‌ کنند. افزون بر این از گفتار آنها، هیچگاه پرسشی، برای شناخت آن پدیده، شنیده نمی‌ شود. شاید آنها می‌ پندارند، که با یک پرسش، نا آگاهی-ی آنان آشگار می‌ شود و دیگر در انجمن فرهیختگان به شمار نمی‌ آیند.
هرچند که "پرسش آذرخش خرد است نه نشان نادانی" [+]
یکی از این پدیده-های سرشناس و گریزپا "منشور جهانی حقوق بشر" است.
همگان انسانند و همگی آزاد زاییده شده-اند. در این زمان که "سخن-ها به کردار بازی شده-اند" هر کس، که در ستایش منشور حقوق بشر سخن براند، آزادیخواه پنداشته می‌ شود. با این وجود، بیشتر این کسان نمی‌ دانند که آنها از چه پدیده-ای با چه درون مایه-ای سخن می‌ گویند.

بی گمان برخی از آنها هم با «منشور جهانی حقوق بشر»، آشنایی دارند؛ ولی این آگاهی نشان آن نیست که آنها درون مایه-ی منشور را به درستی در خود گواریده یا به راستی آن را پذیرفته-اند.
در نخستین ماده، از منشور حقوق بشر، آزادی و شایستگی-ی انسان نگاشته شده است.
ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
« همه-ی آدم-ها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده-اند. همه به خرد و وجدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند. »
درست است که همه با این ویژگی-ها زاییده شده-اند ولی همه کسان با خرد و وجدان، آزاد، پرورده نشده-اند.


بسیاری از مردم، ایمان را جایگزین خرد خود کرده-اند. عقیده-ی آنها، که از همان ایمان برآمده است، جای وجدان آنها را پُر کرده است. این کسان با ایمان خود، تنها برای نابود ساختن ِ منش آزادگان، برخوردی برادرانه دارند.
برای مسلمانان ایران، ایران-ستیزانی که مسلمان باشند، برادران آنها هستند، ولی ایرانیان ِ میهن پرور، که دگراندیش هستند، کافر و ناپاک پنداشته می‌ شوند.

شاید چنین کسانی هم آزاد زاییده شده-اند؛ ولی آنها به عقیده-ای گردن نهاده-اند که آن عقیده بر خرد و اندیشه-ی آنها حکم می راند. انسانی که خردش در تنگه-ی ایمان گرفتار باشد، او دیگر آزاد نیست که به آزادی بیندیشد.
مسلمانان، پیروان عقیده-ای هستند که آزادی-ی انسان را مرزبندی می‌ کند. آنها آزادی را برای مرزبندی کردن ِ آزادی-ی دیگران می‌ خواهند، آنها حق آزاد بودن را بر خود نمی‌ بینند. زیرا آنها عبد ِ "الله" هستند. وظیفه-ی آنها عبادت و اطاعت از اوامر "الله" است، آنها رنج بـُردن و مُردن را حق بشر می‌ دانند.
از این روی، زمانی که مسلمانان ازِ حقوق یکسان، برای همگان، سخن می‌ رانند، خواسته-ی آنها در دورنمایی است که همگان مسلمان بشوند تا زنجیر-های بردگی برای همه-ی آدم-ها یکسان باشند.
تلاش مسلمانان در این است: حقوقی که با بشر زاییده می‌ شوند، یا «منشور جهانی حقوق بشر» را، با احکام شریعت اسلام مرزبندی کنند. یعنی اندیشه-ای، که از خرد انسان برخاسته باشد، نباید بر زبان رانده شود. خرد مسلمانان، زهرآموز ِ والیان اسلام است، او آزاد است که در تنگنای شریعت برای پیشبرد اسلام اندیشه کند.

مسلمانان با یکدیگر بسان بردگان یکسانند، ولی خود را برتر از نامسلمانان می‌ پندارند و در هنگام زورمندی با نامسلمانان ستیزه می‌ جویند.

"منشور جهانی حقوق بشر"، در بخشی از ماده-ی 18، حق آزادی، حق آزاداندیشی را از بشر جدا ساخته و به دکانداران دین واگذار کرده است.

«منشور جهانی حقوق بشر»[+در ماده-ی نخست، بشر را آزاد و به خرد آراسته می‌ داند، در ماده-ی 18 به بشر حق برده شدن و به شریعتمداران حق برده پروردن می‌ بخشد.
اگر بشر به خرد و وجدان آراسته است، چرا باید به کسانی پروانه داد که آنها از انسان آزاد و با خرد، برده-ی نابخرد و بی وجدان بسازند؟


آیا این ناسزای بشر یا حق بشر است که کسانی او را در تاریکخانه-ی نادانی بپرورانند؟
اگر بشر دارای وجدان و خرد است؟ پس او در این زمان چه نیازی به احکام جهادگران بیابانگرد دارد؟

ماده-ی ۱۸ از «منشور جهانی حقوق بشر» [+] (برگردان پارسی از زبان آلمانی):
«هر کس حق داشتن آزادی در انديشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگيرنده‌-ی آزادی در پذیرفتن هر مذهب یا بينش دیگری هم می ‌باشد، همچنين آزاد است که، مذهب يا بينش خود را، به تنهايی يا همراه با ديگران، همگانی يا به تنهایی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئين-‌های مذهبی بنماياند».
آیا این ماده را خردمندان حقوقدان نوشته-اند یا ساده پنداران کوته نگر؟
این ماده بدان ماند که، در انجمنی، می-گساری، پایکوبی و دست افشانی را از نشانه-های شاد زیستن بنگارد. ولی به نام شادمانی؛ تریاک، هرویین و فروش افیون-ها را گسترش بدهند. در چنین پنداری "شاد زیستن" با "ناخوش زیستن" همانی پیدا می‌ کند.
شاید ماده-ی 18، از حقوق بشر، خردمندانه انگاشته بشود. ولی هیچ خردمندی آن را دربست نمی‌ پذیرد. زیرا مذهب، از انسان، آزادی را می‌ گیرد. مذهب جایگزین خرد پیروان می‌ شود و تنگه-ی اندیشه-ی پیروان را پیش نویس می‌ کند. هرگز نمی‌ توان پذیرفت که پیروان یک مذهب هم، به ویژه مسلمانان، به خرد و وجدانی خودگردان آراسته-اند.
مسلمانی، که اندکی آزادنه اندیشه کند، او نمی‌ تواند ایمان خود را استوار نگه دارد. زیرا مسلمان تنها با زهر ِ عقیده پُر نشده است، او چشم و گوش هم دارد. اگرچه پیرو تنها از روزنه-ی ایمانش به جهان ِهستی می‌ نگرد، ولی او انگیزه-های انسانی هم دارد، هرچند که انگیزه-های او از سوی ایمانش سرکوب شده-اند.
از این روی در عقیده-ی مسلمان هم می‌ تواند شکاف ایجاد بشود و اندک اندک به نابخردی و فرومایگی-ی گفتار آخوند-ها پی ببرد. برای چنین شک کننده-ای پرسش-هایی پیش خواهد آمد، که پاسخ آنها را می‌ توان تنها برون از تنگه-ی شریعت یافت.
مسلمانی، که خرد خود را از بند-های ایمان پاره کند، او مرتد شمرده می‌ شود. شریعت اسلام جان ِ مرتد، دارایی و همسر را، که بخشی از دارایی او شمرده می‌ شود، می‌ گیرد.
پیروان مسلمان، آیین جهاد را با منش برادری انجام می‌ دهند. مسلمان در هنگام کشتار نامسلمانان، با هم-کیشان خود برادرانه برخورد می‌ کند. کشتن کافران از آیین شریعت اسلام است که، انجام دادن آیین-های دینی، بخشی از حقوق بشر شمرده شده است.
نمونه-ی این آیین مذهبی را می‌ توان، از کشتار جهادگران در 11 سپتامبر2001 ، به یاد آورد. جهادگران آیین-های مذهب اسلام را، همان گونه که "الله" حکم کرده است، انجام داده-اند. آنها ایمان خود را، در راه رسیدن به "الله"، به راستی و درستی آشگار ساخته-اند. این مسلمانان، که به گمان ِ حقوق-دانان به خرد و وجدان آراسته هستند، به بهای جان خود، چند هزار انسان را، برای شادمانی-ی "الله"، قربانی کرده-اند.
پس از برگزاری-ی حکم جهاد، چشم جهانیان بر درنده-خویی در این آیین خیره مانده و جهان-داران را به اندیشه و چاره جویی وادار ساخته است. همه-ی کوشش و اندیشه-ی جهان-داران، مانند همیشه، در سویی نبوده-اند که به بُن نهاد این خشونت بپردازند، وآنکه بیشتر به سویی گرویده-اند که چگونه این ستمگری را واژگون نشان دهند تا ریشه-ی این درنده-خویی، که در حکم جهاد است، بر جهانیان آشگار نشود.


جهان-داران از راه ِرسانه-های خود آن چنان انگیزه-ی جهادگران را واژگون نشان داده-اند که گویی مجاهدین 11 سپتامبر پیروان دین دیگری به جز اسلام-راستین هستند. جهان-داران از سربرگ ِ نوشته-ای "القاعدة التظیم الجهاد" سازمانی را "تروریسم مسلک"، نه اسلامی، به نام "القاعده" برای مردمان به نمایش گذاشته-اند.

گویا سازمانی با این نام، از گمراهی یا از دلتنگی با آمریکایی-ها دشمنی دارد. جوانانی هم بیمارگونه خودشان را، برای چند بیابانگرد، به کشتن می‌ دهند. خیلی زود "بن لادن" را به فرماندهی همه-ی جهادگران جهان نام نویسی کردند. بن لادن : همان سرمایداری است که همدوش پرزیدنت بوش سوداگری می‌ کرده است.
اکنون هم در رسانه-های جهانی "جهاد" را ترور و "جهادگر" را تروریست می‌ خوانند.
(پیش از این، در رسانه-های جهانی، مجاهدین افغانی را "جنگندگان آزادی بخش" و هموندان حزب "الله" و حماس را تروریست می‌ خوانده-اند. پس از 11 سپتامبر مجاهدین افغانی را تروریست و حزب "الله" و حماس را جنگندگان یا نمایندگان فلسطینی نامگزاری کرده-اند)
هر انجمن اسلامی که بخواهد احکام جهاد را انجام دهد، نیازی به بن لادن ندارد، به آسانی می‌ تواند "القاعدة التظیم الجهاد" را از قرآن برداشت کند و بر پایه-ی توان خود برنامه-ی جهاد را سامان دهد.
از این روی گروه-های گوناگونی هم در کشور-های اسلامی پدیدار شده-اند که در نوشته-ای از برنامه-ی جهاد سخن رانده-اند. برای نمونه: "جماعة التظیم السری"، "تنظیم قاعدة الجهاد فی جزیرة العرب یا تنظیم قاعدة الجهاد فی اوروبا". به کار بردن کلمه-ی "قاعده" نشان آن نیست که آنها به سازمانی به نام "القاعده" پیوند دارند.
چنین سازمانی، به نام "القاعده"، تنها در رسانه-های جهان-داران خلق شده است تا بتوانند مردمان را با دشمنی نادیدنی روبرو سازند. همانگونه که، در دین-های ابراهیمی، شیطان خلق شده است.
تنها قاعده-ی جهاد این است که نامسلمانان کشتار بشوند، سرزمین و دارایی آنها به سود مسلمانان تاراج شود. هر گروهی از جهادگران می‌ توانند با هوش و توانی که دارند کشتار دگراندیشان را تنظیم کنند و قواعد آن را بر برگی بنویسند" القاعدة التظیم الجهاد". این نشان هموند بودن آنها با سازمانی با نام "القاعده" نیست.
برای جهاد نیازی نیست که پروانه-ای از سازمانی دریافت شود یا برنامه-ی جهاد به گواهی-ی حقوقدانانی برسد. ولی نیاز است که مسلمانانی با ایمان، در راه "الله"، برای عبادت و اطاعت از اوامر "الله"، با هم هم پیمان بشوند.
نیرویی که جهادگران را به هم پیوند می‌ دهد، ملیت یا سود کشور آنها نیست، تنها پیوند جهادگران ایمان آنها به اسلام است.
افزون براین جهادگران از ناداری یا از پیچارگی به جهاد نمی‌ روند. زیرا پاداش آنها پس از مرگ پرداخت می‌ شود. کسی که، از ترس آتش جهنم، جان خود را به آتش-فشان می‌ اندازد، تا نامسلمانان کشتار بشوند، او مسلمانی است با ایمان که از نادانی عاقل شده و به یاوه گویی-های والیان اسلام ایمان آورده است.
جهان-داران از آزمندی و پول پرستی، جهادگران را تروریست، اسلامیست یا "پیروان ِ اسلام تندرو" نامگزاری کرده-اند که بتوانند آنها را جدا از دین اسلام ارزیابی و نفرین کنند، تا مسلمانانی، که اکنون خاموش هستند، آزرده نشوند یا این که به جهاد برنخیزند.
هرچند از دیدگاه گوناگون، گزارش-های یازده-ی سپتامبر، همساز نیستند. ولی به راستی می‌ توان پذیرفت که، چنین کشتاری، نمی توانست هرگز بدون همیاری با مسلمانانِ با ایمان، به انجام برسد.
پس از این کشتار، آمریکا و انگلیس به همیاری-ی سپاهیان ناتو به بهانه-ی دستگیری-ی "بن لادن" به افغانستان یورش برده-اند و با همه-ی نیرو کوشیده-اند که "امیرالمومنین بن لادن" و "مُـلا عمر" طالبان گرفتار نشوند. امیرالمومنین بن لادن، همان کسی است که به چشم جهانیان نمی‌ آید. ولی گاهگاهی اوامر او را از رسانه-های جهانی پخش می‌ کنند.
با وجود " غیبت بن لادن" هر جهادگری که از اروپا به پاکستان روانه شود، پس از دو هفته، می‌ تواند با او دیداری داشته باشد.
در این گفتار پرسشی پیش می‌ آید: سازمان-های جاسوسی-ی جهان-داران، که جهادگران را به سوی دژ ِ بن لادن راهنمایی می‌ کنند، چرا خودشان را از زیارت او دور می‌ دارند.
پاسخ این پرسش آسان است. اگر بن لادن گرفتار شود، به هرگونه که با او رفتار کنند، درون مایه-ی اسلام راستین نمایان می‌ شود. پس از آن نمی‌ توانند او را رهبر تروریست-ها بخوانند. شاید هم، با دستگیر-ی او، جهادگران پراکنده بتوانند یک پارچه به شورش برخیزند.
دیگر این که اگر بن لادن کشته شود یا بمیرد؛ جهانداران نمی‌ توانند به آسانی شیطان دیگری را خلق کنند تا بتوانند خشونت جهادگران را به نام او پیوند بزنند. آرمان جهانداران این است که درنده خویی-ی جهادگران، همیشه با نام یک شیطان ِ ملعون پیوند داشته باشد نه با شریعت اسلام عزیز.
یک کس را، با نام ویژه-ای، مانند هیتلر، استالین، خمینی، خلخالی و خامنه-ای، می‌ توان نفرین کرد و خرد ِ مردم را از کارایی باز داشت تا آنها، زشتی را تنها در کردار آن کس ببینند، نه در ایمان خودشان.
امیرالمومنین بن لادن، مانند امام غایب از چاهی مانند جمکران حکومت می‌ کند، سپاهیان ناتو به او دسترسی ندارند. کشور-های نامسلمان از ترس تروریسم اسلامی، کشور-های مسلمان برای پوشاندن تروریسم اسلامی، میلیارد-ها دلار برای خرید جنگ افزار و ابزار-های شناسایی و پیشگیری از ترور به جهان-داران می‌ پردازند؛ تا هواپیما-های آنها پروانه-ی پرواز داشته باشند.
شاید خود جهادگران هم باور کرده-اند، که هر جهادگری باید زیر پرچم بن لادن باشد. زیرا هر نومسلمانی هم دنبال بن لادن می‌ گردد که از او دستور جهاد بگیرد. با این وجود؛

روشن نیست که «انگلیس و آمریکا» در آینده با بچه مسلمان-ها که روزانه در بیمارستان-های اروپا و آمریکا زاییده می‌ شوند چگونه رفتار خواهد کرد؟
چگونه می‌ توان کودکان اروپایی را، که مسلمان زاییده شده-اند،
به "بن لادن" پیوند داد؟


کودکانی که، به درخواست و پشتیبانی-ی «انگلیس»، در مکتب قرآن، "شریعت اسلام" را می‌ آموزند.

سیاست جهانی نیاز دارد که جهادگران را به سازمانی تروریستی پیوند دهد، تا خواب در چشم مردمان نشکند و به ریش و روسری-ی مسلمانان خو بگیرند. با سیاست و تقیه، ماهیت و بازده-ی احکام جهاد، دگرگون نمی‌ شوند. برآیند ِ جهاد کشتار و گستردن ترس در اجتماع است چه آن را به نام گروهی ویژه و چه آن را به نام شریعت اسلام نمایان کنند.
درست است که رسانه-های جهانی می‌ توانند، با دروغ، نگرش مردمان ناآگاه را به سوی امیری به نام بن لادن بر گردانند؛ ولی هر کس، که از اندکی خرد برخوردار باشد، او به درستی می‌ داند که چنین خشمی تنها از دهان مسلمانان با ایمان بر می‌ خیزد. این خشم پدیده-ای تازه نیست آنکه، هزار و چهار سد سال است جهان را به بیداد پوشانده است.
دشمنی با نامسلمانان از هنگام زادن در بُن نهاد هر مسلمان فرو می‌ نشیند. زیرا در خانواده-ی مسلمانان پیوسته احکام شریعت اسلام ستایش می‌ شوند. جهادگر نیاز به کارت شناسایی، که هموند سازمانی باشد، ندارد.
مسلمانان با یک فتوا به شورش بر می‌ خیزند و با یک فتوا به پابوس جلادان ِ انسان-ستیز می‌ روند.
به هر روی، یا «منشور جهانی حقوق بشر» [+]، کسانی، که آیین اسلام را همان گونه انجام می‌‌ دهند که "الله" امر کرده است، یعنی جهادگران را، بشر ندانسته است؛ یا این که در ماده-ی 18، جهاد را بخشی از حقوق مسلمانان دانسته است.

شریعت اسلام یک جهان بینی نیست که در ماده-ی 18 به آن مفهوم اشاره شده است. شریعت اسلام در بر گیرنده-ی احکام برده-داری است که در آنها، بشر، بردگان "الله" هستند، همه-ی مردمان عبد ِ "الله" و مجبور به اطاعت از اوامر او هستند. در شریعت کسانی که بردگی-ی "الله" را نپذیرند، گناهکار و نادان خوانده شده-اند، دستکم، آنها به کناره-ی اجتماع رانده می‌ شوند.

سوره-‌ی آل عمران، آیه-‌ی 028:
مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست "الله" نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کند.

سوره-‌ی النساء، آیه‌-ی 045:
"الله" بهتر می داند که چه کسانی د شمن شما هستند, برای شما دوستی و یاری-‌ی "الله" کافی است.

سوره‌-ی النساء، آیه-‌ی 089:
با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.

"الله" به مسلمانان پروانه-ی دوستی با نامسلمانان را نداده است. مسلمانان هرگز منشور حقوق بشر را نخواهند پذیرفت. زیرا این منشور بر آزاد بودن بشر و آزاد بودن اندیشه-ی بشر پافشاری دارد و این بینش با "شریعت اسلام" سازگار نیست.
زیربنای مسلمانی، ایمان آوردن به "لا اله الا الله" است، یعنی: «نیست خدایی به جز "الله"». در این حکم هیچ کس آزادی ندارد که خدایی را به جز "الله" ستایش کند.

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی 028:
ای مسلمانان، مشرک-ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، "الله" از فضل خود شما را بی نیاز می سازد.

سوره-‌ی البقره آیه‌-ی 191:
بکُـشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکُـشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران.

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی 005:
همین که ماه حرام گذشت، در کمین-شان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکُـشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌ توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که "الله" غفور و رحیم است.

این احکام اوامر "الله" هستند، که در زمان رسول "الله" انجام شده-اند و مسلمانان باید در هر زمان و مکانی انجام بدهند. یک مسلمان با ایمان نمی‌ تواند از اجرای آنها سرپیچی کند. سوداگران مسلمان، با اروپایی-ها، تقیه می‌ کنند. در هنگام ناچاری، این خدعه-ایست برای خام ساختن کافران.

سوره‌-ی محمد، آیه‌-ی 035:
سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون "الله" شما را قویتر و بی نقص گردانده است.

سوره-‌ی التوبه، آیه-‌ی 029:
بکُـشید کسانی را که به "الله" و احکام (شریعت) او ایمان ندارند، همچنین آن د سته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته-‌اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه (سزای دگراندیشی) بپردازند.

سوره-‌ی محمد، آیه‌-ی 004:
کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.

سوره‌-ی التوبه، آیه-‌ی 123:
بکُـشید کافران را از پس هم، تا جدیت و خشم شما را احساس کنند.


در این آیات تا اندازه-ای وظایف مسلمانان، در برخورد با دگراندیشان، روشن شده است. گسترش "شریعت اسلام"، از راه جهاد با دگراندیشان، از اوامریست که هر مسلمان باید به انجام آن گردن نهد. مسلمانی که از احکام جهاد سرپیچی کند محکوم به نیستی است.

در قرآن برای کسانی، که احکام شریعت را از دیدگاه تنگ خود تفسیر و تعبیر می‌ کنند، عذابی آسمانی فراهم شده است.

سوره-ی البقره، آیه-ی 59:
آنگاه که ستم ورزیدند، سخن را به چيزى جز آنچه به آنان گفته شده بود، تبديل كردند؛ پس بر سر ستمكاران به كيفر نافرمانيشان عذابى از آسمان فرو فرستاديم‏.

در "شریعت اسلام"، تنها از وظایف مسلمانان سخن رانده می‌ شود. در شریعت، بشر عبد یعنی بنده-ی "الله" است،
"الله" وظایف او را در قرآن امر کرده است، وظیفه-ی بشر اطاعت و عبادت است، او حقی بر خالق خود ندارد.
اسلام-زدگان از نادانی یا به دروغ کلمه-ی "عبادت" را با واژه-ی «ستایش» همسنگ نگاشته-اند. «دروغ»، همیشه ستمکاری و تبهکاری است. "عبد" در عربی به کسی گفته می‌ شود که آزاد نیست، یعنی دیگر کسی، که او آزاد باشد، بر هستی-ی "عبد" فرمانروایی دارد.
"عبد" را، در زبان پارسی، می‌ توان تا اندازه-ای با واژه-ی "بنده" بازگو کرد. "عابد" بنده-ایست که بندگی یعنی "عبادت" می‌ کند.
ستایش با ستادن، ستودن و ایستادن هم-ریشه است. این واژه به گونه-ای در زبان-های دیگر هم وارد شده است مانند(stand در انگلیسی یا stehen در آلمانی)، ستایش در کرداری نمایان می‌ شود که انسان؛ بزرگی، فرهمندی، ارجمندی، دورنگری، نیکویی و زیبایی را، یا چنین ویژگی-هایی را، در خدایی بستاید. ستودن، از ارزش-های فرهنگ ایران است، با بندگی و خاکساری، در برابر معبود، همسنگ و برابر نیست.


به هر روی مسلمانانی که امروز خاموش و آرام به دگراندیشان می‌ نگرند، هنوز توانایی شوریدن بر آنها را ندارند. آنها هنوز به تقیه و فریب دادن نامسلمانان در کارند، هنوز با آرامش از خوشباوری یا از آزمندی-ی جهان-داران نیرو می‌ گیرند، هنوز از همزیستی با همه-ی ادیان سخن می‌ رانند. ولی هنگامی، که زمینه-ی جهاد برای مسلمانان فراهم شود، آنها از خون همسایه-ی مهربان خود هم، که کافر باشد، نمی‌ گذرند.


مـردو آنـاهيــد
دسامبر 2010
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان[+]

Labels: , ,


شانزده-ی آذر با کربلا بیگانه است


احمد پناهنده


شرم آور نیست که می بینیم ایران سربلند در دست مشتی واپسگرا دربند و اسیر است؟ و شرم آورتر نیست که مشتی دیگر از نوع کمونیستی و ”ملیون” ِ مصدقی در جهت بقای این رژیم توتالیتر از مال و جان و ثروت ملّی کشور مایه می گذارند؟ و شرم آورتر از شرم آورتر نیست که موجودی بیمار، عقب افتاده، تیر خلاص زن و فناتیک بنام «محمود احمدی نژاد» بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده است؟ و راستی گناه ملت ایران چه بود که می بایستی در پای نیّات شوم و مخرّب آنها قربانی شود؟

به همه-ی آن کسان و ناکسانی که می خواهند در این شرایط ِ شکوهمند جنبش مردمی ملت ایران علیه حکومت اسلامی کربلای 16 آذر راه بیاندازند و عاشورا وار بر سر و سینه-ی بی مقدار خود بکوبند و از این طریق مثل همیشه با حکومت اسلامی همدردی کنند، لازم است گفته شود که 16 آذر سال-ها است با کربلا بیگانه است زیرا ملت ایران در طی این 32 سال حکومت اسلامی به قدر کافی بیدار شدند و فهمیدند آنانیکه برای این روز-ها عزا می گرفتند وُ می گیرند، بیشتر برای فرار از پاسخگویی پرونده-ی سراسر ننگین-شان است که برای حاکم کردن همین حکومت اسلامی چهار نعل به زیر ”درخت سیب” شتافتند و ارتجاع-مرد زمان را بر روی شانه-های بی مقدارشان سوار کردند و جنازه-اش را بر بستر زندگی ملت ایران در همه-ی عرصه-ها انداختند.

بنا براین 16 آذر با طینت کربلایی و عاشورایی این کسان و ناکسان بیگانه است و می رود چون روز قدس سابق، 13 آبان، 18 تیر و 22 خرداد در سراسر ایران پای بر گلوگاه همین حکومت اسلامی بگذارد که این کسان و ناکسان سرنوشت خودشان را با آنها گره زده-اند. ادامــه[+]

Labels:

Thursday, December 02, 2010


در پشت پرده ویکی لیکس چه می گذرد؟


فرامرز دادرس
فرهنگ ایران[+]


آیا بریتانیا ناچار به بازبینی روابط خود با آمریکا شده است؟
بریتانیا بدون همکاری آمریکا توان دست زدن به عملیات بزرگ نظامی را ندارد و آمریکا هم برای اینکه بتواند کمبود مقبولیت بین-المللی خود را جبران کند نیاز به همکاری انگلیس دارد.


آیا در پشت شیطنت-های ویکی لیکس می توان دست استعمار پیر را دید؟

ژولین آسانژ نشان داد که تنها یک هاکر یا کارشناس کامپیوتر معمولی نیست، او به خوبی به ارزش اخبار و حفاظت اطلاعات آگاه می باشد. او مانند یک ماًمور کار کشته اطلاعاتی عمل می کند. به راستی ژولین آسانژ کیست؟، به کجا وابسته است؟، منابع مالی او از کجا تاًمین می شود و در پس پرده چه می گذرد؟ سایت ویکی لیکس چه هدفی را دنبال می کند؟ افشای اسناد سرّی دست چین شده به سود و ضرر چه کسانی خواهد بود؟ این هرج و مرج اطلاعاتی! چه پیش آمد-هایی در جهان در پی خواهد داشت؟ وده ها پرسش دیگر...

ویکی لیکس ادعا می کند هر کسی می تواند به گونه ناشناس هر گونه سند سیاسی طبقه-بندی شده و سانسور شده را که به هر دلیلی تاکنون افشا نشده باشد ارائه دهد ولی گروهی از خبرنگاران داوطلب و کارکنان سایت در باره انتشار اسناد تصمیم خواهند گرفت!. آسانژ چند ماه پیش به "بی بی سی" گفته بود که با بهره گیری از روش-های رمز نگاری از منابع اطلاعاتی خود محافظت می کنند.

نقش انگلیسی ها در ماجرای ویکی لیکس

دست اندر کاران سایت ویکی لیکس برای تبلیغ بیشتر، اخبار مهمی را که به دست آورده-اند در دسترس چند رسانه گروهی معروف جهان قرار دادند؛ تاکنون «لوموند فرانسه، گاردین انگلیس، اشپیگل آلمان، نیویورک تایمز آمریکا، تلویزیون الجزیره» و یک تارنمای انگلیسی بنام «دفتر تحقیق روزنامه نگاری!» که به تازگی در اینترنت پدیدار شده است همزمان با ویکی لیکس این اسناد را انتشار داده-اند.

(The Bureau of Investigative Journalism) دفتر تحقیق روزنامه نگاری، نام یک رسانه اینترنتی انگلیسی است که در کنار رسانه-های گروهی معروف جهان مورد عنایت ویکی لیکس قرار گرفته و به اسناد ویژه و سرّی ارتش آمریکا دسترسی پیدا کرده است !

این نشریه اینترنتی دوشنبه 26 آوریل 2010، تنها شش ماه پیش از انتشار چهار صد هزار سند طبقه بندی شده ارتش آمریکا در عراق، به کار افتاده است. سایت اینترنتی این نشریه در ماه دسامبر 2009 در آدرس زیر به ثبت رسیده است : [11]

167-173 Goswell Road- London, Greater London EC1V 7HD-United Kingdom

یان اورتون (Iain Overton) سر دبیر دفتر تحقیق روزنامه نگاری می باشد، او از تهیه کنندگان ارشد "بی بی سی" انگلیس بوده است، در این راه راشل اولدروید، خبرنگار با سابقه (Mail on Sunday) و آنگس استیکلر، گزارشگر قدیمی "بی بی سی" و ایریس مائور خبرنگار رادیو تلویزیون کانال چهار انگلیس، یان اورتون را همراهی می کنند. دفتر تحقیق روزنامه نگاری سال گذشته برای آغاز کارش دو میلیون پاوند انگلیس از سوی بنیاد پاتر دریافت کرده است!.

بنیاد پاتر، یک بنیاد نیکوکاری در زمینه های روابط انسانی، حقوق بشر و آموزش و پرورش است که از سوی داوید والیان پاتر در سال 1999 بنیانگذاری شده است و تاکنون ده میلیون پاوند انگلیس به سازمان-های اجتماعی خارجی و انگلیسی کمک کرده است. دفتر تحقیق روزنامه نگاری پس از دانشگاه کمبریج دومین سازمانی است که چنین مبلغ چشمگیری را به عنوان کمک از بنیاد پاتر دریافت کرده است. [12]

دکتر داوید پاتر در کیپ تاون آفریقای جنوبی متولد شده و در سال 1963 درکمبریج علوم طبیعی خوانده است. دکتر الیان پاتر نیز در آفریقای جنوبی متولد شده و در انگلیس زندگی کرده است، وی در آکسفورد علوم سیاسی و روزنامه نگاری خوانده است.

سازمان اطلاعات جهانی!

آسانژ می گوید: « ما امیدواریم که با تغییرات پیش آمده در این سایت، بتوانیم تعدادی منابع مستقل اطلاعاتی در سراسر جهان ایجاد کنیم و همچنین بتوانیم به عنوان میانجی بین منابع اطلاعاتی و روزنامه ها عمل کنیم.» [13]

چه چیزی پشت این ادعا پنهان شده است؟ اگر چنین سازمانی هم در جهان مورد نیاز باشد تنها نهاد قانونی و رسمی می تواند سازمان ملل متحد باشد نه ژولین آسانژ، نه ویکی لیکس و نه انگلیسی ها!

چه ضمانتی وجود دارد که اخباری که ویکی لیکس در آینده منتشر کند از منابع موثق و یا درست باشند؟ با زمینه سازی و تبلیغات و افشای شماری اطلاعات درست می توان اعتماد مردم را جلب کرد و سپس با برنامه ریزی دقیق اخبار جعلی و ساخته و پرداخته شده را در راستای اهداف برخی از نیرو-های مرموز درجهان پخش کرد.

منظور ژولین آسانژ از « میانجی میان منابع اطلاعاتی و روزنامه ها» نمی تواند معنایی بجز فروش اخبار مهم به دست آمده و در نتیجه کسب بودجه لازم برای ادامه این تجارت پر سود داشته باشد؟ در نظر داشته باشیم که بسیاری از سازمان-های اطلاعاتی کشور-ها و کسانی که مورد هدف این افشاگری-ها واقع می شوند خریداران دست و دلبازی برای این اخبار می باشند.

گذشته از این-ها، اشخاص و سازمان-های اطلاعاتی می توانند اخبار انحرافی خاصی را بطور ناشناس به ویکس لیکس بفرستند تا با انتشار آن-ها به هدف-های ضد اطلاعاتی خود دست یابند. چگونه می توان درستی این اخبار را تشخیص داد؟

آیا بریتانیا ناچار به بازبینی روابط خود با آمریکا شده است؟

هنگامی که آقای اوباما در کاخ سفید مستقر شد مجسمه نیم تنه وینستون چرچیل را که مدت هشت سال زینت بخش دفتر آقای جرج بوش ریاست جمهوری آمریکا بود به سفارت بریتانیا بازگرداند. [14]

نشریات بریتانیا به سختی روابط حقارت-آمیز نخست وزیران پیشین؛ تونی بلر و گوردن براون را در برابر آمریکا به باد انتقاد گرفته بودند از اینرو دیوید کامرون نخست وزیر تازه بریتانیا در سخنان خود گفت؛ رابطه-ای به دور از « انقیاد » دربرابر آمریکا پیش خواهد گرفت. [15]

هنگامی که آقای اوباما بر مسند ریاست جمهوری آمریکا تکیه زد نشان داد که اهمیت ویژه-ای برای روابط با اروپا و انگلیس قائل نیست و آمریکا را نیروی برتر هر دو کرانه اقیانوس آرام می بیند. به نظر می رسد که نسل تازه زمامداران آمریکا روابط دو جانبه میان خود و بریتانیا را رابطه-ای معمولی و به دور از احساسات پر شور، یادگار جنگ جهانی دوم می دانند، روابطی که در گذشته دیگر کشور-های اروپایی به آن رشک می ورزیدند.

آقای اوباما انفجار سکوی نفتی شرکت بریتیش پترولیوم درخلیج مکزیک را فاجعه محیط زیست نامید و سخنان تندی نسبت به شرکت بریتانیایی ایراد کرد. مدیر شرکت (BP) برای بازخواست به مجلس نمایندگان آمریکا فراخوانده شد. این واکنش آمریکا خوش-آیند انگلیسی-ها نبود، تا جایی که آقای بوریس جانسون شهردار لندن به "بی بی سی" گفت که؛ نگران لحن ضد بریتانیایی است که ازآمریکا شنیده می شود. [16]

از سال 1947 پیوند-های ویژه-ای در زمینه-های دفاعی، امنیتی، تبادل اطلاعات، نظارت و شنود سیستم-های ارتباطی و جاسوسی در اروپا و خاورمیانه میان آمریکا و بریتانیا برقرار شده است، پایگاه-های انگلیسی چلتنهام و قبرس به ستاد کل مخابرات بریتانیا متصل می باشند.[17]

گروه نمایندگی بریتانیا در آمریکا بیش از چهارصد تن می باشد. شماری از افسران و کارمندان وزارت دفاع بریتانیا در مراکز راهبردی نظامی و اطلاعاتی آمریکا ادغام شده-اند. در سال 2005 برای نخستین بار نمایندگان وزارت دفاع بریتانیا در فراهم کردن گزارش بررسی چهار ساله راهبرد دفاعی آمریکا نقش داشتند. بریتانیا پس از آمریکا بیشترین نیرو-های نظامی را به افغانستان و عراق گسیل داشته است.[18]

بریتانیا بدون همکاری آمریکا توان دست زدن به عملیات بزرگ نظامی را ندارد و آمریکا هم برای اینکه بتواند کمبود مقبولیت بین-المللی خود را جبران کند نیاز به همکاری انگلیس دارد، نمونه بارز آن همکاری دو کشور در جنگ افغانستان و عراق می باشد.

به نوشته هفته نامه اکونومیست [19]

«افغانستان امروز دغدغه آمریکا است و بریتانیا نقشی جز سیاهی لشکر ندارد» اکونومیست افزود « تصمیم آقایان اوباما و کامرون در گردهمایی سران در تورنتو مبنی بر جایگزین کردن نیرو-های بریتانیایی با بیست هزار نیروی امریکایی در شمال هلمند تاًیید کننده این نظریه می باشد»، در حالی که گذشته استعماری بریتانیا و تجربه تاریخی و شناخت ژرف این کشور در این بخش از جهان می تواند کمبود نیرو-های نظامی بریتانیا را جبران کند. نمونه-های بارزی در دست است که وجود اختلاف نظر درزمینه-های سیاسی، اقتصادی و نظامی میان دو کشور را تاًیید می کند.

آیا در پشت شیطنت های ویکی لیکس می توان دست استعمار پیر را دید؟


فرامرز دادرس[+]
یکم آذر ماه- 22 نوامبر 2010

Labels: , , ,